شنبه 27 خرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دیروز، امروز و فردای سازمان مجاهدین خلق ایران، اوئن بنت جونز

mko-logo.gif
کتاب ریموند تنتر نوشته‌ای است توصیفی که برای هواداران خارج شدن مجاهدین خلق از لیست سازمان‌های تروریستی آمریکا تهیه شده و بخشی است از کمپین مدیریت چهره و ظاهر آن گروه. آنچه تنتر که یکی از طرفداران دیرین مجاهدین خلق است تهیه کرده، راهنمای فشرده‌ای است درباره مجاهدین خلق که با عکس های رنگی و متون سخنرانی‌هایی که مجاهدین خلق پولشان را پرداخته تکمیل است. او هیچ جا در آن کتاب به حملات دهه ۷۰ آن گروه و یا کمک‌های آنان به صدام حسین نمی‌پردازد و همچنین با کمترین اشاره از کنار حملات دهه ۹۰ آنان در داخل ایران رد می‌شود.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


داستان تلخی است داستان مجاهدین خلق که هنوز ادامه دارد.

این سازمان این روزها سخت در تلاش است که با لابی‌گری و تبلیغات بسیار گسترده نامش را از سیاهه سازمان های تروریستی آمریکا – و لاجرم دیگر کشورهای اروپائی – خارج کند. سازمان دوستان و مدافعان خوبی را در پارلمان های اروپا به ویژه انگلستان به دست آورده است. گاه به برکت دلار و پوند و یورو و گاه به سبب همان ضرب المثل قدیمی "دشمن دشمن من دوست من است". بنابراین طبیعی می نماید که کسی یا کسانی پیرامون این سازمان یا به نفع این سازمان مقاله و کتاب منتشر کنند.

کتاب ریموند تنتر R.Tanter کتابی است در این مایه ها که اوئن بنت – جونز Owen Bennett-Jones نقد مفصلی بر آن نگاشته است که در مجله بررسی کتاب لندن منتشر شده است.

بینت - جونز در حقیقت گذشته و حال و آینده مجاهدین را هم در این نقد به نقد کشیده است.

ترجمه این نقد نخست در چند شماره سایت یولداش درج گردید و حالا کل آن تقدیم خوانندگان گویا می شود.

مدیر سایت یولداش

www.negahi.com

آقایی به نام «رِیموند تَنتِر» کتابی راجع به مجاهدین خلق به قلم آورده است به نام "برچسب ترور زدن به یک سازمان مخالف حکومت ایران"

book-cover-mko.jpg

آنچه که در زیر می‌خوانید ترجمه نقدی است بر آن:

--------

تروریست؟ کی، ما؟

«اُوئِن بِنِت - جونز»
ترجمه پیاله‌چی

داستان مجاهدین خلق همه‌اش حکایت این است که چگونه با چهره عوض کردن و مدیریت چهره، دشمنی سرسخت به یک یار عزیز و دردانه تبدیل می‌شود. در حال حاضر مجاهدین خلق در تلاش است که رسما اسمش را از فهرست سازمان های تروریستی آمریکا خارج کند و هنگامی که آن صورت بگیرد، خواهد توانست آزادانه از حمایتی که در واشنگتن برایش هست بهره‌مند شده و محبوب‌ترین گروه اپوزیسیون ایرانی، و بدون شک با بهترین تامین مالی، برای آمریکا شود.

دفعه آخر که گروهی توانست به جایگه مشابهی نائل شود گروه لابی‌گر كنگره ملي عراق به سرکردگی احمد چلبی بود که با نغمه‌سراییش در راستای دموکراسی و ارائه "شواهدی" بسیار سؤال بر‌انگیز از برخورداری صدام حسین از سلاح‌های کشتار جمعی و رابطه‌اش با القاعده، جاده اشغال عراق را برای آمریکا صاف کرد. بعد هم که جورج بوش آمریکا را درگیر جنگ کرد، تنها کاری که لازم كنگره ملي عراق و سرانش شد این بود که راحت بنشینند و آماده بدست گیری زمام امور در عراق شوند. جمع کثیری اکنون در واشنگتن بر این باورند که، بد یا خوب، آمریکا به جنگ ایران خواهد رفت و مجاهدین خلق نیز در آن نقشی برای ایفا خواهند داشت. لیکن اول بایستی هیلاری کلینتون را متقاعد کنند که اسمشان را از لیست رسمی سازمان های تروریستی آمریکا بزداید. برخی از مقاماتی که برای خانم کلینتون کار می‌کنند مصرانه بدو تاکید دارند که مجاهدین را در ان لیست باقی نگه دارد، ولی در عین حال نیز غول‌هایی در واشنگتن هستند که متخاصمانه از کلینتون بیرون شدن نام مجاهدین از آن لیست را می‌طلبند. حال، پس از گذر روندی جامع و طولانی، پرونده مجاهدین خلق منتظر رسیدگی خانم کلینتون واقع شده است.

