گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
31 تیر» با چراغ و آينه، کتاب روشنگر استاد شفيعی کدکنی، ف. م. سخن16 خرداد» جناب دکتر سروش؛ نگران کافران مسلمانخوار نباشيد! ف.م.سخن 23 اردیبهشت» ترانه نقی، توهين به مقدسات يا طرح تلخ معضلات؟ ف. م. سخن 13 اردیبهشت» بررسی کتاب "در دامگه حادثه" و ديدگاههای آقای پرويز ثابتی، ف. م. سخن 22 فروردین» آقای هدايت! شما چقدر زندهايد! بهمناسبت سالگرد خودکشی صادق هدايت، ف. م. سخن
بخوانید!
9 بهمن » جزییات بیشتری از جلسه شورایعالی امنیت ملی برای بررسی دلایل درگذشت آیتالله هاشمی
9 بهمن » چه کسی دستور پلمپ دفاتر مشاوران آیتالله هاشمی رفسنجانی را صادر کرد؟
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! و باز هم زلزله ... ف.م.سخناین سوالی ست که با وقوع هر زلزله، بارها و بارها در ذهن ما تکرار می شود، تا در اثر مرور زمان از یاد برود و با وقوع زلزله ای جدید دوباره در ذهن ما زنده شود: چرا؟ویژه خبرنامه گویا سی و یک سال پیش بود که زلزله ای شش و هفت دهم ریشتری منطقه گلبافت کرمان را لرزاند. خانه ها بر سر مردم خراب شد و زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نوجوان زیر خروارها خاک دفن شدند. جای تعجب بود که زلزله ای شش ریشتری بتواند این همه خرابی به بار آورد و چند هزار کشته و زخمی بر جای گذارد. وقتی برای کمک به گلبافت رفتم، اولین چیزی که نظرم را به خود جلب کرد، سالم بودن ساختمانی بود که با آجر و تیر آهن و طبق اصول مهندسی ساخته شده بود. تازه دو سال و چند ماه بود که انقلاب شده بود، و جنگ بود و مجاهدین هم به مخالفت با حکومت اسلامی بر خاسته بودند، و مسئولان، طبقِ معمولِ آن زمان و سال های بعد، مسئولیت خرابی ها را به گردن رژیم خائن و وابسته ی پهلوی و امریکای جنایتکار می انداختند.
سی و یک سال گذشت. رژیم پهلوی تبدیل به خاطره ی تاریخی شد؛ مجاهدین تار و مار شدند؛ نفت ده دلاری تبدیل به نفت صد دلاری شد و حکومت اسلام پایه هایش را چنان تقویت کرد که اکنون قادر است اندازه ی موی دختران و طول آستین پسران را هم کنترل کند. اما هنوز که هنوز است، یک زلزله ی شش ریشتری، صد ها خانه را خراب می کند و چند هزار کشته و زخمی بر جای می گذارد. احتمالا، و یا درست تر بگویم به یقین، جوانانی، به هر وسیله ی ممکن خود را به محل زلزله در آذربایجان می رسانند، و با ساختمان هایی بر خورد می کنند، که به خاطر مهندسی ساز بودن، تَرَک هم نخورده اند و اولین کلمه ای که با بیرون کشیدن اولین جسد از زیر خاک به ذهن شان خواهد رسید این است که: چرا؟
این سوالی ست که با وقوع هر زلزله، بارها و بارها در ذهن ما تکرار می شود، تا در اثر مرور زمان از یاد برود و با وقوع زلزله ای جدید دوباره در ذهن ما زنده شود: چرا؟
در فاصله ی این چراها که با پرسش محتوم "تا کِی؟" نیز همراه است، زن و مرد و پیر و جوان و کودک و نوجوان زیر آوار خواهند ماند و عده ای هم که زنده می مانند، تا آخر عمر با داغی که به خاطر از دست دادن عزیزان شان بر دل دارند این پرسش را مطرح خواهند کرد که: چرا؟
و این چراها ادامه خواهد داشت، و دعا می کنیم که نبینیم آن روزی را که تهران بلرزد، و این بار نه صدها و هزاران، بل که چند میلیون انسان زیر آوار بمانند. امیدواریم با یافتن پاسخ این چرای تاریخی، راهی برای پیشگیری از وقوع فاجعه هایی این چنین، و فاجعه هایی بزرگ تر و با ابعاد میلیونی پیدا کنیم.
این مصیبت بزرگ را به هموطنانمان، بخصوص هموطنان آذربایجانی تسلیت می گوییم. Copyright: gooya.com 2016
|