يادداشت ضيا نبوی، زندانی سياسی درباره زندان کلينيک اهواز، کلمه
نسبت بين جنبش سبز و اخلاق تنها در نقد فعالان اين جنبش به بی اخلاقی های حاکميت محدود نمی شود، بلکه در وضعيتی که خود در آن قرار دارند، چگونگی عامليت به اخلاق، سنجه ی مهم تری محسوب می شود. بارها از زندانيانی که ظالمانه در بند به سر می برند اين پيغام به رسانه های سبز رسيده که مبادا درباره ی آنها اغراق شود، اگر نوعی از شکنجه نبوده به دروغ بيان نشود، اگر کسی بيماری خاصی ندارد به دروغ بيمار عنوان نشود و خلاصه همواره مرز بين خود و دروغ و بی اخلاقی را حفظ کنند. اين شايد مهم ترين راز مانايی و زنده ماندن جنبش و از قضا تمايزش با حاکمان باشد که حتی نسبت به دشمن خود نيز انصاف روا می دارد و اجازه نداده هدف، هرچند مقدس، وسيله اش را توجيه کند.
به گزارش کلمه، سيد ضيا نبوی، زندانی سياسی که به عنوان دانشجوی محروم از تحصيل در کنار برخی دانشجويان ستاره دار ديگر يکی از مهم ترين سندهای ماندگار دروغگويی محمود احمدی نژاد در روزهای تبليغات انتخاباتی شدند، سهمش از افشاگری و مطالبه حق طبيعی تحصيل را با ۱۰ سال حبس در تبعيد دريافت کرد که از سنگين ترين احکام صادره در بين احکام پس از انتخابات ۸۸ است.
او در دو سال و اندی که از حبسش می گذرد بارها با نوشته هايش پايداری خود بر مواضع و روشن انديشی اش را به رخ همگان کشيد. حس مسئوليت اش را در نامه به جواد لاريجانی درباره ی زندان کارون اثبات کرد و حالا يک بار ديگر از موضعی ديگر درسی اخلاقی از انصاف را، بی آنکه خود بخواهد در اين جايگاه قرار بگيرد، به بسياری از جمله حاکمان دستگاه قضا که بيش از هرکسی نسبت به رعايت آن مسئوليت دارند، داده است.
او در نوشته ای که در پی می آيد به تجليل از مديريت زندان کلينيک اهواز برخاسته است هرچند تاکيد دارد “حتی يک روز حضور در زندان را نيز حق خويش نمی داند” اما تاکيد دارد که خود را نسبت به “انصاف” چنان مسئول می داند که به عنوان يک الگو برای کسانی که زندان های چون “کارون” را رقم می زنند، اين الگوی متفاوت از زندانبانی و قانونمداری را نيز مطرح کند.
آنچه در انتهای اين نوشته شايد مخاطب را به تفکری عميق بکشاند، فاصله بين شخصيت و جهان بينی زندانيانی چون سيد ضيا نبوی است با آنها که حکم به زندانی بودن اين سرمايه های بزرگ کشور داده اند. فاصله ای که بين اخلاق صاحبان دستگاه قضا و عدليه با محکومان سياسی اين سالها وجود دارد، همان عمق دردی است که تمام وجود کشور و به خصوص دستگاه قضايی آنرا فرا گرفته و جنبش سبز برای پايان دادن به همين بی قانونی ها و بی اخلاقی ها ايستاده است.
متن کامل اين نامه که در اختيار سايت کلمه قرار گرفته به شرح زير است:
درباره زندان کلينيک اهواز
۱- زندان کلينيک اهواز سومين زندانی است که طی ۲۶ ماه گذشته آنرا تجربه کرده ام. پس از تحمل ۱۵ ماه حبس در زندان اوين و ۸ ماه حبس در زندان کارون، اکنون بيش از ۳ ماه است که در زندان کلينيک به سر می برم و در طی اين مدت چنان تفاوت های مثبتی را در ويژگی های اين زندان (بخصوص در کادر مديريت آن) به چشم ديده ام که ناديده گرفتن و بيان نکردن آنرا جز بی انصافی، نامی ديگر نمی توانم بنهم.
