گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
9 آبان» مزاحمت و تعرض به زنان و کودکان در معابر عمومی حبس و ٧٤ ضربه شلاق دارد، ايسنا5 آبان» حجت الاسلام قرائتی: بخل زنها باعث میشود که يک ميليون زن جوان بيوه هست، برنا 1 آبان» ديالوگهاي نامناسب در برخي فيلمها موضوع بحث نمایندگان مجلس با وزیر ارشاد، ایسنا 5 مهر» طرح کميسيون بهداشت برای افزايش مرخصی بارداری زنان به ۹ ماه، شهرزادنيوز 3 مهر» فرار از پارتی شبانه، مرگ دختر جوان را رقم زد، ایسنا
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! حجاب اجباری، کليشه های جنسيتی و خشونت عليه زنان، آزاده دواچی، مدرسه فمينيستیمدرسه فمينيستی: «کليشه سازی جنسيتی» گرچه در ابتدا ممکن است مسئله ای روبنايی و کم تأثير جلوه کند اما همين کليشه سازی ها در حوزه های مختلف ادبی، تربيتی، سياسی و در عمق روابط اجتماعی عامل ايجاد و تحکيم بسياری از نابرابری ها و تضادهای موجود در جوامع بشری است . در حال حاضر کليشه های جنسيتی در اغلب کشورها کارکرد خود را در يک روند تدريجی از دست داده اند و عموماَ به امری نمادين تبديل شده اند، حال آنکه در بعضی از جوامع معاصر ـ از جمله ايران ـ همين کليشه ها نه تنها مفهوم نمادين خود را از دست نداده اند بلکه مضافاَ تقويت شده و در تمامی زيرساختهای روابط اجتماعی و سياسی گسترش يافته و تبديل به يکی از معضلات اين جوامع شده اند. برای مثال، «حجاب اجباری»، يکی از مهم ترين نمادهای بارز جان سختی و مقاومت کليشه های جنسيتی در مقابل پيشرفت جامعه معاصر ايران است. در جوامعی که کليشه های جنسيتی برای بقا و دوام خود، سرسختی نشان داده و شامل مرور زمان نشده اند ناگزير بوده اند که خود را با شرايط جديد وفق بدهند در نتيجه، از شکلی به شکلی ديگر در می آيند. کليشه ها و مفاهيم تبعيض آميز برای ادامه حيات خود گاه به ارکان قدرت (دولت) متوسل می شوند و گاه به عرف و عادات اجتماعی . جامعه چندفرهنگی ايران هم از اين قانون سرسخت و ابدی بقای کليشه های جنسيتی، معاف و مستثنا نيست و در طول سه دهه گذشته، با ايجاد فضاهای مختلف، و با حمايت دولت های دينی و پدرسالار، کليشه های جنسيتی مورد نظر خود را تقويت کرده و باعث نفوذ آن به ساختارهای اجرايی هم شده است تا آنجا که بسياری از اين ساختارها به جای آنکه از يک قانون بیطرف و بدون تبعيض، پيروی کنند متأسفانه تحت تآثير اين کليشه سازی های آمرانه و دولتی، اتفاقاَ برعکس عمل کرده اند و تبعيض و نابرابری را در همۀ سطوح اجتماعی، تعميم داده اند. نمونه آشنا و آشکار اين روند، تبليغ «حجاب اجباری» (و تلقی از موی سر زنان به عنوان عامل اصلی تحريک مردان) است که می دانيم يکی از اصلی ترين هسته های تشکيل دهندۀ اين کليشه سازی های آمرانه در کشور ما است که در طول سی و سه سال گذشته نه تنها باعث تأمين امنيت زنان نشده بلکه با تحميل اين کليشه سازی ايدئولوژيک از پوشش زنان در واقع گردش معمول نظم اجتماعی و روابط نرمال شهروندان را با اختلال و بحران روبرو کرده و از ريخت انداخته است. يکی از پيامدهای مرسوم و عادت شدۀ اين اختلال، بروز خشونت سيستماتيک و هر روزه عليه زنان است. کليشه های جنسيتی چيستند؟ در يک تعريف ساده و موجز، کليشه های جنسيتی به آن دسته ازتصاوير ذهنی يک نواخت و قالب بندی شده ای از رفتارهای مربوط به زنان و مردان اتلاق می شود که مورد بررسی افراد جامعه قرار نمی گيرند و مختص به يک جنسيت خاص هم هستند . کليشه سازی ها می توانند مثبت و يا منفی باشند ؛ اما به ندرت اتفاق می افتد که بتوانند اطلاعات دقيقی را در مورد دو جنس حاضر در اجتماع به دست دهند . کليشه سازی به نوعی ساده انگاری است. ساده انگاری در مورد صفات و خصوصياتی که ای بسا به مرور زمان تغيير پيدا کرده اند اما هر گز در بازبينی اين کليشه ها جايی نيافته اند . برای مثال «زن خوب» زنی است که ازدواج کند، فرزند داشته باشد، خانه داری کند و کسی است که از همسرش اطاعت کند، رفاه خانواده اش را بر آسايش خودش ارجح بداند و تنها دغدغه اش در اين دنيا، برآورده کردن نيازهای همسر و فرزندانش باشد. در کليشه سازی مذهبی نيز زن خوب، زنی فرمانپذير است و در بسياری از موارد بايد خودش را از چشم به اصطلاح نامحرمان دور نگه دارد و مراقب پوشش و رفتار خود باشد. در بسياری از باورهای مذهبی و همينطور در اکثر متون کلاسيک مذهبی، اين