چهارشنبه 17 اسفند 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 اسفند» فراخوان‌هايی که به گوش مردم نمی‌رسد، مهران جنگلی‌مقدم
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه‌ای سرگشاده به آيت‌الله خامنه‌ای، مهران جنگلی‌مقدم

مهران جنگلی‌مقدم
شما در طول اين سال‌ها، از ما مردمی ساختيد که بتواند با مجموعه‌ای از دروغ‌ها چنان زندگی کند، تا شما بتوانيد بر بستر اين همزيستی مسالمت‌آميز حکم برانيد و باز البته اين تنها بخشی از واقعيت است. واقعيتی که ديگر لحظه به لحظه و انسان به انسان در حال دگرگون شدن و تبديل شدن به وضعيتی‌ست که ديگر اراده‌ی شما در آن محقق نخواهد شد

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بيش از هر چيز خواهان آنم که شما را به شيوه رسمی با عنوان مذهبی «آيت الله » خطاب کنم و نيز پنهان نميکنم که استفاده از لفظ « شما» برای مخاطب قرار دادن تان تا يايان اين نوشته به دلايلی معلوم برايم دشوار خواهد بود .هر چند بسياری از مخالفين تان ، عليرغم زخمی که اين ملت و مملکت از آئين و رسمِ الله پروری و فربه شدن دين و مذهب خورده است بر من نخواهند بخشيد که چرا شما را به سياق تبليغات چيان حکومتی آيت الله مينامم و چرا اين عنوان دينی « مقدس» را بر شما روا دانسته ام ،در صورتيکه اين ما هستيم که می پرسيم که چگونه شما را آيت "الله" ندانيم و چگونه شما را آنطور که خود توهم فرموده ايد مقدس نپنداريم در حالی که در انطباق نعل به نعل با شخصيت و مرام و منش خود و ديگر آيت الله هايی که از قدرت سواری ميگيرند و قصدی از پياده شدن از اين « خرشيطان » در آنها ديده نميشود، الله يی در نوع خود بی همتا و يگانه ساخته ايد و ديگران را به هزار ترفند و ارعاب و به زور سرنيزه به پرستش آن وادار کرده ايد ومتواضعانه نيز خودرا آيت و نشانه يی از آن ميناميد و حال که همه گذرگاه های تاريخ ،ما را در شاهراه « انکار مقدسات» قرارداده است و همه قلمروهای مقدس بايد يکی پس از ديگری توسط ما مورد غيظ و غضب قرار گيرد چه فرصت بزرگی را ازکف خواهيم داد اگر غفلت کنيم و شما را مقام معظم همه مقدسات که از بخت بلند ما اين چنين در دسترس قرار گرفته است ندانيم ؟ آنگاه بايد به خصايص شخصی و نمودارهای رفتاری شما اکتفا کنيم! و - بعد از گذر از اين دوران که بنا بر قاعده هميشگی تاريخ روزی همين نزديکی يا زمانی دور که قدرت را از دست رفته خواهيد ديد - به لاطائلات برآمده از الله گونه يی ديگر فريب بخوريم با اين توجيه که اين يکی ديگر فرق ميکند لابد بنا بر خصوصيت های رفتاری و گفتاری متفاوتی که خواهد داشت، از آن دست تفاوت هايی که بين آيت الله خمينی و محمدرضا پهلوی وجود داشت ! که در عمل نديدن شباهت های شگفت انگيز اين دو ملک وملت را از چاله به چاه انداخت. و معلوم نخواهد بود با اين طريقتی که در پيش است بعد از اين چاه سياه چه دره ی هولناکی در انتظار ما خواهد بود . لاجرم برای ما چه تفاوتی خواهد کرد که غم اين الله سياست خورده و سياست باز را بخوريم ؟ وشما را ازآن رو با عنوان خود خوانده تان ( آيت الله ) ميخوانيم تا در اين خطاب ، به يادتان بياوريم که با چه سياست و تحت چه عنوان و ظل کدام مفهوم مسند بزرگی وسروری براين مردم را به نام خود مهر زده ايد و ظلم آشکاری که از طرف دستگاه حکومتی شما بر مردم اعمال ميشود سرمنشا و قوت و مايه اش از کجاست.
