چهارشنبه 4 مرداد 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
8 اردیبهشت» ميراث آقای خمينی، معمای متافيزيک فريب، مهدی استعدادی شاد
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کشمکش‌های قديمی بر سر شعر معاصر، مهدی استعدادی شاد

مهدی استعدادی شاد
می‌خواهيم در ضمن اشاره به بحث‌هايی که به بهانه‌ی انتشار کتاب "با چراغ و آينه" شفيعی کدکنی در رابطه با شعر معاصر و به‌خصوص در مورد دستاوردهای نيما در گرفته است، برخی از تقابل‌های پنهان مانده را آشکار و برخی از انگيزه‌های بيان نشده در ارائه بحث را بازگوئيم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ويژه خبرنامه گويا

۱- در "يادداشتهای روزانه نيما يوشيج"(انتشارات مُرواريد، سال۱۳۸۷، ص ۱۵۶) از جمله نکتۀ زير را ميخوانيم:
"خانلری بچه بود پيش من ميآمد من به او چيزهايی ميگفتم. به قدری در اين بچه تاثير کردم که مثل من چکمه ميپوشيد و کارد مطبخش را با مادرش دعوا ميکرد که جلدکی مثل نيما به کمرم ببندم. اما بعدها: لادبن به من گفت: او آدم نميشود.

اما بعدها من به او گفته بودم کلّی و قالبی نبايد نوشت بايد به جزئيات خارج پرداخت. اين را موضوع سرمقاله به اصلاح(کليت) در مجله سخن کرد- اما بعدها اين جوان ضد انقلاب که به هدايت بد ميگفت مريد هدايت شد و همين ترقی تقليدی او بود، با حزب توده به توسط گول زدن احسان الله خان طبری – بيشتر کلاسيسم جديد شد ( بی خبر از اين که قبل از او انجمن ادبی ايران مرامش اين بود و عملی ميکرد که در قالب الفاظ کلاسيک معانی امروز را ادا کند).

اما بعدها وا داشت احسان الله خان طبری از او طرفداری کند و شک کند من در ادبيات ايران تاثير کرده ام يا ديگران و بعدها شعر از من در مجله سخن چاپ نکرد و مرا مفتخر به اين افتخار عجيب و غريب نکرد – اما بعدها در مجله اش مقاله کرده بود که آدم لازم نيست اخلاق خوب داشته باشد بايد دم از اخلاق خوب بزند.
اما بعدها سنگ جلوی راه من شد ولی پيشرفت نکرد و به آشيانه اش که لندن بود رفت و حالا آمده است و نميداند چه بکند!"

۲- چکيدۀ سخن بالا، ازموضع و واکنشی خبر ميدهد که نيما در برابر خانلری دارد. واکنشی که ميتواند روايت منصفانه يا غير منصفانه نيما از خويشاوند خود باشد. راجع به اخلاقی بودن يا نبودن جفتشان هم داوری نميکنيم که بر عهدۀ ما نيست.

اما برای شناخت دستاورد نظری – عملی نيما در عرصۀ شعر و شاعرانگی(بوطيقا) يک جمله از آن "چکيده" گُفتاورد شده حياتی و اساسی است. جمله ای که ميتواند حتا نيمای شعر مُدرن فارسی را از نيمای يادداشتهای روزمره و ساير روزمرگيهای ديگرش جدا کند؛ که کمتر کسی از امتحان روزمرگيها همواره سربلند بيرون ميآيد و نيما هم، همانطور که يادداشتهای روزانه اش نشان ميدهد، انگاری در چندين امتحان تجديد شده و کارش به شهريور ماه کشيده است. بخاطر مظلوم نمايی، بخاطر همه دشمن بينی و بالاخره بخاطر عدم تساهل و رواداری ناچيزی که در مورد ديگران داشته است.

از اشاره به ضعفهای نيما يا حتا بقول استاد محمود کيانوش از بيدقتيها و ولنگاريهای وی گذشته، که کاری لازم و ضروری است، با اينحال نيما را به آسانی نميشود پشت سر گذاشت. حتا با وی وداع کردن هم کار آسانی نيست. اگر که سر و کار آدمی با شعر در زبان فارسی باشد. ديده ايم برخی را که در بيست و سی سال اخير خواستار جدايی از نيما و پس زدن عقلانيت وی شدند و عاقبت به خير نگشتند. چرا که خواستۀ معنا گريزی درشعر فارسی ايشان به معنی گريزی در آمد که به جاهای باريک ميکشد.

