گفتوگو نباشد، یا خشونت جای آن میآید یا فریبکاری، مصطفی ملکیانما فقط با گفتوگو میتوانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مسالهای از سه راه رفع میشود، یکی گفتوگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفتوگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را میگیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]
خواندنی ها و دیدنی ها
در همين زمينه
27 مهر» خامنهای و قاری قرآن فاسد، خمینی و روحانیت فاسد، ایرج مصداقی22 مهر» مسابقهی فوتبال در روز تاسوعا، بمبگذاری در "حرم امام رضا" در روز عاشورا، ایرج مصداقی
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! مشارکت «فرقهی رجوی» در زمینهسازی قتل «فراز» و «رها»، ایرج مصداقی-قسمت دومبخش اول این نوشته را از اینجا بخوانید در لینکهای زیر روضهخوانی فیلابی در واشنگتن راجع به «ارزشهای انسانی» و «نهضت پهلوانی و عیاری» و «جوانمردی» و «فتوت» آمده است. نگاهی گذرا به آنها، شما را با چهرهی خطرناکی که پشت نقاب «قهرمان» و «پهلوان» و ... پنهان شده، آشنا میکند. https://www.youtube.com/watch?v=fREAQAQRmPc https://www.youtube.com/watch?v=Jn1COIXmICY آیا کسانی که همچنان خود را هوادار «شورای ملی مقاومت» معرفی میکنند از این که از چنین تشکل متعفنی حمایت میکنند برخود نمیلرزند؟ آیا کسانی که همچنان خود را عضو این «شورا» میخوانند به خاطر همنشینی با چنین «لمپن»هایی احساس شرم نمیکنند؟ آیا از «رهبر» و «مقتدایی» که انسانها را به چنین درجهای از پستی و سقوط میرسانند، چندششان نمیشود؟ چگونه میتوانند نام «انسان» برخود بگذراند و بر این بیحرمتیها چشم ببندند؟ هنر «پهلوان پنبه»ی «هرزه» و «بیشخصیت» رجوی این است که دختری تنها و بی کس را «در جهنمی که هست» از «لنگ آویزان» کند. فیلابی در دنیایی که روی عقل و شعور و فهم و درک و منش و شخصیت و فرهنگ افراد تکیه میکنند، به زور بازویش مینازند که قطعاً بیش از «کرگدن» و «بوفالو» و «فیل» و «خرس» نیست که سیرکباز با تکه چوبی آنها را به رقص میآورد. او با همین زور بازو، وعده میدهد که خودش «زیر یک خم» من را چنان بگیرد که «تخمام بپیچه دور گلوم». بایستی به فیلابی «عربدهکش» و «گنده لات» رجوی بگویم: «قاچ زین را بچسب، سواری پیشکشات». داستان مسعود دلیلی و دروغپردازی فرقه رجوی در مورد او را در یک نوشته پیشتر توضیح دادهام، اگر حوصله داشتید بخوانید: http://pezhvakeiran.com/maghaleh-62527.html «رها» در پاسخ به هرزهگویی فیلابی، روی شخصیت بیبدیلش تأکید کرده و میگوید: »من سناتورهای دست هشتم حزبهای درجه ششم جنگ طلب آمریکا نیستم که با پول بشه منو خرید.» آیا فرقهی رجوی با چنین فرهنگی میتواند بر دردهای مردم ایران مرحم بگذارد و مشکلات برجا مانده از یک دیکتاتوری مذهبی را حل و فصل کند؟ https://www.youtube.com/watch?v=1yN_ruZOuzM&lr=1&uid=XLN0vv9oVhMTixga8n0CFA او همچنین بارها در تلویزیون «مردم» که از واشنگتن برنامه تهیه میکند، شرکت و به تبلیغ برای مجاهدین پرداخت. https://www.youtube.com/watch?v=FBOwA24dnKE https://www.youtube.com/watch?v=IxY1IM0rVkg https://www.youtube.com/watch?v=0Pc4No_KZQc این تلویزیون توسط «پارسا سربی» که رابطه نزدیکی با شیرین نریمان و همسرش حسین پناه داشت، اداره میشود. «فرقه رجوی» بعد از آن که معاملهشان با سربی بهم خورد، او را مزدور رژیم معرفی کردند. شیرین نریمان با عنوان دهان پر کن «فعال حقوق بشر» و بنیان گذار انجمن یک بار مصرف «اتحاد زنان برای تغییر در ایران» در مراسمهای ویژه مجاهدین شرکت میکند. مجاهدین در روابط درونی، این «انجمن» و چند «انجمن» دیگر زنان وابسته به خودشان در واشنگتن را «انجمن خالهزنکی زنان» مینامند. در اسفند ۲۰۱۴ او در بالماسکهای که از سوی مریم رجوی در پاریس تحت عنوان بزرگداشت «روز زن» برگزار شد، سخنرانی کرد. https://www.youtube.com/watch?v=Qu07mPFgPeY متن سخنرانی توسط مجاهدین نوشته شده و بر اساس منافع فرقهای، به او دیکته شده بود و او تنها مسئولیت خواندن متن را به عهده داشت. https://www.mojahedin.org/news/134863 شیرین نریمان همچنین در میهمانیهای مجاهدین در کنگره آمریکا نیز شرکت کرده و با سناتورها و نمایندگان آمریکایی عکس میاندازد. «وقایعی که در عراق میگذرد بیشک بسیار پیچیده است. بخصوص که وقایع با شتاب بسیار شدیدی لحظه به لحظه در حال تغیر [تغییر] است. خبرهای بسیاری درست یا غلط نیز از اقسا [اقصی] نقاط عراق به گوش میرسد و یا دیده میشود. هر خبر باید که با دقت مورد تحقیق قرار گیرد تا حقیقت را یافت. چیزی که با توجه به کنترل خبر در ایران توسط آژانسهای خبری و حضور هزاران نفر از ارتش سایبری در فضای مجازی امر بسیار سختی میباشد. چیزی که به شکل دردناکی در این روزها مشهود است نداشتن چشمانداز روشن از وقایع ویا داشتن اطلاع از درست و یا غلط بودن هر خبر برای عامه هموطنانمان در ایران میباشد. به همین علت تکرار پروپاگاندای رژیم توسط روشنفکران و هنرمندان و اهل قلم در ایران بس دردناکتر میشود. دوستانی که بدون تحقیق و دنبال کردن خبرها، تبدیل به بلندگوهای رژیم میشودند و خبر از پیشروی داعش یک نیروی سنی تروریستی در عراق میشوند. آنها حتی فراتر رفته و جوانان و مردم را بر علیه دشمن معلوم نشده و مسلح شدن آنان برای مبارزه بر علیه بنیادگرایی سنی ترغیب هم میکنند. تاحدی که دیگر مزاح آمیز است. ... دردآور این هست که این استادان پشت سر هم کورکورانه فقط ویدیوهایی که رژیم از داعش در سایتها میگذرد را پخش میکنند. انگاری که ارتش سایبری رژیم را کاملا فراموش کردند. البته اگر کمی تحمل میکردند متوجه میشدند که بعضی از این فیلمها دو هفته قبل از شلوغیهای عراق در نقطه نامعلومی در یکی از کشورهای عربی تهیه شده است و معلوم نیست که حتی آن در عراق بوده. ... ترکیب مبارزه ای نیروی داعش گوریلایی است به این معنی که اتفاقا به دلیل کمیت تعدادشان نمیتوانند در یک منطقه متمرکز شوند و مرتبا در حال حرکت هستند. برای همین از یک نقطه به یک نقطه دیگر میروند. و دقیقا به خاطر همین دلیل نمی شود ادعا کرد که این نیروهای داعش هست که موصل با جمعیت ۲ میلیون و یا تکریک [تکریت] و دیگر شهرهای عراق را گرفته باشند. ... نکته دیگر عدم حضور کردها در شرایط فعلی عراق میباشد آنها فقط مرزهای خود را نگهبانی میکنند و بس. البته باید متذکر شد که نیروهای آزادیخواه [منظور داعش] نیز به سمت کردستان پیشروی نکردند. ... چشم ها و گوشها را باز کنید و دنباله روی ارتش سایبری رژیم ملایان و همان بنیادگرایان شیعی که بیش از ۳۵ سال برشما حکومت میکنند و زندگی را بر هر ایرانی زهر کردند نشوید، این است حرف آخر. حقیقت پشت ابرها نخواهند ماند و زمان همه چیز را ثابت میکند و این آینده هست که در مورد تک تک ما قضاوت خواهد کرد.» http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=4055 پاسخ وی و مسئولان فرقهی رجوی را در مقالهی «مجاهدین خلق، داعش، «انقلابیون عراقی»، «عشایر انقلابی»، بدون شرح » دادم: http://pezhvakeiran.com/maghaleh-64526.html حتماً خانم نانسی پلوسی اطلاعی از درافشانیهای شیرین نریمان راجع به نیرویی که موصل را تصرف کرده بود نداشت وگرنه معلوم نبود چه واکنشی نشان میداد.