زنان هستند که بايد مراقب رفتار خود باشند تا باعث تحريک مردان نشوند. در مورد مردان، اين کليشه ها، اتفاقاَ برعکس می شوند. کليشه های جنسيتی از مردان، آن ها را به عنوان نان آوران خانواده ، مستقل ، قدرتمند به تصوير می کشد که هميشه از زنان از لحاظ قدرت بدنی و بعضاَ تعقل برتر و افضل هستند، در واقع مردان هستند که از لحاظ جنسی و خرد و توانايی از زنان بالاترند. در توصيه های فقهی و دينی، مردان نماد تأمين نيازهای مادی خانواده هستند و حق دارند که به زنان خود دستور بدهند و از آنها توقع تمکين داشته باشند . اين تصويرسازی ها به عنوان نمادهای برتر کليشه های جنسيتی هستند که از گذشته تا به کنون وجود داشته اند . اينگونه کليشه سازی های سنتی می توانند باعث صدمه به تک تک افراد جامعه به خصوص زنان شوند، می توانند احساسات و عواطف و خلاقيت های فردی را مهار کنند و همينطور مانع از پيشرفت های حرفه ای و فردی در سطح اجتماع شوند. در غرب يکی از فعاليت های سياسی اجتماعی جنبش فمينيستی در دهه های ۶۰ ميلادی مبارزه برای از ميان بردن اين کليشه ها و تعريف دوبارۀ نقش های جنسيتی و کليشه های سنتی بود اما با وجود همه آن فعاليت ها و تلاش ها می توان گفت هنوز در بعضی از نمونه های اين کليشه ها در غرب (به خصوص در روابط خانگی) وجود دارند، هر چند که فعالان زن تا حدود زيادی موفق شده اند تا تعاريف تازه ای از نقش ها را در خانواده، ارائه دهند . يکی از نظريه ها برای تعريف دوباره نقش ها و کليشه های جنسيتی، تعريف اندروگونی است. اندروگونی به معنای مخلوطی از خصوصيات و صفت های زنانه و مردانه در يک شخص است . شخص اندروگون و يا زن-مرد دقيقاَ در هيچ تعريفی از نقش های جنسيتی مردانه و زنانه نمی گنجند و يا می تواند در بردارنده ی خصوصيات هر دو جنسيت باشد . در واقع اين نوع نقش پذيری به سود هر دو جنسيت بوده و تا حدودی مانع از گسترش کليشه سازی تبعيض آميز جنسيتی در سطح جامعه می شود. کليشه سازی های جنسيتی به رغم تفاوتهای فرهنگی و نژادی، عموما باعث عقب افتادگی هر جنسيتی در سطح اجتماع می شوند ، چرا که زنان و مردان ناچارند خود را با اين کليشه های از قبل ايجادشده، وقف بدهند و در واقع هر گونه گريز از اين کليشه سازی ها به نوعی سرکشی و طغيان اجتماعی محسوب می شود که مورد قبول عام جامعه نيست . «ژوليت ميچل» هدف هر نوع کليشه سازی را «تقويت و توجيه وابستگی، فرودستی و نابرابری موقعيت زنان در جامعه» میداند: «حتی اگر اين گونه هم نبينيم اما میتوان گفت که قرار دادن افراد در اين گونه قالب های از پيش ساخته شده مانعی برای رشد و پيشرفت فردی شان می شود، چرا که انسان ها برای جلوگيری از طرد جامعه، مجبورند حالات روانی، شيوه بيان احساسات و حتی علايق خودشان را در چهارچوب هنجارهای اجتماعی مبتنی بر کليشه های جنسيتی قرار دهند. تا همين چند دهه قبل شايد کسی باور نداشت که عامل جنسيت می تواند عاملی مهم و تأثيرگذار در تشديد نابرابری ها باشد، اما امروزه می دانيم که تعلق به يک جنس خاص باعث امتياز و رفتارهای متفاوت افراد با آن جنس می شود چرا که دانش ما دربارۀ زنان و مردان توسط کليشه های جنسيتی شکل می گيرند.»۱ با اين حال معرفی شخصی که هر دو ويژگی و خصوصيات زنانه و مردانه را داشته باشد و تا حدی از زاویۀ اين کليشه سازی ها فاصله بگيرد به عنوان يکی از راههای مبارزه با گسترش کليشه سازی های جنسيتی می تواند در نظر گرفته شود. اما کليشه های جنسيتی تنها محدود به خصوصيات خاص نيستند، بلکه گاهی از آن فراتر می رود و به عنوان ابزاری برای سرکوب و فرودست نگه داشتن زنان در جامعه به کار می روند . نکته اينجاست که اين کليشه سازی ها مدام تقويت می شوند تا نهايتاَ بتوانند قدرت سرکوب و درحاشيه نگه داشتن زنان را با پتانسيل های بالايی در خود حفظ کنند . در جامعه ای که اين کليشه ها بدون در نظر گرفتن حضور زنان در اجتماع مدام و مضافاَ ساخته می شوند تغييرات سياسی و اجتماعی است که نهايتاَ به عنوان عامل اصلی در حذف، اصلاح و يا برقراری مجدد اين کليشه ها به حساب می آيند . تقويت کليشه های جنسيتی کليشه های جنسيتی که در فرم ها و شکل های مختلف در بدنه های مختلف روابط اجتماعی، سياسی و فرهنگی وجود دارند به صورت های مختلف می توانند تقويت شوند و حتی بعد از تقويت شدن در اين حوزه ها به صورت بارز و مشخص به پهنه اجتماع سرايت کرده و عليه