جمعه 16 اسفند 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

شما آمريکائی هستيد؟ هوشنگ اسدی

Gran Torino
ايست وود حالا با تمام نمادهائی که به نام او و وسترن نو ثبت شده در صحنه است. مردی تنها. سيگاری هميشه بر لب. آب دهان که از سر خشم برزمين می اندازد. اتومبيل کلاسيک "گران تورينو" که هرگز سوار آن نمی شود. سگی خاموش به جای اسب

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




[email protected]

"گران تورينو" بدرود چهره حماسی وسترن- کلينت ايست وود- باوسترن ، زمين گذاشتن تفنگ وبرداشتن گيلاس، خداحافظی با معيارهای آمريکائی و تسليم آمريکا به غريبه هاست...
کلينت ايست وود نه تنها بازيگر و کارگردان فيلم، نماد فيلم و درونمايه اصلی آن است. او يکی از دوچهره حماسی وسترن است. جان وين که نماد وسترن کلاسيک و وفادار به ارزش های آمريکائی بود و در اوج جنگ ويتنام " کلاه سبزها" ی امريکائی را به سود سياست روز آمريکا چهره قهرمانی داد.
وکلينت ايست وود نماد وسترن نو که ديگر بيشتر چهره اروپائی داشت و در" هری کثيف" اين وسترن شهری به ضد قهرمانی تبديل شد که درسکانسی ابدی پله های قهرمانی را يکی يکی پائين آمد. ايست وود حالا با تمام نمادهائی که به نام او و وسترن نو ثبت شده در صحنه است. مردی تنها. سيگاری هميشه بر لب. آب دهان که از سر خشم برزمين می اندازد. اتومبيل کلاسيک "گران تورينو" که هرگز سوار آن نمی شود. سگی خاموش بجای اسب.
و تمامی اين نمادها در متنی مستند گونه- از تاريخ ، اشياء و فيلمها - که آخرين نفش آفرينی کلنيت ايست وود را رنگی تاريخی می دهد.
گران تورينو که نام فيلم از آن گرفته شده است ، در دو ساعتی محل فيلمبرداری ساخته می شد. دردهه هفتاد در سه فيلمی که کلينت ايست وودبازی کرد ، مورد استفاده بود. خود ايستوود در يکی ا زاين فيلم ها
The enfocer- ۱۹۷۶ گران تورينوئی را می راند.
تفنگ و هفت تيری که در فيلم مورداستفاده قرار می گيرد، همان مدلی هائی هستند که ارتش آمريکا در جنگ کره بکار می برد.
نام کلينت ايست وود در اين فيلم يعنی " والت کوالسکی" ترکيبی از است " والت" نام شخصيتی واقعی و"کوالسکی" ضد قهرمان فيلم کلاسيک vanishing pont- ۱۹۷۰ و قهرمان فيلم مشهور اتوبوسی به نام هوس. نقشی که توسط مارلون براندو ايفا می شد.

اينها و نشانه های متعدد مستند و تاريخی ديگر در واقعيت امروز جامعه آمريکا تصوير می شوند.
نقش های فيلم – جز کلينت ايست وود- و پسرش به تمامی توسط نا بازيگرانی ايفامی شوند که از ميان جامعه HMOMG ديترويت انتخاب شده اند. (هومونگ ها بزرگترين اقليت مهاجر در ديترويت هستند. بصورت گروهی از لائوس و هند وچين آمده اند. آنها که بسياريشان زبان انگليسی نمی دانند و بامعيارهای غربی بيگانه اند، در صنايع ديترويت کار می کنند)

