شنبه 23 اردیبهشت 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

اسلام گرایی نمایشی دموکراسی خواهی گزینشی‬، مجتبی واحدی

مجتبی واحدی
حقیقت آنست که من شخصاً در ترانه جدید شاهین، هیچ آموزندگی ندیدم. حتی بر این باورم آنچه که عده ای آن را مبارزه با خرافات می نامند در نهایت به نفع حکومتی خواهد شد که بزرگترین مروج خرافات در طول تاریخ است.البته برای دیگران، این حق را قائلم که به نحوی دیگر بیندیشند. حتی به کسانی که «حمایت از آزادی بیان» را بهانه قرار داده اند تا مخالفت من با ترانه را بر نتابند خرده نمی گیرم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ویژه خبرنامه گویا

بیست و سوم اردیبهشت ماه ۹۱

ترانه جدید شاهین نجفی همانند هر اثر هنری یا «شبه هنری» دیگر، می توانست موافقان یا مخالفانی داشته باشد یا مورد بی اعتنایی قرار گیرد.
اما حاشیه های آن، هم اکنون بیش از عبارات و الفاظ به کار رفته در آن، حساسیت بر انگیز شده است. در نخستین روزهای انتشار عمومی این ترانه ی نه چندان قوی، نگارنده این سطور با اشاره به پیامدهای مختلف آن در جامعه، مخالفت خود با الفاظ موجود در این اثر اعلام کرد. گمان می رفت دو طرف ماجرا انگیزه ای برای «کش دادن»‌ موضوع نداشته باشند اما تلاش مشکوک برخی رسانه های حکومتی و همراهی سؤال برانگیز بخشی از اپوزیسیون برای مرتبط کردن یک فتوا از آیت اله صافی گلپایگانی با این موضوع، موجب تبلیغات وسیع پیرامون تهدید غیر واقعی علیه جان خواننده ترانه شد و نهایتاً‌ آن را در جایگاهی قرار داد که سکوت در برابر آن را غیر ممکن می سازد.

قبل از ورود به بحث اصلی،این نکته را یاد آوری می کنم که در حال تهیه مطلبی در خصوص «ارتداد و حکم آن» هستم که در آینده، آن را منتشر خواهم کرد. همچنین مایلم گوشه هایی از یک گفتگو را با شما در میان بگذارم که دهسال پیش، شخصاً شاهد آن بودم. در یکی از روزهای میانی پاییز سال ۱۳۸۱ و تنها چند روز پس از مخالفت آقای کروبی با صدور« حکم ارتداد» برای هاشم آغاجری و « ننگین خواندن حکم صادره علیه او » رئیس مجلس ششم در جلسه ای که من هم حضور داشتم با دو تن از روحانیون سرشناس حکومتی مواجه شد. این دو روحانی، محسن دعاگو امام جمعه شمیرانات و جعفر منتظری از مقامات عالیرتبه قضایی بودند. آنها زبان به ملامت کروبی گشودند که چرا با صراحت و به صورت علنی با این حکم مخالفت کرده است ؟سپس برای آنکه به خیال خود شیخ را خلع سلاح کند انبوهی از روایات و احادیث را بر سر او ریختند. کروبی هم که از قبل خود را برای «تکرار مخالفت » آماده کرده بود در کمال آرامش به آنها پاسخ داد که «حتی اگر همه روایاتی که شما می گویید درست باشد برای اثبات توهین، وجود دو عنصر ضروری است : نخست آنکه گوینده، واقعا قصد توهین داشته و دوم، وجود عبارات صریح که در جامعه، توهین تلقی شود.» آن روز به محض شنیدن این سخنان شیخ، به یاد داستان دیگری افتادم که بیست سال قبل از آن در دفتر اواتفاق افتاده بود و پایبندی عملی شیخ به دیدگاه خود در خصوص« توهین »را اثبات می کرد. آن ماجرا مربوط به پدر دلسوخته ای بود که پسر و عروس خود رادر عملیات جنایت کارانه بمب گذاری در میدان توپخانه تهران از دست داده بود. تنها دلخوشی این پدر داغدار، نوه خردسال و بسیار زیباروی او بود اما به دلیل بیماری خطرناک پوستی که پدر به آن مبتلا بود ما موظف شده بودیم «‌نوه » را از او جدا کنیم. پدر داغدارکه نوه زیبارو و شیرین سخن را در آغوش داشت ما را در وضعیت دردناکی قرار داده بود. از یکسو، سلامت آن طفل معصوم تهدید می شد و از سوی دیگر، اشک های پدر داغدار، دل هر انسانی را به لرزه می انداخت. وقتی که پدر مطمئن شد نمی تواند نوه را مانند سابق در کنار خود داشته باشد به ناگاه دست هایش را به طرف آسمان بلند کرد و خداوند را با الفاظی بسیار رکیک مورد خطاب قرار داد. همینقدر بگویم آن روز از آن پیرمرد عباراتی شنیدم که برخی از آنها را، نه قبل از آن شنیده بودم و نه پس از آن به گوشم خورده است. در یک لحظه، تمام وجودمن ـ که یک جوان هجده ساله و بسیار متعصب بودم ـ از احساس گناه پُر شد. در آن لحظه فکر می کردم «‌کفر گویی آن پیرمرد » تمام ارکان زمین و آسمان را به لرزه خواهد انداخت. سایر همکاران جوان من هم، کم و بیش چنان احساسی داشتند. گمان می کنم آقای کروبی شدت خشم را در چشمان ما دید. لذا برای جلوگیری از هرگونه برخورد ناشایست با پیرمرد داغدار ـ که ما او را کفر گو می پنداشتیم ـ ما را از صحنه دور کرد و گفت : « او خیلی دلسوخته و رنج دیده است و خداوند هیچگاه این سخنان را به حساب او نمی گذارد. ماهم بهتر است سخنان او را نشنویم » [نقل به مضمون]

