شنبه 24 دی 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

تحریم و تغییر به جای تأیید و تعمیر، الاهه بقراط، کیهان لندن

الاهه بقراط
سالها سیاست تحریم انتخابات فرمایشی به مثابه یک سیاست اعتراضی مورد هجوم رژیم و مدافعان مشارکت قرار می‌گرفت. تجربه اما تحریم را به جای سیاست انفعالی تأیید و مشارکت به کسانی که به صندوق‌های رأی حکومت اسلامی قانع بودند و آرای بی زبان خود را به حساب حکومت می ریختند، تحمیل کرد و معلوم شد مسئله نه بر سر شرکت کنندگان بلکه بر سر برگزارکنندگان است! این، آن واقعیتی است که نشان می‌دهد چگونه نظریه به پشتوانهِ تجربه به عمل تبدیل می‌شود. پس منتظر باشید تا سیاست تغییر رژیم نیز بر پروژه تعمیر رژیم غلبه کند.

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


www.alefbe.com

www.kayhanlondon.com

هر چه می‌گذرد، نه تنها شکاف و صف‌بندی‌های درون حکومت آشکارتر می‌شود بلکه درون جامعه نیز مردم خود را برای رویدادهای پیش‌بینی ناپذیر آماده می‌کنند. نخستین خاکریز این آمادگی، انتخابات فرمایشی مجلس اسلامی است که قرار است 12 اسفند برگزار شود. انتخاباتی که اگر وضع به همین شکل پیش رود، با دو تحریم بر تارک خود، جنجالی‌ترین مراسم رأی‌گیری جمهوری اسلامی خواهد شد: تحریم بانکی- نفتی و تحریم رأی‌دهندگان.

در خارج کشور

در این سوی دنیا نیز، گذشته از سیاست کشورهای خارجی، صف‌بندی‌ ایرانیان بیشتر مشخص می‌شود. در کنار طرح شکایت علیه سیدعلی خامنه‌ای، رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی، به اتهام جنایت علیه بشریت و «یکایک شهروندان ایرانی» از سوی رضا پهلوی که از یک سو با پشتیبانی افرادی چون دیپلمات‌های پیشین رژیم و از سوی دیگر با خشم و لودگی جمهوری اسلامی و هم چنین سکوت یا تخطئه سنتی برخی «چپ‌»ها و «ملی»ها و مذهبی‌های انقلابی و اصلاح طلب روبرو شد، افراد و دستجاتی که «سرنگون شدن جمهوری اسلامی» را ترجیع‌بند گفتار خود کرده‌اند نیز سخت به تکاپو افتاده‌اند تا در تولید انبوه و «هدفمند» خود عکسِ امکانِ سرنگونی را ثابت کنند!

توجه دادن به این مورد اخیر تنها به این دلیل است که یادآوری کرده باشم ایرانیان مخالف رژیم در خارج از کشور علاوه بر لابی‌‌گران جمهوری اسلامی که با امکانات عظیم سالهاست به فعالیت مشغولند، و باید منتظر بود تا بر اثر تحریم‌ها، بازار آنان نیز کساد شود، با یک گروه دیگر نیز روبرو هستند که تلاش کرده‌اند تا نقش اعتراضی خویش را با پیشینه همکاری خود با جمهوری اسلامی تعویض کنند و به اعتبار این نقش تازه، در عمل همان کاری را، آگاهانه یا ناآگاهانه، پیش ببرند که به عنوان «همکار» و «طرفدار» رژیم نمی‌شد و نمی‌شود پیش برد! در حالی که به طور منطقی، سودمندترین کاری که همکاران پیشین رژیم می‌توانند انجام دهند این است که مخاطبان خود و هم چنین گروهی را که پیگیر شکایت علیه خامنه‌ای هستند، در جریان اطلاعات مربوط به دوران همکاری خود با رژیم قرار دهند، وگرنه درباره موضوعاتی که به تخصص دیگران مربوط می‌شود، از دیرباز و پیش از انتقال آنان به خارج کشور، به اندازه کافی مطالب روشن و سودمند تولید شده و می‌‌شود.

