چهارشنبه 3 دی 1382   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جامعه بدون زندان، بخش دوم، نسرين پرواز

چرا رژيمها داشتن زندانى سياسى را پنهان مى کنند؟

اينکه رژيمها داشتن زندانى سياسى را پنهان مى کنند به اين علت است که نمى توانند از داشتن زندان سياسى دفاع کنند. رژيمها منکر داشتن زندانى سياسى هستند و زمانى که در برخورد با رقبا و مجامع بين المللى مجبور مى شوند که در زندانهايشان را کمى باز کنند، زندانيان را پنهان مى کنند. زندانيان را جابجا مى کنند، در و ديوارهاى زندانهايشان را رنگ مى کنند که چهره ديگرى از زندان و زندانيان نشان دهند. نمونه هاى زيادى از اين وقايع يعنى پنهان کردن و يا چهره دروغين از زندان سياسى نشان دادن هستند که من در اينجا تنها به سه نمونه آن اشاره مى کنم.

- سال ١٩٩٠ گروه حقوق بشر به سرپرستى گالين دوپول به ايران آمدند که از زندانها ديدن کنند. چند روز قبل از بازديد آنها ما را جابجا کردند تا بتوانند اتاقمان را رنگ کنند (آنهم چه رنگ بى کيفيتى، دست به ديوار مى زديم دستمان رنگى مى شد). ما از طريق ملاقات مطلع شديم که خانواده هايمان اسامى ما را به آنها داده اند و در عرض يکى دو روز آينده بازديد صورت خواهد گرفت. زندانيان با يکديگر بحث مى کردند. بعضى ها فکر مى کردند که بايد با گروه حقوق بشر حرف زد و گفت که در زندان چه مى گذارد. بخصوص در مورد اعدامهاى سال ١٩٨٨ معتقد بودند که بايد به آنها گفت که چقدر کشتند و شکنجه کء ?دند. عده اى هم معتقد بودند که اين برخورد راست روى است و گروه حقوق بشر يک گروه بورژوائى است و صحبت با آنها درست نيست و هيچ فايده اى هم ندارد. هر کس تصميم خودش را گرفته بود که با ورود آنها چه برخوردى خواهد کرد. بعضى ها خودشان را آماده کرده بودند که چه بگويند و بعضى ها هم قرار بود که گروه را بايکوت کنند، يعنى با آنها حرف نزنند.

يکى از آن روزها وقتى از خواب بلند شديم و رفتيم به راهروى ٢١٦ که فلاسک چايى را بياوريم با تعجب متوجه ديوارى شديم که در ميان راهروى بزرگ ٢١٦ کشيده شده بود. ديوار را در عرض يک شب کشيده بودند. معلوم بود که آنروز گروه حقوق بشر از زندان ديدن خواهند کرد. رژيم آن ديوار را کشيده بود تا بندهاى ٣ و ٤ را که ما در آنها بوديم از بندهاى ١ و ٢ که تعداد کمى تواب در آنها بودند جدا کند. و در نتيجه گروه حقوق بشر، درهاى بندهاى ما را نبيند و متوجه بندهاى ما نشود. گالين دوپول آن روز از زندان بازديد کرد بى آنکه بداند ما پشت ديوار بوديم. آنها با خود سگى نياورده بودند که ما را اء ? پشت ديوار بو بکشد! ديوارهاى اوين به گروه گالين دوپول نگفتند که شاهد کشتار هزاران انسان در سالهاى گذشته بخصوص در يک سال و نيم پيش از آن (تابستان سال ٦٧) بودند.

- در دوران جنگ جهانى دوم در يکى از زندانهاى روسيه (باتيرکى) شبى زندانبانان وارد سلول شماره ٧٢ مى شوند و از زندانيان مى خواهند که با کليه وسايلشان به راهرو بيايند. در بين زندانيان شايعه مى شود که مى خواهند آنها را اعدام کنند. ٥٠ تا از زندانيان را به اتاق کنارى هل مى دهند تا به سختى جايى براى خواب پيدا کنند (سلولها پر از زندانى بوده اند و درهايشان بسته بوده است ). زندانبانان بقيه زندانيان سلول ٧٢ را که ٢٥ نفر مى شدند به صف کرده با خود مى برند. زندانيان وارد محوطه اى مى شوند که نه اتاق شکنجه بود و نه سالنى که در آن اعدام مى کردند، بلکه رخت کن حمام بود. زند! انيان هر ده شب يکبار مى توانستند از حمام استفاده کنند. با اينکه آن شب، شب حمام زندانيان نبوده، با اين حال زندانيان چيزى نمى پرسند. شرايط آنها آنقدر سخت بوده که فکر مى کردند از هر شرايطى بايد استفاده شان را بکنند. زندانيان لباسهاى مندرس، کثيف و تيره شان را در مى آورند و در قسمتى که براى ضدعفونى شدن بوسيله حرارت است، آويزان مى کنند. زندانيان در رخت کن حمام در حالى منتظر مى مانند که نمى دانستند معنى اين کار نگهبانان چيست. آنها آنقدر لاغر بودند که نمى توانستند روى باسنشان روى زمين سخت بنشينند. از آنجايى که زمان مى گذرد و در حمام براى حمام کردن باز نمى! شود، فکر مى کنند که در آن اتاق با گاز سمى خيلى زود کشته خواهند شد. بعضى ها حتى بوى گاز را هم احساس کردند. تا اينکه در باز مى شود و چهار آرايشگر با آينه وارد مى شوند که دو تا از آنها آمريکايى بودند. بر عکس هميشه موى سر و ريش زندانيان به دقت و تميز اصلاح مى شود. زندانيانى که دوست نداشتند ريششان را بزنند، برعکس هميشه اجازه پيدا مى کنند که آنرا نزنند. در پايان وقتى آنها وارد حمام مى شوند بجاى صابون مايع بوگندوى هميشگى که به کف دستشان مى ريختند، به هر زندانى يک ابر و يک صابون خوش عطر داده مى شود. مثل هميشه در حمام بسته مى شود و زندانيان خود را مى شورند. زندء ?نيان که حالا دچار خوشبينى شده بودند، سر اين بحث مى کردند که يک دولت دمکراتيک به جاى حکومت استالين آمده است. در حمام دوباره باز مى شود و زندانيان عجيب ترين صحنه ممکنه را مى بينند! هر يک از زندانيان يک حوله نرم بعلاوه يک کاسه پر از سوپ که برابر با غذاى شش روزشان بوده دريافت مى کنند. زندانيان حوله ها را رها کرده و به سرعت سوپ را سر مى کشند. رئيس زندانبانان دستور مى دهد که يک کاسه سوپ ديگر هم به آنها بدهند و اين بار هم زندانيان آنرا سريع سر مى کشند. بعد از سوپ به آنها سيب زمينى مى دهند. آنهم نه يخ زده، خراب يا سياه بلکه سيب زمينى سالم و خوب. بعد از آن رئيس ء ?ندانبانان براى زندانيان سخنرانى اى مى کند. مى گويد: همه شما شهروندان خوب روسى هستيد و بطور موقت از جامعه دور شده ايد، بعضى ها براى ده سال بعضى ها براى بيست و پنج سال. تا حالا عليرغم پيشنهادات رفيق استالين، کارکنان زندان رفتار بدى با شما داشته اند. حالا همه چيز درست خواهد شد. از حالا به بعد شرايطتان مثل خانه خواهد بود. از حالا به بعد اين امتيازات را خواهيد داشت:

١. آزادى اجراى مراسم مذهبى خواهيد داشت.