شیرین نریمان در سال ۵۹ دستگیر شد و در بحبوحهی دستگیریهای گسترده و سرکوب خونین و وحشیانهی زندان قزلحصار در سال ۱۳۶۱ از زندان آزاد شد. او جای خودش را با همسرم عوض میکند و از خود چهرهای مقاوم در زندان میسازد. شیرین نریمان پس از آزادی از زندان اولین کاری که کرد عمل زیبایی بینی بود و سپس به گفتهی خودش زندگی عادی پیشه کرد و به «پانکیسم» که آن روزها در ایران مد شده بود روی آورد و «پانک» شد. او یک بار هم به خاطر شرکت در پارتی، توسط نیروهای رژیم در دههی ۶۰ که این چیزها باب نبود بازداشت شد. اگر پایاش بیافتد همان را نیز جزو سابقهی مبارزاتیاش قالب میکند. شیرین نریمان در سیاهترین روزهای میهن و سختترین شرایط ممکن، در حالی که اختناق عجیب و غریبی بر کشور حاکم بود با گرفتن پاسپورت به صورت قانونی از کشور خارج شد که در سالها مرسوم نبود. در حالی که همسرم راضیه متینیزاده در روز ۵ مهر ۱۳۶۰ در تهران دستگیر و در آذرماه ۱۳۶۰ به قزلحصار منتقل شد. در اردیبهشت ۱۳۶۱ جزو اولین گروه زندانیان تنبیهی به بند ۸ قزلحصار منتقل شد و ۴ سال بعد از آزادی شیرین نریمان نیز همچنان در زندان بود. او هنگام آزادی از زندان، ۳۸ کیلوگرم وزن داشت و به لحاظ جسمی در شرایط وخیمی بسر میبرد. همسرم پس از آزادی از زندان نیز تا ۵ سال، هر هفته و بعد هر ماه بایستی خود را به دادستانی و کمیته معرفی میکرد. او برخلاف شیرین نریمان که در سیاهترین روزهای تاریخ میهنمان به صورت قانونی از کشور خارج شده بود، در سال ۱۳۷۳ از طریق کوه و بصورت قاچاق در حالی که به تازگی سزارین کرده بود و قادر به راه رفتن نبود خارج شد و در ترکیه نیز دستگیر و به همراه فرزند یک ماههمان دو ماه زندانی شد. تنها کتاب تحقیقی در رابطه با «واحد مسکونی»، توسط من و تحت نام «دوزخ روی زمین» نوشته شده است و طرح روی جلد و کارهای فنی آن توسط همسرم راضیه متینی زاده انجام گرفته است. در این کتاب علاوه بر گفتگو با قربانیان «واحد مسکونی» و روشنگری در مورد این جنایت بزرگ به ریشههای ایدئولوژیک شکنجه در زندانهای جمهوری اسلامی نیز اشاره شده است. http://www.pezhvakeiran.com/pfiles/dozakh_roye_zamin.pdf
شیرین نریمان به همراه همسرش حسین پناه رستوران Neighborsرا در واشنگتن اداره میکنند. او همچنین در کار «زیبایی» و پوست هم هست. حواسشان هست که حتی در دوران اعتصاب غذای مجاهدین هم همراه فیلابی، سفر «کروز»شان (کشتی تفریحی) را از دست ندهند. شیرین نریمان حتی نام همسر من را نمیداند اما مدعی شناخت دقیق از گذشتهی اوست! و وقتی «رها» موضوع را به او تذکر میدهد وی با پررویی میگوید «راضیه یا مرضیه فرقی نمیکنه و چیزی را تغییر نمیده». به منطق شیرین نریمان که در مکتب رجویها درس آدمفروشی گرفته، توجه کنید. او ابتدا «رها» را به «مزدوری رژیم» متهم میکند و سپس از همین «مزدور رژیم» میخواهد در ازای دریافت پول از «خواهر مریم»، علیه من با آنها همکاری کند. حرفهی این عده استخدام «مزدوران رژیم» است. شیرین نریمان تأیید میکند که مجاهدین با «برادران خدابنده» (مسعود و ابراهیم) که در تبلیغات رسمی این فرقه، آنها را مزدور رژیم مینامند، همکاری میکنند و تشکیل ائتلاف علیه من دادهاند. در بالا، اسناد مربوط به همکاری فرقه رجوی با برادران خدابنده را از زبان مسعود خدابنده انتشار دادم و در این جا شیرین نریمان نمایندهی مریم رجوی «ائتلاف» اعضای «فرقه رجوی» با مزدوران رژیم را تأیید میکند . او در مورد هدف این ائتلاف مینویسد: «ما به همکاری آقای توتونچیان با برادران خدابنده یک ائتلاف تشکیل دادهایم علیه تواب تشنه به خون [ایرج مصداقی] و دلیل این ائتلاف از بین بردن این خائنه که جاسوس دوجانبه است و این همکاری ما با برادران خدابنده نه از روی دوستی و رفاقته و فقط به خاطر خاموش کردن آتش این تواب کثیف هستیم که به اربابانش خیانت میکند.» البته بایستی توجه داشت که بر اساس اعتراف مسعود خدابنده، این «ائتلاف» زیر نظر وزارت اطلاعات و نمایندهی آن شکل گرفته است. مبارک «فرقه رجوی» و «شورای ملی مقاومت» وی و هواداران این فرقه. در مورد مسعود خدابنده محافظ ویژه «مرحوم» مسعود رجوی در بالا توضیح دادم. برادر وی، ابراهیم خدابنده در سوریه همراه با جمیل بصام دیگر عضو مجاهدین دستگیر و به رژیم تحویل داده شد و چنانچه انتظار میرفت بلافاصله به خدمت رژیم و دستگاه امنیتی آن درآمد و به انتشار کتاب و شرکت در جلسات مختلف پرداخت و همراه هیئتهای رژیم به خارج از کشور و عراق سفر کرد. «رها»، زشتی همکاری با برادران خدابنده را به شیرین نریمان گوشزد میکند و از این که وقتش را برای گفتگو او تلف کرده اظهار تأسف کرده و میگوید: «من حقوق بگیرم علیه ایرج مصداقی بنویسم؟؟؟ این شمایی که مزدوری و با خدابندههای جنایتکار ائتلاف راه انداختید. خاک بر سر من کنندکه وقت با ارزشم را حرام تو کردم مزدور دو جانبه. پول شما بوی خون اون بدبختهای اسیر توی عراق را میده دیگه به من پیام نده» «رها» که به لحاظ مالی به سختی در مضیقه بود و برای تهیه دارو و مایحتاج زندگی اش روزگار سختی را میگذراند دست رد به سینه شیرین نریمان و ولی نعمتاش زده و به درستی روی «مزدوری» وی و ائتلافشان با «خدابندهها» دست میگذارد و به پولی که بوی خون میدهد، اشاره میکند.
