چهارشنبه 28 تیر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

من از جهنم واقعی خمينی سخن می‌گويم، پاسخ شاهد جنايت‌ها به ايرج مصداقی (بخش نخست)، حاج رضا - رضائی

شما درباره‌ی مشاهدات من فتوی کذب صادر کرديد، و در آن بيش از هر چيز اهانت و تهديد و تمسخر و تحقير و کينه نثار من کرديد، اين رسم ما جنايتکاران است شما اين کار را نکنيد. من نمی‌فهمم چرا می‌خواهيد من را خفه کنيد، آيا خفه کردن امثال من به سود مخالفان نظام خواهد بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


آقای ايرج مصداقی، ضمن سلام و ابراز احترام به شما به عرض تان برسانم ،من همانگونه که در پاسخی کوتاه گفته بودم قصد پاسحگوئی به شما نداشتم چون قصد شما را متاسفانه مچ گيری، تخريب و ترور شخصيت ديدم که اميدوارم اشتباه کرده باشم. به اصرار دکتر نقره کار و بر اساس احترام به شرطی که با من گذاشته بود، مبادرت به اين کار کردم . شرط دکتر نقره کار برای تنظيم وانتشار اين مطالب از ابتدا اين بود که من وظيفه داشته باشم به هر نوع پرسش و انتقادی پاسخ بدهم و خطا و لغزش خود اعلام و آن ها را تصحيح کنم.

آقای عزيز ، اگر چه در شرايطی نيستم که بتوانم سريع پاسخ شما را بدهم و به زودی برای جراحی حنجره ام که پر از تاول های « شيميائی » ست بايد راهی اتاق عمل شوم، ولی ترديد نداشته باشيد که مقاله های شما را اگر زنده بمانم بی پاسخ نمی گذارم ، و البته هر آنجا هم که به خطا رفته باشم خواهم پذ يرفت و عذر خواهم خواست . بنده توهين ها ، طعنه ها و متاسفم بايد بگويم بی نزاکتی های قلمی شما را ناديده می گيرم، اما خواهش می کنم من را مخاطب و طرف خود بدانيد و دست به تخريب دکتر نقره کار و استاد مشيری که با حسن نيت و انساندوستانه ياری ام کرده اند،نبريد. شما تهديد کرده ايد که برای اثبات دروغ پردازی ها و مهمل بافی های من ، و همينطورحذف من طومارجمع خواهيد کرد، طومار سازی برای حذف و ترساندن و خراب کردن ديگران در منزلت شما نيست و چنين نکنيد. استدعای من اين است هر چه می خواهيد در مورد من بگوئيد و عمل کنيد اما به حريم اين دو نزديک نشويد که نه شرط انصاف است ، نه صلاح است و نه جايگاه شماست.

از خدای بزرگ می خواهم امانم دهد که زنده بمانم تا بتوانم جهنم واقعی خمينی لعنت الله را به هم وطنانم نشان بدهم .

اما در مورد سؤال ها و مکتوبات شما عليه من و مشاهداتم.

۱ـ ابتدا اجازه بدهيد در باره اين مساله که چرا من نام و نشان ام را علنی نمی کنم ، و شما آن را هم يک «ترفند» خوانديد، توضيح بدهم:

بنده در يک کمپ و در اختيار يک جريان دولتی( يکی از کشور های خارج) هستم . اين جريان هم به خاطر همکاری ای که من با آن ها دارم ، وهم برای نگهداری و حفاظت از من ، به من اجازه نمی دهد نام و نشان خود علنی کنم. اينکه من کجا هستم و آيا اين ادعا درست است يا کذب را هم آقای مشيری و هم اقای دکتر نقره کارچک کرده اند . به دليل تقاضا های مکرر من و نيز شدت بيماری افسردگی من سرانجام به من اجازه داده شد با برخی افراد که از نظر اين دولت شناخته شده اند تماس داشته باشم . من هم آن افرادی را که بايسته و شايسته می دانستم بر گزيدم و از اين فرصت مغتنم استفاده کردم و مشاهدات و تجارب خودم را به آن هامنتقل کرد ه ام . دليل دوم هم رابطه ی من با ايران است . من نگفتم از ايران گريختم ، اگر جائی عنوان شده اشتباه است ، من با تعدادی بيمار شيميائی جبهه برای درمان خارج شديم که شرح اش نوشته شده است. بله من هم مطمئن هستم ديگر برای رژيم شناخته شده ام اما به خودم اجازه نمی دهم هنوز نام خودم را علنی کنم ، چرا که می بينم بسياری از دوستان و ارتباطات من در ايران هنوز فکر می کنند من به صرف درمان در خارج مانده ام و امکان گفت و گو ی شان را با من قطع نکرده اند. اما برای اينکه به شما و دوستان شما شناسائی کامل داده باشم برخی از نام های خدمتی ام را اعلام می کنم ، شايد در آينده نزديک اجازه و تصميم گرفتم همه ی اطلاعات مربوط به خودم را علنی کنم . نام خدمتی من در زندان های شيراز بيشتر حاج رضا ، رضائی، سيد آقا و ... بود . اميدورام شرايط و حال من طوری شود که حضوری بتوانم شما را ببينم و در دادگاه ثالثی حاضر شوم و علاوه بر شهادت دادن به جنايت های نظام . پذيرای حکم عادلانه در مورد خودم و رفتار گذشته ام باشم.

