چهارشنبه 3 دی 1382   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جامعه بدون زندان، نسرين پرواز

آيا در آينده نيز عده اى با به قتل رساندن قاتلان امروزى خود قاتل خواهند شد؟ آيا در آينده نيز توجيهاتى مثل "اعدام انقلابى" و يا "زندانى کردن ضد انقلاب لازم است" تئورى هاى تکرارى سرکوب خواهند بود؟

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




www.nasrinparvaz.com

در تابستان سال ۲۰۰۲ سخنرانی هایی در تورونتو و مونترال کانادا و لندن و سوید داشتم که بر مبنای این نوشته بودند.

تجسم کنيد در يک غروب به اوين رفته ايد و در وسط بند متروکه ٢٠٩ ايستاده ايد. تا با غرق شدن در سکوت حاکم بر بند بتوانيد صداى تنهايى دور زدن زندانيان در سلول را که مثل صداى چرخيدن حيوانات در قفسهايشان مى ماند، احساس کنيد. آنگاه صداى وز وز بى صدايى را، فرياد سکوت را مى توانيد در بغض شب بشنويد. صداى ديگر که بايد سرتاپا گوش شويد تا بشنويد پژواک پرواز سوسکها در کانالى است که هواکش مى نامندش. سوسکهايى که به صف شده اند تا بر فراز سلولهاى ٢٠٩ بچرخند و ته مانده غذاى زندانيان را بچشند. صداى محو ديگر صداى پاى طالقانى است، زندانبانى که با تسبيحى که در دست مى چرخا١ ?د و با مقنعه و روپوش بلندش همچون سوسکى به قامت انسان، سلولها را چک مى کند تا مطمئن شود که زندانى اى براى فرار از شکنجه خود را بر دار نکشيده است. اگر بيشتر گوش دهيد ضربه هاى منقطعى را خواهيد شنيد که به مورس معروف است و دو يا چند زندانى بوسيله آن دارند خبر ردوبدل مى کنند.

زندان، يعنى فضايى که سعى کردم در ذهن شما تصويرش کنم، ٨ سال جاى من بوده است و قرنهاست جاى انسانهاى بى شماريست. چه بايد کرد تا زندانى براى کسى نباشد. براى رسيدن به جواب همين سوال ظاهرا ساده است که مى خواهم در مورد زندان، چرائى بودنش و اينکه چه ضرورتى بودنش را تعريف مى کند بنويسم. مى خواهم با هم نگاهى به زندان، يکى از وجوه مشترک جوامع طبقاتى بياندازيم. مى خواهم شما را به قرون گذشته ببرم تا ببينيم که در کشورهايى مثل اروپا که امروز نوعى از آزادى نظر و بيان وجود دارد در گذشته مثل الان ايران انسانها را بخاطر نظراتشان زندانى و شکنجه و اعدام مى کردند. با هم! تاريخ را ورق مى زنيم تا ببينيم چه بايد بکنيم که در آينده ايران زندانى نماند که در خود زندانيانى را جاى دهد، و زندانبانانى بيابد.

هدف از ايجاد زندان چيست؟

جامعه طبقاتى به پشتوانه يک قدرت سياسى اجتماعى سرپا ايستاده است. اين قدرت تنها شامل ارتش، ساواک، ساواما، خدا و مذهب، قانون، مطبوعات، رسم و سنن کهنه نيست، بلکه زندانها نقش مهمى در آن بازى مى کنند. زندان آن تونل تاريک در هرم جامعه طبقاتى است که به پشتوانه اش قانون مى تواند دوام داشته باشد. همان تونلى که هر آنکس را که به نفع نظام نيست مى بلعد.

نتيجه طبيعى سيستم طبقاتى عوارض ويرانگر آن بر زندگى مردم است و فقر و فلاکت، تبعيض، ستم و نابرابرى اولين محصولات آن هستند. نتيجه اين فقر و فلاکت و تبعيض و نابرابريها از يکسو در غلطيدن به فحشا، قتل و اعتياد است و از سوى ديگر اعتراضات مردم به اين شرايط. جواب دولت به هر دوى اين نتيجه ها طبقاتى است. دولت بايد منافع طبقه حاکم را حفظ کند و اين کار تنها با پشتوانه زندان در کنار بقيه ابزارها امکان پذير است.

دولت ها به نسبت دورانهاى تاريخى مختلف، به نسبت وضعيت اقتصادى و مشخصات سياسى تاريخى جوامع زير سلطه شان، استفاده شان از زندان متفاوت است. آنجا که حکومت همراه استبداد است همه راهى زندان مى شوند. آنجا که شکل ديکتاتورى متفاوت است اشکال به ظاهر کمتر خشن سرکوب و يا اشکال غير عريان آن مورد استفاده قرار مى گيرد. در غرب که استبداد سياسى يک شرط نگهدارى نظم جامعه نيست و ضرورت ندارد، قانون و دادگاه و مطبوعات و خرافه دمکراسى، به علاوه سطحى از رفاه، تعادل و بالانسى را ايجاد کرده که در آن مردم و جامعه قابل کنترل اند. ولى در همين جوامع هم وقتى سرمايه مورد حمله کء ?رگران قرار مى گيرد، براى حفظ منافع سرمايه داران پليس و سگشان را به خيابان مى آورند که نظم مورد دلخواهشان را بوجود بياورند.

