گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
9 بهمن» بیانیه بیش از ۳۹۰ نفر از فعالان حقوق بشری ، مدنی و سیاسی: دستگیری ها و احکام اعدام وحشت پراکنی هدفمند حکومت است9 بهمن» خبرهای حقوق بشری یکشنبه: پلیس امنیت، علی اخوان، فعال کارگری را شبانه بازداشت کرد 8 بهمن» خبرهای حقوق بشری: بنیاد فرهنگی دکتر علی شریعتی خواستار آزادی پرستو دوکوهکی شد 7 بهمن» خبرهای حقوق بشری روز جمعه: نویسنده "فریاد بم" به دادگاه احضار شد 7 بهمن» اعتراض آمریکا به بازداشت روزنامهنگاران در ایران، دویچه وله
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! خبرهای حقوق بشری روز جمعه: رضا اسماعیلی، زندانی سیاسی به اتهام محاربه به اعدام محکوم شدخبرهای این صفحه مر تبا به روز می شوند
بنا به اطلاع گزارشگران هرانا، ارگان خبری مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، رضا اسماعیلی (مامدی) فرزند توفیق ،۳۴ ساله و اهل روستای دریک از توابع شهرستان سلماس که در حدود پنج ماه پیش توسط نیروهای امنیتی بازداشت شده بود؛ به اتهام "محاربه" از طریق "فعالیت تبلیغی و همکاری با یکی از احزاب کردی مخالف نظام" به اعدام محکوم شد. آقای اسماعیلی که مدتی طولانی را در بازداشتگاههای وزارت اطلاعات شهرستان سلماس سپری نموده، هم اکنون در زندان این شهرستان به سر میبرد. بر اساس حکمی که هفتهی گذشته به این زندانی سیاسی ابلاغ شده است، متهم ۲۰ روز جهت اعتراض به حکم صادره مهلت فرصت دارد. لازم به ذکر است که نامبرده ۲ سال پیش و در یک حادثهی آتش سوزی (انفجارگاز) همسر و دو فرزند خود را از دست داده است.
مهدی خزعلی وبلاگنویس و حسین نعیمیپور ظهر که طی روزهای گذشته بازداشت شده بود، امروز به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شدند. مهدی خزعلی وبلاگنویس ساعتی پیش در بیست و چهارمین روز اعتصاب غذای خود در حالی که هنوز دست شکستهاش در گچ بوده و به شدت لاغر شده بود، به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شد. تارنمای کلمه گزارش داده است که خزعلی وی همچنان در اعتصاب غذا به سر می برد. مهدی خزعلی پس از انتخابات مهندسی شده ریاست جمهوری بارها بازداشت و راهی زندان شده است. تیرماه سالجاری نیز وی با ضرب و شتم و آسیب دیدگی از ناحیه گردن بازداشت و پس از یک ماه اعتصاب غذا به قید وثیقه آزاد شد. وی چندی پیش در نامه ای به رهبری با انتقاد از شرایط جاری پیشنهاد کرد مختارید پاسخ مرا حضوری دهید یا برای پنجمین بار راهی سلول انفرادی ام نمایید. همچنین حسین نعیمیپور که روز گذشته بازداشته بود نیز ظهر امروز به بند زندانیان سیاسی در زندان اوین منتقل شده است. حسین نعیمی پور، فرزند محمد نعیمی پور نماینده مردم تهران در مجلس ششم و عضو شورای مرکزی جبهه مشارکت است که پس از انتخابات نیز یک بار بازداشت و مدتی را در حبس به سر برده و در انتظار ابلاغ حکم دادگاه بود.