٢. مى توانيد روى تخت خود شب و يا روز دراز بکشيد.

٣. هر وقت که بخواهيد مى توانيد از اتاق بيرون آمده و به دستشويى برويد.

٤. مى توانيد خاطراتتان را بنويسيد.

البته شما حق کارهاى زير را نيز نخواهيد داشت:

١. بينى تان را با ملافه و يا پرده زندان پاک کنيد.

٢. تقاضاى غذاى بيشتر کنيد.

٣. وقتى بازرس به اتاق مى آيد، کارکنان زندان را دچار تناقض کرده، سوال و يا شکايت کنيد.

٤. بدون اجازه از روى ميز سيگار برداريد.

هرکس اين مقررات را رعات نکند براى پانزده روز به سلول انفرادى فرستاده خواهد شد و بعدا به کمپهاى سيبرى فرستاده خواهد شد. بعد از اتمام سخنان رئيس زندان، براى زندانيان لباس مى آورند. هر يک از زندانيان يک شورت ابريشمى آبى دريافت مى کنند. بعد بلوز و کراوات و چکمه و کت و شلوار به آنها مى دهند که بپوشند. همه اين کارها همه شب طول مى کشد، صبح زندانيان به سلول ٧٢ بر مى گردند و در راهرو متوجه فرشى مى شوند که تا جلوى دستشوى انداخته شده است. با وارد شدن به اتاق متوجه تغيير اتاق يعنى رنگ شدن آن مى شوند. روى ديوارها حتى کبوترهايى که روبانهايى بر نوک داشتند نقاشى شد! ه بوده اند. يک آينه بزرگ در اتاق مى بينند. تختهاى قبلى در اتاق نبودند. بجاى آنها تختها با رختخوابهاى تميز و شيکى جايشان بودند. در کنار هر ٢٥ تخت يک کمد قرار داده شده بود. کتابخانه هايى روى ديوارها قرار داشتند که پر بودند از کتابهاى مارکس، انگلس و کتابهاى ديگر. ميز وسط اتاق با روميزى تزئين شده بود و روى آن زير سيگارى و پاکتهاى باز نشده سيگار قرار داشتند. زندانيان که خوب خورده بودند و بخاطر بى خوابى شب احساس خستگى مى کردند خوابيدند. برعکس هميشه که از گرما خوابشان نمى برد، بخاطر برداشتن موانع پنجره، باد خنکى وارد سلول مى شد که مانع از آزار حشرات و گرم! ا مى شد. رئيس زندان در جلوى در باز ايستاده بود و مراقب بود که کسى سيگار ندزدد. ظهر زندانبان وارد اتاق مى شود و زندانيان را بيدار مى کند که سريع جايشان را جمع کنند و لباس بپوشند. ميز گردى با روميزى سفيد به اتاق مى آورند که پر از مجله هاى متفاوت و از جمله مجله آمريکايى بوده است. در ميان تعجب زندانيان صداهايى از راهرو شنيده مى شود. صداى رئيس زندان مى آيد که از زندانبان مى خواهد که در سلول ٧٢ را باز کند تا خانم R يکى از سلولها را بازرسى کنند. خانم R به همراه منشى و مترجم و دو خانم و رئيس زندان و تعداد ديگرى لباس شخصى وارد اتاق مى شوند. خانم R که براى حقوق بشر ! کار مى کرد مى خواست با چشم خودش ببيند که کمکهاى سازمان ملل چگونه در شوروى تقسيم مى شود و آزادى سياسى چگونه است. خانم R روى يکى از صندلى هاى راحتى اى که روز قبل به سلول آورده شده بود مى نشيند و از طريق مترجم شروع به حرف زدن مى کند. خانم R از اينکه سلول اينقدر تميز و بدون حشره بود خوشحال مى شود.

- در ٢٣ جون ١٩٤٤ گروهى از طرف صليب سرخ بعلاوه نماينده وزارت امور خارجه دانمارک و رئيس صليب سرخ دانمارک و نماينده صليب سرخ جهانى در برلين به همراه کارمندان بالاى نازى در برلين و پراگ، از يکى از کمپهايى که براى نگهدارى از جهودها استفاده مى شد، ديدن کردند. اين کمپ در واقع شهر کوچکى بود به نام ترزين به زبان چکسلواکى و ترزينتاد به زبان آلمانى که در ٦٠ مايلى شمال پراگ بود و از سال ١٩٤١ تا ٤٥ از آن بعنوان کمپ جهودها استفاده کردند. قبل از بازديد طبق برنامه هميشگى تعدادى را براى سوزاندن به صف مى کنند، مسئول انتقالى دختران زيبا را از صف بيرون مى کشد و در کم١ ? نگه مى دارد که براى بازديد در کمپ باشند. مسئولين کمپ طورى برنامه ريزى مى کنند که بازديد کنندگان با رضايت از وضع کمپ، آنجا را ترک کنند و تنها چيزهايى را ببينند که بايد ببينند. قبل از بازديد همه جا را چنان تمييز مى کنند که همه چيز برق بزند. اعلام مى شود که سلام نظامى دادن در حضور بازديد کنندگان ممنوع است. قرار بر اين بوده که راهنماى گروه با دستش علامت اينکه گروه دارد مى آيد را و اينکه چه بايد ببينند را بدهد. "اولين علامت را وقتى که ماشين وارد خيابان شد مى دهم. دومين علامت به معناى اين است که آنها دارند از پله ها بالا مى آيند. سومين علامت که پائين آوء ?دن دستم است به معناى شروع موسيقى براى خوش آمد گويى است."

در يکى از خيابانها گروه "شانسى" با گروهى از دختران روبرو مى شود که در حال رژه بودند. در خيابان ديگر با نان پزهايى روبرو مى شوند که با دستکشهاى سفيدشان در حال خالى کردن نان بودند. گروه ارکستر در حال نواختن آهنگ عزا بود و در لحظه اى که گروه به زمين فوتبال مى رسد، گلى که قرار بود زده شود در مقابل تماشاچى هايى که بنابر دستور آنجا نشسته بودند، زده مى شود. گروه تصادفى از مقابل سبزى فروشى رد مى شوند که در حال خالى کردن سبزى تازه است و مى بينند که غذاى با کفييتى در غذاخورى براى خوردن آماده است. بچه ها در حال بازى هستند. در ميدان شهر گروه موزيک مارچ نظام١ ? مى نوازند. گروه در حالى شهر را ترک مى کنند که تونلهاى زيرزمينى را نمى بينند، بخش مربوط به انتقالى ها را نمى بينند. آنها پيرها، کورها و بيماران را که آنروز اجازه بيرون آمدن از خانه را نداشتند نمى بينند. کسى که لباس قشنگى براى پوشيدن نداشت حق بيرون آمدن از خانه را در آن روز نداشت.

از همه جالبتر اينکه گروه نمى دانست که قبل از آمدنشان همه خانه ها رنگ شده و خيابانها تعمير شده بود. در عرض هشت روز ميدان اصلى به يک پارک با چمن تغيير کرده بود. پارکى پر از گل و گلدان، گلهايى که از هلند آورده بودند. جايى براى گروه موسيقى هم در پارک درست کرده بودند. گروه از کمپ جهودها ديدن مى کند بى آنکه هيچ يک از افراد گروه متوجه بوى سوختن جهودها بشوند. شايد در آن زمان اين بو در تمام آلمان و يا اروپا به مشام مى رسيد و آنها به اين بو عادت کرده بودند!

***

توجيهات مدافعان زندان

از نظر طبقات بالا و حاکمين توجيهات مختلفى براى داشتن زندان مطرح مى شود:

٭ زندان وسيله حفظ جامعه از دسترسى مجرمين است.

