چهارشنبه 25 آذر 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

اسلام و خشونت ذاتى آن در دوران ما، ف. م. سخن

از آسيا تا آفريقا، از اروپا تا آمريكا، شاهد خشونت‌هاى وحشتناكى هستيم كه به اسم اسلام صورت مى‌پذيرد. نوانديشان دينى هر قدر هم بخواهند با تئورى‌هاى امروزى‌پسند و رحمانى خود به مردم جهان ثابت كنند كه كار آتش‌ افروزان و وحشت آفرينان، اسلامى نيست، مردم دنيا و ما ايرانيان مسلمان ساكن ايران همين قتل و كشتارها و خشونت‌هاى اسلامى را به چشم مى‌بينيم و طبيعتا آن چه با چشم ديده مى‌شود و با تمام وجود احساس مى‌گردد به مراتب قابل باورتر از تئورى‌ها و نظريه‌هاى نوشته شده در مقالات و كتاب‌هاست

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


همان طور كه در مطلب پيشین گفتيم، دخالت هاى سياسى و منفعت طلبانه ى غرب در كشورهاى مسلمان، مردم اين كشورها را از نظر ذهنى در مقابل غربى ها قرار داد. حتى مهاجرت داوطلبانه يا ناگزير برخى مسلمانان متفكر به كشورهاى غربى، شك و دو دلى آن ها را نسبت به سياست هاى غرب تغيير نداد و در بعضى مواقع حتى آن را بيشتر كرد. غلبه ى سياست هاى غرب بر كشورهاى مسلمان ابتدا از طريق حكومت ها و دولت هاى وابسته به غرب صورت مى گرفت، ولى اين تنها راه نفوذ نبود. همراه با سياست، مدرنيسم نيز در تمام عرصه ها وارد كشورهاى مسلمان مى شد كه به دليل نو و مترقى بودن، اذهان جوان را به خود جلب مى كرد. بخش عمده ى روحانيت مسلمان، بيش از آن كه با دخالت هاى سياسى غرب مخالف باشد، با نفوذ فرهنگ مدرن در تمام شئون اجتماعى مخالف بود. براى يك مقام دينى، ديدن دخترهايى با دامن كوتاه، به مراتب دردناك تر و فاجعه انگيزتر از مشاهده ى فروش ثروت هاى ملى كشور به ثمن بخس بود.

معتقدان عملگراى دينى، به اين فكر مى كردند كه اين غرب است كه چنين فسادى را براى جوامع مسلمان به ارمغان آورده است و اصلا غرب از طريق تخريب و تحت الشعاع قرار دادن فرهنگ اسلامى مى خواهد كشورهاى اسلامى را غير اسلامى و مخالف دين و در نهايت متعلق به خود كند. لذا براى روحانيتِ مثلا ايران، اهميتى نداشت كه دولت ملى دكتر مصدق سقوط كند يا نكند، ولى اين موضوع اهميت داشت كه ظواهر اسلامى در كشور ايران رعايت شود. چون اين موضوع در ايران رعايت نشد و بخصوص حساسيت بيش از اندازه ى روحانيت به موضوع ورود زنان به اجتماع و تحصيل و كار و پوشش آن ها مورد توجه حكومت شاه قرار نگرفت، لذا طبيعى بود كه روحانيت در مقابل رژيم شاه به عنوان مخالف سياسى قد علم كند. اما تئورى هايى كه باعث جذب جوانان به سمت روحانيت مى شد و آن ها را براى مبارزه با شاه آماده مى كرد، در كتب دينى و فقهى يى كه به نظر مى رسيد در عهد عتيق نوشته شده و ربطى به زندگى مدرن و امروزى ندارد وجود نداشت و اصولا نمى شد از دل حوزه هاى علميه اى كه حرف و حديث اش متعلق به ١٤٠٠ سال قبل بود چيزى به منظور مبارزه با يك نظام سياسى امروزى بيرون كشيد. از سوى ديگر رسوخ انديشه هاى كمونيستى و جذابيت آن كه هدف اش مبارزه با «امپرياليسم غرب» بود، باعث وحشت روحانيت شده بود و اين هم انگيزه اى بود براى مطرح كردن اسلام در مقابل ماترياليسم نافى خداپرستى.

در اين جا ما با دو گروه اهل مذهب رو به رو شديم:

الف: روحانيت سنتى كه تلاش كرد نه با آثار مكتوب بلكه با سخنرانى هاى داغ و با ارجاع دادن پوپوليستى و پروپاگاندايى به اسلام، عده اى از مردم را به طرف مبارزه با نظام شاهنشاهى سوق دهد.

