جمعه 27 اردیبهشت 1392   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

دفاع از حقوق بشر به جنگ با ایران مشروعیت نخواهد بخشید، ابوالحسن بنی صدر و محمود دلخواسته

humanrights.jpg
هیچ تردیدی وجود ندارد که در صورت حل بحران اتمی، رژیم باز هم بحران دیگری ایجاد خواهد کرد. اما این بحران ها علائم مشکلات ریشه ای عمیق تری هستند و تا زمانی که با علل این مشکلات برخورد نشود رژیم به ایجاد این بحران ها ادامه خواهد داد، که هم بر تیره روزی ایرانیان خواهد افزود و هم برای سیاست های تجاوز گرانه راستگرایان غرب، که بر ترس پایه می گیرند، مشروعیت ایجاد خواهد کرد.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


پاسخی از ابوالحسن بنی صدر و محمود دلخواسته به کتاب "سفر به تهران: چرا آمریکا باید با جمهوری اسلامی کنار بیاید" به قلم اف. لورت و اچ.ام.لورت.(1)

نویسندگان کتاب "سفر به تهران" بتازگی استدلال کرده اند که «ایالات متحده بایستی سیاست ایجاد روابط حسنه با جمهوری اسلامی موجود، و نه جمهوری اسلامی که برخی دوست دارند باشد، را در پیش بگیرد. و این کار یعنی پذیرفتن جمهوری اسلامی ای که برای اکثر ایرانیان دولتی مشروع، )هر چند پر از اشکال ) است.» آنها هم چنین می افرایند: «کسانی که بر این باور طنز آمیز خود پسندانه خود هستند که هم می توانند از وضعیت حقوق بشر در ایران انتقاد کنند و هم اصرار بورزند که مخالف تجاوز نظامی آمریکا به ایران می باشند، از بعضی نظرها بصورت خطرناکی فریبکارند. نمی توانید هم "خدا" را داشته باشید و هم خرما را».

هر دو نظر آنها ناشی از عدم درک درست وضعیت در ایران است.

به منظور توجیه نظرشان، استدلال آنها بر این امر پایه گرفته است که رژیم ایران از حمایت اکثریت مردم برخودار است و انتخابات سال 1388 را آزاد و منصفانه می دانند. اما آیا چنین بود؟ در ایران "نظارت استصوابی" (که بر خلاف قانون اساسی جمهوری اسلامی است) وجود دارد، که در حقیقت به نمایندگی از رهبر نظام درباره نامزدهای ریاست جمهوری تصمیم می گیرد. با این کار انتخاب مردم حتی در انتخابات محدود می شود. این سیستم بر اساس یکی از اصول ایدئولوژیک رژیم پایه ریزی شده است که مردم را هم چون "صغار" می داند که از تصمیم گیری درباره مصالح خود ناتوانند.

گذشته از این، حتی اگر تمامی واقعیت هائی را که گویای تقلب سازمان یافته در انتخابات 1388 می باشند را هم در نظر نگیریم، محاسبه ای ساده به راحتی خواهد توانست نشان دهد که تقلب صورت گرفته است. رژیم ادعا می کند که 40 میلیون نفر در این انتخابات شرکت کرده اند. وزیر کشور (جمهوری اسلامی) اعلام کرده بود که 31455 صندوق رای ثابت در شهرها و 14258 صندوق متحرک در شهرستان ها و دهات، برای 10 ساعت در شهرها و زمانی محدودتر در دهات، در دسترس مردم بوده است. حتی اگر فرض کنیم که حوزه های رای گیری به مدت 13 ساعت یاز بودند و متوسط زمان لازم برای رای دادن هر فرد در حوزه های ثابت را 1.5 دقیقه و درحوزه های متحرک را 5 دقیقه در نظر بگیریم، متوجه خواهیم شد که حداکثر 20 میلیون رای می توانستند در صندوق ها ریخته شده باشند. در نتیجه 20 میلیون رای دیگر می بایست با تقلب افزوده می شدند.