آقای محترم ! شما فرموديد يکی از دلايل اينکه من بايد نام و نشانم علنی کنم اين است که تعدادی هستند که می خواهند ابتدا به ساکن ببينند من چقدر جنايت کردم ويا چه حد در جنايت مشارکت داشتم ، که معنای اين حرف اين است اول افشايم کنند ، بعد اگر اجازه بدهند افشاگری کنم. آيا من اشتباه فهميدم ؟ زبانم لال آيا اين کار به تواب سازی هايی که ما مرتکب شديم شباهت ندارد؟ خدا را شکر می کنم که در انتخاب افراد برای کمک گرفتن و روايت کردن سراغ صالحان رفتم .

۲- ـ اقای محترم ، شما با روايت ها و نظرات من مخالف هستيد و فتوی کذب صادر کرديد، چه کس و کسانی چنين مرجعيتی به شما داده اند. شما نسبت های ناروائی به من داديد و اين رسم مروت ، لااقل از سوی شمائی که ادعای عدل و مروت داريد، نيست. شما در زندان در موقعيت يک زندانی بوديد، با چشمان بسته و اگر هم چشمانتان باز بود در اکثر موارد با بازجويان و شکنجه گرانی که صورت بند بسته بودند، مواجه بوديد ، من اما هميشه چشمانم باز بود.چرا به خودتان اجازه می دهيد روايت های من را که با شما در موقعيتی کاملا متفاوت قرار داشتم دروغ ،مهمل ، لاطائلات ، مضحکه ، وبه تمسخر داستان های هزار و يکشب، قصه ی حسين کرد شبستری و... بخوانيد و خودم را قالتاق ، و با لودگی فرشته ی نجات و فرشته ی نازک دل و.... بناميد. اين رسم مروت و شعورو تخصصی ست که که شما می گوئيد ،داريد ؟ با اين حال من به تک تک مواردی که جنابعالی مطرح کرديد ، خواهم پرداخت:

الف-ـ شما ازهمان ابتدای مقاله نشان می دهيدانصاف در نقد و تحقيق مسله تان نيست، حضرت عالی نه يک محقق که متخصص مغالطه، خراب کردن ، ترساندن و از ميدان به در کردن هستيد. برای نمونه عرض می کنم. شما در مقاله خود قاطعانه و « با طمينان کامل» می فرمائيد هيچ يک از روايت ها ی من واقعی نيستند و من هم دروغگوئی در لباس روشنگر و افشاگر هستم . شما چگونه می توانيد همه ی اين ۴۰ گزارش را « با اطمينان کامل» کذب بخوانيد. آيا گزارش شرح خروج من از ايران کذب است ؟ شما از کجا می دانيد؟ .... شما بلافاصله به شکلی ناباورانه ادعا می کنيد: « با توجه به شناختی که از زندان ها ، دستگاه اطلاعاتی و امنيتی و قضائی رژيم و تقسيم کار در آن ها دارم با اطمينان کامل می گويم آنچه مسؤل قضائی رژيم در مورد خود و و پستی که در آن خدمت می کرده ومی گويد با اتکا آن می توانسته به همه زندان ها و بازداشتگاه مخفی و علنی مراجعه کند دروغ محض است. هيچ کس اين امکان را نداشت که به سادگی چنانچه وی مدعی ست در بازداشتگاه ها ، شکنجه گاه ها و زندان های مخفی رژيم در شهر های شيراز، اصفهان ، مشهد ، بندرعباس ، تهران ، اهواز و.... رفت وآمد داشته باشد ..» . آخر بزرگوار، شما از کجا می دانيد که در سرتاسر ايران هيچ کس امکان نداشت به قسمت های مخفی زندان ها رفت و آمد کند؟ وانگهی من کجا گفته ام که در همه ی زندان ها می توانستم به همه جا بروم، من فقط درشيرازو برخی از زندان های اصفهان آنهم به دلايلی که عرض کردم چنين امکانی برايم فراهم بود، وسفرهايم به شهرهای ديگر سفرهای ماموريتی بود . بنده در اوين برای رفتن به نماز خانه نيازمند کسی بودم که دستم را بگيرد و من را به نماز خانه ببرد. آقای عزيز، حضرت عالی برای اثبات اين که همه ی حرف های من « با اطمينان کامل» مهمل و لاطائلات است برای مناظره هل من مبارز طلبيديد .از خداوند می خواهم عمری به من بدهد تا روزی در اين مناطره شرکت کنم و رو در رو اعمال و گذشته ی يکديگر را در برابر افکار عمومی قرار دهيم.