ب: افراد تحصيل كرده ى مذهبى و كت و شلوار كراواتى كه تلاش كردند با تفسير انقلابى و نوى آيات قرآن و سنن اسلامى، اسلام را در قالب جديدى به خورد مردم، خاصه جوانان بدهند و آن ها را براى ايجاد زندگى يى نو و سياستى نو بر مبناى اسلام و قرآن تشويق كنند. اين كار كه توسط على شريعتى آغاز شد، با موفقيت همراه بود و عده ى قابل توجهى از جوانان به سمت اين نوع اسلام، كه ظاهرى امروزى و شبيه به كمونيسم داشت، و روحانيت سنتى آن را در حد مذهب جديد بهاييت و ترويج بى خدايى مى دانست جلب شدند. تفسير و برداشت اين گروه نيز خاص خود آن ها بود و چنان داستان هايى از دل قرآن و زندگى مقدسين اسلام بيرون مى آوردند كه انسان بى طرف در شگفت مى ماند.

چه تفسير سنتى ها و چه تفسير مدرن ها، اساس اش قرآن بود و فروع اش در قسمت سنتى، كتب قديمى فقهى و احاديث اشاره كننده به سياست و ضديت با ظلم، و در قسمت مدرن، كتب مكاتب سوسياليسم و اگزيستانسياليسم و امثال اين ها بود.

همين جريان با تفاوت هاى بيش و كم، در كل جوامع مسلمان خاورميانه وجود داشت و در مقابل قشر سنتى، قشر مدرن موصوف به نوانديش دينى يا روشنفكر دينى صف كشيد. كتب فرعى كه اين دو دسته به آن مراجعه مى كردند كاملا متفاوت بود و مثلا روحانيت سنتى و قشرى حتى تحمل شنيدن نام ماركس و ماركسيسم را نداشت و نو انديشان دينى هم در كتب سنتى و رايج در حوزه هاى آموزش دينى هزاران حرف و سخن مى يافتند كه با عقل و با دانش روز مطلقا سازگار نبود و باعث تمسخر طرفداران نوانديشى دينى مى شد. اما، آن چه در ميان اين دو مشترك بود، همان كتاب قرآن بود كه به لحاظ آسمانى دانستن آن و وحى مُنْزَل خواندن آن كسى بر اصالت آن و اجبار به رعايت محتواى آن در زندگى شكى نداشت. در اينجا لازم بود كه آيات و دليل و زمانِ نزول آن ها توسط افراد دو گروه تفسير شود. تخصص روحانيت سنتى و قشرى در اين زمينه به مراتب بيش از افراد فكل كراواتى بود و هر آن چه اين دسته ى دوم بيان مى كرد بلافاصله با مخالفت دسته ى اول و كفر دانستن اين گونه تفاسير رو به رو مى شد.

روحانيت ايران با هوشيارى و رندى، با جذب موقت جوانان طرفدار اسلام مدرن موفق به سرنگون كردن رژيم نوگرا و رو به پيشرفت در تمام عرصه هاى اقتصادى و فرهنگىِ شاه شد. رژيمى كه اگرچه به سمت غرب گرايش داشت ولى بعدها مشخص شد كه سياست اش به سمت كاهش دخالت غرب و استقلال نسبى، خصوصا با استفاده از سلاح نفت بود.

حكومت آيت الله ها، پايان دوره ى مدرن و سر آغاز حاكميت بلامنازع عده اى با افكار به شدت عقب مانده و مبتنى بر خرافات بود. اما باز در اين جا، هيچ كس نمى توانست ادعا كند كه فرامين قرآن در اين سرزمين پياده نمى شود. به طور قطع مى توان گفت، آن چه امروز، ما در ايران و برخى ديگر از كشورهاى مسلمان تحت سلطه ى عقب ماندگان و طرفداران بازگشت به هزار و چهارصد سال پيش شاهد هستيم، پياده كردن دقيق آيات قرآن، به همان صورتى كه نوشته شده و فهميده مى شود است. به بيان ديگر تفسير مدرن و مبتنى بر الزامات و شرايط روز خيلى كم در نوشتن و اجراى قوانين به چشم مى خورد و آن چه هم كه ناچار در سيستم حكومتى از سياست مدرن گرفته شده -مثلا جمهوريت يا مجلس شورا و جدايى سه قوه- به شكلى در آمده كه تفاوت عمده اى از نظر محتوا با حكومت فردى خليفه و ولى امر در صدر اسلام ندارد.

