سه شنبه 11 خرداد 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

بازداشت و دوران "حصر" خمینی تا تبعید، گفت‌وگوی ایرج مصداقی با پرویز معتمد، مأمور بازداشت خمینی در ساواک

خمینی
برای درک آن‌چه در طول سال‌های گذشته بر قربانیان حصر در نظام "عدل اسلامی" گذشته، گفتگویی داشتم با آقای پرویز معتمد مسئول سابق تیم‌های گشت تعقیب و مراقبت و شنود ساواک. او در حمله به مدرسه فیضیه در سال ۱۳۴۲ و بازداشت خمینی شرکت داشت و در دوران حصر خانگی خمینی، ماه‌ها در خانه‌ی حاج غلامحسین روغنی با وی به سر برد و سرانجام یکی از مأموران دستگیری و تبعید خمینی به ترکیه بود

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


فرمان «حصر» یا زندان خانگی، یکی از شیوه‌های نظام اسلامی در طول سه دهه‌ی گذشته برای خاموش کردن صدای رقبا و منتقدین بوده است. قربانیان حصر در دوران خمینی، «آیات عظام» شریعتمداری، قمی، روحانی و شیرازی بودند. در حالی که خمینی در دوران پهلوی جانش را مدیون دو نفر اول بود. آن‌ها با تأیید خمینی به عنوان مرجع تقلید مانع اعدام وی پس از غائله‌ی ۱۵ خرداد شدند. آیت‌الله سید حسن قمی در سال ۱۳۴۲ همزمان با خمینی بازداشت و سپس مجبور به اقامت اجباری کوتاه مدت در تهران شد. اما این‌ها باعث نشد خمینی در به حصر کشیدن او تردیدی کند و یا نرمشی نشان دهد. این حصر در دوران خامنه‌ای هم ادامه یافت.
خامنه ای پس از آن که فرمان حمله به خانه و محل درس «آیات عظام» منتظری و آذری قمی و غارت اموال آن‌ها را داد این دو را به حصر و حبس خانگی کشید. حتی قصد جان آیت‌الله منتظری را کرده بودند که با هشیاری او و اعتراض موسوی اردبیلی و شبیر زنجانی و ... دست از عملی کردن نقشه‌شان کشیدند. در دوران خامنه‌ای عاقبت نوبت «حصر» به موسوی و رهنورد و کروبی رسید که در زمره‌ی رقبای سیاسی وی بودند. (۱)
آیت‌الله شریعتمداری و آذری قمی در «حصر» خمینی و خامنه‌ای ذره ذره جان دادند اما «آه» آنان در دم سرد این دو تأثیری نکرد و از رسیدگی‌های معمول پزشکی نیز محروم شدند. سلامت آیت‌الله منتظری نیز در دوران ۵ ساله‌ی حصر مورد تهدید قرار گرفت.
«محسن کدیور» روزهای پایانی عمر آذری قمی در حصر را چنین روایت کرده است:
«در تابستان و پاییز ۱۳۷۷ چند تن از علما برای رفع حصر آذری با آقای خامنه‌ای ملاقات می‌کنند؛ از جمله آیت‌الله مومن قمی‌ کمی قبل از فوت آذری به دیدار رهبری می‌رود و در خواست می‌کند حصر بیت آیت‌الله آذری قمی برداشته شود که در غیر این صورت در مورد ایشان بیم جانی می‌رود. آقای خامنه‌ای در پاسخ وی می‌گوید به دَرَک! کم‌تر از دو ماه بعد از این ملاقات، آذری قمی مظلومانه در غروب ۲۲ بهمن ۱۳۷۷ در بیمارستان خاتم‌الانبیای سپاه تهران، تحت‌الحفظ جان می‌دهد. در حالی که خبر مرگ او در بخش اخبار بامدادی روز ۱۲ بهمن، ۱۰ روز قبل از آن که وی جان دهد، از رادیو ایران پخش می‌شود. !»
این در حالی بود که به گفته‌ی امامی کاشانی آذری قمی، کاندیدای خامنه‌ای برای تصدی پست رهبری و ولایت فقیه بود .
http://salameno.ir/fa/news/2489
خامنه‌ای امروز ولی فقیه نظام است و از انجام هیچ جنایتی فروگذار نمی‌کند. او روزی نیست که در مذمت فرهنگ غرب و زبان انگلیسی و «حقوق بشر» غربی و ... لاطائلات سرهم نکند. وی در سال ۱۳۵۷ در دورانی که تنها در تبعید به سر می‌برد و نه «حصر» و حبس خانگی، در نامه‌ای که خطاب به «کمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر» نوشت، در مورد نقض حقوق بشر و «اعمال خشونت»‌ توسط شهربانی «هیأت حاکم ایران» نکات جالبی را مطرح کرده است که اشاره به آن‌ها نشاندهنده‌ی شخصیت خامنه‌ای و آفات قدرت نیز هست. او با طرح «اعمال خشونت» مأموران شهربانی از «مراجع ذیصلاح جهانی» خواسته است نسبت به این رفتارهای غیرقانونی آنان اعتراض کنند و واسطه‌ی این کار را کسانی قرار داده که پس از رسیدن به قدرت از انجام هیچ زشتی‌‌ای در حق آنان کوتاهی نکرد و افرادی همچون احمد صدرحاج‌ سید‌جوادی که حتی مجاناً وکالت او را به عهده گرفته بود در ۹۰ سالگی به بند کشید. بسیاری از اعضای این کمیته در اولین ماه‌های انقلاب از بیم جان یا مخفی شدند و یا ایران را ترک کردند و در سال‌های بعد بقیه به آن‌ها پیوستند و یا گوشه‌ی عزلت گرفتند و جمعیت و کمیته‌ای نبود که از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان دفاع کند.