در جوامعى مثل ايران که توليد سرمايه دارى بر نيروى کار ارزان و گاهى مجانى متکى است و از رفاه خبرى نيست، سرکوب خشن و استبداد سياسى لازم است تا سرمايه دارى بتواند مردم به فقر کشانده شده را تحت کنترل نگه دارد. در چنان جامعه اى که خود مثل زندان است، زندانهاى کوچک شامل حال هر عنصرى مى شود که از نظر حاکمين براى حفظ نظام نامناسب تشخيص داده مى شوند. از اينرو معتاد، تن فروش، دزد، قاتل و معترض سياسى، متخلفين از اسلام و قوانينش و حتى آنهايى که کار کرده اند و دستمزد پرداخت نشده شان را مى خواهند، همه بايد به زندان بروند.

همانطور که تاريخ نشان مى دهد، زندان پشتوانه قانون حاکمان است. زندان کلا وسيله اى براى به تسليم کشيدن مردم بوده و هنوز هم هست.

يکى از اهداف زندانى کردن فرد، جدا کردن او از جامعه است. جدا کردن فرد از جامعه به غير از ترساندن جامعه، براى تضمين تاثير عملياتى است که قرار است روى فرد انجام شود. در اين جدايى از جامعه و تنهايى قرار است زندانى را بازسازى کنند، يعنى او را تبديل به فردى بى خطر براى قدرت حاکم کنند. اگر هم تغيير نکرد و بى خطر نشد او را بکشند تا از شر او راحت شوند.

استفاده تاريخى از زندان

تاريخ نشان مى دهد که زندان (زندان عادى) لمپن توليد مى کند. زندان زمينه تشکل و همبستگى لمپن ها را فراهم مى کند. حاکمان نيز از اين لمپنها براى تثبيت قدرتشان استفاده مى کنند. رژيمها از اين لمپنها براى خبرچينى، جاسوسى و سرکوب حرکتهاى انقلابى استفاده مى کنند. در دوران انقلاب ١٨٤٨ فرانسه از اين لمپنها براى نفوذ در جريانات سياسى و اتحاديه ها و سازمانهاى کارگرى استفاده شد. براى سرکوب شورشهاى مردمى و اعتصابات کارگرى از آنها استفاده شد. در واقع در انقلاب فرانسه از تشکل لمپنها بعنوان تشکلى در کنار پليس استفاده شد. پليس و زندان در توليد لمپنها و استفاده از ! آنان دست به دست هم مى دهند. اين لمپنها نتيجه سيستم اند که به وسيله و بخشى از سيستم تبديل مى شوند. زندان، لمپنها و پليس همديگر را حمايت مى کنند. لمپنها هم کمک پليس هستند و هم موضوع شکار پليس. به اين ترتيب که پليس هر از چند گاهى تعدادى از آنها را دستگير کرده و بزندان بر مى گرداند.

يکى ديگر از استفاده هاى تاريخى از زندان، بيگارى از زندانيان است. شايد اين پديده را بهتر از هر جا بشود در آمريکا ديد. صنايعى که از کار زندانيان استفاده مى کنند در آمريکا رو به رشد هستند. کارگران زندانى دستمزدشان ٢٢ سنت در ساعت است و در مقايسه با فرستادن سرمايه به کشورهاى فقير، صرفه بيشترى دارد چون هزينه صادرات، واردات پول و مواد و کالا را ندارند. در استفاده از نيروى کار زندانيان، کارفرما مشکل سلامتى کار و کارگر را ندارد. موادى که کارگر زندانى با آن کار مى کند خطرناک هستند و مى بايست با وسايل ايمنى با آن کار کنند که البته وسايل ايمنى در اختيار کارگ! ر زندانى قرار نمى گيرد. براى مثال زندانيان زندان کاليفرنيا در کارگاههايى کار مى کنند که نوعى ابر مخصوص استفاده در مبل را برش مى دهند که در برش آن زراتى در هوا پخش مى شود که براى ريه انسان بسيار خطرناک است. آژانسهاى دولتى، مدارس، بيمارستانها و کتابخانه ها در کاليفرنيا قانونا مجبورند که مبلمان مورد نيازشان را از اين توليد کننده که از نيروى کار زندانيان استفاده مى کند، بخرند. سرمايه گذارى در اين رشته توليد بيليونها دلار است که با تغذيه از کارگر زندانى هر لحظه بيشتر مى شود. قوانين کارى مثل سلامت محيط کار، قانون بيمه درمانى يا بيکارى و بقيه قوانين ڡ ?ار شامل کارگران اين رشته توليدى نمى شود. اين کارگران حتى حق تشکل نيز ندارند. حدود ٥٢٣ هزار نفر در زندانهاى آمريکا در حال بيگارى هستند.

روند تغيير سيستم زندان در دورانهاى مختلف جامعه بشرى

استفاده سيستماتيک از زندان به دوران برده دارى بر مى گردد. نظام برده دارى مثل همه نظامهاى طبقاتى به ابزار سرکوب و مجازات و تنبيه نياز داشت که سلطه طبقه حاکم يعنى برده داران را حفظ کند. برده هايى که کوچکترين نافرمانى اى ميکردند در زندان قرار داده مى شدند تا بعد مورد مجازات قرار بگيرند. در آن زمان زندان، مجازات و شکنجه تعريف نمى شد. تعريف شکنجه در آن زمان اين بود که بايد توليد درد کند و به نظر حاکمان آن دوره زندان توليد درد نمى کرد. زندان مکانى بود براى نگهدارى متخلف تا بعد او را به سزاى عملش برسانند يعنى او را اعدام کنند و يا زير شکنجه بکشند. از اينر١ ? براى بررسى تاريخ زندان بايد تاريخ شکنجه و اعدام را مرور کنيم. چرا که در دوره اى از تاريخ بشرى زندان جايگزين بعضى شکنجه ها و يا جايگزين اعدام بخاطر جرمهاى کوچک شد. تکامل نگاه بشر به شکنجه و ديدن زندان بعنوان شکنجه باعث شد که در دوره اى از تاريخ بشرى در کشورهاى اروپايى و امريکا و روسيه، زندان جايگزين اشکال ديگر شکنجه شود.