زنان و يا هرکدام از افراد حاضر در اجتماع، عمل کنند . ۱- ادبيات : در متون کهن فارسی از گذشته تا به اين سو همواره کليشه سازی جنسيتی و به خصوص زن ستيزی در متون مختلف وجود داشته است و حتی در زمان کنونی هم می توان در ادبيات داستانی و شعر معاصر نيز تقويت اين کليشه ها را مشاهده کرد . در شعرهايی که زنان همواره معشوق و مردان عاشق هستند، تشبيهات جنسی از زنان، آنان را به عنوان موجودات اغواگر مردان به تصوير می کشد . اين تصويرسازی های رايج در ادبيات لزوماَ هم از سوی مردان نيست بلکه گاهی خود زنان هم به تقويت اين تصويرسازی ها دامن می زنند . بيرون کشيدن کليشه های جنسيتی رايج نهفته در ادبيات نياز به ظرافت و دقت نظر دارد با اين حال در بسياری از آثار ادبی از گذشته تا به امروز ريشه های اين کليشه های جنسيتی مدام در متون مختلف بازتوليدمی شوند. مريم حسينی در کتاب خود در مورد ادبيات زن ستيز زبان پارسی می نويسد : " آنچه از بررسی نگرش های فلسفی و دينی حاکم بر ذهنيت جوامع مختلف درباره ی زن ميتوان دريافت، حکايت ازآن دارد که با توجه به سلطه ی تفکر مردسالاری برذهن و ضمير مردمان (اعم از زن و مرد) در طول ساليا ن دراز ، خوانش های گوناگون فلسفی و دينی سخنگويان ادبيات فارسی هم با ديدی مردانه و مردسالار روايت شده است . [...] در نگاه تک بعدی مردسالار، زن برای مرد آفريده شده است و از خود، هويتی مستقل ندارد. هرجا سخن از هويتی زنانه برود بيشتر با حيله گری و مکاری زن توأم است . از نظر اينان در ساختار آفرينش ، زن موجودی منفعل و حساس و مقهور و مغلوب آفريده شده و مرد در نقطه ی مقابل آن ، موجودی فعال و عاقل و قاهر و غالب. در نماد پردازی های ادبيات فارسی ، عقل و آسمان و خورشيد مذکر ، و نفس و زمين و ماه مؤنث اند . دنيا مادری فرزند خوار است و به هيچ يک از افراد نسل آدم ترحم نمی کند . حيله گر و اغوا کننده هم نيز هست " (ص. ۱۲۱). در ادبيات معاصر با اينکه کليشه سازی ها به صورت سنتی کارآيی خود را از دست داده اند، اما نوع ديگر از بازپردازش کليشه های سنتی را می توان در اين ادبيات يافت . به اين معنی که تصوير زنان در ادبيات معاصر هم همراه با اغواگری ، انفعال ، عدم استقلا ل ، عدم شجاعت در پذير ش کنش های سياسی و اجتماعی و در بعضی موارد مطيع بودن و انجام کارهای روزمره ی سنتی است . در بعضی از اشعار که توسط خود زنان هم نوشته می شود ، زنان قدرت تحليل و شرکت در سازو کارهای اجتماعی و سياسی را پيدا نمی کنند و تنها به ابژه ی رفتارهای جنسی مردسالاری تبديل می شوند که قدرت تغيير کليشه های موجود را ندارند و در حد همان کليشه های سنتی باقی مانده و از آن ها فراتر نمی روند . ۲- خانواده های سنتی مروج کليشه های جنسيتی : تقويت باورها و کليشه های سنتی در خانواده های سنتی که به صورت نسل به نسل منتقل گشته است از عوامل بازتوليد و پرورش کليشه های جنسيتی و نهايتاَ انتقال آنها به درون جامعه است . نقش پُرقدرت خانواده های سنتی در بازپروی اين کليشه ها به حدی است که بسياری از آنها حتی خود عامل توليد خشونت در جامعه هستند . خانواده های سنتی يکی از مهم ترين پايگاه ها در تربيت کليشه های جنسيتی و نهايتاَ انتقال قدرت اين کليشه ها به درون اجتماع هستند . در بسياری از خانواده های سنتی و مذهبی و همينطور بعضی از اقشار فرودست اجتماعی اين چرخه آغاز می شود . برای مثال دراين خانواده ها (که هنوز هم اين سنت در بسياری از آنان وجود دارد)، دختران و زنان اهل يک خانه سر و بدن خود را به طور کامل حتی در حضور پدر و برادر خود می پوشانند . در اين خانواده ها زنان عمدتاَ لباس های بلند می پوشند، چرا که پوشيدن شلوارهای تنگ بدون دامن ممنوع است . دراين خانواده ها معمولا مردان قدرتهای اول خانه محسوب می شوند، هرگونه اعتراضی به پدر با خشونت مواجه می شود. يک مرد در رأس امور است و تمامی قدرت و وظايف خانواده از زاويه مردخانواده تعريف می شود. حتی در اين خانواده ها تصميم گيرهای اصلی به عهده مردان است . پوشش زنان در اين خانواده های مردسالار به بازتعريف رابطه ی قدرت می انجامد و در واقع نوعی تسليم پذيری به قدرت موجود را بازتاب می دهد . زنان با پدران و برادران خود در ارتباط نزديک نيستند و تنها در موارد معين و در بعضی از مراسم مشخص با آنها مراوده دارند. هرنوع پوشش آزاد دربرابر مردان خانواده نوعی سرپيچی و توهين