گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
24 دی» فیلسوفان، نویسندگان و هنرمندان فرانسوی مخالف اسلام، جلال ایجادی2 مهر» بررسی بحران اکولوژیکی دریاچه ارومیه، جلال ایجادی 6 شهریور» بحران و مبارزه اکولوژیکی و اجتماعی در ایران، جلال ایجادی 9 مرداد» پرسش از سیاستمداران و روشنفکران دینی درباره حکومت لائیک، جلال ایجادی 7 مرداد» قتل عام پنجهزار بلوط کهنسال در دنا توسط وزارت نیرو، جلال ایجادی
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! فیلسوفان، نویسندگان و هنرمندان فرانسوی مخالف اسلام، جلال ایجادی (بخش دوم)برای مطالعه بخش اول مطلب اینجا را کلیک کنید. دوره تازه برآمد تضاد اسلام وغرب در اواخرقرن بیستم تضادهای اسلام با غرب شدت یافت، و یک نمونه برجسته همانا تعرض علیه آزادی سلمان رشدی بود. از سالهای هشتاد میلادی باینسو ابراز نظر در مخالفت با اسلام رشد بیسابقه نمود. در صحنه بین المللی ونیز در فرانسه رویدادها ناگوار وخشن، ذهنیت روشنفکری وافکار عمومی راباعتراض آماده و تشویق نمود. عوامل باز شدن تضادها ورشد مخالفت علیه اسلام کدامند؟ عامل یکم: انقلاب اسلامی ایران وبویژه خشونت دولتی در ایران نسبت به مخالفین و زنان و اعدام ها وسنگساروتاکید حکومت باجرای قوانین اسلامی وقبضه نمودن حکومت توسط آخوندها وبخشی ازمسئولان شیعه توهم هارا شکست. حکومت اسلامی آشکارا در داخل کشورسیاست سرکوب را به پیش برده و در صحنه بین المللی با سیاست تحریک آمیز وتروریستی نشان میداد که خواهان جهاد اسلامی درعرصه جهانی میباشد وبمب اتم را درراستای چنین سیاستی میخواهد. برقراری حکومت طالبان طی سالهای 94 تا 98 در افغانستان و اجرای احکام مذهبی ومجموعه وحشیگری های این مرتجعین تا زمان سقوط آنها در 2001 وضعیت دردناکی برای این کشور بوجود آورد و در صحنه جهانی بعنوان یک قدرت اسلامی بنیادگرا ضدیت خودرا باهرچه جنبه ترقیخواهانه زندگی است نشان داد. عامل دوم: توسعه فعالیت های بنیادگرا و گروه های تروریستی در فرانسه و جهان عامل دیگربود. در سال 1992 "جبهه اسلامی رهائیبخش" درانتخابات مجلس الجزایر پیروز میشود ولی دولت این کشور نتایج را الغا میکند وبدنبال آن یک سازمان تروریستی بنام "گروه اسلامی مسلح" وارد عملیات ترورمیشود. همین گروه است که در الجزایر هفت کشیش فرانسوی را ربوده و بقتل میرساند و19 فرانسوی دیگر را ترور میکند و علاوه بر تدارک عمل تروریستی در فرانسه، در الجزایر در یک دوره طولانی به ایجاد وحشت وترور دست میزند وتعداد بیشماری از شهروندان الجزایری را میکشد. "حزب الله" لبنان که در جستجوی قدرت اسلامی شیعه در لبنان است ومتحد استراتژیک جمهوری اسلامی است، با حمایت نظامی ومالی ایران ارتش خود را تشکیل داده ودر لبنان ودر جهان باقدامات تروریستی دست میزند. سازمان تروریستی "القاعده" در 1987 بوجود میاید. این سازمان تروریستی که برپایه ایدئولوژی سید قطب شکل میگیرد ومعتقد است که تمام دولت های غربی ادامه سیاست جنگ های صلیبی میباشند، تا 2011 بیش از 17 عملیات تروریستی سازماندهی میکنند. عملیات تروریستی 11 سپتامبر 2001 در امریکا منجربه کشتار 3000 شهروند آمریکائی شد. 9 عملیات تروریستی اسلامگرا درفرانسه 2005 - 1980 عامل سوم: در کناردوعامل فوق در فرانسه، عامل دیگری حساسیت های جامعه را برانگیخت، این عامل، فشار محافل بنیاد گرای سیاسی واجتماعی و افزایش خواست های مسلمانان در این جامعه بود. باتوجه به سابقه مناسبات استعماری فرانسه و کشورهای عربی شمال آفریقا و سپس ورود وافزایش کارگران مهاجر دراقتصاد فرانسه وبالاخره رشد نارضایتی بخشی ازمسلمانان، بخصوص جوانان نسل دوم که درگیر مشکلات تحصیلی و شغلی هستند، گروهها ومحافل سیاسی اسلامگرا را برآن داشت تا فعالانه وارد میدان عمل شوند ودر برابر الگوی دمکراسی موجود، به تبلیغات ایدئولوژیک اسلامی دست بزنند. روشن است درخواستهای منصفانه وعدالت جویانه در زمینه اقتصادی، اجتماعی وسیاسی شهروندان عرب تبار جامعه فرانسه بادرخواست های سایر اقشار