جمعه 15 اسفند 1382   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

گزارش هاي حامد يوسفي و محمد رهبر و سعيده اسلاميه از نسخه جديد مراسم عاشورا در تهران، شرق

[به نقل از روزنامه شرق]

• شام غريبان در ميدان محسني

حامد يوسفي : نسل تازه جوانان تهراني هم به شيوه خود مراسم شام غريبان را شامگاه عاشورا در بلوار ميرداماد و ميدان محسني برگزار كردند. اين مراسم البته با زد و خورد هم همراه بود و به قولي مي توان گفت ختم به خير نشد. البته اين اولين سالي نبود كه جوانان بالاشهرنشين شام غريبان در ميدان محسني جمع مي شدند. به همين خاطر نيروي انتظامي از قبل برنامه ريزي هايي كرده بود. ورود خودروها از سمت خيابان ولي عصر به بلوار ميرداماد با محدوديت هايي مواجه بود. اتومبيل ها پس از پل ميرداماد ابتدا به مسير حاشيه اي جنوب بلوار هدايت مي شدند و پس از آن، اين مسير حاشيه اي هم توسط نيروي پليس مسدود مي شد و ماشين سواران مجبور مي شدند از كوچه هاي كناري براي رسيدن به اواسط بلوار و نهايتاً ميدان محسني استفاده كنند. اتومبيل سواران اغلب جوانان زير سي سال با لباس هاي مد روز بودند و صداي نوارهاي پاپ عزاداري (كاست معروف كويتي پور با عنوان «غريبانه» و امثال آن) از شيشه هاي باز ماشين ها به گوش مي رسيد.

دخترها (كه تعدادشان چندان كمتر از پسرها نبود و خودشان بعضاً سوار ماشين هاي مستقلي بودند) اغلب آرايش هاي متناسب با عزاداري داشتند؛ اعم از لباس هاي سياه شب، لاك سياه، و ... بعضاً به طرزي غيرحرفه اي چادر عربي به سر داشتند و در مواردي اندك روبنده زده بودند. روبان هاي سياه بسته شده بود، و از شيشه هاي ماشين ها اغلب مي شد ديد كه آدم ها مشغول تجديد آرايش اند. هر اتومبيل دست كم دو ساعت بايد در ترافيك مي ماند تا بتواند به ميدان محسني برسد و تازه آن وقت از آنجا دور بزند و برگردد سمت ابتداي بلوار. چند نفري كنار خيابان شمع مي فروختند و جوانان شمع ها را در كنار خيابان روي سكوهاي جلوي مغازه ها روشن مي كردند. چيزي حدود ۲۰۰۰ شمع در تمام طول بلوار روشن بود.

اين تنها نشاني بود كه از آن آيين كهن عزاداري براي امام حسين(ع) همزمان در مراسم غيررسمي اين جوانان هم مي شد ديد (البته غير از پوشيدن لباس هاي سياه). تجمع اصلي جوانان را مي شد نه در ميدان محسني كه در فاصله ميان اين ميدان و خيابان نفت پيدا كرد. آن جا جلوي ماشين هايي را كه از ميدان برمي گشتند مي گرفتند و آن ها را به بوق زدن وامي داشتند. بعضاً تصنيف هايي هم مي خواندند كه تلفيقي از بعضي آهنگ هاي معمول جوانان اين روزها بود با كلماتي تازه. در ميانه ميدان محسني البته خبري از اين قشر نبود. آن جا را گروهي ديگر از جوانان همين جامعه در تصرف داشتند كه اين رفتار جوانان به اصطلاح بالاشهري را توهين به مقدسات خود مي دانستند. آن ها كه اغلب موتور سوار بودند و در مدت كوتاهي تعدادشان از ۱۵-۱۰ نفر به حدود ۱۰۰ نفر رسيد، ابزارهايي تهيه كرده بودند اعم از زنجير (همان زنجيري كه موتور سيكلت را با آن قفل مي كنند تا دزد نبرد) و چوب هاي بلند (چوب هايي كه ظاهراً از پايين پارچه هاي تبليغاتي نصب شده به تيرهاي چراغ برق در بلوار ميرداماد كنده بودند) و ميلگرد (كه از ساخت و سازهاي حوالي ميدان در پياده روها افتاده بود) و كارشان بعضاً به زد و خورد با جوانان طيف مقابل مي كشيد.

