شنبه 21 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

مد شدن آرايش مو به رسم عزاداران حسينی، برنا

دسته عزارداری به شکل معمول، يعنی دو رديف زنجير زن و سينه زن که به موازات هم بايستند، نبود. بلکه به شکل دايره ای ايستاده بودند و به رسم عموزنجيرباف دستهايشان را به هم داده بودند و می چرخيدند و گاه موقع تکرار برخی ابيات می ايستادند.

چشم و هم چشمی وقتی مثل يک بيماری توی جان جامعه ريشه دواند ديگر نمی توان برايش زمان و مکان و موقعيت تعيين کرد و گفت علائم اين بيماری تنها در فلان و فلان مراسم عود می کند و در بهمان مراسم خبری از آن نيست و خيالتان راحت باشد.

مثلا وقتی کسی برای مراسم مهمانی مجللش که بهر ديد و بازديدهای معمول است چند رنگ خورشت پخت و سفره را به رسم کاملا ايرانی انداخت ديگر نبايد توقع داشته باشی که سفره افطارش را ساده بياندازد و فقط به فکر ثواب اخروی اش باشد. يا او که خودش را برای مراسم جشن به شکل به روز ترين مدل درآورد ديگر به پيراهن مشکی و تيپ ساده ای برای عزای حسينی قانع نيست و هرسال به فکر طرح و ايده جديدی برای ظاهر خودش و هيئتش است.



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




گفتنی است که رسوخ تجملات در هيئت ها و مراسم عزاداری هم گاه چندان منافاتی با عشق به حسين(ع) ندارد و نمی توان گفت چون تو رفتی و عَلم n ميليون تومانی بلند کردی يا طبل هيئتت يک متری بود حکما عشق به عاشورا نداری اما همين ظاهر باعث می شود که اصطلاحاتی چون رفتن به "حسين پارتی" در برخی وبلاگ‌ها و کم کم دهانها بچرخد. و وای به روزی که حريم ها بشکند و برخی کارها عادت شود و برخی عادت ها عرف و برخی عرف ها اخلاق و بعد هم لابد قانونی که هيچ قانون مدنی و صريحی را يارای مقابله با آن نباشد.

مگر نيست همين مراسم خرافه قمه زنی و خرافه ديگری به نام عَلم که هر روز تجملی‌تر می شود و سالها زمان می برد تا مردم از ذهن خود بيرون کنند که بلند کردن علم و زدن قمه ثواب که ندارد هيچ، کباب شدن هم دارد.

پوشيدن برخی تی‌شرت‌ها و بلوزهای مشکی با نوشته‌هايی لاتين بی معنا و مفهوم و گاه متضاد با فرهنگ اسلامی، نواختن برخی آلات موسيقی و خواندن برخی نوحه‌های لس آنجلسی و حضور به دور از شان برخی جوانان و همراهان هيئت ها اولين ايراداتی بود که درباره دسته های عزاداری مطرح شد. ايراداتی که آنقدر تکرار شده اند که راهی تا نخ نما شدنشان و همان عادت شدن و تکرار قصه ای که عرض شد، نمانده است.

اما آنچه وادارت می کند که بنويسی حيرتی عميق است که هرسال با وجود ديدن موارد مشابه باز هم تمام وجودت را فرا می گيرد. مثلا همين آراستن مو به رسم عزا که نمی دانم امسال مد جديد عزاداری بود يا توفيق ديدارش در عاشورايی که پشت سر گذاشتيم، نصيب من شد! آنهم در دسته‌ای که خودش يک پا نوآوری بود بين رسوم سنتی دسته ها.

حالا اصلا نمی‌خواهيم باز تکرار کنيم که سينه زنی و گريه برای امام حسين(ع) و خانواده ای که مظلومانه جنگيدند و شهيد شدند چه شد که تبديل به زنجير زنی و بلندکردن علم در خيابان شد. چرا که شور دسته های عزاداری و رفتن به هيئت به عشق امام حسين(ع) امری پسنديده و عرف شده است. اما اينکه در همين رسوم هم تغييراتی ايجاد شود که هرچه فکر می کنی، نمی توانی علتی را برايش بيابی جای تفکر و هشدار دارد.