زحمتکش اجتماع همسوئی داشته ودارند. ولی چنین شرایطی زمینه مناسبی برای طرح خواست های اسلامگرایانه و فشارهای خصومت آمیز با جامعه فرانسه ودمکراسی بود. طرح وخواست حجاب اسلامی درفرانسه، ایجاد شبکه های مساجد زیرزمینی باهدف تبلیغات اسلامی، تلاش برای تحمیل مقررات مذهبی برای اختصاص دادن ساعت شنا دراستخر برای مسلمانان زن، تشدید خواست برای ذبح اسلامی، ایجاد فشار در قبال بیمارستان وخواست حذف پزشک وجراح مرد درمورد معاینه ویا جراحی زنان مسلمان، تبلیغات مساعد برای گروه های تروریستی ومشروع نشاندادن عملیات ترور علیه فرانسه، فشارعلیه دختران مسلمان مدرن، سربریدن گوسفند در برخی محله ها ویا در وان حمام، آتش زدن پرچم فرانسه، حمایت از چند همسری بعنوان ارزش های بومی واسلامی، برهم زدن واغتشاش دربرخی جلسات عمومی، سازماندهی راهپیمائی برای دفاع از حجاب وعلیه دولت وپارلمان، برگزاری نماز جمعه در خیابانها، پافشاری برای داشتن گورستان ویژه مسلمانان، تعرض سیاسی تبلیغاتی علیه ارزش های فکری جامعه فرانسه وغیره از جمله اقداماتی بود که محافل اسلامگرا سازمان داده بودند. البته این فشار پیوسته با سوء استفاده از احساسات شهروند مسلمان وعوامفریبی همراه بوده و از پشت پرده تنظیم میگشت. بعلاوه سازماندهندگان این اقدامات و مظلوم نمائی هایشان، از حمایت برخی از روشنفکران و محافل ساده لوح وفرصت طلب چپ، چپ افراطی برخورداربود. برخی از این اشخاص یا از سر ترحم ویا با اعتقاد باینکه "پرولتاریای جدید در میان مهاجرین مسلمان" هستند، در مقابله با معیارهای لائیک، به حمایت از اسلامگراها پرداختند. اینان بی توجه به بنیاد ارتجاعی ذهنیت بنیادگرایان، با آنان همراهی کرده وبمبارزه علیه سنت فکری ولتری و لائیسیته اقدام نمودند. باین ترتیب از سالهای هشتاد میلادی در اروپا و بویژه در فرانسه، نقد اسلام با افتضاح تجربیات حکومتی اسلامی ورشد عملیات تروریستی وبالاخره فشار خواست های دینی اسلامی وترورفکری از جانب اسلامگرایان ابعاد تازه ای یافت. درذهن بسیاری ازروشنفکران فرانسه روشن بود که همه مردمانی که در جهان مسلمان هستند تروریست ویا طرفدار آنها نیستند و جمعیت عظیم این شهروندان جهان بادرک خود وشیوه زندگی آرام خود ومعیار انسانی و همزیستی اجتماعی خود، بر علیه گروههای بنیاد گرا هستند. در کشورهای مسلمان بسیاری ازاین مردمان در جنبشها برای آزادی واستقلال سرزمین خود مبارزه کرده اند، علیه استعمار و دیکتاتورها مبارزه نموده اند، بسیاری از این انسانها، هرچند بخشی مهمی با خرافات و عقب ماندگی فکری هستند و با تناقضات فکری درگیرمیباشند، ولی بخش های وسیعی نیزبا درک مبانی دمکراتیک و حقوق بشری مدرن هستند، و بهرحال اینان، تروریست وجانی و بنیادگرا وخواهان رجعت به ولایت علی نیستند. در این سالهای جدید علیرغم درک این جنبه ها، روشنفکران فرانسه بیش از گذشته متوجه شدند که واقعیت جریانات بنیادگرا وحجم گسترده عملیات تروریستی یک پدیده اتفاقی نیستند. این روشنفکران توضیح این واقعیت را در رابطه با تاریخ اسلام، زندگی پیامبر، محتوای بخش فراوانی از آیات قرآنی وخرافات مذهبی قرار میدهند. تحلیل از قرآن و بازنگری به تاریخ اسلامی برای روشنفکران فرانسوی کارساده ای نبود، زیراترورفکری درفضای موجودوتعرض همپیمانان بنیادگراها و خطر سوءاستفاده سیاسی ونژادپرستانه از بحث، کاررا بسیار مشکل میکرد. باوجود این شرایط دشوار، در کنار کسانی که به هراس از اسلامگرایان به خودسانسوری دست زدند ویا منکوب تروریسم فکری سیاسی بنیادگرایان شده بودند، روزنامه نگاران، هنرمندان ونویسند گان وسیعی بانتقاد علیه اسلام دست زده ودر برابرسیاست های بسته و متمایل به بنیادگرائی ورهبران فکری مانند "طارق رمضان" ونیزخود دین واحکام آن بیش از بیش واکنش نقادانه نشان دادند. در اینجا وضعیت فکری این روشنفکران را توضیح میدهم. در ابتدا جالب است نکته ای در باره برخی مواضع روشنفکران عرب تبار مقیم فرانسه بگویم. آنها را من در اینجا به دوگروه تقسیم میکنم: گروه روشنفکران