بیست سال پس از آن سخن انسانی، این بار در یک جلسه رسمی، شیخ ما مشغول مباحثه با دو روحانی متعصب بود که گویی جز به مرتد دانستن آغاجری نمی اندیشیدند و می خواستند کروبی را نیز با خود همراه سازند. اما رئیس مجلس ششم تلاش می کرد به آنها بفهماند اولا ًهر سخنی، توهین نیست ثانیا در ارزیابی هر سخن واقدامی، باید انگیزه های افراد ـ که ممکن است بر خلاف برداشت های ظاهری از آن، حق جویانه باشد ـ مورد توجه قرار گیرد. آنچه کروبی بر آن پافشاری می کرد در واقع تکرار سخن امام علی (ع ) بود که در آستانه جان باختن به خاطر ضربه شمشیر یکی از خوارج، فرزندان را فراخواند و به آنان گفت: « پس از من خوارج را نکشید. زیرا میان کسی که به دنبال حق بوده و دچار اشتباه شده و کسی که از ابتدا، خود به دنبال باطل بوده، تفاوت وجود دارد ». یعنی امام اول شیعیان، حتی در مورد قاتل خود، انگیزه حق جویی و حق خواهی را محتمل دانسته است.

امروز که این مطلب را می نویسم از داستان غم انگیز  آن پدر دلسوخته، سی سال می گذرد و دهمین سال پس از مجادله شیخ کروبی با دو روحانی دیگر حکومتی بر سر « حکم ارتداد »  هم در حال سپری شدن است. کروبی اکنون در زندان است و نمی دانم از اخبار مرتبط با ترانه جدید خبری دارد یانه. اما مطمئنم اگر ترانه شاهین نجفی را بشنود آزرده خواهد شد. البته آزردگی شیخ، بیش از آنکه از عبارات غیر قابل دفاع و بعضاً سخیف ترانه، ناشی شود متأثر از شرایطی خواهد بود هر روز بیش از گذشته  برخی حساسیت ها ـ که برای دینمداران اهمیت دارد ـ  رادر جامعه  کاهش داده است. مطمئناً این پرسش، اولین سؤالی است که در ذهن همه روحانیون آزادیخواه می آید که « به نام دین، چه بر سر مردم آورده ایم که اکنون یک جوان معترض، برای نقد جامعه، عباراتی را به کار می گیرد که گروهی از متدینان، آن را توهین آمیز نسبت به عناوین دینی  می دانند؟»از سوی دیگر، یقین دارم  کروبی، مانند  بسیاری دیگر از روحانیون که نسبتی  با آخوندهای درباری ندارند امروز هم ترجیح می دهد در مواجهه با پدیده « ترانه جنجال برانگیز » همان راهی را برود که  در سال  های ۶۱ و ۸۱ در مواجهه با «دو توهین ظاهری به  مقدسات » طی کرد.