٭ زندان ميزان جرم را پايين مى آورد.

٭ زندان براى تجديد تربيت و بازسازى مجرمين لازم است.

٭ زندان براى مجازات مجرم لازم است.

با نگاهى سريع به واقعيت دنيا مى توان به بى پايه بودن توجيهات مدافعان زندان پى برد:

٭ تجربه نشان داده که زندان هرگز نتوانسته جامعه را از دست متخلفين مصون نگه دارد. زندان بنابر درک دولتها از جنايت و جانى توليد و بازتوليد مى شود. قانون براى همه نيست. از اينرو آنهايى که واقعا براى جامعه خطرناک هستند هرگز دستگير نمى شوند. چرا که عمليات مخرب و ضد انسانى آنها خارج از آن تعريفهايى است که براى سيستمهاى جنايى تعريف شده است. بنا به تعريف اينها، سيستمى که فقر و بى عدالتى و خانه خرابى و مرگ ميليونها نفر را در خود و کارکردش دارد مجرم نيست. معترضين به آن، قربانيانش و خانه خراب شده ها و به اعتياد و تن فروشى و دزدى کشيده شده ها مجرمند. ناراضيان و ! مخالفين اين سيستم مجرمند.

٭ زندان هرگز نتوانسته ميزان جرم در جامعه را پائين بياورد. تجربه پائين تر بودن ميزان قتل در کشورهايى که اعدام در آنها ممنوع شده نشان مى دهد که مجازات نقشى در پائين آوردن ميزان جرم ندارد. تحقيقاتى که در سال ٢٠٠٠ در آمريکا انجام شده نشان داده که در عرض ٢٠ سال گذشته ميزان رشد قتل در ايالاتى که مجازات قتل اعدام است، ٤٨ تا ١٠١ درصد بالاتر از ايالاتى بوده است که مجازات اعدام ندارند. بالا رفتن آمار زندانيان نشان مى دهد که زندان در پائين آوردن ميزان جرم در جامعه ناتوان بوده است.

٭ زندان هرگز نتوانسته باعث تربيت زندانى به معناى مثبت آن بشود. زندانى با خشم و تنفر بيشتر به جامعه بر مى گردد. دستگيرى دوباره زندانيان سابق نشان مى دهد که زندان هيچ تاثير مثبتى روى آنها نداشته است. ٥٢ درصد زندانيانى که در سال ١٩٩٦ از زندانهاى انگليس آزاد شدند در عرض دو سال دوباره دستگير شدند.

٭ زندان همانطور که طرفداران مجازات مى طلبند، شکنجه گاه مجرمين است. مجازات از نياز به انتقام بر مى خيزد. نيازى که خود احتياج به درمان دارد. آنهايى که مدافع مجازات مجرم هستند از سيستم هاى حکومتى دفاع مى کنند، چرا که دولتها هميشه از کسانى که به گونه اى نظم را به هم زده اند، انتقام گرفته اند. در واقع هدف از زندان بازسازى فرد نيست بلکه تنبيه اوست.

٭ زندان راه حل گرانى نيز مى باشد. قيمت ساختن يک زندان جديد در انگليس برابر است با ساختن ٦٠ دبستان و يا دو تا بيمارستان بزرگ و مجهز. در انگليس هزينه اى که براى هر زندانى در يک هفته در سال ٢٠٠٠ لازم بود، ٥٠٠ پوند بود. در حاليکه تامين يک زندگى مرفه براى مردمانى که به زندان مى افتند هزينه اى به مراتب کمتر لازم دارد. سرمايه اى که در آمريکا صرف زندان مى شود بيشتر از سرمايه اى است که صرف تحصيلات عالى در اين کشور مى شود.

٭ زندان از تعداد مجرمين سابق هم نميکاهد. تعداد زندانيان در سراسر دنيا رو به افزايش است، چون فقر و نابرابرى رو به افزايش است. اگر در ايران در هر سلولى ده برابر ظرفيت آن زندانى مى کنند، در آمريکا نيز جمعيت زندانها سه برابر ظرفيت آنهاست. و اين آن جمعيت فقير جامعه است. در همه کشورها زندانيان شامل همه اقشار و طبقات نمى شوند، زندان جاى فقراست. در آمريکا از هر ١٠٠ هزار نفر ٧٠٠ نفر در زندان هستند، در حاليکه در کشورهاى اروپايى بطور متوسط از هر ١٠٠ هزار نفر کمتر از ١٠٠ نفر در زندان هستند. دليل تفاوت اين آمارها، وجود سظحى از رفاه در اکثر جوامع اروپايى است که ! در آمريکا وجود ندارد. در اين جوامع اروپايى، انسان بيکار يا سالمند از مسکن رايگان، طب رايگان، سطحى از هزينه زندگى که بتواند تا حدى نيازهاى خوراکى و پوشاک خود را تامين کند، بهره مند است. اين حقوق در آمريکا، جزو آرزوهاى دست نيافتنى انسان بى درآمد جامعه است. همين حقوق اند که موجب پايين بودن جرايم اجتماعى اند.

٭ انگيزه هاى نژاد پرستانه در زندانى کردن انسانها نيز نقش دارند. دو ميليون نفر در زندانهاى آمريکا به سر مى برند که بيشتر از يک ميليون آنها را سياهان آمريکايى تشکيل مى دهند. از هر ٣٥ نفر سياهان آمريکائى يک نفر در زندان است. درصد زندانيان سياه پوست در آمريکا هفت برابر سفيد پوستان است. از هر ١٠ نفر سياهان آمريکا ٨ نفرٍشان حداقل يک بار در زندگى شان دستگير مى شوند. در خيلى از ايالات امريکا زندانيان حق راى دادن ندارند. در برخى از ايالات آمريکا فرد بعد از آزادى نيز حق راى دادن ندارد.

تاثيرات زندان بر زندانى

تاثيرات زندان تنها شامل تحمل شکنجه ها و محروميتهاى عاطفى، جنسى، فيزيکى، روحى و روانى در طى دوره زندان نيست. زندانى بعد از آزادى نيز از تاثيرات زندان رنج ميبرد. تحقيقاتى که در مورد اثرات زندان شده است نشان مى دهد که فرد از مشکلات روحى، جسمى و جنسى رنج مى برد. تجربه سلول انفرادى از يکسو و مولفه شلوغى بندها از سوى ديگر، يعنى زندگى در اتاقهاى پر جمعيت با جاى خواب و نشستن کم و نداشتن جايى براى خود منجر به ناراحتى هاى روحى و جسمى مى شوند. انسان در حالى از زندان بيرون مى آيد که فرد جديدى است. فردى شايد کاملا متفاوت از گذشته اش. دنيا را طور ديگرى مى بيند و ء ?حساساتش نسبت به همه چيز متفاوت از گذشته اش و ديگران است:

٭ تاثيرات جسمى

محروميت غذايى و فشارهاى عصبى براى خيليها مشکلات گوارشى تا ابد را به همراه دارد. به اين مشکلات، ناراحتيها و ناتوانيهاى جسمى افرادى را اضافه کنيد که پاهايشان، دستان شان، شانه هايشان، کمر و پشت شان و پوست شان تحت شکنجه و محروميت هاى طاقت فرسا بوده است و فيزيک شان دهها سال به نسبت سن واقعى شان از کار افتاده تر، پيرتر و ناتوان تر است. در چنين شرايطى انسانهايى را تجسم کنيد که نقشه "وطن" را با کابل بر کف پايشان حک کرده اند. و آنها با همان پاهايى که هنوز درد دارند و در کف برخى از آنها آثار مهر "وطن" هنوز عريان و برجسته است، بايد براى زنده ماندن کء ?ر کنند.