اگر رژیمی از حمایت مردمی و مشروعیت برخوردار باشد دیگر چه نیازی به تجاوز سازمان یافته به حقوق مردم خود خواهد داشت؟ دیگر نیازی ندارد که با شهروندان خود همچون صغاری که قادر به اتخاذ تصمیم "درست" نیستند رفتار کند و به جای آنها تصمیم بگیرد. دیگر نیازمند آن نمی بود که بر علیه میلیونها نفری که در اعتراض به تقلب انتخاباتی دست به تظاهرات مسالمت آمیز زده بودند اعلام جنگ کند و تعداد بیشماری را به قتل برساند و هزاران نفر را زندانی و شکنجه نماید. یک رژیم مشروع احتیاجی به زندانی کردن نامزدهای دیگر انتخابات، آقایان موسوی و کروبی، که حاضر به تن دادن به تقلب انتخاباتی نشدند، نمی داشت. لازم نبود سیاست این رژیم "النصر بالرعب" باشد که سیاست آقای خامنه ای است. همه اینها بیانگر این واقعیت هستند که این رژیم نه مشروعیت دارد و نه از حمایت مردم برخوردار است. میزان فساد و جنایت در درون این دولت در چنان اندازه ای است که آیت الله منتظری، یکی از تئوریسین های اصلی "ولایت فقیه" و فردی که قرار بود جانشین آقای خمینی شود، ولایت فقیه را مصداق شرک خواند.

نویسندگان کتاب هم چنین ادعا می کنند که برای پیشگیری از شر بزرگتر، که حمله نظامی آمریکا به ایران است، بایستی چشم ها را بر تجاوزات به حقوق بشر در ایران بست. علیرغم همدردی هر چه ممکن با نیت نویسندگان در این راستا، نمی توان این واقعیت را هم نادیده گرفت که اگر این نوع ثنویتهای کاذب را جدی بگیریم، مردم ایران میان دو سنگ آسیاب قرار خواهند گرفت. این ادعا که انتقاد از تجاوزات به حقوق بشر در ایران تنها بهانه ای برای مداخله نظامی آمریکا فراهم می کند نیز در برابر واقعیت ها رنگ می بازد. "بهار عرب" بهترین دلیل نادرست بودن این ادعا است. پیش از این انقلاب ها، آمریکا نه تنها تجاوزات به حقوق مردم در این کشورها را، که با دولت هایشان روابط نزدیکی داشت، نادیده می گرفت، بلکه پس از سپتامر 2001 آمریکا افراد مشکوکی را که می ربود به این "کشورهای دوست" می فرستاد تا شاید زیر شکنجه بتوان از آنها اطلاعات به دست آورد. از سوی دیگر در تونس و مصر، اعتراض مردم به نقض حقوق بشر و سرنگونی دولت هایشان، نه تنها به مداخله نظامی آمریکا نیانجامید بلکه مورد حمایت افکار عمومی جهان نیز قرار گرفت. در لیبی و سوریه هم هیچ گونه مداخله نظامی خارجی در پاسخ به تجاوزات دولت های این دو کشور به حقوق انسانی مردمشان را شاهد نبودیم، اما دیدیم دولتهای خارجی چه نقشی در رشد جنگ های داخلی، که گروه های مسلح در آنها جانشین تظاهرات مردمی شدند، بازی کردند. و نیز شاهدیم که نقض سازمان یافته حقوق بشر از سوی دولت های طرفدار آمریکا در خاور میانه، همچون بحرین و عربستان سعودی، نه تنها به حمله نظامی آمریکا منجر نشد بلکه به عنوان مثال در مورد بحرین، کاملا بالعکس، زیر چشم های دولت آمریکا، منجر به مداخله نظامی خارجی برای سرکوب جنبش حقوق مدنی مردم بحرین گشت.

به باور ما درسی که از این نمونه ها می توان گرفت این است که خشونت و تجاوز به حقوق بشر در یک کشور همیشه بهانه ای برای مداخله نظامی قدرت های خارجی فراهم نمی کند. اما از طرف دیگر، نادیده گرفتن تجاوزات به حقوق انسانی نه تنها کار آن مردم را برای قیام بر ضد دولت های استبدادی سخت تر می کند بلکه موجب ایجاد فضای عمل گروه های مسلح، که خود را در خدمت قدرت های خارجی یه ویژه آمریکا قرار می دهند، خواهند گشت تا با سوء استفاده از نارضایتی های عمومی، جنبش های مسالمت آمیز مردمی را به جنگ های داخلی مسلحانه تبدیل کنند.

