گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
3 اردیبهشت» «فرقان» در آیینه تاریخ، ايرج مصداقی (بخش سوم)3 اردیبهشت» «فرقان» در آیینه تاریخ، ايرج مصداقی 14 مرداد» قربانیان دفاع ضد فاشیستی دهه ۶۰ یا قتل عام تابستان سال ۶۷: حقیقت نویسی یا ملاحظه کاری، احمد صبوری
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! «فرقان» در آیینه تاریخ، ايرج مصداقی (بخش دوم)برای مطالعه بخش اول مطلب اینجا را کلیک کنید. حجتالاسلام محمدباقر دشتیانه ۱۷مهرماه محمد باقر دشتیانه، سرپرست كمیته انقلاب اسلامی منطقه 13 تهران ترور شد و جراحت برداشت. روزنامه اطلاعات، 18/7/58، ص 2ـ1 محمود کشانی ۲۱ ساله در عملیات ترور محمد باقر دشتبانه، نقش ضارب را بر عهده داشت. وی همچنین در سرقت از بانک شرکت داشت و در حملهی سپاه به یکی از خانههای تیمی گروه فرقان، واقع در خیابان سپه، دستگیر شد. یک نفر از ساکنین این خانه تیمی مجروح و دو نفر دیگر دستگیر شدند. افراد مذکور به سرقت یک میلیون تومان پول در تاریخ ۲۹ دی ماه ۵۸ از بانک ملی شعبه عباس آباد اعتراف کردند. در تراکتی که فرقان در ارتباط با ترور دشتیانه پخش کرد آمده بود: «اعدام انقلابی محمدباقر دشتیانه» و در پایین آن جملهی زیر از مقدمهی «با مخاطبهای آشنا» دکتر علی شریعتی آمده بود: «خداپرستی را آخوندیسم به ابتذال کشاند»
هانس یوآخیم لاریب (تبعه آلمان) 22 مهرماه ۵۸ هانس یوآخیم لاریب رئیس حسابداری و معاون مدیرعامل شركت داروسازی ایران مرك توسط امرالله الهی به قتل رسید. فرقان در اطلاعیه خود، او را به جاسوسی برای دولت آلمان متهم كرده بود. اطلاعات ۳۰/۷/۵۸، ص ۲ اکبر گودرزی درباره ترور وی میگوید: «در رژیم قبلی یک بار عباس عسگری در جمع چهار نفری (من و خودش و محمد و علیرضا) مطرح کرد که یک خارجی را شناسایی کرده است که با توجه به حفاظتی که از او میشود ، پیداست که نقش مهمی دارد که اگر زده شود بد نیست. ولی ما در آن موقع سلاح نداشتیم و این کار میسر نشد.» پرونده اکبر گودرزی ، ۷۷۴ بعد از پیروزی انقلاب دوباره او را شناسایی کردند، و افراد مرتبط با عباس عسگری او را ترور کنند.
آیتالله سیدمحمد قاضی طباطبایی ۱۰ آبان ۵۸ سید محمد قاضی طباطبایی نماینده خمینی و امام جمعه تبریز، هدف حمله گروه فرقان قرار گرفت و به قتل رسید. روزنامه اطلاعات ۳/۸/۵۸، ص 2 طراح عملیات محمد (مهدی) متحدی اهل سبزوار و مجری آن مسعود تقیزاده بود. آنها قاضی را به اتهام این که سد راه فی سبیلالله است و به «بیتالمال» خیانت میکند ترور کردند. این دو را در تاریخ 8/11/۱۳۶۰در نماز جمعه تبریز به دار آویختند. نشریه فرقان در تاریخ ۱۳/۹/۵۸ دلایل ترور محمدعلی قاضی طباطبایی را چنین برشمرد: ـ همكاری فعالانه با رژیم طاغوتی قبلی و رژیم ضدتوحیدی و ضدمردمی فعلی ـ سرسپردگی به دیكتاتوری آخوندیسم و طراحی و اجرای سیاستهای استعماریش در حوزه مأموریت خویش ـ كمیته بازی برای تحكیم پایههای رژیم پلیسی و فاشیستی و تداوم بخشیدن به جنایتهای ساواك ـ مفسد فیالارض ـ همدستی با فرماندهان خائن محلی و ارتش مزدور و تلاش برای بازسازی آن ساختوساز با سرمایهداران و فئودالهای منطقه و تلاش در موجه جلوه دادن آنها از طریق تكفیر روشنفكران متعهد و انقلابگران توحیدی (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی كد ۱۷۶۰۱). پس از ترور قاضی، خمینی از فرصت استفاده کرد و با عوامفریبی حزب «جمهوری خلق مسلمان» وابسته به آیتالله شریعتمداری، چریکهای فدایی خلق، فرقان و عباس امیرانتظام را در یک «مجتمع» معرفی کرده و گفت: «شما که سرنیزه را برداشته و تفنگها را کشیدهاید و میروید فلان جا تلویزیون آنجا را میگیرید و میآیند با شماها بیعت میکنند و تلویزیون را میگیرند؟ و عرض میکنم که آن «چریکهای فدایی» همین اشخاصی که همهتان میشناسید چه اشخاصیاند، به شما ملحق میشوند و آن «فرقانی» که آقای مطهری را، خدا رحمتش کند، کشته است و سرلشگر قرنی را کشته است و آقای هاشمی را تیز زده است و خواسته ترور کند، آقای قاضی را کشته، آنها هم به اینها ملحق شدهاند. شما بفهمید جه وضعیاست این. بدانید که چه کسانی هستند که با هم مجتمع شدهاند. آنها هم که مجتمع شدند، یکیش را که دیدید پروندههای او درآمده، باقیش هم کم کم شاید پیدا بشود. صحیفه امام جلد یازدهم صفحهی ۳۰۸.
حجتالاسلام محمد مفتح «پرواضح است كه نقشی كه دكتر در زیربنای این رژیم داشت و همچنین شركت فعالانه او در برپایی دستگاه سازمان امنیت و سازشكاریهای او با رژیم شاه (كه در اعلامیهای هم افشا شد) و دیگر... دلایل برای اینگونه برخورد نزد ما محسوب میشد؛ اما در شكل كلی انجام ترورها ناشی از این دیدگاه بود كه از لحاظ ایدئولوژیك خصوصاً و تودههای محروم عموما با این رژیم هیچ نقطه وحدتی نداشتیم و تضاد ما با او (رژیم) به حالت تعارض رسیده بود مخصوصاً با كشتار كردستان» (زندگی و مبارزات آیتالله شهید دكتر محمد مفتح، رحیم نیكبخت، مركز اسناد انقلاب اسلامی، سال۱۳۸۴صفحه 288 تا290). در اعلامیه فرقان که پس از ترور مفتح پخش شد این گروه ضمن برشمردن 9 مورد او را متهم به كمیته بازی و حزب بازی و تلاش برای تشكیل ساواك جدیدی تحت عنوان «ساواما» كرده بود. در اطلاعیه فرقان همچنین آمده بود: «صفیر گلولههای انقلابگران توحیدی و فرزندان راستین خلق مسلمان به زندگی ننگین او و آخوندزدههای مزدور همراهش خاتمه داد و آنان را به جهنم همیشگیشان رهنمون نمود.» افراد شرکت کننده در تیم ترور مفتح که از پیش شناخته شده بودند یک هفته بعد از عملیات در ۴ دی ۵۸ همگی دستگیر شدند. از آنجایی که مقامات رژیم در به در دنبال به دست آوردن ردی از گودرزی بودند اجازه دادند مفتح ترور شود اما اقدام به دستگیری گروهی که قصد ترور او را داشت نکردند. در درگیری اولیه، دو نفر از محافظان مفتح به نامهای جواد بهمنی و اصغر نعمتی که راننده او نیز بود توسط برادران نوری به قتل میرسند. کمال یاسینی ضارب مفتح در دو ملاقات حضوری که بعد از دستگیری و پیش از اعدام داشت، چگونگی و محل کشته شدن مفتح را برای اعضای خانوادهاش تشریح کرده بود. بعد از آن که مفتح از ماشین پیاده میشود و به سمت دانشکده میرود، کمال به طرف او شلیک میکند. تیر اول به پای مفتح اصابت میکند و او به سمت ساختمان دانشکده فرار میکند. نرسیده به پلههای جلوی ساختمان، تیر دوم به شانه او اصابت میکند. بالای پلهها، قبل از این که مفتح در را باز کند و وارد ساختمان دفتر کارش شود به عقب بر میگردد که ببیند کمال کجاست. کمال تیر سوم را شلیک میکند که به سر او میخورد و منجر به مرگش میشود. در طول مسیر تعقیب و گریز، مفتح فریاد میزند که منو نکش، هر چه بخواهی به تو میدهم (۵) و کمال هم در جواب میگوید: «مگر نمیگویید شهادت بالاترین نعمت است. میخواهم تو را شهید کنم و به بهشت بفرستم.» بنا به گفتهی کمال یاسینی به خانوادهاش، ظاهراً عملیات از قبل لو رفته بود. مفتح که از اعضای اولیه شورای انقلاب بود چندماه پس از پیروزی انقلاب با برکناری بدون سر و صدا از شورای انقلاب، به پست حاشیهای و کم اهمیتی مانند رئیس دانشکده الهیات و عضویت در شورای گسترش آموزش عالی كشور رسید. اعضای گروه فرقان قبل از عملیات چندین مرتبه با پاسداران محافظ وی تماس گرفته بودند و به آنها گوشزد کرده بودند که عنقریب مفتح را مجازات خواهند کرد و از آنها خواسته بودند که دخالتی در این امر نکنند. مرتضی الویری میگوید: «ما حتی میتوانستیم زودتر اقدام به دستگیری فرقانیها کنیم که آقای مفتح هم شهید نشود، ولی به ما گفتند که اگر حالا اقدام کنید، اینها ریشهکن نخواهند شد. اجازه بدهید تعقیب و مراقبتها به صورت کامل انجام شود و لذا کار ادامه پیدا کرد و زمان موعود فرا رسید.» http://tarikhirani.ir/fa/news/۴bodyView/723 مهندس حسین مفتح برادر محمد مفتح در شهریور۶۰ به علت هواداری از مجاهدین اعدام شد. در دادگاه به او گفته بودند تو با حمایت از «منافقین» آبروی برادرت را بردی و وی در پاسخ گفته بود برادرم آبروی من و خانواده را برده است. به همین دلیل دادگاه حکم اعدام وی را صادر کرد.
حجتالاسلام مهدی فقیه ایمانی ۱۴ دی ۵۸، مهدی فقیه ایمانی روحانی اصفهانی نیز مورد سوءقصد قرار گرفت و از ناحیه دهان و زبان مجروح شد و دیگر نتوانست به تدریس و ... بپردازد. اطلاعات ۱۷ دیماه ۱۳۵۸ در بعضی منابع این عملیات به پای فرقان گذاشته شده است اما بعید به نظر میرسد توسط فرقان انجام شده باشد. در پروندهی اعضای فرقان هم به آن اشارهای نشده است. احتمالاً ناشی از درگیری باندهای درونی رژیم در اصفهان بوده است.
شیخ قاسم اسلامی پس از دستگیری گستردهی اعضای فرقان و اعدام گودرزی و رهبران آن یك وقفه نسبتا طولانی در عملیات فرق افتاد و این بار «رهروان فرقان» در ۵ مرداد ۵۹ قاسم اسلامی، مخالف سرسخت دكتر علی شریعتی، را به قتل رساندند. روزنامه كیهان، ۶/۵/۵۹، ص3 وی در سال ۵۸ نیز در حیاط منزل خود از سوی افراد ناشناسی شدیداً مورد ضرب و شتم قرار گرفته بود. شیخ قاسم اسلامی یکی از وابستگان فدائیان اسلام و آیتالله کاشانی بود که به دشمنی با کسروی و بهاییان شهره بود و در ضدیت با دکتر مصدق نیز کم نگذاشته بود. فرزند شیخ قاسم میگوید: «بعد ما را با ضارب مواجه كردند. هرچه من و عمویم با ضارب حرف زدیم، حتی یك كلمه هم جواب نداد! او میدانست كه اعدامش خواهند كرد و دست كم باید یك كلمه عذرخواهی میكرد، ولی حتی نگاه هم نمیكرد و تمام مدت سرش پائین بود! یك ساعت با او حرف زدیم كه چیزی بفهمیم، ولی مطلقاً حرف نزد. بعد از یك ساعت یك آدم هیكلدار آمد و یقه او را گرفت. بعد سوار مینیبوس شدیم و رفتیم بالای تپههای اوین. مینیبوس ایستاد و او را بردند كه اعدام كنند. من پشتم را كردم، ولی حواسم نبود كه روی اخوی كوچكم را هم برگردانم و او ایستاد و تماشا كرد. او كه صحنه ترور پدرمان را هم دیده بود، كاملاً به هم ریخت و چنان تأثیر سوئی روی او گذاشت كه هنوز هم از آثارش رنج میبرد.» http://www.rajanews.com/detail.asp?id=87018 در نشریه یادآور آمده است که «هویت ضاربان وی تا هم اینک نیز به درستی روشن نیست» فرزند شیخ قاسم اسلامی گفته است که آنها در یک پاساژ کفش کار میکردند و در سالگرد ترور شیخ قاسم یکی از آنها اعدام و دیگری به پانزده سال حبس محکوم شد. در طول دوران زندان به فردی که در ارتباط با این پرونده دستگیر و به پانزده سال زندان محکوم شده باشد برخورد نکردم. دوستان فرقانیام نیز چنین کسی را که در زندان بایستی شناخته شده باشد نمیشناسند.