براى قرنها زندان جاى مردم فقير بود که بيگارى مى کردند و يا براى مجازات کسانى که مرتکب جرمهاى کوچک شده بودند. مثلا در انگليس براى قرنها دولتها دستمزد کارگران را تعيين مى کردند. کارفرمايى که دستمزد بيشترى از آنچه که مقرر بود به کارگر مى داد به ١٠ روز زندان محکوم مى شد. کارگرى هم که دستمزد بيشترى از آنچه که مقرر بود مى گرفت به ٢١ روز زندان محکوم مى شد. قانون سال ١٣٦٠ ميلادى شکنجه جسمى يعنى تحمل شلاق را نيز به مجازات کارگرى که بيشتر از دستمزد قانونى طلب مى کرد، افزود.

طى قرون ١٦ و ١٧ در انگليس زن و مرد، بچه و بزرگ، بدهکار و قاتل همه در يک مکان زندانى مى شدند تا تکليفشان روشن شود. شرايط زندان آنقدر بد بوده که خيلى از زندانيان قبل از تعيين حکم بوسيله نوعى تيفوس معروف به تب زندان مى مردند. طى اين قرون، شکنجه قانون شکنان در ملا عام صورت مى گرفت که هم فرد را بى آبرو کنند و هم مردم را بترسانند. قانون شکن را در حالى به خيابان مى آوردند که پلاکاردى به سينه و يا سر و يا به پشت داشت و محکوميتش روى آن نوشته شده بود. در هر چهارراه و يا کليسا توقف مى کردند و حکم او را مى خواندند و متهم مى بايست به گناهش اقرار کند. متهم با پاهايى لء ?ت در حاليکه فانوسى در دست داشت بايد زانو مى زد و به جنايتى که مرتکب شده بود اقرار مى کرد. متهم مى بايست در پاى چوبه دار نيز دوباره به محکوميت خود اعتراف کند. متهم را با اعدام نمى کشتند. ابتدا او را شکنجه مى کردند و در واقع متهم در حين شکنجه مى مرد. زبان متهمى را که در وجود خدا شک کرده بود سوراخ مى کردند. دست راست قاتل را قطع مى کردند. متهمان اخلاقى را مى سوزاندند. بخاطر استفاده از اين روشهاى شکنجه، برخى از تاريخ نگاران آن صحنه هاى شکنجه محکومان به اعدام را تاتر جهنم مى نامند. متهم گريه مى کند و سعى مى کند که خود را از آن جهنم خلاص کند. توجيه مذهبى آن هم١ ? شکنجه قبل از مرگ اين بود که درد مثل توبه است و باعث مى شود که متهم در دنياى ديگر کمتر مورد غضب خدا قرار گيرد.

هدف اين نمايش هاى جهنمى ترساندن مردم بوسيله خالى کردن عصبانيت قدرت بر سر متهم بود. مردم مى بايست با چشمان خودشان مى ديدند تا مى ترسيدند و به اين وسيله يعنى با شاهد بودن شکنجه در آن شرکت مى کردند. مردم هم حق خودشان مى دانستند که ببينند چه کسى دارد شکنجه و اعدام مى شود. بار اولى که گيوتين استفاده شد مردم اعتراض داشتند که نمى توانستند متهم را ببينند و شعار دادند "چوبه دارمان را به ما پس بدين".

در همين شرايط، يکى از راههاى پاکسازى جامعه از "مجرمين" تبعيد آنها به کشورهاى تحت سلطه بود. آمريکا تا قبل از جنگ استقلال يعنى ١٧٧٦، مثل استراليا و برخى ديگر مستعمرات، مکانهايى بودند که انگليس مجرمين را تبعيد مى کرد. با پايان قرن ١٨ تبعيد هم ديگر امکان پذير نبود و مى بايست راههاى ديگرى پيدا مى کردند. مخالفتهاى زيادى با حکم اعدام براى جرائم کوچک مى شد. از اينرو زندان به همراه کار با اعمال شاقه مطرح شد. در دوران بين ١٧٧٦ تا ١٨٥٧ آنهايى را که محکوم به کار با اعمال شاقه مى شدند به کشتى هايى مى فرستادند که در بندرهايى مثل تيمز، پورتموس يا پليموس قرء ?ر داشتند. مجرمين در آنجا مى بايست طى روز در بدترين شرايط ، کار طاقت فرسا مى کردند و طى شب در انبار کشتى به زنجير بسته مى شدند.