«مسئولان محترم كمیته ایرانی دفاع از حقوق بشر دامت توفیقاتهم
با احترام و درود و سپاس فراوان موقعیت استثنائی و بی نظیری كه به ابتكار آن عناصر شریف و شجاع در فضای مختنق و گرفته ایران پدید آمده به اینجانبان فرصت می‌دهد كه یكی از ده‌ها رفتار غیرقانونی ماموران دولتی را كه در دوران تبعید غیر قانونی اینجانبان به شهرستان ایرانشهر (واقع در قلب بلوچستان و در فاصله /۲۰۰۰ كیلومتری تهران) انجام گردیده مطرح ساخته ضمن تقاضای طرح و تعقیب آن در قلمرو فعالیت‌های آن كمیته در داخل كشور، مصراٌ درخواست نمائیم كه عین این گزاره را به مقامات و مراجع ذیصلاح جهانی از قبیل مجمع حقوقدانان بین‌المللی و كمیته دفاع از حقوق بشر و صلیب سرخ جهانی و غیره ارائه نموده بدینوسیله نقطه بسیار كوچك و در عین حال پرمعنائی از رفتارهای غیر قانونی هیئت حاكم ایران با معترضان و مخالفان خو درا در معرض دید و اطلاع آنان قرار دهید.
و اینكه اصل موضوع:
شهربانی ایرانشهر در سه هفته قبل پیرو یك اخطار شفاهی به گماشتن یك پست كنترل بر در خانه ای كه مسكن و پناه ما است مبادرت ورزید. این مامور كه در تمام ساعات شبانه روز به مراقبت اشتغال دارد موظف است كه همه مسافران و دیداركنندگانی را كه از شهرستان‌ها و از بسیاری نقاط ایران برای دیدار با اینجانبان به این شهر آمده‌اند ابتدا مورد پرسش قرار داده و كارت شناسائی از آنان بخواهد و مشخصات آنان را یادداشت كند و سپس غالباٌ آنان را به اداره شهربانی جلب یا هدایت نماید. در مواردی نیز اطلاع حاصل شده كه مامور مزبور با ادای سخنان تهدید آمیز از ورود شخص دیداركننده جلوگیری كرده است. لازم است تذكر داده شود كه چگونگی انجام كارهای یاد شده بر حسب تفاوت اخلاق و احساسات شخصی ماموران كه هر چهار ساعت یكبار تعویض گردیده و به نوبت، پست نامبرده را عهده دار می‌گردند متفاوت میباشد و گاه این رفتارها با خشونتی نامتناسب انجام می‌شود.
اینجانبان یك نوبت در تاریخ ۶/۳/۵۷ و نوبت دیگر بعنوان اتمام حجت درتاریخ ۱۱/۳/۵۷ كتباٌ به این عمل غیر منطقی و مخالف با قانون اساسی و اعلامیه جهانی حقوق بشر به شهربانی محل اعتراض كردیم و چون هیچگونه تغییری در عمل مسئولان شهربانی مشاهده نشد لازم دانستیم كه آن كمیته محترم را در جریان امر قرار دهیم. رونوشت دومین نامه اعتراضیه پیوست است.

والسلام علیكم و علی عبادالله الصالحین

سیدعلی خامنه ای تبعید شده از ۲۳/۹/۵۶ از مشهد
محمدكاظم راشد یزدی تبعید شده از ۱۲/۱/۵۷ از یزد
سیدمحمدعلی مولوی تبعیدشده از ۲۱/۲/۵۷ از گرمسار
سیدفخرالدین رحیمی خرم آبادی تبعید شده از ۲۱/۲/۵۷ از خرم آباد»