آیتالله عبدالکریم موسوی اردبیلی ۲ دی ۵۹ عبدالکریم موسوی اردبیلی، دادستان كل كشور و عضو برجسته حزب جمهوری اسلامی مورد حمله فرقان قرار گرفت اما جان سالم به در برد. این نخستین تلاش «رهروان فرقان» برای ترور رهبران جمهوری اسلامی با انفجار بمب بود. كیهان، 2/10/۵۹، این عملیات توسط اروج امیرخانزاده صورت گرفت.
حجتالاسلام سیدعلی خامنهای ششم تیرماه سال۱۳۶۰«رهروان فرقان» تلاش کردند تا با انفجار بمب كار گذاشته شده در ضبط صوت، خامنهای را در مسجد ابوذر تهران به قتل برسانند. خامنهای در این سوء قصد، جان سالم به در برد، اما جراحات شدیدی بر او وارد شد. بر اساس اخبار منتشره در همان زمان، وی «از نقطه بالای كتف راست و بالای ران سمت راست» مجروح شد. استخوان ترقوه وی شكسته شد و چند رگ و عصب دست راست او نیز قطع شد و در نهایت دست راستش از کار افتاد. این عملیات توسط اروج امیرخانزاده دانشجوی سال سوم دانشکدهی کشاورزی کرج، اهل ارومیه و ایرج افشاری انجام شد. اروج امیرخانزاده در اردیبهشت ۶۱ توسط مأموران آگاهی دستگیر و تحویل اوین شد و در شهریور همانسال در نماز جمعه تبریز به دار آویخته شد. http://www.irajmesdaghi.com/page1.php?id=437 در دههی هفتاد و هشتاد خورشیدی از آنجایی که گروه فرقان دیگر وجود خارجی نداشت و خامنهای و دستگاه ولایت نمیتوانستند روی آن مانور دهند رژیم جمهوری اسلامی کوشید این عملیات را به مجاهدین نسبت دهد که همچنان به مبارزه با رژیم مشغولند. در سال ۶۱ یکی از اعضای «رهروان فرقان» با نام محمود سعیدی در اوین بود که سرگذشتی شبیه به اروج امیرخان زاده و ایرج افشاری داشت و پس از انتقال به همدان در نماز جمعه به دار آویخته شد.
آیتالله عبدالرحیم ربانی شیرازی نهم فروردین ۶۰ عبدالرحیم ربانی شیرازی عضو شورای نگهبان در راه بازگشت از جهاد سازندگی، مورد سوء قصد قرار گرفت. یکی از تیرهای شلیک شده کمانه کرده و به گردن او اصابت کرد و زخمی شد. گفته میشد فرقان مسئولیت این عملیات را به عهده گرفت. در تاریخ 17/12/۱۳۶۰ وقتی ربانی شیرازی برای شرکت در جلسهی شورای نگهبان از شیراز عازم تهران بود، در بین راه دلیجان و محلات، اتومبیل وی پس از ترکیدن لاستیک آن توسط گلوله از جاده منحرف و واژگون شد. در این سانحه ربانی شیرازی کشته شد. ترور وی را نیز به فرقان نسبت دادند. اما به نظر میرسد قتل او توسط باندهای درونی رژیم صورت گرفته باشد. به همین خاطر این ترور هیچگاه پیگیری نشد و روشنگری در مورد سوءقصدکنندگان صورت نگرفت.
مصادرهی بانک گروه فرقان با مصادره موجودی بانکها هزینهی عملیات و زندگی نیروهای خود را تأمین میکرد. این گروه از جمله موجودی بانکهای زیر را مصادره کرد. بانک ایران و خاورمیانه در خیابان پاسداران، بانک ملی شعبه دزاشیب، بانک سپه در خیابان پاسداران، بانک صادرات شعبه بخارست، بانک ملی شعبه قلهک، بانک ملی شعبه تجریش، بانک ملی شعبه عباسآباد، بانک ملی شعبه طالقانی، بانک ملی شعبه ستارخان، بانک بازرگانی شعبه میرداماد، بانک صادرات شعبه بیات. و در حمله به بانک صادرات خیابان ولیعصر و بانک صادرات خیابان زعفرانیه با شکست مواجه شد.
در آستانه انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری ایران در ۲۷ خرداد ۱۳۸۴، بار دیگر چند انفجار صورت گرفت که از طرف وزیر کشور به گروه باقیمانده فرقان منسوب گردید. در حالی که در تاریخ ذکر شده فرقان وجود خارجی نداشت و انفجارها کار باندهای درونی رژیم بود که تلاش میکردند با نا امن جلوه دادن کشور توجه رأی دهندگان را به کاندیدای مورد نظر خود جلب کنند.
برخورد گروهها و شخصیتهای سیاسی با ترورهای فرقان پس از ترور مرتضی مطهری با آن که اطلاعیههای گروه فرقان در سطح گستردهای در محل ترور و در محلات مختلف تهران پخش شده بود و کلیه گروههای سیاسی این عملیات را محکوم کرده بودند اما خمینی، علی اکبر هاشمی رفسنجانی و مهندس مهدی بازرگان فرصت را مناسب دیده بدون آن که کوچکترین مدرکی در دست داشته باشند آمریکا و کمونیستها و مارکسیستها را عامل این ترور معرفی کرده و جامعه را علیه آنان شوراندند. نورالدین کیانوری رهبر حزب توده نیز فرصت را غنیمت شمرده مدعی شد با اسناد محکمی که به دست آورده فرقان دست ساخته ساواک و عوامل جاسوسی آمریکاست.
روز ۱۵ اردیبهشت ۵۸ خمینی طی سخنانی در جمع عدهای از پاسداران و پرسنل شهربانی گفت: «آمریكا بد گمان كرده است كه با كشتن و ترور میتواند كاری انجام دهد. كمونیستهای ساختگی بد خیال كردهاند. مكتبهای انحرافی بد گمان كردهاند. ریشههای گندیده سابق خیال كردهاند كه میتوانند با ترور جلوی احساسات ملت ما را بگیرند. احساسات را فزون كردهاند. باز حسابهایشان باطل شد.»
وی همچنین در مصاحبه با اریک رولو مفسر روزنامه لوموند گفت: »عمال آمریکا در جریان این ترورها خود را پشت سازمان مذهبی دروغین فرقان پنهان کردهاند و پس از دستگیری معلوم شد که از قران هیچ نمیدانند» اطلاعات ۲۰ اردیبهشت ۱۳۵۸ صفحههای ۱ و ۲ خمینی در حالی این اتهامات را مطرح میکرد که هنوز هیچ ردی از اعضای فرقان به دست نیامده بود و تنها دو نفر به اتهام قتل مطهری دستگیر شده بودند.
مهدی بازرگان، نیز در پیامی كه به مناسبت هفتمین روز ترور مرتضی مطهری منتشر كرد، گفت: «آیتالله مطهری پیش از آن كه آخرین خدمات خود را انجام دهد، به تلافی مبارزات صادقانه چندین سالهاش علیه ماركسیسم با گلوله ضد اسلام و ضد انقلاب شهید شد. روزنامه اطلاعات ۱۸ اردیبهشت ۵۸ ص ۱۱ مسائل و مشكلات اولین سال انقلاب از زبان مهندس بازرگان، گردآورنده و ناشر مهندس عبدالعلی بازرگان، تهران، ۱۳۶۲، ص ۳۶
همچنین در تشییع جنازه مطهری در تهران، حزب جمهوری اسلامی و روحانیت تلاش کردند از فضای به دست آمده برای تحریک عوام علیه نیروهای چپ و مجاهدین استفاده کنند. آنها شعارهایی را هم در این زمینه تهیه کرده بودند که پارهای از آنها در روزنامه اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ به شرح زیر آمده است: «مرگ بر منافقین، درود بر مطهری، اسلام پیروز است چپ و راست نابود است، اسلام پیروز است کمونیسم و صهیونیسم نابود است، مرگ بر کمونیست، مرگ بر فدایی ضدخلق.» رفسنجانی که پس از ترور مطهری معرکهدار شده بود در سخنرانی مزبور، رادیو تلویزیون را به دلیل عدم پخش شعارهای یاد شده محکوم کرد. بخشی از سخنان رفسنجانی در فیضیه در آدرس زیر آمده است:
نورالدین کیانوری دبیرکل حزب توده ایران ادعاهایی را که تنها از شخصیت یک فرد توطئهگر و عوامفریب بر میآمد در مورد فرقان و ترور قرنی و مطهری مطرح کرده و گفت: «ما اطلاعات موثقی داریم که نمیتوانیم منبع آنها را فاش کنیم. این سازمان (یعنی فرقان) پیش از انقلاب برای ترور رهبران سیاسی مخالف رژیم شاه به وجود آمده بود اما آن برنامه شکست خورد و ترورهای کنونی ادامه فعالیتهای ساواک است. خط قرمز ارتباط بین «فرقان» و ساواک پیدا شده است. ما این خبرها را از یک منبع دقیق به دست آوردهایم، اما نمیخواهیم آن را معرفی کنیم. دبیرکل حزب توده ایران گفت: به عقیدهی ما تنها نیروهای ارتجاعی از این گونه ترورها سود میبرند. اطلاع داریم که سازمانهای جاسوسی نیروهای ارتجاعی فوقالعاده فعالند. ما قبلاً هم در این مورد اطلاعیه دادهایم که ۱۳۵ نفر متخصص ایجاد آشوب از طرف «سیا» به ایران آمدهاند و با گروههایی از ساواک، سازمانی مخفی تشکیل دادهاند و مشغول فعالیت علیه حکومت و ملت شدهاند.» تهران مصور شمارهی ۱۶ جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۹ حزب توده ترور سرلشگر قرنی را نیز به «توطئهی بازماندگان ساواک و عوامل امپریالیسم» نسبت داده و ادعا کرده بود: «این واقعه صحت هشدارهای حزب ما را در زمینهی خطر توطئههای ساواک و عوامل ضدانقلاب نشان میدهد و با دیگر لزوم مبارزه شدید علیه نیروهای سیاه ضدانقلاب را گوشزد میکند.» اطلاعات ۴ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۸
حسین شریعتمداری به نقل از احسان طبری میگوید: »با قاطعیت گفت که ترور ایشان [مطهری] نمیتواند کار یک گروه بیشعور نظیر گروه فرقان باشد. طبری به جد معتقد بود (و برای این اعتقاد خود نیز دلایل و شواهد فراوانی میآورد) که ترور استاد مطهری، طرح و برنامه سازمان سیا و موساد بوده و صرفاً با هدف خشک کردن یکی از چشمههای جوشان معارف اسلامی صورت پذیرفته است. مرحوم طبری میگفت که آکادمی عوم شوروی نیز به اندازه آمریکاییها از تولید فکر شهید مطهری نگران بود. » یادآور شمارهی ۶،۷،۸ ص ۱۶۵
یوری کورنیلف مفسر سیاسی عالیرتبهی شوروی نیز اعلام کرد که «ترورهای سیاسی اخیر ایران کار نیروهایی است که از سوی شاه حمایت میشوند و از پشتیبانی ماموران سیا نیز برخوردارند.» وی ترور مطهری را ناشی از «نقشههای جنایتکارانهی امپریالیسم در برابر پیروزی انقلاب ایران» دانست. کورنیلف همچنین قرنی را رئیس «ارتش انقلابی ایران» معرفی کرد. او در مورد فرقان گفت: «بدون شک تنها یک ابزار ساده ساواک شاه هستند.» و در خاتمه پا را فراتر گذاشت و گفت: «این گروه همچنین وابسته به سازمان پلیس مخفی اسرائیل نیز هستند.» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸ ص ۱۲
«سازمان انقلابی» که از حزب توده منشعب شده و به «مائوئیسم» گرایش داشت نیز «امپریالیسم، صهیونیسم و عمال باقیمانده ساواک را در ترور استاد مطهری دخیل دانست» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۱۳۵۸