سازمان مجاهدین خلق در دهه ۶۰ میلادی با عزم سرنگونی شاه به عنوان یک گروه ضد امپریالیست اسلامی سوسیالیست گرا تاسیس شد. آن گروه در آغاز نه تنها جویای یک انقلاب اسلامی بود، بلکه خود را حامی حقوق زنان نیز نشان ‌داد و چنان ترکیب آرمانی در دانشگاه‌های ایران دل ها ربود و با گذشت زمان و کسب پایه مردمی منسجمی، مجاهدین خلق توانست نقش چشمگیری را در سرنگونی شاه بازی کند. لاجرم محبوبیت این گروه در حدی بود که خمینی بر آن نابودیش شد و دهه ۸۰ میلادی را وقف محاکمه های نمایشی و اعدام اعضایش در ملاء عام کرد. در تلافی، مجاهدین نیز به سوء قصد علیه رهبران ارشد مذهبی داخل ایران پرداختند.

در ترس جانشان، مجاهدین اول به پاریس و بعد به عراق گریختند و در آنجا صدام حسین که شدیدا در نیاز دوست و متحدی در جنگش با ایران بود برایشان میلیون ها دلار بودجه و همچنین تانک و توپ و تسلیحات فراهم کرد. به علاوه آن قطعه‌ای زمین نیز در اختیارشان قرار داد که شد اردوگاه اشرف. دژی در میان بیابان در ۸۰ کیلومتری شمال بغداد با یک ساعت فاصله رانندگی با مرز ایران. از دهه ۷۰ تاکنون لفاظیات مجاهدین خلق از اسلامیست به سکولار، سوسیالیست به کاپیتالیست و انقلابی به ضدانقلابی تغییر داشته است. و از زمان سقوط صدام تاکنون مجاهدین سعی داشته‌اند که خود را طرفدار آمریکا، صلح‌گرا، و متعهد به دموکراسی و حقوق بشر نشان دهند. ولی اینگونه مدام از نو خود را اختراع کردن می‌تواند خطرناک باشد. دولت جدید عراق که طرفدار ایران است از سوی تهران برای بستن اردوگاه اشرف که طی سه دهه به بزرگی یک شهر کوچکی شده تحت فشار است. و خطر تنها از سوی ایران نیست. خیلی از عراقی ها نیز کینه ها در سینه علیه مجاهدین دارند، چرا که آنان نه تنها شانه به شانه صدام در یاری او بودند، بلکه در سرکوب های خشونت بار کردان و شیعیان عراق نیز با او مشارکت داشتند.

نیروهای امنیتی عراق دو بار به اردوگاه اشرف حمله کرده‌اند، یکبار در سال ۲۰۰۹ و بار دیگر در ۲۰۱۱ و بیش از چهل نفر را کشته‌اند. در یوتئوب می‌توان تصاویر خودروهای زرهی را دید که در حال زیر گرفتن ساکنین بی‌سلاح اشرف هستند. اکنون عراق اصرار دارد که اردوگاه اشرف بسته شود و ساکنین آن نیز با بی‌میلی در حال نقل مکان به کمپ لیبرتی هستند که یکی از پایگاه‌های سابق ارتش آمریکا در نزدیکی فرودگاه بغداد بوده و اکنون تحت نظارت سازمان ملل و در حفاظت نیروهای امنیتی عراق است. کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل اکنون در حال بررسی و رسیدگی برای فرستادن ساکنین آنجا به کشورهای دیگر به عنوان پناهنده است. اشکال ولی این جا است که کشور های معدودی مایل به پذیرش افرادی هستند که آمریکا آنان را رسما تروریست می‌خواند و بسیاری نیز آنان را اعضای یک فرقه توصیف می‌کنند.

بعد از سال ۱۹۸۹ بود که سازمان مجاهدین خلق شروع کرد به بکارگیری روش‌های فرقه‌ای - مانند قطع رابطه و جداسازی اعضایش از دوستان و خانواده و کنترل جریان اطلاعات بیرون به آنان - و آن سالی بود که مسعود و مریم رجوی دست به عملیات «فروغ جاودان» زدند. پس از ناکامی صدام در سرنگون ساختن رژیم ایران، آن عملیات قرار بود زور بزرگ و آخری باشد که زده شده و کنترل کشور را بالاخره به تصاحب آورد. رجوی به سربازانش گفته بود که پیروزی یقین است چرا که ایرانیان، نظامی و غیرنظامی، به آنان در راهشان به سوی تهران خواهند پیوست و به راحتی آب خوردن خواهد بود. ولی به هنگام ماجرا ایران ضد حمله شدیدی به تقابل گذاشت. بیش از هزار تن از مجاهدین کشته و بسیاری دیگر از آنان مجروح شدند. در کل حدود یک سوم پرسونل مجاهدین در نتیجه این عملیات نابود شدند.