نوستالژیگرا وگروه روشنفکران رادیکال. گروه روشنفکران نوستالژیگرا: در شرایط کنونی در فرانسه روشنفکران مسلمانی هستند که بینادگرائی را "بیماری اسلام" دانسته وماهیتی دیگر برای خوداسلام قائل هستند. کسانی چون "عبدل وهاب مدب" و "مالک شبل"، اسلام را دین خوب میدانند، گذشته اسلام را اوج میدانند و امروز را سقوط ارزیابی می نمایند. آنها روشنفکران نوستالژیگرا بوده که ابن سینا، فاربی، ابن عربی را فراز تمدن اسلامی ارزیابی کرده و بر تمدن از دست رفته واصول فراموش شده افسوس میخورند. آنها این ویژه گی اوج را در ماهیت دین دانسته و جنایت و تروریسم و نبود بردباری دردوران کنونی را بعنوان "بیماری اسلام" تلقی میکنند و برهمین پایه از نگاه آنان بنیادگرائی بمثابه یک انحراف از اسلام مورد تحلیل قرار میگیرد. در همین طیف، برخی نویسنده گان زن درفعالیت هنری خود موضع نقادانه ای عرضه نمودند که توجه به حقوق زن و ضدیت بافناتیسم محورکار است. نویسند گان زن، "لطیفه بن منصور" در رمانها ونوشته های خود "نمازترس" در 1997 و "اخوان المسلمین، براداران وحشی، سفر در دوزخ گفتار اسلامگرا" در 2002 ویا "مالیکا مخدم" در آثارش "رویا ها و قاتل ها" و "ممنوع" در سال 1995 نقد تند خود را نسبت به اسلامگرائی در فرانسه منتشرنمودند وبافشای رادیکال فناتیسم مذهبی پرداختند. این طیف با کنشگران سیاسی اجتماعی کامل میشوند. زنان کنشگر اجتماعی از جمله "فادلا امارا" با ایجاد "انجمن نه فاحشه ، نه اسیر"، به مبارزه علیه بنیادگراهای اسلامی در مناطق حومه شهرها در فرانسه دست زدند وتلاش نمودند تا با سازماندهی مبارزه دختران جوان مغربی تبار،در مقابل افراد فناتیک آگاهی جوانان را افزایش بدهند . در واقع اسلام گرایان، در مناطق مهاجرت نشین که در ضمن فقر و مشکلات فراوان وجود دارد، شهروند مهاجر ویا فرانسوی عرب تبار را علیه فرانسه و الگوی دمکراسی تحریک نموده وجهت گسترش ایدئولوژی اسلامی بشدت فعالیت مینمایند. بنیادگرایان ادعا میکنند که مهاجرین بلحاظ مذهبشان استثمار میشوند. آنها خواهان جدا کردن این بخش از جامعه از سایر زحمتکشان غیر مسلمان بوده وبا دورغ ونیرنگ به جدا سازی اجتماعی دست زده وتلاش میکنند جای خالی شهرداری ودولت فرانسه را پرکنند وخود را به الترناتیو سیاسی بدل کنند. در این شرایط برای منفردکردن اسلامگرایان، کنشگران زن وارد عمل شدند؛ کنشگران اجتماعی مسلمان در عین انتقاد به سیستم دولتی و ضعف های آن، بانتقاد عوامفریبی بنیادگرایان پرداخته و"فاشیسم سبز" آنان را به نقد میگیرند. علیرغم این تلاش های اجتماعی مثبت، فعالیت کنشگران زن که خود را مسلمان معرفی نموده، این توهم رادامن زده که گویا تفسیر مترقیانه اجتماعی از اسلام ومدل سیاسی اسلامی برای بهتر شدن وضع، کارساز خواهد بود. این کنشگران در رسانه ها خودرا مسلمان ضد بنیاد گرا معرفی کرده وبجای حفظ موضع لائیک واعلام پایبندی به اصل جدائی سیاست دمکراتیک از اسلام، این اخلال فکری رادامن زدند که میبایست مبارزه را از زاویه مذهبی ومسلمانی، و نه از زاویه جمهوریت خواهی ودمکراسی خواهی، جلوبرد. در برابر گروه نوستالژیک، گروه رادیکال ها قراردارد. این گروه تابوها راشکسته، توهمات را بکنار گذاشته وبه نقد اسلام روی میاورد. "لوسین سامیر ارزکی اولاحبیب" روشنفکر دانشگاهی فرانسوی بربرتبارازآنجمله است، او دربرخی ازنوشته های خود از جمله "اسلامیسم: توهمات یک گفتگو" که در دسامبر 2006 انتشار یافت میگوید: بنیاد گرائی اسلامی انحراف در اسلام نیست، بلکه تجلی واقعی اسلام است. او مینویسد بنیاد گراها بدفهمی از قرآن ندارند، بلکه آنان محتوای آنرا بخوبی اجرا میکنند. اودر دسامبر 2009 در مقاله دیگر خود، "توتالیتاریست های جدید اسلامگرا" مینویسد ما در فرانسه در شرایطی زندگی میکنیم که انتقاد باسلام از جنبه سیاسی بمثابه اقدامی "نژاد پرستانه" تلقی میگردد و این تبلیغات فضائی بوجودآورده تا سکوت شود، همان سکوتی که از جانب برخی در سالهای سی میلادی، نسبت به نازیسم وفاشیسم رعایت میشد. متاسفانه این