مؤسسه خیریه تعلیماتی و تحقیقات علمی و دینی حسینیه ارشاد که در اختیار «ملیمذهبیها» بود در اطلاعیهشان دیواری کوتاه تر از «مدعیان طرفدار حقوق بشر» پیدا نکردند. در اطلاعیهی آنها آمده است: «مدعیان طرفدار حقوق بشر بدانند که در کشور ستمزده ما باز جنایتکاران ضدبشر آبروباخته دست به ابتکار تازهای زده و در تاریکی شب دزدانه (اما از همه جهت شناخته) به ضرب گلوله با اندیشمندان انقلاب اسلامی به مقابله پرداخته و پیرو جنایات مکرر خود سخت سفیهانه و عجیب عاجزانه مغز متفکر بزرگ فقیه نامی و فیلسوف اسلامی روانشاد آیتالله مرتضی مطهری را هدف ساختهاند...» اطلاعات ۱۵ اردیبهشت ۵۸ ص ۱
بنیصدر برخلاف رفسنجانی و بازرگان که تلاش میکردند به نوعی پای مارکسیستها را به میان بکشند گفت: «اینکه میگویند مارکسیستها در ترورها دست داشتهاند بر ما ثابت نیست. کسی فریب این حرفها را نمیخورد برای ما کاملاً روشن است که ترورها به دست صهیونیستها و ساواکیهایی که منافعشان را از دست دادهاند صورت گرفته است. اطلاعات ۱۷ اردیبهشت ۵۸ ص ۸
پس از ترور هاشمی رفسنجانی نیز آیتالله منتظری و ابوالحسن بنیصدر از فرصت استفاده کرده آمریکا را عامل ترور مرتضی مطهری معرفی کردند. آیتالله منتظری گفت: «خبر سوء قصد به حجهالاسلام هاشمی مایه تأسف شد و خوشحالیم که ایشان سالم هستند و حالشان رضایتبخش است. بایستی به گروههایی که متصدی این حرفها هستند بگوییم که آنها نمیتوانند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند. هم رهبر ما قاطع است و هم ملت ما. در این سوء قصد دست آمریکا در کار است و اگر دست چپ هم باشد، چپ آمریکایی است، مانند تودههای نفتی در زمان دکتر مصدق، اگر کار چپیها باشد چپیهای ساخت آمریکا هستند ولی مردم قاطعتر میشوند و دست شرق و غرب را قطع میکنند. دنیا، دنیایی است که مردم روشن شدهاند.» آیتالله منتظری در جواب سوال خبرنگار کیهان که به نظر شما چند درصد دست آمریکا در کار است؟ گفت: «صدی نود دست آمریکا در کار است. با این کارها میخواهند روح یأس در رهبر و ملت ایجاد کنند ولی این روح ایجاد نمیشود و مردم برای کوتاه کردن دست شرق و غرب قاطعتر میشوند» کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
ابوالحسن بنیصدر نیز در پاسخ به سؤال خبرنگار کیهان گفت: «به نظر میرسد که توطئههایی است برای از بین بردن موانع ایجاد رژیم آمریکایی در ایران که حافظ منافع آنها در ایران باشد. آمریکا میخواهد ایران را از دست ندهد. آیتالله هاشمی آنطور که برای من معلوم شد، روحیه ضد آمریکاییش قوی است.» کیهان دوشنبه، هفتم خرداد ۱۳۵۸
افراد یاد شده نمیخواستند بپذیرند و یا منافعشان اقتضا میکرد که چشمشان را بر این واقعیت ببندند که یک گروه مذهبی براساس آیات قرآن افراد فوق را به عنوان «دشمنان خدا» و «مفسدین فیالارض» و «ائمهالکفر» به قتل میرساند. سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدایی خلق، سازمان پیکار در راه آزادی طبقه كارگر، جبههی دمکراتیک ملی ایران، کانون نویسندگان ایران ضمن محکومیت شدید ترورها بدون آن که مرتکبین را عامل ساواک، سیا و یا امپریالیسم و صهیونیسم و ... قلمداد کنند این اعمال را در جهت منافع امپریالیسم و ارتجاع ارزیابی کردند.
چگونگی دستگیری اعضای گروه فرقان
برای پیگیری و دستگیری گروه فرقان چندین گروه تشکیل شده بودند که هر یک با توجه به سرنخهایی که داشتند تلاش میکردند اعضای گروه فرقان را دستگیر کنند. افرادی که پیش از انقلاب با فرقان ارتباط داشتند اطلاعات زیادی از این گروه و کسانی که به آنها پیوسته بودند داشتند که میتوانست در ردیابی آنها مؤثر باشد. عیسی معرفی اهل حسنآباد قلهک یکی از کسانی بود که در این زمینه نقش مهمی داشت. (۶) تا پیش از دستگیری گستردهی اعضای گروه فرقان هر از چند گاه اخبار نادرستی از دستگیری اعضای فرقان و پایگاه های آنها در صفحات اول روزنامهها انتشار مییافت. برای مثال در ۲۴ شهریور ۵۸ روزنامهها خبر از کشف مخفیگاه و انبار مهمات گروه فرقان در یکی از روستاهای اراک و دستگیری ۵ نفر دادند. فرماندهی عملیات دستگیری گروه فرقان از سوی دادستانی انقلاب را حمیدرضا نقاشیان(۷) سر اکیپ حفاظت از خمینی به عهده داشت که محمد هنردوست (۸) و محمد کریمی او را همراهی میکردند. از آنجایی که ناطق نوری در مدرسه علوی مسئول انتظامات بود و نیروهایی که در کار انتظامات فعال بودند پیگیر این پرونده شده بودند او و برادرش عباسعلی که در انفجار حزب جمهوری اسلامی کشته شد نقش فعالی در این پرونده داشتند. مسئولیت عملیات پیگیری و تعقیب و مراقبت علیه گروه فرقان از سوی دیگر با احمدیان از گروه منصورون بود. وی از سوی سازمان مجاهدین انقلاب به این كار اقدام كرد. (پرونده محسن شریعت، كد ۲۰۴۱۶) مرتضی الویری و محمدباقر ذوالقدر و محمد بروجردی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی به همراه تشکیلات این سازمان از دیگر نیروهای درگیر در تعقیب و مراقبت و دستگیری اعضای گروه فرقان بودند. (۹) جمال اصفهانی از اطلاعات کمیته مرکز گروه دیگری را تشکیل میداد که نقش فعالی در دستگیری اعضای فرقان داشت. کلاهسبزهای تیپ نوهد از جمله زمان شاهوزهی، محسن افشار بکشلو، محمد نصراللهی، حمید جراحی،(۱۰) محمود احمدزاده، اکبر پژمان از طریق علیاکبر ناطقنوری در این پروژه به خدمت گرفته شده بودند و بعدها به واحد اطلاعات سپاه پاسداران پیوستند. بازجویی از اعضای گروه فرقان توسط محمدباقر ذوالقدر، حمید نقاشیان، شیرازی، اسدالله لاجوردی، محمد عطریانفر و ... صورت میگرفت. حکام شرع دادگاه اعضای گروه فرقان عبارت بودند از علیاکبر ناطقنوری، عبدالمجید معادیخواه و محمدمحمدی گیلانی که تنها یک در یک دادگاه شرکت داده شد. مسئولیت اعدامها به عهدهی محمد کچویی، اصغر رخصفت و حمیدرضا نقاشیان بود. 1۹ دی ماه ۵۸ پس از 8 ساعت درگیری گودرزی همراه ۳۵ نفر در پایگاههای این گروه در خبابانهای جمالزاده (خانه شماره 23 كوچه اخوان)، خزانه فرحآباد، سه راه آذری، کمال، تهرانپارس، تهراننو، شمال شهر و مرکز تهران دستگیر شدند. و در 3 بهمن همان سال نیز اعضای شاخه نظامی آن گروه دستگیر شدند. (شماره بازیابی ۱۱۶۰، ص ۱۲۸) پیش از آن تعدادی از اعضای فرقان در تهران دستگیر شده بودند. «بعد از ترور آقای مطهری این مساله جدی شد. بچههای کمیته و اطلاعات و سپاه هر کدام جداگانه و به صورت موازی بازداشتهایی را به صورت کور و خودجوش انجام دادند. مردم در دانشگاهها و خیابانها هر کس را که فکر میکردند به گروه فرقان گرایش دارد لو میدادند و او بازداشت میشد. یادم هست که رانندهای با زنش دعوایشان شده بود و آن زن، شوهر خود را به عنوان قاتل شهید مطهری به ماموران معرفی کرده بود و روزنامهها هم تیتر زدند که «قاتل مطهری بازداشت شد». تا اینکه همان زمان آقای مهدویکنی در مقام ریاست کمیتهها، آقای آذریقمی در مقام دادستان و آقای محسن رضایی در مقام ریاست اطلاعات سپاه جلسهای گذاشتند و تصمیم گرفتند که برنامههایشان را متمرکز کنند.» محمد عطریانفر، یکی از اعضای سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که از جمله عوامل کشف این گروه و بازجویی از اعضای آن بوده، در این زمینه به «شهروند امروز» میگوید: «... با این حال ترورها دوش به دوش بازداشتها و پیگیریها ادامه پیدا كرد. در زندان اوین بند جدیدی را كه زمان شاه ساخته شده بود و الان معروف به 209 است، اختصاص دادند به كسانی كه دستگیر میشدند. بچههای مجاهدین انقلاب با توجه به سوابق آشناییشان با فضای زندان و بازجویی در سالهای قبل از انقلاب توسط بخش اطلاعات كمیته به كمك گرفته شدند و سرانجام اطلاعات لازم درباره 21 خانه تیمی گروه فرقان جمعآوری شد... از طرف مجاهدین انقلاب اسلامی، محمد بروجردی بیشتر از همه در جریان این پرونده و پس از بروجردی، «جمال» (جمال اصفهانی) كه ظاهرا مسئولیت واحد اطلاعات كمیته را بر عهده داشت نقش داشت. در یک عملیات شبانه، اكبر گودرزی هم بازداشت شد؛ ... به گفته او در آن شب عموم بچههای فرقان یعنی حدود شصت تا هفتاد نفر بازداشت شدند و این گروه به كنترل درآمد. تمام سلولهای بند 209 اوین پر شد و ترورها متوقف شد.» http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