اکنون رجوی مجبور بود که برای شکستش توجیهی ارائه دهد. جواب عجیب و غریبی که در آن جهت داد این بود که به سربازانش گفت که شکست آنان به دلیل حواس پرتی‌شان ناشی از عشق و سکس بوده است. او به اعضای مجاهدین دستور داد که به ازدواج هایشان خاتمه دهند، و مانند سربازان یک واحد معمولی ارتشی، زن و مرد جدا از هم و مجرد در خانه‌های جمعی زندگی کنند. و آنان نیز، با قلوبی مملو از ایثارگری و شهادت‌طلبی تن به فرمان دادند. (فرمان تفکیک جنسیتی به چنان جدیتی به اجرا گذاشته شد و هست که حتی هنوز هم زنان و مردان ساعات متفاوتی برای استفاده از پمب بنزین اردوگاه اشرف دارند.) از اعضای سازمان خواسته شد که عشقی را که به همسران سابقشان داشتند اکنون وقف رهبرانشان، یعنی مسعود و مریم رجوی، کنند. با آگاهی به این که فشار غرایز جنسی داشت مردم را کلافه می‌کرد، جلسه‌هایی برگزار شد که در آنان اعضای سازمان وادار اعتراف به تخیلات جنسی‌شان در مقابل دیگران می‌شدند. و هنگامی که کسی به چیزی اعتراف می‌کرد، اعضای دیگر به او تف می‌انداختند. ایجاد و برقراری دوستی امری مکروه در اردوگاه اشرف بود و به همچنین وجود کودکان. رهبری مجاهدین به بهانه دلائل ایمنی از اواسط دهه ۸۰ دستور داد که صد ها کودک از آن اردوگاه به خانه های طرفداران مجاهدین در اروپا و کانادا منتقل بشوند. بعضی از والدینی هستند که بیش از بیست سال است بچه‌هایشان را ندیده‌اند.

به یاری چنین روش ها و همراه با برگزاری جلسات متعدد تلقینی (دکترینی) و اعمال ممنوعیت دسترسی به اخبار دنیای بیرون (اعضای مجاهدین مجاز به داشتن تلفن نبودند) رهبری مجاهدین توانست قاطعیتی در کنترل اعضایش حاصل کند. ولی همچنین اعضای مجاهدین خلق که در بیرون از عراق بودند نیز ازخود گذشتگی قابل ملاحظه‌ای در راه آرمان‌هایشان به نمایش گذاشتند. وقتی در سال ۲۰۰۳ مقامات فرانسوی مریم رجوی را به اتهام تروریسم در بازداشت داشتند (که بعدا آزاد شد) ده نفر از اعضای مجاهدین خلق در نقاط مختلف دنیا در اعتراض به بازداشت او اقدام به خودسوزی نمودند و دوتن از آنان در نتیجه جان خود را از دست دادند. البته سازمان مجاهدین خلق منکر فرقه بودنش است، حتی اگر بسیاری از ناظرین خارجی - یعنی افسران عالی رتبه ارتش آمریکا، ماموران اف‌بی‌آی، ژورنالیست ها و تحلیلگران اندیشکده «راند Rand» که قسمت اعظم بودجه‌اش را وزارت دفاع امریکا تامین می‌کند - بعد از دیدن اردوگاه اشرف عقیده‌ دارند که هست. یک مقام ارشد وزارت خارجه آمریکا (که اکنون بازنشسته است) بعد از اشغال عراق به اردوگاه اشرف فرستاده شد تا با هزاران عضو مجاهدین خلق ساکن آنجا به مصاحبه بپردازد و به این نتایج رسید که: سازمان مجاهدین خلق یک فرقه است؛ حالت غریب و غیر عادی عاری بودن آن کمپ از کودکان یک 'تراژدی انسانی' است؛ اعضای مجاهدین خلق مورد 'سوءاستفاده و فریب' رهبرانشان واقع شده‌اند؛ و عضویت بسیاری شان در نتیجه گول خوردنشان بوده است.

سازمان مجاهدین خلق از روش های مختلفی برای عضوگیری بهره جسته است. اعضای تراز اول آن قبل از انقلاب در ایران بدان پیوستند. بقیه سرباز وظیفه هایی هستند که طی جنگ ایران و عراق به اسارت درآمده بودند و رژیم صدام به آنان پیشنهاد کرده بود که اگر به مجاهدین خلق بپیوندند میتوانند از اردوگاه اسرای جنگی خلاصی یافته و به اردوگاه اشرف و زندگی راحتتری در آنجا بروند. به برخی از اعضای مجاهدین در دانشگاه‌های آمریکا پیشنهاد عضویت و وعده اشتغال، پول، پاسپورت جدید، و فرصتی برای مبارزه با ملاها داده شده بود. برخی دیگر نیز فقط بسادگی گول خورده بودند. به یکی از فعالین مجاهدین در ایران هنگامی که برای دیداری به اردوگاه اشرف رفته بود، گفته بودند زن و بچه‌اش کشته شده اند پس چه بهتر که همانجا باقی بماند. ده سال گذشت تا اینکه توانست به تلفنی دسترسی پیدا کند؛ و اولین کاری که کرد این بود که با خانه‌اش تماس گرفت و متوجه شد که خانواده‌اش هنوز زنده‌اند. بعضی از اعضای سابق مجاهدین می‌گویند که به محض رسیدن به عراق آنان را سریعا و بدون اینکه پاسپورتشان مهر بخورد از پیش مامور مهاجرت به اردوگاه می‌بردند. بدان صورت اگر بعدا میگفتند که میخواهند اردوگاه را ترک کنند، به آنان گفته می‌شد که به دلیل ورود غیرقانونی به کشور دستگیر خواهند شد. من ساعتها گوش به چنان شهادت ها از دهان اعضای سابق مجاهدین خلق داده‌ام. سازمان مجاهدین خلق موکدا اصرار دارد که همه آنهایی که چنان شهادت هایی را ارائه داده اند ماموران ایران هستند. آن سازمان همچنین منکر فریب دادن خانواده ها است. ولی اشک هایی که در صورت والدین، همسران، و فرزندانشان دیده‌ام برایم به کفایت واقعی‌اند.

