شنبه 8 مهر 1391   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"من"شورهای متوازی و اتحادهای متفرق، الاهه بقراط

الاههبقراط
مشکل نه در انديشه و اهداف معقول و مقبول بلکه در افراد و گروه‌هايی است که حامل اينها هستند. حاملانی که نمی‌توانند از روی سايه خود بپرند. همين سايه است که بر فراز "من"شورهای فردی و گروهی و بر اتحادهای متفرق ايرانيان گسترده شده است، وگرنه همه صادرکنندگان و امضاءکنندگان منشورهای مدعی اهداف دمکراتيک و بشردوستانه می‌بايست متون يکديگر را نيز امضاء می‌کردند! مثلا چه می‌شد اگر امضاکنندگان "منشور ۹۱" و "منشور پيشنهادی شورای ملی" هر دو را امضا می‌کردند؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


کيهان لندن ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۲
www.alefbe.com
www.kayhanlondon.com


هر اندازه موازی‌سازی برای رژيم‌هايی مانند جمهوری اسلامی مفيد است و می‌تواند با صرف هزينه‌های ميلياردی، نهادها و دم و دستگاه‌هايی به وجود آورد که از يک سو نان سرسپردگانش تأمين شود و از سوی ديگر، از آنها به عنوان سرهای هيولای قدرت حاکم استفاده کند که در صورت وارد شدن ضربه به يکی، ديگری بلافاصله به کار ‌افتد، به همان اندازه موازی‌سازی در ميان مخالفانش، به ويژه اگر ادعای آزادی و دمکراسی داشته باشند، مرگبار است چرا که نيرويی را که بايد به طور متحد و يکپارچه عمل کند، پراکنده ساخته و هر فرد و گروهی را دچار اين توهم می‌کند که به تنهايی يک «سر» است و می‌تواند با «من»شورِ خويش و خودی‌هايش وارد ميدان شود. تجربه اما دست کم تا به امروز نشان داده، ايرانيانِ منفرد تنها می‌توانند دوستان و علاقمندانِ منفردِ خويش را گرد آورند حال آنکه همان تجربه اين را نيز نشان داده است که هيچ کدام از اينها با بهترين منشورها و با بهترين افراد، تا زمانی که همگی نيروی خويش را يک کاسه نکنند، راه به جايی نخواهند برد.
جوی‌های کوچک و منفرد، هر اندازه هم که زلال باشند، اگر در مسيرِ پيوستن به دريا و اقيانوس به يکديگر نپيوندند، در بهترين حالت به برکه‌های خشک شونده و در بدترين حالت به مرداب‌های بويناک ختم خواهند شد.

تطابق حرف و عمل
از آنجا که ادعای تأمين «حاکميت ملی» سرفصل مشترک همه منشورهای (تا کنون) منتشره است، و از آنجا که حاکميت ملی اساسا نمی‌تواند عليه مردم و حقوق شهروندی باشد، و تأمين و تضمين اين حقوق نيز بدون نظامِ سياسی مبتنی بر دمکراسی و نظامِ حقوقی مبتنی بر اصول اعلاميه جهانی حقوقی بشر ممکن نيست و اين دو خود بدون اجرای اصل جدايی دين و دولت (سکولاريسم) تحقق نا‌پذيرند و نهايتا همه تلاش‌ها، ظاهرا، برای تأمين آسايش و رفاه و امنيت مردمان در چهارچوب کشوری به نام ايران صورت می‌گيرد، پس می‌توان نتيجه گرفت که از جنبه تئوريک، بر سر اهدافی که در اين منشورها اعلام می‌شود، باز هم ظاهرا، توافق نظر وجود دارد و با وجود اختلاف زاويه و سليقه در برخی نکات، در اساس اما همگی به دنبال اهدافِ مشترک هستند. اهدافی که دست يافتن به آنها در نظام جمهوری اسلامی ممکن نيست. پس مشکل و مسئله در چيست؟!
به نظر من، نه در ايده و انديشه و هدف بلکه در افراد و گروه‌هايی است که حامل اينها هستند. حاملانی که نهايتا، به قول فرنگی‌ها، نمی‌توانند از روی سايه خود بپرند! شايد بگوييد هيچ کس نمی‌تواند از روی سايه خود بپرد. اتفاقا نکته همين جاست: اين ضرب‌المثل کنايه از اقدام غيرمعمول و هم چنين ناديده گرفتن باورهای تا کنونی برای انجام يک عملِ درست است. همين سايه است که بر فراز همه «من»شورهای فردی و گروهی و بر همه اتحادهای متفرق ايرانيان گسترده شده است، وگرنه همه صادرکنندگان و امضاءکنندگان منشورهای مدعی اهداف دمکراتيک و بشردوستانه می‌بايست متون يکديگر را نيز امضاء می‌کردند و بر سر اختلاف‌های احتمالی به گفتگو می‌نشستند! برای اين کار اما بايد بتوان از روی سايه خود پريد. سايه‌ای که در عمل، دلبسته گذشته و حال است و نه در شعار، بلکه در عمل، از آينده هراس دارد. برای نمونه، چه آزمون خوبی می‌بود اگر اشخاص حقيقی که منشور پيشنهادی «شورای ملی» را امضا کردند، از شاهزاده رضا پهلوی و خانواده‌اش تا افرادی که از رژيم کنونی بريده‌اند (نمی‌توان وابستگان و بدنه نظام را فرا خواند از رژيم روی برگردانند و بعد جايی به آنها در ميان خود نداد!) برای امضای «منشور ۹۱» که اقتباسی از مفاد اعلاميه جهانی حقوق بشر است اقدام می‌کردند، و امضاءکنندگان منشور ۹۱ نيز از «منشور پيشنهادی شورای ملی» حمايت می‌کردند که آن نيز اقتباسی مختصر و مفيد از اصول دمکراسی و حقوق بشر است. با اين کار، هم پهلوی‌ها و هوادارانشان ثابت می‌کردند که با «همه» مدافعان دمکراسی و حقوق بشر همراهی می‌کنند و هم مبتکران «منشور ۹۱» و امضاءکنندگان آن نشان می‌دادند تا چه اندازه به آنچه مدعی شده‌اند، پايبند هستند، آن هم در شرايطی که برای هيچ کدام از اينان و حرکت‌های مشابه هنوز نه چيزی به دار است و نه به بار!