به آنها محسوب می شود . سطح برخورد در اين خانواده ها تعريف شده است و داشتن حجاب در برابر اعضای مرد خانواده نوعی رعايت حجب و حيا به حساب می آيد ،هرچند که طبق تعاريف اسلامی پوشش در برابر مردان همخون لازم نيست، اما سايه سنت و قدرت در اين نوع خانواده ها آنچنان به هم تنيده شده است که عدم رعايت آنها نوعی بی توجهی را نسبت به مردان خانواده به وجود می آورد. اين حفظ پوشش به همراه القای الگوی مطيع پذيری باعث تربيت زنانی مطيع می شود که پذيرفتن نقشی به جز اطاعت، نوعی طغيان در برابر قدرت اصلی (مردان خانواده) محسوب می شود و در نتيجه به نوعی سرکشی از کليشه های رايج به حساب می آيد. زنان به عنوان اعضايی غير مستقل و وابسته تربيت می شوند که کمتر فرصت حضور در عرصه های عمومی را پيدا می کنند. در اين خانواده ها تنها زنان در مقابل زنان پوششی آزادانه دارند و به نوعی در ديگر حوزه های خانوادگی نقش های خانگی به آنها داده شده و نقش هايی که قدرت و توانايی به همراه می آورند از آنها سلب می شود . همچنين در اين خانواده ها فضای حاکم اختيار و ارداه ی زنان را می گيرند و به آنها به عنوان اعضايی که بايد تحت پوشش باشند و در هيچ صورت آزادی عمل ندارند نگاه می شود . اين نوع ترويج قدرت در خانواده های سنتی از گذشته وجود داشته و هنوز هم با وجود پيشرفت چشمگيری که در حوزه های مختلف اجتماعی در ايران اتفاق افتاده است ادامه دارد . مردان در اين خانواده ها با پوشاندن زنان وهمينطور نگاه داشتن زنان در انجام امور خانه و در حوزه های تعريف شده و جلوگيری از حضور آنها در فضای بيرونی و اجتماعی بر قدرت خود می افزايند و از سوی ديگر ارتباط عميقی ميان کليشه های رايج در جامعه و سنت های تحميلی خودشان می گشايند . درواقع خانواده ی سنتی به عنوان مدل کوچکی در ارائه ی قدرت و سرکوب استقلا ل زنان و باورپذيری کليشه های جنسيتی در نهاد های مختلف اجتماعی نقش دارد . تقويت فرهنگ خانواده به عنوان الگو و مدل اصلی يک جزء اجتماعی که همه ی وظايف تعريف شده است و تشويق به پوشش در برابر مردان يک خانواده به توليد فرهنگ مضافا مردسالار دامن می زند . مسئله ی خانواده و تاکيد بر هدفهای ارزشی آن به ويژه بعد از انقلاب رايج تر شد . پيدايش الگوی مطيع پذيری و کليشه های رايج در مورد زنان به عنوان کليشه های غالب در واقع از خانواده های مردسالار شروع می شود و به سطح اجتماع تعميم می يابد. نظم سياسی اجتماع که القاء کننده قالب های کليشه ای خود است از خانواده و با آموزش سياست های مردسالار شروع می کند تا سرکوب وسيع در جامعه بيشتر شود. ۳- جامعه و قوانين نابرابر : يکی ديگر از منابعی که به توليد کليشه های جنسيتی دامن می زند، جامعه و قوانين نابرابر است. رسانه ها و همينطور برنامه های تلويزيونی و يا سخنرانی های مذهبی و غيره در بارور کردن اين کليشه ها نقش مهمی دارند . در ايران متاسفانه رسانه نه تنها کليشه های جنسيتی و شکاف ميان دو جنس را از ميان نمی برند، بلکه مضافا به تقويت باورهای سنتی و کليشه های جنسيتی غالب در اجتماع می پردازند . رسانه ها از طريق پخش فيلم و سريال های مختلف که عموما جلوه های سنتی از زن ايران را به تصوير می کشند، مدام سعی در القاء الگوهای کليشه ای سنتی دارند که عموما زن خوب را نه مطابق با نيازهای جامعه و حضور زنان در اجتماع، بلکه مطابق با کليشه هايی ارائه می دهند که در خانواده های سنتی و در باور عمومی بخش های سنتی جامعه وجود دارد. از سوی ديگر حضور تبعيض آميز، اين شکاف های جنسيتی را به طور پيوسته تقويت می کنند . قوانينی چون حق طلاق مردان ، حجاب اجباری برای زنان ، قوانين حمايت از خانواده و ديگر قوانين که از محدود کردن زنان در محيط های دانشگاهی تا فشار آوردن به بهانه ی پوشش ادامه دارد و به نوعی ايدئولوژی جنسيتی را تقويت کرده و اين کليشه ها را بيش از پيش در جامعه رواج می دهد. سياست های دولتی حاکم و قوانين مربوطه در ايران بدون در نظر گرفتن حضور گسترش يابندۀ زنان در اجتماع، و نشان از تمايل به بازگرداندن نقش های سنتی است . در واقع اين مسئله يکی از ويژگی های دولت های اقتدارگرای اسلامی است که عموما تلاش می کنند رفتار زنان را عامل اصلی کنترل رفتارهای حاکم برجامعه تلقی کنند و در نتيجه با کنترل بر تن آنها به انواع مختلف ازجمله وضع قوانين پوششی، قوانين نابرابر جنسيتی و همينطور گسترش