شیرین نریمان سپس به دروغ مدعی میشود که من در «قرارگاه اشرف» مجاهدین بودهام و عکسهایم در آنجا نیز موجود است. این ادعای دروغ در حالی از سوی شیرین نریمان مطرح میشود که من یک روز هم نه در عراق و نه در «اشرف» بودهام و در عوض او خود چند هفتهای به همراه همسرش به عنوان گردش در قرارگاه «اشرف» به سر برده اما به خاطر سختی شرایط، آنجا را سریعاً ترک کرده و به آمریکا بازمیگردد. شیرین نریمان مانند دیگر مأموران «فرقه رجوی»، روی «حقوقی» که «خواهر مریم» برای استخدام مزدور تعیین کرده، تأکید میکند و با حرص و غیض به «رها» میگوید که «کوفتم بهت نمیده بیشرف». او فکر میکند «رها» همانند نمایندگان مجلس آمریکا و سخنرانان کرایهای مجاهدین و امثال خودش قابل خریداری است. به گفتگوی شیرین نریمان با شهره عاصمی نگاه کنید که چگونه به دادن دستمزد به سخنرانان آمریکایی مراسم مجاهدین اشاره میکند. http://www.vimeoinfo.com/video/26409105/- (دقیقه ۸ و نیم به بعد)
مسئولین فرقه رجوی به ویژه زنان، حتماً به یاد دارند شیرین نریمان در پایگاه «پیرایش» واقع در واشنگتن، چه الفاظ زشت و قبیحی را فریاد زنان بر زبان آورد. [چنانچه لازم باشد میتوانم با جزئیات کامل موضوع را شرح دهم. رعایت مسائل اخلاقی مرا از این کار باز میدارد.] زنان زندانی سیاسی سابق که فریب فرقهی رجوی را خورده و به دستور این فرقه خود را عضو دکان «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» که جز فریب و نیرنگ و پاپوش دوزی چیزی نیست، معرفی میکنند و با چنین افرادی همراه میشوند آیا از فرو رفتن در چنین لجنزار متعفنی احساس شرم نمیکنند؟ آیا آنها جوانی و طراوت خود را از دست دادند که به چنین حضیضی دچار شوند؟ آیا کسانی که با چنین فردی و چنین «رئیس جمهور مقاومتی» دمخور میشوند آنهمه رنج و حرمان را برای همراهی با امثال اینها متحمل شدند؟ «رها»، همانگونه که شیرین نریمان وعده داده بود در «همونجایی» که بود، توسط مأموران وزارت اطلاعات دستگیر و مورد تجاوز قرار گرفت و مظلومانه به قتل رسید. به تعریف و تمجیدهای فریبکارانهی شیرین نریمان به عنوان یک «فعال حقوق زنان» و «حقوق بشر» از مریم رجوی در مراسمی که با پول شیوخ عرب برگزار میشود، توجه کنید. متن سخنرانی وی در سایت مجاهدین است: https://www.mojahedin.org/news/134863 فریدون ژورک همکار تروریستها و فرستادهی مریم رجوی فریدون ژورک (مهدی) یکی دیگر از فرستادگان «فرقه رجوی» است که مأمور تماس با بچههای «کمپین ....» میشود. او یکی از توابین فعال زندان اوین بود که دوران زندان خود را در بخش «اوین قدیم» با امکانات فوقالعاده گذراند. وی به همراه محسن منشی، حمید مهدی شیرازی، ولیالله صفوی، رضا کیوانزاد، محمدرضا شریفینیا، احمدرضا کریمی، و تعداد دیگری از توابان فعال زندان همچون حسن گسگری، وحید سریعالقلم و ... که در شعبههای بازجویی اوین کار میکردند در این بند «زندگی» میکرد. ژورک پس از آزادی از زندان نیز به همکاری خود با رژیم ادامه داد و در پروژههای مربوط به آموزشهای تروریستی رژیم فعال بود. به اعتراف او که در شهریور ۱۳۸۴ در «سایت همبستگی ملی» وابسته به مجاهدین و نشریهی مجاهد انتشار یافت، توجه کنید: «آقای ژورك طی اظهارات تكاندهندهیی از جمله خاطر نشان ساخت در سال ۱۹۸۹ از سوی اداره ضد اطلاعات ارتش رژیم مأموریت یافته بود فیلمی را بر اساس یك مصاحبه با احمدی نژاد برای استفاده آموزشی و درونی تیمهای ضربت و تروریستی رژیم كه در خارج كشور فعالیت میكردند، تهیه نماید. وی گفت برای تهیه این فیلم وی ساعتها با احمدی نژاد مصاحبه كرده بود كه طی آنها رئیس جمهور ارتجاع ضمن بازگو كردن جزییات ترور سرگرد منصوری تصریح كرده بود كه شخصاً و مستقیماً در طراحی و اجرای این جنایت تروریستی شركت داشته است. » http://www.didgah.net/print_Maghaleh.php?id=12082 آیا در رژیم جمهوری اسلامی، فیلمبردار و کارگردان قحطی بود که به یک «زندانی مقاوم» رجوع کنند؟ آیا فیلمساز کم داشتند؟ آیا سپاه پاسداران و تیمهای تروریستی رژیم لنگ فیلمبردار و دوربین چی هستند؟ اگر ژورک یک تواب فعال و مورد اعتماد کامل دستگاه امنیتی نبود او را وارد پروژهی مربوط به «آموزش تیمهای ضربت تروریستی» رژیم میکردند؟ آیا احمدینژاد «جزییات ترور سرگرد منصوری» را برای او تشریح میکرد؟ آیا دستگاه اطلاعاتی و امنیتی اجازه میداد احمدینژاد ساعتها با یک «زندانی مقاوم» به گفتگو در مورد طرحهای تروریستی رژیم بپردازد؟ این که چرا مجاهدین چنین سابقهای از او به دست دادند به خاطر این است که در زمان مذکور او هنوز به استخدام مجاهدین در نیامده بود و تازه گامهای اول را برداشته بود و سرباز یک بار مصرف محسوب میشد. در ضمن افشای چهرهی احمدینژاد برایشان مهمتر بود. ژورک بلافاصله پس از آزادی از زندان به خاطر سابقهی ننگینی که در زندان داشت اجازه یافت تا در سینما به فعالیت بپردازد. او در سال ۱۳۶۵ نویسندگی فیلم «تشکیلات» را به عهده داشت که در ارتباط با باندهای مواد مخدر بود و عنوان با مسمای «تشکیلات» را به آن داده بود که پس از سرکوب گروهها و «تشکیلات« های سیاسی قابل تأمل بود. او همچنین در سال ۱۳۷۵ برای خوشامد رژیم، سناریوی فیلم «حرفهای» را نوشت که در مذمت رژیم پهلوی و تقدیر از حزب اللهیهایی است که با آن مبارزه میکنند. آخرین کار او در سینمای ایران تدوین فیلم «مارال» در سال ۱۳۷۹ است. ژورک در سال ۱۳۶۹ به همکاری با بهروز افخمی کارگردان حزباللهی سینما که در دههی ۶۰ مدتی در اوین مشغول کار بود و بعدها سر از مجلس شورای اسلامی درآورد، پرداخت. ژورک در سال ۱۳۶۹ در فیلم عروس به کارگردانی افخمی شرک کرد و «کاندیدای بهترین صداگذاری برای این فیلم در نهمین دوره جشنواره فیلم فجر – ۱۳۶۹» شد. وی در سال ۱۳۷۳ به همکاری خود با بهروز افخمی در فیلم «روز شیطان» به عنوان تدوینگر و صداگذار ادامه داد و کاندیدای بهترین صداگذاری برای فیلم روز شیطان در سیزدهمین دوره جشنواره فیلم فجر شد. وی در سال ۱۳۷۵ دوباره در فیلم عقرب به عنوان تدوینگر با افخمی همراه