مرتضی الویری در این زمینه میگوید: «در آن زمان آقای هاشمی رفسنجانی وزیر كشور بود. من به نزد ایشان رفتم و درباره تشكیلاتمان با ایشان صحبت كردم و خواستم به ما فقط ۵ دستگاه اتومبیل پیكان و ۵ دستگاه بیسیم بدهند تا بدین ترتیب با گروه فرقان و تروریستهای دیگر مقابله كنیم و با اتومبیل به تعقیبشان بپردازیم. آقای هاشمی رفسنجانی موافقت كرد و دستور داد كه آنچه خواستهایم به ما بدهند بدین ترتیب ما اسلحه داشتیم و بیسیم هم گرفتیم و آماده بودیم تا با گروه فرقان مقابله كنیم. دوستی [محسن شریعت] داشتم كه در دوران سربازی با یكی از فرقانیها در یك پادگان بود. او به نزد ما آمد و گفت كه یكی از فرقانیهای را میشناسد و اینكه دوران سربازی را باهم گذراندهاند و میتواند در حال حاضر به آن شخص نزدیك شود و رابطه برقرار كند. ما پذیرفتیم و به دوستم گفتم كه با آن شخص تماس بگیرد و خود را هواخواه او معرفی كند و بگوید كه میتواند خانه و امكانات برایشان مهیا كند. دوستم این كار را كرد و آنها كه فعالیت زیرزمینی داشتند و نیازمند جا و مكان بودند از گفته دوستم استقبال كردند. ما خانهای را در اطراف مدرسه رفاه در نظر گرفتیم و یك طبقه آن ساختمان دو طبقه را برای گروه فرقان تعیین و طبقه دیگر را گذاشتیم تا مأموران ما در آنجا شنود كنند. برای اینكه شنود كنیم یك خط تلفن هم برایش كشیدیم و یك میكروفن هم در سقف گذاشتیم كه به ضبط صوت مأمور ما منتهی میشد و او میتوانست مكالمات غیرتلفنی را ضبط كند. كارمان كه تمام شد گروه فرقان در آنجا مستقر شدند. مدتی گذشت و ما توانستیم از طریق مكالمات آنها اطلاعات خوبی كسب كنیم حتی رفت و آمدها را نیز با تعقیب كردن پیگیری میكردیم و چند كادر قوی مسئول تعقیب آن بودند. اطلاعات ما از شبكه تروریستی فرقان هر روز كاملتر میشد و عاقبت زمانی فرا رسید كه كل شبكه شناسایی گردید و با كمك نیروهای كمیته انقلاب اسلامی در یك زمان به تمام خانههای تیمی آنها حمله شد و همه شان یا دستگیر شدند و یا در درگیری از بین رفتند. بدین ترتیب شبكه تروریستی گروه فرقان كاملاً متلاشی شد.» (خاطرات مرتضی الویری، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی، حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، چاب اول ۱۳۵۷ صفحه ۸۶ تا ۸۸). الویری در مورد مسئولیت سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی در تعقیب و مراقبت از فرقان میگوید: «به هر حال ما این خانه را برای فرقانیها گرفتیم و سرنخهائی را هم پیدا کردیم، سپس موضوع را در شورای مرکزی سازمان مجاهدین انقلاب مطرح کردیم و پرسیدیم که آیا سازمان اساساً میخواهد روی این برنامه وقت بگذارد یا نه؟ تصویب شد که وقت بگذاریم و آقای دکتر داروسازی را که شاید نخواهند نامشان را ذکر کنم، مسئول کمیته پیگیری فرقان کردیم.» http://tarikhirani.ir/fa/news/۴/bodyView/723
حمیدرضا نقاشیان در همین رابطه میگوید: «ابتدا به زندان قصر رفتم و با حمید نیكنام ملاقات كردم. من او و برادرانش را میشناختم. در جلسه اول فقط سكوت كرد و مثل یخ منجمد بود، ولی بعدها خیلی به ما كمك كرد. برای رسیدگی به این پرونده، بخشی را در زندان اوین در اختیار ما گذاشتند كه شماره تلفن داخلی آن 209 بود و به همین نام هم مشهور شد. هنوز هم همین اسم را دارد. ما هم امكانات شنود و پیگیری نداشتیم و محدودیتهای خاصی داشتیم. تشكیلات ساواك از بین رفته و اتصال به بخشهای زیادی از مخابرات غیرممكن شده بود. ما برای یك شنود ساده باید به محل میرفتیم و یك ضبط صوت را به سیم داخل كیوسك مخابرات وصل میكردیم و پشت سر هم نوارها را عوض میكردیم و وقتی بر میگشتیم، مینشستیم و آنها را گوش میدادیم.» نقاشیان در مورد ضربه به خانههای تیمی گروه فرقان و دستگیری گودرزی میگوید: «آن شب یازده خانه تیمی را زدیم، من فرماندهی كل عملیات را داشتم و با تیمها در ارتباط بودم ولی وقتی او را به اوین آوردند، دیدمش. او به محض اینكه چشمش به من افتاد، سخت یكه خورد. شاید پیش خودش فكر نمیكرد جمع آوریشان كار ماست! من قبل از انقلاب، نوعاً در جلسات سؤال پیچش میكردم، ولی قطعاً تصور نكرده بود كه گزارش كارهای او را برای شهید مطهری و دیگران میبرم؛ به همین دلیل برایش بسیار حیرتآور بود كه من آنجا به عنوان كسی كه قرار است از او بازجویی كند، ایستادهام. ... من هفتهای یك بار خدمت امام میرفتم و به ایشان گزارش میدادم و با مرحوم احمد آقا صحبت میكردم. گاهی شكایتی داشتم كه مطرح میكردم و امام به احمدآقا دستور رسیدگی میدادند.»
اکبر گودرزی به همراه حسن آقرلو در پایگاه خیابان جمال زاده، کوچه اخوان، شماره ۲۳، در تاریخ ۱۹/ ۱۰/ ۵۸ دستگیر شدند. پس از رد و بدل کردن آتش در نیمههای شب، دو تن از نیروهای کلاه سبز تیپ نوهد ارتش به نامهای حمید جراحی و اکبر پژمان پلههای ساختمان را از پایین به بالا غلتیده و خود را به اتاق اکبر گودرزی رسانده و یک نارنجک داخل اتاق او میاندازند که باعث بیهوشی او میشود. گفته میشد نیروهای کلاه سبز تحت امر علی صیاد شیرازی که بعدها به فرماندهی نیروی زمینی ارتش رسید بودند. به گفتهی مقامات شرکت کننده در دستگیری گودرزی آنها تا پیش از سقوط پایگاهی وی اطلاعی از حضور وی در محل نداشتند.
حسن آقرلو واقعه سقوط این پایگاه و دستگیری خود و اکبر گودرزی را چنین شرح میدهد: «حدود ساعت ۳ بعد از نیمه شب بود که برادرم اکبر مرا بیدار کرد و گفت زنگ طبقه بالا را میزنند و خانمی که در آنجا زندگی میکند میگوید چند نفر با تفنگ جلوی در ورودی ایستادهاند. از اینجا ما فهمیدیم که خانه لو رفته و درصدد مقابله برآمدیم. با دو کلتی که داشتیم چند تیر به سمت محل تیراندازی شلیک کردیم ... در این مدت به طور مرتب رگبار مسلسل به ساختمان مسکونی ما بسته میشد ... به هر حال پس از چند لحظه که ما همچنان به تیرها پاسخ میدادیم، یک نارنجک توأم با رگبار مسلسل به هال پرتاب شد که در این هنگام برادرم اکبر شروع کرد به ناله کردن، من به گمان این که گلوله به وی اصابت کرد به طرف او رفتم و در آغوشش گرفتم، اما به علت تاریکی بیش از حد موضع جراحت در سر او دیده نمیشد. در طول مدتی که مأمورین یکسره به سوی ما تیراندازی میکردند، من به طور نیمه خیز برادرم را که به حالت اغما افتاده بود، نفس مصنوعی میدادم. در لحظات آخر هم که نارنجک گاز سمی به اتاق پرتاب کرده و قادر به تنفس نبودیم، برای این که امکان به بیمارستان رساندن برادرم وجود داشته باشد، هیچ چارهای جز تحویل سلاحها و تسلیم خود ندیدم.» پرونده حسن آقرلو ، کد پرونده ۸۶۴۱ ، بازجویی ۷/۲/۵۹ یک مقام آگاه در سپاه پاسداران پس از دستگیری گودرزی مدعی شد در پایگاهی که او به سر میبرد جلسهی سران این گروه بوده و ۱۵ نفر در آن خانه همراه با گودرزی دستگیر شدند. روزنامه اطلاعات ۲۲ دیماه ۵۸
شکنجهی زندانیان فرقان از آنجایی که اکثر اعضای فرقان در یورش سراسری به خانههای تیمی آنها دستگیر شده بودند و امکان سوختن اطلاعات آنها نبود، شکنجهی آنها که شامل کابل زدن و قپانی بود به شکل حساب شده و در صورت لزوم صورت میگرفت. به گفتهی دوستانم که از نزدیک در جریان بودند، تمامی اعضای فرقان که اعدام شدند مورد شکنجه قرار گرفته بودند اما اکبر گودرزی، حمید نیکنام و مهدی آیتی بیشتر از بقیه شکنجه شدند. یکی از دوستانم تعریف میکرد حمید نقاشیان به او و حسن ملکیپور گفته بود شما دو نفر جا دارد ۳۰۰ تا کابل بخورید، از آن بیشتر خواهید مرد. در پاسخ آنها که پرسیده بودند از کجا اینقدر دقیق میگویی، پاسخ میدهد: تجربهی ساواک اینجاست ما همه را میخوانیم و آموزش میگیریم. وی همچنین میگفت: ۴ ماه بعد از دستگیریام، من و مسعودرضا امیری را به سالن دادگاه بردند تا فیلم دوم دادگاه گودرزی را ببینیم، آن موقع ۹ ماه از دستگیری مسعودرضا میگذشت ولی هنوز پاهایش به خاطر ضربات کابل داغون بود. وی بیش از یک سال در انفرادی ۲۰۹ به سر برد و عاقبت در سال ۶۰ اعدام شد.
اسامی تعدادی از اعضای گروه فرقان ۱- حمید احمدیان ۲- جمشید احمدی ۳- فرهاد اقبالی ۴- غلامرضا بهرامینژاد ۵- مهدی حسینی ۶- حسن حسینیخرمآبادی ۷- تقی شعبانی ۸- مجید عزیزی ۹- محمدرضا ظریففرد ۱۰- رحیم اسدزاده ۱۱- امیر هوشنگ فعله نوتاش ۱۲- احمد رضاییملایری ۱۳- داود درستی ۱۴- فرشاد رحیمی ۱۵- حسن عزیزی ۱۶- عبدالرضا رضوانی ۱۷- محمود مشهدی ۱۸- محسن خطیبی ۱۹- حسن آقرلو ۲۰- سعید مرآت ۲۱- عباس عسگری ۲۲- مرتضی واحدی ۲۳- صالح قنادی ۲۴- حسین گلزار ۲۵- سیدمصطفی حسینیجوادی ۲۶- حسین فلاح ۲۷- زهرا ترابی ۲۸- سیدمصطفی بیژنی ۲۹ - علی حاتمی ۳۰- ناصر شیرینکامی ۳۱- عباس امینی ۳۲-مجید مرآت ۳۳- نورالله خدارحمی ۳۴- رسول همکار ۳۵- محمد مهری ۳۶- عارف رضوانی ۳۷- علیرضا شاه بابابیکتبریزی ۳۸- علیرضا ابراهیمزاده ۳۹- غلامرضا بیات ۴۰- حمید نیکنام ۴۱- حسن نوری ۴۲- بهرام آذرتیموری ۴۳- غلامرضا یوسفی ۴۴- سعید واحد ۴۵- محمد متحدی ۴۶- اکبر گودرزی ۴۷- علیاکبر منصوری ۴۸- ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۴۹- علی فلاح اسدی ۵۰- حسین ملکی ۵۱- حمید متحدی ۵۲- فریبرز کشاورز ۵۳- احمد محبی ۵۴- محمد نیکنام ۵۵- امرالله الهی ۵۶- محمد نوری ۵۷- محمدحسین بیدهندی ۵۸- پیروز پورمند شهیدلو ۵۹- محمود کشانی ۶۰- محمدعلی بصیری ۶۱-کمال یاسینی ۶۲- مسعود تقیزاده ۶۳- علی مشکینی ۶۴- سعید یاسینی، ۶۵- مصطفی اشرفیموسوی ۶۶- سیدمهدی آیتی ۶۷- فرهمند توکلی ۶۸- محراب مندیزاده ۶۹- غلامرضا اربابی ۷۰- مسعودرضا امیری ۷۱- شیرین رضایی ۷۲- مصطفی شریفی ۷۳- اکبر قاسمی ۷۴- گوهر (خدیجه) گودرزی ۷۵- رسول گیاهی ۷۶- کاظم متحدی ۷۷- شیوا (شیدا) مرآتنوبری ۷۸- فرحام مقبلیزال ۷۹- حسن ملکیپور ۸۰- محمدرضا ملکیپور ۸۱- مرتضی نبیالهی ۸۲- جعفر کفاشان ۸۳- وفا قاضیزاده ۸۴- نسرین نکوبخت. ۸۵- عباس اسدی ۸۶- کامبیز عباسی کوسچی ۸۷- نیکو سخن ۸۸ اروج امیرخانزاده ۸۹- فروردین ۹۰- حسین چرندابی ۹۱-هوشنگ دریانورد ۹۲- عباس هاشمی ۹۳- علی خادمی -۹۴ علی سیرانی ۹۵ - حمید میرحاجی ۹۶- ایرج افشاری ۹۷- حسین قاسمی ۹۸- محمد حسینی ۹۹- نورمحمدی ۱۰۰- صادق مرآت ۱۰۱- مهین احمدیان ۱۰۲- معصومه بهرامینژاد ۱۰۳- معصومه دارایی. تمام کسانی که در رابطه با فرقان هرکجای ایران دستگیر میشدند به اوین فرستاده میشدند. برای مثال وابستگان فرقان که در نقده و تبریز دستگیر شده بودند به اوین منتقل کردند و بعد از چند سال آزاد شدند.