علیرغم همه این ملاحظات، برخی از افسران ارتش آمریکا که در دوران اشغال عراق در اردوگاه اشرف کار کرده‌اند، قانع شده‌اند که گروه مجاهدین خلق می‌تواند متحد مفیدی واقع شود. ژنرال دیوید فیلیپس، یک افسر دژبانی که مدتی را در سال ۲۰۰۴ در اردوگاه اشرف بسر برد چنین استدلال می‌کند که سازمان مجاهدین خلق را نمی‌توان بیش از تفنگداران دریایی آمریکا یک فرقه خواند: چرا که در هر دو آن تشکلات اعضایشان باید اونیفورم بپوشند، مطیع فرمان باشند، و مناسکی را به جای آورند که در نظر اشخاص ناوارد عجیب و غریب جلوه می‌کند. عواطف مثبتی را که در ارتش آمریکا به سود سازمان مجاهدین خلق وجود دارد می‌توان به آسانی توضیح داد. در اطلاعاتی که در باره مجاهدین خلق پیش از عملیات در سال ۲۰۰۳ به نیروهای ارتش آمریکا ارائه شده بود آنان گروه تروریستی تا دندان مسلحی توصیف شده بودند که انتظار می‌رفت وفادارانه برای صدام علیه نیروهای آمریکا بجنگند. ولی موقعش که رسید رهبری مجاهدین بسیار سریع دریافتند که صدام محکوم به فنا است و لذا با ظرافتی رقص باله‌ وارچرخشی سیاسی به روی نوک پا به انجام آوردند. هنگامی که نیروهای آمریکایی به اردوگاه اشرف رسیدند با اعضایی از مجاهدین روبرو شدند که به استقبالشان آمده و در نهایت ادب و با زبان انگلیسی پشتیبانی‌شان را ابراز می‌داشتند. پس از آن بسیاری از سربازان آمریکایی اردوگاه اشرف را به مثابه مکان امنی در دیاری متخاصم تلقی می‌‌کردند.

آنچه که در بالا گفته شد، ولی، محبوبیت مجاهدین خلق را در میان سیاستمداران لندن، بروکسل، و واشنگتن توجیه نمی‌کند. قدری از آن محبوبیت را پول خریده است. بیش از سی تن از مقامات عالی رتبه پیشین آمریکا بطور معمول در مناسبت‌ها و همایش‌های حامی مجاهدین خلق شرکت کرده و سخنرانی می‌کنند. نام آنان شامل است از رودی جولیانی Rudy Giuliani ، هاوارد دین Howard Dean ، مشاور امنیت ملی سابق کابینه اوباما ژنرال جیمز جونز James Jones ، و لی همیلتون Lee Hamilton عضو سابق مجلس نمایندگان آمریکا. نرخی که برای سخنرانی به آنان پرداخت می‌شود معادل است با هر ده دقیقه ۲۰۰۰۰ تا ۴۰۰۰۰ دلار. موضوع صحبت این سخنرانی ها هم زیاد مهم نیست چرا که متن برخی از آن‌ها غالبا عاری از ذکری از مجاهدین خلق است. در ماه‌های اخیر کابینه اوباما شواهدی دال بر قصد متوقف ساختن چنین سخنرانی‌ها بروز داده است. خزانه‌داری آمریکا اکنون در حال بررسی این است که آیا منبع مبالغ دریافتی این سخنرانان مرتبط با سازمانی تروریستی است یا نه. به عبارتی دیگر، خزانه داری آمریکا در پی روشن کردن این است که آیا نهاد های ایرانی در خارج که پول سخنرانان مذکور را پرداخته‌اند عوامل مرتبط به مجاهدین خلق می‌باشند؛ البته آنانی که مجانی برای مجاهدین خلق کمپین می‌کنند شامل این بررسی نیستند. اغلب حامیان گروه مجاهدین از آنانی می‌باشند که از هر گروه و نهادی که ضد رژیم تهران فعالیت کند حمایت خواهند کرد. به نظر می‌رسد که آنان غافلند از این که سازمان مجاهدین خلق یک فرقه شناخته شده و از شکایات اعضای سابقش بی‌خبرند. چند تن از سرشناس‌ترین لابی‌گران گروه مجاهدین خلق می‌گویند که راضی شدنشان به سخنرانی برای گروه ناشی از اطمینانشان به احترام و آبروی چهره‌های لابی‌گر دیگری بود که به نفع مجاهدین سخنرانی کرده بودند.