طيف مقابل كه تعداشان بيش از اين حرف ها بود و از ۵۰۰۰ مي گذشت با مشاهده اين افراد و درگيري هاي معدودي كه پيش آمد، تحريك شدند و آرام آرام انگار يادشان رفت قضيه براي شان فقط يك شكل قرار ملاقات دوستانه و ناگفته (شايد براي خودنمايي و اين حرف ها) بوده است، شروع كردند به سر دادن شعار و آن وقت بود كه وقتي شعارها ادامه پيدا كرد، جوانان طيف مقابل غيرتي شدند و با فرياد به سمت جمعيت حركت كردند و شيشه هاي عقب خيلي از خودروهايي كه در حاشيه شمالي بلوار ميرداماد پارك بود و يا در حال حركت بودند خرد شد و خيلي ها لنگ لنگان به خانه بازگشتند. پليس ضد شورش هم مجبور به دخالت شد اما ظاهراً سربازانش دستور داشتند فقط جمعيت را متفرق كنند. سربازان باتوم به دست و يونيفورم بر تن وقتي جوانان را تا داخل كوچه تعقيب مي كردند از آن ها دوستانه مي خواستند از داخل همان كوچه به سمت خانه شان برگردند و تضمين مي داند كه «از اين طرف نخواهند آمد». سربازي مي گفت: «هم براي مردم دلم مي سوزد، هم براي خودم. آخر چرا اين جور مي كنند؟ سرلخت نشسته اند كنار ميدان».

البته خبرنگار «شرق» اثري از كشف حجاب نديد. شايد اين سرباز عزيز شهرستاني همان بدحجابي معمول دختران تهراني را «سر لخت نشستن» مي داند، شايد هم عده اي حجاب از سر برگرفته باشند. من فقط سنگ پرتاب كردن به سمت پليس و غير پليس را ديدم و اين كه جوانان به سمت كوچه ها فرار مي كردند و آتش روشن مي كردند و سنگ به دست به بلوار بازمي گشتند. موقع برگشتن هم تلفن هاي عمومي را ديدم كه يا گوشي نداشتند يا با سنگ شيشه هاشان شكسته بود و بدنه شان كج شده بود. در هر حال در آن ميانه غوغا و فرار و نارنجك صوتي و دود ترقه و انفجار، حضور محمود دولت آبادي (رمان نويس برجسته معاصر) جالب توجه بود كه بي خبر از همه جا آمده بود بيرون خانه قدمي بزند و مي گفت: «ما كه ديگر انگار از اين نسل جوان فاصله گرفته ايم. سر از كارشان در نمي آورم» و شايد مي خواست بپرسد آيا واقعاً عزاداري امام حسين(ع) و مراسم شام غريبان براي اين نسل جديد معاني و اشكال تازه اي پيدا كرده است كه هيچ كدام ما نمي فهميم؟ آيا اين شكل تازه در سال هاي بعد رواج بيشتري خواهد يافت و بدل به شيوه غالب مي شود يا به زودي از ميان خواهد رفت؟ دولت آبادي البته به آرامي قدم زنان به خانه برگشت و ظاهراً چندان اميدي به پيدا كردن پاسخ اين پرسش ها نداشت.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




• عاشورايي ديگر

محمد رهبر:برآورد حضور مستقيم مردم در مراسم عزاداري محرم در تهران كه حدود ۶۰ درصد بود تا ۸۰ درصد افزايش يافت. اين آماري است كه يكي از سايت هاي خبري در مطلب انتقادي با عنوان نگراني از انحراف در عزاداري حسيني درج كرده بود، با اين حساب محرم امسال به نسبت سال هاي پيش ۲۰ درصد رشد داشته و اگر در نظر بگيريم كه محلات جنوبي و مركزي تهران آن قدر اشباع بوده است كه نتوان اين رشد را به اين نواحي اختصاص داد، اين جهش از آن مناطق مرفه نشين شمالي است.

