پنجشنبه 22 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

محاکمه يک نسل، مهدی هاشمی

در اواسط ماه ژوئن ۲۰۱۲، نظام جنايتکار جمهوری اسلامی ۴ تن از جوانان بی گناه عرب اهوازی را به اتهام قتل يک مامور نيروی انتظامی در جريان تظاهرات آوريل سال ۲۰۱۱، اعدام کرد. اين رژيم جنايتکار همچون اعدامهای سالهای گذشته، جوانان عربی که برخاسته از فقر و بدبختی و پرورش يافته محله های حاشيه ای و فقيرنشين سرزمين طلای سياه، را با اتهاماتی واهی و خالی از حقيقت را روانه چوبه دار ساخت و خانواده هايشان را داغدار کرد.
اين جوانان چند روزی قبل از اجرا شدن حکم اعدامشان فرصت يافتند تا از داخل زندان کارون اهواز پيامی را به جهانيان ارسال کنند. در فيلم ضبط شده از اين جوانان که توسط فعالان حقوقی اهوازی منتشر شد اين جوانان وضعيت خود در زندان و خواسته هايشان را به شکل ريز بيان کردند:
علی شريفی يکی از چهار جوان اعدامی گفت:
ما مخالف تروريسم و خشونت از هر طرفی که باشد هستيم. ما حقوق ملت خود را به شکل مسالمت آميز و از طريق برگزاری تظاهرات پيگيری کرديم. ما بی گناه هستيم و اتهام محاربه با خدا و پيامبر و فساد فی الارض و حکم اعدام در دادگاهی غيرعادلانه بر ما تحميل شد.
مطالبات ما مسالمت آميز بود و خواستار رسيدن به حقوق سياسی ، اقتصادی ، اجتماعی ملت خود بوديم اما به اعدام محکوم شديم."



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


وی در پايان گفت:" ما از مرگ نمی ترسيم و به هر چه خدا بخواهد قانع هستيم"
طه حيدری ديگر فعال سياسی اعدام شده نيز در پيام خود گفت:" من از ساکنان منطقه ملاشيه در اهواز هستم و دو فرزند دارم. در ۲۰ آوريل ۲۰۱۱ بازداشت شدم و سه ماه را در زندان اطلاعات سپری کردم. در سلول های تاريک در حالی که چشم بند بر روی چشمانم بود متحمل شديدترين شکنجه های روحی و جسمی شدم."
او گفت:" به همراه برادرانم و دوستانم در انتفاضه ۱۵ آوريل که قيام گرسنگان ، پابرهنگان و مظلومان بود ، شرکت کرديم. ما عليه فارسی سازی منطقه و تبعيض قيام کرديم و هنگاميکه تجمع مسالمت آميز برگزار کرده بوديم توسط نيروهای رژيم بازداشت شديم."

او افزود:" من و برادرانم و دوستانم تهديد شديم در صورتی که از همکاری واعتراف به هر چه بر ما ديکته شده سرباز زنيم با مرگ روبه رو خواهيم شد."

حيدری افزود:" با حضور احمدی نماينده دادستانی شکنجه شديم و او ما را به اعدام تهديد کرد سپس شعبه ۴ دادگاه انقلاب به رياست مرتضی کيارستمی ما را به اعدام محکوم کرد."
او به نمايندگی از دوستانش گفت:" ما ساکن يک محله بسيار فقيری هستيم که دهها هزار نفر در آن زندگی می کنند. در حالی که بزرگترين شرکت صنايع فولاد ايران در مقابل ما قرار دارد اغلب کارگران آن از خارج از اهواز استخدام می شوند. با اين وجود محله ما از بالاترين سطح فقر ، بيکاری ، گسترش مواد مخدر و پايين ترين سطح رفاه مدنی ، اجتماعی و بهداشتی رنج می برد."