***

تا آن‌جا که می‌دانم در دوران محمدرضا شاه به جز دکتر محمد مصدق که سال‌ها در حصر خانگی غیرقانونی و ظالمانه به سر برد، خمینی تنها کسی بود که ۸ ماه در حصر خانگی بود.
برای درک آن‌چه در طول سال‌های گذشته بر قربانیان حصر در نظام «عدل اسلامی» گذشته، گفتگویی داشتم با آقای پرویز معتمد مسئول سابق تیم‌های گشت تعقیب و مراقبت و شنود ساواک. او در حمله به مدرسه فیضیه در سال ۱۳۴۲ و بازداشت خمینی شرکت داشت و در دوران حصر خانگی خمینی، ماه‌ها در خانه‌ی حاج غلامحسین روغنی با وی به سر برد و سرانجام یکی از مأموران دستگیری و تبعید خمینی به ترکیه بود. با مقایسه‌ی حصر خمینی با حصرهای معمول در نظام جمهوری اسلامی، آن‌هایی که همچنان از «دوران طلایی امام» و نظام عدل اسلامی در دوران جمهوری اسلامی اعم از خمینی و خامنه ای دم می‌زنند می‌توانند به عمق جنایاتی که مرتکب شده و می‌شوند واقف گردند.

این گفتگو‌ در نوامبر ۲۰۱۳ در پی تماس‌های طولانی تلفنی دو ساله از سوی آقای معتمد با من، در پاریس صورت گرفت. در این گفتگوها من بیشتر شنونده هستم. هدف من این نیست که گفتگو را به بحث و مجادله تبدیل کنم. تلاش می‌کنم آن‌چه را که ایشان از نگاهی دیگر مطرح می‌کنند با رعایت امانت منتشر کنم. همچنین ضمن درک محدودیت‌های احتمالی ایشان می‌کوشم فرصتی ایجاد کنم تا زمینه لازم برای طرح آن‌چه که تاکنون گفته نشده فراهم شود.
باید توجه داشت که آقای معتمد بدون در دست داشتن سندی با رجوع به حافظه‌ و به یاد آوردن گذشته به ذکر خاطرات‌شان می‌پردازند.
با توجه به کبر سن و ناملایماتی که ایشان طی چند دهه‌ی گذشته متحمل شده‌اند، طبیعی است بخشی از حافظه آسیب دیده و تحلیل رفته باشد و یا موضوعات در ذهن ‌شان جابه جا شده باشند. به همین دلیل پس از انجام گفتگو نیز بارها در موارد یاد شده با هم صحبت کردیم تا روایت ایشان هرچه مستندتر باشد.
خوانندگان می‌توانند همه‌ و یا بخشی از آن‌چه را که گفته می‌شود رد یا تأیید کنند، یا نسبت به بخشی از آن نظر متفاوتی داشته باشند، اما نمی‌توان منکر اهمیت این گونه روایت‌ها و گفتگوها شد. جامعه‌ی ما نیازمند شنیدن حرف‌های متفاوت از زاویه‌های گوناگون است. اگر کسی به حقانیت و راهی که رفته اطمینان دارد از طرح نظرات متفاوت هراسی به خود راه نمی‌دهد. تاریخ قضاوت خود را خواهد کرد. اما بایستی توجه داشت تاریخ، روایت گفته‌هاست و نه ناگفته‌ها.

ایرج مصداقی: آقای معتمد در چه سالی به خدمت ساواک درآمدید، چه آموزش‌هایی را طی کردید و چه مسئولیتی در سال‌های خدمت‌ داشتید؟‌
پرویز معتمد:
در خردادماه ۱۳۳۸ به خدمت سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) که وابسته به نخست‌وزیری بود، درآمدم.
دوره حفاظتی را در دانشکده ساواک طی کردم. دوره‌های رنجری و چتربازی را نیز گذراندم. در تیرماه ۱۳۳۹ از بخش آموزش به امنیت داخلی منتقل شدم. بین سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ عملیات رزمی را پشت سر گذاشتم. در شهریور ۱۳۴۱ به اداره کل سوم منتقل شدم که در ارتباط با امنیت داخلی بود. در همین رابطه مأمور خدمت در «کمیته قزل‌قلعه» شدم. سپس به «کمیته اوین» انتقال یافتم. در حمله به فیضیه قم، دستگیری خمینی و تبعید او، سرکوب غائله ۱۵ خرداد و غائله فارس شرکت داشتم. از سال ۱۳۵۰ تا ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ که از کشور خارج شدم در کمیته مشترک ضد خرابکاری مشغول خدمت بودم. در دستگیری تعداد زیادی از چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین و همچنین حمله به خانه‌های تیمی آن‌ها شرکت داشتم.
در آذرماه ۱۳۵۴ همکاری‌ام با بخش ۳۸۱ آغاز شد. ریاست این بخش را مرحوم محمد نوید که اعدام شد به عهده داشت. یکی از وظایف این بخش جمع آوری اطلاعات از بخش‌های بازجویی و درج در بولتن شرفعرضی بود. یکی دیگر از وظایف این بخش مسئولیت‌ تیم‌های تعقیب و مراقبت و شنود بود. وظیفه من در این بخش پیگیری ترور شخصیت‌های سیاسی و نظامی و دستگیری افرادی که مرتکب قتل شده و از صحنه گریخته بودند، بود.
از تیرماه ۱۳۵۴ تا روز خروجم از ایران مسئولیت تیم‌های تعقیب و مراقبت و شنود از سوژه‌های مورد نظر کمیته مشترک را عهده دار بودم. این قسمت زیر نظر رئیس گروه اطلاعات کمیته مشترک و بهمن نادری پور مسئول دفتر کمیته مشترک بود.
من از تیرماه ۱۳۵۴ تا اواخر دیماه ۱۳۵۷ از کلیه سوژه‌های کلیدی کمیته مشترک شنود کردم. ولی تا امروز ۲۴ نوامبر ۲۰۱۳ هرگز اسرار سوژه‌هایم را فاش نکرده‌ و در آینده نیز نخواهم کرد. من به خاطر موقعیتی که داشتم به رازهای مردم پی می‌بردم، اجازه ندارم آن‌ها را فاش کنم. من سوگند خوردم که خیانت نکنم.

