چهارشنبه 9 دی 1394   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: سفرهاى باد، رضا علامه‌زاده

رضا علامه‌زاده
فيلم لطيف و شاعرانه‌ "سفرهاى باد" با ساختاری سهل و ممتنع، گرچه عميقا با جامعه كلمبيا در پيوند است اما قصه‌اى دارد به دور از مسائل شهرهاى بزرگ كه هر موضوعش، مستقيم يا غيرمسقيم، به مواد مخدر، تبه‌كاران، و يا قربانيان آنان مربوط مى‌شود

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


خوانندگانى كه اين سلسه مطالب را دنبال مى‌كنند لابد متوجه شده‌اند كه سعى من بر اين است كه فيلم‌هاى مورد نظرم را از كشورهاى متفاوت آمريكاى لاتين انتخاب كنم تا يك تصور كلى از سينماى قابل ذكر اين قاره وسيع كه بيش از بيست كشور را دربرمى‌گيرد به‌دست دهم. گرچه محصولات سينمائى برخى از كشورها مثل آرژانتين و برزيل به‌دليل وسعت و جمعيت بالاتر بسيار بيشتر از كشورهاى كوچكى چون اوروگوئه و پاراگوئه است ولی یک قاعده در سینمای تمامی آن‌ها مشترک است: در قبال صدها فيلم بنجل و بازارى كه هر ساله در این قاره توليد مى‌شود هرازگاهى به یکی دو فیلم برجسته برمى‌خوريم كه سهمى به‌سزا در پيشبرد زبان سينما دارند. سينماى كلمبيا نيز از اين قاعده مستثنى نيست.

كلمبيا، مركز عمده‌ى توليد و قاچاق مواد مخدر در جهان، و پايگاه فعال‌ترين و خطرناك‌ترين باندهاى تبه‌كار در اين عرصه، نمى‌تواند سينمائى داشته باشد به دور از موضوعات مرتبط با مواد مخدر؛ چه در عرصه‌ى سينماى تجارى و بازارى، و چه در گستره‌ى محدود سينماى ارزشمند هنرى. هرچند مثل همه‌ى قواعد جهان، استثناها را نمى‌توان ناديده گرفت!

فيلم "سفرهاى باد" گرچه عميقا با جامعه كلمبيا در پيوند است اما قصه‌اى دارد به دور از مسائل شهرهاى بزرگ كه هر موضوعش، مستقيم يا غيرمسقيم، به مواد مخدر، تبه‌كاران، و يا قربانيان آنان مربوط مى‌شود.

اما قبل از پرداختن به فيلم لطيف و شاعرانه‌ى "سفرهاى باد" كه استثنائا به مواد مخدر مربوط نيست، دلم نمى‌آيد به فيلم خوش‌ساخت "دخترك رُزفروش" محصول ١٩٩٨، ساخته‌ى "ويكتور گاويريا" اشاره‌اى نكنم كه درست به‌عكس، در دلِ دنياى كودكان خيابانى، قربانيان معصوم مواد مخدر، به شكل تكاندهنده‌اى واقع‌گرايانه ساخته شده است. اين واقع‌گرائىِ سينمائى، پس از ساخته شدن فيلم به‌شكل دردناكى در واقعيت زندگى بازيگران خردسالش نمودار شد. اغلبِ كودكان معتاد خيابانى كه در این فيلم به طبيعى‌ترين شكل ممكن بازى كرده‌اند، پيش يا به مدت كوتاهى پس از نمايش فيلم در جشنواره سينمائى كَن فرانسه به ضرب چاقو یا گلوله كشته شده، يا در اثر اعتياد در گوشه خيابان مردند.

بازيگر اصلى فيلم، "ليدى تابارِس"، دختركى چهارده‌ساله كه نقش واقعى خودش را به‌عنوان دخترك رُزفروشِ خيابانى به شكل غريبى زيبا بازى كرده بود به همراه رئيس جمهور كلمبيا به‌عنوان مهمانان اختصاصى در جشنواره كَن حضور يافتند. دخترك، جايزه‌ى بهترين بازيگر را هم از چند جشنواره از جمله جشنواره‌ى نامى براتيسلاوا ربود. اما وقتى همه‌ى اين تشريفات سينمائى پايان يافت دخترك به خيابان بازگشت. او چندى بعد به جرم كشتن يك راننده تاكسى به ٢٦ سال حبس محكوم شد اما پس از دوازده سال، همین سال پیش از زندان آزاد شد.