نسل جواني كه پيش از اين در عزاداري يا منفعل بود و يا در هيات ها و مساجد ديگر جاهاي شهر هضم مي شد به دلايلي ابتكار عمل به خرج داده است و خود باني عزاداري گشته است فرهنگ و مآب جواناني كه كاروبار هيات هاي جديد را بر عهده دارند رنگ ديگري به محرم مي دهد و پديده اي را مي سازد كه در نظر آنان كه سال ها هيات هاي قديمي و سنتي را مي گرداندند خوشايند نيست اما هاله تقدسي كه لاجرم بر گرد هيات هاي تازه مي نشيند البته مانع نقد است حتي از سوي قديمي ترهاي هياتي.يكي از عزاداران كه راننده پژو ۲۰۶ سياه رنگ است در خياباني كه كنارش مبلمان هاي ذي قيمت غربي در مغازه هاي لوكس جاخوش كرده ، خودرويش را حامل بلند گو هايي ساخته كه صداي مداح همسن و سال خودش را پخش مي كند، مداح كم و سن و سال مطمئناً به جز محرم در هيچ مراسم مذهبي در سال مداحي نمي كند و براي خواندن نيز به جز يك روز قبل تمرين نكرده است البته صدايش به شهادت دوستانش خوب است و مي تواند هيات را به قول خودش به شور برساند.

اين حرف ها را همان مداح جوان مي زند و وقتي مي پرسيم شور يعني چه؟ جواب خاصي نمي دهد. شايد همين وجه اختلاف اوليه هيات هاي نوين و قديم است. مداحان هيات هاي سنتي كساني هستند كه در تمامي سال به مداحي مي پردازند، سبك خاصي را تعقيب مي كنند، بعضاً شاعر و نواساز دارند و مي دانند كه اصطلاح شور در مداحي به آن بخش از زمان سينه زني مي گويند كه ضرب ها تند مي شود و دست ها تندتر بر سينه ها فرود مي آيند. مداح جوان شعر ها را خودساخته و ريتم را هم خود انتخاب كرده است، شعرها را از يك كتاب درباره مصائب كربلا برداشته و آهنگ ها را از يكي از آلبوم هاي عليرضا افتخاري كه غم انگيز است انتخاب كرده است. مي گويد خواننده مورد علاقه اش افتخاري است اما نمي داند كه اصولاً موسيقي سنتي ايراني چندان ربطي به نواهايي كه در مداحي به كار مي رود ندارد و البته آن آلبوم افتخاري اساساً به نوعي پاپ است و نه موسيقي سنتي. پيش از اين نواهايي كه در هيات هاي عزاداري سر داده مي شد اسلوب مشخص داشت و مداحان پيشكسوت اين نواها را به صورت سينه به سينه به نسل جديد مداحان منتقل مي كردند. راننده پژو ۲۰۶ سياه رنگ سيگاري مي گيراند و مداح آب گرمي مي نوشد، طبل ها خلاء صدا را پر مي كنند.
گويا تمامي رسوم مناطق مختلف ايران در كشور مي گردنند و امسال را مي توان سال گفت وگوي رسوم دانست. رسم طشت گرداني در مساجد كه خاص شهر اردبيل و آذربايجان است در تهران نيز اجرا شد. حيوانات ذبح شده نيز تنوع جالبي گرفتند و شتر هم به صورت گسترده در تهران ذبح شد، قرباني اي كه بيشتر خاص مناطق كويري و كاشان است. اين پراكندگي رسوم منطقه اي در جاهايي كه چنين رسمي نيست نوعي غربت رسم را به دنبال داشت و يكي از همسايگان مسجدي كه در آن طشت گرداني مي شد از مسئولان امر، فلسفه ماجرا را مي پرسيد و سري به تأييد تكان مي داد كه چندان نمي شد آن را به عنوان فهم تلقي كرد.