ضرورت صراحت و شفافيت
و اما در ميان آنهايی که اسير سايه خود هستند، کسانی را می‌شود ديد که از حالا و با وجود سلطه رژيم جمهوری اسلامی بر ايران و مشاهده مردمی که جان‌شان از فشارهای اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی به لب رسيده، و با وجود خطرات خارجی که ايران را تهديد می‌کند، ادعای سهم‌خواهی می‌کنند، و البته معلوم نيست از کدام مرجع داخلی يا خارجی و از چه کسانی! اينان راه هنوز پيموده نشده را از همان آغاز به بيراهه و نهايتا به درگيری‌های قومی و جنگ داخلی می‌کشانند. به خوبی
می‌توان تصور کرد واکنش‌هايی که در هفته‌های اخير درباره تماميت ارضی و مسائل ملی و قومی تنها بر صفحه کاغذ و مونيتور صورت گرفته، اگر قرار باشد از هر دو طرف به نيروی انسانی و ابزاری غير از زبان و قلم مجهز باشد، چه فاجعه‌ای در پسِ آن خوابيده است. فاجعه‌ای که تاوانش را مانند هميشه، مردمانِ ساده و در رأس آنها، زنان و کودکان، از هر دو طرف، بايد بپردازند.
در ميان آنهايی که اسير سايه خود هستند، افراد و گروه‌هايی را می‌توان ديد که سايه پيشينه پر از اشتباهشان نيز بر آنها سنگينی می‌کند. اينان برای رهايی از بارِ اين پيشينه که آن را در گنجه خاطرات خويش قفل کرده‌اند، معمولا به تاکتيک فرار به جلو و هم چنين «حمله بهترين دفاع است» روی می‌آورند و به جای اينکه يک بار برای هميشه به بررسی تاريخچه خود نشسته و با بازنگری در پندار و گفتار خويش، کرداری ديگر در پيش بگيرند، همچنان در خانه شيشه‌ای غبارگرفته خود نشسته و به سوی ديگران سنگ پرتاب می‌کنند.
و سرانجام، در ميان آنهايی که اسير سايه خود هستند، تنی چند از بيمارانِ خودشيفتگیِ مزمن را نيز می‌توان ديد که همان حضورشان کافيست تا به دليل زندگانی چند شخصيتی سياسی و اجتماعی که داشته و دارند، و گاه برای پنهان کردن آن دست به ترفند و حتا تهديد می‌زنند، هر گونه اعتمادی را نسبت به آنچه از سوی اين «منشور»ها و «اتحاد»ها ادعا می‌شود، بر باد دهد.
به راستی، کدام يک از شما، پيش از آنکه خواندن متنِ منشوری را آغاز کند و يا آن را به پايان برساند، نخست به نام‌هايی که آن را امضا کرده‌ و يا به دفاع از آن پرداخته‌اند، مراجعه نکرده و يا بلافاصله نپرسيده است: از کيست؟ مال چه کسانی است؟! اين پرسش که تجربه عملی پشت آن خوابيده است، بسيار طبيعی، منطقی و مشروع است: افراد ناباب بهترين ايده‌ها را بر باد می‌دهند!