در واشنگتن نیز سازمان مجاهدین خلق لابییست هایی را به استخدام درآورده که جوابیه های طویلی در جهت انتقادات وارده علیه گروه تهیه می‌کنند. گزارش ۱۰۵ صفحه‌ای شرکت رَند در باره مجاهدین خلق که یک تیم چهار نفره‌ ۱۵ ماه روی آن در آمریکا و عراق کار کردند کامل و مفصل‌ترین تحلیلی است که تاکنون در باره جوانب فرقه‌ای آن گروه نوشته شده است. در جواب آن یک گزارش ۱۳۱ صفحه‌ای به نام «اقدام اجرایی Executive Action» به وسیله نهادی نوشته شد که خود را چنین توصیف می‌کند: 'یک سی‌آی‌ای و وزارت دفاع خصوصی که آماده حل بدترین مشکلات و سخت‌ترین چالش‌های کار شما است'. و تیتر آن گزارش چنین نوشته شد: 'خواستگاری فاجعه: چگونه گزارش مغرضانه و غلط شرکت رند جان مردم را به خطر می‌اندازد، قوانین بین‌المللی را به سخره می‌گیرد، و به معیارهای خود پشت ‌می‌کند'. نیل لیوینگستون Neil Livingstone کاندیدای فعلی سمت فرمانداری ایالت مونتانا، گفت که یک 'شهروند آمریکایی' او را استخدام کرده بود تا بی‌طرفی گزارش شرکت رند را ارزیابی کند. منجمله نواقصی که او در نتیجه‌گیری‌اش برشمرد این بود که مدونین آن گزارش بسیار بی‌تجربه‌تر از آن بودند که در باره چیزی به پیچیدگی موضوع گروه مجاهدین خلق بنویسند. هنوز هم هواداران مجاهدین آن گزارش را که سه سال پیش نوشته شده به عنوان چیزی که کار 'دانشجویان سال دومی' است، مردود می‌شمارند. در آن راستا شرکت رند توضیح می‌دهد که این انتقادات اشاره به دستیاران رهبر تیم مدون آن گزارش دارد که در تهیه آن نقشهایی جزئی داشتند و اسم آنان در صفحه تیتر گزارش برده شده بود تا بعدها بتوانند در خلاصه تجربیات کاری‌شان (رزومه) بدان اشاره کنند. این همه لابی‌گری ها مستلزم پول کلانی است. مقداری از آن بوسیله کسانی تهیه می‌شود که در انگلستان و جاهای دیگر با عزم فراوان خانه به خانه درها کوبیده و درخواست اعانه می‌کنند. مقامات آمریکایی نیز بر این باورند که مجاهدین خلق همچنین بهره‌مند از سودی می‌باشند که با سرمایه‌گزاری خوب درامد هنگفتی که صدام به آنان می‌داد، اکنون در اختیار دارند.

اغلب کمپین‌های مجاهدین خلق گرا جوابگویی به ادعای کارکرد و رفتار فرقه‌ای آن را مستقیما پیشه نمی‌کنند: در عوض، لابیگران تمرکزشان را بر بیرون آوردن نام آن گروه از لیست تشکلات تروریستی معطوف می‌دارند. قطع‌نامه‌ای از سوی مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۱۹۹۶ کمیته‌ای را به تاسیس نهاد تا توافقنامه‌ای در باره تروریسم بین‌المللی تدوین کند و از آن زمان تاکنون مقاماتی سالانه به گرد هم آمده و موضوع را به بحث گذاشته‌اند. ولی نمی‌توانند به این توافق برسند که تروریسم چیست. اشکال عمده کار را دو امر تشکیل می‌دهد. نخست اینکه سازمان کنفرانس اسلامی تاکیدش بر این است که نهضت هایی که علیه نیروهای اشغالگر مقاومت می‌کنند - مثلا در کشمیر - نباید به عنوان تروریست تلقی شوند. و دوم اینکه بنابرهر گونه تعریفی که کمیسیون از تروریسم ارائه دهد، دولت‌هایی هستند که نگرانند خودشان شامل آن تعریف واقع شوند. لذا در حالیکه برخی از دولت ها تعاریفی از تروریسم ارائه داده‌اند که مناسب وضعیت و منافع خودشان است، هنوز در سطح بین‌المللی اجماعی بر سر تعریف تروریسم حاصل نشده است. البته دادن و یا ندادن لقب تروریست به یک گروه همیشه یک کنش سیاسی است: ارتش جمهوریخواه ایرلند IRA هرگز اسمش وارد لیست سازمان‌های ترویستی آمریکا نشد؛ در حالیکه از نظر رسمی آمریکا تا سال ۲۰۰۸ نلسون ماندلا یک تروریست باقی ماند.