* چرا علاقمند هستید که در مورد دستگیری و شرایط خمینی در «حصر» و یا دیگر موارد صحبت کنید؟
- شما خودتان را بگذارید جای من. مأمور دستگیری آیت‌الله خمینی بودم، در دوران حبس خانگی با او بودم ، وقتی شرایط آقایان موسوی و کروبی و خانم رهنورد در «حصر» را می‌بینم، بی اختیار به یاد آن روزها می‌افتم. و شرایط این ها را با شرایط آیت‌الله خمینی در آن روزها مقایسه می‌کنم. الان نزدیک به سه سال [در زمان انتشار مطلب نزدیک به ۵ سال و نیم] است که در حبس خانگی هستند. عنایت داشته باشید که آیت‌الله خمینی دشمن پادشاه و دولت بود و برخورد با ایشان قابل توجیه. اما آقای موسوی و همسرشان نه تنها از بستگان آقای خامنه‌ای هستند بلکه خود هشت سال نخست وزیر منتخب آقای خامنه‌ای بودند و آقای کروبی سال‌ها رئیس مجلس بوده است.
الان ۳۵ سال است ما از همه طرف مورد هجوم هستیم، همه حرف خودشان را زده‌اند اما ما به دلایل مختلف نتوانستیم حرف خودمان را بزنیم. این که مجبور باشی سکوت کنی خیلی آزاردهنده است. به ویژه که دروغ‌های زیادی هم می‌شنوی. فکر کنم این حق من هم هست که از خودم دفاع کنم.
در رابطه با دروغ و اتهامات ناروا که گفتم مطلبی یادم آمد که بد نیست تعریف کنم. چندی قبل در فرانکفورت در یک برنامه با همکارم که کارمند برون مرزی بود و امنیت داخلی را نمی‌شناخت شرکت کردم. از این که می‌دیدم چپی‌های سابق و راست‌ها زیر یک سقف گردهم آمده، خوشحال بودم. همکارم آقایی حدوداً۷۰ ساله را به من به نام ... [نام ایشان را به من گفتند] معرفی کرد و همین طور من را هم که به خوبی ایشان را می‌شناختم، معرفی کرد و به آن بزرگوار گفت، هرچه سوال دارید از ایشان بپرسید ولی مراقب جیب‌تان باشید. شوخی بی‌مزه‌ای بود.
آن بزرگوار به من گفت شماها خیلی من را شکنجه کردید و ... در پاسخ گفتم آیا یادتان هست شما را کتک زدند و شما در رسانه‌ها گفتید و نوشتید مأموران ساواک قصد جان شما را کرده و کتک‌‌تان زده‌اند؟ در صورتی که ساواک هزینه سنگینی برای حفظ شما و نجات از یک حادثه که چه بسا منجر به قتل شما می‌شد، پرداخت کرد. آن سه نفر هم که شما را کتک زدند مأمور کمیته نبودند. من مورد را بازگو نمی‌کنم ولی شما فراموش نکنید اگر شما به قتل می‌رسیدید در آن شرایط بحرانی به پای ما نوشته می‌شد و می‌گفتند ما شما را ترور کرده‌ایم پس مجبور بودیم از شما مراقبت کنیم. این بزرگوار به خوبی متوجه شد چه می‌گویم ولی من فاش نکردم مورد چه بود و اضافه کردم مایل نیستم بحث در این مورد را ادمه دهیم. یک پزشک محرم مریض است، یک مأمور که «شنود»‌ می‌کند هم محرم سوژه‌ است. حق فاش کردن آن را ندارد.
همانطور که گفتم من در مورد این گفتگوها با هیچ‌یک از همکارانم نیز صحبت نکردم. من خودم شخصاً تصمیم می‌گیرم و از کسی حرف شنوی ندارم.