ولی آيا می‌توان مانع پشتيبانی «افراد ناباب» اعم از نفوذی‌های رژيم و اشخاص فرصت طلب و سودجو و دوستانِ نادان و «خاله خرسه»های ريز و درشت از يک جريان شد؟ البته که نه! اصلا امکان شناخت همه آنها وجود ندارد. چاره اما در ساختار متشکلی است که مانع فعاليت‌های خرابکارانه يا خودنمايی‌های سودجويانه اين افراد شود تا هر کسی نتواند با رفتار و سخنان سخيف و به سخنگويی و نمايندگی و چه بسا ادعای «پدرخواندگی» به هيچ جريان مسئول و معقولی صدمه بزند. چنين افرادی همان گونه که تجربه نشان داده، در پيروزی‌های احتمالی «پدر» هستند و در شکست‌های احتمالی، پای خود را با پاک کردنِ نشانه‌های حضورشان، و حتا با تحريفِ زندگیِ خويش کنار می‌کشند و در جای مدعيان و شاکيان قرار می‌گيرند!
شخصيت يا گروهی که می‌خواهد از امکانات و مواهب عرصه اجتماعی برای جلب هواداران بيشتر به سود افکار و اهداف خود بهره‌برداری کند، البته که می‌تواند با دروغ و فريب شروع کند و چه بسا به نتيجه مورد نظرِ خود نيز برسد. همه ما اين پديده را در انقلاب اسلامی و پيروزی خمينی تجربه کرديم. اما او نيز انتظارِ اعتماد و رابطه پايدار با توده هوادارانِ به شدت ناهمگون خود را که عقايد و تنوع خويش را فدای «وحدت کلمه» کردند، نداشت و می‌دانست «سلطه ذهنی» را خيلی زود بايد با ابزار سرکوب به «سلطه عينی» تبديل کرد.
صحبت ما اما بر سر مدعيان دفاع از دمکراسی و حقوق بشر، آن هم با تجربه گرانبها اما سنگينِ جمهوری اسلامی است. قطعا برخی تبليغات و تخريب‌ها از سوی افراد و افکار نفوذی رژيم يا مخالفان، سازمان داده می‌شود. ولی واقعيت اين است که بخشی از تخريب از سوی «دوستانِ نادان» و «خاله خرسه»هايی صورت می‌گيرد که فضا را برای ابراز وجود مناسب می‌بينند. برای مقابله با هر نوع تخريب، راهی جز صراحت و شفافيت وجود ندارد و طبيعتا آنهايی می‌توانند «خطر» صراحت و شفافيت کامل را به جان بخرند که به حرف و عمل خود اطمينان داشته و خود با خويشتن صريح و شفاف باشند.
جلب اعتماد مخاطبان را اما نبايد با پوپوليسم و توده‌گرايی اشتباه گرفت. بايد بر اين حقيقت آگاه بود که هرگز نمی‌توان «همه» را با خود داشت و «همه» را از خود خشنود ساخت. چنين کاری تنها زمانی ممکن است که از يک سو بر يک سری اصول پای نهاد و از سوی ديگر وعده و وعيدهای بيجا داد و تهييج و شعار را جايگزين تعقل و شعور، و به عبارت ديگر «هرزگی سياسی» را جايگزين «خردِ سياسی» کرد چرا که همان گونه که آگاه کردنِ ديگران همواره با خودآگاهی ممکن می‌گردد، فريفتنِ ديگران نيز تنها با خودفريبی ممکن است!
اين است که ابهام و ناروشنی پيرامون منشورهای منتشره و اتحادهای متفرق مطلقا جايز نيست زيرا به بی‌اعتمادی دامن می‌زند و زمينه تخريب از سوی رژيم و هم چنين دوستانِ نادان را که بدتر از دشمن هستند، فراهم می‌آورد. مگر چيز ديگری در پسِ پرده اين «منشورها» و «اتحادها» باشد که منِ روزنامه‌نگار از آن بی‌خبرم!

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منشور پيشنهادی شورای ملی
https://www.farakhanmeli.org/declaration
منشور ۹۱
http://charter91.com/


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016