۲- تجربه زندان هرگز تجربه ی خوبی نيست، مخصوصا برای نگارنده ی اين متن که حتی يک روز حضور در زندان را نيز حق خويش نمی داند. اما خب فکر نمی کنم که اين مساله ربطی به ضرورت وجود زندان و اهميت رعايت استانداردهای اين مکان و يا تلاش برای بهتر زيستن در آن داشته باشد.احتمالا اين نکته به اندازه ی کافی روشن است که دفاع از شرايط يک زندان به معنای دفاع از حضور در زندان نيست!
۳- زندان کلينيک اهواز به لحاظ رعايت استانداردهای يک زندان مانند بهداشت، تراکم جمعيت، اصل تفکيک جرائم و رعايت حقوق اساسی زندانيان وضعيت مناسبی دارد. مسئولين زندان می کوشند که با زندانيان به مثابه ی يک انسان برخورد کنند و اين نکته بسيار حائز اهميت است.
۴- تجربه ی زندان در ذات خود، تجربه ای انقباضی است به اين مفهوم که افکار، احساسات و تخيلات انسان را محدود می کند و اين ويژگی انقباضی، درون تجربه ی تبعيد (آن هم در يک فرهنگ متفاوت) به مراتب تشديد می گردد. حال اگر اين تجربه ی تبعيد در زندانی با کيفيت وحشتناکی مانند کارون باشد، قدرت تخريب ويرانگری نسبت به وجود انسانی می يابد که به راستی آستانه ی تحمل زندانی را نشانه می رود. به هر حال حضور در زندان کلينيک سبب شده که قسمت زيادی از حافظه، توانايی های ذهنی و حساسيت های وجودی ام را که در زندان کارون از دست داده بودم، دوباره بازيابی کنم و اين نکته انصافا برايم خوشايند است.
۵- آيين نامه ی سازمان زندان ها در زندان کلينيک به گونه ای دقيق و سختگيرانه اجرا می شود و اين نکته اگرچه در يک معنا می تواند به ضرر زندانيان تفسير شود وليکن سبب رعايت بسياری از حقوق تصريح شده ی زندانيان نيز می گردد. قانون در اين زندان خلاف رايج ديگر مجموعه ها به گونه ای ابزاری و به نفع مديران به کار گرفته نمی شود، بلکه در رابطه با کارمندان و کادر مديريت نيز به گونه ای مهارکننده و بازدارنده عمل می کند. فهم از قانون در اين مجموعه تا حد زيادی مدرن و مبتنی بر آموزه ای دموکراتيک است.
۶- زندان کلينيک بدون شک صاحب نواقص و ايراداتی نيز هست که قسمت اعظم آن ناشی از دور بودنش از محيط شهری و کمبود امکانات می باشد، ولی آنچه کنار آمدن با اين کمبودها را آسان می سازد، سطح تعامل بالای مديريت با زندانيان و اراده ی کاملا مشهود آنان برای حل مسايل و مشکلات می باشد. رياست زندان به صورت مرتب و حداقل هفته ای يکبار، از بندهای زندان بازديد می کند و مسايل زندانيان را می شنود و در صورت امکان به آنها ترتيب اثر می دهد. اين اراده و آمادگی برای حل مسيل، به نظر من مهمترين فصل تمايز اين مجموعه با ديگر مجموعه هاست …
۷- رياست زندان، آقای “منشداوی” شخصيتی محترم، معقول، باهوش و با آستانه ی تحمل بالاست و انصافا در شيوه ی مديريت خويش کلاسی بالاتر از يک مديريت يک زندان را به نمايش می گذارد. تعامل مستمر ايشان با زندانيان و شنيدن انتقادات آنان، هربار مرا در اين نتيجه گيری استوارتر می سازد که داشتن روحيه ی انتقادپذيری، قبل از هر چيز در گرو داشتن توانايی های بالا و قدرت انعطاف ناشی از آن است. جمله ی هميشگی ايشان مبنی بر اينکه “در ميان ما و شما (زندانيان) می بايست عقل حاکم باشد” انصافا زيباترين جمله ای است که تاکنون از زبان يک مقام مسوول شنيده ام … !
