چهارشنبه 16 تیر 1395   صفحه اول | درباره ما | گویا

گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


پرخواننده ترین ها

روزشمار من و روزنامه سلام، محمد شوری


وقتی سالگرد تعطیلی روزنامه سلام می شود، در مصاحبه ها و غیرمصاحبه ها از همه چیز سخن گفته می شود، الا دستگیری و زندانی شدن من.

انگار نه انگارکه فردی بنام «محمد شوری» که از همان پیش شماره ی تاسیس روزنامه، تا روز تعطیلی، مسئول اداره ی قسمت حروفچینی و تصحیح و هم چنین «گزارش نویس» این روزنامه بوده است؛ و تنها فرداین روزنامه می باشد که بخاطر حضور و کارش در این روزنامه دستگیر و مدت ۲ ماه را در انفرادی زندان «توحید» تفتیش عقاید شده و به جرم «نوشتن» مطالب متعدد علیه امنیت ملی (آنچه که در حکم محکومیت آمده است) زندانی کشیده است؟ و از آن زمان تاالان هم از همه چیز محروم است!؟

اگر این خود را به کوچه علی چپ زدن نیست، پس چیست؟

مگر می توانید وجود خورشید وآفتاب را منکر شد؟ حالا تمام عالم وآدم ورسانه ها مال شما؟

مگر اینکه بپذیریم پس این پرده، موضوع مهم تری هست که آقایان بدلیل آلوده بودن دست هاشان درصدد مسکوت گذاشتن و محروم کردن من هستند!

این همه هجمه که سالهامرابخاطرآن حتی ازحقوق اولیه وعادی یک شهروندی معمولی هم محروم وباصطلاح بایکوت کرده اند،بخاطر جنایتی ست که درحق من شده است وچون دست هایی آلوده است ودست هایی دیگرهم ازپس آن خودراآلوده کرده است، سکوت کرده اند...



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


اگر کسی صدایش در نمی آید، خودم (با همه ی محرومیت هایی که کرده اید و همه ی آزار و اذیت هایی که در این سالهاکه خواستید بواسطه آن عَمَله ظلمه باشم و نشدم) می توانم برای خودم آستین بالا بزنم وَ پته خیلی ها را که نقاب فریب زده اند را بر ملا کنم؛ واین کار را به مرور کرده و خواهم کرد!

برای دوستان و همکاران سابقم شایعه کرده اندکه من بیماری قلبی دارم. برای توجیه جنایت وسرپوش گذاشتن به سالهابیکاری اجباری واذیت و آزارهایی که درسالهای پس از تعطیلی روزنامه سلام انجام داده اند، شیوه ی فریب و نیرنگ و دروغ و حقه بازی های متنوعی را بکار گرفته اند:

باید گویم:
سگهاتان رارها کرده اید و سنگهاتان را بسته.

لذا،همینجااعلام می دارم:
در کمال صحت و سلامت هستم و هر اتفاقی در آتی و از این به بعد خلق شود، ناشی ازعمل خبیثانه ی

یک:
کسانی ست که این وضعیت را در این سالها برایم ترتیب داده اند.

دو:
الان سالهاست بیکارم و این بیکاری را مدیون نهادهای امنیتی و از جمله همکاران سابقم هستم که با سکوت و تمکین، سبب تعمیم و ادامه آن شده اند.

سه:
بیش از ۶ سال است که فقط بادرآمد ۵۰۰ الی ۶۰۰ هزار تومان زندگی می کنم. این درآمد اندک هم ازبابت ارثیه ی اندکی ست که از ابوی مرحوم به فرزندانش رسیده، واز جمله من.
که نصف آن را بابت رهن منزل داده ام و نصف آن راهم در اختیار فرزند رشیدم قرارداده ام که (باکارش)از بایت آن، و حتی مقداری بیشتر از آنچه که باید باشد و توان اوست، این پول (ودرآمد)را دریافت می کنم. در این سالها نان خودم را خورده ام و زیر عَلَم کس و کسان و گروه و گروه هایی نرفته و سینه هم نزده ام.
ناراحتی مسببین این وضعیت، ناشی از همین است و برای همین هم هست که بشدت به هر نحوی در صدد بایکوت کردن من هستند.

چهار:
روزنامه سلام عصر چهارشنبه ۱۶ تیر ۷۸ با حُکمی که از سوی «دادگاه ویژه روحانیت» برای مدیر مسئول آورده شد، نیمه کاره تعطیل و همه ی همکاران رهسپار منزل شدند.
بعد از ظهر روز پنج شنبه ۱۷ تیر ۷۸ چند نفر از ماموران امنیتی واجا، آمدند به منزل و مرا بازداشت و با خود برده و به مدت ۲ ماه مرا در زندان توحید، (همان کمیته مشترک زمان شاه و موزه ی عبرت فعلی) بصورت انفرادی زندانی و حبس کردند؛ و در طول این ۶۰ روز با تفتیش عقاید به بررسی مطالب منتشرشده ی من در مطبوعات پرداختند.
بعد از این دو ماه، با وثیقه ی ۱۰ میلیون تومانی آزاد و پس از ۴ سال و خورده ای در «دادگاه ویژه روحانیت» با یک محاکمه کوتاه و فوری و بدون وکیل، توسط «علی رازینی» محکوم به یکسال حبس قطعی و تبدیل به ۵ سال حبس تعزیری به اندازه ۵ سال تعطیلی روزنامه سلام شدم.