در جریان حمله به خانههای تیمی فرقان و پایگاههایشان مقادیر زیادی پول و سلاح و امکانات چاپی به دست نیروهای پاسدار افتاد. مهمترین مخفیگاه فرقان در كلاك كرج در تاریخ ۶/۸/۵۸ كشف و وسایل زیر به دست آمد: - سه قبضه کلت و یک قبضه کلت مخصوص پرتاب گاز اشکآور محاکمه و اعدام اعضای گروه فرقان در ابتدا محاکمهی اعضای گروه فرقان به محمد محمدیگیلانی رئیس حکام شرع اوین سپرده شد اما به دنبال اختلاف وی با قدوسی دادستان کل انقلاب و نقاشیان بازجو و مسئول پرونده و ناطقنوری که در پشت صحنه رشتهی قضایا را در دست داشت این مسئولیت از او سلب شد و به خواست آنها با حکم آیتالله منتظری و مشکینی به علیاکبر ناطقنوری و عبدالمجید معادیخواه سپرده شد. تا پیش از ۳۰ خرداد محمدیگیلانی به خاطر آنکه سه پسرش عضو مجاهدین بودند (۱۱) در چنین پروندههایی مورد اعتماد رژیم نبود و تصور دستگاه قضایی این بود که وی تحتتأثیر مجاهدین است. کما این که پروندهی سعید متحدین، محمدرضا سعادتی و تقی شهرام نیز برای محاکمه به او داده نشد. محمدی گیلانی پس از آغاز به کار دادگاه فرقان اعلام کرده بود که «از این به بعد (۸ بهمن ۵۸) خانواده شهدا و خبرنگاران میتوانند در جلسات محاکمه اعضای گروه فرقان شرکت داشته باشند.» گیلانی معتقد بود سری بودن و یا علنی بودن جلسات دادگاه بستگی به نظر حاکم شرع دارد و نه دادستان. علنی بودن محاکمات گروه فرقان قبل از هر چیز دست خمینی، رفسنجانی و باند حاکم را در تبلیغات لجامگسیختهای که علیه نیروهای چپ و مجاهدین کرده بودند رو میکرد و نشان میداد که این گروه بر اساس برداشتشان از اسلام و به منظور مقابله با حاکمیت «آخوندیسم» دست به ترور زدهاند. از مقایسه گفتههای نقاشیان و ناطقنوری که هر دو در موضوع برکناری گیلانی و برگماری لاجوردی دخیل بودند مشخص میشود که هیچیک راست نمیگویند. حمیدرضا نقاشیان در ارتباط با چگونگی برکناری گیلانی از قضاوت پروندهی فرقان میگوید: «ابتدا آقای گیلانی، قاضی بودند. اولین محاكمه هم مربوط به حمید نیكنام، ضارب شهید قرنی بود. شهید لاجوردی كیفرخواست را خواند و در این فاصله آقای گیلانی سه چهار بار احساساتی شدند و متهم را لعن و نفرین كردند. من دو سه بار یادداشت دادم كه آقا! قاضی باید بیطرف باشد و حق ندارد عصبانی بشود، ولی ایشان ترتیب اثر ندادند. من دادگاه را تعطیل و به وقت دیگری موكول كردم و بلافاصله نزد شهید قدوسی رفتم و ماوقع را شرح دادم. در آنجا پیشنهاد دادم كسانی به عنوان قاضی انتخاب شوند كه زندان رفته باشند و این فضا را بشناسند و با روند این گونه محاكمات آشنا باشند و لذا آقایان انواری، معادیخواه و ناطق را پیشنهاد كردم. آقای قدوسی پذیرفتند و به من فرمودند برای انجام این كار به قم بروم. آقای انواری به علت بیماری از قبول این مسئولیت خودداری كردند و من به قم رفتم و با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت را نوشتم و امضا گرفتم و برگشتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
برخلاف ادعای نقاشیان، ناطقنوری که از قضا نقاشیان نوچهی اوست اعتراف میکند وقتی که ریاست دادگاه به وی محول شد او به دیدار لاجوردی رفته و پذیرش دادستانی پرونده را به او پیشنهاد میکند و لاجوردی بعد از مخالفت اولیه می پذیرد: «گروه فرقان به كمك آقایان نقاشان و هنردوست و نیروهاى صیادشیرازى دستگیر شدند... بعد من به آقاى بهشتى گفتم حضرت عباسى اینها را دست كسى بدهید كه شل نباشد كه بعد اینها را آزاد كند. مرحوم بهشتى بسیار زرنگ بود یك لبخندى زد و گفت خودت. تا گفت خودت، من لكنت زبان گرفتم. آمادگى هم نداشتم یك دفعه گفتم: "م م.. من اصلاً تا به حال قضاوت نكردم، قاضى نبودم پدرم و پدر بزرگم هم قاضى نبودند". مرحوم بهشتى فرمودند: مگر پدر من رییس دیوان عالى كشور بود انقلاب شده خودت قاضى باش. آقاى معادیخواه و انوارى هم كمك مىكنند. گفتم بسیار خوب اما اگر من بخواهم قاضى شوم براى این پرونده دادستان آن را باید خودم انتخاب بكنم. مرحوم شهید بهشتى فرمود: بكن. یكى دو روز فكر كردم و قاطعتر و جدىتر از مرحوم شهید لاجوردى پیدا نكردم. لذا با توجه به شناختى كه مرحوم لاجوردى از منافقین در زندان داشت و با اینها در زندان بحثهاى طولانى كرده بود، به مغازه ایشان در بازار رفتم و بعد از احوال پرسى گفتم : آقا اسدالله یك خوابى براى من دیدهاند و من هم یك خواب براى تو دیدهام. مرحوم بهشتى به من گفته كه پرونده گروه فرقان را پیگرى كنم. من هم فكر كردم تنها كسى كه میتواند دادستان این پرونده باشد شما هستى! ایشان فرمود: من به درد دادستانى نمىخورم. حافظهام ضعیف است. دادستان باید حافظه قوى داشته باشد گفتم عیبى ندارد با همین حافظه قبولت دارم شما بیا. گفت اگر تكلیف و وظیفه است مىآیم. گفتم بله وظیفه است (خاطرات ناطق نوری جلد ۱، ص۱۸۶) تردیدی نیست ناطقنوری در نقل گفتههای بهشتی دروغ میگوید چرا که حکم مشترک آیتالله منتظری و مشکینی برای او و عبدالمجید معادیخواه جهت تصدی دادگاه فرقان در تاریخ ۱۲ بهمن ۱۳۵۸ صادر شده است در حالیکه بهشتی در تاریخ ۴ اسفند ۱۳۵۸ از سوی خمینی به ریاست دیوان عالی کشور رسید و لاجوردی در تاریخ ۴ بهمن هم دادستان دادگاه بود! نکتهی قابل توجه آنکه حکم انتصاب ناطقنوری و معادیخواه به خط حمید نقاشیان است. در ثانی حمید نقاشیان میگوید به قم رفته و «با جلب نظر حضرت امام احكام قضاوت» ناطقنوری و معادیخواه را گرفته است. خمینی در تاریخ سوم بهمنماه ۱۳۵۸ به خاطر عارضهی قلبی به تهران منتقل و در بیمارستان قلب بستری شد. نقاشیان در همان مصاحبه و یک پارگراف قبل در مورد چگونگی انتخاب لاجوردی به سمت دادستانی گفته بود: «ما برای انتخاب دادستان با آقای ناطق مشورت كردیم و به این نتیجه رسیدیم كه باید فردی زندان كشیده و آشنا با تفكر گروهكهای گوناگون سیاسی باشد. وقتی به این نتیجه رسیدیم كه شهید لاجوردی فرد مناسبی است، موضوع را با شهید قدوسی در میان گذاشتیم و ایشان هم تأیید كردند، سپس در معیت آقای ناطق به مغازه آقای لاجوردی در بازار رفتیم. ایشان روسری فروشی داشت و از دیدن ما خیلی تعجب كرد. وقتی پیشنهاد ما را شنید، مهلت خواست تا فكر كند و پس از استخاره، جواب ما را بدهد. فردا صبح به من تلفن زد كه میآیم. ایشان رابطه نزدیكی با شهید كچویی و اصغرآقا رخصفت داشت و از آنها هم كمك گرفت. ... خودم برای ایشان كارت ورود به زندان صادر كردم و حكم بازپرس و نمایندگی دادستانیاش را از مرحوم شهید قدوسی گرفتم.» http://qachib.blogfa.com/post-298.aspx
نکتهی بدیع در تاریخ قضاوت این که همه چیز را از قبل آراستهاند؛ بازجو و مسئول دستگیری متهمان(نقاشیان)، حاکم شرع و مسئول قضایی پرونده (محمدی گیلانی) را برکنار و افراد مورد نظر خودشان (ناطقنوری و معادیخواه) را انتخاب میکند و حاکم شرع مربوطه(ناطقنوری) دادستان مورد نظرش (لاجوردی) را برمیگمارد و دادستان مربوطه(لاجوردی) رئیس زندان مورد علاقهاش (کچویی) را انتخاب میکند تا پرونده را به شکلی که میپسندند جمع و جور کنند.