منقدان گروه دوم در دنیای عرب بسیار کم هستند، ولی فشارهای محافل اسلامی زمینه را برای رشد آنان آماده میسازد. این واقعیتی است که کنده شدن روشنفکران عرب از اسلام بسیار پیچیده و سخت ودشوار است. در نزد روشنفکر عرب روند های روانکاوانه و روانشناسانه با پدیده دین اسلام گره خورده است، رابطه با اسلام برای آنان بنیادی می باشد وذهنیت خودرا از سرشت اسلامی جدا ناپذیر میدانند. حال آنکه شاید بدلیل گذشته تاریخی، زبانی و فرهنگی اش، روشنفکر ایرانی تاحدودی راحتتر به گسست نزدیک میشود. تاریخ ما ایرانی ها با اسلام آغاز نمیشود وبعلاوه در طول این تاریخ دوره اسلامی طغیان وشورش و اعتراض علیه نمودهای اسلامی بسیاربوده و ضمیر ناخودآگاه و وجدان ما از دورتر و مسیر دیگری حرکت کرده اند. هرچند در مرحله ای با تهاجم وافسانه سازی اسلامی در ذهن ما پیوندی تراژیک بوقوع پیوست. هویت انسانها از یک مسیر نگذشته و تاریخ برآن سایه انداخته است. هویت روشنفکر عرب مسیری را طی کرده که با وضع ما وجوه مشترک دارد و در ضمن این دو، کاملن از یکدیگر دوربوده ومتمایز میباشند وباین خاطر گسست ذهنیت مااز شریعت اسلام ومحتوای قرآنی آسانتر میتواند صورت گیرد. حال روشن است که روشنفکر فرانسوی بطور قطع با این روند های ذهنی وتاریخی اسلام بیگانه است وهجوم اسلام بر این ذهنیت فرهنگی غربی بشدت سنگینی نموده، آنرابسرعت میازارد، زخمی میکند وبحران ژرف می آفریند. نویسندگان فرانسوی خشمگین اند، زیرا فرهنگ آنان وتاریخ آنان با شریعت اسلامی ورفتارهای کهنه این دین زیرضربه قرارگرفته است. رمان نویس مشهور معاصر فرانسوی "میشل هوالبک" در مجله ادبی "خواندن" در سپتامبر 2001 در باره اسلام نوشت :"این دین احمقانه ترین دین است. هنگامیکه قرآن را میخوانی، آدم داغون میشه، اسلام از ابتدای پیدایش یک دین خطرناک بوده است.". ناگفته نماند که محافل اسلامی علیه او در دادگاه فرانسه شکایت نمودند، ولی بالاخره دادگاه میشل هوالبک را در 22 اکتبر 2002 تبرئه نمود، زیرا به نظر دادگاه این گفته توهین نسبت به یک گروه خاص از افراد که معتقد باسلام اند نبوده ونژاد پرستانه نمیباشد. روانکاو وانسان شناس بلژیکی تبار "پاتریک دکلرک" در مقاله ای در 11 اوت 2004 در لوموند نوشت "از نظر من اسلام وبرخی پیروانش در جهان امروز بدترین مبارزه را علیه آزادی بجلومیبرند،... وباین خاطر من از اسلام متنفرم. بطورکلی من از پدیده دینی متنفرم زیرا مذهب انسان را از خودبیگانه میسازد...بویژه از اسلام منتفرم زیرا اسلام یک سیستم ستمگرتراژیک نسبت به زن ومرد است." فیلسوف فرانسوی "روبرت ردکر" از " اسلام همچون بختکی روی جهان" یاد کرده وسپس بدنبال انتشار نوشته ای در روزنامه فیگارو در 19 سپتامبر2006 تهدید به مرگ میشود. "روبرت ردکر"در نقد اسلام مینویسد این دین تلاش دارد تاقواعد خود را به اروپا تحمیل کند، حجاب را بقبولاند ومانع از آن شود تا کاریکاتورهای هنری انتقادی در باره اسلام منتشرشود. اومیگوید کینه و خشونت بر قرآن، کتاب مسلمانان، غلبه دارد، کتابی که بر پایه آن یک فرد مسلمان تربیت میشود. وبالاخره اومینویسد "محمد بیرحم، غارتگر، یهودی کش و چند همسربود. " روبرت ردکر" حساب انسانهای مسلمان را از ایدئولوژی مجزا نموده واز دین اسلام بعنوان ایدئولوژی بسته ارزیابی میکند وآنرا محکوم میکند. این متفکر در حال حاضر در شرایط نیمه مخفی زندگی کرده وتحت مراقبت قراردارد. او میگوید من فاقد یک زندگی عادی هستم. درفرانسه ازاوایل سالهای اول قرن بیست یکم، مبارزه علیه مذهب اسلام از بعد اخلاقی وسیاسی جلوتر رفته و بعد قضائی نیز بخود میگیرد. فرانسه با سنت لائیک خود مورد تعرض اسلام قرارگرفته واز آنجا که این تعرض با مبنای فرهنگی جامعه در تضاد آشکار قرارگرفته، یکی از راههای حفظ لائیسیته وسنت جمهوری خواهانه فرانسه تحکیم نظام قانونی میباشد. یکی از اهرمهای اسلام در تضعیف جامعه دمکراسی تضعیف حقوق شهروند وبازگرداندن ارزش های قبیله ای، قوم گرا، ضد زن و سلطه گری مردانه است. در سالهای اخیربا پرچم حجاب اسلامی، بنیادگرایان حمله جدیدی علیه قانون لائیسیته فرانسه را سازماندهی میکنند. نمودهای تهاجم جدید کدامند؟ با حمایت محافل و مساجد وشبکه های ایدئولوژیک اسلامی، برخی از خانواده های مسلمان دختران خود را با پوشش اسلامی و حجاب به مدارس میفرستند. این وضع نشانه ای ازیک مجموعه رفتارهای مذهبی ضد لائیک و ضدیهود و غیر علمی در مدارس بود. دختران خردسال وجوان خانوداه های مسلمان متعصب با تدارک "برادربزرگ ها" نه تنها با حجاب وارد مدارس شده، بلکه بعلاوه بخاطر فقدان حجاب، بر دختران مسلمان بدون حجاب ومدرن فشارمیاوردند. در هنگام درس تاریخ در مورد جنگ جهانی دوم، کشتار یهودی ها توسط نازی ها را به ریشخند گرفته و در زمینه بیولوژی، مباحث مربوط به تئوری داروین را به مسخره گرفته وایجاد تشنج می نمودند. در این فضای مذهبی، افراد متعصب یهودی و مسیحی تشویق شده و با اقدام های دینی ونشانه های مذهبی خاص خود مدارس را بمیدان رقابت جوئی و محلی برای اعمال مذهبی تبدیل مینمایند. برای مقابله با این خطرو حفظ آموزش لائیک دولت طرح قانونی علیه "نشانه های مذهبی در مدارس" را ارائه میدهد ودر شرایط تظاهرات گسترده اسلامگرایان سیاسی و هم پیمانان آنها، پارلمان فرانسه در15 مارس 2004 با رای خود این طرح را به قانون تبدیل میسازد. در بستر این مبارزه برای لائیسیته بود که "فرانسوا گاسپار" یکی از جامعه شناسان فرانسوی نوشت: مخالفت با حجاب اسلامی مساوی با نژاد پرستی نیست. اکثریت مردم فرانسه برابری طلب میباشند ودیدن زنان ودختران با حجاب برای آنها شوکه آور است. حجاب سمبول اسارت زن است.( رجوع شود: لیبراسیون 14 ژانویه 2004 ). "فیلیپ سولرس" نقاد معروف ادبی و رمان نویس فرانسوی در مقاله ای بتاریخ 8/12/1989 در لوموند مینویسد چیزمسخره ای است که دین میکوشد تا مناسبات جنسی انسانها را برپایه قواعد خود تنظیم کند، حال آنکه دین در مسائل جنسی خود مسئله دار است وتلاش هایش در این زمینه ناشی از عقده هایش میباشد، هرسه دین یهودی، مسیحیت واسلام این مشغولیت ذهنی را دارند. اومیگوید یادمان باشد که یکی از موضوعات مهم اسلام در قرآن توصیف حوری هائی هستند که با پوشش شفاف وتن نما بوده ومومنان میتوانند بدن آنها را بروشنی مشاهده کنند، حال چگونه است که مسئله حجاب مطرح است. فیلیپ سولرس بدین ترتیب بر دوروئی ونیرنگ دینی انگشت گذاشته و فشار محافل بنیادگرا را افشا میکند. فیلسوف معاصر "میشل سر" در اعتراض به هجوم بنیادگرایان وخواست ضد زن آنان مبنی بر حجاب سراسری یا برقع گفت: "مجبور کردن زن به پنهان کردن چهره اش جهت حجاب کامل بمعنای حذف زندگی اجتماعی و محدود کردن به یک فرد خصوصی است. این امر بمعنای حذف موقعیت اجتماعی وحقوق زن میباشد. تحمیل این حجاب در واقع تبدیل کردن او به یک شبح بدون مسئولیت و بدن امنیت میباشد. دیدار چهره فرد اساس جامعه مدنی ما بشمار میاید."(روزنامه لیبراسیون 19 مارس 2010) همانگونه که مشاهده میکنیم در تمام عرصه ها بنیادگرایان خواهان حذف آزادی، حذف رنگ وشامانی، حذف اندیشه وانتقاد میباشند. آنها خواهان مسلط کردن خرافات و مردسالاری دینی و حکومت الهی در جامعه هستند وروشن است که این اقدامات زمینه اعتقادی خودرا در قرآن و سنت واحادیث پیامبر اسلام می یابد. این مدل بسته و خفقان آور در جامعه فرانسه نمی تواند واکنش شهروند عادی و روشنفکر را بر نیانگیزد.اکثریت شهروندان فرانسه مخالف سرسخت این رفتارمستبدانه هستند، ولی ترور فکری و جنجال تبلیغاتی مستمر وفاشیست گونه طرفداران فعال اسلام، فضارا تنگ وتاریک کرده است. علیرغم این وضعیت، شهروند دلخسته گاه میشورد ویا نویسنده وروزنامه نگار باشهامت علیه این عوامل سیاهکاری دینی گاه می نویسد. ولی متاسفانه سیاستمدارلائیک باشهامت، در میدان تلاش علیه بنیاد گراها ودر عرصه ضد خرافات باندازه کافی بسیج نیست تا بتوان با قدرت وسیعتر در برابر این هجوم اسلامی عمل نمود. سستی های امروز برای جامعه واندیشه، گران تمام خواهد شد. مبارزه اسلامگرایان علیه آزادی مطبوعات اسلام