* چرا برای بیان خاطرات‌تان، من را انتخاب کرده‌‌اید که گذشته‌ای متفاوت از شما دارم و به جریان‌هایی وابستگی دارم که با شما مبارزه کردند؟
- راه‌های مختلف و اشخاص متفاوت را امتحان کردم. در پاریس با تعدادی از کسانی که چپ هستند قبلاً دیدار و گفتگو داشتم. یک بار با پرویز قلیچ‌خانی در مورد نشریه آرش ۱۰۸ گفتگو کردم، همان جا به او گفتم که به نظر من ساواک در رابطه با شما که یک قهرمان ملی بودید اشتباه کرد، باید به گونه‌‌‌ی دیگری رفتار می‌کرد.
من خاطرات زندان شما را خوانده‌ام. مقالات شما را خوانده و گفتگوهایتان را نیز تماشا کرده‌ام. برای همین فکر کردم می‌توانم آن‌چه در دلم تلنبار شده را با شما در میان بگذارم و از شما برای بیان آن‌ها کمک بگیرم.
دغدغه‌ای که دارم این است که برای شما بامبول درست کنند. چون نمی‌خواهم از ناحیه‌ی من آسیبی متوجه شما بشود. همانطور که بارها گفتم ترجیح من این است که خاطراتم را تنظیم کنید و بدون ذکر نام خودتان هرجا که صلاح می‌دانید منتشر کنید.

* چه آسیبی متوجه من می‌تواند بشود؟
- من به خاطر کاری که می‌کنید به شما علاقمندم. می‌دانم شما چقدر دشمن دارید و همه هم منتظر هستند که از شما آتو بگیرند. در ضمن من زیر نظر دایی شما سپهبد محققی زمانی که ایشان سرهنگ بودند کار کردم. ایشان از عزیزان ما بودند. حالا دشمنان شما با این گفتگو خواهند گفت ببین رفته با یکی از اعضای کمیته مشترک و ساواک مصاحبه کرده و ...

* ممنون از حسن نظر و احساس مسئولیت‌تان در مورد من. نگران من نباشید. اگر کاری را غلط بدانم انجام نمی‌دهم و بر عکس اگر کاری را درست بدانم مسئولیت انجام آن را به عهده می‌گیرم و از آن دفاع می‌کنم. من از کسی که جرأت کند با نام و هویت‌ خودش به میدان بیاید و این تلاش من را به چالش بگیرد استقبال می‌کنم. وگرنه برای حرف‌های درگوشی و محفلی و یا اسامی مستعار و... ارزشی قائل نیستم. کسی که مسئولیت حرف و کارش را نمی‌پذیرد یعنی به خودش مطمئن نیست؛ ضعف و عدم اعتماد به نفس خودش را نشان می‌دهد.
من وظیفه‌ی خود می‌دانم که در جهت روایت گوشه‌های ناگفته‌ی تاریخ میهن‌مان بکوشم. قدر فرصتی را که در اختیارم قرار گرفته، می‌دانم و هیچ نگرانی نسبت به عواقب آن ندارم.

- لطفاً تاکید کنید که خوانندگان موقعیت من را در نظر داشته باشند که پس از ۵۰ سال در مورد موضوع صحبت می‌کنم و ممکن است در جاهایی دقت لازم را نداشته باشم. حافظه‌ام بعضی جاها دیگر یاری نمی‌کند. با توجه به مشکلاتی که دارم و بیماری سخت همسرم، فرزندم و خودم، ممکن است اشتباه کنم. لطفا این را به حساب چیزی نگذارید.

* چگونه مأموریت بازداشت و انتقال خمینی به شما ابلاغ شد؟
- خمینی بعد از قضیه انقلاب سفید و حمله نیروهای ساواک و گارد به حوزه علمیه قم همچنان به تحریکاتش ادامه می‌داد. ساواک و دولت همه راه‌ها را با او رفته بودند و دیگر خویشتن‌داری نمی‌شد کرد.
در سالن ورزش در خیابان فیشرآباد، سیف‌الدین عصار به دیدنم آمد. او افسر گارد جاویدان بود که به تازگی در بخش ویژه عملیات مشغول به کار شده بود. به من گفت سریع لباس بپوش بریم اداره چهارم عملیات. سؤال کردم شما در جریان ملاقات هستید؟ پاسخ داد شب زنده‌داری است. به اتفاق به اداره‌ رفتیم و به اتاق سرهنگ احمد سالاری رئیس عملیاتی اداره کل چهارم وارد شدیم. دو نفر از همکاران ما از اداره سوم عملیات و بررسی هم حضور داشتند. بعد از تعارفات معمول سرهنگ احمد سالاری گفت در اجرای اوامر ریاست ساواک [تیمسار پاکروان]، آیت‌الله خمینی باید دستگیر و به تهران انتقال داده شود. این کار به عهده‌ی بچه‌‌های عملیاتی ساواک تهران و کمیته قزل‌قلعه گذاشته شده است.
سروان جواد غفاری [۲۳ اردیبهشت ۱۳۵۸ اعدام شد]، سروان سیف عصار، سرهنگ احمد سالاری [در شهریور ۱۳۵۸ به اتهام شکنجه و شهادت نواب صفوی اعدام شد!] و من، چهار نفر از رهبران علمیات بودیم. مرحوم فرامرز بلور هم بود. به ما گفته شد ساواک قم و مأمورین تحت امر ریاست شهربانی قم هم جهت کمک به شما منتظر دستور ما هستند.