٭ تاثيرات روانى

خواست رژيم و وظيفه زندان اين است که زخمهايى بر فرد بگذارد که او هرگز نتواند از آنها خلاص شود. با درک اين مطلب متوجه مى شويم که بايد با هدف زندان مبارزه کرد. يکى از اهداف زندان گذاشتن رژيم در مغز زندانى است. فرد در حالى از زندان بيرون مى آيد که مدام ترس از دستگيرى دارد. شايد زندانيان سابق از بيمارى هاى روانى متفاوتى رنج مى برند ولى خيلى از آنها از افسردگى رنج مى برند. به همين دليل من در اينجا افسردگى را بطور خلاصه توضيح مى دهم. افسردگى هم يک بيمارى است، مثل بيمارى قند و يا بيمارى هاى ديگر. با اين تفاوت که افسردگى به جاى بدن، روى مغز تاثير مى گذارد و عل! ت آن تغيير در ميزان ترشح يکى از ترشحات شيميائى مغز است. افسردگى به معناى ضعيف بودن شخص نيست. تنها به اين معنى است که فرد دچار بيمارى است. افسردگى يکى از بيمارى هايى است که متاسفانه رو به گشترش است. گفته مى شود که از هر پنج نفر يک نفر در جامعه از افسردگى رنج مى برد.

علائم افسردگى عبارتند از:

- غمگين بودن

- احساس نا اميدى، بى ارزشى (و در بعضى موارد گناه) کردن.

- کمبود انرژى

- لذت نبردن از زندگى

- از دست دادن انگيزه زندگى

- منفى بافى، مشکوک بودن. بعضى ها فکر مى کنند که تحت تعقيب هستند.

- تغيير وضعيت غذايى، که منجر به لاغر و يا چاق شدن فرد مى شود.

- فراموشى، حافظه بد، مشکل در يادآورى، ناتوانى در تمرکز، ناتوانى در تصميم گيرى.

- عصبى بودن

- نگران بودن، اظطراب داشتن. عدم احساس امنيت.

- کابوس ديدن، شبها در زندان به سر بردن. يکى از تاثيرات زندان بعد از بيرون آمدن از آن اين است که فرد آنرا دوباره در خوابها و افکارش و صحنه هايى که تداعى کننده زندان هستند، تجربه مى کند. فرد ممکن است قادر باشد در روز به زندان فکر نکند ولى شب به سراغش مى آيد.

- هيجان هاى دوره اى

- از خود بيگانگى. خفقان سياسى بطور کلى و زندان بطور خاص براى از خودبيگانه کردن فرد است. فرد را از خود، از فاميل، از دوست و از مردم بيگانه مى کند.

- به مرگ و خودکشى فکر کردن.

- دست به خودکشى زدن.

- جمع گريزى، لذت نبردن از جمع. تمايل نداشتن به ديدن دوستان، فعاليت و کار و تفريح. گوشه گيرى، انزوا طلبى. کسى که دوره طولانى در زندان بوده است، به داشتن رابطه محدود با انسانها عادت کرده است. فرد با اينکه ديگر در زندان نيست، قادر به قدم برداشتن در برقرار کردن رابطه با ديگران و يا حفظ روابط فعال نيست. قادر به تحمل رابطه با افراد با خصوصيات سياسى، اخلاقى، اجتماعى و .شخصيتى متفاوت نيست. لذا کماکان در بعد اجتماعى ايزوله و در حاشيه مى ماند. و اين ادامه بخشى از همان محروميتهاى اجتماعى است.

- بى حسى، بى تفاوتى از نظر حسى. برخى از روانشناسان مثل ديويد مالان معتقدند که در شرايط فشار، انسان مکانيزمهاى دفاعى متفاوتى در مغز خود مى آفريند که بتواند آن شرايط را تحمل کند. انسان براى بقاى خود در شرايط فشار (مثل زندان)، درد و تناقض، نياز به اين سيستم دفاعى دارد تا بهتر بتواند آن شرايط را تحمل کند و در ضمن بتواند هر نوع حرکت ناخواسته را در خود کنترل کند. اين سيستم دفاعى منجر به يک نوع عادت و يا ناراحتى روحى مى شود. عادت حس نکردن و عدم بروز احساسات. اين مکانيزم دفاعى در فرد مى ماند و پس از آزادى همچنان در فرد عمل مى کند. آنهاييکه به اين مکانيزم در ز١ ?دان آگاهى دارند، در بيرون از زندان راحتتر مى توانند از دستش راحت شوند. آنهايى که در زندان ناخودآگاه در اين مکانيزم فرو رفتند، در بيرون از زندان قادر به رهايى از آن نيستند. مگر به کمک روانپزشک و در دوره طولانى ترى. يکى از عملکردهاى اين مکانيزم دفاعى، بروز ندادن احساسات است. بى تفاوتى اى که تنها تظاهر است و فرد را از درون مى خورد. فرد به طور ناخودآگاه ياد مى گيرد که احساساتش را بروز ندهد. چرا که سالها زير شکنجه نمى بايست گريه کند. نمى بايست ضعف نشان دهد. دوستانش را براى اعدام از بغلش مى ربايند و او بايد حتى اخمى هم نشان ندهد. چرا که دوستانش ايستاده مى! ميرند و خودش نيز بايد ايستاده بنگرد. عدم بروز احساسات و يا جلوى احساس کردن را گرفتن يکى از مشکلات زندانيان سابق است. اين عادات به فرد ضربه روحى مى زنند. چرا که فردى که احساساتش را بروز نمى دهد دچار خشم، گوشه گيرى، به موضع دفاعى افتادن و بالاخره افسردگى مى شود. در خيلى مواقع فرد به اين روحيات مضر واقف است ولى قادر نيست از شر آنها خلاص شود. چرا که اين احساسات آنقدر قوى هستند که فرد نمى تواند آنها را کنترل کند. فرد به خود مى گويد که در مقابل برخوردى که ناراحتش مى کند دفعه ديگر حرف خواهد زد و احساساتش را بروز خواهد داد، که روى هم جمع نشود و موجب قطع رابط! ه و يا ايجاد نفرت نسبت به آن فرد نشود. ولى وقتى حادثه رخ مى دهد، وى نگاه مى کند و خود را از صحنه بيرون مى کشد. سکوت تنها يک عکس العمل است. درون فرد همچون آتش فشان مى جوشد ولى عادتى که سالها در فرد عمل کرده مانع از بروز هر نوع عکس العملى مى شود.

آن مکانيسم دفاعى که زمانى در فرد بوجود آمده تا شرايط غير عادى را تحمل کند، در بيرون از زندان حاضر نيست دست از سر فرد بردارد. فرد در اين عدم نشان دادن احساساتش در پروسه اى دچار ناراحتى روانى مى شود. ممکن است دچار ناراحتى روانى عريان هم نشود ولى رفتارهاى غيرعادى از خود نشان دهد. مثلا يکباره از کوره در مى رود و همه چيز را به هم مى ريزد. ممکن است فرد بى هيچ حرف و عکس العملى يکباره خود را از رابطه و يا محيط کنار بکشد. اين زمانى است که فرد براى مدتى تحمل کرده است و ديگر قادر به تحمل بيشتر از آن نيست. از يک طرف قادر به تغيير شرايطش نيست و از طرف ديگر مى داند ک١ ? بروز ندادن احساساتش و تحمل کردنش اشتباه است. به همين دليل عصيانش را يکباره با به زير همه چيز زدن نشان مى دهد.