۲- قبل از آنکه مقدمه نامه من بيش از اين به درازا بکشد لازم است که بگويم جدال من با شما در اين نامه بر سر مفاهيم و عبارات و عناوين نيست. و قصد ندارم که برايتان از مفاهيم هرز رفته و دستمالی شده مانند دين، آزادی و عدالت حرف بزنم. لازم نمی بينم شيوه مردمداری صالحين! و منش تعامل حاکمان پيشين را با مردم به خاطرمبارک بياورم و شما را به تامل و تفکر دراين باره دعوت کنم. نيازی نميبينم که سرنوشت ديکتاتورهای سرنگون شده خاورميانه را نشان تان دهم و ديگر کار از کار گذشته است تا کسی شما را به عبرت گرفتن از تاريخ دعوت کند. قصد من از نگارش اين نامه نه بيان حرفهاييست که ديگران بارها آنرا با شما گفته اند بلکه نيت و هدف ديگری در ميان است. نزديک به چند؟ سال است که دو نامه از دو شخص ( که جز اسمی و آدرسی وجز شرح آنچه خود گفته اند و شما نيز در اينجا آن را خواهيد خواند اطلاع و شناخت ديگری از آنها ندارم) با احساسی از اينکه امانتی عجيب را به من سپرده اند نزد خود نگهداشته ام . با اينحال متن اين دو نامه را بنا بر اهميتی که در خود دارند عينا در اينجا مياورم و به اين وسيله اين دو نامه را به دست تان ميرسانم . قبل از هر چيز ميگويم که اهميت اين دو نامه و اهميت به قضاوت عموم گذاشتن آنها صرفا در حرفهايی نيست که در آنها بيان ميشود بلکه علاوه بر آن در اهميت مخاطب اين نامه هاست که شماييد و افزون تر از شما برحسب سرگشاده بودن اين نامه رسانی ،مردمی ست که خواننده اين نوشته اند. به واقع دليل نامه نگاری من به شما به جا آوردن شرط امانت داری ست.و اجرای نمايشی ست عمومی که در بطن اين ادای امانت وجود دارد. اين نامه ها که بعد از اين چند سطر خواهيد خواند همه ی ماجرايی ست که اتفاق می افتد و در عين حال همه ی درد نيست . فرايندی که اين نامه ها طی کرده اند و از مسيری غير از آنچه خواست نويسندگان اين نامه هاست عبور داده شده اند و اکنون بعد از وقفه يی طولانی به دست مخاطب خود ( که در بدو امر شماييد ) ميرسند اين دو نامه را از چنان بار محتوايی برخوردارکرده است و چنان از نشانه های معنادار آکنده است که ديگر صرفا ديدن و خواندن دو نامه از دو شهروند معمولی و گمنام ايرانی با محتوای مملو از سادگی و پيش پا افتاده گی و بيان نيازهای روزمره نيست. گويا تقدير اين دو نامه که در ادبيات رسانه های حکومتی شما، آن را با شيوه مرسوم در استحاله کلمات و سلاخی واژه ها ، « نامه های مردمی» ميخوانند اين بوده که در متنی بزرگتر اتفاق بيافتد ومعنايی بيش از آنچه نويسندگانش اراده کرده بودند را به اجرا بگذارد.
شرط امانت داری را به جا مياورم و اين دو نامه را که روزی برای شما نگاشته شده بود و اکنون به ناگزير مخاطبان ديگری نيز يافته است را ( با حذف نام و آدرس نويسندگانش) به دستتان ميرسانم . نامه اول:
« به نام خداوند لوح و قلم.