در قرنهاى هجده و نوزده عده اى خواهان ممنوع شدن اعدامها در ملا عام شدند چرا که اين اعدامهاى نمايشى ديگر باعث ترس مردم نمى شدند. در مواردى که مردم اعدام فرد را غيرعادلانه مى دانستند برعليه آن دست به شورش مى زدند. بخصوص زمان اعدام شورشيان، مردم آنها را از چنگ جلاد در مى آوردند و بخشش آنها را به زور مى گرفتند و با توهين به جلاد و قاضى عليه حکم اعدام شعار ميداند. چنين وقايعى که در آن مردم دور چوبه دار جمع مى شدند و صداى متهم را که چيزى ديگر براى از دست دادن نداشت مى شنيدند که عليه قاضى و دولت و قانون و مذهب شعار مى دهد، باعث شد که سنت اعدامهاى نمايشى در م١ ?ا عام زير سوال برود. اين مراسمها که براى ترساندن مردم از شاه و قوانين برپا مى شد، تبديل شده بودند به صحنه هايى که در آن مقامات مسخره مى شدند و متهمين تبديل مى شدند به قهرمانان. در قرن هجده اين نوع محکوميتها ديگر بوسيله طبقات پائين جامعه حمايت نمى شدند. اعدام در ملا عام ممکن بود موجب شورش مردم شود.

اين خطر وجود داشت که نمايش هاى جهنمى اعدام به همراه شکنجه که براى ارعاب مردم صورت مى گرفتند مورد غضب مردم قرار گيرند. در روزهاى نمايش مردم به سر کار نمى رفتند و نيروهاى دولتى و انتظامى مورد توهين و تمسخر قرار مى گرفتند. مردم به سربازان و نگهبانان و جلاد سنگ پرت مى کردند. مردم با نيروهاى نظامى وارد درگيرى مى شدند و سعى مى کردند که يا متهم را آزاد کنند و يا او را بکشند تا زجر نکشد. مردم، متحد متهم مى شدند و نيروهاى دولتى و انتظامى سعى مى کردند که اين اتحاد را از بين ببرند. در اواخر قرن هفدم در يکى از اين نمايشها متهم به مرگ با جلاد دست به يخه شده و نمايء ? شکل معکوس پيدا مى کند. مردم شورش مى کنند و متهم را نجات داده و به دنبال جلاد فرارى مى دوند.

طى پروسه اى زندان جاى شکنجه و اعدام در ملا عام را گرفت. مولفه هاى زيادى در اين جايگزينى نقش بازى کردند. يکى از اين مولفه ها اين بود که در برخى از اين اعدامهاى نمايشى متهم تبديل مى شد به قهرمان. چرا که خواندن جرمهاى او تبليغى براى او بود. مثلا جرم متهم اين بود که برعليه قانون، ثروتمندان، قدرتمندان و ماليات بگيران ايستاده است و يا ماليات نپرداخته است. بنابراين بعنوان يک مبارز معرفى مى شد. اگر مردم نمى توانستند او را از شکنجه و مرگ نجات دهند، خاطره او را پس از مرگ حفظ مى کردند و براى او مقبره اى مى ساختند.

تا ١٨٢٠ در انگلستان "خائنين" را چهار شقه مى کردند، ولى بعد از آن دولت ديگر جرات چنين کارى را نداشت. هرچند هنوز شلاق زدن در ملا عام در مورد بعضى از متهمان صورت مى گرفت. نويسندگان و روشنفکران عليه اعدام در ملا عام مى نوشتند. در نيمه دوم قرن هيجدهم اعتراض عليه اعدام در ملا عام زياد شد. از اينرو فيلسوفان، تئوريسينهاى حقوق، وکلا و نمايندگان مجلس و قانون نويسان مخالف اعدام در ملا عام شدند. ديگر اعدام در ملا عام قابل تحمل نبود. نوع ديگرى از تنبيه و محکوميت مورد نياز بود. در پايان قرن هجدهم در قوانين جزايى رفرم صورت گرفت. اعدام در ملا عام در انگليس در ! سال ١٨٣٤ ممنوع شد و در فرانسه در سال ١٨٣٢. از آن به بعد کسانى را که به جان شاه سو قصد کرده بودند در ملا عام شکنجه و اعدام نمى کردند. زندان، سلول انفرادى، بردگى، کار با اعمال شاقه، ممنوعيت ورود به منطقه و تبعيد بعنوان اشکال جديد محکوميت مورد استفاده قرار گرفتند. نوع جديد مجازات و محکوميت بر اين نظر استوار بود که متهم را بايد بدون ايجاد درد کشت. بايد زندانى را از همه حقوق محروم کرد. در سيستم جزائى جديد در اروپا روح متهم مورد قضاوت قرار گرفت. قبل از سالهاى ١٧٨٠ تا ١٨٢٠ که سالهاى رفرم در اروپا بودند، زندان و بازداشت جزو سيستم جزائى نبودند. بخاطر اعتراض! ات زياد در قرن ١٩ به جز در مورد قاتل، زندان جاى اعدام را گرفت.

بدن بعنوان هدف مجازات يعنى شکنجه کردن، قطع کردن اعضا بدن، تکه تکه کردن و مرده و يا زنده به نمايش عمومى گذاشتن بدن متخلف از اروپا رخت بربست. خيلى از جرمها که مربوط به حکومت مذهب بود، مثل عليه مذهب و خدا حرف زدن، خاصيت جرم بودنشان را از دست دادند. دوران تازه اى شروع شده بود و سيستم جزائى جديدى لازم بود.