حقیقت آنست که من شخصاً در ترانه جدید شاهین، هیچ  آموزندگی ندیدم. حتی بر این باورم آنچه که عده ای آن را مبارزه با خرافات می نامند در نهایت به نفع حکومتی خواهد شد که بزرگترین مروج خرافات در طول تاریخ است.البته برای دیگران، این حق را قائلم که به نحوی دیگر بیندیشند. حتی به کسانی که  «حمایت از آزادی بیان» را بهانه قرار داده اند تا  مخالفت من با ترانه را بر نتابند خرده نمی گیرم.  توهین ها وتهدید های آنان را نیز به حساب « ازادیخواهی گزینشی » ایشان می گذارم که به موجب آن، خود  را در استفاده از همه واژه ها، آزاد می دانند اما مخالفت  زبانی با خویش را مخالفت با آزادی  بیان می پندارند. من بر این گمانم که شاید آنها در حکومت دینی، رنج هایی دیده اند که آنها را مانند پدر بزرگ داغدار سال ۶۱، بی تاب ساخته است.

اما روی دیگر این سکه، فتوایی است  که  تقریباً دو هفته قبل از ترانه خوانی جدید شاهین نجفی انجام شده و در یک هماهنگی عجیب، برخی از سایت های دروغپرداز حکومت ایران و گروهی از اپوزیسیون ایرانی، تلاش می کنند آن را به شاهین نجفی و ترانه جدید او نسبت دهند. این فتوا و حواشی آن نشان داد هم  برخی کسانی که ظاهراً به دنبال حاکم نمودن اسلام حقیقی در ایران هستند تا رسیدن به هدف خود، دهها و شاید صدها سال فاصله دارند و هم گروهی از مدعیان « دموکراسی خواهی » به صورت حقیقی، علاقمند به   تحقق دموکراسی  در ایران نیستند . در مورد برخی اسلام گرایان ظاهر بین، این پرسش وجود دارد که ایا واقعاً آنها از اهانت به ائمه شیعه،  آزرده می شوند ؟ اگر چنین است به کدام دلیل در برابر بسیاری از رفتارهای حکومت فعلی ایران که نتیجه مستقیم آن، رواج اهانت به خداوند، ادیان آسمانی، پیامبر و ائمه می باشد سکوت می کنند اما بدون توجه به پیامد های غیر قابل جبران، بلافاصله در پاسخ به« فتوا خواهی های هدف دار» حکم ارتداد صادر می کنند ؟تردید ندارم که همه مراجع تقلید، از هجو گویی امام جمعه متملق و بی سواد قم که در کنار گوش  روحانیون بلند مرتبه،  در خصوص لحظه تولد  رهبر و کارفرمای خویش، دروغی تهوع آورگفت  با خبر هستند. آنها لابد می دانند تا ماهها پس از این تملق گویی حقیرانه  و کاسب کارانه امام جمعه قم، نام امام اول شیعیان، سوژه مسخره گویی های اهانت آمیز بود. چرا آن روز هیچیک از « حامیان  ائمه علیهم السلام » حکمی  بر علیه امام جمعه قم  صادر نکردند در حالی که دروغ بزرگ او،  عامل اصلی همه  آن مسخرگی ها  بود !
بعید می دانم حتی یکی از روحانیون  ایرانی، نسبت به دروغگو بودن احمدی نژاد، تردید داشته باشد. آیا اهانتی بالاتر از این نسبت به امام زمان ( ع)  وجود دارد که  این دروغگوی حقیر، باصرف صدها میلیون تومان از وجوه عمومی، به عنوان « شعیب ابن صالح، سردار لشگر امام زمان» معرفی شود؟چرا کسی آن روز  به خاطر این اهانت، عمامه بر زمین نزد؟

مراجع تقلید از جمله آقای صافی گلپایگانی می دانند  که در سالهای اخیر چه ادعاهای گزافی در خصوص نیابت ویژه اقای خامنه ای از پیامبر اکرم و امامان شیعه مطرح شده و می شود. در حالی که نتیجه مدیریت خودخواهانه، پر مفسده و کینه توزانه او، زندگی را بر اغلب ایرانیان تنگ کرده است. همچنین  حمایت های  بی منطق او از دولت فاسد و دروغپرداز احمدی نژاد، بسیاری از جوانان ایرانی را نسبت به هرکس که آقای خامنه ای به او منتسب شود ـ پیامبر و ائمه ـ بدبین کرده است. تردیدی ندارم کینه ای که اکنون در دل بسیاری از هموطنانم  نسبت به حکومت ایران و رهبر آن ایجاد شده و رنجی که  نماینده خود خوانده خدا وپیامبر بر آنان تحمیل کرده، در مقاطع گوناگون، موجب رفتارها   و گفتارهایی شده و می شود که نمونه آن را  در سال ۶۱، از آن پدر داغدار مشاهده کردم.