تا تصوری از چهره‌ی معصوم بچه‌های معتاد خیابانی که در این فیلم بازی کرده‌اند داشته باشید آنونس آن را در این جا می‌آورم:

اين هر دو فيلم، "دخترك رُزفروش" و "سفرهاى باد" نه فقط در جشنواره‌ى سينمائى كَن فرانسه حضور داشته‌اند بلكه جوائز بسيارى از جشنواره‌هاى معتبر ديگر به هر يك از آنان در زمينه‌هاى مختلف تعلق گرفته است.

و اين هم چند فرازى در معرفى فيلم "سفرهاى باد" تا مرهمى باشد بر زخم فيلم "دخترك رُزفروش"!

"سفرهاى باد" ساختار سهل و ممتنعى دارد. همان‌طور که از عنوان فیلم برمی‌آید این فیلمی است متعلق به ژانری که "سینمای جاده‌ای" نامیده می‌شود گرچه در سرتاسر فیلم حتی یک جاده نمی‌بینیم!

داستان فيلم به‌قدرى مختصر است كه مختصرتر كردنش عملى نيست! حُسن اين ماجرا اين است كه با دانستن همين خلاصه قصه‌ای که برایتان می‌نویسم همه مى‌توانند از فيلم لذت ببرند بى‌آنكه مشكل فهميدن و نفهميدن زبان اسپانيائى در میان باشد.

فيلم با یک خاكسپارى ساده در صحرائى خشك آغاز مى‌شود كه ما فقط از دور شاهد آنيم. با ديدن مردى غمگين (ايگناسيو) كه سوار بر خر، و يك آكوردئون عتيقه بر دوش، دارد از روستا بيرون مى‌رود با قصه همراه می‌شویم. مرد هنوز خيلى از روستا فاصله نگرفته كه جيپى به دنبالش مى‌آيد و راننده دعوتش مى‌كند كه در مراسم كدخدای یکی از روستاها كه پول خوبى هم مى‌دهد آكاردئون بنوازد. ايگناسيو اين دعوت را رد مى‌كند چون تصميم دارد ديگر دست به آكاردئون نبرد.

پسرى جوان (فِرمين) كه از روستا تا اين‌جا، دورادور، ايگناسيو را دنبال كرده است در پاسخ نگاه پرسان او مى‌گويد كه مى‌خواهد همراهی‌اش کند چون آرزويش اين است كه مثل او آكاردئون نواز دوره‌گرد محبوبى شود. ایگناسیو از سر تنهائى همراهى او را مى‌پذيرد و فيلمساز ما را به همراه اين دو نفر و خرشان به دور افتاده‌ترين و زيباترين مكان‌هاى طبيعى در ايالات شمالى كلمبيا مى‌كشاند.


سفرهاى باد

از گفتگوى كوتاه اين دو همسفر درمى‌يابيم كه مراسم تدفين آغاز فيلم مربوط به همسر جوان ايگناسيو بود كه به‌ناگهان فوت كرد، و تصميم ايگناسيو براى ترك نواختن آكاردئون به همين دليل است. او دارد اين راه دراز را، از اين صحرا به آن بیابان و از اين دره به آن كوهپايه، مى‌پيمايد تا آكاردئونش را به استادش، كسى كه آكاردئون را به او سپرده بوده و در دورترين نقطه‌ى شمالى كلمبيا زندگى مى‌كند، برگرداند.

در طول اين سفر غريب كه چشم از ديدن مناظر طبيعى، از دريا و صحرا و جنگل و بيابان گرفته تا مزارع و كشتزارها و خانه‌ها و كومه‌هاى روستائى سير نمى‌شود، ايگناسيو چندبار وادار مى‌شود برخلاف قولش دست به آكاردئون ببرد و قطعات محلى بسيار شنيدنى بنوازد.

يكى از اين بارها وقتى است كه آن‌ها به روستائى مى‌رسند كه اتفاقا در آن‌جا جشن مسابقه‌مانندى در جريان است كه آكاردئون‌نوازهاى منطقه در آن شركت دارند. آكاردئون‌نوازان در مقابله‌اى رَجَزخوانانه، دوبه‌دو در مقابل هم مى‌ايستند و به‌شكل فى‌البداهه ابياتى مى‌خوانند و قطعه‌اى متناسب با آن مى‌نوازند.

جوان نوازنده‌اى كه برنده‌ى سال پيش اين مسابقه است نوازنده‌هاى رقيب را يكى پس از ديگرى از نفس مى‌اندازد و در ميان شور و هيجان تماشاگران پيروز مى‌شود. ايگناسيو متوجه طلسمى مى‌شود كه بر گردن نوازنده آويزان است و اين را دليل پيروزى‌هاى مكرر او مى‌داند. شكست دادن صاحب اين طلسم بيش از پنجاه پزوئى كه كدخدا به برنده جايزه مى‌دهد انگيزه‌اى مى‌شود كه ايگناسيو توبه‌اش را بشكند و دست به آكوردئون عتيقه‌اش كه با دو شاخ بر دو سويش به كله‌ى يك گاو وحشى شبيه است ببرد.