سلام. سلام گرم من را از خطه سرسبز گلستان از شاليزارهای سبز از مزارع سفيد پنبه پذيرا باشيد. رهبر عزيز و پدر بزرگوار ای اميد امت .دختری هستم با اهداف و آرزوهای بزرگ که با تمام وجود در پی تحقق آنها هستم. اما همواره با سختی و مشکل مواجه شده ام. من در يک خانواده ۶ نفری زندگی ميکنم پدرم کارگر ساختمانی است و با درامد ناچيز خود به زور می تواند خرج خورد و خوراک ما را تهيه کند . غرض از نوشتن اين سطور هم درددل با شما و هم تقاضای کمک و ياری است.کمی در مورد خودم با شما صحبت ميکنم : از سال اول ابتدايی که وارد دبستان شدم علاقه شديدی به تحصيل علم پيدا کردم . در همان زمان تصميم گرفتم تا جايی که بتوانم ادامه تحصيل بدهم. در حال حاضر برای پيش دانشگاهی ثبت نام کرده ام. اما نکته اصلی که ذهن مرا در همه حال مشغول کرده نگرانی از آينده تحصيلی ام است. اينکه اگر دانشگاه قبول شوم ولی بخاطر اوضاع نامساعد مالی خانواده ام که نميتوانند مخارج دانشگاه من را تامين کنند نتوانم بروم تمام مدت آزارم ميدهد. شما قضاوت کنيد آيا اين انصاف است، دانش آموزی که تمام مدت تحصيلش با معدل بالای نوزده( البته بجز سال آخر) شاگرد اول شده فقط بخاطر فقر مالی از ادامه تحصيل محروم شود .پدر عزيز من برای اين حرفها پيش زمينه دارم چون خواهر بزرگم که دوسال پيش ديپلم گرفت و در کنکور پيش دانشگاهی پذيرفته نشد بدليل اينکه پدرم نتوانست مبلغ ۶۰ هزار تومان تهيه کند و او را به مدرسه بزرگسالان بفرستد از ادامه تحصيل محروم شد در حاليکه هميشه با حسرت از دوستانش که در حال تحصيل هستند ياد ميکند. من از اکنون شروع به مطالعه دروسم برای کنکور کرده ام. اما اين افکار آزار دهنده يکدم دست از سرم برنميدارند. من حتی يک جلد کتاب تست ندارم و نميتوانم تمام آنها را فراهم کنم چون خيلی گران هستند. اگر بخواهم آنها را کرايه کنم بايد هرشب ۵۰ تومان بپردازم. رهبر عزيز: امثال من در اين کشور کم نيستند. شما را به خدا فکری به حال ما کنيد . از شما تقاضا دارم کمکم کنيد و هزينه تحصيل من و دو خواهر و برادر کوچکم که تازه به کلاس اول ميرود را تقبل نماييد . از شما خواهش ميکنم کمکم کنيد تا با اعصابی راحت و آسودگی خاطر دروسم را بخوانم تا به اميد خدا به هدفم برسم. يک مطلبی است که تا به حال به هيچ کس نگفته ام ما ميخواهم آنرا با شما در ميان بگذارم و از شما ميخواهم که آن را به صورت يک راز نزد خود نگه داريد. من تصميم گرفته ام در کنکور سال ۸۰ جزو نفرات برتر و تک رقمی کشور باشم. ميدانم که خيلی بايد زحمت بکشم اما باکی ندارم چون اين بيت شعر را سرلوحه خودم قرار داده ام: چرخ برهم زنم ار غير مرادم گردد / من نه آنم که زبونی کشم از چرخ فلک. از شما که نزد خداوند از ما مقرب تر هستيد تقاضا دارم برايم دعا کنيد تا به اين خواسته ام جامه عمل بپوشانم ريز نمرات سه سال دبيرستان خود را برای شما می فرستم تا ببينيد آيا واقعا مستحق کمک و حمايت هستم يا نه. اما بدانيد کمک شما برای من همچون تکه چوبی است که ميتوانم در دريای غمهايم به آن چنگ بزنم و به ساحل خوشبختی برسم. در مورد خواهرها و برادرم هم فکر کنيد. آقا شما آخرين بنده از بندگان خداوند عالم هستيد که ميتوانم از او چنين تقاضايی داشته باشم.