وی گفت:" نصيب ما از چاه های نفت و گاز چيزی جز دود نيست. رژيم همچنين مسير آب رودخانه های منطقه را به سمت مناطق فارس نشين منحرف کرد و به اين ترتيب کشاورزی منطقه نابود شد. شرکت های استعماری نيشکر نيز بقيه زمين ها و آب ها را تصاحب کردند."
بنا بر اظهارات اين جوانان می توان اذعان کرد که آنها از فقر و بعدالتی و تبعيضی که نظام در ايران در حق همنوعان عربشان دارد، رنج می برند و خواهان برچيده شدن آن بواسطه شيوه های مسالمت آميز هستند. همچنين بنا با اظهارات اين جوانان، آنها تظاهرات مسالمت آميزرا وسيله ای برای درخواست حقوق حقه ملت عرب اهواز می دانند و هر ساله در سالگرد انتفاضه ۱۵ آوريل ۲۰۰۵ تظاهرات کرده اند.
آنها با شجاعت تمام به سرنوشت خود قانع هستند و بنا به گفته علی شريفی در پيگيری خواسته های برحقشان هيچ ابايی از مرگ ندارند.
اين سخنان معصومانه و بی پرده اين جوانان، حکايت از راه و روشی است که نسل جديد عرب اهواز از ميانه دهه ۹۰ ميلادی و تاکنون برگزيده است. نسلی که با اميدهای فراوان به استقبال اصلاحات خاتمی رفت و استان خوزستان با نسبت ۸۵% به محمد خاتمی رای داد تا شايد روزنه ای به سوی آروزهايش بگشايد و به عدالت و مساوات قدمی نزديکتر شود. ۸ سال دوران حکومت خاتمی فضايی بود که در آن جوانان تحصيل کرده و روشنفکر عرب اهوازی به شکل مسالمت آميز و از طريق برگزاری نشست های بحث و گفتگو سعی در آن داشتند تا رژيم را با عقل و منطق متقاعد سازند تا تبعيض پی ريزی شده و در سيستم مرکزی نهادينه شده، را پايان دهد و خواسته های انسانی و برحقشان را محقق سازد. شکست اين مهم آنهم در تعامل با مهندس گفتگوی تمدنها که سودای رهبری گفتگو در ميان تمدنها در سطح جهان را در سر می پروراند، تاثير سنگينی بر نسل جديد عرب اهوازی داشت. در اواخر مارس ۲۰۰۵ درز کردن نامه ای بکلی محرمانه از دفتر مهندس گفتگوی تمدنها، رويای جوانان عرب را نقش برآب ساخت. نامه ای که از توطئه غيرانسانی رژيمی با رياست محمد خاتمی، برای کوچاندن يک ميليون عرب از اقليم اهواز و جايگزين کردن آنها بواسطه مهاجران غيرعرب از ديگر استانهای ايران پرده بر می داشت.
نسل جديد عرب اهواز که به راه و شيوه مبارزاتی مسالمت آميز ايمان داشت انتفاضه عظيم و تاريخی ۱۵ آوريل ۲۰۰۵ را به انداخت تا توطئه غيرانسانی و جنايتکارانه رژيم را متوقف سازد. در آن زمان در جوار اقليم اهواز نه صدامی بود و نه عرب ديگری که جانب ملت عرب اهواز را بگيرد، تا جمهوری اسلامی بتواند جوانان عرب دست آويز آن بداند و آنها را دسته دسته اعدام کند.
انتفاضه ملت عرب اهواز به وحشيانه ترين صورت سرکوب شد و دهها جوان و کودک عرب به ضرب گلوله جان خود را از دست دادند و شماری نيز دست و پا بسته در رودخانه کارون به آب سپرده شدند و کشته شدند و چندين دسته از جوانان بی پناه ملت عرب گردنهايشان به جرثقيلها جمهوری اسلامی سپرده شده تا در ارتفاع چند متری از سطح زمين جان عزيزشان را از دست بدهند. همه اين وحشی گريهای با اتهاماتی واهی هم از طرف نظام و هم از اپوزيسيون بر آن سرپوش گذاشته شد و ملت عرب اهواز به گناه ناکرده جدايی طلبی محکوم به سرکوب شد و قتل و ترور و به زندان سپردن و اعدام کردن جوانان عرب از آن زمان تاکنون مجازاتی درخور ملت عرب اهواز شناخته شد.
