سه شنبه 27 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

روايت افشاگر کهريزک از دخالت مأموران وزارت اطلاعات در زندگی خصوصی خود

مهدی محموديان، افشاگر بازداشتگاه کهريزک و روزنامه نگار محبوس در زندان رجايی شهر، طی نامه ای با شرح بخشی از آنچه در اين هزار روز بازداشت بر او گذشته نوشته است: وقتی از مظالمی که بر خودم رفته است می نويسم شرمسار کسانی هستم که صدها برابر اين فشارها بر دوششان سنگينی می کند و حتی امکان فرياد زدن را هم ندارند.

به گزارش کلمه، اين روزنامه زندانی در نامه ی خود تصريح کرده است: شرمسار کسانی هستم که هنوز سياه پوش گل های پرپرشان هستند و شرمسار رهبران دربندمان که از حداقل امکانات زندان همچون ملاقات با عزيزانشان نيز بی بهره اند و امروز بعد از هزار روز زندان با اطمينان و ايمان بيشتر نسبت به روزهای اول و گام هايی استوار تر در کنار دوستان و همرزمانم برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ايران گام بر می دارم.

اين عضو جبهه مشارکت که هفته ی گذشته در نامه ای به دادستان تهران از ماموران وزارت اطلاعات شکايت کرده بود در آن نامه نيز از دو مامور به نام های سجاد و طباطبايی نام برده که چندی پيش مادر وی را احضار کرده و از او اطلاعاتی درباره ی ازدواج و مسائل خانوادگی محموديان پرسيده اند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


بر اساس گزارش کلمه در آن زمان مهدی محموديان هم چنين تاکيد کرده بود که پيگير شکايت نامه ی خود خواهد بود.

در همين راستا، ارديبهشت ماه سال ۸۹ کلمه گزارش داده بود که ماموران وزارت اطلاعات از همسر سابق محموديان خواسته بودند تا از وی به خاطر پرداخت نکردن مهريه شکايت کند تا آنها بتوانند علاوه بر ۵ سال حکم زندانش بين ۱۰ تا ۱۵ سال ديگر او را در زندان نگه دارند.

لازم به ذکر است که همسر سابق محموديان در آن تماس به ماموران اطلاعاتی يادآور شده که او و همسر سابقش پيش از اين جريانات و به علت مسائل شخصی و در کمال رعايت احترام طرفين و با توافق جدا شدند.

مهدی محموديان که در خصوص وقايع بازداشتگاه کهريزک اطلاع رسانی کرد، ۲۵ شهريور ماه در منزل شخصی اش بازداشت و به اتهام اجتماع و تبانی عليه نظام به ۵ سال حبس تعزيری محکوم شد.

طی دو سال گذشته بارها مادر محموديان از طريق دادستانی پيگير مرخصی استعلاجی برای فرزندش بود. پس از عمل نيز، خانواده اين زندانی سياسی در خواست داشتند که به محموديان مرخصی استعلاجی داده شود تا او بتواند سلامت خود را باز يابد. اما مسئولان زندان به اين درخواست پاسخی ندادند.

وی در ايام حبس در زندان رجايی شهر کرج نيز نامه ای درباره وضعيت اسفناک اين زندان خطاب به رهبری نوشت که موجب فشارهای بيشتر بر وی شد. محموديان نوروز امسال پس از دو سال نيم حبس بی وقفه، به مرخصی آمد تا مشکل ريه خود را که در ايام زندان ايجاد شده بود، درمان کند. او همچنين به مشکلات قلبی، فشار خون و روده دچار است که به اين خاطر چند بار در بيمارستان بستری شده است.

متن کامل اين نامه به شرح زير است:

به نام خدا
۲۵ شهريور ۸۸ پس از سه بار احضار به دفتر پيگيری اداره ی اماکن نيروی انتظامی (سپاه پاسداران و حفاظت نيروی انتظامی) حدود ساعت ۸ شب در حالی که در حال افطار بودم در منزل پدر بازداشت شدم. حدود ۵ نفر بسيار محترمانه وارد منزل شدند و بعد از بازديد بدنی و تفتيش ساده از منزل پدرم به منزل خودم در طبقه بالا رفتيم سپس و پس از حدود ۴ ساعت بازرسی بدون پيدا شدن موبايل و حتی لپ تاپ از منزل به سمت زندان اوين حرکت کرديم.