احمد قدیریان معاون اجرایی لاجوردی و قدوسی که تا زمان برکناری لاجوردی در دیماه ۶۳ اعدامها نیز تحت نظر وی صورت میگرفت در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید: «اعدامیهای گروه فرقان ۴، ۵ نفر بیشتر نبودند و مابقی توبه كردند، عدهای هم به جبهه رفتند و شهید شدند. آنها تا آخر عمر با آقای لاجوردی رابطه بسیار صمیمانهای داشتند، از زندان كه آزاد شدند، عمدتاً در جلسات قرآن منزل ایشان شركت میكردند. من معتقدم لاجوردی حق ناشناخته و حتی مورد ناسپاسی قرار گرفتهای، برگردن این انقلاب دارد. فكر میكنم واقعاً كسی جز مرحوم امام، شهید بهشتی و شهید قدوسی بهدرستی به این نقش پی نبردند.» http://rajanews.com/Detail.asp?id=90380
حمیدرضا نقاشیان در مورد تعداد اعضای اعدام شدهی فرقان میگوید: «ما ۶ نفر اعدامی داشتیم، در حالی كه شهدا 9 نفر بودند. [وی احمد لاجوردی، هانس یوآخیم لاریب و محسن بهبهانی را از آنجایی که وابسته به رژیم نبودهاند در زمرهی قربانیان محسوب نمیکند] قاتل بعضی از این افراد یك نفر بود. یكی از علل هم این بود كه امام به من فرمودند: "برو و به حكام شرع بگو فقط برای كسانی حكم اعدام صادر كنند كه آدم كشتهاند." در اسلام بعضی از جرمها از جمله محاربه با نظام هم حكم اعدام دارد، منتهی در آن روزها، حضرت امام به دلیل آشنا نبودن جهان با احكام اسلامی، چنین مصلحت میدیدند كه جنبه رأفت بیش از خشونت مطرح شود. حكام شرع به این فرمایش امام دقت كردند و لذا تعداد اعدامیها بیش از ۶ نفر نشد.» http://alef.ir/vdcfj1de.w6dxvagiiw.html?7txt
ناطقنوری در خاطراتش برخلاف نظر نقاشیان در مورد فرمان خمینی در ارتباط با فرقان مینویسد: «با توجه به این که حضرت امام فرموده بودند: "نفس عضویت در فرقان محاربه با خدا و رسول است" اما حکام و قاضیان شرع که آقایان: ناطق نوری، معادیخواه و آقای انواری بودند با این اندیشه که جوانان کم سن و سال فریب رهبران فرقان را خوردهاند، با دیده اغماض محاکمات را اداره میکردند.» (خاطرات ناطقنوری، ج ۱، ص ۱۸۷)
عبدالمجید معادیخواه در مورد تعداد اعدامیها میگوید: «میدانید چرا میگویم برگ زرین دستگاه قضایی است؟ به خاطر اینکه تعداد اعدامیهای گروه فرقان، کمتر از تعدادی است که این گروه، شخصیتها را ترور کرده بودند.» شهروند اردیبهشت 1387شماره ۴۴
عطریانفر درباره اعدامشدگان میگوید: از حدود 110 نفری كه بازداشت شده بودند، ۲۵ و حداكثر سی نفر بیشتر اعدام نشدند. http://www.tabnak.ir/pages/?cid=9802
این ادعاها درحالی صورت میگیرد که دهها نفر از اعضای فرقان اعدام شدند که نام تعدادی از آنها در اطلاعیههای دادستانی و روزنامهها آمده است. از این تعداد بیش از ۲۰ نفر در فاصلهی بهمن ۵۸ تا خرداد ۵۹ اعدام شدند که نام آنها در جرائد رژیم آمده است: -۱ بهرام آذرتیموری ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ درگیری ۲-سید مهدی آیتی ۶ اسفند ۱۳۵۸ زیر شکنجه کشته شد ۳-غلامرضا اربابی تیر ۱۳۶۰ ۴-مرتضی اشرفی موسوی ۷ تیر ۱۳۶۰ (قبلاً به ده سال زندان محکوم شده بود) ۵-حسن آقرلو ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۶-امرالله الهی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۷-مسعودرضا امیری ۲ آبـــــان ۱۳۶۰ ۸- عباس اسدی فروردین ۱۳۶۱ ۹-اروج امیرخانزاده ( تبریز ۱۳۶۱) ۱۰-ایرج افشاری ۱۳۶۱ ۱۱-محمدعلی بصیری ۵ بهمن ۱۳۵۸ ۱۲-مسعود تقیزاده ۹ بهمن ۱۳۶۰ ۱۳-علی حاتمی ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۱۴-معصومه دارابی ۱۲ مهر ۱۳۶۰ ۱۵-شیرین رضایی ۲۸ فروردین ۱۳۶۲ ۱۶-ابوالقاسم (محسن) سیاهپوش ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ ۱۷-علی سیرانی ۴ مهر۱۳۶۰ ۱۸-علیرضا شاه بابابیگ تبریزی ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۱۹-مصطفی شریفی ۸ تیر ۱۳۶۰ ۲۰-عباس عسکری ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۲۱-کامبیز عباسی کوسچی بهمن ۱۳۵۸ ۲۲-علی فلاح اسدی ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ ۲۳-اکبر قاسمی ۱۳۶۱ ۲۴-محمود کشانی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۲۵-جعفر کفاشیان ۱۷ اسفند ۱۳۵۸ ۲۶- اکبر گودرزی ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۲۷-گوهر(خدیجه) گودرزی ۱۳۶۲ ۲۸-رسول گیاهی ۱۳۶۱ (درگیری) ۲۹-کاظم متحدی بهـــــــــار ۱۳۶۱ ۳۰-محمد متحدی ۹ بهمن ۱۳۶۰ ۳۱-احمد محبی ۶ تیـــــر ۱۳۶۰ ۳۲-سعید مرآت ۳ خرداد ۱۳۵۹ ۳۳-شیوا (شیدا) مرآت نوبری ۲۶ مهــــر ۱۳۶۰ ۳۴-فرجام مقبلی زال ۱۴ مهـــــر ۱۳۶۰ ۳۵-حسن ملکیپور ۲۷ مهــر ۱۳۶۰ ۳۶-محمدرضا ملکیپور ۶ دی ۱۳۶۰ (وی به همراه مرتضی نبیاللهی در مشهد دستگیر شده بود) ۳۷-محراب مندیزاده ۱۴ مهر ۱۳۶۰ ۳۸-مرتضی نبیاللهی ۸ آذر ۱۳۶۰ (وی در سال ۵۸ با آن که زخمی شده بود از زندان پادگان عشرت آباد فرار کرد و پس از دستگیری در مشهد به سرعت اعدام شد. ) ۳۹-حمید نیکنام ۵ بهمن ۱۳۵۸ ۴۰-حسن نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۴۱-محمد نوری ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۴۲-نیکوسخن ۱۳۵۸ ۴۳-سعید واحد ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۴۴-کمال یاسینی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ ۴۵-غلامرضا یوسفی ۱۳ اسفند ۱۳۵۸ (محمود سعیدی در سال ۱۳۶۱ در نماز جمعه همدان به دار آویخته شد)
علیرغم ادعاهای عناصر رژیم تعدادی از اعضای فرقان همچون،شیرین رضایی، شیوا مرأت، حسن و محمدرضا ملکیپور، سید مهدی آیتی، علی حاتمی، مسعودرضا امیری، احمد محبی، غلامرضا اربابی، علی سیرانی، مصطفی شریفی، مرتضی اشرفی موسوی و ... در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشتند با این حال به جوخهی اعدام سپرده شدند. عبدالمجید معادیخواه حاکم شرع دادگاه در مورد نحوهی دادرسی گروه فرقان در پاسخ به سؤالات نشریه شهروند میگوید: «کی به زندان رفتید؟ شاید ۲۴ساعت از دستگیری این افراد نگذشته بود که رفتم. بند خاصی بودند؟ بله. همین بند 209 که الان زبانزد است، احتمالاً کارش را با همین گروه شروع کرده است. آنجا از آقای نقاشان سراغ قاتل شهید مطهری را گرفتم. گفت اعدامش کردیم. من شوکه شدم. برایم عجیب بود که در فاصله حدود ۲۴ساعت او را اعدام کردهاند. وقتی آقای نقاشان به شما گفت که قاتل را اعدام کردند، شما اعتراض نکردید که چرا بدون دادرسی این اتفاق افتاده؟ رأی صادر نمیکردید؟ نکته جالبش همین جا بود. وقتی قضیه تمام شد، یک شب لیستی را آوردند که من احکام را امضا کنم. گفتم من که اصلاً در محاکمه اینها نبودم که امضا کنم. گفتند که آقای منتظری به شما حکم داده است. گفتم اگر در آن حکم، دو نفر قاضی وجود داشته، پس چرا محاکمه تنهایی انجام شده است؟ یعنی آقای ناطق آنها را محاکمه کرده و حکم دادند؟ من دقیق نمیدانم.» شهروند شماره ۴۴ اردیبهشت 138۷ معادیخواه که امروز خود را مخالف خشونت و اهل مدارا و گفتگو نشان میدهد، کمتر از یک ماه پس از اعدام تعدادی از اعضای گروه فرقان که به حکم وی صورت گرفت در نماز جمعه ۲۳ خرداد ۵۹ به عنوان سخنران پیش از خطبهها حضور یافت و گفت: «در هر وزارتخانهای، مؤسسهای و در هر سازمان بزرگی باید در همانجا یک دادگاه انقلاب پیشبینی شود، هرکس ثابت شد که برای متوقف کردن چرخ انقلاب کوچکترین عملی انجام میدهد، کمترین کیفرش اعدام انقلابی است.» نشریه مجاهد شماره ۹۰ سه شبنه ۲۷ خرداد ۱۳۵۹
ناطق نوری در گفتگو با نشریه یادآور و در پاسخ به سؤال «یکی از مهمترین ویژگیهای دادگاه فرقان این بود که تعداد اعدامیهای آن خیلی کمتر از کسانی بود که به دست آنها شهید شده بودند»، میگوید: «فقط سه چهار نفر از اینها لجبازی کردند و بر مواضع خود ماندند و گرنه بقیه برگشتند. علت هم این بود که دوستان ما و از جمله مرحوم لاجوردی انصافاً برای بحث و روشنگری اینها وقت و انرژی فراوانی گذاشتند و اغلب تا سپیده صبح با اینها صحبت میکردند. گاهی هم اینها را با سرانشان روبرو میکردیم» و همچنین در ادامه میگوید: «چند وقت بعد از رسیدگی به پرونده فرقان، رفتم اوین و دیدم یک خانمی مثل کارمندان آن مجموعه غذا میبرد و میآورد. لاجوردی گفت: "این را میشناسی؟ خودت محاکمهاش کردی." زن سعید مرآت بود! خودش و شوهرش خیلی هم تند بودند، حالا به خاطر نوع برخورد ما شده بود از پرسنل خدمتگزار اوین! این شیوه سبب شد که شاکله فکری اینها به هم بریزد و به اسلام واقعی برسند.» تا آنجا که میدانم سعید مرآت ازدواج نکرده بودکه همسرش «پرسنل خدمتگزار اوین» شده باشد. شاید منظور کس دیگری بوده است.
در جریان کشتار سال ۶۷ در تهران باقیماندهی اعضای فرقان در زندان که ۶ نفر میشدند همچون هواداران شریعتی (آرمان مستضعفین و موحدین) نزد هیئت ویژه مرگ برده نشدند. برای آزادی باقیمانده اعضای گروه فرقان در سال ۷۰ نیز ناطق نوری به عنوان حاکم شرع و لاجوردی دادستان نظر میدادند. این در حالی بود که در دوران یاد شده این دو پست قضایی نداشتند. لاجوردی رئیس سازمان زندانها بود و ناطق نوری نمایندهی مجلس.