شد. افخمی قرار بود یک مستند با شرکت پسران لاجوردی، عزت شاهی، حاجداوود رحمانی و ... به مناسبت «دهه فجر» یا «هفت تیر» بسازد که به خاطر امتناع حاجداوود رحمانی از شرکت در آن، موضوع منتفی شد. ژورک تنها تواب زندان اوین نبود که سر از سینمای ایران درآورد. مسعود فراستیپور سخنگوی مائوئیست «حزب رنجبران» نیز یکی از توابان کثیف زندان اوین بود که پس از آزادی از زندان به منتقد سینمایی رژیم و همکار و همراه مرتضی آوینی تبدیل شد و از مجریان و گردانندگان برنامه «هفت» در سیمای جمهوری اسلامی است. محمدرضا شریفینیا که در ارتباط با هواداری از شریعتی و مجاهدین دستگیر شده بود و امروز یکی از فعالترین چهرههای سینمایی است یکی از دیگر توابان پلید و همکار ژورک در واحد سمعی و بصری زندان اوین و انتشارات آن بود. هوشنگ اسدی یکی از توابان حزب توده نیز پس از آزادی از زندان، اجازه یافت نشریه گزارش فیلم را منتشر کند. ژورک در سال ۲۰۰۱ به آمریکا مهاجرت کرد و از آنجایی که به علت مخارج سنگین و بیماری، از پس هزینههای کمرشکن زندگی در کالیفرنیا بر نمیآمد، با پولهای اهدایی صدام حسین و شیوخ عرب خریداری شد و به یکی از مهرههای «فرقه رجوی» تبدیل شد. ذکر این نکته ضروری است که مقاومترین زندانیان در قرارگاه «اشرف» و در روابط مجاهدین، زیر شدیدترین فشارهای جسمی و روحی قرار میگرفتند تا دربست به خدمت رجوی در بیایند و در عوض توابهای خطرناک و حتی کسانی که اعتراف میکردند تیرخلاص زدند، مورد عنایت رجوی قرار میگرفتند. تعدادی از فرماندهان «ارتش آزادیبخش» سابق، از توابهای به نام و خطرناک زندان بودند. یکی از خیانتهای رجوی، بهمریختن مرز «خائن» و «خادم» است. ژورک جزو مؤسسان و گردانندگان دکان رجوی تحت عنوان «اتحاد زندانیان سیاسی متعهد به سرنگونی» است. بنیانگذار «اتحاد»ی که او باشد وضع بقیهاش معلوم است. به گفتگوی تلویزیون مجاهدین با او توجه کنید که چگونه وی را به عنوان یک «مبارز» رنگ کرده و تحویل خلایق بیخبر از همه جا میدهند: https://www.youtube.com/watch?v=6rbHWqY-CmA ژورک در تماس با «رها» سناریوی دیکته شدهی فرقهی رجوی را مو به مو تکرار میکند: «رها» در پاسخ به یاوهگویی ژورک، درحالی که سرسام گرفته است، ضمن تأکید روی خط تشکیلاتی «فرقه رجوی»، به تماس تعدادی از هواداران این فرقه از جمله مسلم فیلابی و توتونچیان و برادران خدابنده و مینا انتظاری و ... با «ادبیات تکراری» اشاره میکند و سیاست «فیل هوا کردن» فرقه در بالابردن عکس مریم رجوی با بادکنک را به تمسخر میگیرد. فریدون ژورک که واکنش «رها» را میبیند، توپخانهی دروغگوییاش را به کار انداخته و اتهامات نابخردانهای را علیه من مطرح میکند. ژورک دست پروردهی تؤام لاجوردی و رجوی، من را در آن واحد مسئول سمعی بصری اوین و رجایی شهر و قزلحصار معرفی کرده و به همین بسنده نمیکند، مسئولیت بهداری اوین و کشیدن خون زندانیان را نیز به عهدهی من میگذارد. در حالی که ژورک شخصاً به خاطر حرفهاش که کار در سینما بود، ضمن آدمفروشی و گزارش علیه زندانیان مقاوم، در بخش سمعی بصری زندان اوین مشغول فعالیت بود. او حالا «وظیفه» اش این است که به همراه «اعضا و هواداران شورا و مجاهدین» نگذارند جوانان میهنمان فریب من را بخورند.
http://pezhvakeiran.com/maghaleh-80657.html متأسفانه «رها» که از تماسهای مکرر عوامل «فرقه رجوی» به ستوه آمده و نمیتواند شاهد خیرهسری و دروغپردازی ژورک باشد، در مقابل بیاحترامی و ناسزاگویی رذیلانهی وی و «هرزه» خواندناش، از کوره در رفته و بطور واکنشی اتهامات ناروایی را به «مرجان» همسر او که از خوانندگان و هنرپیشگان قبل از انقلاب بود، نسبت میدهد. «مرجان» برخلاف ژورک زندانی مقاومی بود و نقشی در خیانتهای همسرش در زندان و پس از آن نداشت. هرچند او نیز امروز «نمکگیر» فرقهی رجوی شده است. اتهامات بیشرمانهی ژورک در رابطه با من، در حالی مطرح میشود که «مرجان» همسر وی، در سال ۲۰۰۵ با تقدیم یک «سی دی» از مجموعه کارهایش به من و همسرم، ما را «اسطوره مقاومت» خوانده بود که البته توصیف نابجایی بود. همان موقع نیز در گفتگویی که با او داشتم موضوع را به وی گوشزد کردم. چرا که فکر میکنم کلمات بار دارند و نبایستی به غلط به کار برده شوند. نه من «اسطوره مقاومت» بودم و نه همسرم. ما انسانهای معمولی هستیم با تمام نقطه ضعفها و قوتهایی که یک انسان میتواند داشته باشد. ببینید پول و امکانات چه ها که نمیکند و انسانها را به چه حضیض و ذلتی که دچار نمیکند. خانم مینا اسدی روزنامهنگار، شاعر و ترانهسرای کشورمان به خوبی به یاد دارند وقتی در منزل ایشان بودم و ژورک تلفن زد و متوجه شد من در آنجا هستم با چه چاپلوسیای از من یاد میکرد و خواستار گفتگوی کوتاهی با من شد. خانم اسدی شاهد است من به خاطر علاقه و احترام وافری که برای او قائلم با چه اکراهی دستاش را رد نکرده و چند کلمهای تلفنی با ژورک صحبت کردم. بعد از قطع تلفن، دلیل اکراهم را نیز به او که اطلاعی از سابقهی ژورک نداشت توضیح داده و تأکید کردم وی یکی از توابان فعال زندان بود و به همین دلیل مایل به گفتگو با او نبودم. خانم اسدی با اظهار تأسف و تکان دادن سر به من گفت، کاشکی زودتر گفته بودی تا من هم مواظب باشم. من چه میدانستم او چه کاره بوده است. «من که میدونم با رژیم و بچههای «ایران اینترلینک» [سایت وابسته به وزارت اطلاعات] و انجمن نجاست [انجمن نجات که رژیم برای مقابله با مجاهدین در ایران تشکیل داده] ائتلاف زدید. میخوای چت خدابنده [مسئول ایران اینترلینک] رو نشونت بدم ببینی؟ از شما دو جریان بیشرفتر وجود داره رو زمین؟ نذار رسواتون کنم تمام چتهاتونو نشون بدم. ایمیلهای مهدی سامع و عارف را کافیه نشون بدم شرف نمیمونه براتون. » چنانکه قبلاً توضیح دادم، «المرحوم رجوی» که در مقابل روشنگریهای من خلع سلاح شده بود، به هر دری میزد تا به زعم خود صدای من را خاموش کند؛ به همین دلیل با کسانی که «مزدور رژیم» معرفی میکرد «ائتلاف» میکند تا بلکه به کمک یکدیگر من را از میدان به در کنند اما زهی خیال باطل.