يادم می آيد آن شب بارانی تنها چيزی که باعث می شد بتوانم ناراحتی ام از بازداشت را مخفی نگه دارم اين بود که می توانستم از نزديک وضعيت زندان ها را ببينم. سال ها بود از وضعيت زندان ها می شنيدم و نمی دانستم کدامش واقعی است و کدام غلو شده و يا دروغ.

نمی دانستم شلاق بر بدن متهمان در حين بازجويی واقعيت دارد يا خير. نمی دانستم ضرب و شتم متهمان به چه ميزان واقعی است. نمی دانستم فحاشی و بد دهنی سربازان گمنام تا چه حد واقعيت دارد و انگار آنها نيز به نيت من پی بردند و در بندهای مختلفی گرداندندم، ۲۰۹، ۳۵۰، زندان کچويی، اندرزگاه کارگری و اندرزگاه ۴ زندان رجايی شهر، اندرزگاه ۱ (سلول های انفرادی رجايی شهر)، بند دو الف. و نتيجه اين گشت و گذار شد گزارش وضعيت زندان هايی که خطاب به آقای خامنه ای اوايل سال گذشته منتشر کردم. در اين مدت توانستم با گروه های مختلفی در مورد آنچه برسرشان طی اين سال ها آمده است گفتگو کنم که در آينده نه چندان دور گزارش آنها را نيز به تفکيک منتشر خواهم کرد.

اين هزار روز برايم سرشار از تجربيات شيرين بود از اينکه ياد گرفتم می توانم فارغ از اختلاف عقيده انسان ها را دوست داشته باشم برايم جالب بود که به کسی بيش از همه دل بسته بودم که گروه و حزب مطبوعش را دشمن مردم می پنداشته و می پندارم. مرحوم محسن دکمه چی از اعضای مجاهدين خلق را بيش از ديگران دوست داشتم. بهاييان را انسان های شريف و دوست داشتنی يافتم که با عقايدشان کيلومترها فاصله داشته و دارم.

تا قبل از زندان مردان بزرگی را می شناختم که وقتی در زندان در کنارشان قرار گرفتم از اينکه آنها را بزرگ می شمردم خجالت زده شدم. و البته يکی از شانس هايم همنشينی با دکتر سليمانی بود که در اين مدت مانند پدری مهربان و انديشمند سايه اش بر سرم بود. طی اين مدت روزهای سختی را نيز تجربه کردم. فحاشی ها و ضرب و شتم بازجوی اول در روزهای اول بازجويی تهمت های اخلاقی و هتاکی های سربازان گمنام در حين بازجويی. ضرب و شتم و فحاشی چند تن از مامورن ۲۰۹، دوبار حبس چند ساعته زير باران بدون لباس مناسب شنيدن صدای گريه و ناله دوستانم در اتاق های بازجويی، ديدن کف پای خون آلود يکی از زندانيان ۲۰۹ عدم ملاقات ۶ ماهه با دخترم زينب، همگی برايم دردناک بود. پس از انتشار گزارش وضعيت زندان ها خطاب به آقای خامنه ای، رکيک ترين الفاظ توسط رييس زندان آقای مردانی و دو معاونش نثارم شد. سپس به سلول انفرادی منتقل شدم. در همان ايام رييس حفاظت زندان آقای فرج نژاد گفت شانس آوردی با ديگر زندانيان ارتباط نداری وگرنه می کشتمت.

و راست می گفت چون مسوولين زندان چند ماهی نسبت به وجود مواد مخدر سختگير شدند و اين باعث کاهش ورود مواد و افزايش قيمت شد که عصبانيت برخی از زندانيان و پرسنل زندان را به همراه داشت از آن تاريخ هر زمان به قرنطينه زندان رفتم به اشاره مامورين توسط زندانيان مورد ضرب و شتم و هتاکی قرار گرفتم اواخر سال گذشته زمانی که از بند ۲ الف زندان اوين به زندان رجايی شهر منتقل می شدم توسط مامورين انتقال به نحوی مورد ضرب وشتم قرار گرفتم که دچار تشنج شده و بيهوش شدم و درحالی که جای کبودی و خون مردگی های دستبند های چند ساعته روی دستم مشهود بود در ورود زندان به قرنطينه منتقل شده و با اشاره مسوول قرنطينه توسط دو تن از زندانيان و زندانبانان به شدت مورد ضرب و شتم قرار گرفتم به نحوی که اثرات کبودی در کمر و صورت تا روزها قابل مشاهده بود.