۳- آن جملۀ حياتی و اساسی در سخن نيما بقرار زير است. جمله ای که در ضمن سکوی پرش نيما برای رسيدن به فرديت شاعرانه و زبان و سبک خاص خود بوده و نيز او را به بنيانگذاری شعر مُدرن (در تقابل با شعر کلاسيک يا دست کم به همجواری آن) رسانده است. وقتی رهنمود ميدهد که" کلّی و قالبی نبايد نوشت بايد به جزئيات خارج پرداخت".

بنابراين، بخاطر روشن ساختن منظور از اساسی بودن عبارت در کار و ساز نيما، از همين "رهنمود" وی نيز بايد مشتق بگيريم. بايستی بگوئيم که اصلی ترين نکته گفتۀ نيما در توصیۀ به قوم و خويش جوانتر خود همانا در مفهوم " جزئيات خارج" خوابيده است. (آنهم توصيه به ناتل خانلری که بعدها اديب و سردبيری تاثير گذار شد. همين امر نشان ميدهد که تمام روايت "بعدها"ی نيما دربارۀ خانلری صادق نيستند).

در هر صورت نتيجۀ توجه به "جزئيات خارج" در عبارت يادشده، بواقع چيزی جز خروج از زير آوار ذهنيت گرايی و توجه يافتن به واقعيت برون ذهنی نيست. اين رهنمود نيمايی بنظرم خيلی مهمتر از روش و شيوۀ پيشنهادی وی مبنی بر نزديک کردن زبان شعر به "دکلاماسيون" طبيعی کلام است. چون نگاه جديدی به شاعر ميدهد تا او را از دام تقليد گذشتگان و اسارت در تکرار صناعت ادبی برهاند. تقليد و تکراری که شعر فارسی پس از حافظ تا مشروطه را به درجا زدن و تکرار واداشته بود.

۴- اين مقدمات را آورديم تا برای ادامه سخن زمينه چينی کرده باشيم. ميخواهيم در ضمن اشاره به بحثهايی که به بهانۀ انتشار کتاب "با چراغ و آينه" شفيعی کدکنی در رابطه با شعر معاصر و بخصوص در مورد دستاوردهای نيما در گرفته است، برخی از تقابلهای پنهان مانده را آشکار و برخی از انگيزه های بيان نشده در ارائه بحث را بازگوئيم.

بدين خاطر تقليل گرايانه خواهد بود اگر که جدل نيما و خانلری و دلخوريهای ايشان از يکديگر را به دعوای خويشاوندان فروبکاهيم. گفتاورد چکيدۀ سخن نيما در مورد خانلری در آغاز اين يادداشت ميگويد آنان نمايندگان دو مکتب در سرايش و شعر هستند. همچنين دو جريان مختلف (روشنفکران ادبی و استادان دانشگاهی) را در عرصه فرهنگ نمايندگی کرده اند که تبارشان به شاعران مستقل و ناظمان مديحه سرا ميرسد.

تاکنون در سايتهای اينترنتی سه يادداشت در مورد کتاب نامبرده از شفيعی کدکنی انتشار يافته که بترتيب توسط فرج سرکوهی، محمود کيانوش و ف. م. سخن (نويسنده ای پنهان گشته پشت اسم مستعار) نگاشته شده است.

سومين نفر در نگاه گذرايی که به اولی کرده، يادداشت وی را نقدی مجزا و نه فراگير ديده است. يادداشتی که پس از تمجيد از استاد شفيعی کدکنی سر آخر به گله گزاری از وی رسيده که چرا نشریۀ آدينه را متهم به بت سازی از شاملو کرده است. سرکوهی يادداشت خود را برای بی بی سی نوشته و آن دو ديگر در سايت گويا نوشتۀ خود را منتشر کرده اند.

