جمعه 30 آبان 1393   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
28 مهر» اسيدپاشی و خشونت‌ روحانيان، سعيد بشيرتاش
18 مرداد» فرق چچن با فلسطین٬ سعید بشیرتاش
پرخواننده ترین ها

اشک‌های فروهر برای ايرانیان، سعید بشیرتاش

forouhar-011.jpg
آشنايی و همکاری نزديک با فروهرها از خوش‌بختی‌های من بوده است. از آنان بسيار آموختم و به آن‌ها بسيار دل بستم. آنان رهبرانِ سياسی ميهن‌پرست، آزادي‌خواه، عدالت‌خواه، و بسيار دليری بودند که، علي‌رغم تنهايی، استوار در برابر جمهوری اسلامی ايستاده بودند. در کنار آنان، ترس از دستگاه‌های سرکوبگر جمهوری اسلامی به‌کلی رنگ مي‌باخت.

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


۱۶ سال از قتل داريوش و پروانه فروهر به‌دست مأموران وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی مي‌گذرد ــ قتل سردارانی که درفش مبارزه با استبداد دينی و دفاع از حقوق ملت ايران را در درون کشور در دست گرفته بودند. من در دو سال آخر زندگی‌شان به آنان بسيار نزديک بودم و با داريوش فروهر، در چارچوب مسئوليت‌هايی که به من سپرده بود، هفته‌ای دو بار ديدار ثابت داشتم.

گاهی هم در موارد خاص به ديدارش مي‌رفتم. در اين ملاقات‌ها، نعمت ديدار پروانه فروهر نيز نصيبم می‌شد. آشنايی و همکاری نزديک با فروهرها از خوش‌بختی‌های من بوده است. از آنان بسيار آموختم و به آن‌ها بسيار دل بستم. آنان رهبرانِ سياسی ميهن‌پرست، آزادي‌خواه، عدالت‌خواه، و بسيار دليری بودند که، علي‌رغم تنهايی، استوار در برابر جمهوری اسلامی ايستاده بودند. در کنار آنان، ترس از دستگاه‌های سرکوبگر جمهوری اسلامی به‌کلی رنگ مي‌باخت. اما آنان در کنار دليری و استواری روحیه‌ای بسيار انسانی و لطيف داشتند. شخصاً چند بار اشک‌های داريوش فروهر را ديدم و يکی از اين دفعات هنگامی بود که يک ايرانی به صورتی نمادين از رئيس جمهور وقت خواسته بود که از او سلب تابعيت شود.

در يکی از نخستين روزهای مهرماه ١٣٧٧، که به خانه‌ی فروهرها رفته بوديم، خبردار شدیم که جوانی کرد از اهالی بوکان را به دلیل نوشتن نامه‌ای به خاتمی، رئيس جمهور وقت، زندانی کرده‌اند. اين نامه چنان داريوش فروهر را متأثر کرده بود که از يکی از حاضران خواست تا آن را برای ما نيز بخواند. سياوش حاجی‌حسن در نامه‌اش نوشته بود: «سخت‌ است برای فرزند دل‌ کندن از دامان مهر پدر و مادر؛ و سخت‌تر از آن دل کندن از سرزمینی است که در آن الفبای حیات آموخته‌ای؛ و، اگر آن سرزمین کشوری عزیز چون ایران باشد، که گاهواره‌ی تمدن و مهد باستانی‌ترین شکل حیات است، این جدایی جانکاه‌تر است؛ ولی دردمندانه حقیقت را باید باور کرد، باید باور کرد که در سرزمینمان با ما کردان اهل تسنن ایرانی چون شهروندان درجه‌ی چهار و پنج رفتار می‌شود و نابرابری و تبعیض و عدم رعایت حقوق قومی و مذهبی را باید باور کرد، وجود زیرزمین‌هایی که در آن غیرانسانی‌ترین و وحشتناک‌ترین شکنجه‌های ضدبشری داده می‌شود را باید باور کرد، باید دردمندانه اذعان نمود که حق طبیعی و اجتماعی انسان‌ها حتی در چارچوب قانون‌اساسی هم رعایت نمی‌شود، باید وجود گزینش‌هایی را که با شرافت و کرامت و عزت و آبرو و سرنوشت اشخاص بازی می‌کنند و با بدیهی‌ترین حق طبیعی انسان‌ها، یعنی کار و اشتغال، منافات دارد، باید به مجازات سیاسی و اقتصادی و فشار مالی بر آنانی که اندیشه‌ی مخالف دارند اذعان کرد و باید اختصاصی و انحصاری شدن اقتصاد ملّی و تعلق آن به یک عده‌ی خاص را باور کرد، باید مناظر دلخراش اعدام‌های خیابانی و در چاله کردن انسان‌ها و با سنگ‌ کشتن زنان را باور کرد و بایستی انبوه کارمندان غیربومی را در این مناطق، که نشانه‌ی بارز و شاخص بی‌اعتمادی دولت نسبت به مردم آنجاست، را باور کرد و باید وجود کوته‌فکران مخالف اندیشه و اندیشه‌وری را باور کرد که جز خویشتن کسی را نمی‌بینند و نظر خود را حجت می‌دانند و اتلاف عمر و حق طبیعی و انسانی جوانان مظلوم و بی‌پناه این مرزوبوم را باور کرد و احیای نظام طبقاتی را یادآوری کرد و...»