پس از خروجم از قرنطينه به طور اتفاقی با رييس زندان روبرو شدم و او لباس های خاکی و بدن کوفته ام را ديد و خنديد و گفت سليقه ای عمل می کنند تو را نبايد می زدند.

برای همين برخورد بسيار محکم بود که امسال نيز بعد از بازگشت از مرخصی چند روزه در قرنطينه توسط نگهبانان و يکی از زندانيان مجددا مورد ضرب و شتم قرار گرفتم که البته در تمام اين موارد از راه های قانونی شکايت کردم که همه گی بی پاسخ ماندند.

اما تلخ ترين حادثه ای که بر من گذشته است فشارهايی بود که بر خانواده ام آورده اند. اگر از احضارهای چند باره مادرم. بازداشت چند ساعته و تهديدات پرسنل دادستانی نسبت به وی چيزی نگويم اگر از هتاکی ها و رفتارهای غير انسانی در روزهای ملاقات با خانواده ها چيزی نگويم اما فشارهايی که به همسر سابقم در اين مدت وارد کرده اند سخت ترين روزهای حبسم را برايم رقم زده است.

در اتاق های بازجويی برای تحقير و به قول خودشان شکستنم هميشه موضوع جدايی من و همسرم را مطرح می کردند گاه از راه دلسوزی و گاه هم با جملاتی چون او هم نتوانست تحملت کند يا موارد مشابه. و به قول يکی از بازجويی ها چه در برابر الفاظ رکيک و اتهامات غير اخلاقی …که مطرح می کرد حاضر به ادامه بازجويی با وی نشدم گفت بالاخره رويت را کم می کنم و نمی گذارم بروی و قهرمان شوی.

بازجويان بر اساس برخی گفته های مصلحتی ام بود که در دوران بازجويی گمان می کردند از بابت همسرم نقطعه ضعفی دارم، مهر سال ۸۹ و قبل از ارجاع پرونده به دادگاه با همسر سابقم تماس گرفته و ضمن اينکه حکمی را که قرار بوده به دادگاه تشريفاتی جهت انشا ابلاغ کنند را به وی می گويند و اضافه می کنند که تو مهريه ات را اجرا بگذار تا حقت را از مهدی بگيری. اين در حالی بود که از نظر حقوقی همسرم امکان اين کار را نداشت و مامور مذکور صرفا بر طبق اظهارات خودم در بازجويی ها بنابر آنچه از من شنيده بود گمان می کرد که چنين امکانی وجود دارد.

بعد از مخالفت همسرم با اين موضوع و اطلاع آن به من و مادرم، ابتدا موضوع را شخصی به نام نيکبخت که خود را نماينده وزارت اطلاعات در بند ۳۵۰ معرفی می کرد مطرح و به صورت کتبی شکايت نمودم سپس به معاونين و نمايندگان دادستان از جمله آقايان رشته احمدی و فراهانی و تعداد ديگری از مسوولين قضايی برای بازديد از بند ۳۵۰ به اوين آمده بودند مطرح نمودم که هيچ نتيجه ای در بر نداشت فقط زمانی که اين موضوع رسانه ای شد شخصی به نام سجاد با همسرم تماس گرفته و با فشار و تهديد به بازداشت از وی می خواهد که با تماس با دوستان حزبيم موضوع را تکذيب کند که وی نيز به توصيه من برای جلوگيری از بازداشت طی تماسی با دو تن از دوستان موضوع را تکذيب می کند. و بعد از آن نيز يکی از بازجويان به نام سجاد به ديدنم آمد که ضمن دروغ خواندن آن خبر تهديد کرد که اگر اين موضوع را تکذيب نکنم وزارت اطلاعات يا دايره ی حقوقی آن از من شکايت می کند.