می گویند شرط رسیدن به مرجعیت، عدالت است. آیا مصداق رفتار عادلانه آنست که در برابر اینهمه ظلم و فساد در  حکومتی که به نام خدا و پیامبر بر مردم مسلط شده، سکوت کنند و در مقابل، در مورد اقدامات تعدادی جوان بی نفوذ - راه اندازی یک سایت که من هم به آن اعتراض دارم - فتوای ارتداد صادرنمایند؟راستی آیا همین سکوت، نمی تواند نوعی تأیید برای ادعای وابستگی این حکومت به خدا و پیامبر باشد ؟آیا وابسته پنداشتن این حکومت به مقدسات اسلامی، بزرگترین توهین به مقدسات نیست؟آیا برخی مراجع تقلید حاضرند  یکبار هم به خاطر « این  همراهی خود  با توهین به مقدسات» علیه خودشان، حکم صادر کنند؟ 

گمان نمی کنم  هیچیک از کسانی که حکم ارتداد صادر می کنند  « سایت نقی »  ـ که من هم آن را غیر قابل دفاع می دانم ـ را دیده باشند. احتمالا شعر مناقشه برانگیز شاهین نجفی را هم نشنیده اند. اما به هرحال حکمی صادر شده است. می گویند حکم صادره، یک حکم عمومی است  و به صورت خاص شامل حال کسی نمی شود. حقیقت انست که حکم ایت اله صافی، تا حدودی با احتیاط هم صادر شده، زیرا او در پایان فتوای چند کلمه ای خود عبارت « واله اعلم»‌را آورده است (خدا آگاه تر است). اما ایا این مسائل می تواند رافع مسئولیت کسانی شود که حکم بی نام و کلی در اختیار زنگیان مست می گذارند؟

آیت اله صافی گلپایگانی وسایر مراجع تقلید قیلا بارها شاهد دروغ پردازی خبر گزاری فارس و سایر رسانه های حکومتی بوده اند. آیا اقای صافی رفتار  همین خبر گزاری فارس به همراه سیمای جمهوری اسلامی را فراموش کرده  که  در دوره تبلیغات ریاست جمهوری سال ۸۸، خبر دروغ در مورد حمایت مراجع تقلید از احمدی نژاد و مخالفت ایشان با میر حسین موسوی منتشر کردند اما حاضر نشدند تکذیبیه مراجع را پخش کنند؟ همان رسانه ها اکنون، فتوای بیست روز قبل اقای صافی را به عنوان « حکم ارتداد شاهین نجفی » منعکس کرده اند. در حالی که دفتر آیت اله صافی، برای حفظ امنیت جانی یک جوان ـ حتی اگر خطا کار باشد ـ هیچ اقدامی صورت نداده است. لابد آقای صافی به یاد می آورد که چند سال قبل، تعدادی از  جوانان  مستعد آدمکشی در کرمان، سخنان خونخوارانه شیخ مصباح یزدی را بهانه قرار دادند و چند دختر وپسر بی گناه را به قتل رساندند. آیا صادر کنندگان حکم کلی ارتداد، فراموش کرده اند که آن قاتل ها، در دادگاه گفتند که « بر اساس سخنان  مصباح بزدی، گمان کردیم که مقتولان، مهدور الدم هستند » و همین ادعا هم موجب تبرئه آنان شد؟

