گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
1 دی» آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: زخم كهنه ناپديدشدگان آرژانتين، رضا علامهزاده25 آذر» آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: مو وِزوِزى! رضا علامهزاده
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: سفرهاى باد، رضا علامهزادهفيلم لطيف و شاعرانه "سفرهاى باد" با ساختاری سهل و ممتنع، گرچه عميقا با جامعه كلمبيا در پيوند است اما قصهاى دارد به دور از مسائل شهرهاى بزرگ كه هر موضوعش، مستقيم يا غيرمسقيم، به مواد مخدر، تبهكاران، و يا قربانيان آنان مربوط مىشودخوانندگانى كه اين سلسه مطالب را دنبال مىكنند لابد متوجه شدهاند كه سعى من بر اين است كه فيلمهاى مورد نظرم را از كشورهاى متفاوت آمريكاى لاتين انتخاب كنم تا يك تصور كلى از سينماى قابل ذكر اين قاره وسيع كه بيش از بيست كشور را دربرمىگيرد بهدست دهم. گرچه محصولات سينمائى برخى از كشورها مثل آرژانتين و برزيل بهدليل وسعت و جمعيت بالاتر بسيار بيشتر از كشورهاى كوچكى چون اوروگوئه و پاراگوئه است ولی یک قاعده در سینمای تمامی آنها مشترک است: در قبال صدها فيلم بنجل و بازارى كه هر ساله در این قاره توليد مىشود هرازگاهى به یکی دو فیلم برجسته برمىخوريم كه سهمى بهسزا در پيشبرد زبان سينما دارند. سينماى كلمبيا نيز از اين قاعده مستثنى نيست. كلمبيا، مركز عمدهى توليد و قاچاق مواد مخدر در جهان، و پايگاه فعالترين و خطرناكترين باندهاى تبهكار در اين عرصه، نمىتواند سينمائى داشته باشد به دور از موضوعات مرتبط با مواد مخدر؛ چه در عرصهى سينماى تجارى و بازارى، و چه در گسترهى محدود سينماى ارزشمند هنرى. هرچند مثل همهى قواعد جهان، استثناها را نمىتوان ناديده گرفت! فيلم "سفرهاى باد" گرچه عميقا با جامعه كلمبيا در پيوند است اما قصهاى دارد به دور از مسائل شهرهاى بزرگ كه هر موضوعش، مستقيم يا غيرمسقيم، به مواد مخدر، تبهكاران، و يا قربانيان آنان مربوط مىشود. اما قبل از پرداختن به فيلم لطيف و شاعرانهى "سفرهاى باد" كه استثنائا به مواد مخدر مربوط نيست، دلم نمىآيد به فيلم خوشساخت "دخترك رُزفروش" محصول ١٩٩٨، ساختهى "ويكتور گاويريا" اشارهاى نكنم كه درست بهعكس، در دلِ دنياى كودكان خيابانى، قربانيان معصوم مواد مخدر، به شكل تكاندهندهاى واقعگرايانه ساخته شده است. اين واقعگرائىِ سينمائى، پس از ساخته شدن فيلم بهشكل دردناكى در واقعيت زندگى بازيگران خردسالش نمودار شد. اغلبِ كودكان معتاد خيابانى كه در این فيلم به طبيعىترين شكل ممكن بازى كردهاند، پيش يا به مدت كوتاهى پس از نمايش فيلم در جشنواره سينمائى كَن فرانسه به ضرب چاقو یا گلوله كشته شده، يا در اثر اعتياد در گوشه خيابان مردند. تا تصوری از چهرهی معصوم بچههای معتاد خیابانی که در این فیلم بازی کردهاند داشته باشید آنونس آن را در این جا میآورم: اين هر دو فيلم، "دخترك رُزفروش" و "سفرهاى باد" نه فقط در جشنوارهى سينمائى كَن فرانسه حضور داشتهاند بلكه جوائز بسيارى از جشنوارههاى معتبر ديگر به هر يك از آنان در زمينههاى مختلف تعلق گرفته است. داستان فيلم بهقدرى مختصر است كه مختصرتر كردنش عملى نيست! حُسن اين ماجرا اين است كه با دانستن همين خلاصه قصهای که برایتان مینویسم همه مىتوانند از فيلم لذت ببرند بىآنكه مشكل فهميدن و نفهميدن زبان اسپانيائى در میان باشد. پسرى جوان (فِرمين) كه از روستا تا اينجا، دورادور، ايگناسيو را دنبال كرده است در پاسخ نگاه پرسان او مىگويد كه مىخواهد همراهیاش کند چون آرزويش اين است كه مثل او آكاردئون نواز دورهگرد محبوبى شود. ایگناسیو از سر تنهائى همراهى او را مىپذيرد و فيلمساز ما را به همراه اين دو نفر و خرشان به دور افتادهترين و زيباترين مكانهاى طبيعى در ايالات شمالى كلمبيا مىكشاند.
