گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! من از جهنم واقعی خمينی سخن میگويم، پاسخ شاهد جنايتها به ايرج مصداقی (بخش نخست)، حاج رضا - رضائیشما دربارهی مشاهدات من فتوی کذب صادر کرديد، و در آن بيش از هر چيز اهانت و تهديد و تمسخر و تحقير و کينه نثار من کرديد، اين رسم ما جنايتکاران است شما اين کار را نکنيد. من نمیفهمم چرا میخواهيد من را خفه کنيد، آيا خفه کردن امثال من به سود مخالفان نظام خواهد بود؟آقای ايرج مصداقی، ضمن سلام و ابراز احترام به شما به عرض تان برسانم ،من همانگونه که در پاسخی کوتاه گفته بودم قصد پاسحگوئی به شما نداشتم چون قصد شما را متاسفانه مچ گيری، تخريب و ترور شخصيت ديدم که اميدوارم اشتباه کرده باشم. به اصرار دکتر نقره کار و بر اساس احترام به شرطی که با من گذاشته بود، مبادرت به اين کار کردم . شرط دکتر نقره کار برای تنظيم وانتشار اين مطالب از ابتدا اين بود که من وظيفه داشته باشم به هر نوع پرسش و انتقادی پاسخ بدهم و خطا و لغزش خود اعلام و آن ها را تصحيح کنم. آقای عزيز ، اگر چه در شرايطی نيستم که بتوانم سريع پاسخ شما را بدهم و به زودی برای جراحی حنجره ام که پر از تاول های « شيميائی » ست بايد راهی اتاق عمل شوم، ولی ترديد نداشته باشيد که مقاله های شما را اگر زنده بمانم بی پاسخ نمی گذارم ، و البته هر آنجا هم که به خطا رفته باشم خواهم پذ يرفت و عذر خواهم خواست . بنده توهين ها ، طعنه ها و متاسفم بايد بگويم بی نزاکتی های قلمی شما را ناديده می گيرم، اما خواهش می کنم من را مخاطب و طرف خود بدانيد و دست به تخريب دکتر نقره کار و استاد مشيری که با حسن نيت و انساندوستانه ياری ام کرده اند،نبريد. شما تهديد کرده ايد که برای اثبات دروغ پردازی ها و مهمل بافی های من ، و همينطورحذف من طومارجمع خواهيد کرد، طومار سازی برای حذف و ترساندن و خراب کردن ديگران در منزلت شما نيست و چنين نکنيد. استدعای من اين است هر چه می خواهيد در مورد من بگوئيد و عمل کنيد اما به حريم اين دو نزديک نشويد که نه شرط انصاف است ، نه صلاح است و نه جايگاه شماست. از خدای بزرگ می خواهم امانم دهد که زنده بمانم تا بتوانم جهنم واقعی خمينی لعنت الله را به هم وطنانم نشان بدهم . اما در مورد سؤال ها و مکتوبات شما عليه من و مشاهداتم. ۱ـ ابتدا اجازه بدهيد در باره اين مساله که چرا من نام و نشان ام را علنی نمی کنم ، و شما آن را هم يک «ترفند» خوانديد، توضيح بدهم: بنده در يک کمپ و در اختيار يک جريان دولتی( يکی از کشور های خارج) هستم . اين جريان هم به خاطر همکاری ای که من با آن ها دارم ، وهم برای نگهداری و حفاظت از من ، به من اجازه نمی دهد نام و نشان خود علنی کنم. اينکه من کجا هستم و آيا اين ادعا درست است يا کذب را هم آقای مشيری و هم اقای دکتر نقره کارچک کرده اند . به دليل تقاضا های مکرر من و نيز شدت بيماری افسردگی من سرانجام به من اجازه داده شد با برخی افراد که از نظر اين دولت شناخته شده اند تماس داشته باشم . من هم آن افرادی را که بايسته و شايسته می دانستم بر گزيدم و از اين فرصت مغتنم استفاده کردم و مشاهدات و تجارب خودم را به آن هامنتقل کرد ه ام . دليل دوم هم رابطه ی من با ايران است . من نگفتم از ايران گريختم ، اگر جائی عنوان شده اشتباه است ، من با تعدادی بيمار شيميائی جبهه برای درمان خارج شديم که شرح اش نوشته شده است. بله من هم مطمئن هستم ديگر برای رژيم