سه شنبه 27 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از "مجنونِ" ساکن قم تا "پاستورنشینانِ" متوهم، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
سايت‌های حکومتی که هر روز بيش از گذشته شاهد افشای دروغ‌های خود و رهبرشان در خصوص نزديکی "جنبش‌های آزادی‌بخش عربی" به جمهوری اسلامی هستند ظاهراً چاره‌ای ندارند جز آن‌که به تصويری مبهم از حالت نماز خواندن رئيس‌جمهور جديد مصر دل خوش دارند

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


ويژه خبرنامه گويا

از دوران کودکی برای ديداربا بستگان مادری ، مرتباً به « قم » سفر می کرديم و به همين جهت ، خاطرات بسياری از آن شهر دارم . در آن زمان ، برخی « قمی های ضد شاه » مدعی بودند که رژيم حاکم ، تعداد زيادی « مجنون » از شهرهای ديگر به« قم » کوچانده است . داستان امروز من مربوط به يکی از همان مجانين است. او که علاقه زيادی به دوچرخه سواری داشت هرگاه با کودک يا نوجوانی مواجه می شد که در حال عبور با دوچرخه بود جلوی او را می گرفت و ابتدا با « تحکم » از دوچرخه سوار در خواست می کرد که دو چرخه اش را به او بدهد . برخی کودکان ،اين مجنون بی گناه را نمی شناختند ودر برابر او تسليم می شدند اما به تدريج ، بسياری از کودکان او را شناختند و لذا در برابر خواسته او مقاومت می کردند . اين شناخت ، کار را بر آن بينوا سخت کرد واو کمتر موفق می شد به آرزوی « دوچرخه سواری رايگان » برسد . در عين حال او دست بردار نبود اگرچه به موازات افزايش « مقاومت کودکان »، از توقعات «‌مجنونِ بينوا » کاسته می شد .

يکی ازدوستان ، تعريف می کرد که « مجنون » ، روزی کودکی را متوقف و با اصرار خواستار گرفتن دوچرخه شد . کودک که با او و« بی خطر بودنش » آشنا بود با قاطعيت در خواست او را رد کرد اما وی با کوتاه آمدن از درخواست اوليه ، از کودک خواست فقط اجازه دهد بر روی صندلی دوچرخه بنشيند و هنگامی که اين درخواست نيزرد شد مجنون داستان ما ، با حالتی التماس گونه رو به کودک کرد و گفت : « پس اقلاً اجازه بده يک زنگ بزنم » . هم سن و سال های من می دانند که دوچرخه های قديمی ، يک زنگ فلزی داشت که در دوچرخه های جديد به « بوق » تبديل شده است . ( مثل تبديل شتر به ماکزيما و زانتيا در «داستان جنسی »شيخ دهنوی ).

آنچه مرا به ياد داستان چهل سال قبل «مجنون ساکن قم» انداخت ذوق زدگی عجيب سايت های دروغ پرداز حکومتی از نحوه نماز خواندن «‌محمد مرسی » رئيس جمهور جديد مصر است . اين سايت ها پس از چندين ماه تکرار دروغ رهبر خود در خصوص الگو پذيری « بهار عربی » از انقلاب اسلامی ايران و انتخاب نام جعلی « بيداری اسلامی » برای خيزش های عربی ، اکنون با واقعيت های غير قابل انکار در کشورهای آزاد شده عربی مواجهند اما درست همانند مجنونِ ساکن قم ، وقتی که از « موج سواری رايگان » نا اميد شدند توقع خود را به يک موضوع بسيار پيش پا افتاده تقليل داده اند و به اين دل خوش کرده اند که محمد مرسی ، بر خلاف اغلب « سنی مذهب ها» در هنگام خواندن نماز دستان خود را برروی سينه قرار نمی دهد ! البته يقين دارم دست اندرکاران اين سايت ها ، هرچقدر کم سواد و بی اطلاع باشند اين موضوع را می دانند که حالت ايستادن گروهی از اهل تسنن در نماز ، درست مانند شيعيان است و لذا پايين بودن دستان محمد مرسی در هنگام نماز ، نه موضوع عجيبی است و نه اهميتی زيادی دارد . اما سايت های حکومتی که هر روز بيش از گذشته ، شاهد افشای دروغ های خود ورهبرشان در خصوص نزديکی «جنبش های آزاديبخش عربی» به جمهوری اسلامی هستند ظاهراً چاره ای ندارند جز آنکه به تصويری مبهم از حالت نماز خواندن رئيس جمهور جديد مصر ، دل خوش دارند .

خبر را در اينجا بخوانيد تا شما هم ببينيد رسانه های دروغ پرداز رهبر ، پس از افشای دروغ هايشان در مورد «‌مصاحبه جعلی با رئيس جمهور مصر» و پافشاری بر «عدم سفر مرسی به عربستان» اکنون به چيزی قـــــانع شده اند که ارزش آن کمـــــتر از « نواختن زنگ دوچرخه » توسط مجنونِ داستان ماست . راستی يادم رفت بگويم نام مجنون ساکن قم هم « علی » بود.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016