خانم بقراط، دفاع ملت کورد از خود و مبارزهشان برای رسيدن به حقوق ملی نه تروريسم است و نه تجزيهطلبی، احمد علی پور
خانم الاهه بقراط در تاريخ ۱۴ شهريور ۱۳۹۱ برابر با ۴ اوت ۲۰۱۲ به انتشار متن ترجمهای از يک نوشته مندرج در روزنامه "دی ولت" آلمانی تحت عنوان "جاسوسان جمهوری اسلامی جنگ داخلی سوريه را به ترکيه میکشانند"، دست يازيده است که در آن مبارزات کوردهای ترکيه و سوريه برای آزادی فرهنگی و ملی خودشان، تجزيهطلبانه و تروريستی توصيف شده است. خانم الاهه بقراط با ترجمه و انتشار اين افتراها به ملت کورد، نه تنها از نظرات کينهتوزانه ژورناليست آلمانی نسبت به ملت کورد دفاع کرده است بلکه با پخش آن به اشاعه آنها نيز کمک رسانده است. من اظهارات ذيل را در جواب خانم بقراط و ژورناليست آلمانيش عرضه ميدارم. واکنش من به آن بخش از متن نوشته است که به ملت کورد تهمت تجزيهطلبی زده و مارزه اين ملت برای کسب حقوق خود را تروريسم مينامد.
در طول تقريبا سه هزار سال گذشته رژيمهای استبدای شاهی، در زير لوای مذهبی و بعنوان دروغين فرستاده آهورمزدايی و بعدها به نام اسلام و امام، از شمال هندوستان امروزی تا مرزهای يونان و مصر به انسانکشی و غارت و چپاول مشغول بودهاند. کورش، که بعضی از ايرانيها به دروغ بانی حقوق حقوق بشرش معرفی می کنند، در اربيل و بابل و اسرائيل کنونی و مصر مرتکب جنايتهايی شد که تنها از دست اسلافش مانند رضا شاه و خمينی بر می آيد. از حدود ۱۴۰۰ سال پيش عربها در سراسر خاورميانه به نام جهاد و غزا، به ويران کردن و قتل و تجاوز دست يازيدهاند. و بلاخره از ۷۰۰ سال پيش ترکها باوحشيگری بی نظير به تخريب تمدنهای خاورميانه مشغول بودهاند، به پشتيبانی ناتو خاک قبرص را اشغال کردهاند و هم اکنون با وقاحت تمام در امور داخلی کشور اسرائيل، سوريه و عراق و مخصوصا کوردستان دخالت می کنند. در همه اين ادوار، کوردها، اين ملت صلح خواه، بغير از دفاع از جان و مال خود کار ديگری نکردهاند. آشکار است که اگر اين مردم هم دست به جنايت و کشتار و غارت و چپاول ميزد برای خود صاحب دولت و کشوری مستقل میبود و رهبران آن نه به دست رضا شاه بر سر ميز مذاکره، نه چون د. عبدالرحمان قسملوو ايضا بر سر ميز مذاکره بدست پاسداران رژيم اسلامی و نه چون د. صادق شرفکندی بر سر ميز شام کشته می شدند. مـا کوردها هنوز منظره شوم بدار آويختن پيشوايمان قاضی محمد را به دست محمد رضا شاه از صفحه تصوراتمان پاک نکردهايم. ما کم حافظه نيستيم.