سعید نعیمی عضو شورای سیاست گذاری سازمان دانش آموختگان ایران(ادوار تحکیم وحدت) به دو سال حبس تعزیری محکوم شده است. تارنمای ادوارنیوز گزارش داده است که بر اساس کیفر خواست اولیه صادر شده از سوی شعبه چهارم دادسرای تبریز اتهامات ایشان فعالیت تبلیغی علیه نظام، نشر اکاذیب، اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور، همکاری با دولت متخاصم آمریکا عنوان شده بود ولی پس از برگزاری جلسه اول دادگاه و در اقدامی غیر قانونی اتهام معاونت در جاسوسی نیز به فهرست اتهامات وی اضافه شد. بر اساس این حکم از سوی شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز سعید نعیمی از اتهامات معاونت در جاسوسی و اجتماع و تبانی به قصد ارتکاب جرم علیه امنیت کشور تبرئه شده است و از برای اتهام فعالیت تبلیغی علیه نظام به یک سال و همچنین برای اتهام همکاری با دولت متخاصم آمریکا نیز به یک سال حبس تعزیری محکوم گردیده است. همچنین در مورد اتهام نشر اکاذیب، دادگاه انقلاب رای به عدم صلاحیت خود داده و پرونده را به دادگاه عمومی جزایی ارسال کرده است که دادگاه مربوط به این اتهام نیز پس از تعیین شعبه برگزار خواهد شد. سعید نعیمی صبح روز دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۰ بازداشت و پس از گذشت بیش از ۲۳۵ روز در تاریخ ۱۰ دی ماه ۱۳۹۰ با قید وثیقهی ۷۰ میلیون تومانی آزاد شد.
علی مرتضایی و یوسف محمدرضایی از دراویش گنابادی صبح امروز از بند امنیتی ۲۰۹ به بند ۳۵۰ زندان اوین منتقل شدند. تارنمای مجذوبان نور گزارش داده است که پس از گذشت ۳ هفته از بازداشت و نگهداری آقایان علی مرتضایی و یوسف محمدرضایی در بند ۲۰۹ زندان اوین، امروز این دراویش گنابادی به بند ۳۵۰ زتدان اوین منتقل شدند. این دراویش گنابادی در ۲۱ دیماه توسط نیروهای امنیتی در منزل شخصیشان بازداشت شدهاند. هنوز از دلیل و اتهام این دراویش گنابادی اطلاعی در دست نیست.
هشت نفر از فعالان مدنی آذربایجان در شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز هر کدام به یک سال حبس تعزیری محکوم شده اند که هشت ماه از حبس مذکور به حالت تعلیق در آمده است. این افراد به اسامی اکبر مهاجری، محمد رضا بخشی خواجه، رحیم علی رضایی، شهرام داداشی، مسعود بایرامی، امیر بابایی، ولی برقدار و عسگر آقایی الوندی به همراه دو نفر دیگر که تبرئه شده اند در شعبه اول دادگاه انقلاب تبریز و در هفدهم دی ماه محاکمه شده بودند. در حالی که این افراد به هنگام چسباندن اعلامیه با مضمون حمایت از دستگیر شدگان دوم شهریور ماه در محله ی قوم تپه ی تبریز و درخواست آزادی آن ها، توسط نیروهای بسیج دستگیر شدهاند. علاوه بر اتهام مذکور، اتهام تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی نیز در شعبه چهارم بازپرسی دادسرای عمومی و انقلاب تبریز به این افراد تفهیم شده بود که قبل از صدور کیفرخواست ،در خصوص این اتهام قرار منع تعقیب صادر شده است.
«حقوق زن حقوق بشر خوانده می شود و رعایت حقوق زنان از شاخصه های توسعه کشورها به شمار می رود….. » بعد از مدتی بالا – پایین رفتن از پله های ساختمان سه طبقه دادگاه انقلاب کرج تازه به این نتیجه رسیدم که باید چادر مشکی سرم باشد. با عجله خودم را به خانه رساندم. بعد از سر کردن چادر، این بار با ایست بازرسی دادگاه مواجه شدم. افراد زیادی در صف ایستاده بودند و هر یک پس از بیان دلیل مراجعه شان یکی یکی داخل ساختمان دادگاه می شدند تا نوبت به من رسید. تقریبا متوجه شدم که اکثرا برای مواد مخدر و قاچاق، دعواهای خیابانی، و سرقت آمده اند، چند نفری هم سراغ دادگاه خانواده را می گرفتند. در میان مراجعان، زنان و کودکان دست فروشی که برای تهیه لقمه ای نان به اتهام سد معبر با دستبند آورده می شدند نظرم را به خود جلب می کردند و باز هم علامت سوال بزرگی در ذهنم تداعی می گشت که اگر دست فروشی نکنند چه کنند؟