علمای طراز اول ساکن قم، حتی اگر نمی خواهند در خصوص حکم ارتداد و قابلیت تطبیق آن با شرایط فعلی ایران و جهان، تدبیری بیندیشند حد اقل باید مراقب باشند  احکامی که با دست و دل بازی صادر می کنند موجب به خطر افتادن جان بیگناهان نشود که اگر اینگونه شود همین حکم صادر کردن ها،  خود بزرگترین مصداق  توهین به مقدساتی خواهد بود که به بهانه حفظ حرمت آنها « حکم ارتداد»‌صادر می شود.  کسانی هم که به تحریک احساسات مذهبیون مبادرت  می کنند در خلق این وضعیت نابهنجار، نقش دارند 
البته نگرانی از برخی رفتارهایی که به  نام اسلام گرایی صورت می گیرد و بزرگترین و مظلوم ترین قربانی آن، اسلام است نباید ما را از  طرف دیگر ماجرا غافل کند. قصه  ترانه جنجال بر انگیز اخیر، نشان داد که تا رسیدن به دموکراسی هم فاصله زیادی داریم. هنوز بسیاری از« نخبگان مدعی دموکراسی خواهی »  نتوانسته اند از آزادی به گونه ای استفاد کنند که حقوق دیگران، محفوظ بماند. شاهین نجفی یک ترانه خواند که به نظر می رسد قشر وسیعی از ایرانیان، نسبت به آن توجهی نداشته اند، گروهی به آن علاقمندند وآن را یک اثر هنری می دانند، عده ای دیگر، این ترانه را فاقد نشانه های یک   اثر برجسته هنری می پندارند و به زعم عده ای دیگر ـ که کم هم نیستند ـ این اثر، واجد عبارات توهین آمیز است. البته در مورد درجه توهین آمیز بودن، در میان مخالفان، وحدت نظر وجود ندارد و بایستی  به هنگام قضاوت در خصوص  آن، به سخنان  شاهین که بر « دور بودن اثرش از هرگونه انگیزه توهین »   تأکید می کند توجه نمود. زیرا همین یک کلام، بسیاری از قضاوت ها در مورد آن را به بایگانی می فرستد. اما واکنش برخی دموکراسی خواهان ـ ونه همه آنان ـ  و یا مدعیان دموکراسی خواهی  نسبت به این ماجرا، بسیار تأمل برانگیز است. آنان از یک سو مدعی می شوند که کسی  نباید به  شاهین اعتراض کند  چون هیچکس نمی تواند جلوی اظهار نظر  دیگران  را بگیرد. به ادعای این گروه، شاهین  نجفی ازاد است هرچه می خواهد بگوید اما منتقدان او، اگر کلامی بر زبان بیاورند سخن انان مصداق « نقض ازادی بیان » است و البته هتاکی ها و حملات برخی مدافعان این ترانه به مخالفان آن هم، مشمول حکم آزادی مطلق بیان است!

کسانی که به مخالفت با ترانه مناقشه بر انگیز جدید پرداخته اند در سه دسته بندی می گنجند. گروه نخست معتقدند   در این ترانه عباراتی وجود دارد که به نوعی توهین به عقاید  شیعیان محسوب می شود. گروه دیگر، توضیحات بعدی شاهین نجفی و پافشاری او بر عدم وجود هرگونه انگیزه توهین را می پذیرند در عین حال عبارات  استخدام شده توسط ترانه سرا را « سبک »، « غیر هنری » وحتی سخیف می شمارند و از این زاویه با ترانه، مخالفت می نمایند. اما مخالفت گروه سوم، دقیقا از باب « دموکراسی خواهی » و « خرافه ستیزی » است. آنها معتقدند حاکمیت ایران، بزرگترین خطر برای دموکراسی است و تداوم استقرار آن، بهترین فرصت را در اختیار خرافه گرایان قرار می دهد تا دیدگاههای خرافی و ارتجاعی خویش را پیگیری نمایند . این گروه از مخالفان شاهین نجفی، معتقدند  سران فریب کار جمهوری اسلامی، شرایط خود را به خوبی درک می کنند و  می دانند که بسیاری از اقشار مذهبی جامعه، ضمن پایبندی به اعتقادات مذهبی، راه خویش را از حکومت فاسد و ظالم کنونی جدا کرده اند و بخش قابل توجی از ایشان، به جنبش اعتراضی ملت ایران پیوسته اند. در مقابل، حاکمانی  که فریب کاری، بخشی از ذات آنهاست از هر فرصت و سوژه ای  برای ایجاد تردید در میان مخافان متدین   حکومت، بهره می گیرند. یکی از روش های این حاکمان در سالهای اخیر، القای این دروغ بوده که « مخالفان حکومت، با اصل دین مخالفند نه با استبداد دینی. نتیجه آنکه اگر  حکومت فعلی سرنگون شود هیچ  حرمت وامنیتی برای خداباوران و مذهبی ها وجود نخواهد داشت. » متأسفانه گاه از  درون اردوگاه متکثر اپوزیسیون هم به صورت خواسته یا ناخواسته،  همکاری هایی برای تحقق  این هدف حکومت، انجام می شود. اشتباه نشود ! برخی افرادمی توانند با مذاهب و ادیانی که هم اکنون در جامعه ایران، رواج دارد مخالف باشند. بحث بر سر اینست که جمعیت کثیری از ایرانیان، با هوشمندی، حساب دین خود را از حاکمان ریاکار و دروغگوی ایران جدا کرده اند. آنها از تبدیل مذهب به ابزاری برای حفظ این حکومت فاسد و ناکار آمد، خسته شده اند  اما همچنان به شعائر مذهبی خود پایبندی دارند  که نشانه های آن را می توان در مراسم عمومی محرم، ماه رمضان و .... مشاهده نمود. برای این قشر جامعه، دیگاه اپوزیسیون نسبت به اصل مذهب، بسیار مهم است.  گروه سوم از مخالفان ترانه جدید، دقیقا از همین منظر به مخالفت بر خواسته اند زیرا  معتقدند  در ترانه « نقی »  عناصری وجود دارد که  در میان بسیاری از اقشار مذهبی، توهین به باور های دینی آنان تلقی می شود  وهمین امر، ابزاری برای حکومت خواهد بود تا بخشی از جامعه را به ترجیح حکومت فعلی بر اپوزیسیون، تشویق  نماید  زیرا اپوزیسیون یا بخش پر سر وصدای آن، حتی قبل از رسیدن به قدرت، اینگونه سخن می گوید و اعلام مخالفت با سخن خویش را هم تحمل نمی کند.