از حدود ۴۰۰ سال پيش دو امپراتوری صفوی و عثمانی در خاک کوردستان برسر منافعشان جنگيدهاند و هميشه اين مردم کورد بودهاست که ضربه اصلی را خورده است، خانهاش ويران شده، مالش به غارت برده شده و خاکش اشغال و تقسيم شده است. در قرن ۱۷ خاک کوردستان بدون رضايت کوردها بين دو امپراتوری نامبرده تقسيم شد. در نتيجه جنگ اول جهانی، کاخ فرسوده امپراتوری عثمانی فروريخت و ملتهای تحت اشغال آن آزاد شدند ولی کولونياليستهای غرب با همکاری و خوشخدمتی عناصر فاشيستی چون آتاتورک، توانستند مستعمرههای سابق عثمانی را به اشغال خود در آورند و به اصطلاح کشورهای مستقلی بوجود آوردند که بر اساس تقسيم دوباره کوردستان شکل گرفتند. اين رهبران دست نشانده غربيها، مخوفترين ديکتاتورهای دوران ما شدند که هنوز هم به کمک اسلحه همان امپرياليستها، دارند مردم اين منطقه را و بويژه کوردها راقتل عام می کنند. اين بار اما، پيکر کوردستان در مسلخ استعمار طوری قطعه قطعه شد که هنوز که هنوز است برای اين مردم دشوار است که حقوق ملی خود را ادعا کند. زيرا که طوری تقسيم شده که در هيچکدام از اين به اصطلاح کشورها اکثريت نيست. اين گونه تقسيم کردن ملتها را اسعمارگران قبلا در شمال آمريکا و آفريقاانجام داده و تجارب کافی در اين زمينه داشتند. صد سال تحريف واقعيت و انکار وجود ملت کورد، اين شبهه را در اذهان جهانيان بوجود آورده است که کوردهای ترکيه ترک، کوردهای ايران قومی ايرانی و کوردهای عراق عراقیاند. عراقی که بيشتر از ۹۰ سال از بوجود آمدنش نمی گذرد. تورکها هم که نزديک به ۷۰۰ سال پيس خاورميانه را اشغال کردند. حال اگر هم نظريههای پان ايرانيستی مبنی بر آريايی بودن کوردهارا قبول داشته باشيم لااقل کوردها از ۳۰۰۰ سال پيش در منطقه مورد سکونتشان زندگی کردهاند. بر چه اساسی اينها عراقی و ترک و امثالهم هستند؟ جواب اين سئوال را فقط نظريهپردازان آنتی کورد بايد بدهند.
بجای سلطان عثمانی اين بار غربيها، فاشيستی به نام کمال آتاتورک در ترکيه تربيت کردند که رژيمش نزديک به ۹۰ سال است به کوردکشی، آسوری کشی و ارمنی کشی مشغول است. رژيمی که به هيتلر در مردم کشی الهام ميداد. کمال که به تقليد از غرب ميخواست به اصطلاح جامعهای مدرن بسازد، بدليل ماهيت فاشيستی و ضد مردمی بودن ايدئولوژيش نتوانست با سنتگرايی تصويه حساب کرده و دمکراسی مدرنی ايجاد کند چون خود دمکرات نبود. بعدها، جامعه ترک عقب گرد کرد و باز اسلامی شد.
در ايران، رضا شاه بعد از کودتا، به تقليدی ناشيانه از آتاتورک، به سرکوب خشن ساکنان منطقه جغرافيايیای که امروز ايران ناميده ميشود پرداخت و به اصطلاح خودش ايران را مدرن می کرد. ولی چون خود دست به غصب اموال و املاک مردم زد و به غارت پرداخت و در نتيجه نه تنها به مدرنيته نزديک نشد، بلکه شاه و ديکتاتور شد و بقايای دستاوردهای ناچيز انقلاب مشروطه را از بين برد. ديکتاتوری که در کنار آلمان هيتلری ايستاد و عاقبت به خير نشد. سرنوشت پسرش هم از او بهتر نشد. پسری که بمانند پدر به کمک کودتا شاه شد و از پدر بيشتر در کورد کشی مهارت و قصاوت بخرج داد. در طول ۳۳ سال گذشته، رژيم اسلامی شيعه ايران، در کورد کشی از همه جلادان تاريخ پيش از خود سبقت گرفته است. هم اکنون ۲۸ زندانی سياسی کرد در زير اعدام هستند. بعد از جريان اعتراضات مردم به تحميل و انتصاب احمدی نژاد به عنوان به اصطلاح رئيس جمهور به مردم ايران، بالاترين تعداد اعدامشدگان کورد بودهاند.