در مقابل يادداشت کيانوش نيز ف. م. سخن به دفاع از اثر کدکنی درآمده و خوشداشت خود را از اين "صندوق جواهر" اعلام داشته که عليه تعصب ورزی شريعت پناهان اشاراتی کرده است. اينکه در بازگشتی جاودانه جاهلان به سرکوب نخبگان بر ميآيند؛ و خلاصه همان تعاريف کلّی و ترانه های جامعه شناسی عوامانه" نخبه کشی" را تکرار کردن که بلی و آری و خلاصه چه و چه ها.

با اينحال يادداشت "ف. م. سخن" با اينکه از دو يادداشت ديگر بيشتر شعر نقل قول کرده اما کمتر به مسائل شعر معاصر پرداخته و وارد دعوای سليقه ها در اين زمينه شده است. از اين منظر فقط دومين يادداشت است، در ميان يادداشتهای يادشده، که کيانوش آن را نگاشته و به مسئلۀ نيما و ضعفهای اثر وی( ارزش احساسات) پرداخته است.

در اين رابطه وی بدرستی يادآور شده است که "شناختن نيما يوشيج واقعی" در فضا و حال تعصب و پرستش غير ممکن است. افزون بر اين آورده است که "... در حيطۀ روشنفکری عصر ما بدون "نيما شناسی درست"، مسلما "خودشناسی" در حيطۀ فردی، اجتماعی و جهانی ممکن نميشود".

اما سخن وی در رابطه با کتاب "با چراغ و آينه"، فقط به پرداختن به نيما و ساختار اثر ارزش احساسات خلاصه شده و به ساير کمبودهای کتاب شفيعی کدکنی در مورد شعر معاصر اشاره ايی ندارد.

انگاری نخواسته بيشتر پيش رود و احيانا اين و آن يکسونگری نويسنده را نشان دهد که به گزينشهايی دلبخواهی رو آورده است. گزينشهايی که در ضمن حذف برخی از شاعران همدوره را نيز در پيامد دارد. شايد هم با چنين آرايشی در گزينش شاعران و پيرايشی ازشعر توافق داشته است؟

در هر صورت کتاب شفيعی کدکنی به زمان پيش از انقلاب اسلامی در ايران نظر دارد و شعر "معاصرش" شامل دهه های شصت، هفتاد و هشتاد نميشود که کلی سراينده را بفکر يکه تازی و رهبری شعر دهه های يادشده انداخته است. اينان به حتم از خوانش کتاب "با چراغ و آينه" لذت مستقيم نميبرند و اين امر شايد مولف کتاب را خوشحال کند که جوانان ره گُم کرده و به شعر پناه آورده را ترغيب به کسب و کار ديگری کند.

از کنار اين عمل خير اجتماعی که به تراکم شاعر و توليد انبوه شعر فکر ميکند و در صدد راه چاره است، البته نبايستی بی اعتنا گذشت. اين کار خير اما ايرادهای ديگر را برطرف نميکند. زيرا آنطوری که رسم نسل شفيعی کدکنيها بوده، ايشان عادت نداشتند که به گفتگويی با حريفان و رقبا تن در دهند. مکتبها و جريانات شعری سالهای دهۀ بيست تا پنجاه، که بقول خودشان کوله باری بسيار پُربار به ارمغان آوردند، معمولا آسانترين راه را بر ميگزيدند. اينکه "ديگری" را در گزينش شاعران ناديده بگيرند و مدام به جمال بی نقص خويش خيره شوند.

والا چه توجيهی مقبولی ميتواند وجود داشته باشد که تاريخنگار شعر معاصر از تاثير ترجمۀ شعر فرنگی بر شعر فارسی بگويد ولی نامی از فريدون رهنما بميان نياورد؟ رهنمايی که با چمدانی پُر از شناخت شعر و فرهنگ فرانسوی به ايران بازگشت وجمعی از شاعران ايرانی را سوغاتی داد.

همچنين چگونه ميشود پذيرفت که هنگام صحبت از عصر شعری در سالهای سی و چهل و پنجاه از شاعر پاکباز و شوريده ايی چون نصرت رحمانی يادی نشود؟

به مسخره گرفتن تلاش هوشنگ ايرانی در نوکردن لحن و شکل شعر فارسی و پيراهن عثمان ساختن از ترکيب "جيغ بنفش" کار نادرستی از منظر گسترش امکانات سرايش است. فارغ از اينکه با احساس گرايی هوشنگ ايرانی در تقابل با عقلانيت گرايی نيمايی موافق باشيم يا نه، صدای وی يا هر "خروس جنگی" ديگری را در سازهای ارکستر شعر فارسی نميتوان ناديده گرفت. اگر که نخواهيم در هيئت مستبد اعظم تک صدای خود را بر فضای شعر معاصر مسلط سازيم.

