ننگ ابدی شکنجهها و ظلمها بر پيشانی جمهوری اسلامی، نامه مادر قاسم شعله سعدی به رهبر جمهوری اسلامی ايران
اعلیحضرت همايونی علی خامنهای
سلطان که خشم گيرد بر بندگان حضرت
حکمش رسد وليکن حدی بود جفا را
اعلیحضرتا شايد تعجب کنيد که چرا میگويم اعلیحضرت، اين نامه خود گويای اين مفهوم خواهد شد. چرا که اين نامه از طرف مادری دلسوخته و داغدار ۸۶ ساله است که هم داغ فرزندی شهيد را برخود دارد، شهيد اصغر شعله سعدی و هم دلسوخته فرزند اسيری است که ظالمانه و غيرقانونی هماکنون در کشوری که شما در راس آن قرار داريد توسط عوامل شما اسير گشته است، دکتر قاسم شعله سعدی. آری اعلیحضرتا آن زمانیکه مجتبیای شما به درس و مشق میپرداخت، اصغر نوجوان من که دانشآموزی بيش نبود و آن هم دانشآموز ممتاز دبيرستان، دانشگاه شيراز، درس و مشق را رها و به جبههها پيوست، شما بايد حافظه خوبی داشته باشيد؛ آيا يادتان هست در آن زمان که اصغر نوجوان من، هدف آرپیجی قرار گرفت خواهر محترم شما به کدام دشمن پيوسته بود و صدای داماد محترم شما از کدام راديو پخش میشد؟
نصف بدن اصغر من متلاشی شد. در آن روز وداع من فقط نيمی از بدن اصغرم را به خاک سپردم، گفتم؛ من فرزندان ديگری نيز دارم و نيز گفتم همه جوانان ايران فرزندان من هستند، در همان زمان نيز پسر ديگرم دکتر قاسم شعله سعدی اين استاد حقوق و سياست دانشگاه در دادگاههای بينالمللی از حقوق ملت ايران در جبهه حقوقی و ديپلماتيک دفاع میکرد. از اين گذشته پس از شهادت آن فرزند، فرزند ديگرم را به جبههها فرستادم. چرا؟ چون نمیخواستم سنگر ايران زمين در جبههها هيچگاه خالی بماند. هماکنون نيز بر اين عهدم پايبندم. باز هم از ملت و کشور دفاع خواهم کرد همراه با فرزندانم بدون توجه به اينکه بستگان شما و ... باز هم به دشمن میپيوندند يا نه.
اعلیحضرتا شهادت اصغرم به اندازه غم و اسارت فرزند ديگرم قلب مرا نيازارد؛ زيرا اصغر من به دست دشمن شهيد شد اما فرزند ديگرم که هماکنون اسير شماست تنها به جرم دفاع از حقوق ملت، امر به معروف و آزادانديشی اسير شد. مگر شما خود خواستار آزاد انديشی نشدهايد؟ دکتر قاسم شعله سعدی به دنبال طرح چند سوال قانونی از شما در سال ۱۳۸۱ يعنی ۱۰ سال قبل به دست قاضی دستگاه قضای شما، قاضی حداد محکوم شده است و قاضی حداد همان کسی است که به علت شکنجه منجر به قتل و تخلف درباره زندانيان کهريزک هماکنون از مسئوليت قضايی تعليق شده است.
راستی آيا ننگ اين شکنجهها تا ابد از پيشانی جمهوری اسلامی پاک خواهد شد؟
چنين محکمهای و چنين حکمی هيچ زيبنده آن طرح دلفريبی که شما ترسيم میکنيد نيست. هست؟ البته رای صادره چنان ناشيانه و بیپايه بود که رئيس قوه قضائيه منصوب شما که گويا استاد شما هم بوده حکم صادره را خلاف بين شرع تشخيص و دستور توقف اجرای حکم و اعمال ماده ۱۸ را داده است که ظاهرا طبق قانون میبايست رسيدگی مجدد ماهوی میشد اما هم اکنون به شما خبر می دهم که چنين کاری هيچ گاه صورت نگرفت و اکنون با گذشت ۱۰ سال از اتهام، به علت مرور زمان امکان رسيدگی نيست. می دانيد که من مادر خانواده ای هستم که حقوقدانان متعددی به کشور تقديم کرده و لذا شايد الفبای حقوق را بدانم. معلوم نيست که دستگاه قضايی ناعادلانه شما که بايد پشتيبان حقوق و آزادی های مردم باشد به چه مجوزی از آزادی فرزندم خودداری و اصرار به اجرای حکم نقض شده و مشمول مرور زمان شده که مطلقا قابليت اجرا ندارد می نمايد.