سيستم تواب سازى در اروپا

در اين روند تغيير سيستم زندان و کلا مجازات است که سيستم تواب سازى در اروپا مطرح مى شود. بدين ترتيب که سيستم جزائى، زندان را بعنوان مکان تواب سازى جايگزين روشهاى تنبيهى ديگر کرد. در انگليس قانون تواب سازى در سال ١٧٩٩ تاکيد بر اين داشت که هر زندانى را بايد در يک سلول در سکوت مطلق قرار داد و از او کار کشيد. سيستم تواب سازى براى اين مورد استفاده قرار گرفت که مجرم را تغيير دهد و او را تبديل به فردى کند که به قوانين تمکين کند. اولين زندان تواب سازى در انگليس در ١٨١٦ در ميل بنک لندن درست شد. ٨٦٠ زندانى را در سلولهاى انفرادى قرار دادند که در طى روز مى توانست! ند در کنار يکديگر کار کنند. گروههاى مذهبى خواهان تبديل زندان به مکانهاى اصلاح و يا تواب کردن مجرمين بودند و نقش زيادى در تغيير سيستم و تبديل زندان به خانه هاى اصلاح و يا تواب کردن زندانيان داشتند. با سيستم جديد جزائى و قانون تواب سازى زندانهاى زيادى با اين ايده که هر زندانى بايد در يک سلول قرار بگيرد، ساخته شدند. در طى ٦ سال بين سالهاى ١٨٤٢ تا ١٨٤٨، ٥٤ زندان جديد با هدف تواب کردن زندانيان در انگليس ساخته شد.

قاضى هاى مربوط به سيستم تواب سازى حق تعيين تکليف زندانى را داشتند. هدف، تغيير زندانى بود. زندانى مى بايست زير نظر مداوم قرار مى گرفت و اطلاعات مربوط به هر زندانى، روحيات و رفتارش، ميزان تغييرش و نظراتش مى بايست ثبت مى شد. نظارت مداوم زندانيان و زندانبانان براى کنترل و تواب کردن زندانيان لازم بود. نظر بر اين بود که در رابطه با پرونده زندانى، مسئول بند و رئيس زندان بهتر از دادگاه و قاضى مى توانند نظر بدهند که تا چد حد تغيير کرده يعنى تواب شده است يا نه. کسانى که به زندانى نزديکتر بودند بخاطر تحت نظر داشتن آنها، شناخت، اطلاعات و تشخيص شان از زندانى ١ ? تفاوتها و تغييراتش بهتر مى توانستند نظر بدهند که زندانى مى تواند آزاد شود و يا بايد همچنان در زندان بماند.

٭٭٭

طرفداران اصلاحات سيستم جزائى در اروپا همچنان به فشارهايشان ادامه دادند که منجر به جدا کردن جوانان از بقيه زندانيان در پايان قرن ١٩ شد. قانون جلوگيرى از جرم سال ١٩٠٨، کار با اعمال شاقه به همراه آموزش در يک فضاى اخلاقى را براى جوانان مجرم تعيين کرد که فرد مى بايست طى پروسه اى تا قبل از آزادى تغيير خود را نشان دهد.

اولين زندان باز در سال ١٩٣٣ ساخته شد و همچنان در خيلى از کشورها استفاده مى شود. استفاده از زندان باز به اين شکل است که زندانى طى روز در بيرون از زندان کار مى کند و شب به زندان بر مى گردد. ساختن زندان باز بنابر اين تئورى بود که فرد را نمى توان در زندان براى زندگى در دنياى آزاد آموزش داد. قانون جزائى ١٩٤٨ بيگارى در زندان، کار با اعمال شاقه و شلاق زدن زندانيان را ممنوع کرد.

جديدترين روش زندانى کردن فرد، روش کنترل الکترونيکى است که آمريکا از ١٩٨٤ و کانادا از سال ١٩٩٢ از آن استفاده مى کنند. کنترل الکترونيکى به اين شکل کار مى کند که زندانى مى تواند آزاد باشد ولى بايد از محدوده اى که برايش تعيين مى کنند خارج نشود. او مى تواند در خانه اش و همراه خانواده اش زندگى کند و روزها به محل کارش برود. به مچ دست و يا پاى "مجرم" وسيله الکترونيکى وصل مى شود و با استفاده از تلفن، وسيله ديگرى در خانه زندانى نسب مى گردد که با کنترل آن مى فهمند که زندانى در خانه است يا نه. در واقع با کنترل الکترونيکى مى توانند ٢٤ ساعته زندانى را تحت نظر! داشته باشند. اين روش بر روى همه نوع زندانى امتحان شده، حتى آنهايى که مرتکب قتل شده اند. کشورهايى که از اين تکنيک استفاده مى کنند به خاطر ارزانتر بودن آن نسبت به زندان، قصد دارند هرچه بيشتر از اين تکنيک استفاده کنند. در سوئد هزينه اين نوع زندانى، يک سوم هزينه نگهدارى او در زندان است.

٭٭٭

زندان در جمهورى اسلامى

بعد از مرورى بر تاريخ زندان در اروپا به مقوله زندان در جمهورى اسلامى ميپردازم.

