دوشنبه 2 فروردین 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

چون غرض آمد؛ هنر آلوده شد، مرور محمود دولت‌آبادی از تاريخ نسل افسرده ايرانی تا روزگار نوروز، ويژه‌نامه نوروزی ايلنا

ـ به‌اعتقاد محمود دولت‌آبادی؛ نگاه تاريخی به گذشته ايرانی تنها از رويدادهای رنج‌آور خبر می‌دهد. تصورات او از نوروز؛ سبزه، شادمانی و آشتی مردمان است. می‌گويد: آرزو می‌کنم که ديگران شاد باشند


ايلنا: در واپسين روزهای سال ۸۸ کتاب "نون نوشتن" محمود دولت آبادی منتشر شد. "نون نوشتن" رمان نيست. داستان نيست. بلکه يادداشت‌های سالانه اين نويسنده را از سال ۱۳۷۹ تا ۱۳۷۴ دربر می‌گيرد و روايت تنهايی‌ها، تلخی‌ها و مصائب نوشتن است، نوشتن به شيوه محمود دولت آبادی.
اين کتاب چند سالی در ارشاد ماند و هنوز هم رمان "کلنل" دولت آبادی روی بازار کتاب را به خودش نديده است. هرچند که ماه‌ها از انتشار ترجمه آلمانی آن می‌گذرد. اميد که سال نو، نويد انتشار اين رمان محمود دولت آبادی را داشته باشد.

*تصوير غالب در ادبيات ما، رنج است. کما اينکه در اکثر آثار ادبيات کلاسيک جهان هم معمولا ما با روی فرسايشگر زندگی مواجه هستيم. در ادبيات داستانی معاصر ما هم، لحظات شاد يا فانتزی کمتر ديده می‌شود. شما چه نگاهی به اين موضوع داريد؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




ــ اين بديهی‌ست. به دليل اين‌که شما توجه نداشته‌ايد که زندگی در يک قرن و نيم گذشته چگونه بوده و نمی‌دانيد که بشر با چه مشکلاتی مواجه بوده است و برای ساده‌ترين امور با چه سختی‌هايی تلاش کرده است. شما فرزندان روزگاری هستيد که قيمت نفت آن افزايش يافته، روزگار ارتباطات که جهان در يک مانيتور گرد آمده و می‌توانيد به همه‌جای آن سرک بکشيد. ديگر آن معنای گرسنگی وجود ندارد و مشکل آب و نان و ارتباطات آزاد و ... وجود ندارد. فقط کافی‌ست به اين نکته فکر کنيد که تا چهل سال پيش، هيچ‌کدام از اين‌ها وجود نداشت و انسان هم، انسان بود. آن رنجی که شما در ادبيات دنيا می‌بينيد، محصول دوره‌های اجتماعی تاريخ جهان است. به عنوان مثال در "بابا گوريو" بالزاک هم اين رنج ديده می‌شود. آن پدر محصول روزگار خودش است. اما "بابا گوريو" آدمی‌ست که می‌خواهد دخترانش رشد کنند و زندگی ديگری داشته باشند. اما خودش محيط ديگری را نمی‌شناسد. اين چه دستاوردی برای او دارد جز اين‌که خودش متلاشی می‌شود و دخترهايش هم، هر يک زندگی‌ای را انتخاب می‌کنند که او نمی‌شناسد؟ اين کشمکش، رنج‌آور نيست؟ در آثار کلاسيک ادبيات جهان نمونه‌هايی از اين دست بی‌شمار است. در آثار داستايفسکی، هرمان هسه و استاندال هم ديده می‌شود. اما همه اين‌ها در يک مقطع تحول از زندگی مکانيکی به يک زندگی جديد روی می‌دهد. از قرن نوزدهم تا نيمه دوم قرن بيستم. شما توجه کنيد که دنيا چند جنگ بزرگ را تا نيمه دوم قرن بيستم تجربه کرده است. در ايران هم همين‌طور است. اگر از منظر تاريخی نگاه کنيد، می‌بينيد که تمام اتفاق‌هايی که در اين سرزمين افتاده؛ رنج‌آور است. باوجود تمام اين‌ها، من هنوز چشم به‌ راه نويسنده‌ای مثل عزيز نسين هستم.