«ائتلاف به معنای دوستی نیست. در اتاق فکر شورای ملی مقاومت تصمیم بر این شده دشمن مشترک خلقهای ایران یعنی امثال مصداقی و رفیق همنشینش و چند نفر دیگه را با کمک هم از بین ببریم، ولی دشمنی ما با طرف ائتلاف سرجاشه! اصلاً مهم نیست که طرف وزارت اطلاعات باشه یا سیا یا موساد... مهم اینه که دشمن خلق از بین بره اون وقت شما داری کار را خراب میکنی. » دست پخت «اتاق فکر شورای ملی مقاومت» و «پارلمان مقاومت در تبعید» و تصمیماتش را ملاحظه کنید تا با «دکان»ی که امروز پس از مرگ رجوی همچون «ارث خرس که به کفتار میرسد»، هدایت آن به دست مریم رجوی و مهدی ابریشمچی افتاده، بیشتر آشنا شوید. همانطور که قبلاً بارها اشاره کرده بودم، «روح پلید» رجوی در اعضا و هواداران این فرقه حلول کرده و آنها همچون خود وی، برای برخورد با من و یا حفظ منافعشان، «ائتلاف» با «وزارت اطلاعات» و «سیا» و «موساد» و ... را نیز مباح میدانند. مسعود رجوی یک سازمان بزرگ سیاسی را همراه خود به لجنزار کشاند. در «فرقه رجوی» هر انجام هر خیانتی در جهت امیال و منافع او مباح است. «خانم مریم برای کسانی که همکاری کنند با سایتهای ما حقوق مقرری تعیین کرده از ماهی پنج هزار دلار و تو هم هرچند چشمم آب نمیخوره، میتونی خودتو جمع و جور کنی و بیای به راه درست» «راه درست» مورد نظر ژورک، مزدوری و بهره بردن از خوان نعمت است. او از «رها» میخواهد خودش را «جمع و جور» کند و به ماهی پنج هزار دلار اهدایی مریم رجوی بچسبد و نمیداند پنج میلیارد دلار هم نمیتوانست پای «رها» را سست کند. معلوم نیست او خود در ازای ماهی چند دلار خود را «جمع و جور» کرده است.
حسن حبیبی عضو اخراجی «شورای ملی مقاومت»، نمایندهی مریم رجوی در روزهای بیکسی حسن حبیبی یکی دیگر از «ماموران معذور» فرقه رجوی است. او مصداق ضربالمثل ایرانی است که میگوید «آنچه خوبان همه دارند تو تنها داری»! حبیبی یکی از اعضای «شورای ملی مقاومت» بود که به خاطر رابطه با یک زن مزدور وزارت اطلاعات، از این «شورا» اخراج شد. ظاهر امر را به گونهای آرایش دادند که گویا استعفا داده است. مجاهدین با شناختی که از حسن حبیبی داشتند او را مجبور کردند که در نشریه مجاهد با نوشتن مقالهای که به او دیکته کرده بودند به افشای رابطهاش با رژیم، تحت عنوان «توطئهی رژیم» و ... بپردازد تا بعداً نتواند مدعی شود و برای آنها مشکلی درست کند. حبیبی جدا از ازدواجهای متعددش، به خاطر رسواییهای اخلاقی، و این که هیچ حریمی را رعایت نمیکند، شهرهی عام و خاص است و بهتر از هرکس مجاهدین در جریان فضاحتهای او و داستانهای «هزار و یکشب»اش هستند. آنقدر هم از او سند و مدرک در اختیار دارند که نمیتواند پایش را کج بگذارد. حبیبی توسط دکتر صالح رجوی از «اورسورواز» به بیرون انداخته شد، دلیل آن را مجاهدین میتوانند به خوبی توضیح دهند. داستان ازدواج او با یک دختر کم و سن و سال که مادرش در عراق بود و «امانتی» مجاهدین محسوب میشد نیز مدتها مورد بحث محافل هواداران مجاهدین در پاریس بود و به همین دلیل مورد نفرت مجاهدین قرار داشت. این دختر، در ماههای اخیر به عنوان سخنران خیمهشببازیهای مریم رجوی به صحنه آورده میشود و متنهای دیکته شده را به دست او میدهند تا آنها را پشت تریبون از رو بخواند. حبیبی از تمکن مالی زیادی برخوردار است و به کار «شرخری» در پاریس مشغول است. او خانههای افراد ورشکسته را که دولت ضبط میکند میخرد. رابطهاش با مجاهدین صرفاً مالی است و از طریق آنان به خرید و فروش ملک به هواداران و وابستگان مجاهدین و ... مشغول است. در این رابطه دعواهای حقوقی و مالی با اعضای شورای ملی مقاومت هم دارد. گفته میشود او خانهی بزرگش در پاریس را به فروش رسانده و از قرار معلوم با خرید ملک در واشنگتن قصد اقامت در آمریکا را دارد. حبیبی در روزگار بی کسی «فرقه رجوی»، «کسی» شده و یکی از مقالهنویسان اصلی این «فرقه» در سایت «ایران افشاگر» است. مریم رجوی که چارهای ندارد، از سر افلاس حسن حبیبی را که مورد نفرت هوشنگ و صالح رجوی است (چنانچه مجاهدین و حسن حبیبی مایل باشند دلیلاش را میتوانم شرح دهم) و از او با الفاظ زشت یاد میکنند، به خدمت گرفته و مقاصدش را از طریق او پیگیری میکند. حسن حبیبی تحت عنوان «دایی حسن» و سخنگوی «خواهر مریم» و کسی که از «سوی خانواده مقاومت» مأموریت دارد، وارد گود شده و ضمن تماس با «رها» توضیح میدهد که مسئله مهمی را میخواهد مطرح کند. او مدعی میشود که مریم رجوی «در پی یافتن جوانان دست به قلم خوب و انقلابی » است و به همین دلیل «تصمیم گرفته از بودجه شورا یک هزینهای برای قلم به دستان خوب داخل در نظر بگیرد».
حبیبی و دیگر مزدوران رجوی از خوان نعمتی که توسط پولهای اهدایی صدام حسین و شیوخ عربستان و ... گسترده شده، بهرهمندند. «رها» به درستی روی «دلقک» بودن «مریم مهر تابان» دست گذاشته و به «مزدوری» حبیبی اشاره میکند که برای به دست آوردن پول و زن دست به هر کاری میزند.