من هم مثل خيلى از ايرانيان، زندان چند قرن پيش اروپا را تجربه کردم. اين تجربه تنها در کابوسهاى شبانه نبود. کابوسى به درازاى تحمل شلاق در روز روشن بود. کابوسى به درازاى تحمل شنيدن ضربه هاى شلاق بر کمر دوست بود. کابوسى بود که در آن دوستانم را براى آخرين بار مى بوسيدم و در حاليکه براى اعدام مى رفتند بدرقه شان مى کردم. کابوسى که در آن اشک محبوس بود. کابوسى که همچنان در نگرانى براى مردم ادامه دارد. اين کابوسهاى روزانه در اعدام و قتل و ترور و شکنجه هاى خيابانى و پنهانى تکرار مى شوند.

با نگاهى سريع به تاريخ بشرى مى توان ديد که با مردم در ايران طى بيست و سه سال گذشته يکباره رفتارى شد که قرنهاى قبل از ١٩ اروپا و يا حتى قرون ١٤ و ١٥ اروپا شاهد آن بود. مردم يکباره شاهد اعدامهاى خيابانى و يا شلاق زدن در ملا عام شدند. جمهورى اسلامى براى تثبيت خود در اوايل دهه ٦٠ دست به کشتارهايى زد که مذهب قرنها قبل در اروپا جرات انجامش را داشت. سوزاندن کتاب و کشتن انسانها بخاطر حرف و نوشته ها يشان وظيفه اى بود که اين رژيم تنها با اسلامى بودنش مى توانست دست به آن بزند. کشتار و زندانى کردنهايى که همچنان ادامه دارد حتى در روش اجراى حکم با آنزمان اروپا تفا! وت چندانى ندارند. عکس جوانان بر دار در خيابانها سمبل عقب ماندگى رژيمى است که سالهاست از تاريخ تکامل بشر دور افتاده است و وصله ناجورى بر پيکره بشر امروزى است.

اتفاقى که براى جان هوس در قرن ١٥ در اروپا رخ داد، امروز در ايران و کشورهاى اسلام زده مى افتد. بد شانسى جان هوس اين بود که در دوران انگيزاسيون بدنيا آمد. همان دورانى که انگيزه انسانها را بو مى کشيدند و بنابر آن انسانها رامى سوزاندند. جان هوس يکى از ميليونها انسانى بود که در آن دوران، قربانى بربريت شد. او در سال ١٣٦٩ ميلادى بدنيا آمد و پروفسور دانشگاه پراگ شد. جان هوس بر عليه معجزه حرف زد، بخاطر همين کتابهايش را در ٦ جون ١٤١٠ سوزاندند. در سال ١٤١٤ کليسا او رامتهم به اين کرد که برعليه کليسا و خدا حرف زده و در ٦ جون سال ١٤١٥ او را سوزاندند و خاکسترش را ب١ ? راين ريختند. همانطور که مى بينيد فاصله تفاوت آن تاريخ تا امروز جمهورى اسلامى را تنها نام متفاوت مجرم و شيوه مرگ او و مذهبى که اين جنايت را مرتکب مى شود پر مى کند و بس.

در مقايسه تاريخ جمهورى اسلامى با تاريخ قديم بشر در بخشى ديگر از کره زمين مثلا اروپا، آدم احساس مى کند که بنيان گذاران و دست اندرکاران اين رژيم و طرفدارانش از نظر تکاملى در مقطعى از تاريخ متوقف شده اند. و آن مقطع قبل از انقلاب فرانسه و تغييراتى است که انقلاب فرانسه بر اروپا و بخش زيادى از دنيا گذاشت. مقايسه اين دو تاريخ يعنى تاريخ جمهورى اسلامى با تاريخ رشد بشرى در استفاده از روشهاى شکنجه نشان مى دهد که نزديکى روشهاى شکنجه اسلامى با روشهاى شکنجه کليسايى باعث اين انطباق شده است. گذشته از شباهتهايى که در اين دو تاريخ يعنى بين حکومتهاى جمهورى اسلام! ى و حکومتهاى قرون بربريت در اروپا وجود دارد شباهتهايى هم بين روند تکاملى اذهان مردمى مى بينيم. هرچند در يکى يعنى در اروپا قرنها طول کشيد که مردم به ماهيت مذهب پى بردند و برعليه حکومت آن مبارزه کردند، ولى در ايران چند سالى بيشتر از حکومت مذهب نگذشته بود که مردم از آن متنفر شدند. حالت ضد مذهبى مردم در ايران در حال حاضر بخاطر شرايط متفاوت دنيا بيشتر از دوران انقلاب فرانسه در اروپاست. ولى يک تفاوت نيز به چشم مى خورد و آن اين است که عليرغم اينکه در شورشهاى شهرى اماکن مذهبى بدست مردم به آتش کشيده شده اند، ولى هنوز اعدامهاى خيابانى رژيم به ضد خود تبديل ١ ?شده است. هنوز مردم به محله هايى که قرار است اعدام کنند حمله نمى کنند تا متهمان را نجات دهند. و اين پديده يعنى حمله به جلاد و نجات متهم يکى از پديده هايى بود که باعث شد اعدام در ملا عام در اروپا متوقف شود. هرچند در بعضى از مکانهايى که قرار بوده سنگسار صورت بگيرد در ايران هم مردم مانع از اجراى حکم شده اند. ولى اين پديده اى عمومى نيست و متاسفانه رژيم توانسته تا اين حدى پيشروى کند که در خيابانها نمايش مرگ و سرکوب را به اجرا در آورد. اين پيشروى را تنها مردم با پيشروى خودشان مى توانند به پس نشستن رژيم تبديل کنند. يکى از راههاى عقب نشاندن رژيم از اين حرکتها! ى قرون وسطايى، حمله به مکانهايى است که قرار است در آنها سنگسار، شکنجه و اعدام صورت گيرد. بايد عملا مانع اجراى حکم شد. صحنه اعدام بى گناهان را بايد تبديل به صحنه اى کرد که در آن جلاد و پاسدار و حزب اللهى پا به فرار مى گذارند.