اکبر گودرزی رهبر فرقان اکبر گودرزی با نام مستعار «عباس» در ده کوچکی به نام دوزان (بین خمین و الیگودرز) در سال ۱۳۳۵ به دنیا آمد. از آنجا که پدرش چوپان بود، فرقانیها از وی با عنوان «چوپان زاده آزاده» یاد میکردند. وی بین سالهای ۵۱ و ۵۲ از الیگودرز به خوانسار رفت و مدتی در مدرسه علمیه آنجا تحصیل کرده و سپس به قم عزیمت کرد و ضمن آن که در دبیرستان درس میخواند در مدرسه علمیه آیتالله نجفی نیز به صورت نیمه وقت به تحصیل پرداخت. گودرزی سپس به تهران آمده و مدتی در مدرسه چهلستون و سپس در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین به تحصیل علوم حوزوی پرداخت و در سال ۵۶ با مطرح کردن بحث شکل و محتوا از سلک روحانیت خارج شد. وی روحانیت شیعه را مصداق آیهی ۳۴ سورهی توبه میدانست و معتقد بود مراجع تقلید و دستگاه روحانیت به ناحق اموال مردم را به عنوان خمس، زكات، سهم امام، صدقات و ... میگیرند و سیستم باطلی را بهوجود میآورند که سد راه خداست. «یا ایهاالذین امنوا ان كثیراً منالاحبار و الرهبان لیأكلون اموالالناس بالباطل و یصدون عن سبیلالله والذین یكنزون الذهب والفضه ولاینفقونها فیسبیلالله فبشرهم بعذاب الیم.» (توبه:3۴) اى كسانى كه ایمان آوردهاید، به یقین بسیارى از دانشمندان اهل كتاب و راهبان آنها، اموال مردم را به باطل مىخورند و مردم را از راه خدا باز مىدارند و كسانى كه طلا و نقره را گنجینه مىسازند و در راه خدا هزینه نمىكنند همه آنان را به عذابى دردناك بشارت ده. وی به شدت به حرام و حلال خداوند باور داشت و امکان نداشت ذرهای در این راه مماشات به خرج دهد و یا از اموال عمومی استفاده شخصی کند. گودرزی که از استعداد شگرفی برخوردار بود و ذهن خلاقی داشت در سال ۵۷ در حالی که تنها ۲۲ سال از سن او گذشته بود دهها جلد کتاب تفسیر قرآن و شرح آیات و ترجمه و تشریح ادعیه و نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه و ... انتشار داده بود. مرتضی مطهری از سال ۵۵ خطر اکبر گودرزی را احساس کرده و عدهای را برای زیر نظر گرفتن وی مأمور کرده بود. به اعتقاد او گودرزی که از قضا چون بسیاری از پیامبران «چوپان» و «چوپانزاده» بود میتوانست «غائله»ای همچون محمدعلی باب و «بابیه» علم کند و چالشهای بزرگی را برای دستگاه روحانیت به وجود آورد. مرتضی الویری یکی از اعضای رهبری سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که یکی از مسئولان تعقیب و مراقبت و دستگیری گروه فرقان بود در مورد گودرزی میگوید: «چیزی كه برای من جالب توجه بود زندگی آقای گودرزی بود. ایشان هنگام دستگیری در خانه بسیار ساده و فقیرانهای زندگی میكرد و زیلوی مندرسی در آنجا بود، ولی در همان خانه فقیرانه 300هزار تومان نگهداری میشد. این امر نشان میداد كه او در كار خودش چقدر جدیت و اعتقاد داشت، اما به هر حال سبك و سلیقه خاص خود را داشت و پولها را صرف رفاه خود نمیكرد.» جمال اصفهانی مسئول اطلاعات کمیته میگوید: «یک بار من پدر و مادر او را آوردم و روبرویش نشاندم. آنها گفتند که تو با نظام مشکل داشتی، ولی مشکلت با خانواده چه بود و چرا رابطهات با ما را قطع کردی؟ من یک بار به زخمزبان به اکبر گودرزی گفتم که تو حداقل میتوانستی به خانوادهات محبت داشته باشی و به آنها سر بزنی. اکبر گودرزی به من گفت که پولهایی که من داشتم و از سرقت بانکها به دست آمده بود، متعلق به بیتالمال بود و من شرعاً اجازه نداشتم که با آن پول به دیدن پدر و مادرم بروم. »http://www.shahrvandemrouz.com/content/۴76۴/default.aspx
با آن که از گودرزی به عنوان رهبر گروه فرقان یاد میشود اما وی در بازجوییها و دادگاه منكر نقش رهبری خود شده و ادعا میکند كه بحث رهبری در گروه فرقان مطرح نبوده بلكه وی صرفاً مباحث ایدئولوژیكی را طرح میكرده است. در دادگاهی که برای رسیدگی به پروندهی او تشکیل شد ناطق نوری و معادیخواه محاکمهی او را توأمان به عهده گرفتند و لاجوردی نقش دادستان را داشت. موارد اتهامی اكبر گودرزی در دادگاه توسط دادستان چنین مطرح شد: در این «دادگاه» لاجوردی در نقش دادستان به جای دفاع از کیفرخواست، به صورتی تحریف شده تفاسیر قرآن صورت گرفته از سوی فرقان را مورد تمسخر قرار داده و از گودرزی به عنوان «ملعون کثیف» نام میبرد. همچنین در متن کیفرخواست آمده بود: «دادگاه انقلاب اسلامی، امروز با چهرهای روبروست که در تاریخ جنایت و انحراف و بدعت، به سختی میتوان همانند او را جست و در پلیدی نیز دارای نبوغهایی است. ... بدون شک دادگاه انقلاب را توان آن نیست که این نابغه جنایت و تزویر را کیفر دهد و جز عذاب الهی همه کیفرها در این زمینه نارساست.... فرقان به رهبری داهیه اکبرخان که روی خانهای تاریخ را سفید کرده، پیشگام در جنایت میشود...» اکبر گودرزی در دادگاه همچنان بر مواضع خود پایداری کرده و به دفاع از عملکرد فرقان پرداخت. وی در پاسخ به ناطقنوری گفت: «در مورد زمینهسازی برای روی کار آوردن رژیم دیکتاتوری، حرف بیربطی است، برای اینکه ما در برابر رژیمهای دیکتاتوری و ضدمردمی حرکت کردیم و نوشتهها و گفتهها و عملکرد ما مشخص میکند که نه تنها جویای رژیم دیکتاتوری نبودهایم، بلکه قربانی این رژیمها بودهایم و با تمام توانمان با این رژیمها مبارزه کردهایم.» وی همچنین در پاسخ به ناطقنوری که مدعی بود مطهری را به خاطر نوشتن مطلبی علیه شریعتی ترور کردهاند گفت: «این دروغ است» و در ادامه توضیح داد: «اصولاً موضعگیری ما در برابر مطهری و امثال او، هیچوقت به عنوان این که اینها نظریات و افکار مخالف دارند، نبوده. موضعگیری ما در برابر اینها به خاطر وجود رژیمی بوده که حاکم بوده و اینها هم در رأس این رژیم جا داشتند. در سرکوبی مردم نقش داشتند و دستور میدادند.» او چندین بار از ناطقنوری خواست تا دلایل ترور مطهری را که در اطلاعیه فرقان آمده در دادگاه بخواند که ناطق نوری از انجام آن سرباز زد. وی همچنین در دادگاه جعل واژهی «ماتریالیسم منافق» از سوی مطهری را خدمت به دستگاه ساواک و رژیم شاه دانست و اضافه کرد: «جامعه ما قربانی اصطلاحاتی چون مارکسیست اسلامی شد و افرادی از این مملکت قربانی همین اصطلاحات شدند، چه در زندانهای رژیم، چه در رابطه با توده مردم. وقتی این اصطلاحات مطرح شدند، مردم یک حالت بدبینی نسبت به [عدهای] پیدا کردند که این اصطلاحات و این اتهامات بر آنها بار میشد و این خودش عاملی بود در جدایی مبارزین از مردم و مردم از آنها.» وی همچنین به «تفتیش عقاید» در جلسه دادگاه اعتراض کرد. و در پاسخ به ناطق نوری که از او میپرسید اگر حضور در شورای انقلاب جرم است چرا نگاه شما به آیتالله طالقانی فرق میکند و او را همسنگ با مطهری نمیدانید گفت: «نقشی که طالقانی در شورای به اصطلاح انقلاب داشته، مثل نقش علی بود در شورای عمر، علی هم در شورای عمر شرکت میکند.» گودرزی به عنوان آخرین دفاع با استناد به آیات قرآن به استقبال مرگ رفت و گفت: «مطلب به عنوان این که بخواهم از خودم دفاع کنم ندارم، فقط یک سری مسائل را دربارهی خط مشی کلی خودمان و این موضوعات میخواهم مطرح کنم. بسمالله الرحمن الرحیم، اشهد ان لا الله الا الله و اشهد ان محمد رسولالله و اشهد ان علیا ولیالله. قالالله العظیم فی کتابه: قال امنتم له قبل ان اذن لکم انه الکبیر کم الذی علمکم السحر فلسوف لا قطعن ایدیکم و ارجلکم من خلاف و لا صلبنکم اجمعین. قالوا لا ضیرانا الی ربنا منقلبون.[سوره الشعراء آیات ۴۹ و ۵۰] فرعون گفت شما پیش از این که برایتان اجازه داده شود، به او ایمان آوردید. او رهبر بزرگ شماست که شما را سحر آموخت. پس به زودی آگاه میشوید. حتما دستها و پاهایتان را بر نحو خلاف قطع میکنند و شما را همگی به دار میآویزند. گفتند چارهای نیست و قطعاً ما به سوی پروردگارمان برگرداندهایم. به راستی ما از خداوند طمع داریم که پروردگارمان برایمان گناهانمان را بیامرزد. از این که ما اولین گرایش یافتگان باشیم. اصولاً نظامات حاکم بر جوامع... (صحبت گودرزی توسط ناطقنوری قطع شد و اجازه نداد ادامه دهد) حمیدرضا نقاشیان و دیگر بازجویان و متصدیان سرکوب گروه فرقان تلاشکردهاند که به دروغ گودرزی را شخصی مذبذب و سست عنصر معرفی کنند که در همان ابتدای ورود به اوین اسامی کسانی که مطهری و رفسنجانی و قرنی را ترور کرده بودند لو داد. در حالی که در دادگاه مشخص شد او حسن گودرزی و مهدی حسینی دو نفر از اعضای سپاه پاسداران و به قول ناطق نوری «بهترین چهره»های نظام را به عنوان ضارب آنها معرفی کرده بود.
گروه فرقان پس از اعدام اکبر گودرزی در ویژهنامهای که به یاد او انتشار داد وی را ششمین شهید ایدئولوژیک نامید. در ابتدای یادنامهی مزبور آمده است: «با یاد زندگی سراسر درد و محرومیتش و فریادهای آغازین از جان برخاستهاش که جوانان مرحوم و پاک را ابوذر وار به رویارویی با غارتگران خلق و ملکهای ظالم بر میشوراند... » فرقان ، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵ «با یاد رگبارهای آتشیناش که در غیر منتظرهترین موقعی که دشمن انتظارش را نداشت، قلب و مغز عناصر خیانتکار نظام نوپا را نشانه گرفت و به آنها فهماند که به سادگی نمیتوانند بر سرنوشت ملت محروم کشورمان تسلط یابند ... و خواب و خیال امپراطوریهای روم باستان و واتیکان قبل از رنسانس را در سر بپرورانند .» فرقان، شماره ۲۶ ، خرداد ۱۳۵۹ ، ص ۵ «آری، شهید ششم ایدئولوژیک شیعه، اکبر گودرزی چوپان زاده آزاده، این الگوی درد و رنج و محرومیت و انسانیت و این تجسم عینی عصیان و قاطعیت و سازشناپذیری و آزادگی، در طول زندگی گوتاه و سراسر تلاش و حرکتش با فریاد و قلم رسواگرش به تمام آنها که مشتاق اسلام و قرآنند، فهماند که تا اسلام و قرآن اسیر طبقه و قشر خاصی همچون روحانیت است، هدایتگری و تکامل آفرینی اندیشه توحیدی انتظاری عبث و بیهوده است و قبل از این که از اسلام و توحید انتظار رهاییبخشی و آزادسازی داشته باشیم، باید که خود اسلام و توحید را از اسارت متولیان غاصبش آزاد ساخت.» فرقان شماره ۲۶ ، هشتم خرداد ، ۱۳۵۹ ، ص ۳
در تراکتی که فرقان پس از اعدام گودرزی پخش کرد آمده است:«ما آزادانه فکر کردیم، آزادانه عمل کردیم و آزادانه هم میمیریم»
اکبر گودرزی، عباس عسگری، حسن آقرلو، علیرضا شاه بابابیك تبریزی، علی حاتمی، محمد متحدی، سعید مرآت، کمال یاسینی، مهدی آیتی، حمید نیکنام اعضای اصلی فرقان را تشکیل میدادند.
عباس عسگری دانشجوی پلیتکنیک و نفر دوم فرقان محسوب میشد و در مطالب انتشار یافته از سوی منابع امنیتی و پژوهشی رژیم و در جریان نخستین بازجویی خود در تشریح نگاه فرقان به روحانیت شیعه میگوید: «از صفویه به بعد روحانیت همواره در کنار رژیم فاسد حاکم ، بر گرده مردم سوار بوده و به تحمیق آنها پرداخته است و اکثریت روحانیت .... در مقابل ظلم و ستم و بدعتهای رژیم سکوت میکردهاند.»
حسن آقرلو در یک خانه تیمی با اکبر گودرزی زندگی میکرد و به لحاظ نوشتاری و قلمی به وی کمک میکرد و تا آخرین لحظه بر اعتقاداتش پافشاری کرد.
علیرضا شاه بابابیك تبریزی دانشجوی رشته مكانیك دانشگاه صنعتی تهران بود و در بهار 57 برای تهیه وسایل از قبیل كلت و ارزیابی چگونگی ارتباط با جنبشهای آزادیبخش حدود یك ماه به خارج سفر كرد و از جمله تخصصهای وی در زمینه شیمی و مواد انفجاری بود. نشریه آخوندیسم چگونه به قدرت میرسد در نتیجه تلاشهای او تهیه شد. وی در بازجوییهای خود میگوید: «من به اندیشه فرقان معتقد میباشم. من از زمینههای این اندیشه از طریق مطالعه آثار دکتر شریعتی آشنا گشتم». یک بار لاجوردی به اعضای دستگیر شدهی فرقان در زندان گفت: ما یک روزنههای امیدی داشتیم که گودرزی از مواضعاش برگردد ولی در رابطه با شاه بابا بیک این روزنه را هم نداشتیم.
سعید مرات: دانشجوی دانشكده ارومیه و از عناصر فعال گروه بود كه در تهران و آذربایجان در جهت تحقق اهداف فرقان تلاش كرد.
علی حاتمی معلم مدرسهی جهانآرا در قلهک بود و در زمرهی شاگردان شریعتی به شمار میرفت. در اسناد مرکز اسناد نقلاب اسلامی راجع به او آمده است: «معلمی به نام علی حاتمی كه در بخش كتابخانه مسجد [خمسه] مشغول به كار بود، عدهای از جوانان را كنار خود گرد آورده بود و برای آنان از مباحث اخلاقی و برداشت قرآنی میگفت. شیوه رفتاری و خصوصیات فردی او باعث جذب جوانانی میشد كه به این مركز راه پیدا میكردند. مدتی نگذشت كه به دعوت حاتمی، گودرزی برای برگزاری جلسات تفسیر قرآن به مسجد اعظم قلهك آمد. ورود این طلبه جوان و حرفهای تازهای كه از برداشتهای قرآنی داشت برای جوانان جذابیت داشت.» (پرونده محمود كشانی، شماره بازیابی ۱۱۵۶) او که چهرهی شناخته شدهای بود بعد از ترور قرنی دستگیر و سپس آزاد شد. بعد از ترور مطهری دوباره دستگیر شد و تا سال بعد که اعدام شد در زندان بود. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت. در آخرین دفاع او آمده است: «خدایا تو شاهدی که من در گروه نظامی نبودم و هیچ اطلاعی هم از این که فرقان گروه نظامی داشته، نداشتم و ترورها از دید من برخوردی غیراصولی و محکوم است» (پرونده علی حاتمی۹۳۶، آخرین دفاعیه ۵۹/۳/۲) افرادی چون محمد موسویخوئینیها، محمد غرضی و محمد مفتح که بعدها در زمرهی مقامات رژیم قرار گرفتند به خوبی وی ر ا میشناختند. مفتح پیش از انقلاب از طریق او تلاش کرد که گودرزی را برای تفسیر قرآن به مسجد قبا ببرد که مورد قبول گودرزی قرار نگرفت. علی حاتمی تفسیر سورهی «کهف» را که یکی از اولین تفاسیر قرآن فرقان بود برای چاپ در خارج از کشور در اختیار دکتر محمد ملکی قرار داد. عدهای که فرقان را نمیشناختند این گروه را «کهفیها» مینامیدند.