شعارهای جنسيتی، قدرت خود را بر تمامی افراد جامعه توسعه بخشند . قوانين نابرابر در اجتماع به همراه ديگر قوانين پوششی، باور سنتی نسبت به زن را مشروعيت می بخشد. تقويت کليشه های جنسيتی : زنان در مرکز رفتارهای جنسی ديل اسپنسر در کتاب خود تحت عنوان نوشتن يا جنسيت می نويسد: «از زمان تولد با دو جنس زن و مرد بسيار متفاوت رفتار می شود ، به دو شيوه ی کاملا متفاوت آموزش می بينند و تفاوتها و اطلاعات متفاوتی برايشان فراهم می شود و بر طبق معيارهای کاملا متفاوتی سنجيده می شوند . معيارهای جنسيتی در دوجنس کاملا متفاوت است ،حتی وقتی که زن و مرد هر دو يک کار مشابه را انجام می دهند دو وجه کاملا متفاوت مبنای کارهايشان قرار می گيرد.» (۱۲). در ايران هم اين اتفاق می افتد دختر و پسر با دو ديد کاملا متفاوت در خانواده هايشان بزرگ می شوند . زمانی که آموزش را فرا می گيرند با جدا سازی جنسيتی چه در بعضی از مفاهيم کتابهای درسی و چه در خانواده ها، دختر و پسر از همان آغاز درمی يابند که دو جنس از نظر شأن و منزلت اجتماعی باهم متفاوتند . اما نکته ديگر در آموزش و ترويج کليشه های سنتی، قرار دادن زنان در مرکز تحريک جنسی مردان است که از همان سالهای اوليه نوجوانی به دو جنس آموزانده می شود . در همين نگرش است که زنان بايد پوشانده شوند تا کمتر تحريک کننده باشند ، و در همين نگرش است که اگر به زنی تجاوز شود در واقع مقصر اوست . موی زنان در مرکز تحريک جنسی قرار می گيرد و به همين سبب است که از اين ديدگاه، زنان، مردان را تحريک می کنند. بدين ترتيب کليشه های جنسيتی عليه زنان بيش از پيش تقويت و باور پذير می شود . زاهدی نيز بر اين باور است که در ديد اسلامی قدرت جنسی بدن زن و نگاه مرد به عنوان دو عامل اصلی عدم امنيت در اجتماع است. او می نويسد : " موی زنان دارای ويژگی های جنسی شد، در قوانين الهيات جای گرفت و توسط مردان دارای قدرت مذهبی و مقامات بلند مرتبه اجتماعی سياسی شد . با مطالبی که اين مردان از متون الهايت و قوانين بيرون کشيده بودند اين ضرورت را توجيه کردند که موی زنان بايد پوشانده شود و از روسری استفاده شود . در مرکز اين توجيه، ضرروت کنترل قدرت جنسی زنان و در عوض نگاه مردان مطرح می شود و در نتيجه مسئوليت را تماما برعهده زنان می گذارد.» (زاهدی ، ۷۶). اما تقويت کليشه های جنسيتی تنها بعد از انقلاب اتفاق نيفتاد ، بلکه رفتارهای حکومتی در زمان شاه که با ارائه دادن الگوهای غربی سعی در مدرن کردن زن ايرانی داشت ، خود به نوع ديگری تبديل به تصوير پردازی های کليشه ای از زن شد. در اين زمان هم زنان به عنوان ابژه های جنسی در تبليغات ، در برنامه های شوهای تلويزيونی که به سبک غربی برپا می شد، تبليغ می شدند . در فيلم هايی که در اين زمان ساخته می شد زنان به عنوان نيروهای تسليم پذير ، شکننده که هميشه در احساساتشان شکست می خوردند و يا قربانيان لذت های جنسی مردان معرفی می شدند. زنانی که به سبک غربی در زمان شاه ارائه می شدند موجوديت فردی و استقلال هويتی نداشتند، بلکه ملغمه ای از تقليد مدل های غربی بودند که تصميم داشتند در برابر نيروهای سنتی بايستند و مدرنيته را وارد فرهنگ ايرانی کنند که در نتيجه، نيروهای سنتی و مذهبی تاب ديدن اين الگوها را نداشته و مدام آنها را به عقب می راندند . اين الگوهای ارائه ی شده ی غربی نتوانست رضايت جامعه سنتی و مذهبی ايرانی را کسب کند، بلکه اتفاقاَ برعکس شد و آنها را عليه اين الگوها شوراند. در همين درگيری ميان مذهب و مدرنيته بود که هويت زن ايرانی که به دور از کليشه های جنسيتی غالب بود توسط مبلغان و روشنفکران مذهبی آن زمان بازتعريف شد. گرچه اين مسئله از لحاظ پوشش ظاهری تا حدی درمان شده بود اما بافت درونی کليشه های سنتی و جنسی نسبت به زنان همچنان به قوت خود باقی مانده بود و در واقع گريزی از آن نبود. روشنفکران و منتقدان مذهبی حکومت محمدرضا شاه که در آن زمان ، سياست های دولت شاه در خصوص زنان و برنامه ی مدرنيته ی حکومت پهلوی را يک امپرياليست فرهنگی می دانستند و مدام سعی در ارائه ی الگوهايی فرای اين کليشه ها داشتند باز هم نتوانستند برارائه ی کليشه های جنسيتی از زنان چه در فرهنگ مردسالار سنتی و چه در قوانين اجرايی غلبه کنند، تصويرسازی آنها از زنان تنها به عنوان نيرويی بود که عليه استعمار غربی قد علم کرده بود ، اين تصوير های ارائه شده