طبقات حاکم از هم ياد مى گيرند تا حکومتشان را حفظ کنند. روشهاى تواب سازى قرنهاى گذشته اروپا در ايران استفاده شد. تاريخ نشان مى دهد که مقوله تواب و تواب سازى ساخته رژيم ايران نبوده و نيست. در واقع اين تنها ايران نبود که از اين روش استفاده کرد. خيلى از کشورها از اين روش استفاده کردند. بخصوص کشورهايى که انقلابى را پشت سر گذراندند، رژيمها از اين روش در سرکوب بچه هاى انقلاب استفاده کردند. در ايران رژيم با استفاده از شکنجه، بخشى از زندانيان را تواب کرد و بعد با استفاده از اين توابها به سرکوب وحشيانه تر زندانيان و درهم شکستن شان رفت.

هدف رژيم اسلامى در استفاده از شکنجه هاى قرون وسطى، سيستم تواب سازى و غيره، در هم شکستن توقع مردمى بود که انقلاب کرده بودند و رفاه و آزادى مى خواستند. انقلاب عظيمى رخ داده بود و انتظار مردم از زندگى را بالا برده بود. براى تقابل با فرهنگ جامعه که تحت تاثير انقلاب رشد کرده بود رژيم از فرهنگ قرون وسطى استفاده کرد. از لباس پوشيدن و زندگى شخصى مردم گرفته تا زندگى اجتماعى شان را کنترل کرد تا مردم را از سطحى که قرار داشتند عقب بنشاند.

رژيم اسلامى به عنوان رژيم حاکم سيستم سرمايه دارى بحران زده اى که از رژيم شاه تحويل گرفته بود، مى بايستى مردمى را که رژيم شاه از عقب راندنشان عاجز شده بود، به عقب براند. رژيم دست به سرکوبى زد که مردم را از نظر فرهنگى، سياسى و مطالبات اقتصادى شان عقب براند. فشار روى زندانيان براى تواب کردن آنها بخشى از پروژه اى بود که کشتارهاى خيابانى نيز بخشى از آن بود. فشار براى تواب کردن را نمى توان از پروژه اى که به عهده خلخالى گذاشته شد جدا کرد. پروژه تواب سازى در شکستش به کشتار ٦٧ ختم شد. و همه اينها براى اين بود که رژيم بتواند با اتکا به مردمى بى توقع، با استفاء ?ه از نيروى کار ارزان، بحران اقتصادى را پشت سر بگذارد.

اين همان شرايطى بود که خمينى در يک جمله خلاصه اش کرد و آن اينکه "اقتصاد مال خر است". يعنى کسى حق ندارد خواسته اقتصادى داشته باشد. کسى نمى بايست رفاه بخواهد چرا که رفاه مربوط به مسائل اقتصادى مى شد که مال خر بود. هرکس کار و دستمزد و خواسته هايى که موجب انقلاب شد را مى خواست، ضد انقلاب بود. جنگ را شروع کردند تا هر کس که حقوق اوليه انسانى را خواست بگويند مردم دارند در جنگ کشته مى شوند و چنين خواسته هايى دور کردن انقلاب از اهدافش است. اين حکومت خدا بود و هر کس که بر عليه رژيم بود بر عليه خدا بود. در بطن اين شرايط بود که در زندانها رژيم فشارش را زياد کر! د تا زندانيان را تواب کند.

مصاحبه تلويزيونى

روشهاى شکنجه و تواب سازى زندانيان، گذشته وحشى را به زمان حال ما پيوند مى زند. نمى توان از روش هاى تواب سازى در اروپا و در جمهورى اسلامى حرف زد ولى از اعتراف نگفت. در ائدئولوژى مذهبى اعتراف مهمترين نمود تغيير و يا به زبان مذهبى توبه است. در قرن شانزده هدف مجازات در ايالات آلمان (٣٠٠ ايالت) اعتراف گرفتن از زندانيان بوسيله شکنجه بود. مثل قرنهاى گذشته در اروپا، هنوز هم، رژيم ايران بوسيله شکنجه، زندانيان را مجبور مى کند که در مصاحبه ها شرکت کنند و به نفى فعاليتهاى سياسى و نظراتشان بنشينند. اگر در آن زمان تلويزيون نبود و متهم مى بايست در ملا عام به گناه! انش اعتراف کند، جمهورى اسلامى هم از تکنولوژى مدرن يعنى تلويزيون استفاده مى کند و هم از همان روش قرون وسطائى. يادم مى آيد که در زندان شبى ما را به زور به حسينيه اوين بردند تا يکى از نمايشهاى لاجوردى را تماشا کنيم. تعدادى زندانى را که مى خواستند در نيمه شب اعدام کنند به زور شکنجه به آنجا آورده بودند که قبل از اعدام ابراز پشيمانى کنند. صحنه اى وحشيانه و اعصاب خردکن بود. همه مى دانستند که اين آخرين لحظات زندگى آنهاست. برخى از آنها در حال توبه گريه مى کردند. لاجوردى مى گفت گريه آنها بخاطر پشيمانى از فعاليتهاى سياسى شان است. ولى آنها به حال خود گريه مى کء ?دند که مجبور شده بودند آرمانى را که مى رفتند سر بر راهش بگذارند، قبل از اعدام بى ارزش و پوچش بنامند.