نقش افرادی که در جایگاه معترض، منتقد یا مخالف رژیم، نهایتا زیان‌شان بیش از سودشان است، مرا به یاد سخنان یکی از فعالان سیاسی مخالف رژیم می‌اندازد که در نیمه دوم دهه شصت که بر اثر تار و مار خونین، دیگر تقریبا نشانی از گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی در ایران باقی نمانده بود، دستگیر شده بود. وی تعریف می‌کرد اطلاعاتی‌ها به وی پیشنهاد همکاری دادند آن هم به این شکل که در کنار امکانات مادی و مزایای شخصی، آنها برای وی تمامی امکانات «فعالیت مخفی» را فراهم می‌کنند و او کاملا با دست باز می‌تواند گروهی را که مسئولیت آن را به عهده داشت همان گونه که تا کنون بوده، اداره کند و حتا نشریه ضد رژیم و تراکت درباره سرنگونی و «شعار مرگ بر خمینی» را خود اطلاعاتی‌ها برایش چاپ خواهند کرد! اگر از جنبه خودفروشیِ این «پیشنهاد غیراخلاقی» چشم بپوشیم، این همکاری نه تنها فریبنده بود بلکه به اشکال گوناگون، از جمله «استفاده از امکانات رژیم»، برای فریبِ حال و آینده توجیه‌پذیر هم بود! اما هدف دستگاه جاسوسی رژیم از این کار چه بود؟ این بود که این گروهی که شعار سرنگونی می‌دهد و فکرِ آن، در دست وزارت اطلاعات باشد! با این کار، گذشته از فعالیت جاسوسی و خبرچینی، از یک سو اعتماد و پشتیبانی کسانی را در چنگ می‌داشت که از این رژیم متنفرند و از سوی دیگر به دلیل همین پشتوانه می‌توانست بر خط و ربط مجموعه آن حزب یا سازمان تأثیر بگذارد و آن سوتر، و مهم‌تر از همه، این امکان را داشت سر بزنگاه برنامه‌های این گروه را در جهتی که خود می‌خواهد هدایت کند. بی تردید وزارت اطلاعات این ترفند را در موارد گوناگون به کار گرفته و می‌گیرد ولی آیا این شیوه درباره کسانی که یا زمانی همکار آن بوده‌اند و یا اساسا با «نظام جمهوری اسلامی» مخالف نیستند و در فکر یک جمهوری اسلامی «خوب» هستند که می‌تواند «سکولار» هم باشد، بهترین کاربرد را پیدا نمی‌کند؟!

از همان آغاز جمهوری اسلامی تا کنون، یکی از راه‌های خنثی کردن هر نوع فعالیتی علیه رژیم، همانا از میان برداشتن تشکل‌ها، یا در اختیار گرفتن آنها و هم چنین دامن زدن به تفرقه و سنگ انداختن در راه گرد هم آمدن مخالفان رژیم بوده است. باید توجه داشت که برای رژیم فرقی نمی‌کند این مخالفان چه فکر می‌کنند، چپ‌اند، راست‌اند، مذهبی‌اند، دمکرات‌اند و یا در فکر دیکتاتوری خودشان به جای آن هستند! از همین رو، سرکوب شدن توسط رژیم به خودی خود حقانیت فکری برای هیچ فرد و گروهی به وجود نمی‌آورد. حرف من بر سر گرد هم آمدن و تشکل بیشترین مخالفانی است که برای تغییر رژیم و جایگزینی آن با یک نظام دمکرات و مبتنی بر اصول حقوق بشر می‌کوشند. رژیم همواره با تمام توان کوشیده از شکل‌گیری یک نهاد فراگیر که پشتوانه و تکیه‌گاهی برای مبارزات دمکراتیک مردم در داخل ایران باشد جلوگیری کند. مبارزاتی که هم چنان جریان دارد و دیر یا زود دوباره شعله خواهد کشید. حال یک نگاه به افراد و گروه‌ها و رسانه‌ها بیندازید تا ببینید چه کسانی با چه ابزاری، از جمله تئوری‌بافی، مشغول سنگ‌اندازی در این راه هستند و حتا زمانی که از ضرورت تشکل سخن می‌گویند، درست مانند قانون اساسی جمهوری اسلامی با «اما» و «اگر» راه آن را در عمل می‌بندند. این نوع سخن گفتن کمی کمتر از بیان یک فکر، کمی بیش از یک تاکتیک و عمدتا یک حرفه مذهبی است!

در داخل کشور

امکاناتی که ایرانیان خارج کشور از نظر آزادی بیان، گرد هم آمدن و دسترسی به نهادهای بین‌المللی دارند، از ایرانیان داخل کشور نه تنها دریغ شده، بلکه هر تلاش آنها با خطر پیگرد و دستگیری روبرو می‌شود. هیچ‌گاه خارج کشور تا این اندازه نمی‌توانست به پایگاهی برای مبارزات مردم ایران تبدیل شود. روی برگرداندن برخی از دیپلمات‌های جمهوری اسلامی از رژیم که پس از جنبش 88 روی داد و هم چنین موج جدید مهاجران سیاسی ضرورت وجود چنین پایگاهی را بیش از پیش روشن می‌سازد.