ب : شما با چند اشتباهی که من روی تاريخ ها ، نام ها و مکان ها کردم فتوی کذب صادر فرموديد . من از همان ابتدا مطرح کردم که امکان چنين خطا هائی هست . من نه مثل شما جوان و سالم هستم ( که خدارند هميشه جوان و سالم تان دارد) و نه مثل شما امکان دسترسی به کامپيوتر و کتاب و روزنامه و راديوو تلويزيون و ....دارم، انصاف بدهيد در بيان زمان واقعه ای که سی سال از آن گذشته با توجه به شرايط من امکان خطا نيست؟ من تلاش کردم اين موارد را دقيق بگويم اما به نظر تلاشم مواردی بی فايده بوده و از اين بابت از خوانندگان مطلبم پوزش می خواهم و ازشما تشکر می کنم که اين اشکا ل ها را توضيح داديد.

ج. می گوئيد امام جمعه جمی فرزندی نداشت که اعدام شده باشد يا فيض مشکينی فرزندی نداشت که مجاهد بوده باشد، مرجع قابل استناد شما هم اسناد سازمان مجاهدين است. ازشما می پرسم ، سازمان مجاهدين تعداد قربانيان خود را چند نفر اعلام کرده اند و از آن تعداد نام ونشان چند نفر مشخص و اعلام شده است؟ هم جمی فرزندش اعدام شد و هم مشکينی فرزند مجاهد داشت ، اما چرا شما يک لحظه فکر نکرديد ممکن باشد اين دو نفر با نام ديگری شناخته و ثبت شده باشند ؟ آقای جمی فرزند و خانواده داشت ، شما که کامپيوتر داريد راحت بايد بتوانيد اين را دريابيد، فرزند جمی توسط آقای عندليب محکوم به اعدام شد ، من تصور می کردم عندليب مرده است (ما البته عندليبی هم داشتيم) ، اما شنيدم او زنده و در همدان است ، تلاش من اين است که اطلاعات دقيق مربوط به فرزند جمی را بگيرم و اعلام کنم ، همينطور در مورد فرزند فيض مشکينی .

د. در مورد روايت و شواهدی که در ارتباط با اصداقی طرح کردم خدمت شما بگويم که هنوزهم به گمان من دکتر اصداقی زنده و در جهرم است ، و اميدوارم نشانی اوپيدا کنم اما باز شما درهمين مورد نيز برای اينکه دروغ پردازی بنده را نشان داده باشيد ، به تمسخر گفتيد: «حالا از کجا برويم دکتر اصداقی و پرونده او را پيدا کنيم » ، بنده از دکتر نقره کار شنيدم شما کتاب های زيادی در باره زندان نوشتيد وخود را هم « متخصص » در امور زندان معرفی می کنيد، می دانيد، همين سؤال را هم بنده می توانم در مورد د ه ها مورد در رابطه با کتاب ها و شواهد شما طرح کنم و بپرسم. فی المثل وقتی شما در باره بسياری از زندانيانی که شهيد شدند نظر می دهيد نمی توان از شما پرسيد: « حالا ما از کجا برويم شهدا را پيدا کنيم و از آنها تائيديه برای حرف شما بگيريم؟» . آقای محترم ، شما زندانی زندان های تهران بوديد اما در مورد دور افتاده ترين زندان های ايران و تمام امور آن زندان ها چنان قاطعانه سخن می گوئيد که انگار در تمام سوراخ سمبه های آن زندان ها حضور داشتيد و کار و پژوهش کرديد، آيا اين است شيوه ی تحقيقی که از آن دفاع می فرمائيد ، و ساير محققان را هم درس و توجه چگونگی تحقيق می دهيد؟

د: اما در مورد فاجعه ی سوزاندن شهرزاد. بگذاريد با سوگند و تاکيد بگويم که تمام وقايعی که ادعا کردم ،رخ داده اند. اين فجايع صحت دارند و شاهدشان بودم ، البته شاهد بودنم را بخشی از گناه و جرمی تلقی می کنم که مرتکب شدم . من مايل هستم به جای انگشت گذاشتن و مچ گيری کردن روی غلط های تاريخی و مکانی و زمانی به وقايع بپردازيم که اگر واقعی باشند ، که هستند، بالاخره روزگاری کسی پيدا خواهد شد و شهادت بر صحت وقوع آن خواهد داد. شهرزاد در زندان سوزانده شد و بعدها متوجه شدند ماجرای اين فاجعه به زندان درز کرده است .از اقای دکتر نقره کار شنيدم که ای-ـ ميلی از يکی از زندانيان هم بند شهرزاد دريافت کرده است که در باره شهرزاد است ، خواهش من اين است که ايشان اين ای ـ ميل را اگر صلاح بدانند ، منتشر کنند.

ادامه دارد

ــــــــــــــــ
در همين زمينه:
["دو پيمانه آب و يک چمچه دوغ"، نگاهی به روايت‌های جعلی صاحب‌منصب قضايی رژيم، ايرج مصداقی]
[پرده‌‌ دیگری از "داستان‌های هزارويک شب" صاحب‌منصب قضایی رژیم، ايرج مصداقی]
[ايرج مصداقی و ژورناليسم ارعاب و تخريب، مسعود نقره‌کار]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016