اجرکم عندالله
دختر کوچک شما با اهدافی بزرگ (...)
بی صبرانه در انتظار پاسخ شما هستم حتی اگر منفی باشد.
آدرس منزل: استان گلستان-شهرستان گنبد کاوس- (...) »
نامه دوم :
« بسم الله الرحمن الرحيم
به نام خدايی که انسان را آفريد و به او قدرت اندشيدن و فکر کردن داد.
سلام. سلامی از روی اخلاص، سلامی از روی محبت و سلامی از ته اعماق قلبم خدمت شما آقا و سرور خودم. من يکی از دخترهای اين سرزمين سرسبز و پهناور هستم و اسمم (...) است و در گلستان عشق و دوستی و در شهرستان بندر گز ( البته يکی از روستاهايش به نام ليوان شرقی) زندگی ميکنم. دلم تنگ است و هوای ديدار شما را در سر دارم ولی به ما گفتند که اين اتفاق هرگز نمی افتد و ممکن نيست که شما را ببينيم. من هميشه يک ارادت خاصی به شما دارم همين الان برای خودم از شما وقت ميگيرم که هر وقت ازدواج کردم شما عاقد من باشيد که شايد از اين طريق بتوانم شما را ببينم. خواهش منو قبول ميکنيد يا راضی نميشويد که منو قبول کنيد و خواهش های منو ادا کنيد به شما التماس ميکنم. من منتظر آن روز ميمانم. می روم سر اصل مطلب: ما يک خانواده ای بوديم ۸ نفره اما خواهر بزرگم که اسمش (...) بود در سن ۱۲ سالگی بر اثر بيماری سرطان خون فوت کرد و الان خانواده ای هستيم ۷ نفره . اما نميدانم چرا خداوند ما را دوست ندارد و انگار با ما قهر کرده است. خانواده ما يک خانواده مذهبی است و مادرم خيلی به نماز اول وقت مقيد است اما انگار دست تقدير دوباره ميخواهد جامه سياه تنمان کند من ميدانم که مرگ حق است اما چرا خواهر کوچک من. ميدانم که بازگشت همه به سوی اوست اما چرا او؟ اسم خواهر من (...) است و در کلاس پنجم درس ميخواند و از زمستان پارسال دچار بيماری ام اس شده است و دچار تشنج می شود . دومين خواهش خودم را از شما ميکنم ميدانم که حتما اين خواهش من بيچاره و دردمند را ادا خواهيد کرد خواهش ميکنم برايش دعا کنيد. التماستان ميکنم از خدا بخواهيد که شفايش بدهد آقای من خواهش ميکنم از خدا بخواهيد که او را شفا بدهد. من خيلی دعا ميکنم ولی انگار خداوند اصلا صدای مرا نميشنود. ديروز رفته بوديم جمکران آنقدر گريه کردم و طلب شفای او را از خدا کردم که خودم خسته شدم. آنقدر دعا کردم که شما را ببينم تا از نزديک با شما صحبت کنم و تمام درد دلهايم را به شما بگويم ولی انگار که ما لايق ديدار شما نيستيم. به هر حال از خدا ميخواهم که اين افتخار را به من بدهد که شما را ببينم. ان شاء الله خداوند به شما طول عمری با عزت و پر برکت بدهد و تا زمان ظهور امام زمان ( عج) صحيح و سالم برای ما باقی بمانيد. خدانگهدار. ببخشيد هم خط من بد است و هم ادبيات من. معذرت ميخواهم. خواهش ميکنم به نامه ام جواب بدهيد.(...) . يکی از عاشقان شما . (...)- روستای ليوانشرقی – شهرستان بندر گز . »
۳ - جناب آيت الله
اين دو نامه ديگر حالا سه نامه است. نامه ی مرا هم به آن ها بيافزاييد . شما چاره يی نداريد جز اينکه اين دونامه را همراه با حرف های من وهزاران چون من که در زير قبای همين دستگاه باليديم و رشد کرديم بشنويد .