* گفته می‌شود که «ده‌ها کماندو،‌ چترباز و سرباز گارد که مسلح به سلاح‌های سرد و گرم بودند منزل آیت‌الله خمینی را محاصره کردند» آیا این گونه بود؟
- می‌بینید چنان خبرسازی می‌کنند انگار چتربازها برای دستگیری آیت‌الله خمینی با چتر نجات تو خانه پیاده شدند یا کماندو‌ها عملیات ویژه انجام دادند . عملیات جنگی که نرفته بودیم. من که گفتم هم دوره رنجری دیده بودم و هم چتربازی. دیدن این دوره ها برای مأموران عملیاتی ساواک و یا هر سرویس امنیتی تقریباً اجباری است. همین آموزش‌ها را اروپایی‌ها هم می‌بینند اگر رفتند کسی را دستگیر کنند نمی‌گویند رنجر و چترباز رفته است.
مأمور گارد و ساواک هم باطوم دارند و هم اسلحه. چنان از سلاح سرد می‌گویند انگار با قمه و شمشیر و خنجر به خانه‌ی او حمله کردیم. شما مگر در همین فرانسه در فرودگاه شارل دوگل مأمورین امنیتی فرانسوی را با باطوم و مسلسل ندیدید؟ در همین فرانسه وقتی مأموران فرانسوی برای دستگیری مریم رجوی اقدام کردند چطوری عمل کردند؟ تعارف ندارند، با خشونت عمل می‌کنند.

* بله درست می‌گویید، در جریان دستگیری مریم رجوی و اعضا و هواداران مجاهدین در پاریس مأموران با خشونت بسیاری عمل کردند. بیش از آن که فکرش را بکنید. بسیاری از درها شکسته بود. بعضی‌ها را با مواد انفجاری از جا درآورده بودند. افراد را خوابانده و پایشان را پشت گردن‌شان گذاشته بودند و دست‌هایشان را از پشت دست‌بند زده بودند.
حاج خلیل رضایی را که ۸۴ سال سن داشت و در بستر بیماری بود و از درد شدید کمر و پا رنج می‌برد در آپارتمانش با خشونت از تخت به زیر کشیده و روی زمین خوابانده بودند. یک نفر هم روی پاهایش نشسته بود که مبادا پیرمرد واکنشی نشان دهد. خودش برای من و تعدادی دیگر تعریف کرد. همه‌ی اشیای خانه را نیز به هم ریخته بودند.
بازداشت خمینی به چه شکل انجام گرفت؟‌

- ولله ما یکی از این کارها را که شما گفتید فرانسوی‌ها انجام دادند، نکردیم. برای اجرای دستور دستگیری آیت‌الله خمینی، پرسنل عملیات شهربانی قم و ۵۰ نفر از گارد شهربانی در شب حادثه در ۱۰ کیلومتری شهر قم، دور از جاده اصلی مستقر شدند.
ساعت از نیمه شب گذشته بود که به سمت قم حرکت کردیم. قبل از حرکت طبق قرار قبلی دستور قطع تلفن و تلگراف قم را از ساعت ۳ صبح ابلاغ شد. چهار صبح به دروازه قم رسیدیم. در آن‌جا رئیس شهربانی و افسران تحت امر ایشان با اکیپ اعزامی نهایت همکاری را کردند.
اجازه ورود و خروج از کوچه‌‌ای که منزل آیت‌الله خمینی در آن قرار داشت داده نمی‌شد. ۵۰ پلیس گارد شهربانی هر کدام کنار درب یک خانه‌ در کوچه‌ای که منزل آیت‌الله خمینی قرار داشت ایستاده بودند و اجازه خروج به ساکنین منزل داده نمی‌شد. ساعت ۵ صبح درب منزل را زدیم. پایگاه روبروی منزل اطلاع داد چراغ‌های چند اتاق روشن شده ولی درب منزل را کسی باز نکرد. دیوار خانه بیش از ۳ متر بود. من و رضا رفیعا که او هم از رهبران عملیات بود از تیر چراغ برق بالا رفته خود را به بالای دیوار خانه رساندیم. از آن طرف که رفتیم پایین ۴ تا پله اضافه می‌شد. درست شناسایی نشده بود ۴ تا پله ۳۰ سانتی بود وقتی پریدم پایین، پایم آسیب دید.


