سه شنبه 12 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شمع زندگی مادر رضا شهابی خاموش شد

مادر رضا شهابی، زنی که با خاطره فرزندش، شمع زندگی اش خاموش شد!
هر شب که خواب به سراغم می آيد، از پنجره اتاقم به آسمان می نگرم و با ستاره ها که با دست و دل بازی در آسمان سوسو می زنند، حرف می زنم و آرزو می کنم که فردا طلوع خورشيد خوشبختی من و هم وطنانم باشد.

و هرصبح که پنجره را می گشايم، به اميد اينکه اين روز همان روز خوشبختی است .ولی باز روزی ديگر به پايان می رسد و سال هاست که خبرهای ناگوار و تلخ را می شنوم، تا به کی؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آن روز کدامين روز است که خورشيد برای ما طلوع کند. ولی در دلم کسی می گويد آن روز نزديک است،
امروز هم صبح ديگری بود و احوال ياران پرسيدن و اميدوار بودن، ولی امروز خاطره تلخی را شاهد بودم که دچار خفقانم کرد.

قصه تلخ مادری که فرزندی برومند و پاک تقديم اين سرزمين کرد که با بازوان توانا نان کارگری بر سفره می نهاد و قلبی مهربان و بزرگ داشت. آری اين فرزند رضا شهابی از کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی است که دو سال پيش در خيابان دستگير و پس از تحمل ماه ها شکنجه و درد و ناراحتی و يازده ماه سلول انفرادی، به ۶ سال حبس و پنج سال محروميت از فعاليت اجتماعی و هفت ميليون تومان جريمه نقدی محکوم شد.

مردی که برای دفاع از حقوق صنفی خود و همکاران و به خاطر مهربانی اش و خريدن قلم و کاغذ و دفتر برای فرزندان محروم اين سرزمين، زير شکنجه سلامتی اش را از دست داده و هم اکنون نيمی از بدن او بی حس و از کار افتاده است.

درد آور است که همه فرزندان پاک اين کشور به جرم مهربانی در زندان اند!

اين مرد فرزند پاک مادری است که اکنون زير خروارها خاک خوابيده است و آرزوی ديدار فرزند را به گور برد و آنان که امروز بر مسند قدرت قوه قضاييه تکيه زده اند، آيا خود فرزندی دارند و يا پدر و مادری؟

کاش لحظه ای فکر می کردند که زنی زحمتکش با قلبی پاره پاره و چشم به راه فرزند نشسته، دريغ تا زمانی که قدرت در دستان ماست، عاطفه و انسانيت را با او کاری نيست!

آيا انديشيده ايد اين زن، اين مادر چه شبهايی با قلبی بيمار شمع وجودش در آرزوی فرزند چگونه سوخت و آب شد و عاقبت در شبی سرد و سخت زمستانی، به دور از نوازش های دست پر محبت پسرش خاموش شد!
اگر چه ايران به داشتن چنين فرزندانی افتخار می کند، ولی چه کسی بياد فرزندان رضا شهابی است؟

چه کسی به ياد می آورد همسر شجاع و فداکار رضا را که با فروش ترشی روزگار می گذراند، ولی سر جلوی نامردمان خم نمی کند.

درود بر تو ای ايران، درود بر تو سرزمين من که چنين فرزندان شجاع و دليری را در دامنت پرورانده ای.

يکی از مادران پارک لاله يازدهم ارديبهشت ۱۳۹۱
http://www.mpliran.com/2012/05/blog-post.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016