رژيم صدام به ربودن و زنده بهخاک کردن ۱۸۲۰۰۰ کورد در سال ۱۹۸۲ اکتفا نکرد و در سال ۱۹۸۶ با بمب شيميايی اکثر ساکنان شهر کوردنشين حلبجه را در يک لحظه نابود کرد. کماليستهای اسلامی ترکيه، کوردهارا در کورههای آتش زغال می کند. من در هيچ جا، در طول اين ۳۳ سال شاهد انتقادی، اعتراضی يا حد اقل همدردیای از جانب افرادی مثل خانم بقراط نسبت به کوردها يا مخالفت با اين آدمکشيها نبودهام.
در تمام تاريخ بشريت فعالين سياسی، از اختلافات بين دشمنانشان به نفع مبارزه خود استفاده کردهاند. دولتهای کشورهای مختلف در شرايط مختلف جنگی باهم بر ضد طرف مقابل خود بند وبست کردهاند، جبهه تشکيل دادهاند و رقيبان خود را از سر راه برداشتهاند ولی خانم بقراط به هيچ کدام از اينها اعتراض ندارند.
مـن تا چندی پيش خانم بقراط را ژورناليستی نئوترال و شايسته ميدانستم، تا زمانی که مقالهای از ايشان در سايت گويا ديدم که در آن رضا پهلوی را شاه قانونی آينده ايران قلمزد کرده بودند. مردم ايران ۳۳ سال پيش با اکثريت آرا و در طول چند سال مبارزه، با دستهای خالی، با دادن ۱۰۰۰۰۰ کشته به رژيم شاه نه گفتند. خانم بقراط مثل اينکه اين "نه" گفتن به رژيم سلطنتی را قبول نداشته و سعی در تحميل رضا پهلوی به مردم به عنوان شاه قانونی ايران دارند. همان کاری که حکومت ولايت فقيه ميکند. کدام قانون؟ قانونی که پدر رضا پهلوی را ظلاله ميخواند؟ آن قانون با قانون ولايی خامنهای چه تفاوتی دارد؟ اين قانون را چه کسی و به چه منظوری نوشت؟ نقش و تاثير ملت کورد در نوشتن اين قانون تا چه حد بود؟ در کدام قانون، در کدام دين، در کدام پارادايم بجز قوانين تحميلی رضا شاهی، محمد رضا شاهی، صدام، خمينی و کمال آتاتورک آمده که مردم کورد حق ندارند خود را از زير استبداد اين ديکتاتوريها آزاد کنند، مرزهای ساخته استعمارگران را از بين برده ودولت مستقلی برای خود برپا کنند که در آن اين خود آنانند که بر خود حکومت می کنند؟ اين که اتحاد است خانم بقراط نه تجزيه. تجزيه آن زمان رخ داد که بدون اجازه کوردها خاکشان را به پنج قسمت تقسيم کردند.
هدف از نوشتن اين سطور اما ارايه تزهای تازه فلسفی يا تئوريهای جديدی نيست، بلکه تنها از راه يادآوری يک سری واقعيات روزمره زندگی ملت کورد در چهار به اصطلاح کشور ايران، عراق، سوريه و ترکيه توجه خانم بقراط را به اين نکته جلب کنم که ايشان چه بی حرمتیای نسبت به ملت کورد ميکنند.