ی به اصطلاح اسلامی و وطنی هنوز تسليم کليشه های غالب جنسيتی و سنتی در جامعه ايران آن زمان بود، در نتيجه نتوانست سال های بعد از انقلاب نيز به عنوان الگوی موفقی برای رهايی زنان از کليشه های جنسيتی غالب عمل کند. همانطور که زاهدی می نويسد : «روحانيون محافظه کار شبکه ی وسيعی از مساجد را داشتند که از طريق آن می توانستند براهميت نقش های سنتی زنان تبليغ کنند.» ( زاهدی ،۸۷) . بدين ترتيب واعظان و مبلغان مذهبی دست در دست روشنفکران مذهبی نهايتاَ به بسط کليشه هايی دامن زدند که بعد از انقلاب به طور خودکار با ارائه پوشش اجباری به عنوان حجاب شرعی، اين کليشه سازی ها را به سرعت و به وسيله اهرمهای قهر دولتی بر حوزه عمومی، مسلط کردند. مفاهيم و تصاويری از زنان که قبل از پيروزی انقلاب به عنوان حاميان انقلاب معرفی می شدند اما بعد از آن به تدريج کارکرد هويتی و استقلال خود را با القاء قوانين نابرابر و به شدت تبعيض آميز در بعد از انقلاب، از دست دادند. باور پذيری کليشه های سنتی چه از طريق آموزش های ابتدايی و يا رسانه ای، تقويت شد . بدين ترتيب اين باورهای سنتی و تحميلی نه تنها ازميان نرفت بلکه با اسلاميزه کردن هرچه بيشتر قوانين در ايران، به حجم و سنگينی لايه های آن افزوده شد و در نهايت، پيدا شدن موج جديدی از کليشه های جنسيتی و نهادينه شدن فرهنگ خشونت عليه زنان را در اعماق روابط اجتماعی را به همراه آورد. حکومت مذهبی و دولت وقت هم از امواج مخرب عليه زنان حمايت می کرد. حجاب اجباری : نهادينه کردن کليشه های جنسيتی پوشش اجباری که بعد از انقلاب به تدريج به درون ساختارهای جامعه ی ايرانی راه پيدا کرد معنايی متفاوت با آنچه که در گذشته از پوشش و حجاب زنان رايج بود به خود گرفت. در ايدئولوژی سازی از تن زنان ، بدن زنان و مخصوصاَ موهای آنان به عنوان اصلی ترين مرکز تحريک جنسی و ناهنجاری های جامعه مطرح شد . در چنين بافتی بود که طبيعتاَ برای جلوگيری از بروز ناهنجاری های اجتماعی و همينطور جلوگيری از استفادۀ ابزاری از زنان ، پوشش به عنوان جايگزينی مناسب برای زنان ـ آن هم تنها زنان ـ ارائه می شود . اما پوشش اجباری نه تنها امنيت روانی و اجتماعی را فراهم نکرد بلکه مسائلی نظير متلک گويی، آزار و اذيت جنسی زنان د ر خيابان ها و بعضاَ در محيط کار، و ديد جنسيتی و کليشه ای نسبت به زنان اين بار شتاب و شکلی متفاوت به خود گرفت. موی زنان اين بار نه تنها يک مسئله ی شخصی نبود ، بلکه بار مسئوليت تمامی ناهنجاريهای اجتماعی را بردوش خود می کشيد . زاهدی در اين خصوص می نويسد : " حجاب اجباری قسمتی از دستور کار حکومت در ايران بود تا هويت زنانه را به رسميتی در آورد که از جانب حرکت های قانونی حمايت می شد .حرکت هايی که پوشش حجاب را به عنوان تزکيه اخلاقی تلقی می کردند" ( زاهدی ، ۸۹). مروجان قانون حجاب اجباری سپس اينگونه توجيه می کردند که زنانی که بی حجاب باشند يا پوشش اسلامی مناسبی نداشته باشند مسلما در معرض خطر آزار جنسی و خشونت قرار خواهند گرفت . هر چند تسلط و گسترش اين ديد جنسيتی نسبت به زنان که آنان را در مرکز کنترل رفتارهای جنسی مردان قرار می دهد به معنای حفظ ارزش های اجتماعی رايج شده است اما به خودی خود، نگاه جنسيتی به زنان را به عنوان عاملان تحريک شهوت مردان، پُر رنگ می کند و همين ديد جنسيتی است که از سوی نهاد های مذهبی، بی وقفه بازتوليد و تقويت می شود و اگر اتفاقی در حوزه های اجتماعی بيفتند هم گناهش متوجه زنان است ،چرا که آنها هستند که تحريک کنندگان جنسی مردان می باشند و اين گفتمان در سطح اجتماع خود به گسترش کليشه های جنسيتی عليه زنان بيش از پيش دامن می زند . همانطور که مرنيسی می نويسد : " ترس از قدرت جذابيت جنسی زنان بر مردان هر وسيله ای را که می تواند مردان را عليه اين قدرت زنان محافظت کند توجيه می کند" ( مرنيسی ؛۳۱). و در جامعه ايرانی توجيه و وسيله ای برای اعمال زور در پوشاندن موی سر زنان و کنترل بر رفتارهای آنان می گردد . در سايه همين حجاب و توجيه قدرت و جاذبه جنسی زنان است که هويت زنان در هاله ای از ابهام و پيچيدگی فرو می رود، پوششی که نه به دليل احترام به عقايد شخصی ، بلکه به دليل تحريک نکردن مردان يک جامعه و حتی به معنی تأمين امنيت زنان در اجتماعی است که طی ۳۳ سال، هرگز به دست نيامده است. قانون حجاب اجباری با آنکه در اوايل انقلاب برای