اعلیحضرتا به دليل کبر سن، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و سرانجام کثرت و نفس گير بودن پله های زندان اوين حتی امکان ملاقات با پسرم، دکتر قاسم شعله سعدی را از پشت ميله های زندان اوين که امروز به دليل اجرای سياست ها و دستورات شما يا کار به دستان منصوب و منسوب شما به دانشگاه تبديل شده است را ندارم و يکسال است که همچون يعقوب نبی حتی از عطر يوسفم نيز محرومم. با وجود اين حتی از شما درخواست مرخصی استعلاجی وی را هم ندارم، علی رغم اين که به علت شکنجه دچار آسيب نخاعی شده و همان پزشک متخصص زندان به علت وخامت وضع سلامتی و در معرض آسيب ديدگی کلی نخاعی قرار داشتن چهار مرتبه نظر به عدم تحمل کيفر داده ولی مقامات قضايی ظاهرا تعمد دارند که از طرفی نظر پزشک معتمد خود را ناديده بگيرند و از طرف ديگر قصد دارند پسرم را آنقدر در زندان نگه دارند تا فلج شود، اين درحاليست که مدت حبس وی که توسط قاضی صلواتی و به دستور مقامات دستگاه امنيتی شما محکوم شده بود به پايان رسيده و اکنون او را به بهانه اتهام و حکم نقض شده، مشمول مرور زمان شده و غيرقانونی، قاضی حداد که طبق همان قانون رسمی که شما ظاهرانه مدعی تعهد به آن هستيد کاملا از اعتبار ساقط شده است، او را در زندان نگه داشته اند.
اعليحضرتا من در آستانه سال نو برخلاف سالهای گذشته که فقط يک شمع به ياد اصغر شهيدم در سفره هفتسين روشن میکردم، امسال يک شمع هم به ياد پسر اسيرم دکتر قاسم شعله سعدی روشن کردم. راستی در سفره هفتسين شما چند شمع روشن بود؟ آيا اصلا به هفت سين که يک سنت ايرانی است، باور و اعتقاد داريد؟!
من تصور می کنم که يک اراده سياسی برای نگه داشتن غيرقانونی فرزند اسيرم در زندان وجود دارد که اگر واقعا چنين اراده سياسیای وجود دارد تا برخلاف مقررات فرزندم را در حبس نگه داريد، صادقانه بگويم اين نشان میدهد که شما از فرزندم میهراسيد که اگر چنين استنباطی درست باشد خدا را سپاس میگويم که فرزندی به من عطا کرده که رهبر جهان اسلام از او میترسد و به خاطر چنين ترسی اعليحضرت رهبر جهان اسلام مجبور شده است او را در حبس نگه دارد زيرا قلم مستحکم او چون عصای موسی و زبان برنده اش چون يد بيضا و دانش او همچون بالطل السحر است در غير اين صورت اگر توان پاسخ منطقی به پرسشهايش داشتيد نياز به محکوميت و حبس او نبود.
لذا من حتی درخواست مرخصی او را نکردم بخصوص که پسرم وکيل دادگستری و استاد حقوق و سياست دانشگاه است و نه هيچ نسبتی با آيات عظام و نه هيچ پيوندی سببی و نسبی با مقامات نظام داشته و نه هيچ ارتباطی با علمای اعلام دارد تا از مزايای آن برخوردار شود بنابراين هيچ انتظاری برای پسرم از جانب شما ندارم. اما شنيده ام که پسرم هماکنون در بند ۳۵۰ زندان اوين در کنار بعضی از دانشجويانش زندانی است. جرم او مصاحبه و آزادانديشی و طرح سوالات قانونی است . حالا جناب جلالتمآب اگر از شما بپرسند شعار آزادانديشی شما موجب اسارت خواهد شد چه پاسخی داريد؟ جلوگيری از آزادی تنها يک مورد است. علاوه بر اين فساد هم در کشور بيداد میکند. اگر از شما بپرسند مسئوليت فسادهای بزرگ که در تاريخ ايران و جهان بی سابقه بوده آن هم در دولتی که از حمايت کامل شما برخوردار بود، چه کسی است، چه پاسخی داريد؟
اعليحضرتا چگونه در ارتباط با منتقدين خود و نه حتی مخالفين، آنها را به طلحه و زبير تشبيه می کنيد و خود را بی کم و کاست جای پيشوای منزه می نشانيد و علی وار جلوه می کنيد ولی در زمان اجرای عدالت تجاهل می کنيد و از جمله خواستار عدم کش دادن قضيه فساد سه هزار ميليارد تومانی می شويد؟!
