گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
21 آبان» "آموزش زبان مادری"؛ حقی که باید بهرسمیت شناخته شود، گزارش سمینار "آموزش زبان مادری و حقوق شهروندی" در آخن آلمان (+ عکس)
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! بیبیسی و فيلم مستند، نقد فيلم مستند "زير تيغ جنسيت"، سیروس ملکوتیبیبیسی فارسی و انگليسی هم که همين فيلم را پخش کرده، ابتدايیترين اصول ساخت يک مستند حرفهای را که چک کردن دوباره ادعاهايی است که از سوی اشخاص مختلف مطرح میشود زير پا گذاشتهاند. ظاهرا وقتی پای موضوع ايران به ميان میآيد حتی بیبیسی هم زياد نگران شهرت جهانی خود در مورد صحت و امانت اطلاعات پخش شده نيست
۱. در هنگامه ای از فيلم عنوان می شود که "سازمانهای بين المللی اعلام کرده اند دو ( دو پسر جوان) مرد همجنسگرا به دليل داشتن روابط همجنسگرايانه در سال١٣٨٤ در شهر مشهد اعدام شده اند." اين ادعا از سوی مستند ساز ما اما بنظر نمی ايد که منبع موثقی همراه داشته باشد ! برای روشنتر شدن بهتر است به حافظه حقيقی شواهد مراجعه نماييم ؛ در همان ايام شک و ترديدهای زيادی وجود داشت و خيلی از سازمانها و گروههای حقوق بشری، اعلام کردند که اين يک خبر ساختگی بوده و درستی آن، قابل تاييد نيست. يادم می آيد که در همان زمان، سازمان ديده بان حقوق بشر که اتفاقا در همان ايام تحقيق مفصلی در زمينه نقض حقوق همجنسگرايان در ايران منتشر کرده بود، اعتراض خود را نسبت به پخش اين خبر ساختگی نشان داد. ان دو جوان به جرم همجنس گرايی اعدام نشدند ، بلکه به جرم عضويت در يک باند و همچنين تجاوز به يک کودک ١٣ ساله اعدام شدند . استفاده از برچسب همجنسگرايی تنها وسيله ای بود برای به پلشتی کشانيدن اين گزينه و نه بيش از ان . در همان ايام راديو دويچه وله در پرسشی از آقای کاظم زاده همين مورد را اينگونه جويا ميگردد : دويچه وله: در اينترنت ديديم که نوشته شده بود «دو جوان همجنسگرا اعدام شدند». آيا چنين اطلاقی از نظر مفهومی در اينجا درست است حال، سئوالی که پيش می آيد اين است که چطور مستند ساز و راوی اين فيلم، اين خبر ساختگی را دوباره، آن هم از قول سازمانهای بين المللی حقوق بشری تکرار می کند؟ نقض حقوق بشر و از جمله نقض حقوق اقليت های جنسی در ايران آنقدر وسيع و شديد است که نياز به انتشار مطالب کذب درباره آن نيست. ٢- در بخش ديگری از اين فيلم آماری ارائه می شود ؛ " ٤٥ درصد کسانی که در ايران تغيير جنسيت می دهند، ترنسکشوال نيستند و همجنسگرا هستند"!! اين امار از يک گفتگو با ارشام پارسی بدست می ايد ، اتفاقا اوشام ميگويد که اين ارقام را از يک فرايند غير اماری و علمی بدست اورده ، و راوی فيلم با تاکيد بر ان عدد تلويحا پذيرای چنين امار تخيلی ميشود و انرا بگونه ای مستند ميسازد ، بی انکه در تلاش برای يافتن صحت و سقم انرباشد . سالهاست جامعه شناسان در جستجوی ارقام و اعداد تدقيق شده اماره به حسرت نشسته اند و مجبورند از برخی شواهد شبه اماری ، ارقامی را در ذهن مجسم نمايند ، حال مانده ام که نويسنده سناريو از کدام منبع اماری اينگونه مشخص و شفاف سخن از ٤٥ درصد مينمايد ؟ هر کس که با شرايط کار تحقيق در ايران آشنا باشد به سادگی می تواند بفهمد که امکان انجام چنين تحقيقی در شرايط بسته و خفقان آور ايران وجود ندارد. بنابراين تاکيد مجدد راوی فيلم بر رقم ٤٥ درصدی تنها ميتواند گواه مسئوليت ناپذيری او در مستند نمودن شواهد و ادعا ها باشد . ٣- در اين فيلم با چهار سوژه رو به رو هستيم که در درستی ادعای سه نفر از اين چهار سوژه، هر کس که فيلم را يک بار ببيند می تواند ترديد جدی کند اما کارگردان اين ادعاها را با اطلاعات موجود چک نکرده است. يکی از آنها، به نام سهيل، ادعا می کند که خانواده اش