در تعامل با مرکز و مرکز گرايان، نسل جديد عرب اهوازی با ديدگاه سياه و مبتنی بر توهمات به دور از حقيقت مرکز مواجه است. تحليل و بررسی سياست های رژيم های حاکم در ايران از زمان رضاخان تاکنون، نشان از آن دارد که اين رژيم ها سياستهايی را در اقليم اهواز به اجرا گذاشته اند که هيچ شباهتی با سياستهای يک نظام برای ملت خويش ندارد. در عوض سياستهای به اجرا گذاشته شد شباهت کاملی با سياستهای اسرائيل در فلسطين دارد و گاهی اوقات حتی از سياستهای صهيونيستی اسرائيل نيز فراتر رفته است. برای ا ثبات اين ادعا به بررسی اين سياست ها می پردازيم.
سياست مصادره زمين
براساس قانون اساسی جمهوری اسلامی، نظام مالک تمامی اراضی اقليم اهواز است و هيچگونه مالکيت خصوصی بر اراضی زراعی و ديگر اراضی معتبر نيست و هر زمان نظام اراده کند مالکان عرب اين اراضی بايد آنها را تخليه کنند. به عنوان مثال نظام در چارچوب طرح توسعه نيشکر حدود ۳۰۰ هزار هکتار از زمينهای کشاورزی حاصلخيز را از کشاورزان عرب مصادره کرد و آنها را آواره ساخت تا در شهرکهای حاشيه ای و فقير نشين اهواز از کوی ملاشيه، کوی صياحی، کوت عبدالله، کوی اهواز و غيره ساکن شوند و در فقر و بدبختی روزگار گذرانند. دهها هزار هکتار ديگر از زمينهای کشاورزان عرب در چارچوب طرح های مناطق آزاد تجاری و بنياد مستضعفان و رزمندگان و غيره و غيره توسط نظام مصادره شد.
مصادره آبها
از زمان ساختن اولين تونل انتقال آب برسرچشمه رودخانه کارون بيش از هفتاد سال می گذرد. از آن زمان تاکنون دهها تونل انحراف آب و دهها سد بر رودخانه ای اقليم اهواز از قبيل رودخانه های کارون، کرخه، دز، جراحی ساخته شدند و آبهای رودخانه های اقليم اهواز به يقما رفت تا کويرستان مرکزی ايران را سيراب کند. در انتقال آب رودخانه های کارون نظام هيچگونه قاعده ای را رعايت نکرد و هيچگونه حقی برای ساکنان اصلی اقليم اهواز در نظر نگرفته است و اقليم اهواز را که روزگاری پرآبترين منطقه ايران بود را با خطر خشکی تمام و تبديل شدن به صحرا مواجه ساخته است. کسی نيست که از اين رژيم بپرسد که آيا ملت عرب حقی در اين آبها دارند يا نه. چرا بايد آب به ديگران برسد و ملت عرب در بی آبی گرفتار شود و مجبور باشد آب شور بنوشد.
غارت نفت
غارت نفت اقليم اهواز بر همه عيان است و نيازی به شرح آن نيست. دهها سال است که نظام در ايران ثروت عظيم نفت را از زير پای ملت عرب اهواز غارت می کند و اين ملت بی پناه هيچ نصيبی از اين ثروت نبرده است جز آلودگی هوا و آلودگی محيط زيست آنها.
نابودی محيط زيست
اجرای طرحهای امنيتی از قبيل طرح توسعه نيشکر که هيچگونه توجيه اقتصادی ندارد و ويرانگر محيط زيست است، خشکاندن رودخانه های اقليم اهواز و آلودگی آبهای سطحی و سفره های زيرزمينی آب از طريق روانه ساختن فاضلاب صنعتی، روستايی و شهری دهها شهر غرب کشور در بستر رودخانه ها ی اين اقليم، خشکاندن تالاب عظيم اين اقليم که شهره جهانی دارند همه و همه سبب آن شده است که محيط زيست اقليم اهواز در وضعيتی کاملا خطرناک قرار بگيرد به گونه ای که در سال گذشته و در پی طوفانهای شن اقليم اهواز به عنوان آلوده ترين منطقه دنيا معرفی شد. اين سياستها به وضوح نشان می دهد که نظام در اهواز سياستهايی معروف به سياستهای سرزمين سوخته را دنبال می کند.
سياستهای غيرانسانی در حق ملت عرب اهواز
اين سياستها شرحی دراز نياز دارند و می توان به موارد زير اشاره کرد:
تبعيض برنامه ريزی شده در تمام عرصه های زندگی روزمره از قبيل تبعيض در درست يافتن به فرصت های شغلی، تبعيض در توليت مناصب دولتی و غيره و غيره. در اين زمينه می توان به نرخ بيکاری بالای ۴۰% در مناطق ۱۰۰% عرب اهواز اشاره کرد.
محروميت از تمامی حقوق اجتماعی و فرهنگی از جمله می توان به محروميت تحصيل به زبان عربی، محروميت از داشتن رسانه ای به ز بان عربی، ممنوعيت انتخاب نامهای عربی غير مذهبی برای فرزندان، محروميت از آگاهی به تاريخ ملت عرب اهواز و غيره و غيره.