پیشینه حملات فزاینده مجاهدین به دهه ۷۰ میلادی برمی‌گردد، زمانی که فعالیتش در مخالفت با شاه و در جهت توبیخ آمریکا به دلیل حمایتش از شاه بود. وزارت خارجه آمریکا بر این باور است که در سال ۱۹۷۳ یک حسابرس آمریکایی که در تهران کار می‌کرد و در سال ۱۹۷۵ دو تن از اعضای یک گروه کمکی مشورتی نظامی ارتش آمریکا بوسیله مجاهدین خلق ترور شدند. سه تن از رؤسای شرکت راکوِل اینترنشنال Rockwell International و یکی از تگزاکو Texaco نیز به قتل رسیدند. تخاصم مجاهدین خلق علیه آمریکا بعد از انقلاب نیز ادامه یافت. در ۴ نوامبر ۱۹۷۹ سفارت آمریکا به اشغال دانشجویان درآمد و ۵۲ دیپلمات آمریکایی ۴۴۴ روز در گروگانی بسر بردند. یکی از آن دیپلمات ها بعد ها گفت که اگر فریب آشناهای مجاهدین خلقی را نخورده بود آن روز در سفارتخانه حضور نمی‌یافت. یکی دیگر از گروگان ها گفت که شکی ندارد که مجاهدین خلق از گروگان گرفته شدنش حمایت کردند و در حقیقت مخالف راه حل سیاسی برای فیصله یافتن قضیه بودند. برای مدتی طولانی پس از اینکه خمینی بالاخره تصمیم گرفت که وقت پایان ماجرا رسیده است، مجاهدین خلق هنوز در تلاش و تکاپوی به محاکمه کشیدن دیپلوماتهای گروگان آمریکایی بودند. برای مدتها مجاهدین خلق اذعان می‌داشتند که حمایتشان از گروگان‌گیری متظاهرانه و تبیینی بود؛ لیکن اکنون حمایتشان از گروگان‌گیری را کلّا انکار می‌کنند. توضیح مجاهدین خلق در رابطه با ترور آمریکایی ها این است که در زمان وقوعشان رهبری اصلی گروه در زندان شاه بسر می‌برد و آن باعث شد که یک انشعاب مارکسیستی که در مجاهدین ایجاد شد کنترل سازمان را غاصب شود، و آن ها بودند که قتل آمریکاییان را مرتکب شدند، و اینکه پس از آزادی رهبری اصلی مجاهدین از زندان و به جای برگشتنش، آن حملات خاتمه یافتند. باری، شاید این بحث ها اکنون بی‌مورد باشد. چرا که زمانی طولانی از دهه ۷۰ گذشته است و تشکل ها تغییر می‌یابند.

گرچه شاید مجاهدین خلق دست از کشتن آمریکایی ها کشیدند ولی به پیکار خشونت‌آمیزشان در عراق و ایران متعهد باقی ماندند. کارهایی که مجاهدین خلق در خدمت به صدام حسین و در راستای سرکوب شیعیان و اکراد عراق انجام دادند، در مقایسه با بمب‌گذاری ها، ترورها، و آفندهای وسیعی که در طول دهه های ۸۰ و ۹۰ میلادی در داخل خاک ایران به اجرا در آوردند جلوه‌ای ناچیز دارد. پیشینه خشونت‌بار مجاهدین خلق بخوبی مستند است ولی آنان تاکید دارند که متعلق به گذشته است. چنین دیدگاهی مورد حمایتی اساسی از جانب دادگاه‌های اروپایی قرار گرفته است. کمیسیون استیناف سازمان های ممنوعه انگلستان در سال ۲۰۰۷ اعلام داشت که سازمان مجاهدین خلق توسل به زور را نفی کرده و علیه تصمیم وزارت امور خارجه آن کشور در باقی نگه داشتن مجاهدین خلق در لیست سازمان‌های تروریستی، درخواست تجدید نظر مجاهدین را مورد تایید قرار داد. در سال ۲۰۰۹ اتحادیه اروپا نیز نام سازمان مجاهدین خلق را از لیست سازمان‌های تروریستی‌‌اش با استناد به اشکال طرز عملی پرونده و بدین جهت بیرون آورد که اصلا در آغاز به اتحادیه اروپا گفته نشده بود که چرا نام آن سازمان باید در لیست قرار داشته باشد.

