گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 فروردین» برادران مهرنامه! علیکم بالانصاف، علی کلائی19 اردیبهشت» بالا بلندان ایران زمین همیشه در اوج اند - حتی بر سر دار، علی کلائی 29 آذر» پیر مبارزه با خودکامگی، علی کلائی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! تکلمه ای بر سه فاجعه غم بار مرداد و شهریور، علی کلائینهم ام شهریور ۱۳۵۷ در لیبی سیدی از تبار پاکان ربوده می شود. امام سید موسی صدر که روحانی زاده ای ایرانی و فارغ التحصیل رشته حقوق در اقتصاد از دانشگاه تهران است، به جرم صلح اندیشی برای مردم منطقه و عدم باور کردن شعارهای دروغ مدعیان مبارزه با استعمار توسط توطئه به طور قطع لیبایی، ایرانی دزدیده می شود و تا امروز از حضور فیزیکی او در میان ملتهای محروم منطقه ممانعت به عمل آورده می شود.روزها و ماهها و سالها هرکدامشان برای خود مفهومی به دنبال دارند. مفهومی که می تواند یادآوری باشد از روزی خوب یا بد، واقعه ای میمون یا نکبت بار که سرنوشت فردی، ملتی، تاریخی و حتی کل کره خاکی را تغییر و آن را تحت الشعاع خود قرار داده است. گاهی اما برخی از ماهها را نمی توان ذکر کرد و جز درد از ایشان سخنی نگفت. ماههایی غم بار. ماههای مرداد و شهریور در ایران از این دسته اند. در این دو ماه اما دو رویداد تاثیر گذار بر سرنوشت ملتی رقم خورده است که با تاریخی کهن می توانست پرچم دار انسانیت و رحمانیت در جهان کنونی باشد. مردمی که اسطوره کوروش را به خود دیده است و ادیانی که در آن حاکم و حاضر بوده اند، در قرائت رحمانی خود منادی عزت و مهربانی و شفقت میان خلق ها بوده است. در مرداد و شهریور اما ابتدا سرنوشت یک انسان رقم می خورد. انسانی نه از تبار سفاکان که از تبار پاکان. نه از تبار معاندین با خلق که از تبار همراهان با خلق. انسانی مسلمان که مسیحی او را چون مسیح می داند و می ستاید و عرب لبنانی این سید خوشروی ایرانی را چون عضوی از خانواده خویش می پذیرد. نهم ام شهریور 1357. در لیبی سیدی از تبار پاکان ربوده می شود. امام سید موسی صدر که روحانی زاده ای ایرانی و فارغ التحصیل رشته حقوق در اقتصاد از دانشگاه تهران است، به جرم صلح اندیشی برای مردم منطقه و عدم باور کردن شعارهای دروغ مدعیان مبارزه با استعمار توسط توطئه به طور قطع لیبایی، ایرانی دزدیده می شود و تا امروز از حضور فیزیکی او در میان ملتهای محروم منطقه ممانعت به عمل آورده می شود. امام سید موسی صدری که بنیانگذار حرکه المحرومین است و پایه گذار جنبشی ملی در میان خلق رنج دیده لبنان به نام افواج المقاومه اللبنانیه یا همان جنبش امل. در زمان ربایش، او نیم قرن از عمر خود را گذرانده است. 18 سال است که لبنان در حال تلاش است تا جامعه ای آرمانی بسازد از همزیستی مسالمت آمیز طوائف و مذاهب. آمده است تا لبنانی مسیحی را چون لبنانی مسلمان گرامی بدارد. برای او بستنی فروش مسیحی همانقدر ارزش دارد که یک روحانی مسلمان لبنانی. برای سید موسی هر دوی اینها انسان اند و کریم. سید موسی همه چیز را و حتی دین را در خدمت انسان می داند و انسان مورد نظر سید موسی نه انسان محصور مستبدین و دیکتاتورها که انسان آزادی است که آزادیش نه محصور که مطلق است. سید موسی نه چون روشنفکران کافه نشین ایرانی که جامعه را نگشته بودند و همچنان نشسته اند و تز روشنفکری می دادند و می دهند که در جامعه لبنان، وجب به وجب این کشور کوچک را می گردد. بارها و بارها به دهات و قصبات مسیحی و سنی و شیعه و دروزی سر می زند تا راز چگونه یکی کردن طوائف لبنانی را بیابد و وحدتی ملی را در محل مورد عملش سامان دهد. سید موسی مانند معممین هم لباسش در ایران به دنبال حاکم کردن طبقه روحانی و یا حتی اندیشه شیعی نبود. او وحدت ملی لبنانی را مد نظر داشت و تلاش می کرد تا جامعه طائفه ای لبنانی را به جامعه ملی لبنانی بدل کند. به همین دلیل نیز بود که او برای سنی و شیعه و مسیحی و دروزی امام و پیشوا بود. وقتی او را همه اینها و همه لبنانیها می دیدند فریاد می زدند که بالروح، بالدم، نفدیک یا امام. و اما او را دزدیدند. لابی ایرانی و در راسش جلال الدین فارسی و لابی لیبیایی و صد البته مشوقین امام برای رفتن به لیبی مانند بوتفلیقه باید جوابگو باشند که چرا 33 سال است که خلق منطقه را از چنین اندیشه ورز عملگرایی محروم کرده اند؟ دولت های حاکم بر ایران در دوران پس از انقلاب بهمن 57 می بایستی جوابگو باشند که به چه دلیل وضعیت شهروند خود را در نظر نگرفتند و با رژیم قصاب نظامی در لیبی دل دادند و قلوه ستاندند؟ و متاسفانه در طول ماههای اخیر فعالان حقوق بشر و مدعیان بشر دوستی باید جوابگو باشند که چرا به خصوص پس از شروع درگیریهای لیبی مسئله این انسان ایرانی را جدی نگرفتند و سخنی در این ارتباط نگفتند؟ سی و سه سال است که امام محرومان در بند است. حال که قذافی و رژیمش سایه نحس خود را از روی مردم لیبی و مردم منطقه برداشته اند باید پرسید که چرا هنوز وضعیت امام محرومان مشخص نشده ؟ کدام دستی در کار است که تلاش می کند مسئله امام سید موسی صدر مسکوت بماند؟ برای او دو وضعیت بیشتر متصور نیست. یا بنا بر ادعای مدعیان که البته هیچ دلیلی برای اثبات ندارند او شهید شده است که خب! دلیلی متقن بر شهادت او می بایستی در اسناد دولتی رژیم قذافی موجود باشد و اگر زنده هست که هست و تمامی شواهد و قرائن حاکی از زنده بودن امام صدر پس چرا این همه مماشات؟ چرا این همه سکوت از سوی دولتهای ایران و لیبی؟ چرا این همه سکوت از سوی فرزندان امام صدر در امل؟ چرا آقای سید حسن نصر اللهی که خود را البته به غلط شاگرد امام صدر می داند سکوت می کند و گردانهای ضربتی حزب الله را به لیبی ارسال نمی دارد؟ و البته خود سید حسن خوب می داند که امام صدر همیشه با تشکیل یک ارتش شیعی در لبنان مخالف بود و به همین دلیل هم بود که امل پسوند لبنانی با خود داشت ونه پسوند شیعی. و اینها همه دردهایی است که پس از سی و سه سال باید تکرار کرد تا تکلیف مشخص گردد و امام صدر به جمع آزادیخواهان و برابری طلبان منطقه بازگردد. اما مرداد و شهریور در ایران شاهد جنایتی دیگر نیز هست. جنایتی که اگر بودند امثال سید موسی ها و پدر طالقانی ها، شاید هیچگاه مععمین جنایت محور جرات انجامش را نداشتند. مرداد و شهریور خونین سال 1367 هجری شمسی و زندانهای ایران روایت گر فاجعه ای است که زمین و زمان می بایستی برای آن زار بزند. مهم نیست که ما آنکسی و آنکسانی و بنا بر سخن رضا ملک معاون سعید امامی، آن 33 هزار و 700 نفری که در این دو ماه در ایران اعدام شدند را قبول داریم یا خیر؟ مگر سید موسی تفکر فلسفی همه مذاهب لبنانی را قبول داشت؟ مگر پدر طالقانی تفکر فلسفی مارکسیستهایی را که عاشقانه طالقانی را پدر خود می دانستند قبول داشت؟ خیر. مسئله اینجا نه مسئله ای مذهبی که مسئله ای انسانی است. مسئله انسان مسئله همه تاریخ است و انسان سوژه اساسی همه تاریخ. مسئله این است که هزاران نفر از بهترین فرزندان ایران که خور و خواب و خشم و شهوت را به خود حرام کردند و برای اندیشه شان و عقیده شان در برابر کودتاچیان سال 60 برخواستند و در حال گذارندن دوران محکومیتشان بودند، با کدام استدلال اعدام شدند؟ فتوای مفتی اعدامها یعنی رهبر وقت جمهوری اسلامی بر چه اساسی بود که چنین مجوزی را صادر می کرد؟ فاجعه آنقدر عظیم بود که شاگرد آقای خمینی یعنی مرحوم آقای منتظری از آن عصبانی می شود و صراحتا به این اعدامها اعتراض می کند و عطای قدرت رهبری پس از خمینی را به لقای جوانمردی می بخشد و نامش در تاریخ ماندگار می گردد. هزاران تن از فرزندان ایران به طرفه العینی و به فتوایی اعدام شدند تا چه شود؟ آیا جز این بود که در شرایط نبود مردان قدرت مند حق که همه قبل از آن به صورتی حذف شده بودند و مانند سید موسی ربوده و یا مانند پدر طالقانی به مرگی مشکوک از صحنه عمل سیاسی ایران کنار رفته بودند، برای بقای حاکمیت و از ترس آزادی و تجدید نیروی مخالفین به یکباره دستور قتل عامی بی سابقه صادر می شود؟ جسدها بر روی هم تلمبار می شود و در کانالهای گورستان خاوران به صورت دسته جمعی دفن می گردد و بعد باید باران ببارد تا دستی از زیر خاک پاک خاوران نمایان شود و مردمان بفهمند که آن کانتینر های گوشتی که از آن خون می چکید حامی ابدان مطهر چه انسانی پاکبازی بوده است؟ مرداد و شهریور روزهای تلخی را در خاطر خود دارند. روزهایی که ابتدا در سالی انسانی پاک را حذف می کنند و در سالی دیگر به کشتار انسانهای بی گناه می پردازند. و البته دیگر انسان عزیز غائب در روزهای جنایت و وحشت 67 نیز قتیل به ماه شهریور است. 19 شهریور 1358 نیز سالگرد رحلت شهادت گونه پدر مردم ایران است. مردی که رهبر حقیقی انقلاب بود در ایران. خانه او خانه انقلاب بود و او چونان پدری برای خلق ستم کشیده وطن. سید محمود طالقانی در سخنرانی آخرین نماز جمعه خود در 16 شهریور 1358 از خطر استبداد می گوید و از شورا برای مردمان دفاع می کند. فریاد می زند که عده ای نمی خواهند مردم شورا داشته باشند و شورا را در مجلس خبرگان تصویب کنند. طالقانی در اندیشه با ولایت هرکسی و هر طبقه ای به نمایندگی از خلق مخالف است و ولایت را در زمان غیبت با جمهور مردم می داند. طالقانی حجاب را اجباری نمی داند و با حجاب اجباری مخالف است. طالقانی معتقد است همه مردم ایران و همه جوانان ایران را باید جذب کرد و نه دفع. برای او جوان ایرانی جوان ایرانی است. مجاهد و فدائی و توده ای و حزب جمهوری اسلامی ای و مجاهد انقلاب اسلامی ای و غیره ندارد. همه جوانان ایران فرزندان این آب و خاک اند. همین طالقانی است که به ناگاه قلبش از حرکت باز می ایستد. در ساعت رحلتش و زمانی که اهل خانه به هم خوردن حال او را می فهمند، حتی تلفن خانه او قطع است تا طبیب خبر کنند! طالقانی ای که سه روز قبل سخنرانی غرایی در بهشت زهرای تهران می کند و در ان سخنرانی هیچ اثری از بیماری نیست. به ناگاه سکته می کند و تمام. مردی که بر روی صندلی قرمز مجلس خبرگان نمی نشیند و با نشستن بر زمین می گوید که می ترسم این صندلی ها مرا بگیرد. مردی که زمان ورود آقای خمینی به ایران در تمامی عکسها تنهاست ونظاره گر مفتونی جماعتی است که نمی دانند قرار است چه در ایران روی بدهد. طالقانی نیز از دست رفته فاجعه بار روزهای شهریور است. شهریور و مرداد ماههای عجیبی هستند. ماههای ربایش سید موسی صدر، رحلت شهادت گونه سیدمحمود طالقانی و قتل هزاران تن از فرزندان ایران توسط جاهلان جبار. قتلی بدون دادگاه، بدون هیچ مستندی و تنها بر اساس فتوایی که بنا بر گنه دیگرانی، اینان را به تیغ می سپارد. روزها و ماهها روایت گر تاریخ اند. تاریخ به تعبیر یاسپرس شرح تلاش آدمی برای آزادی است و آدمی تا رسیدن به آزادی از سه دیو زر و زور و تزویر، آرام نخواهد گرفت. انسانها در تمام طول تاریخ طالب انسانیت و آزادی و برابری بوده اند و برای آن تلاش کرده اند و مرارتها کشیده اند. و می بایستی برای تنظیم سیر و عمل خود برای مرحله بعدی مبارزه جهت طلب مقصوداز گذشته تاریخی خویش درس بگیرند. مرداد و شهریور ماههایی تاریخی و تاریخ ساز است. ای کاش درست خوانده شوند و خوانش درست از ایشان توشه ای بشود برای روزهای پسین. روزهایی که به آزادی و برابری خواهد انجامید. این وعده الهی در کتاب آخر است. کل ارسال رسل و انزال کتب در کتاب آخر از جهت برپا داشتن خلقها برای قسط است و اگر قسط درست معنی شود جز برابری معنای دیگری نخواهد داشت. کل تلاش انبیاء برای آزادی مردمان از اصر و اغلال (غل و زنجیرها) یی است که بر دست و پای ایشان زده شده است. وعده الهی حق است که محرومان روی زمین اند که وارثان آن خواهند شد. ان وعد الله حق Copyright: gooya.com 2016
|