شناخته شده ام اما به خودم اجازه نمی دهم هنوز نام خودم را علنی کنم ، چرا که می بينم بسياری از دوستان و ارتباطات من در ايران هنوز فکر می کنند من به صرف درمان در خارج مانده ام و امکان گفت و گو ی شان را با من قطع نکرده اند. اما برای اينکه به شما و دوستان شما شناسائی کامل داده باشم برخی از نام های خدمتی ام را اعلام می کنم ، شايد در آينده نزديک اجازه و تصميم گرفتم همه ی اطلاعات مربوط به خودم را علنی کنم . نام خدمتی من در زندان های شيراز بيشتر حاج رضا ، رضائی، سيد آقا و ... بود . اميدورام شرايط و حال من طوری شود که حضوری بتوانم شما را ببينم و در دادگاه ثالثی حاضر شوم و علاوه بر شهادت دادن به جنايت های نظام . پذيرای حکم عادلانه در مورد خودم و رفتار گذشته ام باشم. ۲- ـ اقای محترم ، شما با روايت ها و نظرات من مخالف هستيد و فتوی کذب صادر کرديد، چه کس و کسانی چنين مرجعيتی به شما داده اند. شما نسبت های ناروائی به من داديد و اين رسم مروت ، لااقل از سوی شمائی که ادعای عدل و مروت داريد، نيست. شما در زندان در موقعيت يک زندانی بوديد، با چشمان بسته و اگر هم چشمانتان باز بود در اکثر موارد با بازجويان و شکنجه گرانی که صورت بند بسته بودند، مواجه بوديد ، من اما هميشه چشمانم باز بود.چرا به خودتان اجازه می دهيد روايت های من را که با شما در موقعيتی کاملا متفاوت قرار داشتم دروغ ،مهمل ، لاطائلات ، مضحکه ، وبه تمسخر داستان های هزار و يکشب، قصه ی حسين کرد شبستری و... بخوانيد و خودم را قالتاق ، و با لودگی فرشته ی نجات و فرشته ی نازک دل و.... بناميد. اين رسم مروت و شعورو تخصصی ست که که شما می گوئيد ،داريد ؟ با اين حال من به تک تک مواردی که جنابعالی مطرح کرديد ، خواهم پرداخت: ب : شما با چند اشتباهی که من روی تاريخ ها ، نام ها و مکان ها کردم فتوی کذب صادر فرموديد . من از همان ابتدا مطرح کردم که امکان چنين خطا هائی هست . من نه مثل شما جوان و سالم هستم ( که خدارند هميشه جوان و سالم تان دارد) و نه مثل شما امکان دسترسی به کامپيوتر و کتاب و روزنامه و راديوو تلويزيون و ....دارم، انصاف بدهيد در بيان زمان واقعه ای که سی سال از آن گذشته با توجه به شرايط من امکان خطا نيست؟ من تلاش کردم اين موارد را دقيق بگويم اما به نظر تلاشم مواردی بی فايده بوده و از اين بابت از خوانندگان مطلبم پوزش می خواهم و ازشما تشکر می کنم که اين اشکا ل ها را توضيح داديد. ج. می گوئيد امام جمعه جمی فرزندی نداشت که اعدام شده باشد يا فيض مشکينی فرزندی نداشت که مجاهد بوده باشد، مرجع قابل استناد شما هم اسناد سازمان مجاهدين است. ازشما می پرسم ، سازمان مجاهدين تعداد قربانيان خود را چند نفر اعلام کرده اند و از آن تعداد نام ونشان چند نفر مشخص و اعلام شده است؟ هم جمی فرزندش اعدام شد و هم مشکينی فرزند مجاهد داشت ، اما چرا شما يک لحظه فکر نکرديد ممکن باشد اين دو نفر با نام ديگری شناخته و ثبت شده باشند ؟ آقای جمی فرزند و خانواده داشت ، شما که کامپيوتر داريد راحت بايد بتوانيد اين را دريابيد، فرزند جمی توسط آقای عندليب محکوم به اعدام شد ، من تصور می کردم عندليب مرده است (ما البته عندليبی هم داشتيم) ، اما شنيدم او زنده و در همدان است ، تلاش من اين است که اطلاعات دقيق مربوط به فرزند جمی را بگيرم و اعلام کنم ، همينطور در مورد فرزند فيض مشکينی . ادامه دارد ــــــــــــــــ Copyright: gooya.com 2016
|