مخالف آزادی است. رویداد برجسته ای که در دوره اخیر در اروپا و بویژه در فرانسه در برخورد به اسلام بوقوع پیوست همانا انتشارنقاشی های فکاهی وطنز آمیز در باره محمد واسلام بود. "تئووان گوگ" سینماگر هلندی توسط یک بنیادگرمسلمان در اول نوامبر 2004 به قتل میرسد، زیرا "جرم" اواز نظر تروریست های اسلامی آن بود که فیلم کوتاهی درباره شرایط زنان در اسلام ساخته است وزن عریانی را نشان میدهد که آیات قرآنی بر بدنش ترسیم شده است. "محمد بویری"، مراکشی تبار، قاتل این هنرمند با هشت گلوله "وان گوگ" را از پا در میاورد، سپس با چاقو آخرین نفس اورا میگیرد، سرش را از تن جدا میسازد ودر آخر چاقوی خودرا با نامه ای در قلب "وان گوگ" میکارد. در 26 ژوئیه قاتل "وان گوگ" به حبس ابد در هلند محکوم میگردد. بدنبال ترور "تئو وان گوگ"، در 30 سپتامبر 2005 یک روزنامه دانمارکی 12 نقاشی فکاهی در باره محمد منتشر نمود که ازآنجمله تصویری است که روی سر پیامبر اسلام محمد بجای عمامه یک بمب گذاشته شده وروی آن "الله ومحمدرسول الله" نوشته است. این نقاشی ها دوباره در 17 اکتبر 2005 در چند روزنامه انتشار می یابد وبدنبال آن با تحریک جریانات سیاسی مذهبی، موجی خشن از اعتراضات توده های مسلمان متعصب بپا میشود. در واقع محافل وجریانات بنیادگرای اسلامی موقعیت را مناسب دیدند تا یک کارزار جهانی علیه آزادی بیان سامان داده شود. برای مقابله با فشارهای اسلامگراها و بخاطر همبستگی با روزنامه نگاران دانمارکی، هفته نامه فکاهی فرانسوی، "شارلی ابدو" در 8 فوریه 2006 شماره جدیدی حاوی 12 نقاشی ونیز تصویر فکاهی جدیدی از محمد منتشر میسازد. بلافاصله سازمانهای متشکل در "شورای فرانسوی آئین اسلام"، باعتراض دست زده وخواهان توقیف کردن این شماره توسط دولت میگردند. هنرمندان مشهوری مانند "پلانتو"، "کابو"، "ولانسکی"، "لوز"، "شارب" باعتراض علیه فشار اسلامگراها دست زده وبعنوان "بازیگران آزادی" علیه بنیادگراها بافشاگری می پردازند. این نشریه انتقادی که از 1970 با ابتکار "فرانسوا کاوانا" بوجودآمد هدف اصلی اش انتقاد بقدرت سیاسی، احزاب سیاسی و سه دین یهود، مسیحی و اسلام بود واین بار نیز وفادار به سنت نقد علیه مذهب و دغلکاری و فریبکاری دینی و برخورد های تبعیض آمیز مذهب فعالانه در برابر فشار سیاسی ومذهبی موجود ایستاد و دفاع ازآزاد منشی ولتری وارزش های انسانی راادامه داد. در این زمینه فیلسوف فرانسوی "میشل اسماجا" نوشت: "شارلی ابدووهمکارانش وازجمله "کارولین فورست"، جمعی از هوشمندی و درستکاری هستند". درسال 2007 "مسجد پاریس"، "شورای سازمان های اسلامی در فرانسه" و"اتحادیه جهانی اسلامی" علیه شارلی ابدو بدادگاه شکایت میکنند. جلسات دادگاه در 7 و 8 فوریه در کاخ دادگستری پاریس ادامه پیدا میکند. تعداد بسیارزیادی روزنامه نگار وهنرمند و نویسنده و کنشگرلائیک شرکت نمودند، رسانه ها برای انتشار اخبار آن بسیج شده بودند وشهروندان در انتظار این بودند تا قوه قضائی بدور از اعمال نفوذ برخی ازشخصیت های سیاسی، برپایه سنت لائیک و اصل آزادی مطبوعات و اصل بیان آزاد تصمیم گیری نماید. فیلپ سولرس در میزد گردی در فوریه 2007 درپاریس مطرح میکند که رویداد کاریکاتورهای محمد ادامه همان خط محدود کردن آزادی از جانب مسلمانان است. در پیش مسئله سلمان رشدی بود، سپس مسئله هوالبک و مسئله حجاب طرح گردید. مسلمانان تلاش دارند برپایه دگم وجزم گرائی در اصول اسلام، آزادی رامورد حمله قرار دهند. روز 22 مارس 2007 دادگاه، شارلی ابدو را تبرئه مینماید. در جلسه دادستان اعلام نمود که فعالیت این نشریه مطابق قانون است ودر ادامه تاریخ آزادی های دمکراتیک بوده وبر اصل لائیسیته استواراست. دراین دادگاه من نیز در حمایت از نشریه "شارلی ابدو" وآزادی نقد شرکت کردم وبه مسئولان نشریه گفتم پیروزی شما، پیروزی طرفداران لائیسیته ومخالفان بنیادگرائی اسلامی است. براساس این دادگاه فیلم مستندی تحت نام "مشکل زمانیست که احمق ها تورا دوست بدارند"، درسال 2008 توسط روزنامه نگار