از گفتگوى كوتاه اين دو همسفر درمىيابيم كه مراسم تدفين آغاز فيلم مربوط به همسر جوان ايگناسيو بود كه بهناگهان فوت كرد، و تصميم ايگناسيو براى ترك نواختن آكاردئون به همين دليل است. او دارد اين راه دراز را، از اين صحرا به آن بیابان و از اين دره به آن كوهپايه، مىپيمايد تا آكاردئونش را به استادش، كسى كه آكاردئون را به او سپرده بوده و در دورترين نقطهى شمالى كلمبيا زندگى مىكند، برگرداند. جوان نوازندهاى كه برندهى سال پيش اين مسابقه است نوازندههاى رقيب را يكى پس از ديگرى از نفس مىاندازد و در ميان شور و هيجان تماشاگران پيروز مىشود. ايگناسيو متوجه طلسمى مىشود كه بر گردن نوازنده آويزان است و اين را دليل پيروزىهاى مكرر او مىداند. شكست دادن صاحب اين طلسم بيش از پنجاه پزوئى كه كدخدا به برنده جايزه مىدهد انگيزهاى مىشود كه ايگناسيو توبهاش را بشكند و دست به آكوردئون عتيقهاش كه با دو شاخ بر دو سويش به كلهى يك گاو وحشى شبيه است ببرد. در اين صحنهى هيجان انگيز، ايگناسيو با نواختن و خواندن ابياتى يكى پس از ديگرى حريفش را در نهايت تسليم مىكند. او حتى پس از تسليم رقيب به نواختن گوشنوازش ادامه مىدهد و جمعيت را به جوش و خروش در مىآورد. همين موجب مىشود كه يكى از يارانِ نوازندهى شكست خورده به خشم بيايد و با قدارهى بلندش به او حملهور شود. قداره به جاى دريدن سينهى ايگناسيو، پردهى آكاردئون را كه بر سينهاش آويزان است جر مىدهد.
پايان سفر اما چشمگير است. اين دو همسفر در نهايت در شمالىترين منطقهى كلمبيا در كلبهاى نئى در وسط صحرا به خانهى استاد ايگناسيو مىرسند. زن ميانسالِ استاد آنها را به كلبه مىبرد و جسد استاد را كه در يك تابوت چوبى خوابيده نشانشان مىدهد. ايگناسيو در كنار تابوت مىنشيند و در حالیكه چندين فرزند كوچك و پابرهنهى استاد، او و آكاردئونش را دوره كردهاند قطعهاى گوشنواز مىنوازد. با اين موسيقى دوربين از كلبه دور مىشود و ما در نمائى كوتاه فِرمین، همسفر جوانِ ايگناسيو را مىبينيم كه در صحرا راه مىرود و انگار دارد به دهكدهاش برمىگردد. ــــــــــــــــــ *** فیلم کامل به زبان اسپانیائی: Copyright: gooya.com 2016
|