برای باقی نگه داشتن مجاهدین خلق در لیست تروریستی، خانم کلینتون بایستی چنین بیابد که آن گروه هنوز هم از ظرفیت و نیت ارتکاب اعمال تروریستی برخوردار است. طرفداران مجاهدین خلق اشاره به این دارند که یک دادگاه انگلیسی را از صلح‌جوی بودنشان قانع ساخته‌اند و همچنین در ژوئیه سال ۲۰۰۴ تکاتک اعضای ساکن اردوگاه اشرف نامه‌ای را امضا نموده و طبق آن خشونت و تروریسم را رد کرده‌اند. منقدین البته به آن مشکوکند. آنان می‌گویند با دانش اینکه در گوانتانامو و پایگاه بگرام چه ها می‌گذرد اتفاقا مایه تعجب می‌بود اگر اعضای مجاهدین در آن زمان چنان مدرکی را امضا نکرده و تروریسم را به نفی نمی‌داشتند. در نوامبر سال ۲۰۰۴ اف‌بی‌‌آی در گزارشی از فعالیت‌های مجاهدین خلق در لس‌آنجلس اعلام داشت که بخشی از مکالمات تلفنی ضبط شده رهبری مجاهدین خلق در فرانسه را در اختیار دارد که در آن در باره 'انجام موارد مشخصی از اعمال تروریستی منجمله بمبگذاری' گفتگو شده است. اف‌بی‌‌آی همچنین ادعا داشت که سازمان اطلاعات فرانسه و پلیس شهر کلن آلمان نیز اطلاعات مشابهی را از طریق شنود مکالمات تلفنی به دست آورده بودند. یک سال است که گزارش سال ۲۰۰۴ اف‌بی‌‌آی در دسترس عموم قرار گرفته است، ولی بیشتر آنچه که خانم کلینتون مایه و اساس تصمیم خود در راستای باقی نگه داشتن و یا بیرون آوردن مجاهدین خلق از لیست سازمان‌های تروریستی قرار خواهد داد هنوز محرمانه است. در سال ۲۰۱۰ دادگاه استیناف آمریکا حوزه کلمبیا (واشنگتن) حکمی بر داعیه سازمان مجاهدین خلق صادر کرد که طی آن خانم کارِن لکرفت هندرسون Karen LeCraft Henderson یکی از سه قاضی آن پرونده اظهار داشت اسناد محرمانه‌ای که در دست است 'پشتوانه قابل ملاحظه‌ای' در حمایت از این دیدگاه فراهم می‌کند که مجاهدین خلق هنوز دست اندرکار تروریسم هستند و یا اقلا از ظرفیت و نیت انجام آن برخوردارند. در ماه فوریه گذشته گزارشی از شبکه اخباری ان‌بی‌سی پخش شد که در آن از قول یک مقام آمریکایی که نامش فاش نشد گفته شد که گروه مجاهدین خلق مسئول ترورهای اخیر دانشمندان هسته‌ای ایران بوده است. در حالی که برخی از طرفداران مجاهدین خلق در آمریکا آن ترور ها را تلویحا به اعتبار آن گروه منسوب می‌دارند، خود سازمان دست داشتن در آن قتل ها را انکار نموده است.

کتاب ریموند تنتر نوشته‌ای است توصیفی که برای هواداران خارج شدن مجاهدین خلق از لیست سازمان‌های تروریستی آمریکا تهیه شده و بخشی است از کمپین مدیریت چهره و ظاهر آن گروه. آنچه تنتر که یکی از طرفداران دیرین مجاهدین خلق است تهیه کرده، راهنمای فشرده‌ای است در باره مجاهدین خلق که با عکس های رنگی و متون سخنرانی‌هایی که مجاهدین خلق پولشان را پرداخته تکمیل است. او هیچ جا در آن کتاب به حملات دهه ۷۰ آن گروه و یا کمک‌های آنان به صدام حسین نمی‌پردازد و همچنین با کمترین اشاره از کنار حملات دهه ۹۰ آنان در داخل ایران رد می‌شود. به عقیده تنتر قانونا فقط جریانات سال های اخیر است که به تصمیم باقی داشتن و یا بیرون آوردن اسم مجاهدین از لیست تروریستی مربوط می‌شود و لذا دامنه تمرکزش را به دوران پس از سال ۲۰۰۱ معطوف می‌دارد. به استدلال او مجاهدین خلق بهترین گزینه به اصطلاح «راه سوم» هستند: راهی برای عوض کردن رژیم در ایران، بدون توسل به تحریم و یا جنگ. اینجا است که خطای استدلال لابی‌گران طرفدار مجاهدین خلق آشکار می‌شود. آنان می‌گویند که مجاهدین خلق استفاده از زور را نفی کرده‌اند و بنابر این باید نامشان از لیست بیرون شود. پس اگر مجاهدین خلق واقعا نفی خشونت کرده و اکنون مصالحه خوی شده، آیا گزینه معقول تر این نیست که آمریکا از تظاهرکنندگان صلح‌جوی ایران - یعنی از جنبش سبز - که ثابت کرده‌است می‌تواند در ایران امروزه میلیونی به حرکت درآید حمایت کند؟ پس در حقیقت دقیقا بخاطر همین پیشینه خشونت‌بار و قهرآمیز مجاهدین است که حامیان آمریکاییش آن را به مثابه گزینه‌ای بالقوه برمی‌شمارند. چیزی که خیال می‌کنند ملا ها را از قدرت به کنار خواهد کشاند.

از آنجایی که راه انجام نظرسنجی قابل اطمینانی در ایران وجود ندارد، معلوم نیست که مجاهدین خلق چقدر از حمایت مردم برخوردارند. طرفداران گروه تاکید به داشتن شبکه پرقدرتی در داخل ایران داشته و برخوردار از پایه‌ای مردمی باقی مانده‌اند. و هم اینکه اگر رژیم از آنان نمی‌ترسید این قدر در پی آزارشان نمی‌بود. ولیکن منتقدین گروه می‌گویند که رژیم فقط از آنان نفرت دارد و از آنان برای پیشبرد تئوری های توطئه دشمن خارجی‌اش بهره می‌برد و هم این‌که با رفتن به جبهه صدام و در طی جنگ ایران و عراق در کنار او ماندن، مجاهدین لطمه عظیمی به پیکره حمایت مردمی‌شان وارد آوردند.