معروف "دانیل لوکنت" ساخته شد. کارگردان فیلم میخواست به مذهبی های بنیادگرا نشانداده شود که "برای لائیسیته و آزادی بیان" عقب نشینی نمی توان کرد. جنبه دیگری که فیلم برآن تاکید میکند رد خشونت دینی از جانب روشنفکران فرانسه واروپا میباشد. کسانی که هفته نامه شارلی ابدو را میشناسند آگاه هستند که بیش از هشتاد درصد مطالب مربوط به نقد مذهب، به دین مسیح اختصاص دارد و هربار که درباره اسلام است، بنیادگرا ها در تبلیغات خود وانمود میکنند که این نشریه فقط درباره اسلام مینویسد. البته این دروغ را جزبخشی ازمسلمانان کسی دیگری قبول ندارد، ولی بهرحال ماشین تبلیغاتی این محافل ازحرکت متوقف نمیشود. بهرحال با انقلاب های کشورهای شمال آفریقا طی سال 2011، جریانات بنیادگرا که نقشی در پیدایش جنبش ها نداشتند، از موقعیت بهره جسته وباعتبار زمینه ذهنی مذهبی جامعه و سازماندهی خود بقدرت رسیدند ویا سهم برجسته ای را بخود اختصاص دادند. دیکتاتورها افتادند واین بار برای قدرت سیاسی اسلامی شرایط بازمیشد، امری که دمکراتهای لائیک جهان را نگران میساخت. باتوجه باین رویدادها، در2 نوامبر2011 شماره جدید دیگری از شارلی ابدو با فکاهی های پیامبر اسلام محمد در روی جلد وفکاهی بنیادگراهای تونسی منتشر میشود ونشریه بازبان طنز اعلام میکند که اسم این شماره "هفته نامه شریعت" است و سردبیراین شماره "محمد" میباشد. در این شماره بقدرت رسیدن بنیادگرایان اسلامی در کشورهای عربی، بخصوص تونس، به نقد کشیده میشود. اسلامگرایان خودرا برای تعرض جدید آماده میکنند. همزمان با انتشار بیرونی این شماره، سایت انترنتی نشریه خرابکاری شده وتصویر کعبه روی اکران سایت نصب میشود، پیام های کثیری حاوی تهدید وناسزا بدفترنشریه ارسال شده وشبانه دفتر نشریه نیزدر پاریس با کوکتل مولوتف مورد حمله قرار میگیرد. ایجاد رعب ووحشت، کار همیشگی بنیادگراهامیباشد واین باردر قلب یکی از دمکراسی ها، برای خفه نمودن آزاداندیشان، آنها به خشن ترین شیوه ها روی میاورند. این اقدام تروریستی اعتراضات گسترده ای را بوجود آورد، تمام احزاب سیاسی این اقدام را محکوم نموده و روشنفکر و نویسنده وهنرمند و روزنامه نگار به حمایت از شارلی ابدو دست میزنند. بعنوان یکی از سخنگویان، من در سخنرانی خود در برابر شهرداری مرکزی پاریس در 6 نوامبر2011 به تحلیل از این اقدام تروریستی پرداخته وبعنوان یک روشنفکر لائیک و طرفدار محیط زیست وزیستبومگرا گفتم که در ایران بنیادگرائی اسلامی در قدرت، آزادی ها را سرکوب میکند و آدم میکشد ودر پاریس متعصبین اسلامی در پی خقه نمودن آزاد اندیشان میباشند. چه در قدرت و چه خارج از قدرت، بینادگرای اسلامی یک ماهیت دارد وآن مخالفت با لائیسیته و دشمنی با آزادی ودمکراسی است. مبارزه علیه بنیاد گرائی ونقد اسلام باتوجه باین حوادث یعنی ترور هنرمند هلندی، اقدامات خشونتبارعلیه انتشار کاریکاتور محمد وبمب علیه هفته نامه شارلی ابدو، روشن است که نیروی ایدئولوژیک وسازمانده جریانات بنیاد گرا ومتعصب هستند، جریاناتی که در واقع باسلام سیاسی معتقد بوده وخواهان اجرای سیاست وقانون اسلامی ودولت دینی هستند وبشدت علیه لائیسیته مبارزه میکنند. اینان که از امکانات مالی وسیع برخوردارند، با رجوع بمنابع قرآنی و شریعت اسلامی در پی "هدایت جامعه" و "دفاع از امت" و "ارزش های اسلامی" میباشند وهرگونه رفتار و معیار آزادی اندیشی را که برخلاف دین خود میدانند رد میکنند و در واقع طرفدار توتالیتاریسم فاشیستی مذهبی هستند. آنها ضد دمکراسی و تمدن غربی هستند ونسبت به آن کینه دارند زیرا اسلام خود بنیادگرائی است وبا نظام بسته خود در جدال دائم با پدیده های غیر خودی وتحول قراردارد. پذیرش هرگونه تحول، بمعنای نفی خود است. این نگرش توتالیتر و بسته کلیسارا به جنگ های صلیبی و انکیزیسیون و کشتار دانشمندان کشاند و همین امر در اعتقاد اسلامی به خشونت ستائی این دین منجر گردید؛ محمد پیامبر اسلام در قرآن به منافق ومرتد وکافرومشرک ومخالف وعده مرگ میدهد، آل احمد در زمینه نظری بر