۸- در طی اين مدت بارها و بارها وضعيت مديريت اين زندان را با مديريت دانشگاه خودمان مقايسه کردم و هربار از اين قياس تاسف خوردم. در حاليکه دانشگاهها به واسطه ی مديريت سوء حاکم بر آن و همين طور سياست های وزارت علوم، گام به گام به سوی امنيتی شدن قدم بر می دارند و بنيان علم و آکادمی روز به روز متزلزل تر می شود، ديدن مديريتی مبتنی بر علم و عقل آن هم در زندان به جد مايه ی شگفتی است.
۹- شايد کسی انتقاد کند که اين نوشتار صف بندی سياسی حاکم بر جامعه را رعايت نکرده است، چرا که نويسنده به عنوان يک مدعی دفاع از دموکراسی، از يک رييس زندان آن هم در يک ساختار سياسی غير دموکراتيک دفاع نموده است، اما خب اين انتقاد به نظر من وارد نيست. مدت هاست به اين نتيجه رسيده ام که می بايست در ترسيم مرز ميان مدافعان و مخالفان دموکراسی دقيق تر و ظريف تر از گذشته عمل کنم و اسير پيشداوری ها و همين طور قطب بندی های سياسی رايج نشوم. مديريت زندان کلينيک (البته خلاف ساختار کلان سياسی) شاخص های مناسبی از عقلانيت و مدارا را در شيوه ی مديريت خويش به کار می گيرد و از همين رو بيرون از مختصات دموکراتيک قرار نمی گيرد. آنچه که احتمالا محل مناقشه است جايگاه نويسنده ی اين متن است که هنوز هيچ امتحانی پس نداده است!
۱۰- اعتراف می کنم که در گذر زمان قضاوت های سختگيرانه و شايد هم غير منصفانه ای نسبت به عموم انسان ها پيدا کرده ام که معمولا از آن چيزی نمی گويم و در مورد آن سکوت می کنم. سکوتی که گرچه ريشه های عافيت طلبانه و احتمالا مزورانه ای دارد وليکن اشکالی در آن نمی بينم … .
از طرفی به موازات اين قضاوت سخت گيرانه نوعی تعلق خاطر متساهلانه و عيب پوشانه نيز نسبت به افراد خاصی در من شکل گرفته که می کوشند به گونه ای خود بنياد، سنجيده، با ظرافت و روشن بينانه با امر زيستن مواجه شوند و يا حداقل اين گونه زندگی شان در عرصه ی عمومی را با چنين خصوصياتی سامان دهند. جالب اينجاست که در اين موارد خاص نه تنها ميل به سکوت کردن ندارم، بلکه نوعی احساس وظيفه و تکليف هم به گفتن و نوشتن در خودم می يابم و اين احتمالا ناشی از آن است که فکر می کنم کسب فضايل بالا نياز به نوعی انديشيدن و اراده ورزی دقيق، مستمر و کنش گرانه دارد که بايد بدان احترام گذاشت. درک ضرورت اين نوشتار احتمالا در چارچوب اين منطق بهتر قابل درک است، يعنی آنجا که نويسنده می کوشد به اراده ی مديريت زندان برای عقلانی نگريستن، دقيق فهميدن و مسئولانه عمل کردن، احترام بگذارد.
سيد ضيا نبوی
زندان کلينيک اهواز
مرداد ۱۳۹۰