حبیبی کوچکترین اعتقادی به مجاهدین و آنچه میگوید و مینویسد ندارد. مجاهدین یک کپی از نامهی او علیه دکتر صالح رجوی را در اختیار دارند. یک نوار از صدای او وجود دارد که در یک جلسه چند نفرهی رسمی، با اجازهی خودش و دیگران ضبط شده و در این نوار، او مجاهدین و عملیات فروغ جاویدان را به بدترین شکل زیر علامت سئوال میبرد و از خیانت مسعود رجوی و به کشتن دادن اعضای این سازمان میگوید. ضدیت او با مجاهدین به گونهای بود که در این جلسه زینت میرهاشمی، «عضو کمیته مرکزی سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» از مجاهدین دفاع میکند. این نوار به موقع توسط دوستی که آن را در اختیار دارد انتشار خواهد یافت. البته زینت میرهاشمی نیز چنانچه صلاح دانست میتواند خود در این مورد شهادت دهد. با این حال حسن حبیبی که در حقهبازی سرآمد است، در فضای عمومی خود را شیفته و شیدای مسعود رجوی نشان داده و پس از اعلام مرگ وی توسط ترکیالفیصل شاهزاده سعودی و وزیر سابق امنیت و امورخارجه عربستان مینویسد: «به آنانکه «بود» خود را در نبود مسعود میجویند ظاهراً مسعود با تلاش و فداکاری و حیرتانگیز و بی سابقهاش در ساقط کردن دیکتاتوری مذهبی راه رشد و نفس کشیدن خیلیهای دیگری، که نه مایه و جانمایه او، و نه استواری او را داشتند، بسته است. ولی «دوستانی» که منتظر خبر نبود مسعود رجوی نشستهاید ... باورکنید کنار رفتن و حذف شما از صحنه مبارزه با رژیم مذهبی قانونمند است. نه گناه اوست و نه خیلی تقصیر شما. ناتوانی و ناکارایی شما در مبارزه با این رژیم به این دلیل است که شما متعلق به عصر پیشین مبارزه هستید. دوران شما دیگر به سر آمده است. جهانبینی شما قادر به مبارزه با بنیادگرایی مذهبی اسلامی نیست چرا که شما خود آلوده به آن هستید. با خوشحالی از این سوء تعبیر سخنان امیرترکی الفیصل، با خامنهای همکاسه شوید. مبارک است. » حسن حبیبی و دیگر وابستگان فرقهرجوی عادت کردهاند قبل از هرچیز به خودشان دروغ بگویند و بعد به دیگران. فرقهی رجوی هم به این امر واقف است اما نیاز دو طرف به یکدیگر آنها را به هم نزدیک میکند. آنها در روابط فرقهای از صبح تا شام دروغ میشنوند، دروغ میگویند و دو طرف به آن عادتکردهاند و قبحی ندارد. مهدی سامع «چریک فدایی خلق» یا «حقوق بگیر» «ولی فقیه مغلوب»
مهدی سامع این چهرهی «هفت خط» که یکی از حقوقبگیران بارگاه رجوی است، آنچه را که شایسته خود و همراهانش است به من نسبت میدهد. چنانچه ملاحظه میکنید مهدی سامع در نامهای که برای «رها» فرستاده، مدعی شده است که در «شورای ملی مقاومت»، «تصمیماتی» گرفتهاند که با من «برخورد بشود» و «مورد طرد و انزوا و بایکوت همه جانبه» قرار بگیرم. تصورش را بکنید این حقوق بگیر حقیر فرقه رجوی خود را وارث مسعود احمدزاده و پویان و مفتاحی و جزنی و حمید اشرف معرفی میکند و این گونه گوش به فرمان «ولی فقیه مرحوم» است. چنانچه ملاحظه میکنید او مدعی شده است که «جناب ساعت ساز»، ایمیلهایی از گذشتهی من برای «رها» ارسال کرده که «مدرک و نشاندهنده فاسد بودن و آلوده بودن» من است. معلوم نیست «جناب ساعت ساز» و مهدی سامع چرا این مدارک را در فضای مجازی انتشار نمیدهند تا همهی نیروهای سیاسی از آن مطلع شوند؟ چرا مخفیانه و دزدکی عمل میکنند؟ از چه چیز هراس دارند؟ سامع که به فرموده ارباب مجاهدش دست به قلم شده ، عاجزانه از «رها» میخواهد که «کمپین ...» را «با یک چرخش از نوع خودش به ضد» من تبدیل کند. این همان چیزی است که در بالا محمدحسین توتونچیان با پیشنهاد «یورو و دلار» خواستار آن شده بود. سامع تصور میکند همه مثل خودش هستند که هر از چندی به فرموده «چرخش» کنند. او نمیتواند بفهمد که بهترین جوانان میهنمان که روی جانشان ریسک میکنند به فرمودهی این و آن «چرخش» نمیکنند. او به اطلاع «رها» میرساند که از «خانم هادیخانلو خواستهایم زندانیان سیاسی دوران» من را «گرد هم بیاره و توسط برادر توتونچیان از ایشان امضا بگیریم». قبلاً راجع به سوابق فریبا هادیخانلو یکی از توابان خطرناک زندان اوین که در «اتاق آزادی» مشغول خدمترسانی به جانیان و لو دادن زندانیان در شرف آزادی بود نوشتهام . در این لینک میتوانید ببینید: http://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-56476.html پیشتر در مورد «سه تفنگدار» مهدی سامع نیز روشنگری کردم: http://pezhvakeiran.com/maghaleh-78928.html از قرار معلوم این تنها تماس مهدی سامع با «رها» نبوده است، چرا که او در پاسخ به ژورک روی ایمیلهای وی تأکید میکند. نمیدانم تماسهای نوع دیگر سامع با وی چه بوده که «رها» تأکید کرده بود اگر نشان دهد «شرف» برای دم و دستگاه رجوی نمیماند. همان چند نفری که در دکان او مشغول کار هستند آیا اگر اندکی شرافت درشان باقی مانده از این که در چنین منجلابی تحت عنوان «سازمان چریکهای فدایی خلق ایران» دست و پا میزنند، خجالت نمیکشند؟ آیا میراث چریکهای فدایی خلق و نام آنها بایستی این گونه به لجن کشیده شود؟ مهدی سامع که روزی با تزویر و ریا مدعی بود «تاکتیک»های فدائیان خلق «اقلیت» در خدمت «استراتژی» اعلام شدهی این سازمان نیست و به همین علت از آنها جدا شده و به مجاهدین پیوسته، پس از خروج کامل فرقهی رجوی از لیبرتی و اسکان آنها در آلبانی، برای بهرهبرداری از خوان «نعمت» «ولی فقیه مغلوب» و به فرمودهی رهبران فرقه همچون یک مرید چشم و گوش بسته در مورد پیروزی بزرگ آنان داد سخن میدهد و مدعی میشود: «آنان که در اقیانوسهای طوفانی زندگی می کنند، فن مبارزه با نهنگان را می آموزند. بادبانها همچنان برافراشته است و کوله بارها بر دوش. آنان که در اقیانوسهای طوفانی زندگی می کنند، فن مبارزه با نهنگان را می آموزند. بادبانها همچنان برافراشته است و کوله بارها بر دوش.» http://aftabkaran.com/maghale.php?id=5763 سامع به روی خودش نمیآورد «ارتش آزادیبخش ملی» سابق که قرار بود «بازوی پر اقتدار خلق» باشد، چگونه میخواهد از آلبانی به ایران لشکر کشیده و رژیم را سرنگون کند؟! «تاکتیک» رفتن به آلبانی» چگونه در خدمت «استراتژی» «جنگ آزادیبخش نوین» مسعود رجوی قرار میگیرد؟ محمد اقبال مسئول پروژهی شکستخوردهی فرقهی رجوی سرانجام وقتی فرقهی رجوی متوجه میشود که اعضای کمپین قابل خریداری نیستند و تیرشان به سنگ خورده است، محمد اقبال یکی از مسئولان فرقه به عنوان یکی از هدایتگران پروژه وارد صحنه شده و به «فراز» دستور میدهد از «صفحه اعضای مقاومت» گورش را کم کند: «فراز» دو سال پیش که این گفتگو صورت گرفت، به عنوان یک هشدار به «فرقه رجوی»، آن را صفحهی «کمپین» گذاشت. محمد اقبال کسی است که خواهر خود را که یکی از زندانیان مقاوم بوده و بعدها به مجاهدین پیوسته و بارها به عنوان نماینده این سازمان در کنفرانسهای مطبوعاتی شرکت کرده و راجع به زندانهای رژیم افشاگری کرده «فاحشه» و «حیوان لیبرتی» و «ماماچه پلیدک» خواند. گناه نابخشودنی او این بود که «کمپین برای انتقال فوری ساکنان لیبرتی به کشور ثالث» را راهاندازی کرده بود و برای نجات جان آن ها میکوشید. http://campaignliberty2013.blogspot.se/2016/07/httpcampaignliberty3blogspotfr201607201.html تصورش را بکنید « آن که با خودی چنین کند با دگران چها کند. » «ولی فقیه مغلوب» مخالف انتقال ساکنان لیبرتی به کشور ثالث بود و به هر قیمت میخواست آنها را گوشت دم توپ نگاه دارد تا از خون آنها ارتزاق کند و به قول خودش انعکاس مطبوعاتی بگیرد. در این که «فراز» دوست خوب من بود و من به دوستی با او و «رها» افتخار میکردم، شکی نیست. بیچاره محمد اقبال و محمدحسین توتونچیان و مهدی سامع و فریدون ژورک و پرویز خزایی و مسلم اسکندر فیلابی و حسن حبیبی و شیرین نریمان و ... که با «اطلاعاتی»ها و امنیتیها و برادران خدابنده و ... رفیق بودند و تشکیل «ائتلاف» علیه من و بچه های «کمپین... » داده بودند. رفقا و «ائتلاف» بینالمللیشان هم واضح و روشن است. او «فراز» را به اطلاعاتی بودن متهم میکند. «فراز» امروز در میان ما نیست و توسط جوخههای ترور رژیم به قتل رسید، اما محمد اقبال به پاس خدماتی که به «فرقه رجوی» کرد و اتهاماتی که به خواهران خودش عاطفه و عفت زد، بلافاصله از لیبرتی به آلبانی و سپس فرانسه منتقل شد و از امکانات ویژهای که رجوی برای او فراهم کرد، برخوردار شد. «فراز» و «رها» که بارها با پیشنهاد دریافت دلار یورو از سوی مأموران رجوی روبرو شده بودند این بار با تمسخر این سؤال را از محمد اقبال مسئول پروزه میکنند. او که متوجهی ماجرا شده به روی مبارکش نمیآورد و خواهان ادامه «کمپین» و ایجاد «کمپین»های جدید میشود. چه کسی «لولوخورخوره» است؛ «فراز» که بر سر اعتقاداتش ایستاد و جان داد یا محمد اقبال که از مواهب بیت رهبری مغلوب و امکانات آلوده به خون برخوردار شد؟ اگر روح پلید رجوی در این افراد دمیده نشده بود آیا میتوانستند اینچنین گستاخانه و بیشرمانه با دختری بیپناه و زیر تیغ دستگاه امنیتی رژیم برخورد کنند؟ آیا کسی که دارای وجدان بیدار است، میتواند با چنین «فرقه»ی تبهکاری همراهی کند؟ مصطفی قره اوغلانی یا «خر اوگلان» مصطفی قره اوغلانی که عمد دارد خود را «خر اوگلان» بنامد، «بچه آخوندی» است که دست هر شارلاتانی را از پشت میبندد. او و همسر سابقاش مدتی در اشرف بودند اما با سخت شدن اوضاع عراق، با خفت و خواری بسیار از مجاهدین جدا شدند. خودش امروز مدعی است که به مجاهدین «خیانت ایدئولوژیک» کرده است. فضاحتهای به عمل آمده توسط این «زوج»، مثنوی صد من کاغذ است. مصطفی قره اوغلانی به خاطر زشتکاریهایی که داشت، جواز تاکسیاش را در سوئد از دست داد. او فرصتطلبی است که برای پیشبرد کارش به هر خفت و خواری تن میدهد. پدرش که یکی از آخوندهای وابسته به رژیم در ارومیه بود با پولهای ارسالی وی به خانهسازی در این شهر میپرداخت. سفر همسر سابقاش به ایران و دعوا و مرافعهای که با پدر او برای گرفتن سهماش داشت، مدتها به یکی از سوژههای مورد علاقهی هواداران فرقه تبدیل شده بود. همسر سابق وی پس از بازگشت از ایران به همراه وی از جمله معرکهگردانان فعال مراسمهای فرقه در سوئد بودند. از قرار معلوم همسر سابقاش به ترکیه رفته است. در سند زیر که در صفحهی فیس بوک «رها» انتشار یافته او آنچه را که شایستهی خود و رهبری عقیدتیاش هست به من نسبت میدهد و البته پاسخهای لازم را نیز از «رها» دریافت کرده است. مصطفی خر اوغلان Mostafa kharoghlan دارای دو فیس بوک است. فیس بوک دیگر او به نام مصطفی قره اوغلانی است. Mostapha Gharoghlani https://www.facebook.com/mostafa.kharoglan?fref=ufi&pnref=story جلوگیری وزارت اطلاعات از دستیابی من به برخی از چتها در این بین، سه فقره از چتها، قبل از این که به دست من برسند، توسط مأموران اطلاعاتی رژیم مصادره شدند. این چتها متعلق بودند به محمد راپوتام، مینا انتظاری و یک نفر دیگر که هوادار مجاهدین نیست و موضوع آن خارج از این مقوله است. البته ممکن است چتهای دیگری هم بوده باشند که من از مفاد آنها اطلاعی ندارم. برای آن که مسلم اسکندر فیلابی از «برادر محمدعلی شیخی» نماینده «استادان متعهد دانشگاهها و مدارس عالی کشور» و «مسئول کمیسیون دانشگاهها و مدارس عالی» در «شورای ملی مقاومت» نیز نام میبرد که در این پروژه شرکت داشته است. از مفاد گفتگوی مینا انتظاری یکی از هواداران مجاهدین در آریزونای آمریکا با «رها» اطلاع ندارم. اما میدانم این گفتگو با هدف خاموشی «کمپین شهدای دههی شصت» صورت گرفته است. «رها» در گفتگو با فریدون ژورک به تماس مینا انتظاری با ادبیات و محتوای مشابه با دیگر نمایندگان فرقهی رجوی، اشاره میکند. چنانچه در این عکس ملاحظه میکنید پشت سر مینا انتظاری کتاب «برساقه تابیده کنف»، برگزیده شعرهای نصیر نصیری است که در زندان از حفظ کردم و در خارج از کشور انتشار دادم. نصیر نصیری دوست نزدیک، بچه محل و همسلولی من بود که مسعود رجوی در اقدامی خائنانه او را که در «اشرف» بود، تحویل رژیم داد و عاقبت در سال ۱۳۹۳ در کرج درگذشت. مینا انتظاری با دستبرد به کتاب مزبور، از شعرهای آن بدون اشاره به نام من و نصیر، به نفع فرقه رجوی و به منظور مطرح کردن خود، سوءاستفاده کرده و ادعا میکند این شعرها به مجاهدین تعلق دارد! شعرهای یکی از قربانیان خودخواهی رجوی را مصادره کرده و خود را صاحباختیار آن معرفی میکنند! از محتوای گفتگوی محمد راپوتام یکی از اعضای مجاهدین با «رها» که ظاهراً بایستی از عراق و قرارگاه لیبرتی صورت گرفته باشد، آگاهم. نمیدانم او شخصاً به این پستی تن داده یا یکی از مسئولان فرقه با عکس و آیدی وی وارد گفتگو با «رها» شده بود. موارد مطرح شده، آنقدر سست و ابلهانهاند که گاه تصور میکنم کسی که این موضوعات را عنوان کرده از عقل و شعور درست و حسابی برخوردار نبوده است. در مورد راپوتام گفتنی بسیار است ... بماند تا فرصتی دیگر . راپوتام یا کسی که به جلد او رفته، در گفتگو با «رها» مدعی شده است که من، همسر وی را در پلیس راه ایران، لو داده و باعث کشته شدن وی شدهام! ابعاد وقاحت و دروغگویی و شارلاتانی وابستگان این فرقهی خطرناک، باورنکردنی است. البته اخبار دیگری به دست من رسید مبنی بر این که مژگان زنده است و در ایران به سر میبرد و ازدواج مجددی نیز داشته است. همان موقع دو عضو دیگر فرقهی رجوی به نامهای مرجان ملک صیدآبادی و حورا شالچی نیز که از عراق برای انجام عملیات به داخل کشور رفته بودند، دستگیر و هر دو بلافاصله به خدمت وزارت اطلاعات درآمدند و کاری نبود که انجام ندهند. مسعود رجوی که فکر میکرد مرجان ملک صیدآبادی کشته شده است، تقدیر عجیب و غریبی از وی به عمل آورد و او را «بینه انقلاب مریم» خواند و در اروپا و آمریکا مراسم بزرگداشت متعددی برای او گذاشتند و نام