… مامور ایست بازرسی پس از بررسی کارت شناسایی ام پرسید که قصد رفتن به دادگاه خانواده را داری ؟! توضیح دادم که صبح زود با یورش ماموران، امنیتی همسرم (سعید نعیمی )و وسایل شخصی زندگی ام از خانه ربوده شدند و پس از گذشت سه روز هیچ اطلاعی از او ندارم. بدون آنکه پاسخی دهد، مکثی کرد و خواست به گوشه ای روم و منتظر بمانم. همچنان مردم در رفت و آمد بودند، افراد گوناگون وارد می شدند و من در گوشه ای نظاره گر بودم. حوصله ام سر رفت و پس از کلی جر و بحث وارد دادگاه شدم. از اتاق رایانه به بایگان ، …. ریاست شعب …. بازپرسی به اتاق دادستان و ….. بالاخره موفق شدم دادستان را ببینم و مشکلم را بیان کنم. گفتم که اطلاعی از مکان و نحوه نگهداری همسرم ندارم و با آن خشونتی که موقع دستگیری اش نشان دادند حتی نمی دانم که الان زنده است یا مرده؟ دادستان محترم در کمال متانت و خونسردی فرمودند: «برای جستجوی اجساد باید به پزشکی قانونی و سردخانه ها سر بزنی نه اینکه وقت دادستانی را بگیری ….». با خودم فکر کردم مگر نه این است که امثال همسر من رفته اند تا زندگی را شوری بخشند و جامعه را از مردگی نجات دهند. احساس مسئولیت و بی خبری از وضعیت همسرم آزارم می داد و گرنه از همان ابتدا می دانستم که کسی پاسخگو نخواهد بود. در همان وضعیت بهت و حیرت از پاسخ دادستان، مراجعان دیگر پاسخ گرفته و راهنمایی شده و از اتاق دادستان خارج می شدند، اما من به دلیل سیاسی بودن همسرم و اینکه بلد نبودم چادر اجباری را خوب جمع و جور کنم، مستحق تحمل توپ و تشر مسئولان و بعضا هم نگاه های …. آنان بودم. متوجه شدم که در رویه قضایی ما ارزش و منزلت یک سارق یا فروشنده مواد از امثال همسرم که برای تعالی جامعه سعی در نشان دادن زشتی های جامعه در راستای ارتقا آن دارند به مراتب بیشتر است. با یک بار مراجعه به دادگاه ها می توان به وضوح نقض حقوق افراد و نیز تبعیض جنسیتی را مشاهده کرد، به هر بخش از دادگاه که مراجعه می کردم در جوابم سوالهای نامربوطی از من پرسیده می شد که فقط مایه تاسف و اشمئزاز است : چند سال داری ؟ نامزدی یا ازدواج کردی؟ بچه داری؟ حجابت که بد نیست، ایست بازرسی اجبار کرد چادر سر کنی؟ خانه ات کجاست؟ با کی زندگی می کنی؟ آزار دهنده تر از همه اینها نگاههای سنگین و هرزه ای بود که سراپایت را ورانداز می کرد و تصویر قربانی بودن در ذهنت پر رنگ تر می شد و اینجا بود که معنی واقعی ترور جنسیتی را درک و لمس می کردم. آیا در جامعه ی ما نشان و دورنمایی از رشد و پیشرفت حقوق بشر (حقوق زن) به چشم می خورد؟ نمی دانم اگر جای من با همسرم عوض می شد او هم مخاطب سوالهای بالا قرار می گرفت؟ مسلما نه چون او یک مرد است. بلاتکلیفی بیست و دو ماهه سه شهروند مهابادی در زندان رجایی شهر، موکریان سه شهروند مهابادی علیرغم گذشت بیش از 22 ماه از زمان بازداشت، همچنان در زندان رجایی شهر کرج در بلاتکلیفی بسر می برند. بنا به اطلاع خبرنگار آژانس خبری موکریان، سه شهروند مهابادی به نام های داود عبدالهی، کامران شیخه و انور خضری که حدود 22 ماه پیش توسط نیروهای امنیتی بازداشت و زندانی شده بودند همچنان به صورت بلاتکلیف در زندان رجایی شهر کرج نگهداری میشوند. گفته می شود اتهام این افراد که علیرغم اتمام بازجوییها تا کنون حکمی از سوی دادگاه برایشان صادر نشده همکاری با گروههای مذهبی و ... اعلام شده است. Copyright: gooya.com 2016
|