ضد غرب مینویسد، شریعتی در دفاع از شیعه علوی به تمدن غربی میتازد، خمینی علیه غرب در پی "انقلاب اسلامی" است، لاجوردی ها برای حفظ نظام زندانیان را نابود میکنند، بن لادن برای نابودی غرب بطرزنظامی وارد کارزارمیگردد وهمه ایدئولوگ های مسلمان وبنیادگراهای سیاسی اسلامی خودرا مخالف غرب میدانند. در دیدگاه آنان امراصلی که مورد حمله است همان دمکراسی وآزادی اندیشه در غرب است. بطور مسلم سیاست امپریالیستی و استعماری و بیعدالتی های اقتصادی و اجتماعی همیشه بهانه های لازم به دشمنان آزادی داده تا آنها به خود دمکراسی وحقوق بشرحمله ببرند. ولی باید توجه داشته باشیم که آرمان آنان تحمیل مدل اسلامی وسقوط فرهنگی واجتماعی جامعه است. در فرانسه اسلامگرایان مانند هرجای دیگر درجستجوی قدرت وسلطه هستند، ولی از قدرت سیاسی دورهستند، درعین حال که در نزدیکی آن بسرمیبرند. ارتباط با احزاب سیاسی و زیر فشار قراردادن آنان وانجام معاملات سیاسی انتخاباتی، تبلیغات مذهبی وایجاد تنش در محیط اجتماعی روزمره، استفاده از رسانه های سنتی ومجازی، حضور فعال در محله های فقیر مهاجر نشین، همراهی و سازش عملی با شبکه های قاچاق "خودی"، ایجاد بازار تبلیغاتی حاد علیه مخالفان خود بعنوان "نژاد پرست، ضد مسلمان و ضدعرب"، ترساندن شهروند و افراد سیاسی وهنرمند وغیره ازجمله تاکتیک ها واستراتژی های تعرضی اسلام گرایان است. بنیادگرایان یهودی بیشتر درون محفلی بوده، آرام وزیرکانه اقدام کرده ودر محیط آموزشی و فرهنگی وآداب مذهبی عمل میکنند، بنیادگرایان کاتولیک منفرد بوده وزمینه عملشان درزمینه مراسم مذهبی و دفاع از دگم های مذهبی وگاه تعرض به فعالیت هنری وسینمائی ضد مسیح میباشد، بنیادگرایان اسلامی سیاسی عمل کرده ، بسیار فعال اند، فضا ساز و تهمت پراکن، خشن وتهاجمی اند. "میشل اونفری" فیلسوف معاصر فرانسوی که تلاش گسترده ای برای شناساندن فلاسفه ماتریالیست سازماندهی نموده، در شناساندن فردریک نیچه تلاش مهمی را سامان داده وتحلیل ژرفی در نقد زیگموند فروید ارائه نموده، در اثر خود "رساله خدا ناپرستی" که در سال 2005 منتشر شد، برآنست که جامعه ما نیازمند لائیسته رادیکال میباشد. او مینویسد سه دین یهودیت و مسیحیت واسلام نسبت به عقل و هوشیاری کینه دارند، نسبت به آزادی کینه دارند وطرفدار تعبد وتسلیم فرد هستند. این فیلسوف معاصردرباره قرآن میگوید این کتاب سرشار از تناقض است ومعجزه ائی درکار نیست و محمد خواهان نابودی مخالفان است تا ثروت های آنان از آن خود کند ویا به یاران خود تقسیم کند. از نگاه اواسلام جنبه های منفی ادیان دیگر را جمع کرده وخودرا "دین برتر" و"امت منتخب" میداند وبهمن خاطر به خشونت وجنگ تمایل دارد. میشل اونفری در مورد قرآن نوشت:" در میان شش هزار وصد وسی و پنج آیه دراین کتاب، نزدیک دویست وپنجاه آیه جنگ مقدس و جهاد را توجیه کرده و مشروعیت می بخشد." ودر چنین"اقیانوس خون"، چند جمله قرآن درمورد "احترام" بدیگران واینکه در "دین داشتن اکراهی نیست"، کارساز نمی تواند باشد. اوبرآنست که مسئله حجاب اسلامی، نمود یک ایدئولوژی گسترده است که به زن ستم میکند، طرفداربرده داری است، حقوق بشر را رعایت نمیکند و خشونت پروراست. فلاسفه ونویسندگان وهنرمندان فرانسوی نقد خودرا باسلام از دوران روشنگری آغاز کردند وتا بامروزاین کردار ادامه دارد. آنان در این راه پیشگام بودند وبسیاری ازآنها بدور ازعقب ماندگی ذهنی و مصلحت طلبی، مبارزه کردند و اندیشه روشنگری را راهنمای خود قراردادند. این سنت روشنفکری علیه ظلمت دینی گرانقدر است وبرای ما ایرانی ها، یک رفتار وکردار وپندار با ارزش اشت. فلاسفه ونویسندگان وهنرمندان فرانسوی حق داشتند به استبداد ودین نقد کنند وما پس از هزاروچهارصدسال دشمنی اسلام باما، حق داریم مخالف باشیم وبگوئیم. ما مبارزه علیه استبداد و نقد اسلام را باید ادامه دهیم، هرچندمخالفان نقد دین زیاد باشند وهرچند خدنگ دشمن مارا نشانه گرفته باشد. جلال ایجادی، استاد دانشگاه در فرانسه است. Copyright: gooya.com 2016
|