خانم کلینتون قادر به چشم‌پوشی از ملاحظات سیاسی نخواهد بود. لابی مجاهدین خلق پیش‌بینی قتل عام فعالان آنان در عراق را کرده است. اگر حمله دیگری از جانب عراق به اردوگاه اشرف بشود و یا اگر خود گروه موجب تحریک حمله دیگری شده و یا چنان صحنه‌آرایی کنند، آنوقت واکنش شدیدی از لابی مجاهدین خلق برخواهد خواست. اولویت فعلی وزارت خارجه آمریکا این است که ساکنین اشرف به سلامت به کمپ لیبرتی منتقل شوند. در ماه فوریه خانم کلینتون گفت که نقل مکان موفقانه گروه 'عاملی کلیدی در هرگونه تصمیمی در رابطه با وضعیت قانونی مجاهدین خلق به عنوان یک سازمان تروریستی خارجی خواهد بود.' این گفته از لحاظ قانونی معنایی ندارد. موافقت مجاهدین خلق به ترک اردوگاه اشرف چه ربطی دارد به ظرفیت و نیت آنان برای ارتکاب به حملات تروریستی؟ هیچ. ولی نشان می‌دهد که وزارت خارجه آمریکا واقعا از چه در هراس است: و آن اینکه چه از روی خصومت و یا به دلیل تحریک از جانب مجاهدین، عراقی ها برای بار سوم به مجاهدین حمله کنند و وزارت خارجه آمریکا محکوم به نادیده گرفتن همه علائم و هشدارها و تقبیح شود. در ماه مه وزارت خارجه حتی تا این حد هم رفت که بگوید تا زمانی که مجاهدین به تخلیه اعضایشان از اردوگاه اشرف ادامه ‌دهند، وزارت خارجه با نظر خوشی موضوع از لیست بیرون آوردن مجاهدین را بررسی خواهد کرد.

گفته بالا تلویحا این را مرقوم می‌سازد که خانم کلینتون دیگرقریبا مصمم به خارج ساختن اسم مجاهدین خلق از لیست گروه‌های تروریستی شده - پس همه تلاش‌های سخت مجاهدین در آن جهت بیهوده نبود. ولی چیز دیگری را نیز باید به خاطر سپرد. چنانکه ناظری خسته از روزگار اخیرا در واشنگتن گفت، 'خانم هیلاری کلینتون سیاستمداری است که نانش را به نرخ سیاست روز می‌خورد. در حال حاضر بسیاری از همکاران و هم‌گنان سیاسی‌ ایشان دارند پول خوبی به برکت سازمان مجاهدین خلق درمی‌آورند. مایه خشنودی‌شان نخواهد بود اگر آخورشان از میان برداشته شود.' و اکنون اگر مجاهدین خلق اسمشان از لیست بیرون بیاید، آنوقت می‌توانند، مانند شورای ملی عراق به سرکردگی چلبی، آن‌ها هم شامل دریافت بودجه از کنگره آمریکا شوند و رجوی‌ها هم به عنوان نامزدهای احتمالی مقام های دولتی که پس از سقوط ملاها تشکیل شود تلقی خواهند شد.

یک دهه پیش، دونالد رامزفلد و نئوکان ها چنان پاچه‌خور احمد چلبی شورای ملی عراق شده بودند که برایش هلیکوپتری فراهم کردند تا او و گروهی از هواداران سرسختش به ‌ناصریه برده شوند تا چنین دیده شود که او شخصا دارد عراق را آزاد می‌کند. ولی وقتی که هلیکوپتر به زمین نشست آشکار شد که هیچ‌کدام از اهالی محل هرگز اسم چلبی را نشنیده بودند. عاقبتا چلبی مسند قدرت را به نوری المالکی باخت و مجبور شد که به شغل وزارت نفت قانع شود. المالکی هم اکنون دارد از خود یک دیکتاتور هم‌پیمان ایران می‌پرورد: نتیجه‌ای که با اهداف آمریکا بسیار فاصله دارد. اما لابیگران جان سخت و شکست ناپذیر مجاهدین خلق در واشنگتن نظری خوشبینانه دارند. آنان قبول دارند که چلبی آنی نبود که پنداشته ‌شد. ولی می‌گویند این دفعه اوضاع فرق می‌کند. یکی از سرهنگ‌های بازنشسته‌ای که الان برای مجاهدین خلق کار تبلیغاتی می‌کند، دوست دارد که مریم رجوی را با جورج واشنگتن مقایسه کند. به نظر می‌رسد آمریکا دوباره آماده است که نشان دهد هنوز درس عبرت نگرفته است.

منبع: نقد کتاب لندن


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016