در همين زمينه
7 بهمن» کودکان کار نانآور خانوادههاي خود هستند، 1/5 تا سه ميليون کودک در سن مدرسه در مدرسه حضور ندارند، ایلنا9 آبان» آموزش تولید «عرق» و مست شدن در برنامه کودک شبکه دو!، شهاب نیوز 9 مرداد» مجلس به لايحه الحاق ايران به پروتکل کنوانسيون حقوق کودک رای مثبت داد، ايرنا 25 شهریور» قربانيان كودكآزاري درانتظار اصلاح قانون، ایسنا 3 آبان» كودك 5 ساله مشهدي، قرباني خشونت مادرش شد، ايسنا
بخوانید!
4 اسفند » دولت و پلیس بر سر طرح امنیت اجتماعی اختلاف ندارند، مهر
4 اسفند » شیطان به روایت امیر تاجیک، خبر آنلاین 2 اسفند » قفل شدگی در گذشته، جمعه گردی های اسماعيل نوری علا 2 اسفند » ديدگاه هنرمندان براي رفع كمبود تالارها، جام جم 2 اسفند » آذر نفیسی نویسنده و استاد دانشگاه جانز هاپکینز در مورد تازه ترین اثر خود صحبت می کند (ویدئو)، صدای آمریکا
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! احساس کسي بودن و براي ديگري بودن: کودکان کار در دروازه غار تهران، شهروندگفت وگوی شهروند با قاسم حسني عضو هيئت مديره و يکي از بنيانگذاران انجمن حمايت از کودکان کار شهروند - شماره ۱۰۱۸ ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۵ - جمعه ۲۵ شهريور ۱۳۸۴ خسرو شميرانی
محمد که با دستان کوچک 9 ساله اش تمام روز در کنار خيابان کفش هاي بزرگ را واکس زده بود تازه از راه رسيده بود. بساط واکس را کنار ميز ونيمکت کلاس گذاشته و داشت به حرفها گوش ميداد. گرچه امروز جمعه است ولي اين "کلاس" زياد هم جمعه و شنبه نمي شناسد و درش هميشه به روي "شاگردانش" باز است. البته کلاس با شاگردانش جور است. شاگردها گرچه در سن شاگرد مدرسه هستند اما روزها مثل آدم بزرگ ها کار ميکنند و بعضي وقتها به "کلاس" مي آيند. محمد دستهاي کوچک، زبر و سرما زده خودش را به هم مي مالد. چند دقيقه اي به حرفها گوش ميدهد. به سمت خانم مدير مي آيد و مي پرسد: محمد يک بار ديگر دستان کوچکش را به هم مي مالد. بساط کفاشي را برميدارد و بي جلب توجهي مرکز انجمن را ترک ميکند. در انجمن همه مشغول هستند. بار و بنديل مي بندند و به تيمي که تا چند ساعت ديگر راهي سرزمين هزاران کودک و پير و جوان در خاک خفته است، کمک ميکنند. مواد غذايي و ضروري جمع آوري شده را بسته بندي مي کنند. برخي دنبال جمع آوري پول هستند تا چيزهاي ديگري که مورد نياز هستند تهيه شود. چند ساعت گذشته و تعداد آدمها در انجمن کمتر شده است. محمد در را باز مي کند و وارد ميشود. يک لايه نازک برف سر و دوش و کيف وسائل کفاشي او را سفيد کرده است. اگر اين قدر کوچولو و چابک نبود فکر ميکردي پيرمردي از کار روزانه به خانه برگشته است. کيفش را روي زمين ميگذارد. دستانش را به هم ميسايد. يک جفت کفش کودکانه از کيف خود خارج ميکند و رو به خانم وطني ميگويد: "اين را براي يکي از بچه هاي بم گرفتم." *** "اين آن چيزي است که ما به کودکان ميدهيم. احساس کسي بودن و براي ديگري بودن. انسان خوشبخت تنها در جامعه خوشبخت ممکن است و جامعه اي که افراد در آن به خود و فقط به خود مي انديشند نميتواند خوشبخت باشد. در چنين جامعه اي خوشبختي انسان مفهومي بي مفهوم است." آقاي قاسم حسني يکي از مديران "انجمن حمايت از کودکان کار" است که اين توضيحات را ميدهد. او ادامه ميدهد: " در روزي که زلزله بم اتفاق افتاد ما تصميم گرفتيم با يک تيم به آنجا برويم. همه در تکاپو بوديم. ميخواستيم در حد توان تيم را با دست پر روانه کنيم. آن روز تقريبا 600 هزار تومان پول جمع آوري کرديم. درست شصت و يک هزارو هفت صد و بيست تومان را بچه هاي کار داده بودند. اسم انجمن خود گويا است. بسياري از کودکان با سن کم خود روزها مشغول به کار هستند. آن روز بچه ها از درآمد روزانه خود مبلغ شصت و يک هزارو هفت صد و بيست تومان