نمونه يکی از تغييرات شگرف، دسته عزاداری بود که در عين سادگی کلی تجملات داشت. منتها اين بار تمام حجم تجملات با حذف علم و چلچراغ افتاده بود روی مو و ظاهر پسران نوجوان و جوان.

دسته عزارداری به شکل معمول، يعنی دو رديف زنجير زن و سينه زن که به موازات هم بايستند، نبود. بلکه به شکل دايره ای ايستاده بودند و به رسم عموزنجيرباف دستهايشان را به هم داده بودند و می چرخيدند و گاه موقع تکرار برخی ابيات می ايستادند، بدون سينه زدن، بدون زنجير زدن.

همه شان سربند مشکی با نوشته فسفری يا زهرا بسته بودند که البته قشنگ و يک دست بود اما انگار استفاده شده بود تا جلوه ای به آرايش موی سرشان بدهد.

اکثرشان موها را به روش های رايج امروزی درست کرده بودند اما با يک تفاوت؛ به جای ژل و حالت دهده و غيره از گِل استفاده شده بود. گلی که رسم است و عقيده است که در عزاداری ها با دو انگشت دست، بر سر و روی دو شانه ماليده می شود( حالا بگذريم از آن گروهی که در گِل آب غلط می خورند).

گِل‌هايی که مرتب و منظم و با جلوه ای خاص توسط شانه به موها آغشته شده و ثابت نگهشان داشته بود. البته آن نظم و ترتيب در موهايی که يکجا نشسته بودند و حالتشان به هم نمی خورد نشان از اين داشت که اين گل حاصل يک مشت خاک معمولی کنار باغچه يا زمين خالی نيست. حکما مخصوص ساخته شده بود برای اين کار.

غرض غُر زدن يا پند و نصيحت به رسم پدربزرگی و برخورد و بگير و ببند نيست. حرف پيدا کردن راهی برای هدايت درست شور حسينی است که می تواند حکومتی را جابجا کند، ولو اينکه شاهنشاهی باشد و ۲۵۰۰ ساله. شوری که می تواند در جهت اهداف قيام عاشورا هدايت شود و امر به معروف و نهی از منکر و مبارزه با ظلمی که امام حسين(ع) ازشان ياد کرده است.

مگر نه اينکه ما پيرو امتی ساده زيستی هستيم که قوت روزانه شان از نان جو تجاوز نمی کرد. پس حکايت تجملاتی شدن برای زنده نگه داشتن قيام عاشورا چيست؟ و حکايت چشم هم چشمی مسجد محله بالا با مسجد محله پايين و دو دسته و هيئت عزاداری چيست که کار رقابتشان به جايی رسيده است که حتی وقتی به هم در خيابان می رسند، نه تنها حاضر نيستند به احترام ديگری سکوت کنند بلکه صدای نوحه خوان بلندتر از قبل هم می شود.

داستان کرايه کردن اسب و شتر و قاطر برای حرکت کردن جلوی دسته های عزاداری و آزار دادن حيوان بيچاره چيست؟ اين چه قصه ای است که هيئتی ۲ ميليون تومان می دهد تا برای دهه محرم يک شتر را کرايه کند و گهواره علی اصغر(ع) را رويش بگذارد، بعد شتر را بدون مراقبت در خرابه ای رها کنند و شتر برود آب بخورد و ميلگردی به پايش فرو برود و آنقدر ازش خون برود که مجبور شوند حلالش کنند، بعد هم در کمال ناراحتی و تاسف کاشف به عمل آيد حيوان زبان بسته آبستن بوده است.

بچه بی نوای شتر را هم بکنند توی گونی و بياندازند سطل آشغال. بعد آقای سرهيئت شب برود حسينيه و ضمن احساساتی کردن جماعت عزادار عرض نمايد که امسال ضرر بزرگی به هيئت خورده و بايد ۸ ميليون پول شتر را پس بدهند و برای جبران خسارت کمک کنيد. امام حسين(ع) کی راضی است به اينهمه تجملی که موجب غفلت در گريه بر خاندان اسيرش می شود؟





















Copyright: gooya.com 2016