دوشنبه 26 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جماع، جهاد در راه خداست، طنزی از اسد مذنبی

به گزارش گيرنا، در چندم تير ماه سال جاری ماموران محکمه عدل الهی در حين گشت‌زنی در بيابان های اطراف، متوجه فريادهای کمک کمک مردی شدند که در حال تعقيب شتری بود. ماموران محکمه با مشاهده اين صحنه، اقدام به تيراندازی هوايی و دستگيری شتر جوانی کرده و در همان تحقيقات اوليه متوجه شدند که اين شتر مست بوده و با زور و تهديد مانع از اجرای فريضه جهاد توسط مرد مذکور شده است. پس از بازسازی صحنه جرم، کيفرخواست صادر و به شعبه اصلی محکمه عدل الهی فرستاده شد.
و اما جريان دادرسی جناب شتر در داد- گاه عدل الهی



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


قاضی- لطفا خودتان را معرفی نماييد
مرد- سيف الله فرزند خيرالله
قاضی- ماوقع را به تفصيل به سمع محکمه عدل الهی برسانيد
مرد- چشم قربان، در روز حادثه از بارش باران به وجد آمدم و هوس گردش بسرم زد به همين دليل سوار اين موجود فريب خورده شدم و به تفرج و سير آفاق پرداختم تا به برکه ای که از آب باران انباشته شده بود رسيديم. ناگهان در لب چشمه چشمم به صاحب جمالی افتاد که برای بردن آب به لب برکه تشريف آورده بودند.
قاضی- لطفا حاشيه نرويد، برويد سر اصل مطلب
مرد- بعله، آقايی که شما باشد، بلافاصله از همان بالای شتر از آن عليا مخدره خواستگاری و تقاضای ازدواج موقت کردم
قاضی- فرموديد عليا مخدره صاحب جمال بودند و آيا به تقاضای حضرت عالی پاس مثبت دادند؟ يعنی بله را گفتند؟
مرد- بله قربان به چشم خواهری هرچی بگم کم گفتم، ايشان هم يک نظر حلال به بنده انداختند و چون پی به نجابت و ديانت بنده بردند درجا موافقت خودشان را اعلام فرمودند
قاضی – عرض کردم از جاهای خوبش تعريف کنيد
مرد- ای به چشم، صاحب جمال را نشوندم ترک خودم و مشغول معازله بوديم که پس از پيمودن مسافتی به خاطر کوهان تحريک آميز اين ملعون تصميم گرفتم در همان بالا جهاد در راه خدا رو شروع کنم!
قاضی- آفرين بارک الله، مردان خدا بايد حضرتعالی را سرمشق قرار بدهند
مرد- اما جناب قاضی، اين نانجيب با رقص نابهنگام خود حال مارا گرفت چون هردوی مارا به شدت به زمين کوبيد و با کشيدن عربده و گرفتن گاز قصد ارعاب مارا داشت و هرچه به اين بی شرف گفتم که حق ندارد مانع انجام فرايض شرعی شود بخرجش نرفت که نرفت و من که چاره ای نداشتم شروع کردم به فرياد کشيدن و الباقی قضايا...
قاضی- يعنی جهاد نيمه کاره ماند؟
مرد- مگه اين بی ناموس گذاشت؟
قاضی- ای بخشکی شانس، هيچ چيزی بدتر از جهاد نيمه کاره نيست!
دراينجا قاضی خطاب به شترگفت: مگر نمی دانستی که جماع بر روی شتر جهاد در راه خداست؟
شتر- جناب قاضی اين بابا روی زمين بلد نيست کارش رو بکنه، منم ترسيدم ممکنه از اون بالا بيفته و شمشيرش بشکنه!
قاضی- خفه شو ملعون، وقتی قصاص شدی می فهمی دخالت کردن توی کار خدا يعنی چه؟
شتر- جناب قاضی اين نانجيب که شمشير جهادش هميشه تيزه، دائم منو می برد لب برکه و ضمن دادن وعده و وعيد و خواندن صيغه عقد موقت به فيض می رسيد، اونروز هم به همين نيت مرا به لب برکه برد و در حالی که صيغه عقد موقت را جاری می کرد چشمش به همان بقول خودش صاحب جمالی افتاد که البته خيلی هم صاحب جمال نبود
قاضی- عجب، به سرکار هشدار می دهم حال محکمه را نگير
شتر- قاضی، حاجی ت به هشتاد نود ساله هم می گه صاحب جمال
قاضی – ادامه بده بدبخت
شتر- خب اين حرکتش خيلی بمن برخورد؟
قاضی – به جنابعالی چه مربوطه خرمگس معرکه؟
شتر- جناب قاضی اگه کسی طرف صيغه ای شمارو قر بزنه ناراحت نمی شين؟
قاضی- خفه شو ابله، بنال زود تمومش کن
شتر- قاضی که شما باشين، ما بازم طاقت آورديم تا اينکه ديدم نخير حضرت آقا ميخواد بيخ گوش بنده يعنی همان بالا داماد بشه، ايندفعه ديگه خيلی شاکی شدم
قاضی- غلط کردی شاکی شدی، بيشعور تو چکاره ای که بخودت اجازه دادی جلو جهاد مقدس مرد خدا رو بگيری؟
شتر- مگه بنده خونه خالی ام؟
قاضی- پس چی
شتر- آخه جناب قاضی ايشان در يک زمان هم بنده و هم صاحب جمال مذکور را به عقد خودش درآورده بود و همچين چيزی خلاف شرعه
قاضی- به کوری چشم سرکار مردان خدا حق دارند در آن واحد تا چهارتا عقد دائم بکنند و چهل صد تا عقد موقت ، روشن شد؟
شتر- کم و کسری داشتين خبر کنين جناب قاضی
قاضی- نادان، جماع يعنی جهاد در راه خدا شيرفهم شد؟ حضرتعالی بايد خجالت بکشی که مست کردی و با عربده کشی و لات بازی احکام الهی رو به سخره گرفتی
شتر- جناب قاضی درسته که بنده مست بودم ولی عرق آلات که نخورده بودم، فقط آب بارون خورده بودم!
قاضی- فرقی نمی کند، بعضی اشخاص با ماءالشعير مست می کنند، برای محکمه عدل الهی فعل و حرکات مستی مهمه، ملتفتی؟ اخرين کلامت رو بگو چون می خوام بفرستمت جهنم!
شتر- قاضی جون يا معنای جهاد عوض شده يا مردان خدا تغيير ماهيت دادن!
قاضی – چطور مگه؟
شتر- آخه سابق مردان خدا با شمشير جهاد می کردن اما امروز با واياگرا...


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016