در زمان بعد از فروپاشی ديکتاتوريهای اروپای شرقی، کشورهای زيادی، يا از طريق مبارزات مسالمت آميز (انقلابات رنگين) و يا از راه تلاش مسلحانه به استقلال رسيدهاند. خانم بقراط و ژۆرناليست آلمانیاش هيچکدام از اين مبارزات را نه تروريستی و نه تجزيهطلبانه خوانده اند. چه چيز باعث ميشود که مبارزات حقطلبانه کوردهای سوريه و ايران و ترکيه و آزاد سازی بخشی از خاک اشغال شدهشان اين همه خانم بقراط و نويسنده آلمانی را ناراضی و عصبانی کرده است؟ خانم بقراط و ژورناليست آلمانيش چرا اين همه سنگ ترکيه را به سينه ميزنند و برای تماميت ارضی آن نگرانند؟ ترکيه که کشور متبوع هيچکدام نيست. پس علت چيست؟ دو احتمال نزديک به يقين وجود دارد. ۱. احتمال اول آن است دارد که ژۆرناليست آلمانی و خانم بقراط، هر کدام ، ازرژيم اسلامی ترکيه، برای بدنام کردن و تهمت و افترا زنی به کوردها مستمری بگيرند و پروپاگاندای آن رژيم در مورد کوردها را در غرب بزرگنمايی کنند و به خورد غربيها و فارسی خوانان ساکن غرب بدهند.
اين احتمال خيلی به واقعيت نزديک است چرا که در غرب مسيحی، پول و قدرت و سکس نشانههای برتریاند. همزمان با رنسانس و بعدا در عصر روشنگری، برای باز کردن فضای سياسی و اجتماعی و با احساس اهميت نوآوری وسايل توليد، بعداز تجارب زيانآور تفتيش عقايد و خونهايی که در اين مجال ريخته شد، ضرورت ايجاد اصلاحات دينی بيشتر از هر زمانی بنظر ميرسيد. مـارتين لوتر کينگ پيشگام اجرای اين اصلاحات شد. شاگردش کالوين جنبش پيوريتانيسم را راه انداخت که آموزهاش مالاندوزی و کسب ثروت بود. دارايی نشان نيکی و ضمانتی برای ورود به بهشت شد. اين آموزه در واقع موتور محرکه کولونياليزم شد. مردم غرب نزديک به چهارصد سال است که بااين اموزه زندگی می کنند. ما به خوبی ميدانيم که رژيمهايی مثل ترکيه وايران لابيهای بسياری در کشورهای اروپايی دارند و سعی ميکنند که سياستمداران، ژورناليستها و دستاندرکاران صنعتی بويژه در صنايع نظامی را بخرند. خرج مبارزات انتخاباتی بسياری از احزاب اروپايی و آمريکايی از حساب مردمان اين کشورها پرداخت ميشود بدون آنکه از اين امر اگاهی داشته باشند. من ادعا می کنم که خيلی طبيعی است که با در نظرداشت اين سابقه فرهنگی و دينی چند صد ساله غرب، اگر ژورناليستی نتواند در مقابل وسوسه پول هنگفتی مقاومت کند.
احتمال دوم يا ادعای ديگر من، دشمنی سرسختانه و آشتی ناپذير به اصطلاح ئوپوزسيون خارجنشين و داخل فارس زبان ايرانی با احقاق حقوق ملت کورد، تقسيم قدرت در کشورهای ديکتاتورزده منطقه، دمکراسی و رعايت حقوق بشر است. طبعا اين خط با منافع غربيها که با هرگونه تغيير مرزی در خاور نزديک مخالفند، همسويی کامل دارد. باراک اباما و داوودئوغلو از همين حالا به کوردهای سوری هشدار دادهاند که نبايد از حقوق مليشان صحبت به ميان آورند. مـن مطمئن هستم که خانم بقراط بعنوان سلطنت طلب از ايدئولوژی رضا شاه-خمينی پيروی می کنند که تلاش ميکند از راه به کارگيری خشونت، شکنجه، تجاوز و قتل عام تمام ساکنان کشوری که ايرانش ناميدهاند را در قالب "مردم ايران" در يک کيسه کند و هر گونه اعتراض عليه اين زورگويی را با برچسپهايی چون ترروريسم محکوم می کند. در اين راه خانم بقراط تا آنجاپيش ميروند که حتی نسبت به مبارزات اين مردم در کشوری مثل ترکيه هم حساسيت بخرج می دهند. حال واقعيت آن است که اين رژيمها تروريستهای واقعيند نه کوردها.