شیرین رضایی معلم و یکی از اعضای خانوادههای قدیمی قلهک بود که در اواخر ۵۶ با علی حاتمی ازدواج کرد. وی مدت کوتاهی در سال ۵۸ به زندگی مخفی رویآورد. او در سال ۶۱ دستگیر شد و در همه مراحل بازجویی و دادگاه از مواضع فرقان و دیدگاههایش دفاع کرد. او که دارای دختر خردسالی به نام هاجر بود در اواخر ۶۱ در حسینیه اوین در مناظره با لاجوردی و موسوی مسئول فرهنگی زندان به دفاع از مواضع فرقان پرداخت. موسوی که در مقابل استدلالهای وی قادر به پاسخگویی نبود همانجا گفت اگر دست من بود همین جا میدادم تیربارانت کنند. تهدید موسوی چندی بعد اجرا شد و شیرین مقابل جوخهی اعدام قرار گرفت.
بسیاری از عملیات نظامی فرقان توسط محمد متحدی لیسانسیه دانشگاه علم و صنعت طراحی و اجرا شد. از او به عنوان رهبر شاخهی نظامی فرقان یاد میشود. وی در پرونده بازجویی خود جز دو سه خط مطلب دیگری را به عنوان اعتراف مطرح نكرده است (آرشیو مركز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده محمد متحدی، کد ۵۱۶۹). وی ساعاتی پیش از اعدام در گفتگوی ضبطشدهای با محمدحسن عبد یزدانی میگوید: »قرآن منطق مسجل ماست و ما منطقمان را از قرآن میگیریم نه بر اساس رأی خودمان و استثنا و تفسیری هم بر آن نمیبندیم» و در ادامه میگوید:« ما مبنای حرکتمان را خواست مردم قرار نمیدهیم. ما یک حرکت سیاسی نداشتیم که با یک شعار خدمتگزاری به مردم بخواهیم حرکتهایمان را دنبال کنیم. ما یک حرکت اعتقادی و ایدئولوژیک داشتیم. در وهله اول، فضل و رضایت خداوند را میجستیم و در رابطه با رضایت خداوند بوده که خودمان را در برابر سرنوشت مردم، مسئول میدانستیم.» یادآور شماره ۶،۷،۸ ص ۲۰۰
کمال یاسینی دانشجوی تربیت معلم یکی از کسانی بود که برای اعضای گروه فرقان کلاس ایدئولوژی میگذاشت. روز ۱۲ اسفند ۵۸ یکی از بستگان کمال به مدد هم نامی با قدوسی دادستان کل انقلاب، توانست یک ملاقات حضوری پیش از اعدام برای مادر کمال بگیرد. در ملاقات مزبور کمال با خوشحالی به مادرش خبر داده بود که روز بعد به همراه تنی چند از دوستانش اعدام خواهند شد. او به مادرش تأکید کرده بود که آنشب به همین مناسبت با دوستانش جشن خواهند گرفت و شادمانی خواهند کرد. او سپس بخشی از وسایلاش را به عنوان یادگاری به مادرش داده بود. کمال با اعتقاد راسخ نسبت به اعمالی که انجام داده بود به جوخهی اعدام شتافت. (۱۲) امیر عراقی فرزند حاج مهدی عراقی میگوید: »غیر از یوسفی که ضارب حاجآقا بود، برخی از آنها خیلی معتقد و مصر بودند و روی عقایدشان هم ایستادگی میکردند! ... بعضی از آنها تا همان لحظه آخر سر حرفشان بودند. مخصوصاً ضارب مرحوم مفتح بسیار شاد و شنگول بود و میگفت داریم میرویم پیش خدا.»
سید مهدی آیتی پیش از آن که به فرقان بپیوندد، با مجاهدین در ارتباط بود. برای آن که فرقان را به مجاهدین وصل کنند او را مورد شکنجههای وحشیانه قرار دادند. وی در اسفندماه ۱۳۵۸ طبق گواهیای که پزشکی قانونی به خانوادهاش داد در زیر شکنجه کشته شد. مهدی بیش از دیگر اعضای فرقان مورد شکنجه قرار گرفت. هر گاه کچویی و لاجوردی او را میدیدند امکان نداشت او را مورد ضرب و شتم قرار ندهند. یک بار لاجوردی و کچویی با چند نفر از اعضای فرقان که بعد از ترور مطهری دستگیر شده بودند سر مسائل صنفی بحث میکنند، لاجوردی میگوید شما پارهی تن امام را کشتید حالا امکانات بیشتر هم میخواهید؟ مهدی جواب میدهد آنقدر از این پارههای تن امامتان را خواهیم کشت تا امامتان هم بمیرد. لاجوردی و کچویی آنقدر مهدی را میزنند که تا چند روز خون بالا میآورد. وی در هیچ عملیات نظامی شرکت نداشت و به گفتهی گودرزی در دادگاه آشنایی وی با آیتی به سال ۵۳ یا ۵۴ بر میگردد که وی در جلسات تفسیر قران وی شرکت میکرد. آیتی سپس مبادرت به تکثیر تفسیر سورهی کهف میکند. گودرزی در مورد او در دادگاه میگوید: » این آشنایی و ارتباط تا یک سال یا ۱۵ ماه پیش از سقوط رژیم قبلی ادامه داشت و به خاطر مسائلی که مطرح شد و در پرونده هم این مسائل را مطرح کردهام، ارتباط ما با ایشان قطع شد... نسبتهای دروغی هم که داده شده، همه بیپایه است.»
توابین فرقان پروژهی تواب سازی در زندانهای جمهوری اسلامی با دستگیری گروه فرقان آغاز شد. در جو ملتهب پس از انقلاب عدهای به خاطر هیجانی که اعمال چریکی داشت به این گروه پیوسته بودند و در جوی که گروههای سیاسی هنوز از خمینی به نیکی یاد میکردند، دستگیر و به زیر فشارهای روحی و جسمی برده شدند. در نتیجهی زمینهی مناسبی وجود داشت تا بخشی از افراد این گروه به جرگهی توابین بپیوندند و یا از دیدگاههای سابق خود فاصله بگیرند. از آنجایی که تعداد دستگیر شدگان زیاد نبود و عوامل این پروژه وقت زیادی داشتند تا روی افراد انواع و اقسام فشارهای روحی و ایدئولوژیک وارد کنند نتایج مثبتی هم گرفتند. تعدادی از اعضای فرقان علیرغم داشتن حکمهای سنگین در سالهای اولیه دههی ۶۰ از زندان آزاد شدند. در پروسهی توابسازی، معادیخواه، لاجوردی، عباس عبدی، جلالالدین فارسی (۱۳)، حجتالاسلام احمد احمدی و ... شرکت داشتند. عباس عبدی به عنوان کسی که از اسناد سفارت آمریکا اطلاع دارد و تحلیلگر سیاسی است تلاش میکرد با حضور در سلولهای انفرادی و تشکیل کلاسهای جمعی با لطایفالحیل فرقان را به آمریکا وصل کند و در جو ضد آمریکایی آن دوران از آب گلآلود ماهی بگیرد. عبدالکریم سروش و علی مطهری نیز با حضور در اوین به بحث با گودرزی پرداخته و سوالاتی را از وی پرسیده بودند. لاجوردی به عنوان دادستان از توابین فرقان خواسته بود تا با نوشتن نامههایی به دادگاه ضمن آن که خود را بیگناه جلوه میدهند گودرزی را عامل انحراف خود معرفی کرده و خواستار مجازات وی شوند. در دادگاهی که برای گودرزی برگزار شده نامههایی از این دست توسط لاجوردی قرائت شد. وی تعداد آنها را ۴۲ نامه ذکر کرد. جدا از چند مصاحبهای که از اعضای گروه فرقان در تلویزیون پخش شد و افراد نادم و تواب به نقد عملکرد خود پرداختند در سال ۵۹ محمدحسین بیدهندی، علی حاتمی، امرالله الهی، محمد مهری، حسن عزیزی، محمود متحدی، محمود كشانی و حمید احمدیان در گفتگویی که در روزنامهی کیهان انتشار یافت به تحلیل دلایل خود برای پیوستن فرقان پرداختند. آنها تضاد با امپریالیسم و روابط سازشكارانه دولت موقت با آمریكا و ملاقات مهدی بازرگان با عوامل امپریالیسم در الجزایر را از جمله دلایل خود برای پیوستن به فرقان اعلام کردند که واقعی نبود. ملاقات بازرگان و یزدی با برژنیسکی در آبان ۵۸ صورت گرفت در حالی که افراد یادشده در سال ۵۷ و پیش از تشکیل جمهوری اسلامی به فرقان پیوسته بودند و ضدیت با «آخوندیسم» دلیل وصل آنها به فرقان بود. در میزگرد یاد شده آنها حرفهای باب طبع بازجویان، دستگاه قضایی و افراد درگیر در پروژهی توابسازی را تکرار میکردند. توابسازان تلاش میکردند دلیل رشد گروههایی چون فرقان را هم نتیجهی عملکرد «دولت موقت» جلوه دهند تا رقیب را در تنگنا قرار دهند. بعدها از این جنس مصاحبهها در سالهای اولیه دههی ۶۰ در رسانههای رژیم به وفور انتشار یافت. در نتیجهی سیاست توابسازی تعدادی از اعضای گروه فرقان به همکاری گسترده با دستگاه اطلاعاتی پرداختند و یا بعدها ادارهی بهداری اوین در سیاهترین روزهای تاریخ میهنمان را به عهده گرفتند. مجید مرآت که به همکاری گسترده با رژیم پرداخته بود یکی از متصدیان بهداری اوین شد. ناصر شیرینکام و رسول همکار توابانی بودند که در شناسایی و دستگیری «رهروان فرقان» فعال بودند. محمد نیکنام برادر کوچکتر حمید نیکنام نیز با بازجوها همکاری میکرد و حتی اجازه پیدا كرده بود كه شبها به خانه برود. گفته میشود به اصرار او دادستانی از آزادی برادرش «حمید» خودداری کرد و عاقبت وی اعدام شد. حمید پس از ترور مطهری دستگیر شده بود اما از آنجایی که مدرکی علیه وی نبود قصد آزادیاش را داشتند. محسن خطیبی یکی از توابین فرقان در سال ۶۰ از زندان آزاد شد و به همکاری با دادستانی ادامه داد. وی به دروغ مطرح میکرد که از زندان فرار کرده است و به این ترتیب سعی میکرد اعتماد افراد را به خود جلب کند. یکی از توابین فرقان داماد یکی از مسوولین دادستانی انقلاب شد. گفته میشود حدود دوازده نفر از زندانیان وابسته به فرقان از زندان به جبهه رفتند و پنج نفر آنها از جمله نورمحمدی و احتمالاً صالح قناد کشته شدند. حمید احمدیان دیگر تواب فرقان پس از آزادی به آمریکا رفت و پزشک شد. مهین احمدیان خواهر وی با یکی از بازجویان اوین ازدواج کرد. بازجوی مربوطه ظاهراً درگیر پروندهی شهرام جزایری شد و به دوبی رفت. رحیم اسدزاده دیگر تواب فرقان نیز پس از آزادی، به تحصیل ادامه داد و وکیل دادگستری شد. غلامرضا بهرامینژاد یکی از دیگر توابین فعال زندان بود که خواهرش معصومه نیز جزو توابین بود. عارف رضوانی نیز یکی از توابین فعال فرقان بود که با یکی دیگر از توابین فرقان به نام هایده ازدواج کرد. Copyright: gooya.com 2016
|