نامه اين گونه به پايان رسيده بود: «سال‌هاست که افتخارمان ایرانی و ایرانی‌بودن می‌باشد و در اثبات میهن‌دوستی خویش تلاش‌ها کرده‌ایم؛ اما اینک احساس می‌کنم که دیگر تحمل صبر و شکیبایی ندارم؛ و به این باور رسیده‌ام که با دلی مالامال از اندوه و شرمنده از نیاکانی که این سرای آباد را ساختند و آنانی که در راهش جان باختند و آرزوی موفقیت برای جناب عالی... ضمن صرف‌نظر از شهروندی خویش، از دولت جمهوری اسلامی تقاضای سلب تابعیت می‌نمایم و، با رسیدگی و اقدام مقتضی، تعیین ضرب‌الاجل برای خروج از کشور را خواستارم.»
نامه که به واپسين جملات رسيد، اشک‌های داريوش فروهر جاری شد. او هرگز نمي‌توانست تحمل کند که يک ايرانی چنان خود را محروم از حقوق شهروندی ببیندکه ديگر دلبستگی‌ای به ملت ايران نداشته باشد و حتی خواهان جدايی از ملت و کشورش شود.

سياوش حاجی‌حسن را تنها چند ساعت پس از انتشار نامه‌اش ــ آن هم فقط در برخی نقاط بوکان ــ دستگير و به زندان انداختند. در آن زمان، وسايل ارتباطی مانند امروز نبود که بتوان از خود بوکان اين گونه خبرها را سريعاً منتشر کرد. داريوش فروهر، که تا هنگام شنیدن خبر دستگيری سياوش حاجی‌حسن هرگز نامی از او نشنيده بود و او را نمي‌شناخت، خبر دستگيری‌اش را سريعاً به رسانه‌های فارسی‌زبان خارج از کشور داد و از طرف دبيرخانه‌ی حزب ملت ایران نیز اطلاعيه‌ای صادر شد که شامل بخش‌های مهمی از نامه‌ی حاجی‌حسن بود.

اين اطلاعيه با اين جملات شروع شده است: «پیش‌رانده‌شدگان پس‌ازپیروزی‌انقلاب، که با درهم‌شکستن جدول ارزش‌های آن، بار دیگر بساط یکه‌تازی فراگیر را در کشور گستردند، همواره در برخورد با پاره‌ای از هم‌میهنان اهل تسنن بیشترین ستم را روا داشته‌اند و با کینه‌توزی‌های زشت و کردارهای تبعیض‌آمیز میان ایرانیان بذر نفاق می‌افشانند.

«یکی از فرزندان دلیر بوکان در کردستان به‌نام سیاوش حاجی‌حسن با نوشتن نامه‌‌ی سرگشاده‌ای به رئیس‌‌جمهور اسلامی، که این همه دم از نهادینه‌ کردن آزادی و قانون‌گرایی می‌زند، با لحن پرسوزوگدازی سیه‌روزگاری مردم آن دیار را به شرح آورده و سرانجام خواستار ‘سلب تابعیت’ خود و بیرون رفتن از کشور شده است.»
گذشته از این‌ها، داريوش فروهر برای سياوش حاجی‌حسن وکيلی مجرب گرفت و تمام توانش را برای آزادی او به کار بست. او نامه‌ی سياوش حاجی‌حسن به خاتمی را به همه جا فرستاد و از تبعيض‌هايی که در حق حاجی‌حسن‌ها اعمال می‌شود در رسانه‌ها سخن گفت. پروانه و داريوش فروهر به ملت ايران عشق مي‌ورزيدند و يکی از دردناک‌ترين مسائل برای آن‌ها تبعيض در ميان شهروندان ايران بود؛ به خصوص تبعیض حقوقی، که دلبستگی به ملت ايران را تضعيف و يکپارچگی آن را تهديد می‌کند.

پروانه و داريوش فروهر بلافاصله پس از آزادی سياوش حاجی‌حسن او را به خانه‌ی خود دعوت کردند و چندين هفته از او در خانه‌ی دواتاق‌خوابه‌شان پذيرايی کردند. در مدتی که سياوش حاجی‌حسن مهمان خانه‌ی فروهرها بود، با او مهربانی‌ها کردند و کوشیدند او را متوجه این نکته کنند که مشکلاتی که در نامه‌اش نوشته و به علت آن‌ها خواستار سلب تابعيت ايرانی‌اش شده بود به حکومت مربوط است و نه به موجوديت ملت ايران. آنان به حاجی‌حسن می‌گفتند که ما نيز در کنار تو برای حل همه‌ی اين مشکلات خواهيم بود، نيازی به «سلب تابعيت» و خروج از کشور نيست، می‌ايستيم و مبارزه مي‌کنيم و همه‌ی اين تبعيضات را از ميان مي‌بريم. کمتر از یک ماه بعد، مأموران جمهوری اسلامی پروانه و داريوش فروهر را به وحشيانه‌ترين شکل کاردآجین کردند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016