هدف اين مصاحبه ها در همه کشورها و قرنهاى متفاوت وادار کردن مردم به تمکين از قدرت سياسى و ترساندن آنها از مبازه با رژيم حاکم است. مصاحبه کنندگان از رژيم طلب بخشش مى کنند و بدينوسيله خودشان را بى اعتبار مى کنند. مصاحبه کنندگان با معرفى کردن خودشان بعنوان خائن، جاسوس و مجرم، خود را از نظر سياسى و اخلاقى بى اعتبار مى کنند. مصاحبه از نظر خيلى از مصاحبه کنندگان خودکشى سياسى است. همه مصاحبه کنندگان اعلام مى کنند که خودشان خواهان مصاحبه بوده اند. اين در حالى است که هيچ يک از اين مصاحبه ها قبل از دستگيرى صورت نگرفته است.

با نگاهى به مصاحبه هاى قرون گذشته در اروپا مى بينيم که اين اعترافات نقش مهمى در سيستم قضائى و مذهبى داشته اند، ولى اعترافات مربوط به مسائل جنسى از همه اعترافات مهمتر بوده اند. شايد بخاطر همين هم است که در زندانهاى جمهورى اسلامى هم وقتى که زندانى اى را آنقدر تحت فشار قرار مى دادند که حاضر به هر کارى بود، در مقابلش مصاحبه و اعتراف به هواهاى نفسانى را مى گذاشتند. مسئول زندان و زندانى هر دو مى دانستند که تاترى دروغين را برپا کرده اند، ولى زندانى بخاطر فرار از شکنجه و زندان، داستان سازى مى کرد. مصاحبه کننده از تمايلات جنسى اش نسبت به ديگران و يا از روء ?بط جنسى دوستانش با يکديگر مى گفت. مثل مسيحيت که بدنبال انگيزه هاى نفسانى بد مى گشت، رژيم اسلامى هم سعى مى کند زندانى را از همان هواهاى نفسانى پاک کند.

***

ضرورت زندان سياسى

در بخشى از دنيا مثل اروپا بدلايل مختلف، دوران زندانى سياسى به سر رسيده است. ضرورت زندان سياسى در کشورهايى مثل ايران را بايد در شرايط اقتصادى اجتماعى آن جستجو کرد. تفاوتى که بين کشورى مثل ايران براى سرمايه گذارى و کشورهاى اروپايى وجود دارد ضرورت زندان سياسى را ايجاب مى کند. توليد سود براى سرمايه در اروپا هزينه اى بيش از کشورى مثل ايران دارد.

کارگر در ايران نبايد حق تشکل داشته باشد، نبايد حق اعتصاب داشته باشد تا حق اعتراض نداشته باشد و سرمايه بتواند سود مورد دلخواهش را داشته باشد. امروزه در سايه همين سطح از سرکوب است که حتى آن دستمزد ناچيز را هم بعداز ماه و سال کار کردن ها نمى پردازند. در واقع زندان سياسى و استبداد در کشورى مثل ايران اساسا و در ابتدا يک ضرورت اقتصادى است. با نگاهى به عمکرد برخى از شرکتهايى که در کشورهاى ديگر جنس توليد مى کنند راحت تر مى شود اين مسئله را درک کرد. مثلا توپ فوتبال ١٠ دلارى در کشورى که بخاطر استبداد، کارگر ارزان دارد ١٠ سنت توليد مى شود. در حاليکه اگر همان ء ?وپ فوتبال در اروپا توليد مى شد بخاطر تفاوت قيمت نيروى کار چندين برابر خرج بر مى داشت.

علت اينکه بخشى از نيروهاى سياسى اپوزيسيون مخالف هر نوع زندان و جرم سياسى نيستند و ضرورت زندان سياسى را به نوعى توجيه ميکنند، اساسا به دليل همين درک روشن آنها از ضرورت زندان و جرم سياسى در سيستم مورد نظر آنهاست.

علت اينکه سلطنت طلبان و کلا نيروهاى راست از حالا بحثى در مورد آزادى سياسى بى قيد و شرط ندارند اين است که مى خواهند استبداد را در آينده حفظ کنند. آنها نيز در آينده به زندان سياسى نياز خواهند داشت چرا که ميخواهند با تکيه بر نيروى کار ارزان سود کلان توليد کنند. در سيستم فکرى آنها، رفاه تنها براى بخشى از جامعه امکان پذير است که سرمايه دارد. در واقع آن بخشى که از قبل کار ديگران پولدار شده است. و براى حفظ رفاه آن بخش بايد زندان سياسى داشت که دست بقيه را کوتاه نگه دارد. آنها نيز نياز به کنترل مردم خواهند داشت تا بتوانند کارگر را به ارزانترين قيمت استثمار ! کنند و مردم را در فقر نگه دارند و کسى هم صدايش در نيايد. ضرورت زندان سياسى براى حفظ شرايطى است که در آن کار و کارگر ارزان است، کار بچه قانونى است و کارگران بيمه بيکارى و بيمه درمانى ندارند. شرايطى که در آن سلامتى محيط کار مفهومى ندارد، چرا که ميزان سود را پائين مى آورد.

ادامه ...





















Copyright: gooya.com 2016