را هديه کردند. اين رقم در ذهن همه ما براي هميشه حک شده است. علاوه بر اين کاري را که محمد کرد هرگز فراموش نميکنيم." "انجمن حمايت از کودکان کار" در سال 1379 از دل "انجمن دفاع از حقوق کودک" متولد شد. و در سال 1981 به عنوان يک موسسه مردمي و غير انتفاعي به ثبت رسيد. محل استقرار خود را در دروازه غار تهران انتخاب کرد. "ميخواستيم به محل کار بچه ها نزديک باشيم. بچه هاي کوچکي که براي امرار معاش خود يا خانواده هاشان کار ميکنند يک واقعيت هستند. يک واقعيت تلخ و زشت. حالا بايد چکار کرد؟ صبر کرد تا کار کودک ممنوع شود و از بين برود؟ اميدواريم و براي اين تلاش ميکنيم. اما تا آن وقت چه کنيم؟ دست روي دست بگذاريم؟" ساعت نزديک 12 شب تهران است. قاسم حسني ساعتي پيش، پس از يک روز طولاني از انجمن به خانه آمده است و اين توضيحات را در مواجهه با سئوالات من، ارايه داده و در ادامه ميگويد: "سالهاست که ما در رابطه با کودکان کار ميکنيم اما در سال 1379 تصميم گرفتيم تمام توان خود را صرف اين موجودات کوچک، دوست داشتني و بي آلايش و بيگناهي کنيم که "بخت" با آنها يار نبوده و در فقر، اعتياد و فحشا به دنيا آمده اند. تازه اگر اصلا خانواده اي در کار باشد." انجمن در حال حاضر نزديک به 400 کودک را پوشش ميدهد. دو ساختمان در همسايگي هم در يکي از فقيرترين محلات تهران خريده است. در حين تلاشهاي عملي و براي ارايه سرويس هايي در جهت ارتقاء مادي و معنوي کودکان، انجمن درزمينه کارهاي با تاثير درازمدت نيز بي عمل نيست. تلاش براي تحقق قانون محدوديت کار کودکان و محو نهايي آن روي پرچم انجمن نقش بسته است. باوجودي که تنها سه ــ چهار سال از عمرانجمن ميگذرد، توانسته است دو ساختمان بخرد. برايم جالب است بدانم بودجه اين خريدها از کجا آمده است. آقاي حسني ميگويد: "براي ما نيز جالب بود. وقتي شروع کرديم يکي از دوستان صدهزارتومان به ما غرض داد. پس از مدتي که کار اجتماعي کرديم ارتباطات وسيع تر شدند. ابتدا ما به دنبال ساختماني بوديم که بتوانيم با 5-6 ميليون تومان آن را رهن کنيم. اين ساختمان را پيدا کرديم تنها چيزي بود که هم موقعيت آن مناسب بود و هم اندازه و وضعيت آن طوري بود که ميتوانستيم از پس مخارج آن بر بيائيم. اما صاحب آن گفت که اجاره نميدهد و ميفروشد. ما اين مطلب را با دوستان در ميان گذاشتيم. بسياري قول همکاري دادند. ما 42 ميليون تومان چک کشيديم و در طي يک ماه بايد مبلغ را پرداخت ميکرديم. بعضي از قولها به عمل نپيوست در نتيجه کار ما به دادگاه کشيد و 7 ميليون تومان جريمه پرداختيم و مجبور شديم از دوست و آشنا و غريبه پول قرض کنيم اما کمک ها آن چنان بود که در همان سال اول نه تنها تمام بدهي ها را پرداختيم بلکه وجه مناسبي براي خريدن ساختمان دوم جمع آوري شد." در حال حاضر انجمن نزديک به 570 متر مربع مساحت در اختيار دارد. آقاي حسني ميگويد بجز حدود 15 – 16 متر که براي دفتر و آبدارخانه استفاده ميشود بقيه ساختمان به کلاسها و محلات مورد استفاده کودکان تعلق دارد. اين به آن مفهوم است که سهم قسمت اداري در اين فضا قابل اغماض است. از حقوق و درآمد کارکنان ميپرسم. پاسخ اين است که آنها که اين جا شروع به کار ميکنند ميدانند که نبايد انتظار درآمد معمولي داشته باشند. مثلا کتابدار ماهانه 115 هزار تومان در آمد دارد و مدير عامل با 258 هزارتومان حقوق ماهانه درآمدي در مرز رسمي فقر دارد. اصولا 7 نفر و در حال حاضر 6 نفر به عنوان کارمندان ثابت در انجمن به رتق و فتق امور 400 کودک مشغول هستند. البته معلمان نيز به صورت حق التدريسي پرداخت ميشوند. اما کلاسها چگونه هستند؟ وزارت آموزش و پروش مدارک اين مدرسه را به رسميت نميشناسد؟ "انجمن" عمده تلاشهاي خود را در عرصه آموزش کودکان متمرکر کرده است. اما مسؤلان انجمن "آموزش" را به روشي متفاوت تعريف ميکنند. " براي ما مهمترين بخش کار آموزشي اين است که کودکان ما به دليل شرايط خود شرمزده نباشند. به آنها نشان ميدهيم که اين تقصير آنها نيست اگر در چنين وضعيتي قرار دارند. در عين حال حس همدردي و همياري را در آنها زنده ميکنيم. ما وقتي اعتماد به نفس کودکان خود را مشاهده ميکنيم برايمان لذت بخش و مايه غرور است. چرا که بسياري از اين کودکان در ابتداي کار که به ما ميپيوندند غالبا از وضعيت خود شرمگين هستند و بعضا احساس گناه ميکنند." اين عضو هيت مديره و بنيانگذار انجمن در ادامه ميگويد: "براي ما موسيقي و نقاشي از همان جايگاهي برخوردار هستند که دروسي همچون حساب و ديکته و علوم. " "البته امور بهداشتي و روانکاوي و ... نيز در برنامه هاي ما هستند اما در اين زمينه ها ما مجبور هستيم به نيروهاي داوطلب تکيه کنيم که طبيعتا با مشکلات و کم و کاست هاي ويژه خود همراه است. تصور کنيد يک پزشک ميآيد يکي دو ماه با ما کار ميکند و ميرود. ما که نميتوانيم او را مجبور به ماندن کنيم. يا يک دانشجو تعطيلات خود را در اختيار ما ميگذارد و آن ديگري در تعطيلات به شهر خود ميرود و ... " چه تعداد نيروي داوطلب با انجمن همکاري ميکنند؟ شيوه برخورد اداره بهزيستي که از سوي دولت عملا مسئوليت کودکان کار را به عهده دارد اين چنين است که هر از گاه سر کوچه اي ميني بوسي متعلق به بهزيستي توقف ميکند و به جمع آوري کودکان ميپردازد. اين مساله باعث گريز خانواده ها و کودکان از سيستم "حمايتي" دولتي است. آقاي حسني درباره رابطه خانواده ها با انجمن ميگويد: "بچه هاي ما از آزادي کامل براي رفت و آمد برخوردار هستند. ما آنها را به هيچ عملي وادار نميکنيم. آنها تشويق ميشوند و به مرور با انجمن رابطه برقرار ميکنند. براي والدين نيز به همين ترتيب است. بعضي از آنها به انجمن رفت و آمد ميکنند و گاه در کنار کودکان خود سر کلاسها مينشينند." آيا تجربه منفي هم وجود دارد؟ خانم زهرا بناساز مدير عامل انجمن در همين رابطه ميگويد: "اين مادر امروز دوباره به انجمن آمد. خودش فرزندش را آورده بود. از برخورد خود شرمنده بود و ميگفت فکر ميکرده که اين مرکز به بهزيستي تعلق دارد." قاسم حسني در رابطه با ارگانها ي دولتي و شهرداري چنين توضيح ميدهد:" برخي با اين رابطه ها مشکل دارند ولي واقعيت اين است که ما کاهايي را انجام ميدهيم که اگر يک دولت ايده ال وجود ميداشت همه اينها وظائف آن دولت ميبود. حال چرا نبايد با ارگانهاي دولتي تماس داشت مشکلات را با آنها در ميان گذاشت حمايت گرفت و احيانا تجربيات خود را در اختيار آنها گذاشت؟" "ما در روزهاي اخير با مسئولان عاليرتبه وزارت تازه تاسيس رفاه ملاقاتي داشتيم. با آنها درباره همين موضوع جمع آوري کردن کودکان با ميني بوس صحبت کرديم. توضيح داديم که اين شيوه در عمل نشان داده است که تاثير مثبتی بر جاي نميگذارد. برداشت ما اين بود که آنها با علاقه به حرفها ي ما گوش ميدادند. حال تا چه حد به آن عمل کنند، خدا ميداند. ارتباط انجمن با ايرانيان خارج چگونه است؟ درباره آرزوهاي انجمن ميگويد :" اميدواريم يک روز بتوانيم فضايي بزرگتر داشته باشيم تا بچه هاي کار هم دقايقي در روز را کودکي کنند و بازي کنند و ترس نداشته باشند که مزاحم همکلاسانشان هستند." ميپرسم اگر 10 هزار دلار داشته باشيد با آن چه ميکنيد؟ *** در روز 23 سپتامبر کنسرت "حافظ و ساقي" در تورنتو برگزار ميشود. عوايد حاصل از فروش بليت هاي اين کنسرت به انجمن حمايت از کودکان کار اهدا خواهد شد. اين کنسرت شامل هنرنمايي استادان رقص و موسيقي ايراني و غير ايراني در تورنتو است. علاوه بر اين اگر تمام بليتهاي آن به فروش برسد حقوق معلمان کودکان کار در دروازه غار تهران براي 10 ماه آينده تضمين خواهد شد. Copyright: gooya.com 2016
|