پنجم:
پیرو آنچه در حکم محکومیت آمده، جرم من نوشتن مطالب متعدد علیه امنیت ملی در مطبوعات بود.

ششم:
انجمن صنفی روزنامه نگاران به ریاست «رجبعلی مزروعی» و دوستان اصلاح طلبشان در مورد من بشدت سکوت و هیچگونه عکس العمل رسمی از خود نشان ندادند و در این سالها که انجمن هنوز تعطیل نشده بود، هیچ کمکی هم به من نشد.
«علی مزروعی» هم اکنون خود و خانواده اش در خارج از کشور زندگی کرده و دارند نقش «اپوزیسیون» را بازی می کنند.

هفتم:
بعد از تعطیلی روزنامه سلام در چندروزنامه حق التالیفی کارکردم؛ از جمله روزنامه های «همبستگی»، «بیان»، «ملت» و «مردم سالاری». در آنجا هم مجبور بودم بااسم مستعار بنویسم.
اسامی مستعار من درمطبوعات:
«علی میثمی»، «میثم علیمحمدی»، «مسعود طوبی»، «محمد زمانی»، «محمد شیدا» ، «شیدایی» و «امین عباسی»ست.

هشتم:
آخرین مطلب منتشرشده ی من در روزنامه مردم سالاری در سال۸۶ است، که اتفاقااین آخری بااسم اصلی چاپ شد!!

عنوان این یادداشت عبارت بود از:
«فقدان امنیت»!

نهم:
حدود یکسالی را هم در این سالها، به توصیه یک همکار در روزنامه سلام و نماینده ی مجلس دوره ی ششم، در روزنامه الکترونیکی مرکز پژوهش های مجلس به مصاحبه تلفنی با نمایندگان و کارشناسان غیرنماینده، پیرامون مصوبات مشغول و با حداقل ترین حقوق کار کردم.

دهم:
حدود یکسالی هم دوباره به مسافرکشی روی آوردم.این دوره دوم مسافر کشی من بود.
دوره اول پس از آزادی ازندان اول، و بعد از پایان نقاهت و بیماری، بدلیل عمل جراحی در ناحیه گردن بود.
این بیماری رادرزمانی که درسال ۶۵ به زندان رفتم مبتلایم کردند. وقتی در آخر سال ۶۶ برای مداوا به من مرخصی دادند، بعد از اتمام، آمدند گفتند عفو خورده ای؛ و آزادی. آنهم چه آزادی ای...؟؟

یازدهم:
بدلیل «شنود»، علیه وزارت اطلاعات، و اداره آگاهی و مخابرات رسماشکایت کردم که رسیدگی نشد.

دوازدهم:
بدلیل جریمه های کذایی و از جمله جریمه ای که توسط دروبین (عکاسی) در نیمه شب در جایی که هرگز نبودم و سیستمی که آنزمان اصلن هنوز رسما نبود و اجرایی نشده بود!!(که آنرا توسط پست به منزل من آوردند!!)شکایت رسمی علیه اداره راهنمایی ورانندگی کردم که اصلن رسیدگی نشد.

سیزدهم:
بدلیل دزدی های مکرروجریمه های کذایی عطای مسافرکشی راهم به لقایش بخشیدم.

چهاردهم:
دراین سالهامدام به انحا ونقشه های گوناگون وازجمله«شنود»،مورد آزار و اذیت اراذل ونوچه های حکومت قرارگرفته ام.
برخی ازاین آزارهاوآزاری ناشی از«شنود»رادرمطالب خودم وازجمله سلسله مطالبم درمور«دولت سایه »نوشته ام،به آنهامراجعه شود.

پانزدهم:
سالهاست که برای خودم می نویسم.برخی دروب سایتهاوفیس بوکم چاپ می شود.وعلاوه براین کتابهایی که توانسته ام دراین وضعیت شدیدابی پولی وبیکاری و«آزارشنودی«وعدم همکاری انتشاراتی ها،دراین سالهابچاپ برسانم وکتابهایی که دراداره ی سانسوروزارت ارشادزندانی ست و انتشاراتی که شهامت ازشان گرفته شده ومراسرمی دوانند.

شانزدهم:
این مطلب را برای سالگردتعطیلی روزنامه سلام نوشتم.شایدوجدان های خفته مدافع حقوق بشرو مدافع حق الناس وغیره!!!بیدارشود.

امافکر نمی کنم؛زیرابه قول قرآن:

«صُم بُکم عّمی» شده اند.

لذا به حسب نصیحت حافظ که فرمود:
«توخودحجاب خودی حافظ ازمیان برخیز»

دراین سالها،به جز تعداد اندکی از دوستان بسیار شفیقم(و از جمله بیت معزز آیت الله منتظری)که در رنج هایی که در این سالها برده ام کمک احوالم شدند، کسی خیری بما نرساند، خودم با همین وضعیت بسیار ناهنجار وناامنی، و شدیدا «بی پولی» وضعیت خودم را ثابت و تثبیت کرده، مستقل زیسته و آزادگی ام را به ثُمن بَخس نفروخته ام. و از این به بعد هم به امید خدا ادامه خواهم داد.

روسیاهی اش برای آنهایی ست که به کمک حاکمیت مستبد آمدندو با سکوت و.... یاری رسان استبداد و عَمله ظلمه در این وضعیت شدند.

تاسیه روی شود هرکه دراوغش باشد.

محمدشوری
نویسنده وروزنامه نگار


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 
Copyright: gooya.com 2016