ما در دنيای مدرنی زندگی میکنيم که در آن دست کم از ۵۰۰ سال پيش مسائلی چون حقوق طبيعی افراد، حقوق بشر، آزاديهای سياسی و اجتماعی و فرهنگی و همچنان يکسانی زن و مرد به بحث گذاشته شده و به قانون اساسی کشورهای بسياری از جمله کشور آلمان تبديل شدهاند. زمانی آلمانيها درست همان سرنوشتی را داشتند که کوردها در حال حاظر دچارش هستند. آنها کشور متحدی تشکيل دادند که خود استعمارگر شد. بعدها دوباره دو تکه شد تا اينکه بعد از فروريزی ديوار برلين آلمان باز متحد شد ولی هيچ کسی اتحاد تازه آلمان را تجزيهطلبی نناميد.
ما در دنيايی زندگی میکنيم که در آن حقوق بشر از سوی بالاترين ارگان همکاری بينالملل به رسميت شناخته شدهاست. نسل سوم حقوق بشر شامل حق ملل برای سروری سياسی خود و تشکيل دولت مستقل است. اين را ديگر اکثر قريب به اتفاق ساکنان زمين قبول دارند.
ما امروز در دنيايی زندگی می کنيم که در آن، مرزهای دانش بشری لحظه به لحظه گسترش پيدا می کند و پاراديمها، ايدئولوژيها و تئوريها تاب مقاومت هميشگی را در برابر هوش کنجکاو و چشمان تيزبين و عقل خردگرای انسان مدرن امروزی ندارد و مجبور انددو راه در پێش گيرند، يا خودرا با شرايط جديد تطبيق دهند يا منسوخ و به دست فراموشی سپرده شوند. ما در عصر "پارتيکل هيگز" زندگی ميکنيم که تئوری نسبيت اينشتاين را به چالش میکشد. ما در دنيايی زنگی ميکنيم که تاريخ، دين، خدا و حماسه سرايی و قهرمانگرايی زير علامت سئوال کشيده ميشوند. ما در دوران گلوباليزاسيون زندگی می کنيم و کوردها جزو جدانشدنی اين پروسه مدرن هستند. در اين جهان مدرن ديگر ايدئولوژی رضا شاهی و ولايت فقيهی و کماليستی بغايت نامدرن و عقب افتاده بنظر میرسند. ايدئولوژيهای تمامگرا، مرکزگرا و توتاليتاريستی که بر يکسان کردن خشن موزائيکی از فرهنگها، زبانها، اديان و شيوههای زندگی موجود در ايران و ترکيه استوار است نميتوانند تا ابد به مردم تحميل شوند. زيرا که در دنيای مدرن امروز هيچ شاهی، امامی، ملتی، گروهی يا حزبی نمی تواند ادعای داشتن مونوپول تفسير و توضيح جهان را داشته باشد. چون همه ساختارهای انسانی، سياسی، اقتصادی و حتی فرهنگی موجود در همه جوامع امروز، بجز سازههای اجتماعی ساخته و پرداخته انسانها چيز ديگری نيستند و از هيچ آسمانی نازل نشدهاند.
از نوشتههای خانم بقراط می شود برداشت کرد که ايشان در موضع ئوپوزسيون رژيم اسلامی قلم می زنند. واقعيت اين است که ئوپوزسيون در جوامعی مثل ايران تقريبا هميشه خود بخشی از قدرت بوده است که از موقعيت خود رانده شده ولی در پی باز پسگيری آن است و در نهايت هميشه با نظام سازش کرده است. ارتس و ساواک رژيم شاه به تثبيت رژيم خمينی کمک تعيين کنندهای کردند. دشمنی خانم بقراط با مبارزات آزاديخواهانه ملت زير ستمی چون کوردها، ايشان را در کنار اردوغان و خامنهايی قرار ميدهد. اين مشکل را متاسفانه همه ايرانيهای فارس زبان اعم از پاسدار، آخوند، چپ، ملی-مذهبی و سلطنت طلب داشته و همگی در ضديت با حل مسئله ملی در اين کشور و حتی کشورهای ديگر از ايدئولوژی پانايرانيستی رضا شاه پيروی ميکنند.