در اين صحنه‌ى هيجان انگيز، ايگناسيو با نواختن و خواندن ابياتى يكى پس از ديگرى حريفش را در نهايت تسليم مى‌كند. او حتى پس از تسليم رقيب به نواختن گوشنوازش ادامه مى‌دهد و جمعيت را به جوش و خروش در مى‌آورد. همين موجب مى‌شود كه يكى از يارانِ نوازنده‌ى شكست خورده به خشم بيايد و با قداره‌ى بلندش به او حمله‌ور شود. قداره به جاى دريدن سينه‌ى ايگناسيو، پرده‌ى آكاردئون را كه بر سينه‌اش آويزان است جر مى‌دهد.


سفرهای باد

همين مسئله موجب مى‌شود دو مسافر راهشان را كج كنند. منزلگاه بعدى آنان بر فراز كوهى جنگلى است كه زيبائى طبيعى‌اش واقعا استثنائى است. بر فراز اين قله، مردى زندگى مى‌كند كه تعميركار آكاردئون است. و همين مرد است كه در غياب ايگناسيو راز آكاردئون عتيقه را با فِرمین در ميان مى‌گذارد؛ رازى كه گرچه كسى حرفش را نمى‌زند ولى همه از آن آگاهند و آن اين است: استادِ ايگناسيو، صاحب اصلى اين آكاردئون، در يك مسابقه با شيطان او را شكست داده و شيطان به تلافى اين آكاردئون را نفرين كرده است. هر كس با آن بنوازد به نفرين شيطان گرفتار خواهد آمد!

اگر بخواهم به تمامى ماجراهائى كه در اين سفر رخ مى‌دهد بپردازم سخن به درازا مى‌كشد. فقط مى‌گويم همه‌ى اين ماجراهای کوتاه و مستقل، در پسزمینه‌های تصويرى بسيار ديدنى رخ می‌دهند، گرچه برخى از ماجراها به نگاه من خيلى به خط اصلی قصه ارتباط ندارند و بيشتر به خاطر زيبائى تصويرى‌اشان در فيلم جا گرفته‌اند، مثل صحنه‌ی دوئل با قداره بین دو مرد روی یک پل چوبی بسیار دراز در یک مرداب وسیع، با خانه‌های تخته‌ای که بر فراز آب ساخته شده‌اند. یکی از دو طرفِ دوئل با تهدیدِ قداره ایگناسیو را وادر می‌کند تا در صحنه‌ی دوئل بر روی پل حاضر شود و موزیک متن این قداره‌کشی را بنوازد! دوئل با کشته شدن رقیب و پرتاب شدنش از روی پل به مرداب پایان می‌گیرد.

پايان سفر اما چشمگير است. اين دو همسفر در نهايت در شمالى‌ترين منطقه‌ى كلمبيا در كلبه‌اى نئى در وسط صحرا به خانه‌ى استاد ايگناسيو مى‌رسند. زن ميان‌سالِ استاد آن‌ها را به كلبه مى‌برد و جسد استاد را كه در يك تابوت چوبى خوابيده نشانشان مى‌دهد.

ايگناسيو در كنار تابوت مى‌نشيند و در حالی‌كه چندين فرزند كوچك و پابرهنه‌ى استاد، او و آكاردئونش را دوره كرده‌اند قطعه‌اى گوشنواز مى‌نوازد. با اين موسيقى دوربين از كلبه دور مى‌شود و ما در نمائى كوتاه فِرمین، همسفر جوانِ ايگناسيو را مى‌بينيم كه در صحرا راه مى‌رود و انگار دارد به دهكده‌اش برمى‌گردد.

آيا فيلمساز اشاره به اين دارد كه ايگناسيو پيش بيوه و فرزندان استادش مى‌ماند؟ مطمئن نيستم!

ــــــــــــــــــ
مطالب قبلی در همین زمینه:
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: مستراحِ پاپ! رضا علامه‌زاده]
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین؛ داستان دو روزى كه خدا مرده است! رضا علامه‌زاده]
[آثار برتر سینمای آمریکای لاتین: مو وِزوِزى! رضا علامه‌زاده]
[آثار برجسته سینمای آمریکای لاتین: زخم كهنه‌ ناپديدشدگان آرژانتين، رضا علامه‌زاده]

***
آنونس فیلم با زیرنویس انگلیسی:

فیلم کامل به زبان اسپانیائی:


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016