و ديگر خبری نبود تا اواخر سال گذشته. اوايل اسفند ماه سال گذشته بازجو سجاد به همراه شخصی به نام طباطبايی به زندان رجايی شهر آمده و بدون صحبت در مورد مرخصی از مادرم به خاطر مصاحبه ها و اظهاراتش در رسانه ها ابراز ناراحتی کردند و قرار گذاشتند که با مادرم تماس گرفته و در صورتی که مشکلی وجود دارد قبل از رسانه ای شدن به آنها گفته شود تا آنها رسيدگی کنند لذا بعد از نوروز مادرم را به دفتری حول و حوش نارمک احضار کرده و با او صحبت می کنند. مادرم نيز موضوع تماس مسوولين با همسرم را مطرح می کند آنها نيز نه تنها اين تماس را به شدت تکذيب می کنند بلکه اظهار می دارند در تماس هايی که داشتند سعی کرده اند همسرم برای زندگی مجدد رضايت بدهد و اين همسرم بوده است که به شدت مخالف بوده است.

گذشته از اينکه آقايان هرگز نگفته اند در کجای اساس نامه وزارت اطلاعات آمده است که اجازه دارند در مسايل شخصی متهمان ورود کنند در حالی از مخالفت همسرم صحبت کرده اند که در ايام مرخصی و ماه ها قبل از آن مقدمات ازدواج مجدد و بازگشت به زندگی فراهم شده بود و حتی در زمان مرخصی به يکی از دوستان وکالت داده بودم تا مراحل اداری اين امر را انجام بدهد. لذا مادرم موضوع بازگشت همسرم را به اين آقايان می گويد و توضيح می دهد که همسرم برای ديدار من به زندان نيز آمده است مطابق اين گفتگو ها يکی از پرسنل دادگاه انقلاب به نا م داوود شبانه به ديدار پدر همسرم می رود و ماجرای ملاقات من و همسرم را به وی می گويد و اضافه می کند که مهدی خيلی لجباز است و حاضر به عذر خواهی نيست و سرش را زير آب خواهم کرد و اگر دخترت برگردد سياه بخت می شود. و خلاصه هر چه همسرم برای رضايت پدرش بافته بود پنبه شد و تقريبا بازگشت رسمی وی را در کوتاه مدت غير ممکن شد. جالب اينجا بود که اطلاعات اين شخص فقط در همان حدی بود که مادرم به مامورن گفته بود و نه بيشتر يا کمتر. البته اين بار نيز آقايان به شدت موضوع را تکذيب کرده و قول دادند در صورت عدم انتشار به اين موضوع سريع رسيدگی کنند که تا امروز ۴۰ روز از آن می گذرد و هيچ خبری نيست و البته شخص آقای جعفری دولت آبادی و معاون شان آقای خدابخش نيز در جريان اين موضوع هستند اما دريغ از هرگونه واکنش و يا رسيدگی. احتمالااين بار نيز آقايان سعی خواهند کرد با فشار به همسرم اين موضع را تکذيب کنند برای همين اين بار به برخی دوستان پيغام دادم تا با او تماس بگيرند و موضوع را بپرسند تا در صورت تکذيب ترديدی باقی نماند. اما اين مسائل و مشکلاتی که برای خانواده ام به وجود آوردند برايم برکاتی به همراه داشت.

مادرم به خصوص همسرم، اگر در حقانيت راهی که آمده ام ترديد داشتند و اگر همسرم منتقد برخی از رفتارهايم بود اما امروز که شاهد اين رفتارهای ظالمانه است نه تنها به راهی که رفته ام افتخار می کند بلکه افسوس می خورد که از ابتدا در کنارم نبوده است. وقتی از مظالمی که بر خودم رفته است می نويسم شرمسار کسانی هستم که صدها برابر اين فشارها بر دوششان سنگينی می کند و حتی امکان فرياد زدن را هم ندارند. شرمسار کسانی هستم که هنوز سياه پوش گل های پرپرشان هستند و شرمسار رهبران دربندمان که از حداقل امکانات زندان همچون ملاقات با عزيزانشان نيز بی بهره اند و امروز بعد از هزار روز زندان با اطمينان و ايمان بيشتر نسبت به روزهای اول و گام هايی استوار تر در کنار دوستان و همرزمانم برای تحقق دموکراسی و حقوق بشر در ايران گام بر می دارم.

مهدی محموديان


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016