طبق آيات و كلمات قرآنى، بايد با مستكبر و استكبار مبارزه كرد. بايد به سمت از بين بردن استضعاف و پيروزى مستضعفان پيش رفت. بايد قسط برقرار كرد. بايد در همين جهان به جنگ شيطان رفت. بايد كسى بر سر كار بنشيند كه امام (رهبر) يا خليفه باشد و امامت (رهبرى) و خلافت كند. بايد حزب الله به پا خيزد و طاغوت و مخالفان اسلام را نابود كند... تمام اين ها بايد با پياده كردن قوانين سياسى و مدنى و اقتصادى اسلام صورت پذيرد: قصاص يعنى قانون چشم در برابر چشم، نحوه ى برخورد و مبارزه ى خشن با كفار در زمان مبارزه و جنگ، اجازه ى چند همسرى و امثال اين قوانين كه در متن قرآن و داستان ها و قصص آن قرار دارد. انكار كننده ى اين قوانين، انكار كننده ى قرآن است و مرتد به شمار مى رود. مجازات مرتد هم طبق قوانين اسلامى مرگ است.

همه ى اين موارد كه منجر به خشونت وحشتناك قانونى و اسلامى مى شود، در قرآن نوشته شده و هيچ مسلمانى نمى تواند وجود و اعتبار قطعى آن ها را انكار كند.

اما در اين جا بحث تفسير پيش مى آيد. تفسيرى كه عده اى اصولا به آن معتقد نيستند و چون مرجع شان قرآن است كسى بر كار آن ها نمى تواند ايراد بگيرد. آيا مايه ى تفاسير يكسان است و مثلا فقط در جزييات، مورد اختلاف است يا نه، تفسيرى مى تواند به طور كامل با تفسير ديگر تفاوت داشته باشد به گونه اى كه يكى نفى كننده ى ديگرى باشد. نه تنها اين مورد دوم صحيح است بلكه در كشورهاى غير عربى زبان چون ترجمه خود بخشى از تفسير مى شود گاه شاهد چنان برداشت هايى هستيم كه باور آن هم مشكل است. نتيجتا تعداد بسيار زيادى تفسير در اختيار داريم كه هر كس -گيرم متخصص درجه ى اول قرآن شناسى- به هر صورتى خواسته و توانسته، با ارجاع دادن به فكت هاى مختلف موجود در تاريخ صدر اسلام، تفسيرى كه مورد قبول اش بوده ارائه داده است. كار از اين هم دشوار تر مى شود وقتى بدانيم كه مذاهب و فرقه هاى مختلف اسلامى نه تنها با يكديگر در جدال دائم، و نسبت كفر و خيانت به اسلام و مقدسين اسلام به يكديگر دادن هستند، بلكه اصولا هيچ دسته اى دسته ى ديگر را مسلمان نمى داند! به طور مثال اغلب اعراب اهل سنت، شيعيان را به طور كلى مسلمان واقعى نمى دانند.

قرآن كتابى ست كه از هر چيزى در آن مقدارى يافت مى شود. از ماه و ستارگان گرفته، تا زمين و كوه و داستان هاى كهن و سرنوشت برخى پيامبران، تا مشخصات بهشت و جهنم و نحوه ى رفتار با زنان تا حدّ كتك زدن زنان نافرمان! نكته ى ديگر اين كه آياتى در اين كتاب آسمانى آمده كه آيات ديگر را نسخ مى كند. برخى از آيات هم محكم و برخى ديگر متشابه است كه درك و اعتبار لغوى آن ها به فهم و درك انسان و شايد هم انسان متخصص بستگى دارد. جالب است بدانيم كه تفسير آيات قرآن از زمان خود حضرت محمد آغاز شد يعنى آيات اين كتاب به گونه اى ست كه درك سر راست آن براى مردم عربى كه در دوران خود پيامبر هم مى زيستند مقدور نبود.

به هر حال آن چه مى خواهيم بگوييم اين است كه راه تفسير قرآن به عنوان تنها كتاب معتبر و مورد قبول تمام مسلمانان جهان همواره باز است و هر كس مى تواند به دلخواه خود از آن برداشت كند. متاسفانه، برخى از جملات قرآن به شكل صريح، دال بر اعمال خشونت است، آن هم خشونتى سنگين كه با استاندارد هاى قضايى و سياسى و مبارزاتى امروزى مطلقا براى انسان عادى قابل قبول نيست.