بدون حضور او مجوز تغيير جنسيت اش را گرفته اند و می خواسته اند که او را به زور عمل کنند که با يک عمليات پليسی که بيشتر به فيلم های هاليوودی می ماند يکروز قبل از اقدام به عمل جراحی از ايران فرار کرده است. در همين خصوص طی چند روز گذشته به مطالب متعددی از کارشناسان اين حوزه مراجعه نمودم که با توجه به شناختشان از روند حقوقی صدور مجوز تغيير جنسيت صحت حرفهای اين شخص را زير سئوال برده و نوشته بودند که نمی شود داستانهايی که اشخاص برای گرفتن پناهندگی سر هم می کنند را بدون چک کردن فاکتهای مطرح شده در يک مستند گنجاند. براساس آنچه در وب سايت مرکز حمايت از تراجنسی های ايران آمده، روند صدور مجوز مستلزم حضور فرد در چندين جلسه مشاوره روانشناسی و پس از آن مراجعه به دادگستری و پزشکی قانونی و حضور شخصی در کميسيون تشخيص پزشکی قانونی است. به اين دليل، امکان ندارد که بدون حضور فردی بتوان برايش مجوز تغيير جنسيت گرفت. حتی اگر بپذيريم که آن خانواده با پول و با پارتی اين کار را کرده اند، باز هم خيلی سخت است بپذيريم که در جامعه ای مثل ايران، خانواده ای بخواهند به زور پسرشان را دختر کنند. آن هم پسری که تيپی به اصطلاح مردانه دارد. ٤- در بخش ديگری از اين فيلم فردی به نام رها به تصوير کشيده می شود که سازنده فيلم ادعا می کند او به دليل مشکل عدم پذيرش خانواده، از ايران فرار کرده است. در حالی که خود اين فرد در دقايقی ديگر همين فيلم می گويد که اصلا موضوع گرايش جنسی خود را با خانواده اش در ميان نگذاشته که بفهمد آيا می پذيرند يا نه و خانواده اش فکر می کنند او برای ادامه تحصيل به خارج آمده است و معلوم نيست سازنده فيلم چطور از اين مصاحبه نتيجه می گيرد که عملهای تغيير جنسيت يک گزينه برای همجنسگرايان است. ٥- فرد ديگری که در اين فيلم با او مصاحبه می شود يک لزبين به نام دنيا است. فيلمساز ادعا می کند که وی ۷ سال هورمون تراپی می کرده و ريش در آورده و صدايش تغيير کرده است. اما تماشاگران فيلم نه در چهره دنيا ريشی ميبينند و نه صدای زنانه و اتفاقا متسو سوپرانش گواهی از يک روند هفت ساله هورمون تراپی ميدهد . جالب اين است که اين جملات را از زبان خود دنيا نمی شنويم بلکه راوی فيلم در ميانه صحبتهای دنيا با اوردن چنين ادعاهايی ما را با روايت داستانی نابوده دنيا ميخواهد اشنا سازد . بنظر می ايد که روايت حقيقی زندگی دنيا و ادعای راوی دو داستان متفاوت از يکديگرند . اثرات هورمون تراپی انهم پس از هفت سال امجامش غير قابل بازگشت خواهد بود ،يعنی اثرات هورمون تراپی باقی می مانند حتی اگر فرد خوردن هورمون را قطع کند. مثلا در اين مورد، ما بايد با يک صدای کلفت شده و صورتی که آثار موی زياد و مردانه روی آن مشهود باشد مواجه می بوديم در حالی که صدا و صورت اين خانم اصلا چنين چيزی را تاييد نمی کند. حال حتی اگر دنيا توانست با نوعی مداوی بازگشت مانند استفاده از هورمون تراپی معکوس و يا ليزر و صدا درمانی ،چهره و صدای اصلی خود را باز گردانده باشد ، نه برای بيننده اين فرايند مشخص است و نه احتمالا از منظر علمی امکان پذير . دروغيست که راوی فيلم گفته و دليلی هم برايش نميتوان يافت جز چاشنی پردازی تراژيک انهم به بيهودگی . مجموعه نکات بالا من را يک بار ديگر به اين نتيجه می رساند که بی بی سی فارسی و انگليسی هم که همين فيلم را پخش کرده، ابتدايی ترين اصول ساخت يک مستند حرفه ای را که چک کردن دوباره ادعاهايی است که از سوی اشخاص مختلف مطرح می شود زيرپا گذاشته اند. ظاهرا وقتی پای موضوع ايران به ميان می آيد حتی بی بی سی هم زياد نگران شهرت جهانی خود در مورد صحت و امانت اطلاعات پخش شده نيست. ما ايرانی ها همه چيزمان به همه چيزمان می آيد. سيروس ملکوتی Copyright: gooya.com 2016
|