زنان مشکلات جدی را به وجود آورده بود اما نتوانست آن ها را از حضور در محيط های اجتماعی باز دارد . از سوی ديگر حضور زنان در سطح اجتماع که پررنگ تر از گذشته شده، آنها را با چالش های فراوانی مواجه کرده است. زنان در چنين موقعيتی، هم بايد بر کليشه های جنسيتی جديد که آن ها را تنها در پوشش معنی دار می ديد و نوعی ديد اغواگری در صورت عدم پوشش مناسب به آنها می داد غلبه می کردند ، و هم به دليل گسترش کليشه های جنسيتی، مدام در معرض خشونت های جنسيتی و خشونت های کلامی همچون متلک گويی و يا عدم امنيت در محل کار، برخورد می کردند و بايد روشهايی را در پی می گرفتند تا هرچه کمتر در معرض اين رفتارها قرار بگيرند. عدم احساس امنيت در اجتماع که حتی بعضاَ از سوی خانواده ها حس می شد نهايتاَ به شکل گيری مکانيزم های کنترل هر چه بيشتر بر رفتار زنان تبديل شده است. جايی که متلک ها و آزار های خيابانی، جزيی از تجربه های هر روزه ی زنان در جامعه ی ايرانی است و وقتی که اين کليشه ها حتی به درون رفتارهای خانواده راه يافته اند متاسفانه کنترل بر زنان در محيط های اجتماعی ، خانه و روابط ديگر، وجهی طبيعی پيدا کرده است. در واقع می توان گفت که کنترل زنان در محيط های اجتماعی نيز حاکی از همين مسئله ی ديد جنسيتی به زنان است . کنترل زنان با هدف «ايجاد امنيت برای آنها»، از خانه توسط برادر ، همسر و پدر شروع می شود و تاسطح روابط اجتماعی و حوزه عمومی توسط دولت، گسترش می يابد تا جايی که کنترل بر تن زنان به صورت امری نهادينه در می آيد و هر کس پيرو اين رفتا ر نباشد به اصطلاح بی غيرت شناخته می شود . می توان گفت که ارائه ی الگوهای سنتی و کليشه ای از زنان اجازه ی کنترل بر بدن زنان را می دهد به خصوص وقتی که برای توجيه حجاب اجباری آن ها را اغواگر و يا عامل تحريک مردان معرفی کنند . گسترش تعاريفی چون بد پوشش بودن، به نوعی گسترش رفتارهای جنسی در قبال زنان را دامن می زند و تجاوز به حقوق شهروندی آنان و ناديده انگاشتن حضور زنان در سطح اجتماع است . مادامی که پوشش اجباری نه به عنوان يک عقيده ی شخصی، بلکه به عنوان يک اجبار و با تبليغ شعارهای مختلف از سوی قانون گذاران و نيروی انتظامی مطرح می شود سرعت گسترش و نگاه داشتن اين کليشه ها را در بستر اجتماع و در سطح روابط مختلف بيشتر می کند . با تبليغ های گوناگون و همينطور معرفی کردن زنان و موی آن ها به عنوان اغواگران مردان و برهم زنندگان ارزش های اجتماع است که اين کليشه های جنسيتی نه تنها قدرت می يابند بلکه گسترده تر شده و حتی در سطح روابط عادی زنان هم نفوذ می کنند . ارزشهای اجتماعی نيز بر اساس همين سنت ها و ساختار کليشه های جنسيتی تعريف می شوند، به همين دليل است که در ايران زنان حتی با اينکه حجاب دارند اما از شر متلک های خيابانی و آزار و اذيت های جنسی در محيط کار، در سطح اجتماع ، در محيط های آموزشی و حتی در سطح خانواده در امان نيستند . در غرب هم هنوز کليشه های جنسيتی از زنان وجود دارد که به صورت به ابژه در آوردن زنان در تبليغات و يا مصارف تبليغاتی و تجاری، اين کليشه سازی ها ادامه دارد اما مسئله اين است که اين کليشه های جنسيتی تحت عناوين حجاب اجباری و به بهانه ی امنيت اجتماعی زنان از سوی نهادهای قانونی مدام تقويت و باز توليد می شوند . نتيجه ی حضور کليشه های جنسيتی در سطح اجتماع روند برخوردها و وقايع سه دهه گذشته در ايران ثابت کرد که حضور و گسترش کليشه های جنسيتی و تقويت کردن آن ها چه از سوی نهادهای حکومتی و چه از طريق زيرساخت های فرهنگی و سنتی، نتيجه مطلوبی بر وضعيت عمومی زنان ندارد. از سوی ديگر گسترش اين کليشه هاست که به گسترش و عميق تر شدن قوانين نابرابر شدت می بخشد و در نتيجه تاثيرات نامطلوبی بر وضعيت زنان ايرانی می گذارد.. آن چيزی که زنان در ايران امروز، به عنوان بخشی از زندگی روزمره ی خود با آن می جنگند و مدام در چالش با آن هستند نتيجه ی گسترش همين کليشه هاست که با تلق و باورهای مذهبی و سنتی عجين می شود و هر قدر که زنان در سطح روابط اجتماعی و فرهنگی پيشرفت می کنند اما همين کليشه ها ، پيشرفت آنها را با مشکل مواجه می سازد . کليشه های جنسيتی هستند که در جامعه ی مردسالار و سنتی چون ايران مجوز تجاوز جنسی، هتک حرمت، متلک پرانی، بازداشت زنان به جرم بدحجابی، محکوم کردن زنانی که قربانی تجاوز بوده اند، حمله به