منزل خمینی در قم

در را باز کردیم و مأموران داخل شدند. هرچه گشتیم آیت‌الله خمینی را پیدا نکردیم و افراد خانه هم حاضر به همکاری نبودند. آیت‌الله خمینی در منزل خودشان نبودند و آن شب در خانه‌ی دیگری به سر می‌بردند. [خانه مصطفی خمینی] مأموران نگران پیدا نکردن ایشان در محل بودند و با بی‌سیم با شهربانی، ساواک و مأموران حاضر در محل تماس می‌گرفتند. بالاخره ایشان را در حالی که عبا و عمامه نداشتند در کوچه یافتیم. احتمالاً هنگام مراجعه ما به منزل، بیدار بودند و سرنماز و متوجه اقدام مأموران برای دستگیری ایشان شده بودند، قصد فرار داشتند یا نه نمی‌دانم. کوچکترین بی‌احترامی به ایشان نشد.
اتوموبیل ۲۰ متری منزل در داخل کوچه مستقر بود. ایشان را به سمت اتوموبیل هدایت کردیم. از درب پشت سر راننده سوار شدند. فاصله درب منزل تا خیابان اصلی حدود ۱۰۰ متر بود. ۳ اتوموبیل با چهار سرنشین اتوموبیل آیت‌الله خمینی را اسکورت می‌کردند. من ترک موتور یکی از همکارانم سوار شدم و پشت سر اتوموبیل شخصیت، مراقب اوضاع بودم. سروان جواد غفاری با سه سرنشین در یک اتوموبیل، سروان سیف‌الدین عصار در یک اتوموبیل، یک اتومبیل هم رئیس شهربانی با دو نفر از افسران راهنمایی و رانندگی اتوموبیل را اسکورت می‌کردند. پس از طی حدود ۱۰ کیلومتر در جاده قم، موتور را ترک و در اتوموبیل رئیس شهربانی قم و دو مأمور راهنمایی رانندگی سوار شدم و مأموریت تا تهران انجام شد.

* چرا خمینی را در زندان نگاه نداشتید؟
- ساواک به این نتیجه رسیده بود که نگهداری ایشان در زندان تأثیر خوبی ندارد و می‌تواند باعث تحریکات بیشتر شود. به دستور ریاست ساواک و در پی دیدار وی با آیت‌الله خمینی قرار شد وی به خانه‌ی یکی از مریدانش منتقل شود. توجه داشته باشید ما در شرایط بعد از غائله‌ی ۱۵ خرداد بودیم و هدف ساواک کاستن از سطح تشنج و تحریکات بود.

* چرا خانه‌ی حاج‌ غلامحسین روغنی انتخاب شد؟‌
- اسامی چند نفر از تجار بازار که مورد تأیید آیت‌الله خمینی بودند و احساس می‌شد ایشان در منزل‌شان راحت خواهند بود در اختیارشان قرار داده شد.
خانه‌ی حاج غلامحسین روغنی در شمال شهر و قسمت خلوت و خوش آب و هوای تهران بود و حضور آیت‌الله خمینی در آن کمتر به چشم می‌آمد. (۱)
منزل حاج غلامحسین روغنی با نظر خود ایشان انتخاب شد و پذیرفت که به آن‌جا برود. با حاج غلامحسین روغنی نماینده فروش اتوموبیل فورد انگلیسی در خیابان اکباتان تماس گرفته شد و به اطلاع ایشان رسید که قرعه به نام شما درآمده است. بعد از ظهر بود که آیت‌الله خمینی در منزل حاج غلامحسین روغنی مستقر شدند.

* یادتان هست چه تاریخی به خانه‌ی حاج غلامحسین روغنی رفتید؟‌
- راستش یادم نیست. اما می دانم هوا خیلی گرم بود. تابستان باید بوده باشد. [نیمه مردادماه ۱۳۴۲]

* با توجه به شناختی که من از منطقه قیطریه دارم وضعیت خانه‌ی حاج غلامحسین روغنی حقیرانه نبایستی بوده باشد. اما حاج رضا جعفری که یکی از پیشکاران خمینی بوده در باره‌ی خانه حاج روغنی می‌گوید:
«یکی از روزهای آخر که می خواستیم از تهران [منزل حاج روغنی] به طرف قم حرکت کنیم، خدمت آقا رسیدم، به جزء من و ایشان کسی در اتاق نبود، جلوی آقا نشستم و عرض کردم: «آقا! گچ کف اتاق‌ها و دیوارها در بعضی جاها کنده شده و خاک از زیر فرش‌ها بالا میزند، اجازه بفرمایید کف اتاقها را گچ و خاک کنیم.»، اول ایشان جوابی نفرمودند، من دوباره تکرار کردم، بعد سرشان را بلند کردند و فرمودند: «بروید بگویید هر کجا که چاله شده، همان جا را با گچ و خاک صاف کنند.»
یعنی ایشان این قدر در مصرف اموال دقیق بودند که اجازه نمی دادند تمام اتاقها را گچ و خاک کنیم، خرج این کار در آن روزها، شاید حدود سی یا چهل تومان بیشتر نمی شد.»

