جمعه 20 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

چرا غرب و مسلمانان افراطى رو در روى هم قرار گرفتند؟ ف.م.سخن

ف.م.سخن
به راستى اگر كار كشورهای خاورمیانه و مردم آن درست بود چگونه غرب و امريكا مى توانستند بر پشت يك ملت مستقل و مسلمان سوار شوند و حكومت هاى قانونى آن را - مثلا حكومت ملى دكتر مصدق را - سرنگون كنند؟ آيا تمام گناه ها از غرب بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


ف.م.سخن - ویژه خبرنامه گویا

وقتى مى گوييم غرب، با مجموعه اى يكسان از كشورها و سياست ها و عقايد رو به رو نيستيم، و در اسلام هم همين انشقاق وجود دارد. مشكلى كه امروزه در مقابل تحليل گران مسائل سياسى و بخصوص مسائل سياسى مرتبط به عقيده و ايدئولوژى قرار دارد، در متن حوادث روز بودن و تمركز بر جزييات است حال آن كه اگر بتوانيم از حوادث روز فاصله بگيريم و به جاى جزييات، كليات مساله را ببينيم آنگاه تصويرى روشن تر و دقيق تر از نتيجه رويدادها و نتايجى كه در آينده شاهد آن خواهيم بود به دست مى آوريم. طبيعى ست در اين تصوير كلى برخى از جزييات مهم محو و كوچك ديده مى شود حال آن همين جزء كوچك، در مقطع تاريخى خود، موجب قتل و جنايت و از بين بردن حقوق انسان ها مى شود.

بحث را از اينجا آغاز مى كنيم كه اسلام، در كشورهاى عرب زبان خاورميانه، بخش بزرگ فرهنگ بومى آن ها را تشكيل مى دهد. اسلام خاورميانه اى هاى عرب زبان، زمين تا آسمان با اسلام كسانى كه عرب زبان نيستند تفاوت دارد. آيات قرآن در سرزمين هاى عرب زبان به راحتى درك مى شود، و اين درك زبانى، فهم بى واسطه از آيات قرآن را براى تك تك عرب زبانان به ارمغان مى آورد. تفاسير قرآن شناسان و اسلام شناسان عرب نيز بر همين درك مستقيم استوار است. تفسير كسانى كه به سنت گرا و طرفدار اسلام اصيل و ناب مشهورند (و اين ها غير از اصلاح گرايان دينى هستند) به واقع ترسناك و رعب انگيز است. آيات مربوط به برخوردهاى سخت با كفار مبارز و دگرانديشان بى پروا، و مجازات هاى وحشتناك در نظر گرفته شده براى آن ها، بدون نياز به تفسير، درك و فهميده مى شود و مصون از لطافت بخشيدن مترجمان به معنى آيات، و نظر تفسيرى و رحمانى آن ها مى ماند. البته آشنايى با دلايل نزول آيات و علل اجتماعى و تاريخى اين نزول، مى تواند تفسير متفاوت از درك مستقيم آيات به دست دهد، اما فراموش نكنيم كه كتابى كه در دست است و خوانده مى شود قرآن است و قرآن از نگاه يك مسلمان معتقد، آيات نازل شده ى الهى بر حضرت محمد است و كتاب قانون مسلمانان كه برتر و بهتر و دقيق تر از اين كتاب بر روى زمين كتابى نيست.

قرآن، در ذهن اعراب مسلمان كاملا رسوب كرده و جزيى از وجود و زندگى آن ها شده است. قرآنى كه اسلام واقعى از دل آن بيرون مى آيد و هر چيز ديگرى كه لازمه ى درك عميق تر از قرآن باشد، بايد در انطباق با آيات آن قرار گيرد والا باطل و غير قابل قبول است. مثلا اگر مسلمانى بخواهد از عقل خود براى درك عميق تر قرآن بهره بگيرد، اگر عقل به نتيجه اى برسد كه بر خلاف نص صريح قرآن باشد، بايد آن نتيجه به دور انداخته شود. به همين خاطر است كه در برخى شعب اسلام، ما شاهد عقل ستيزى و نفى مستقيم عقل هستيم و نظريه پردازان اين شعب، به طور علنى با عقل و منطق انسانى مخالفت مى كنند و هر نتيجه اى كه از عقل به دست آيد و مخالف دين باشد را به كفر و ارتداد نسبت مى دهند.