والت – ايست وود ( که هر دويکی هستند) بار جنگ کره و وسترن را بر دوش دارد، و هنوز در مراسم مرگ زنش وابسته يه گذشته است. حرکت دوربين که يادآور معرفی قهرمان های وسترن است، از پاهای گشاده او بالا می آيد و به چهره خشمگينش می رسد. آدم های آمريکای نو به مراسم ختم می آيند. پسرش که د رمرگ مادر هم شوخی می کند و نوه دختريش که بر ناف برهنه اش آويزی دارد.
والت در محله ای – نماد جامعه امروز آمريکا – زندگی می کند که همه جز او خارجی هستند وبيشتر زردپوست ها.
مادر بزرگ همسايه او – يک خانواده زردپوست پرجمعيت- مانند والت عصرها روی صندلی مخصوص می نشيند. در نگاه والت او بيشتر به پير زنی سرخپوست می ماند و فيلم ريشه ای تاريخی پيدا می کند.
انگار ساکنان اصلی آمريکا که توسط سفيد ها قتل عام شدند ، دوباره برگشته اند. بازگشتی که نمايش فيلم همزمان با رياست جمهوری او باما به آن معنائی سياسی هم می دهد. وقتی والت خشم وسترنی خود راتبر زمين تف می کند، پير زن تف خونين بزرگتری به رنگ خون بيرون می ريزد.
والت- ايست وود چاره ای جز تسليم ندارد. مرد تنها و خاموش وسترن که به جنگ کره هم رفت، تنهای تنها است. از پسرش متنفر است و اين تنفر در روز تولدش که پسر وهمسرش برايش يک هديه مسخره و تلفن می آورند به اوجی می رسد که در فرياد خاموش وپر درد والت – ايست وود حالتی فرابشری می يابد.
اوی تنهای تنهاست. حتی کشيش که بايد به وصيت زنش او را جذب کليسا کند ؛ آمريکائی نيست. جای پزشک آمريکائی او راهم زنی از نژاد زردگرفته است.
همسايه اما تنهانيست. جشن های پر جمعيت می گيرد. پرنده را زنده سر می زند و والت- ايستوود با تنفر آنهاراوحشی می خواند. دختر جوان همان همسايه از او می پرسد:
- شما آمريکائی هستيد؟
والت- ايستوود آخرين بار تفنگش را در دفاع از اين دختر بکار می برد. دختری که او را آرام آرام بدنيای جديدی می برد. دنيای زندگی جمعی. جادوگران خانوادگی که سرنوشت ها را پيش بينی می کنند وحافظ زندگانی هستند. جمعی که گيلاس عرق را بدست والت – ايستوود می دهد تاجانشين آبجوی بی بو خاصيت کند.

والت – ايست وود گرفتار ميان کشيش که او رابه سنت های کاتوليسم می خواند و زندگی متفاوت اين غريبه ها که دارند قدم به قدم صاحب آمريکا می شوند، راهی حماسی را می گزيند.
سکانس پايانی فيلم ، يا دآور اوج وسترن های کلاسيک و نو است. قهرمان تنها به ميان دشمنان می رود و يک تنه انها را از پای در می اورد.
والت- ايستوود ، سگ ساکت غمگينش را به همان پيرزن می سپارد. مدال شجاعتش رابه سينه پسرک زردپوست می زند و به محل زندگی باندهای تبهکار می رود. به سنت وسترن سيگاری بر لب می گذارد. آتش می خواهد. تبهکاران که همه از نژاد زرد يا سياه هستند ، درخاموشی نظاره اش می کنند. والت- ايست وود در کلامی که به نعره ای خاموش می ماند ، می غرد :
- من آتش دارم...
دستش مانند لحظه های اوج وسترن به جيب بغلش می رود. صدای گلوله ها بر می خيزد. د رانتظاريم تا تبهکاران مثل برگ بر زمين ريخته باشند. اما نه، اين نماد حماسه است که با پاهای گشاده بر خاک افتاده است .دوربين با حرکتی شبيه تصوير آغازين فيلم از پاهای والت- ايست وود بالا می رود و روی فندکی که در دست دارد می ايستد.
پليس ها می آيند. هيجکدام" آمريکائی" نيستند. سيا ههای پليسس مکزيکی ها و سياههای تبهکار را دستگير می کنند.
قانون جای اسلحه را گرفته است. خانه قهرمان حماسه به کليسامی رسد و گران تورينو به پسرک زردپوست که د رصحنه نهائی ان را شادمانه می راند. د رکنارش هم سگ غمگين سرک می کشد.





















Copyright: gooya.com 2016