می دانم که در نهايت اين نامه ها تاثير چندانی بر شما نخواهد گذاشت. مطمئنا در سفر سال ۱۳۷۹ به استان گلستان مردم هزاران نامه مانند اين را به دست تيم همراه شما رسانده اند. همانطور که آقای احمدی نژاد بارها با افتخار اعلام کرده است که دولت او تاکنون ميليونها نامه از اين نوع را در سفرهای استانی از جانب مردم دريافت کرده است. مطمئنن هزاران نامه از اين دست وجود دارد که توسط شما و گروه هايی که مسئول خوانش و بررسی اين نامه ها هستند هرگز خوانده نشده است. به يقين هزاران نامه از اين دست وجود دارد که بعد از خواندن هرگز بررسی و رسيدگی نميشود. بی شک هزاران نامه از اين دست وجود دارد که بعد از بررسی و دادن پاسخ در حد و حدود درخواستی که در محتوای نامه ها وجود دارد هرگز دردهايی که اين نامه ها بخشی از شاخص تعيين آن در جامعه هستند را مداوا و درمان نکرده است. شما خود بهتر از هرکس ميدانيد که از زمان دولتی که شما رئيس جمهورش بوديد تا دولتهای بعدی و از زمان آيت الله خمينی تا همه ساليانی که شما در مصدر امور بوده ايد شمارگان اين نامه ها سيری صعودی داشته است. همه ديگر حکايت فخری که دولت احمدی نژاد از دريافت ميليونی اين نامه ها می کرده است را ميدانند. نامه هايی که از فقر، محروميت ،ناکارآمدی ، بی لياقتی و وجود ظلم و فساد از پايين ترين رده های حکومت تا بالاترين سطوح آن حکايت ميکند در بيانات شگفت انگيز دولتمردان سيستمی که خود بخش بزرگ مشکل را تشکيل ميدهند تبديل به دليلی مضحک در تاييد مردمی بودن حکومت می شود. اين نامه ها می تواند دستمايه خوبی باشد برای ساخت فيلمی مستند و گزارش گونه از واقعيتی که يک سويش شما و کل دستگاه قدر قدرت تان ايستاده است و يک سويش «ما» که منتقد و مخالف وضع موجوديم . گوش ما پر است از روايت هايی که شما از اين واقعيت ارائه داده ايد. مسئله اين است : حال که اوضاع به همين خوبيست که شما ميگوييد و وضعيت آن چنان مردمی ست که شما تصور ميفرماييد ، اجازه دهيد دوستان ما نيز با ابزارهای کسب خبر و تصوير برداری و ... با اکيپی حتی غير حرفه يی اما صادق برای يکبار ، فقط يکبار به سراغ خانواده هايی که ذکر مصيبت شان در اين دونامه آمده است و اسم و نشانی شان نزد من محفوظ است بدون ترس از دستگاه امنيتی و پليس و بگيرو ببند و زندان و شکنجه و اعتراف گيری و ... بروند تا تطور و تحول و تغيير واقعياتی که بی پرده و صادقانه و بی تکلف در اين نامه ها به وجودشان اعتراف شده است را مستند کنند و به اين وسيله ما نيز روايت خودمان را از واقعيت عرضه کنيم. تا ببينيم آن کس که «چرخ بر هم ميزد اگر غير مرادش ميگشت» و باورش شده بود که «پدر» ناميدن شما و «آقا »خطاب کردن شما و حق خود را از شما به «خواهش »طلبيدن غير از زبونی کشيدن از فلک است. باز شما را «مقرب» تر از خود پيش خدا ميداند؟ تا معلوم شود او که تصميم گرفته بود در کنکور از نفرات برتر و تک رقمی کشور باشد ، با درآمد پدری که کارگر ساختمانی ست و خرج عائله يی ۶ نفره را ميدهد آيا توانسته است به دانشگاه برود؟ ده سال از آن تاريخ ميگذرد، آيا توانسته است بعد از اتمام تحصيلاتش شغلی متناسب با رشته يی که درآن تحصيل کرده است و با درآمدی کافی پيدا کند؟ آيا پدر او توانسته است به لطف درايت و کارآمدی که شما در مملکتداری از خود نشان داده ايد به سلامت از خط فقر عبور کند و با اطمينان خاطر از درآمد مکفی و آسودگی خيال از آينده ، هزينه تحصيل و زندگی توام با رفاه و آسايشی را برای فرزندانش فراهم کند ؟ آيا آنکس که خود رامستحق کمک و حمايت ميدانست امروز به يمن برنامه های اقتصادی و اجتماعی دولت های شما توانسته است حقوق انسانی از دست داده اش را به دست آورد ؟ آيا مجموعه شرايط اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی ما به در جه يی از رشد و بلوغ و بی نيازی از حاکمان رسيده است که شهروندانش در هر رده سنی و اجتماعی که باشند اين چنين خود را در مقابل دولتمردان و حاکمان خوار و زبون و بر خاک افتاده نپندارند و ديگر برايشان از اين دست نامه هايی که سند فسادهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی ريشه دوانده در اعماق جامعه است ننويسند و خود را بدهکار و مديون مسئولان ندانند و بالاتر از آن در روالی کاملا عادی و قانونی بر سر مطالبات خود بتوانند با صدای بلند حقوق خود را بی منت و ترس طلب کنند ؟
جناب آيت الله
پاسخها از پيش معلوم است . شما و مجموعه تحت فرمانتان و نيز ايدئولوژی و مجموعه عقايدی که تحت ارزش های آن مقدرات و سرنوشت مملکت را تعيين کرده ايد ، لحظه به لحظه فرصت های رشد چند نسل را به نابودی کشانده ايد . اين تنها بخشی از واقعيت است. واقعيتی که هر گونه گزارشی از آن پاسخی از جنس توقيف و زندان و اعدام دارد.
شما برخلاف شعارهای عده ای حزب اللهی مرعوب و ابزار دست ، که ادعای محدود بودن اختيارات ولی فقيه و مظلوميت آقا، سر ميداده اند و می دهند با وسعت عمل و بسط يد بی نظيری که ثروت و امکانات حکومتی اين کشور در اختيارتان قرار داده است ، هر فرصتی را که ميتوانست کمی هوای خفقان آور حاکم را قابل تحمل کند ، از بيخ و بن درو کرده ايد و هر امکانی را که بايد در مسير بهروزی مردم قرار ميگرفت را با اراده يی که جز از سر تعمد نبود سوزانده و به نابودی کشانده ايد وسالهاست که دست اندرکار تخريب حيات فردی و اجتماعی مردم ايران شده ايد و اين تنها بخشی از واقعيت است . واقعيتی که هر گونه گزارشی از آن به لطف دستگاه های ارشادی و امنيتی شما قدغن و دارای عواقب غير قابل پيش بينی ست.
شما در طول اين سالها، از ما مردمی ساختيد که بتواند با مجموعه يی از دروغها چنان زندگی کند، تا شما بتوانيد بر بستر اين همزيستی مسالمت آميز حکم برانيد و بازالبته اين تنها بخشی از واقعيت است. واقعيتی که ديگر لحظه به لحظه و انسان به انسان در حال دگرگون شدن و تبديل شدن به وضعيتی ست که ديگر اراده شما در آن محقق نخواهد شد. و اين ها همه بخشی از داستانی ست که گرچه ممکن است شما از آن بسيار بدانيد اما قطعا کمتر از آن عبرت گرفته ايد.
در پايان اگر کنجکاو يافتن نام و نشانی نويسندگان اين دو نامه هستيد با کمال ميل می توانم خانه ها و خانواده های اکثريت اين مردم را نشانتان دهم.

مهران جنگلی مقدم
۱۱/۱۲/۱۳۹۰


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016