غرب اما، چند صد سال پيش، پس از مبارزه اى طولانى با خرافات و جهل ناشى از نفوذ دين در اركان سياسى و امور كشوردارى و مسائل اجتماعى، موفق شد، دين را از صحنه ى سياست تا حدود زيادى بيرون راند و به عقل و خرد انسانى تا جاى ممكن مجال بروز و خودنمايى دهد. حاصل اين موفقيت، نه نابود كردن دين، كه رشد دانش و نظريه هاى عقلى و منطقى بود؛ دو مقوله كه در تضاد كامل با دين -از هر نوع آن- قرار مى گيرد.

حاصل اين تغيير بنيادى در مناسبات و روابط ميان انسان با حكومت و انسان با انسان باعث شد كشورهايى كه امروزه آن ها را كشورهاى متمدن و پيشرفته مى ناميم به وجود آيند؛ كشورهايى كه در كنار عقل و منطق و دانش، دين را هم حفظ كردند، منتها با فاصله اى معين از دستگاه سياسى و قانون گذارى.

يكى از دلايل وجود بى اعتمادى ذاتى مردم مسلمان خاورميانه نسبت به غرب، همين تفاوت انديشگى و نسبت هاى تعيين و تثبيت شده ميان عقل و دين است. مردم مسلمان خاورميانه اين تفاوت را نه در كتاب ها بلكه در ظواهر زندگى و تفاوت هاى عميق اجتماعى و از همه مهم تر، داستان هاى عجيبى كه متوليان دين از مفاسد و معايب و گناه كارى هاى جوامع غرب در مراسم مذهبى بيان مى كنند، مى بينند.

بعد از رشد ناگهانى اسلام سياسى در چند دهه ى اخير، كه غير از اسلام سياسى حاكم بر كشورهايى مثل عربستان بود، به مفاسد و معايب و گناه كارى هاى غرب، جنايات و تبه كارى هاى غرب بر ضد اسلام و مسلمين نيز اضافه شد و گرايشى براى مبارزه ى مستقيم برخى از مسلمانان كه به دلايل مختلف به اسلام انقلابى و عملى روى آورده بودند به وجود آمد. اين قسمت دوم، به تدريج با افتادن انگل تباهى و ركود در نهادها و كشورهاى سوسياليستى، كه پيش تر نقش انقلابى داشتند، و بعد از پيروزى «انقلاب اسلامى ايران» (كه بعدا توضيح خواهيم داد از ابتدا انقلاب اسلامى به معناى واقعى كلمه نبود بلكه يك هيجان اجتماعى و تغيير نظام سلطنتى به عنوان سمبل ظلم بود) و الگو قرار گرفتن رهبرى فردى معتقد و كاريزماتيك مانند خمينى، و بيرون آمدن اسلام از لاك سرخوردگى و درخودماندگى، جاى مبارزات سوسياليستى و چه گوارايى را گرفت و غولى مهيب از شيشه ى جادوى زهرآگين خمينى بيرون آمد كه نتايج آن را اين روزها در شكل هاى مختلف به چشم مى بينيم.

اما دليل پيوستن برخى از مردم خاورميانه و بخصوص تعداد زيادى از جوانان به اين مبارزات اسلامى چه بود؟ آيا اسلام صِرْف بود؟ خير! اين مبارزات، ناشى از بى اعتمادى مردم مسلمان خاورميانه به غرب بود كه اينك از مرحله ى حرف و نظر بيرون آمده و به ايدئولوژى مبارزاتى تبديل شده بود. اين جهش تكاملى (كه بايد گفت تكاملى بر خلاف مسير اصلى تاريخ بود) ناشى از سال ها سلطه ى مستقيم و غير مستقيم غرب بر كشورهاى عقب افتاده ى خاورميانه و حمايت از رژيم هاى ارتجاعى و مستبدى كه همه چيز را در اين كشورها به تباهى كشيده بودند و نيز استعمار آشكار و بسيار زننده غرب بود. استعمارى كه مبارزه با آن، گهگاه رنگ دينى به خود مى گرفت و كمى بعد تر، مبارزات ضد استعمارى و ضد غربى، تبديل به مبارزات اسلامى شد.