شايد باور كردنى نباشد اما تا امروز نزديك به ٣ هزار تفسير بر قرآن نوشته شده است و اين به غير از تفاسيرى است كه در طول زمان از دست رفته است. طبق نوشته ى قرآن پژوه ايرانى بهاءالدين خرمشاهى بيش از ٦٠٠ اثر ذيل عنوان تفسير و تفاسير شيعه در جلد چهارم دائره المعارف تشيع نام برده شده كه همگى موجودند. به عبارتى نزديك به ٣ هزار مفسر قرآن با تفسيرهاى پيشينيان خود موافق نبوده يا آن ها را ناقص مى دانسته و نياز به نوشتن تفسير جديدى را احساس مى كرده اند. مشخص است كه با تركيب ٣٠٠٠ نظر متفاوت، چه ملغمه و آشفتگى يى در فهم آيات به وجود مى آيد. نتيجه اين همه تفسير و نظر اين شد كه عده اى دعوت به بازگشت به اصل قرآن كردند. همان اشخاصى كه بر تخته سنگ هاى كوه مى نوشتند: قرآن بخوانيد يا قرآن را بخوانيد!

داعش و تندروهاى اسلامى نيز كارى نكرده اند جز بازگشت به اصل قرآن. آيا قرآن را درست فهميده اند يا خير چيزى در واقعيت تغيير نمى دهد. عمل آن ها به گفته ى خودشان مطابق با آيات قرآن است. اگر ما هم آيات مربوط به جنگ با كفار قرآن را بدون پيش داورى و رحمانى سازى ترجمه مطالعه كنيم، برداشت داعش چندان غير واقعى نخواهد بود. اين كه داعش و داعشيان اعتقاد به اسلام -از هر نوع اش- و مبارزه با استكبار و طاغوت براى حاكم كردن اسلام بر جهان دارند يا اين هم بخشى از سياست هاى مكارانه ى برخى از دولت هاست نياز به بحث مفصل ديگرى دارد.

امروز همه، شيعه و سنى، عرب و ايرانى، به اسم اسلام و فهم از اسلام، در امور كشورهاى ديگر دخالت مى كنند. حكومت شيعه ايران در لبنان و عراق و يمن به اسم اسلام و تشيع، آتش مى سوزاند و در دوران آرامش، در انتخابات اين كشورها دخالت مى كند. عربستان سعودى به اسم اسلام، مستقيم و غير مستقيم در آتش افروزى هاى منطقه و جهان دست دارد. از آسيا تا آفريقا، از اروپا تا امريكا، شاهد خشونت هاى وحشتناكى هستيم كه به اسم اسلام صورت مى پذيرد. نوانديشان دينى هر قدر هم بخواهند با تئورى هاى امروزى پسند و رحمانى خود به مردم جهان ثابت كنند كه كار آتش افروزان و وحشت آفرينان، اسلامى نيست، مردم دنيا و ما ايرانيان مسلمان ساكن ايران همين قتل و كشتارها و خشونت هاى اسلامى را به چشم مى بينيم و طبيعتا آن چه با چشم ديده مى شود و با تمام وجود احساس مى گردد به مراتب قابل باورتر از تئورى ها و نظريه هاى نوشته شده درمقالات و كتاب هاست. با جمله و كلمه مى توان چيزى را كه هست معدوم نشان داد و چيزى را كه نيست موجود! اما وقتى خنجر بر گلوى كسى كشيده مى شود يا زنى طبق قانون صريح اسلام سنگسار مى شود، اين دیگر تئورى نيست كه بتوان آن را انكار كرد! واقعيت دردناكى ست كه بايد براى جلوگيرى از وقوع و رشد آن، با تمام قدرت مبارزه كرد! مبارزه اى كه بسيارى از مسلمانان كه دين شان شخصى و غير حكومتى است و فقط با لطافت ها و محبت ها و رحمانيت آن سر و كار دارند، نه تنها با آن موافق اند بلكه تعداد زيادى از آن ها خود در اين مبارزه ى نابرابر و بسيار خشن حضور مستقيم دارند و پيروزى بر اسلاميست هاى خشن و ضد انسان را به نفع دين و خداى خود كه خداى رحمان و رحيم است مى دانند.

«پايان»

-------------------------------

در همین زمینه:

چرا غرب و مسلمانان افراطى رو در روى هم قرار گرفتند؟ ف.م.سخن

محبت و دعوت جنبش اسلامى و ترور و كشتار نهاد اسلامى، ف.م.سخن

تخيلاتى به نام اسلام غير حكومتى و اسلام رحمانى

نكاتى پيرامون مقالات جلال ايجادى و يوسفى اشكورى


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016