بعضى ها دوره اى دچار برخى از اين مشکلات مى شوند و بعضى ها بطور مداوم از برخى از اين مشکلات رنج مى برند. افسردگى همچون مانعى در مقابل توانائى هاى فيزيکى و فکرى فرد عمل مى کند و نمى گذارد که فرد با تماميت خود زندگى و فعاليت کند. بعضى ها در دوره اى که دچار افسردگى مى شوند کاملا ناتوان مى شوند. برخى مى توانند تا سطحى زندگى شان را پيش ببرند، مثلا سرکار مى روند و مسئوليتى را که به دوش دارند انجام مى دهند ولى در واقع خود را مى کشند. کسانى که دچار افسردگى اند از سر درد و يا دردهاى جسمى ديگر رنج مى برند. بعضى ها مشکلات گوارشى پيدا مى کنند و برخى قادر به برقرارى! رابطه جنسى نيستند. افسردگى سطوح متفاوت خفيف، متوسط و حاد دارد. متاسفانه بعضى ها در بين اين سطوح در نواسانند.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




افسردگى قابل درمان است. بهترين روش درمان افسردگى ديدن روانپزشک است. ولى متاسفانه به خاطر گران بودن اين نوع درمان در همه دنيا در حال حاضر از قرصهاى ضد افسردگى استفاده مى شود. اين قرصها خود عوارض دارند. متاسفانه در فرهنگ عاميانه ايرانى نيز رفتن پيش روانپزشک خوب نيست و به معناى ديوانه بودن است. اين فرهنگ عقب مانده متاسفانه خود باعث مى شود که کسانى که از ناراحتى روحى رنج مى برند پيش روانپزشک نروند. اين فرهنگ باعث مى شود که فردى که از افسردگى رنج مى برد تظاهر به اين بکند که مشکلى ندارد. اطرافيان هم ممکن است رفتار غير عادى فرد را به پاى شخصيت او بگذارند. اين که فرد هميشه ترجيح مى دهد تنها باشد و يا از گردش لذت نمى برد را پاى شخصيت او مى گذارند، نه پاى ناراحتى روحى او. هرچه باشد افسردگى شباهت زيادى با فرهنگ تعزيه ايرانى هم دارد. منظورم همان فرهنگى است که شادى در آن گناه است و ماتم گرفتن عاد! ى است. شايد بخاطر همين هم خيلى از خانواده ها افسردگى را بيمارى نمى بينند که بخواهند برايش به دنبال دکتر (روانپزشک) بگردند.

کارى که روانپزشک مى کند کمک به فرد براى شناختن خود و اينکه چطور مى تواند به خود کمک کند است. و اين تنها بوسيله بيان آنچه که بر فرد گذشته و احساساتش ممکن است.

زمان، فعاليت و ورزش به تخفيف و درمان افسردگى کمک مى کنند. بخصوص فعاليت و ورزش در تخفيف افسردگى نقش زيادى مى توانند بازى کنند. علت اينکه ورزش (حداقل براى ٢٠ دقيقه) از جمله پياده روى خوب است اين است که باعث توليد endorphins در بدن مى شود، که نقش مسکن را براى سيستم مرکزى اعصاب در بدن بازى مى کند. فعاليتهاى اجتماعى در پائين آوردن افسردگى کمک کننده هستند. همانطور که تنهايى به افسردگى دامن مى زند، قاطى شدن با ديگران به پائين آمدن آن کمک مى کند. حرف زدن در مورد مشکلات، نگرانى ها و ناراحتى ها با اطرافيان کمک کننده است. برنامه ريزى کردن براى زندگى و هدف گذاشتن بء ?اى خود به پائين آمدن افسردگى کمک مى کنند.

٭ تاثيرات سرکوب و تحقير مداوم

تحقير هر روزه در زندان فرد را در خود فرو مى برد. آثار و علايم سرکوب و تحقير هر روزه در سالهاى زندان را مى توان در زندگى بعد از زندان اگر نه همه، ولى اکثر زندانيان سابق مشاهده کرد. ظاهر قضيه شايد اين طور بروز کند که فرد مطيع تر و فرمانبردارتر شده است. و يا اينکه فرد از اظهار نظر مى ترسد و يا توقعش از زندگى پائين است، از ابتکار، تغيير و از خلاقيت نشان دادن مى ترسد و يا دچار نگرانى مى شود. و بطور کلى از مخالفت کردن و مخالف و رقيب مى ترسد. همه اين اشکال ظاهر قضيه هستند. مسئله اين است که سرکوب و تحقير از دشمنان اعتماد بنفس هستند. خيلى از کسانى که براى طولانى! مدت با برخوردهاى تحقير آميز بمباران مى شوند اعتماد بنفسشان را از دست مى دهند.

٭ نداشتن سکس و محروميت جنسى

براى کسى که دوره هاى رشد و گسترش اين نياز را در محروميت و زندان بوده، ممکن است به ناتوانيهاى جنسى، کم علاقگى به سکس، کم تجربگى در برآورده کردن اين نيازش و..... بيانجامد. زندانى سابق در اينمورد شايد به پرنده‌اى ميماند که دوره بال گرفتن و شروع پروازش در قفس بوده، آنرا تجربه نکرده. لذا بعدها، خارج از قفس نيز ناتوان از پرواز است. براى زندانيان سياسى ايران که نسلى بود که تازه به ميدان زندگى پا گذاشته بود و هنوز در دوره سنين اوايل جوانى اش به سر ميبرد، اين مشکل دامنگير انسانهاى زيادى شده است.

مثل هدف سرکوب مردمى که تازه انقلاب کرده اند، هدف زندان نيز شکستن آن بخش از شخصيت فرد است که خواهان مبارزه است. اگر زندان تاثير نداشت، از آن استفاده نمى شد. در واقعيت هم مى بينيم که از آن هزاران انسانى که دستگير شدند و امروزه در ايران و خارج از کشور هستند تعداد کمى توانسته اند با اولين تاثير زندان که دست کشيدن از مبارزه است، در خود مبارزه کنند و به مبارزه خود ادامه دهند. در واقع براى خيلى ها همانطور که رژيم مى خواست، زندان مکانى مى شود که در آن فعاليتهاى سياسى فرد قطع مى شود و ممکن است هرگز دوباره ترميم نشود. تنفر از سياست به معنى تنفر از اعتراض، نت١ ?جه طبيعى تاثير زندان است که اگر زندانيان سابق آنرا درک کنند، متوجه مى شوند که اتفاقا با مبارزه با رژيمى که آنها را زخمى کرده است مى توانند از شر تاثيرات زندان نيز آزاد شوند. با آزاد شدن از شر رژيم مى توان از تاثيرات آن نيز آزاد شد.

بدلايلى که در بالا توضيح دادم زندانى سابق از شروع دوباره يک زندگى فعال ناتوان است. فضاى زندان کماکان بر زندگى شان حاکم است. به همين دليل مى شود گفت که گذشته آنها امروزشان را تسخير کرده است، فضاى زندگى شان را پر کرده است. بايد امروز را از گذشته رها کرد. اشکالى ندارد اگر گذشته مان را هم حمل کنيم به شرطى که در آن زندگى نکنيم. شايد بازسازى و از سرگيرى زندگى اى هدفمند، سخت تر از مبارزه با تاثيرات زندان باشد. و شايد اين دو از هم جدا نباشند! شايد درگير شدن در مبارزه براى دنيايى که در شان انسان است بهترين راه درمان زخمهايى باشد که از زندان در ما مانده است.