http://jamejamonline.ir/online/1070637441678864214
- غلط کرد، گه خورد این مردک. این‌ها یک روده راست تو شکم‌شان پیدا نمی‌شود. گچ خاک کف اتاق چه صیغه‌ای است! منزل حاج غلامحسین روغنی در خیابان دولت، چهارراه قنات، اول خیابان قیطریه، نبش کوچه هوشمند قرار داشت. خانه‌ی بسیار زیبا، مجلل و شیکی بود. مساحت حیاط آن بیش از ۲۰۰۰ متر بود. باغ بود. سالن ‌پذیرایی‌ خیلی بزرگی داشت با کف سنگ مرمر، یک گلخانه و پاسیو بسیار زیبا و حوض بزرگ مثل یک استخر و ... دیگر امکانات این خانه بود. در طبقه اول ۶-۷ اتاق با سرویس کامل بود. ارزش این خانه همان موقع میلیون‌ها تومان بود. کم از قصر نبود.
۲ اتاق هم در اختیار مسئولین حفاظتی قرار گرفت. خانه حاج روغنی اگر اشتباه نکنم ۴ در داشت. ۱ در ماشین رو بزرگ و بغل آن یک در کوچک و از کوچه هوشمند که پشت خانه بود هم ۲ در داشت. بهترین، راحت‌ترین و شیک‌ترین جایی بود که می‌توانست در اختیار آیت‌الله خمینی قرار بگیرد. دختر حاج غلامحسین روغنی در پاریس است امیدوارم این مطلب را بخواند و اگر عکسی از خانه‌ی پدرش دارد منتشر کند تا خوانندگان با ادعاهای خلاف واقع این حضرات آشنا بشوند.


خمینی کنار حوض منزل حاج غلامحسین روغنی

تمام مدت پذیرایی که حاج غلامحسین روغنی و خانواده‌ی محترمش از خانواده‌ی آیت‌الله خمینی کردند نمونه بود. من خیلی چیزها را در آنجا برای اولین بار می‌دیدم. در مورد ما که هرچه دل تنگشان می‌خواهد می‌گویند خدا خیرشان دهد اما این ادعاها در مورد حاج غلامحسین روغنی انصاف نیست. او معطل مانده بود که کف اتاقش را آقای خمینی با سی چهل تومان گچ و خاک کند؟ همه خرج خانواده خمینی را می‌داد.
یادم هست روی میز اتاق پذیرایی یک ظرف بزرگ کریستال قرار داشت میوه‌هایی در آن بود که من به عمرم ندیده بودم. البته در حضور ما هیچ‌ وقت آیت‌الله خمینی از آن میوه‌ها نخوردند نه این که بترسند مبادا آلوده باشند اما در هر صورت امساک می‌کردند.
دوران حصر آیت‌الله خمینی و مدت آن را مقایسه کنید با شرایط موسوی و کروبی و یا دیگر «آیات عظام» در «حصر» حضرات. چه دوران آیت‌الله خمینی و چه خامنه‌ای.
خود آیت‌الله خمینی و خامنه‌ای اگر کمی وجدان می‌داشتند از این مقایسه خجالت می‌کشیدند. حالا این همه قصه راجع به ساواک و ... می‌گویند. البته این را اضافه کنم ما برای اعاده نظم و امنیت با کسی شوخی و تعارف نداشتیم، این جزو وظایف ذاتی ما و سیستم امنیتی بود. اگر جایی چیزی را مخل امنیت می‌دیدیم شدت عمل به خرج می‌دادیم.

* آیا محدودیت خاصی در محل ایجاد کردید؟‌
- نه. شیوه کار ساواک متفاوت بود. ما برخلاف سپاه و حزب الله و ... سعی نمی کردیم با جار و جنحال کارمان را پیش ببریم. بیرون از خانه نه پستی ایجاد شد و نه چیزی مشخص بود. نمی‌خواستیم حساسیت ایجاد کنیم. فکر کنم در طول شبانه روز ۹ پاسبان در خانه کشیک می‌دادند که پست‌شان عوض می‌شد. پاسبان‌های کلانتری ۲ قیطریه بودند. ماموران کلانتری وظیفه داشتند در داخل منزل از سه درب بطور شبانه‌روزی مراقبت کنند. نمود بیرونی نداشت.


یک نما از بیرون منزل حاج روغنی

من و سیف عصار بطور دائم روزها آن‌جا بودیم و چند مأمور عملیاتی هم به ما کمک می‌کردند. شب‌ها یکی از ما به خانه می‌رفت و یک نفر آن‌جا می‌ماند. من مسئول رابطه‌های روزانه و جمع‌آوری اطلاعات بودم.

* آیا خانواده‌ی آیت‌الله خمینی هم به ایشان پیوستند، آیا آنها هم محدودیتی داشتند؟


[ادامه گفت‌وگو را با کلیک این‌جا بخوانید]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016