ميهمانی ها و پارتی های خانوادگی و ديگر آزارهای جنسی را سبب می شوند . همين کليشه ها هستند که باعث دور شدن زنان از کرامت و هويت حقيقی خود و در نتيجه سردرگمی برای يافتن هويت از دست رفته ی خود می شوند . همانطور که امروزه می بينيم با وجود سختگيری های پوششی که عموماَ با زور و خشونت دولتی ـ آن هم تنها برای زنان ـ اجرا می شود اما نسل جديد هنوز حاضر به پذيرفتن اين نوع پوشش نشده است. نسل جديد دختران ايرانی ميان هويتی که از سوی اجتماع و باورهای سنتی و دولت دينی القاء می شود و الگوهايی که از غرب و از طريق ماهواره و اينترنت و ساير وسايل ارتباطی می بينيد سردرگم شده اند . فشار کليشه های سنتی و جنسيتی بر زندگی و روابط خصوصی نسل جوان که حتی در بنيان نهاد های اجتماعی و رفتارهای فرهنگی رخنه کرده است و درگير شدن نسل جوان، بويژه دختران جوان، با مدلهای ارائه شده ای (که گاه صرفاَ الگوی مبارزه با اين کليشه ها هستند) موجب پيدايش اين بحران و سردرگمی شده است . نسلی که برای ايستادن در مقابل القاء باورهای کليشه ای و مذهب دولتی شده، راه گريز خود را در گم کردن هويت کنونی و در نتيجه توسل به الگوهای تقليدی (و نه خودباورانه و مستقل) يافته است، و گاهی حتی برای فرار از کليشه ها ی تحميل شده سنتی ، به طور ناخودآگاه، به گسترش کليشه های غيرمتعارف هم دامن می زند . متاسفانه متصديان حکومتی و همينطور مبلغان مذهبی بدون در نظر گرفتن اينکه اکنون زنان بخش وسيعی از جمعيت پويای اجتماعی ايران امروز را تشکيل می دهند هنوز اصرار بر بازتوليد اين نگرش های تبعيض آميز جنسيتی به زنان دارند و همين اصرار اين آقايان و انکار نسل جديد و زنانی که به نوعی سرکشی در مقابل پوشش اجباری را انتخاب کرده اند، به گسترش اين بحران دامن زده است . وضع مقررات و قوانين تبعيض آميز هم به مانند برخوردهای خشن به پوشش زنان، و همينطور جداسازی و تفکيک جنسيتی در دانشگاه ها و مراکز آموزشی، واقعاَ مشکلی را درمان نکرده بلکه مشخصاَ بحران هويتی زنان و مردان نسل جوان را نيز شدت بخشيده است. اما گسترش اين نگره ها و کليشه های جنسيتی تنها مختص به روابط و حوزه های فرهنگی خاص و يا در محيط های آموزشی نيست بلکه حضور زنان در چرخه ها ی اقتصادی و توليدی را نيز با مشکل مواجه می کند و بسياری از خانواده هايی را که زنان نان آور خانه هستند در وضعيت دشوار معيشتی قرار می دهد . مسئولان، واعظان و مبلغان مذهبی به جای آنکه نتيجه ی تمامی رفتارها از جمله تجاوز و خشونت های جنسی در خيابان ، محل کار، و در محيط های آموزش و تحصيل را بر گردن پوشش زنان بيندازند بهتر است که به رفتار خود بنگرند و با وضع قوانين نابرابر و تبليغات کليشه ای عليه زنان به اين نوع خشونت و گسترش کليشه ها دامن نزنند . علاوه بر اين، حضور کليشه های جنسيتی حتی گاهی در ميان مردان تحصيلکرده که هنوز تحت تأثير آموزه های سنتی و مذهبی هستند نتيجتاَ منجر به بروز خشونت عليه زنان در کانون خانواده می شود. بسياری از اين خشونت ها نامحسوس اند، اما حضور پُر قدرت کليشه های جنسيتی را می توان حتی در سطح روابط عادی افراد هم ديد که مدام تقويت می شوند. شايد به نظر برسد که اين کليشه ها آن قدر در فرهنگ و سنت مردسالار جامعه ما نهادينه شده اند که رهايی از آنان به سختی امکان پذير است، اما به باور من می توان به راههايی مسالمت آميز و خردمندانه برای تعديل و اصلاح و يافتن بديل های جايگزينی انديشيد که تا حد امکان، حرکت زنان در اجتماع را تسهيل کرد و از خشونت ها کاست. از سوی ديگر بازشناسايی و کشف ظرفيت ها و راه های جديد لااقل می تواند بر رشد مخرب و بی رویۀ اين کليشه ها تا حدودی مانع ايجاد کند و از انرژی و فعاليت و کارآيی آنها بکاهد و در نتيجه تعاريف و مدل های جديد از حضور زنان در جامعۀ امروز، به روند بی هويتی و سردرگمی آنان منتهی نشود. ــ به اين اميد. پی نوشت: منابع: حسينی ، مريم . ريشه های زن ستيزی در ادبيات کلاسيک فارسی . نشر چشمه ، ۱۳۸۸. Spender , Dale . The Writing or the Sex?, Or, Why You Don't Have to Read Women's Writing to Know It's No Good . Pergamon: New York ,1989. Zahedi, Ashraf. “Contested Meaning of the Veil and Political Ideologies of Iranian Regimes” . Journal of Middle East Women's Studies. 3, no. 3 (fall 2007) : 75-98. Copyright: gooya.com 2016
|