بايد خاطر نشان سازم که منظور من اين نيست که همه زندانيان سابق از بخشى يا همه مشکلات بالا رنج مى برند. در هر شرايطى استثنا وجود دارد. ولى مى توان گفت که اکثر زندانيان سابق حتى اگر خودشان هم متوجه نباشند دچار بخشى از مشکلات بالا هستند. شايد بهتر است گفته شود که آنها در زندان دچار افسردگى شدند و در بيرون از زندان نيز آنرا با خود حمل مى کنند. بعلاوه اينکه خيلى از کسانى هم که به زندان نيافتاده اند از افسردگى رنج مى برند. متاسفانه وضعيت اقتصادى، اجتماعى و سياسى دنيا طورى است که به بيشتر مردم فشار مى آيد و آنها را افسرده مى کند. بخصوص وضعيت کشورهايى مثل ا١ ?ران که در آنها درصد ناراحتى هاى روحى بالاتر است.

مشکل بزرگ ديگرى که زندانى سابق با خود حمل ميکند، نداشتن حمايت است. در جامعه امروز ايران، مردمانى که از زندان عبور نکرده اند، اداره زندگى آنقدر برايشان سخت است که بعضى ها دست به خودکشى ميزنند. به مشکلاتى که مردم جامعه دارند، کوهى از مشکلات جسمى و جنسى و روحى و روانى و اجتماعى زندانى سابق را اضافه کنيد تا متوجه شويد براى حملش چه نيروى عظيمى لازم است. و اين نيروى عظيم را زندانى سابق ندارد. جامعه هم نسبت به اين موضوع بى اطلاع است. نه صحبت از زندان و آثارش آزاد است، نه موسسه و نهادى هست که دنبال مسئله را بگيرد. خود زندانيان سابق هم عليرغم از سرگذراندن ء ?ندان، الزاما توانايى تحليل و بررسى مسائل و مشکلاتشان را ندارند. لذا وقتى جامعه نسبت به نياز اين اعضايش ناآگاه است، در نتيجه در يارى رساندن به آنها خود را بى وظيفه مى داند.

اين مشکلات براى کسانى که در زندان عليرغم آرزوهايشان کوتاه آمدند چند برابر است. فردى که مثلا زير شکنجه مصاحبه را پذيرفته و يا پس از سالها بدون حکم در زندان ماندن نوشتن انزجار را مى پذيرد که آزاد شود، در بيرون از زندان دچار احساس گناه مى شود. احساس گناه منجر به افسردگى در فرد مى شود. احساس گناه در انسان مى ماند و همچون خوره انسان را از درون مى خورد. صدمات احساس گناه ممکن است آنقدر زياد باشد که فرد را به خودکشى بکشاند. بخش اعظم اين بخش از انسانها، زخمهاى روحى شان را با خود به خاک خواهند برد. آنها به حمايت بشر آزاديخواه و انساندوست نياز دارند. شايد درمء ?ن آنها در توان هيچ روان پزشک و روانشناسى نباشد! در توان هيچ خانواده به تنهايى نباشد، در توان هيچ نهاد و موسسسه اى به تنهايى نباشد، اين کار وظيفه کل جامعه است.

فشارهايى را که برشمردم کنار هم بگذاريد، محروميت زندگى مردم جامعه و فشار هر روزه بر زندگى را هم به آن اضافه کنيد تا به دلايل خودکشى بعضى از زندانيان سابق پى ببريد. برخى از زندانيانى که در دوران حبس دچار ناراحتى روحى شدند، پس از آزادى دست به خودکشى زدند. يافتن آمار زندانيان سابق که دست به خودکشى زدند احتياج به يک کار تحقيقى دارد.

مشکلاتى که در بالا شمردم گوشه کمى از مشکلاتى است که زندانيان سابق دارند. ارائه يک تصوير همه جانبه از مشکلات آنها کارى اساسى و خارج از حوصله اين مقاله است. ولى اميدوارم با همين تصوير خلاصه از وضعيت زندانيان سابق که تعدادشان خيلى زياد است توانسته باشم تا حدى چشمان نزديکان و آشنايانشان را و کلا جامعه را به روى آنها باز کنم. با همه مشکلاتى که خود جامعه دارد بايد اين را درک کند که اين انسانها، در نبرد با جانى ترين رژيم دنياى معاصر براى مدتى اسير شدند و حال به آغوش جامعه برگشته اند. و به حمايت آن نياز دارند. تنها يک حمايت اجتماعى مى تواند زمينه هاى يک ب١ ?بود اساسى را فراهم آورد.

جامعه بدون زندان

هزاران انسان در حال حاضر دارند آزادانه در خيابانها قدم مى زنند و زندگى عادى اى دارند که در آينده مرتکب جرم خواهند شد. اين انسانها که امروز آزادند، بخاطر ارتکاب جرم، در آينده در زندان خواهند بود. چه چيزى آنها را بعد از ارتکاب جرم خطرناکتر از الانشان مى کند؟ مى شود گفت از آنجايى که فرد بخاطر ارتکاب يک عمل تغيير آنچنانى نمى کند، پس مى تواند بعد از ارتکاب جرم هم در جامعه بماند و زندانى نشود. از بين بردن مجرم و يا از سر راه برداشتن مجرم با زندانى کردنش مشکلى را از جامعه کم نمى کند. بايد زمينه هاى اجتماعى اى را که مجرم ساز هستند از بين برد. فقر مالى اولين! و مهمترين علت "خلاف کارى" در جامعه است.

آزادى پايه اى ترين حق هر انسانى است و کسى حق ندارد بخاطر دفاع از مالکيت خصوصى، مذهب و يا رژيم حاکم آنرا از انسان سلب کند. دستگيرى مردم، فعاليت جنائى اى است که دولتها مرتکب مى شوند. کسى که بطور واقعى براى جامعه خطر دارد، بيمار است و احتياج به درمان روانى دارد. با قرار دادن چنان انسانى در زندان، ناراحتى روحى وى عميق تر مى شود. واقعيت نشان مى دهد که هيچ نيازى به زندان نيست. علت اينکه همچنان از زندان استفاده مى شود اين است که جامعه انسانى اسير نظامى است که هدفش نه تامين رفاه و آسايش، بلکه تامين سود براى سرمايه داران است. زندانى کردن يکى از اشکال سيستما! تيک نقض حقوق بشر توسط دولتهاست. اختناق سياسى، فقر اقتصادى، بى حقوقى اجتماعى خود را در زندان و ترور مخالفين نشان مى دهد.

در قرن نوزده جوامعى بنام شکرز بودند که شيوه توليد و مصرفشان به شکل سوسياليستى بوده است. در اين جوامع هر کس که دوست داشته کار مى کرده يعنى کار اجبارى نبوده و هر کس به اندازه نيازش از امکانات جامعه استفاده مى کرده. اين جوامع بوسيله مردمى شکل گرفتند که يا از دست کليسا فرار مى کردند و يا فقير بودند و از استثمار خسته شده بودند و تصميم مى گيرند که به شکل اشتراکى با هم زندگى و کار کنند. در تاريخى که انگلس در مورد آنها مى نويسد و گزارشاتى را که در مورد آنها بدستش رسيده ثبت مى کند، زمانى است که مدت کوتاهى از ظهور اين جوامع گذشته است. و آن سال ١٨٤٤ است که در آم! ريکا ده تا جامعه بزرگ از آنها بودند، برخى ٣٠٠ و برخى ٨٠٠ عضو داشته اند. از وضع زندگى آنها فقط اينرا بگويم که انبارهايشان هميشه پر بوده و يکى از کسانى که از اين جوامع ديدن کرده براى انگلس نوشته است که نمى فهمم چرا اينها کار مى کنند چون براى سالها وسايل زندگى شان تامين است. در اين جوامع هيچ فقيرى وجود نداشته. هيچ پليس و ژاندارمى، هيچ قاضى و وکيلى و يا سربازى در اين جوامع نبوده. هيچ زندان و يا مرکزهاى تواب سازى که در آن زمان اروپا مد بود، در اين جوامع وجود نداشته است.