بى اعتماد بودن نسبت به غرب هم، مانند جا افتادن ظلم ستيزى دين در ذهن مذهبى هاى اهل عمل، واقعيتى بود كه دنيا بسيار دير متوجه آن شد. مردم خاورميانه در كشورهاى خود شاهد رويدادهايى بودند كه بد بودن غرب و خوب بودن اسلام انقلابى را كاملا در ميان آنان توجيه مى كرد. مردم مسلمان خاورميانه خود را به درستى قربانى هميشگى سياست هاى غرب مى ديدند و مفرى مى جستند. آن ها نمى توانستند به خاطر اعتقاد به خدا، به ايده ها و عقايد ماركسيستى رجوع كنند و بايد آياتى را در قرآن و سنت رسول مى جستند كه بتواند آن ها را براى مقابله با غرب استعمارگر و ظالم تجهيز كند.

در اين رابطه مى شد از دو ايده ى بر انگيزاننده استفاده كرد كه اولى دين و دومى مبارزات ملى بود. ملى گرايى خطرات ماركسيسم را براى دين نداشت و خدا و اسلام را انكار نمى كرد. البته ملى گرايى براى تقويت خود، در نقاطى با اسلام و اسلام گرايى پيوند يافت، كه اصلاح طلبى يا نوانديشى دينى و روشنفكرى مذهبى از دل همين پيوند بيرون آمد. اكنون مى شد با سلاح دين اسلام و ملى گرايى، به جنگ غربى رفت كه باطنا دشمن ملت ها و دشمن سرزمين هاى تحت ستم و موجودى كافر و ضد دين اسلام بود و مثلا حكومت ملى دكتر مصدق را با كودتا از پاى انداخته بود و در جهان هم از ويتنام تا كره از دست زياده خواهى هاى او در امان نبودند.

دين اسلام با چنين دشمن غدارى چگونه بايد مبارزه كند؟ با ناز و نوازش و دعوت كلامى به اسلام آوردن؟ يا مانند صدر اسلام به جنگ كافران رفتن و با تير و تفنگ به جنگ با آنان برخاستن؟ در چنين شرايطى چه چيز بر انگيزاننده تر از آيات قرآن مجيد كه چگونگى مبارزه و جنگ با كفار را به مسلمانان نشان مى دهد؛ جنگى كه پيامبر خدا و ياران و جانشينان او هم بر طبق همين آيات انجام دادند و پيروز و سر افراز سرزمين هاى وسيعى را فتح كردند.

در اين ميانه دو گروه به وجود آمدند: گروه اول كسانى بودند كه چگونگى مبارزه با كفر جهانى را با استناد به آيات قرآن تئوريزه مى كردند، و گروه دوم كسانى كه مستقيما وارد جنگ مسلحانه با غرب كافر و استعمارگر مى شدند. از ميان اولى ها، گروه كوچكى جدا شدند كه بعدها روشنفكر دينى يا نوانديش دينى ناميده مى شدند. اين ها كسانى بودند كه با تندروى هاى مذهبى، با دامن زدن به خرافات، با بيرون كردن كامل عقل و منطق از محدوده ى دين مخالف بودند و از چند سو مورد تهاجم قرار مى گرفتند كه دو سوى آن يكى مذهبى هاى راديكال بودند كه اهل عمل و مصرّ به حاكم كردن دين خدا بر روى زمين بودند و به كم تر از خون غربى هاى كافر را ريختن بسنده نمى كردند، و دوم كسانى كه ريشه ى عقب ماندگى كشورها و درماندگى مردم خاورميانه را در همين دين اسلام و انواع و شاخه هاى مختلف اش مى ديدند و خواهان جدا كردن دين از حكومت و قانون بودند. به راستى اگر كار كشور و مردم آن درست بود چگونه غرب و امريكا مى توانستند بر پشت يك ملت مستقل و مسلمان سوار شوند و حكومت هاى قانونى آن را - مثلا حكومت ملى دكتر مصدق را - سرنگون كنند؟ آيا تمام گناه ها از غرب بود؟

«ادامه دارد...»

-------------------------------

در همین زمینه:

محبت و دعوت جنبش اسلامى و ترور و كشتار نهاد اسلامى، ف.م.سخن

تخيلاتى به نام اسلام غير حكومتى و اسلام رحمانى

نكاتى پيرامون مقالات جلال ايجادى و يوسفى اشكورى


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016