*البته همان‌طور که می‌فرماييد شايد به خاطر همين ويژگی‌‌های زندگی جمعی است که اين تم در ادبيات ۴۰-۵۰ سال پيش بيشتر ديده می‌شود. کما اينکه در گاو "غلام‌حسين ساعدی" هم ما با همين تصوير از اجتماع مواجه می‌شويم.
ــ کارهايی از اين دست در سير مهاجرت به صورت پراکنده ديده می‌شود و بيشتر جنبه‌های اجتماعی در اين آثار منعکس است. آنها آثاری درمورد جامعه عقب‌مانده هستند. اما در "جای خالی سلوچ" و "کليدر"، پيش‌زمينه‌های حرکت اجتماعی وجود دارد و از آن به بعد است که اين حرکت – مهاجرت- جاری و ساری می‌شود و در "روزگار سپری شده..." هم قابل مشاهده است. ناگهان شهرهای ما به دهات‌های بزرگ به‌هم پيوسته تبديل می‌شوند. در سال ۱۳۳۹ که به تهران آمدم، اين شهر يک ميليون و نيم جمعيت داشت و وقتی "روزگار سپری شده مردم سالخورده " را نوشتم، اين جمعيت ده برابر شد. اما اين اتفاق ساده‌ای نبود. به نوعی يک مهاجرت اتفاق افتاد. در فاصله سال‌های ۱۳۴۲ تا آستانه انقلاب. يعنی ناگهان، جمعيت شهرها ده برابر شد. خود اين اتفاق آيا رنج‌آور نيست؟ کنده شدن از ريشه‌ها رنج‌بار نيست؟ همين آمدن‌هاست که در سال‌های بعد به حرکت اقشاری از سراسر مملکت به‌سوی دنيا منجر می‌شود. داستان و سرگذشت تاريخ معاصر ما اين است.

*اما به تدريج ما با نگاهی مواجه هستيم که به اثر ادبی هم به مثابه کالا نگاه می‌کند که بايد عرضه شود و در نتيجه نويسندگان، متوسل به شگرد‌هايی برای جذب مخاطب می‌شوند.
ــ البته نويسندگان آزاد هستند که در آثارشان، هرکاری می‌خواهند انجام دهند. حتی اگر بخواهند مخاطب جذب کنند. از گذشته هم يافتن مخاطب، از طريق نوشتن داستان‌های مسلسل در مجله‌ها رواج داشت. اما اصل خلاقيت در هنر به معنايی که من می‌فهمم، چيز ديگری‌ست که مصداق آن هم بيتی از مولانا است که می‌گويد؛ چون غرض آمد هنر آلوده شد/ صد حجاب از دل به سوی ديده شد.

*اما نسل شما به اثر ادبی به شکل يک امر قدسی نگاه می‌کند.
ــ ما نسل نيستيم. فصلی از تاريخ معاصر ايران هستيم که از آستانه انقلاب مشروطيت آغاز می‌شود و می‌آيد و به آدم‌های جديدی می‌رسد. البته در اين نقطه هم، در حرکت‌های جديد ادامه پيدا می‌کند. پس مسئله نسل نيست بلکه يک مقوله تاريخی است. انديشه ترقی‌خواهی پيش از آغاز مشروطيت با افرادی مثل عباس ميرزا آغاز شد و با شخصيت‌های ديگر ادامه پيدا کرد تا در آستانه مشروطه به يک حرکت فکری – ادبی جمعی تبديل شد و آن حرکت هم ادامه پيدا کرد. بعد از به توپ بستن مجلس، دهخدا به عنوان سمبل يک حرکت ترقی‌خواهی موهايش سپيد شد و در خانه نشست و از آن پس، ديکتاتوری مدرن با سنت‌های گذشته از دل انقلاب مشروطه بيرون می‌آيد و باز هم اين حرکت ادامه پيدا می‌کند تا شهريور ۱۳۲۰، بعد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و اصلاحات ارضی و... به خاطر همين‌هاست که می‌گويم اين يک فصل تاريخی است که از ۱۵۰ سال پيش آغاز می‌شود.

*فکر نمی‌کنيد ادبيات داستانی ما از صادق هدايت تاکنون، به نوعی راوی تاريخ جنون و ابهامی‌ست که گسترده می‌شود؟
ــ نمی‌دانم ادبيات معاصر چه می‌کند. اما من اين کار را نکرده‌ام. البته ادبيات هم مربوط به موقعيت‌هايی است که از دل چارچوب‌های شناخته شده بيرون می‌آيد. واقعيت‌هايی که گاه سورئاليستی‌تر از هر اثر ادبی بوده‌اند. فکر می‌کنم بهتر از از اين تعريف‌های کلی پرهيز کنيم.

*و در آخر بفرماييد که تصوير ذهنی شما از نوروز چيست؟
ــ سبزه، شادمانی، آشتی مردمان با يکديگر و صلح. من آرزو می‌کنم که ديگران شاد باشند. اما اين‌که خودم در چه حالی هستم يک مسئله شخصی است. به خصوص برای تمام جوانان مملکت، آرزوی شادمانی دارم و اميدوارم اين فصل زيبا و درخشان طبيعت را قدر بدانند و اين‌که هستند و می‌توانند جهان را در اين فصل تماشا کنند.

گفت‌وگو از مريم منصوری


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016