آوردن مثال شکرزها براى اين بود که بگويم جامعه اى مى تواند بدون زندان باشد به شرطى که مثل شکرزها در آن طبقاتى وجود نداشته باشند. ضرورت زندان در حفظ نظام طبقاتى است. همانطور که جامعه بدون زندان در جوامع اشتراکى و مرفه شکرزها در قرن نوزده اتفاق افتاد، مى تواند در هر جامعه ديگرى نيز اتفاق بيفتد. جوامع مى توانند طورى سازماندهى شوند که مردم در صلح و آرامش در کنار يکديگر زندگى کنند و نيازى به زندان نداشته باشند. يکى از بازديد کنندگان شکرزها به انگلس نوشت: دولت هر يک از اين جوامع شامل يک وزير زن و يک وزير مرد است که هر يک معاونى دارند. اين چهار وزير بالاتء ?ين قدرت را در جامعه دارند. تصميماتى مثل خريد و فروش زمين توسط تمام جامعه تعيين مى شود. قانون آنها اين است که کسى حق دستور دادن به ديگرى را ندارد و قانع کردن تنها روشى است که استفاده مى کنند. آنها هر سال ثروتمندتر مى شوند. در قرن نوزده جوامع اشتراکى ديگرى نيز مثل شکرزها نظم جديدى را برگزيدند. آنها هم مردمى بودند که نمى خواستند نقش برده را براى چند تا ثروتمندى که توسط کار مردم تغذيه مى کردند، بازى کنند. تنها با چنان نظم هاى متفاوتى که برابرى همه را در جامعه تضمين کند، زندانها ناپديد خواهند شد.

در حال حاضر در آمريکاى لاتين تلاشهايى براى ساختن جوامعى با اقتصاد غير سرمايه دارى و به شکل اقتصاد اشتراکى وجود دارند. براى مثال کنفدراسيون اشتراکى و سازمان کارگران آمريکاى لاتين (COLACOT) بيست سال است که تلاش مى کنند روش اقتصاد سياسى اى را پيدا کنند که متضاد با اقتصاد سرمايه دارى باشد. جديدترين روشى که در سال ١٩٩٨ ارائه داده اند عبارت است از: The Solidarity Economy, an Alternative to Neoliberalismحزب کارگر برزيل ٣ سال است که در ريو گراند Rio Grand Do Sulکه ايالتى در جنوب برزيل است قدرت گرفته است و روش اقتصادى سياسى متفاوتى از بقيه برزيل انتخاب کرده است. اقتصاد و يا بودجه شراکتى (Participatory Budget) را اختيار کرده که سرمايه گذارى خصوصى در آنجا ممنوع است. نتيجه تغييرات مادى آن عبارتند از:

- ميزان مرگ نوزادان در اين ايالت ١٥ در هزار است. در حاليکه در بقيه برزيل ٣٧ در هزار است.

- متوسط عمر زن و مرد در اين ايالت ٥ سال بيشتر از بقيه برزيل است.

- بى سوادى ٧ درصد است. در حاليکه در بقيه برزيل ١٥ درصد است.

در ريو گراند تصميمات توسط وزراى اقتصاد گرفته نمى شوند بلکه توسط ٤٩٧ شوراى شهردارى که در ايالت پخش هستند گرفته مى شود.

با وجود تلاش لحظه به لحظه سرمايه داران براى حفظ شرايط ناعادلانه کار و زندگى اجتماعى، تلاش مردم نيز براى تغيير اين شرايط زياد است. در حال حاضر در حدود ٦٠ هزار کمپانى در اروپا وجود دارند که حدود ١٠٨ ميليون کارگر در آنها کار مى کنند و توسط کارگران کنترل مى شوند. يعنى در آمد حاصل از کار اين کارگران به جيب خودشان مى ريزد و به جيب يک و يا چند سرمايه دار نمى ريزد. موندراگون (Mondragon) در اسپانيا و لگا کوپ (Legacoop) در ايتاليا از جمله کمپانى هايى هستند که توسط خود کارگران کنترل مى شوند. موندراگون در باسک اسپانيا شامل ١٧٠ شرکت است که براى حدود ٤٠ هزار نفر کار ايجاد! کرده است. روش تصميم گيرى در موندراگون بر خلاف روش سرمايه دارى که از بالا تعيين مى شود، در مجامع عمومى و توسط همه کارکنان تعيين مى شود.

روشهاى زندگى و کار اشتراکى تنها راه حل مسائل انسانها هستند، مسائلى که بخشا به زندان ختم مى شوند و بخشا به بيمارى هاى روحى، آدم کشى و خودکشى ختم مى شوند. در جامعه اى که انسان در آن آزاد است و سرنوشت خود را تعيين مى کند و همه ملزومات رشد را در اختيار دارد، جنايت رخ نخواهد داد. در جامعه اى که جنايت در آن رخ نمى دهد زندان مفهومى ندارد. در جامعه اى که مالکيت خصوصى وجود ندارد، طبقات وجود ندارند و درک انسان از "جرم" نيز متفاوت خواهد بود. در چنان جامعه اى که هر کس به اندازه اى که دوست دارد مصرف مى کند، دزدى که بيشترين آمار زندانيان در دنياى امروز را تشک١ ?ل مى دهد، چه معنى اى خواهد داشت؟

ممکن است گفته شود که جامعه بدون زندان خيلى خوب است، اما ممکن نيست. وضعيت برخى از کشورهايى که استاندارد زندگى در آنها بالاتر است و ميزان زندان و زندانيانشان کمتر، خود بازگوى اين واقعيت است که تا رفاه بالاتر باشد، نياز به زندان هم کمتر است. زندان محصول جامعه اى است که فقر توليد و باز توليد ميکند. فقر را حذف کنيم، زندان خود مردنى است. اينکه در اروپاى امروزى انسانها را بخاطر نظراتشان دستگير و اعدام نمى کنند و اينکه تعريف جرم در جوامع مختلف متفاوت است، نشان مى دهد که جامعه انسانى مى تواند آنقدر متمدن شود که نه تنها زندان سياسى نداشته باشد، بلکه اصلا! زندان نداشته باشد.

تجربه استفاده از روش الکترونيکى براى نظارت "متخلف" نشان مى دهد که هيچ ضرورتى در استفاده از زندان به شکل کلاسيک آن در همين جوامع طبقاتى هم نيست. اينکه دولتها حاضر نيستند هرچه زودتر از آن روشهاى وحشيانه مجازات دست بکشند، اين است که سيستم سرمايه دارى حاکم نيازمند سنتهاى عقب مانده است. هر کس که به حقوق فردى و اجتماعى انسانها اهميت مى دهد نمى تواند مخالف سيستم زندان نباشد.