اعليحضرتا مگر فرزند من چه کرده است جز طرح چند سوالنسبت به حضور شما در جايگاه رهبری در حاليکه فاقد شرايط بوديد به جای توضيح در اين زمينه چرا به تيغ آهن روی آورده ايد؟ آيا دولت ها آن هم يک دولت که مدعی اسلامی بودن هم هست و می خواهد مرکز جهان شود به تيغ حلم هم نياز ندارد؟ و البته به شفافيت و دموکراسی؟ در ايران امروز ميليون ها نفر در فقر و تنگدستی زندگی می کنند، معترضين محبوسند و ثروت ملی ايران يا اختلاس می شود يا به حزب الله لبنان، حماس، بوليوی و ... بخشيده می شود. آيا اين چراغ به خانه خودمان بيشتر روا نيست؟ مسئول اين کارها چه کسی است؟ فقر و تنگدستی و فرار مغزها به راستی دستاورد چه حکومتی است و مسئوليت شما در اين زمينه چيست؟ مگر دکتر شعله سعدی جز طرح سوالات فوق الذکر جرمی مرتکب شده است؟ چرا با استادان دانشگاه و دانشجويان و نخبگان کشور چنين برخوردی می شود. گروهی زندانی و گروهی اخراج و بازنشسته و گروهی نيز ترور می شوند.
پسر من يکی از همين هايی است که اکنون در حبس است و همه اينها حتی بدون رعايت ظاهری قانونی انجام می شود. برخورد دستگاه قضايی شما مناسب نبوده و در شان ملت ما نيست، دزد را آزاد و مالباخته را به زندان می بريد. اين حکايت ها را پيش از اين هم در قضيه پرونده اختلاس ۱۲۳ ملياردی ديده ايم و در قضيه شهرام جزايری نيز همين قضيه تکرار شد و بسياری که مقصر بودند از مجازات معاف شدند. قضيه پاليزدار و حمله به کوی دانشگاه تهران آن هم دو بار در سال ۷۸ و ۸۸ که ديگر نياز به توضيح ندارد. اظهر من الشمس است. دانشجويان مظلوم مظنون ولی مهاجمان مصون ماندند. اين ملت چگونه می تواند به اين دستگاه قضا اعتماد کند. از بگير و ببندهای پس از انتخابات آنچنانی ۸۸ هم بگذريم.
اعليحضرتا هر چه زمان می گذرد من و اين ملت به حقانيت و درستی سوالاتی که پسرم در سال ۸۱ از شما پرسيده بود بيشتر پی می بريم و چنانچه قاضی دادگاه هم گفته بود به اذن شما فرزندم به زندان محکوم شده است ولی با اين حساب اين حکم توسط رئيس قوه قضائيه نقض شده بود اما گذشته از اين که اين حکم ديگر وجاهتی برای اجرا ندارد و غيرقانونی است اينجانب به عنوان مادر داغدار يک شهيد و دلسوخته و نگران فرزند در بند ديگرش شما را مسئول اين بازداشت غيرقانونی می دانم. زيرا چه آنگونه که فرزندم دکتر شعله سعدی معتقد است شما از اول به دليل فقدان شرايط قانونی رهبر غيرقانونی بوده ايد يا نه، به هر حال چون هم عملا کشور در يد شماست و هم آگونه که قاضی حداد گفته به اذن شما فرزندم را محکوم نموده و چون در واقع شما طرف دعوی فرزندم بوده ايد و در واقع شما هم شاکی بوديد و هم قاضی و به هزار و يک دليل مسئوليت مستقيم حبس غيرقانونی و خودسرانه فرزندم و عواقب آن متوجه شخص شما خواهد بود.
اعليحضرتا با همه مراتب فوق، همانطور که گفتم حتی درخواست مرخصی استعلاجی برای فرزندم ندارم ولی چون به دليل کهولت سن، بيماری، فرسودگی جسم و جان، بعد مسافت و کثرت پله های زندان اوين حتی امکان ملاقات از پشت ميله های زندان هم ندارم، نظر شما را به موارد زير جلب می کنم:
۱. يا دستور فرماييد سينه مرا هم محافل خودسر بشکافند همانطور که سينه پروانه فروهر را شکافتند و مرا به گورستان ببرند تا به فرزند شهيدم اصغر بپيوندم:
سر می برند و گويند فرمان پادشاه است
فرمان بود وليکن اين نيست رسم شاهی
۲. دستور فرماييد مرا هم در اوين زندانی کنند تا به فرزند اسيرم بپيوندم شايد بوی پيراهن يوسفم چشم و دلم را روشن کند
يا رب از اندازه بگذشته است ظلم پادشاه
سايه او از سر اين خلق کی کم می شود
اعليحضرتا آيا بهتر نيست هرچه زودتر ترتيبی اتخاد کنيد تا آبروی ايران عزيز ما کمتر در محافل بين المللی بريزد و کسانی همچون آقای احمد شهيد به عنوان موارد نقض حقوق بشر در ايران گزارش هايی که عرق سرد بر پيشانی من، ايرانی و ايران دوست می نشاند منتشر نکنند. اگر دل شما برای ايران نمی سوزد دل ما بی قرار اين سرزمين است.
مادر شهيد اصغر شعله سعدی