با مداحي حاج ...؛ اين خط برجسته اي است بر پلاكاردهاي مراسم سوگواري. سخنرانان در ذيل مداحانند و گرچه بر آنان فضل دارند و مقدمند و اين در ترتيب اسم سخنران و مداح مشخص شده اما باز مداحان چهره ترند، مداحي از سال هاي پس از جنگ شور دوباره اي گرفته است. مداحان گاه خود سخنران نيز شده اند و بعضاً آنچنان شده است كه مداحي بخش اصلي جلسات را دارد و سخنراني به حاشيه رفته است. البته اگر از اين نكته بگذريم كه سخنرانان نيز در بسياري مواقع طبع آزمايي مي كنند و مجلس را با خواندن روضه اي به مداح تحويل مي دهند، با اين حساب بايد گفت محرم ماه درخشش مداحان است و نه خطيبان و محرم امسال از اين لحاظ نيز ويژگي متمايزي نسبت به سال هاي پيش داشت و مداحان جديدي به جمع جامعه مداحان پيوستند و با حضور در رسانه فراگير عمومي تلويزيون به چهره اي تبديل شدند. صدا و سيما امسال به پخش مداحي چهره هاي نويي پرداخت كه در ساليان پيش مطرح نبودند و به اين ترتيب نشان داد كه مداحان قديمي بايستي آرام آرام بازنشسته شوند. به نظر مي رسد كه عزاداري سنتي و نوين در سال ۸۲ به نقطه افتراقي رسيده است و در ساليان بعد شاخصه هاي هويت بخش تر ديگري نيز بر اين دو گونه عزاداري افزوده خواهد شد.

• علمداري در شام غريبان

سعيده اسلاميه : زمان چنداني نگذشته است، از عاشوراهايي كه فضاي شهر را تغيير مي داد. در آن سال هاي نه چندان دور وقتي محرم مي آمد فضاي حزن و اندوه سراسر كشور را فرا مي گرفت. اين تنها آرايشگاه ها و سينماها نبودند كه تعطيل مي شدند مغازه هايي مانند قنادي و خشكبارفروشي ها نيز كركره پايين مي كشيدند چرا كه كسي نمي خواست در عزاي حسين شهد شيريني را در كام خود احساس كند.عاشوراي امسال متفاوت با سال هاي گذشته بود. به گونه اي كه ابعاد و كميت مراسم عزاداري در تهران در مقايسه با سال هاي گذشته رشد چشمگيري داشته است. رويكرد گسترده اقشار كمتر مذهبي جامعه به اين مراسم كه به ويژه در مناطق شمالي شهر ديده مي شود و طي چند سال گذشته آغاز و امسال به اوج رسيده است. امسال به راستي از جنبه هاي ديگري عاشورا چهره شهر را تغيير داد.

عزاداري جاي خود را به كارناوالي داد كه ديگر در آن حزن و اندوهي ديده نمي شد.در شام غريبان امسال، حسين(ع) به واقع غريب بود. اين را مي شد از چهره هاي خندان عابراني ديد كه در كنار خيابان ها شمع در دست داشتند و با چشمان بزك كرده خود در جست وجوي كساني غير از حسين(ع) بودند. تعداد تكيه هاي مذهبي افزايش پيدا كرده است اين را مي توان از آماري كه در سايت هاي اينترنتي به چاپ رسيده است ديد. مي شود از چراغ هاي روشن و پرچم هاي افراشته سياه كه در هر كوچه و خيابان شهر ديده مي شود مشاهده كرد. ابعاد و كميت مراسم عزاداري در تهران در مقايسه با سال گذشته حدود ۳۰ درصد رشد داشته است. اينجا بهار است. چهارراه بهار. در محله اي از تهرانپارس تهران. تمام خيابان هاي منتهي به اين چهارراه مسدود است. آنان كه پياده آمده اند، چندين برابر خودروهاي منتظر هستند. آنچه شنيده مي شود صداي دختراني هست كه چهره شان با روزهاي قبل تغيير كرده است. آرايش مشكي از سر تا پاي آنان ديده مي شود.

اينجا بهار است. چهارراه بهار. چند قدم پايين تر از آن مسجدي است كه هيأت عزاداري است كه اين جماعت براي آن تجمع كرده اند. در سال هاي پيش دسته عزاداري بهار معروف بود و وقتي حركت مي كرد همراهان آن را دختراني تشكيل مي دادند كه پسران زنجيرزن را همراهي مي كردند.شام غريبان به پايان نزديك مي شود اما اين جماعت خيال رفتن ندارد. نيروي انتظامي هم.زمان چنداني نگذشته است. ديگر كمتر كسي فلسفه حركت دسته و برپايي شام غريبان را مي داند. شام غريبان همچنان علامت ها بلند مي شوند، طبل ها و سنج ها به هم مي كوبند و كسي نمي داند كه ديگر در شام غريبان ابوالفضل علمداري زنده نيست كه به يادش علم بلند كنند.





















Copyright: gooya.com 2016