فرض بگيريد که مالکيت خصوصى مقدس نبود. يا اصلا مالکيت خصوصى نبود، يعنى هرچه بود براى همه بود. فرض کنيد همه انسانها تامين بودند. آيا باز هم در چنان جامعه اى زندان وجود داشت؟ مسلما نه. چرا که زندان براى حفظ موقعيت حاکمان است و در صورتيکه انسانها حقوق برابر داشته باشند، زندان ضرورت مادى اش را از دست مى دهد. چرا که رفاه و تامين افراد جامعه، ريشه پايه اى موجوديت اعتياد و فحشا و دزدى و قتل و... را خشک مى کند. در چنان جامعه اى کسى حقى از کسى سلب نمى کند که بخواهد با زور و زندان آنرا حفظ کند. در چنان جامعه اى که کسى قدرت بيشترى ندارد، کسى نمى تواند با قاچاق مواء ? مخدر خود را ثروتمند و مردمى را فقير کند. در نتيجه ريشه قاچاق مواد مخدر نيز خشکانده مى شود. در واقع رفاه و برابرى ريشه همه "تخلفاتى" را که منجر به دستگيرى مى شوند خشک مى کنند. با فراهم کردن شرايط زندگى اى که در آن کسى نتواند برترى خود را به ديگران حقنه کند، زندان موضوعيت خود را از دست مى دهد.

زندان در آينده ايران

وجود و عدم وجود زندان در هر جامعه اى رابطه مستقيمى با سيستم سياسى اقتصادى آن جامعه دارد. آينده ايران چگونه خواهد بود؟ آيا زندانهايى که شاه ساخت تا جمهورى اسلامى بر ديوارهايش خون بپاشد، شکنجه گاه نسل بعدى نيز خواهد بود؟ در ايران بعد از قيام مردم در سال ٥٧، اعدامها را با کشتار حاکمان قبلى شروع کردند. هويدا و برخى ديگر از وزراى سابق اولين قربانيان بودند ولى آخرين ها نبودند و پروسه اعدامها تا کنون ادامه دارد.

دير يا زود جمهورى اسلامى سرنگون خواهد شد و اين سوال در برابر همه ما قرار خواهد گرفت که با سران و مزدوران جمهورى اسلامى چه بايد کرد. آسان ترين پاسخ اعدام است. آرى با پاک کردن صورت مسئله مى توان براى مدتى از شر مشکلات راحت شد. مسئله بعدى اين خواهد بود که رژيم آتى با مخالفانش چه بايد بکند؟ در واقع حد آزادى را يا قلمرو آزادى را تا کجا تعريف مى کنيم؟ آيا تشکل و احزاب آزاد خواهند بود؟ آيا هرکس با هر نظرى آزاد خواهد بود؟ آيا در جامعه آتى زندان وجود خواهد داشت؟ براى چه؟ براى تنبيه چه کس؟ آيا در آينده هم دستگيرى فقرا به بهانه جلوگيرى از بهم زدن نظم و قانون ص١ ?رت خواهد گرفت؟ آيا در آينده نيز عده اى با به قتل رساندن قاتلان امروزى خود قاتل خواهند شد؟ آيا در آينده نيز توجيهاتى مثل "اعدام انقلابى" و يا "زندانى کردن ضد انقلاب لازم است" تئورى هاى تکرارى سرکوب خواهند بود؟

از همين حالا هم مى توان با نگاهى به ماهيت آلترناتيوها آينده را ديد. آلترناتيوهايى که خواهان حفظ جامعه طبقاتى اند نياز به زندان و جرم سياسى خواهند داشت. رژيم هاى شاهنشاهى اوين ها را ساختند و جمهورى اسلامى از آنها استفاده کرد تا رفسنجانى ها بتوانند پول روى پول بگذارند. اگر اين بار هم مردم اوين ها را ويران نسازند، اگر اين بار هم مردم چشم بسته به رژيمى راى دهند که بقايش در ايجاد و حفظ زندان است، نسل آينده در آنها سلاخى خواهد شد. از همين حالا که همه دارند از مرگ جمهورى اسلامى مى گويند و چپ و راست براى قدرت گيرى صف کشيده اند، بايد خواستهايى چون جامعه اى! مرفه، آزاد و برابر و بى زندان را سراسرى کرد. تنها با تقويت جبهه اى که براى آزادى و برابرى و رفاه مبارزه مى کند، مى توان آينده اى بدون زندان را براى ايران تصور کرد. بود و نبود زندان در فرداى ايران را انتخاب امروز مردم تعيين مى کند. اين تنها مردم اند که مى توانند آينده اى بسازند که زندان را بتوان تنها در تصويرى بر تابلوى ورودى موزه ها، کتابخانه ها و پارکهاى زيبايى ديد که بايد بر خرابه هاى زندانهاى امروزى ساخته شوند.



Main References


Alexander Solzhenitsyn, 1968, The First Circle, London: Collins Clear-Type Press.


Abrahamian, Ervand.1999. Tortured Confessions - Prisons and Public Recantations in Modern Iran. Berkeley, Los Angeles, London: University of California Press.


Cristina Feijoo and Lucio Salas Oron, Latin American Report on the World Social forum (II):Translated by Olga Pozos, Alfred Sola and Jose Luna. Znet Espanol, March 12.2002. www.znet vision strategy latin american report on the world forum


(II).htm


Barry, Ellen. Public interest law. an interview with Ellen Barry by Silja J. A. Talvi. http://www.znet.org/


Bauer, Michael. Et al. 1993. Long-Term Mental Sequelae of Political Imprisonment in East Germany. The Journal Of Nervous And Mental Disease, Vol. 181, No. 4. Printed in U.S.A. by Williams & Wilkins.


Foucault, Michel. 1975. Discipline And Punish. The Birth Of The Prison. England: Penguin Books.


Grassian, Stuart. M. D. Psychological Effects of Solitary Confinement. Am J Psychiatry 140: 11, November 1983.


Human Rights Watch World Report 2002, Special Issues and Campaigns Prison. http:// www.hrw.org


Kira, Ibrahim Aref. PhD. Wraparound approach for the treatment of torture survivors. Torture. Quarterly Journal on Rehabilitation of Torture Victims and Prevention of Torture. Volume 11, Number 3. October 2001.


Klare, Hugh J. 1960. Anatomy of Prison. Great Britain: Penguin Books.


Lawrence, J. A History of Capital Punishment, 1932. In: Foucault, Michel. 1975. Discipline And Punish. The Birth Of The Prison. England: Penguin Books.


Malan, David Huntingford. Individual Psychotherapy and hte science of Psychodynamics, 1979. London: Butterworths.


Milgram, Sanley. 1974. Obedience to Authority. Great Britain: Pinter & Martin Ltd.Prison Activist Resource Center. 1999, ICOPA: Conference on Penal Abolition. http://www.prisonactivist.org/


Prisoner?s Justice Day - Montreal. 1998. http://www.Znet.org


Reed, John L. Lyne, Maggi. Inpatient care of mentally ill people in prison: results of a year?s programme of semi structured inspections. BMJ Volume 320 15 April 2000. H M Inspectorate of Prisons, Home Office, London SW 1H 9AT.


Sim, Jeo. 1997, 'Prison health care and the lessons of history'. Incarceration Humane and Inhumane-Human Values and Health Care in British Prisons. Nuffield Trust Series No. 11, Forwarded by John Wyn Owen. Published by: Nuffield Trust 1999.


The Rockfellers. American experience the Rockefellers special features attica prison riot. http://www. American experience.


Ward, Tony & Coles, Deborah. 1997. 'Human values and death in detention'. Incarceration Humane and Inhumane-Human Values and Health Care in British Prisons. Nuffield Trust Series No. 11, Forwarded by John Wyn Owen. Published by: Nuffield Trust 1999.





















Copyright: gooya.com 2016