وضعیت داخل کشور نیز وجود یک تشکل فراگیر از نیروهای دموکرات را که همه توان و امکانات خود را برای عبور جامعه از این رژیم و تغییر آن به یک نظام انسانی به کار گیرد بیش از پیش ضروری می‌سازد به ویژه آنکه زمینه‌های ذهنی و فکری آن نیز فراهم آمده است. این را اتفاقا یکی از ذوب شدگان در نظام ولایت فقیه به صراحت تصویر می‌کند.

حسین فدایی عضو شورای جبهه متحد اصولگرایان است. این جبهه در انتخابات مجلس هشتم عَلَم شد تا زیر پای اصلاح طلبان را جارو کند، و کرد. فدایی نماینده مجلس هفتم و هشتم است. او نایب رییس کمیسیون اصل نود مجلس اسلامی است و یکی از پنج عضو شورای هماهنگی نیروهای انقلاب در انتخابات ریاست جمهوری نهم، یعنی دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد، بود. فدایی مؤسس و دبیرکل «جمعیت ایثارگران انقلاب اسلامی» است که محمود احمدی نژاد نیز عضو آن بود. با این توصیف، به نظر نمی‌رسد فردی مانند فدایی از آنچه درون رژیم و از جمله در صندوق‌های آرای آن می‌گذرد، بی‌خبر باشد. وی هفته گذشته در گفتگویی با خبرگزاری فارس بر واقعیتی انگشت نهاد که از یک سو موضع حکومت را نسبت به انتخاباتش نشان می‌دهد و از سوی دیگر بیانگر وضعیت رأی‌دهندگان است.

فدایی برای اینکه اثبات کند حضور اصلاح طلبان در انتخابات هیچ نقشی در مشارکت مردم ندارد، چنین اعتراف می‌کند: «در انتخابات شوراها به زعم خود آنها، بیشترین گروه‌ها حتا لائیک و ضد انقلاب هم مشارکت کردند اما مشارکت به همان میزان بالا نرفت. این موضوع به معنای این نیست که نمی‌خواهیم گرایش‌های وفادار به نظام در صحنه نباشند، می‌خواهیم بگوییم آن کسانی که می‌گویند با حضور گروه‌های ضد انقلاب ساختارشکن، مشارکت زیاد می‌شود، این حرف درستی نیست»!

اگرچه شوراها نقش بارز سیاسی ندارند و رژیم روی آنها حساسیت کمتری دارد، اما نکته مهم در سخنان فدایی، این واقعیت است که از یک سو هر انتخاباتی، از جمله بدون مشارکت مردم، نهایتا به آنچه رژیم می‌خواهد منجر می‌شود و از سوی دیگر «حتا» حضور گروه‌ها و افراد «لائیک» و «ضد انقلاب» نیز نمی‌تواند سبب بالا رفتن مشارکت مردم شود! مسئله دیگر نه بر سر شرکت کنندگان در انتخابات بلکه بر سر حکومتی است که آن را برگزار می‌کند.

این، آن واقعیتی است که نشان می‌دهد چگونه نظریه به پشتوانهِ تجربه به عمل تبدیل می‌شود. سالها تحریم انتخابات فرمایشی رژیم به مثابه یک سیاست اعتراضی (گذشته از مسائل وجدانی و اخلاقی که اصولا چگونه به عنوان یک فرد دموکرات و سکولار، ملی و یا چپ و یا اساسا یک شهروند آگاه به حقوق خود، می‌توان در انتخابات چنین رژیمی شرکت کرد) مورد هجوم همه جانبه هم از سوی رژیم و هم از سوی اصلاح طلبان و مدافعان مشارکت، اعم از چپ و راست، قرار می‌گرفت. تجربه اما سیاست تحریم انتخابات رژیم را به مثابه اعتراض و نافرمانی مدنی، به جای سیاست انفعالی تأیید و مشارکت «شاداب» و «پرشور» به کسانی که به صندوق‌های رأی جمهوری اسلامی قانع بودند و راه حل مشکلات جامعه و سعادت مردم را در تنگنای آن می‌جستند، تحمیل کرد. منتظر باشید تا نظریه و سیاست تغییر رژیم نیز با تکیه بر همین تجربه سرانجام بر «پروژه اصلاحات» و تعمیر رژیم که ساخته و پرداخته واواک و نظریه‌پردازان جمهوری اسلامی بود، غلبه کند. اگر کسی در سایه تحریم مالی و نفتی و یک جنگ احتمالی، و وضعیت انفجاری جامعه، روندی جز این را می‌بیند، و نه در نهادهای متوهم رژیم بلکه در بین معترضان و مخالفان، از جمله در خارج کشور نشسته است، بهتر است در تجربه، آموخته، نقش، هدف و جایگاه خود بازنگری کند.

----

گفتگوی حسین فدایی با خبرگزاری فارس


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016