پایگاههای فرقه را به نام او کردند. در قرآن آمده است که پیامبران هریک با «بینه»ای به رسالت میرسند. رجوی هم ادعا داشت که مرجان ملک صیدآبادی «بینه» و نشانهی «انقلاب» و «رسالت» مریم و مهر تأییدی بر حقانیت آن است. پس از برملاشدن زنده بودن مرجان و همکاری او با وزارت اطلاعات، مسعود رجوی صدای آن را در روابط دورنی فرقه در نیاورد. کمال حیدری همسر مرجان ملکصیدآبادی تصور میکرد او کشته شده و «قهرمان» است. در جریان حملهی نیروهای آمریکایی به عراق او از طریق پیام رادیویی متوجه شد که همسرش زنده است و او را به جدایی میخواند. به شهادت شاهدان عینی او که قصد فرار داشت، از پشت توسط نیروهای مجاهدین هدف شلیک قرار گرفت و کشته شد. کمال کسی بود که علی صیاد شیرازی را به قتل رسانده بود. اکثریت اعضای فرقهی رجوی که در دوران خاتمی برای انجام عملیات نظامی از عراق به ایران رفتند، متأسفانه پس از دستگیری، به خدمت دستگاه اطلاعاتی رژیم درآمدند. من از سال ۱۳۷۳ در سوئد به سر میبرم و یک روز هم در عراق نبودهام. روحم نیز از اعزام مژگان اکبری به ایران خبردار نبود و نمیتوانست باشد. اگر کسی او را به مأموران رژیم لو داده باشد، حتماً بایستی در میان مسئولان فرقه مجاهدین و به ویژه مسئولان اعزام نیرو به داخل کشور این فرقه بوده باشد که از جریان مأموریت او با خبر بودند و نه من که هزاران کیلومتر دور از عراق و ایران، در سوئد به سر میبردم. راپوپام کذایی همچنین در گفتگو با «رها» مطرح کرده بود که من در دوران زندان، او را به خاطر سادگیاش دست میانداختم یا «کش شلوار او را میدزدیدم» و به این وسیله او را در میان زندانیان مورد تمسخر قرار میدادم! و در خاتمه مطرح کرده بود که من در ازای ارائهی ناخنگیر، از زندانیان پول میگرفتم! من پس از کشتار ۶۷ با این فرد همبند شدم. همهی زندانیان آن دوره که با من همبند بودند، میدانند به خاطر داشتن مسئولیت تؤامان بند به نمایندگی از زندانیان، مسئولیت نظافت و مسئولیت صنفی اتاقمان و ۶ ساعت کلاس زبان روزانه، عملاً وقت سرخاراندن نداشتم چه برسد به این که به بند تنبان این فرد گیر بدهم. طرح موضوع کرایهدادن ناخنگیر آن هم در بند زندانیان سیاسی و به ویژه مجاهد پس از کشتار ۶۷ آنقدر ابلهانه است که تنها میتواند از ذهن مسئولان فرقه رجوی درآید و نه یک فرد جدی یا حتی یک زندانی سیاسی سابق. مینا انتظاری هم چنانچه هنوز ذرهای وجدان در او باقی مانده باشد، لازم است با انتشار متن گفتگوی مخفیانهاش با «رها»، از عمل زشت و قبیحی که مرتکب شده پوزش و عذر تقصیر خواسته و از این که با قاتلان همراهی کرده اظهار شرمساری و پشیمانی کند. کلیهی کسانی که در این نوشته با ارائهی اسناد و مدارک مکفی و متقن از آنها نام بردم، چه بخواهند و چه نخواهند دست در خون و رنج «فراز» و «رها» دارند. به خواستهی آنها این دو خواهر و برادر ضمن آن که مورد وحشیانهترین تجاوزها قرار گرفتند، پاره پاره شدند. تلاش برای رد گمکردن بعد از تماس با «رها» تعدادی از عوامل این پروژه اسمهای فیسبوکیشان را اندکی تغییر میدهند. محمدحسین توتونچیان Mohammadhossein Tootoonchian املای نام خانوادگیاش در فیسبوک را به شکل Tutunchian تغییر داد. پرویز خزایی حرف E آخر نامش Khazaie را حذف کرد و خنده دارتر آن که Parviz پرویز را که با فتحه خوانده میشود با کسره نوشت و آن را تبدیل به Perviz کرد. Perviz Khazai حسن حبیبی هم یک حرف S به نامش اضافه کرد و شد Hassan صفحهی فیس بوک محمد اقبال Message Eghbal نام داشت که آن را به Mohammad Eghbal (Message from Iran) تغییر داد.
صفحه فیس بوک مسلم اسکندر فیلابی ۲۸ سپتامبر ۲۰۱۶ همچنان مانند قبل است. وی به پروژهی مشترک اعضای مجاهدین و شورای ملی مقاومت اشاره کرده و از افراد نام میبرد. واکنش «فرقهی رجوی» به انتشار خبر قتل «رها» و «فراز» «فرقهی رجوی» در یک واکنش هیستریک و قابل فهم در قبال انتشار خبر مرگ فاجعهآمیز «رها» و «فراز»، پیام زیر را برای من ارسال کرد که بیانگر فرهنگ این «فرقه» خطرناک هم هست. عصارهی رجوی را که ترکیبی است از بیرحمی، بیشرمی، رذالت، خیانت و بزدلی، در همین پیام کوتاه و فشرده میتوان یافت. فرقهی رجوی میکوشد در همه زمینهها گوی سبقت را از همتاهای ایدئولوژیکاش در رژیم و «امالقرا» برباید. با عرض پوزش از خوانندگان فهیم به خاطر عبارات زشت به کار برده شده در آن . «ایرج جون این مقاله آخری رو که یک مشت کس شعر سر هم کردی نقل فراز و رها خوندم، بعد هی زنگ زدم اینور و اونور و از ملت پرسیدم ببینم کسی خونده یا نه، دیدم هیشکی نخونده، یکی از دوستان میگفت، آخه [چه کسی] سگ نوشته های این سگ پدر رو میخونه؟ خلاصه که یعنی کشک دیگه. بگذریم، یعنی حتی وقتی اعتراف میکنی که با بازجوها و وزارت اطلاعات لاس خشکه میزدی، دیگه کسی حالی بهت نمیده، پیشنهاد میکنم برای اینکه خواننده و بیننده ات زیاد بشه، … رو لخت کن جلو دوربین خودت هم بشین اونجا جلق بزن، شاید کسی پولی هم بابت دیدزدن بهت بده» تردیدی نداشتم که فرقهی پلید رجوی، بیش از رژیم و دستگاه امنیتی آن از انتشار خبر قتل «رها» و «فراز» به خشم میآید. این واکنش خشمآلود ناشی از انتظاری است که آنها برای بخش دوم نوشتهام میکشیدند. آنها حدس میزدند با اشارهای که در قسمت قبلی، به نقش «فرقه» در قتل «فراز» و «رها» کرده بودم، احتمالاً متن چتها را در اختیار دارم و عنقریب منتشر خواهم کرد. چنانچه در همین ایمیل ملاحظه میشود، دغدغهی اصلی آنها، این است که چند نفر نوشتهی من را خواندهاند. به همین منظور «هی زنگ زدند اینور و اونور از ملت پرسیدند ببینند کسی خونده یا نه»؟ و بعد هم خیالشان راحت شده که «هیشکی نخونده». جانیان و همکارانشان فکر میکنند به این ترتیب میتوانند جنایتشان را در پرده نگاه دارند. زهی خیال باطل. زهی بی شرمی و وقاحت. برای این که متوجهی «لاس خشکه» ادعایی من با «بازجوها و وزارت اطلاعات» شوید، یک بار دیگر نوشتهی من در ارتباط با قتل فجیع و مظلومانهی «فراز» و «رها» را بخوانید تا ضمن آن که به قسیالقلب بودن مسئولان فرقه رجوی پی میبرید، با سطح جدیدی از وقاحت و بیشرمی آشنا شوید. http://pezhvakeiran.com/maghaleh-81624.html با وجود تأکیدم روی نقش آگاهانه و غیرآگاهانه این فرقه و اعضا و هواداران آن در زمینهسازی قتل «فراز» و «رها»، تا این لحظه، این فرقهی «صاحبمرده» و افراد نامبرده در بالا، سکوت پیشه کرده و از هرگونه اظهار نظری خودداری کرده و منتظر بقیهی ماجرا شدند. انگار نه انگار که «رها» و «فراز» میشناختند و چه تهمتهایی که به آنها نزده بودند. حجت بر تمامی اعضا و هواداران «فرقه رجوی» و «شورای ملی مقاومت» کذایی تمام است. با وجود اسناد و مدارک بالا هرگونه همکاری و همیاری با این «فرقه»، دست داشتن در خون و رنج مردم ایران است. ایرج مصداقی ۱۱ مهر ۱۳۹۵ Copyright: gooya.com 2016
|