اگر کوردها به پايگاههای نظامی مستقر در کوردستان حمله ميکنند، اين حمله به اشغالگرانی است که سر دخترکان و پسران کورد را می برند، به ناموس مردم تجوز ميکنند و حتی در خاک کوردستان در شمال عراق کوردها را بمباران ميکنند. هم اکنون در ترکيه ۹۰۰۰ نفر از فعالين مدنی و سياسی کورد زندانی هستند. اينان هيچگاه در زندگيشان دست به اسلحه نبردهاند. در اينجا لازم است اين نکته را يادآری کنم که من هيچگاه مبارزه مسلحانه را برای ملت کورد تنها راه رسيدن به آرمانهای سياسی و ملیاش نميدانم ولی وقتی رژيمهای اشغالگر کوردستان منطقی بغير از زور و جنگ و قتل و کوردکشی ندارند طبيعی است که مردم از خودشان دفاع کنند. چرا اين تروريسم است؟ ارتش آزاد سوريه که از ترکيه و غربيها اسلحه ميگيرد مرتک جنايتهای بيشماری شده است. پس چرا خانم بقراط نسبت به آن واکنش نشان نميدهند؟
در پايان بايد اضافه کنم که اگر ادعای ژورناليست آلمانی و خانم الاهه بقراط مبنی بر همکاری پ.ک.ک با جاسوسان رژيم اسلامی ايران صحت داشته باشد، اين يک اشتباه راهبردی است که آن حزب مرتکب ميشود و اصلا ربطی به همه ملت کورد ندارد. چرا که هيچکام از رژيمهای اشغالگر کوردستان مايل به آزادی اين ملت نيستند. حل مسئله ملی در اين کشورها به معنای دموکراتيزه شدن آنها و تقسيم قدرت است. حاکمان اين کشورها مسافت زيادی را بايد تا آنجا طی کنند که مستلزم دارا بودن فرهگ سياسی مدرن است. بنظر ميرسد که خانم بقراط هم با اين نقطه فاصله زيادی دارند. رژيم اسلامی ايران يکی از کوردکشترين اين رژيمهاست و هيچگاه نيز به رسيدن اين ملت به آزاديهای مدنی، سياسی و فرهنگی خودش راضی نخواهد بود و در مورد مانع تراشی در اين رابطه هميشه با رژيمهای ترکيه، عراق و سوريه به توافق ميرسد. پشتيبانی هيچکدام از اين رژيمها از يک حزب مفروض کورد بدون چشمداشت نيست. همچنانکه پشتيبانی ترکيه از ارتش آزاد سوريه در راستای حسابگريهای آتی آن کشور است.
مـلت کورد چهارصد سال است که بدست قدرتهای دولتی ايران و ترک قتل عام ميشود و از همه حقوق انسانی خود منجمله از حقوق کورد بودن و حتی به زبان مادری خود سخن گفتن محروم بوده است ولی نه تنها ماهيت ملی خود را از دست نداده بلکه فرهنگ خود را حفظ کرده، زبان خود را تکامل بخشيده و حتی پناهگاهی هم برای اقليتهای ديگر بوده است. نه شاهان جلاد صفوی، نه سلطان عثمانی، نه فاشيسم کمال آتاتورک و صدام و اسد و نه پان ايرانيسم رضاشاهی و نه پان شيعيسم خمينی نتوانستند اين ملت را به زانو در آورند. انسانهايی که در خاورميانه زندگی ميکنند نميتوانند تا ابد در بند سنتگرايی و عقب ماندگی گرفتار بمانند و ناچارند روزی وارد پروسه مدرنيته شوندو گذر به دمکراسی را آغاز کنند. آنگاه بر خلاف ميل امثال خانم الاهه بقراط شاهد شکوفايی ملتی مستقل به نام ملت کورد خواهيم بود که به جامعه بشری غنای بيشتری خواهد بخشيد. آن روز چندان دور نيست.