برهمين منوال کدام برهان و استدلال ميتواند ارائه شود که هنگام به عرش رساندن فروغ فرخزاد و سهراب سپهری سکوتی در مورد احمدرضای احمدی مستولی گردد؟ احمدرضا احمدی که با آن دو ديگر تبادل افکار و تا حدی در صيقل سرايش ايشان نقش و تاثير داشته است. بر همين منوال است "ارزيابی" تاثير گرفتن يدالله رويايی از سن ژان پرس که بوی رقابت غريزی ميدهد. غريزه ايی که دنبال بهانه برای کتمان و انکار رقيب ميگردد. نگفتن از حضور آتشی، م. آزاد، خويی و صفارزاده و... بدون ترديد کمبودهای کتاب شفيعی کدکنی را افزون کرده است.

اما بررسی کيانوش کاری با اين خودپسندی مميز يا نويسندۀ کتاب "با چراغ و آينه" ندارد. نقد اما به وقتش معلوم خواهد کرد که کتاب يادشده چراغ و آينه اش چه کيفيتی داشته است.

بهمين دليلهای گفته شده، مثلا نبود نگاه کثرت پذير در حين بررسی سرگذشت شعر معاصر، يادداشت استاد محمود کيانوش در مورد ارزيابی شفيعی کدکنی نتوانسته از روی سايه خود بپرد. در همان دايرۀ مکتب سخن و شيوۀ نگرش خانلری به تحولات شعر فارسی مانده است که نوآوريهای نيمايی را مشروط به پسند خود ميکند. اتفاقا وی از اين منظر در ائتلاف با نئو کلاسيسم خراسانی است که کدکنی در تلاش نظريه پردازی برايش و خط کشی با ساير جريانهای شعری است.

اينجا، يعنی در فضايی که کيانوش به بررسی ارزيابی کدکنی از نيما نشسته، مسئله بر سر پيشکسوتی و زودتر رسيدن به کشفهای جاذب است. اشاره و ارجاع کيانوش، به اينکه من سردبير سخن بودم و پيش از اين در کتابی منتشر شده بسال ۱۳۸۹به "رمز و رازهای نيما" پرداختم، شاهد مدعای يادشده است. گرچه پشتوانه نظری و امکاناتی هردو، کيانوش و شفيعی کدکنی، در ميراث خانلری ريشه دارد.

بدين ترتيب با آوردن گفتاری از پيروان متفاوت مکتب سخن دربارۀ نيما به تعادلی در کفه های ترازو ميرسيم . ترازويی که يک کفه اش، پيش از اين و در آغاز مطلب، با سخن نيما درباره خانلری و مجلۀ سخن پُر شده بود.

شايد بدين گونه بشود کشمکشهای قديمی بر سر شعر معاصر را از سر باز کرد. اينکه نخست به قياس گفتارهای دسته بنديهای متفاوت شعری بنشينيم. سپس از طريق بازبينی مجددشان توسط سنجشی سالم و بدور از غرض ورزی، شرايطی فراهم ميشود که عناصر فرسوده در ارزيابی شعر معاصر فارسی سپری شدن خود را بيشتر آشکار بسازند.

ما به شناختی درست از سابقۀ شعر فارسی و نيز به آگاهی از سوء سابقۀ ارزيابيهای غرض ورزانه نيازمنديم. از آن رو که فضای شعرو شاعری از دير باز تا مقطع انقلاب اسلامی ظرف انديشۀ ما را ساخته و پس از انقلاب يکی از سه رکن شناخت شناسی ما بوده است. برغم تمام تاثيرات منفی اينترنت و توليد انبوه متن در اين سالها، شعر در کنار رُمان و جُستار نويسی هنوز ظرف انديشۀ ما را تشکيل ميدهد.

در همين زمينه:
["ارزش خرد" در حاشیه "ارزش احساسات"، محمود کيانوش]
[با چراغ و آينه، کتاب روشنگر استاد شفيعی کدکنی، ف. م. سخن]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016