گروهی از حامیان دو آتشه شاهین نجفی، با ادعای دموکراسی خواهی، یک فتوای دروغین را دستاویز قرار داده اند و با تبلیغ کسترده  پیرامون آن، به صورت غیر مستقیم به حکومت کمک می کنند تا مظاهر گوناگون « نقض دموکراسی» را از چشم ها مخفی نگه دارد. آنهابا منتسب کردن فتوای بیست روز پیش اقای صافی گلپایگانی  به ترانه ای که حدود یکفته پیش منتشر شده، فریاد بر می آورند « جان ترانه سرا، در خطر است ».   تردیدی ندارم که  اگر تهدیدی نسبت به این جوان ایرانی وجود دارد باید برای رفع آن تدبیری اندیشید اما سرگرمی بیش از حد نسبت به خطر نه چندان جدی و تا حدودی موهوم، این شانس را به حکومت داده تا خطر قطعی که متوجه جان نرگس محمدی، ابوالفضل قدیانی و محمد رضا معتمد نیا می باشد از چشم رسانه ها و بسیاری از مردم، مخفی بماند. شاید برخی دمورکراسی خواهان گزینشی، برای دفاع از دو زندانی مذهبی که شجاعانه در برابر استبداد دینی ایستاده اند ـ معتمد نیا و قدیانی ـ و جان آنها در خطر جدی است انگیزه ای نداشته باشند اما نرگس محمدی چه ؟ ایا برخی مدعیان دموکراسی خواهی که موضوع اخیر فرصت « انتقام گیری از مذهب » به آنها اعطا نموده است حتی یک کلام در مورد خطر واقعی که جان نرگس محمدی را تهدید می کند، سخن گفته اند؟

 نکته پایانی آنکه مگر می شود کسی دموکراسی خواه واقعی باشد اما به مردمی که به دنبال دموکراسی برای آنهاست دروغ بگوید؟آیا کسانی که فتوای مبهم مربوط به بیست روز پیش را « حکم قتل شاهین نجفی » معرفی می کنند وبدین گونه به مردم دروغ می گویند می توانند دمو کراسی خواه حقیقی باشند؟

سخن بسیار است. من همچنان مخالف ترانه جدید شاهین نجفی هستم. با بزرگنمایی ها و انگیزه خوانی هایی که موجب تهدید جانی ـ ولو غیر جدی ـ علیه او شده نیز مخالفم.اما از یک جهت این ترانه را فرصت ساز می دانم؛ فرصتی که نشان داد بعضی از اسلام گرایی های ما، نمایشی است و بخشی از دموکراسی خواهی ها نیز، گزینشی !راستی «اسلام گرایان » تا بردن حظ واقعی از اسلام و«دموکراسی خواهان» تا وصول به دموکراسی حقیقی. چقدر فاصله دارند؟


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016