تحقير هويت عربی ملت عرب اهواز
انکار وجود ملت عرب اهواز و يا تشکيک در هويت آنها و گاهی کولی ناميدن آنها و گاهی عرب زبان خواندن آنها، بمنظور عدم اعتراف به حقوق ملی آنها
محروميت از ثروتهای طبيعی اقليم، در اين زمينه می توان به اين نکته اشاره کرد که نمايندگان استان خوزستان در مجلس جمهوری اسلامی برای سالهای پی درپی سعی کردند تا يک درصد از پول حاصل از فروش نفت را به اقليم اهواز اختصاص دهند اما رژيم زير بار آن نرفت.
محروميت از تمامی حقوق سياسی و در عوض به حاشيه راندن ملت عرب اهواز
اين سياستها و دهها سياست ديگر حکايت از اشغالگرانه بودن سياستهای نظام ايران در اهواز است. رژيم با اين سياستهايش توانسته است خود را به عنوان اشغالگری تمام عيار به نسل جديد عرب که خواهان احقاق حقوق خود بدون هيچ پيش شرطی است، بنماياند. مرکز و طرفداران سيستم مرکزی بايد از خود بپرسند که اين رژيم ايران است که اشغالگر است يا ملت عرب جدايی طلب است!
از رژيم که بگذريم به اپوزيسيون می رسيم. زمانی که رژيم با سياستهای اشغالگرانه خود به مال و جان و هويت و فرهنگ و تاريخ ملت عرب اهواز می تازد و هر آنچه در راه خود می يابد ويران می سازد و به يقما می برد، سکوت آنها حکايت از چه دارد. زمانی که اپوزيسون برای کوچکترين مسئله ای که در مرکز اتفاق می افتد هيوها به راه می اندازد و گوش جهانيان را کر می سازد اما در برابر حکم اعدام دهها جوان عرب ساکت می نشيند و حتی حاضر نيست اخبار آنها را منعکس کند، اين دوگانگی چه مفهومی می تواند داشته باشد غير از همراهی با سياسيتهای اشغالگرانه رژيم بر عليه ملت بی پناه عرب اهواز.
برهمگان واجب است بدانند که انتفاضه آوريل ۲۰۰۵ حافظه تاريخی نسل های عرب اهوازی را از هرگونه شائبه ای که سياستهای آپارتايد قومی برجای گذاشته بود پاک کرد و تاريخ را به ۲۰ آوريل ۱۹۲۵ بازگرداند. نسل جديد عرب کاملا به هويت و تاريخ عربی خود آگاه است و بهيچوجه در مقابله با توهمات و مهملات تاريخی مرکزنشينان تسليم نمی شود و برايش خون برادران حيدری و دهها شهيد عرب اهوازی ديگر غيرقابل نسيان است. برای ا ين نسل عرب اهوازی بودن يا نبودن مسئله است نه همراه شدن با توهمات بی اساس مرکز نشينان.
آنچه در حال جريان است محاکمه نسل جديد عرب اهوازی از سوی نظام ايران است. اين نظام برای رهايی از خواسته های انسانی و برحق اين نسل که به شيوه ای مسالمت آميز مطالبه می شود هراسان است. اپوزيسيون ايرانی نيز شاهد بر اين محاکمه است. رژيم به اتهام واهی محاربه با خدا و رسول نسل جديد عرب اهوازی را به چوبه دار می برد تا با ايجاد رعب و وحشت ملت عرب اهواز را سرکوب کند و خود را از اعطای هرگونه حقی به آنها معاف سازد و اپوزيسيون با اتهام جدايی طلبی بر اين جنايت سرپوش می گذارد و در نظر آنها توهمات تاريخی شان والاتر از جان شريف آدمی زاد است بويژه اگر اين آدمی زاد عرب باشد.
پس تا دير نشده است به خود بياييم و موضعمان را در قبال نسل جديد عرب اهوازی اصلاح کرده و دست از توهمات اشغالگرانه برداريم و با ملت عرب اهواز از باب هموطنی حقيقی و نه دروغين وارد تعامل شويم.
روز شنبه ۷ ژولای ۲۰۱۲ نيز رژيم ۶ نفر ديگر از جوانان خلف آباد را به اتهام محاربه با خدا و رسول به اعدام محکوم کرد. اين هم امتحانی ديگر است برای اپوزيسون ايرانی تا يکی از دو گزينه هموطنی يا اشغالگری را انتخاب کند.

مهدی هاشمی
فعال سياسی عرب اهواز


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016