اما چه باید کرد؟

راه جلوگیری از جنگ و برطرف کردن تحریم های فلج کننده اقتصادی، که کمر مردم عادی ایران را شکسته است، این نیست که به دولت های آمریکا و ایران بگوئیم موجودیت یکدیگر را بپذیرید، بلکه در عوض بایستی رابطه موجود میان آنها را برملا کرد. رابطه ای که بر پایه حفظ بحران دائمی دو سویه به صورت جنگ اقتصادی و سیاسی شکل گرفته است. ریشه این رابطه را می توان در اشغال سفارت آمریکا در تهران در سال 1979 و گروگانگیری کارمندان آن پیدا کرد، که موجب قدرت گرفتن نیروهای جانبدار استبداد در ایران هم شد. این نیروها، که بدنبال در انحصار درآوردن قدرت می بودند، از حمایت مردمی کافی برخوردار نبودند اما (پس از گروگانگیری) زود متوجه شدند که با نگاه داشتن کشور در وضعیت بحرانی خواهند توانست این کمبود را جبران کنند، و با توافق پنهانی با ریگان و گروه وی بر سر آزادی گروگان های آمریکائی (که امروز به عنوان "سورپرایز اکتبر" شناخته می شود)، متحدانی نیز در دولت آمریکا یافتند. اما با پایان گرفتن بحران گروگانگیری، باز وضعیت خود را تثبیت شده نمی دیدند. پس در خرداد 1360 دست به کودتا زدند و جنگ با عراق را به مدت هفت سال ادامه دادند تا بتوانند پایه های استبداد خود را محکم کنند. در این دوران باز هم به روابط محرمانه با حکومت ریگان ادامه دادند، که بعد ها به ایران- کنترا معروف شد. از آن زمان تا امروز رژیم جمهوری اسلامی کشور ما را از بحرانی به بحران دیگر، و از بحران های کوچک به بحران های سهمگین فرو می برد، هم چون بحران فتوای سلمان رشدی و نیز بحران هسته ای، که بدون هیچ ضرورتی سال ها ادامه یافت و صدها میلیارد دلار برای کشور هزینه در بر داشت. این بحران هم چنین به امیرهای مستبد خلیج فارس این امکان را داد تا بتوانند صدها میلیارد دلار از نفت و گاز ایران را از ذخایر مشترک زیرزمینی چپاول کنند.

هیچ تردیدی وجود ندارد که در صورت حل بحران اتمی، رژیم باز هم بحران دیگری ایجاد خواهد کرد. اما این بحران ها علائم مشکلات ریشه ای عمیق تری هستند و تا زمانی که با علل این مشکلات برخورد نشود رژیم به ایجاد این بحران ها ادامه خواهد داد، که هم بر تیره روزی ایرانیان خواهد افزود و هم برای سیاست های تجاوز گرانه راستگرایان غرب، که بر ترس پایه می گیرند، مشروعیت ایجاد خواهد کرد.

از آنجا که رژیم فعلی ایران محصول این چنین روابط قدرت داخلی و خارجی است، تغییر راستین و پایدار تنها زمانی می تواند صورت گیرد که مردم ایران خود را شهروند به حساب آورند و با اعمال حقوق شهروندی خویش از شر دولتی که در سی و چند سال گذشته حق آنها برای تعیین سرنوشت را غصب کرده است رها شوند. این چنین تغییری، اگر بر اصول استقلال و آزادی استوار باشد، می تواند امکان تغییر روابط در سطوح منطقه و جهان را نیز بوجود آورد. از میان برداشتن یکی از طرفین این رابطه از سیاست های داخلی و بین المللی می تواند برای غیر ایرانیان نیز نوید بخش باشد، زیرا که با محروم ساختن طرف غربی از دشمنی که به سیاست های تجاوزگرانه آنها مشروعیت می بخشید، منجر به تضعیف این نیروها گشته و برای نیروهای مترقی غرب فرصت فراهم خواهد ساخت تا بتوانند توانایی های خود را در راستای حل شرایط اقتصادی رو به وخامت در کشورهای خود و سرتاسر جهان بکار گیرند.

(1)- Metropolitan Books 2013

ـــــــــــــــــــــــــ

اصل مقاله:

http://www.huffingtonpost.com/mahmood-delkhasteh/the-defense-of-human-righ_b_3211064.html


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016