دوشنبه 11 مرداد 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از خامنه‌ای عزيزم! قال را بکن! تا هجوم سبز به منتقدان مهندس موسوی

کشکول خبری هفته (۱۲۷)
ف. م. سخن

در کشکول شماره ی ۱۲۷ می خوانيد:
- خامنه ای عزيزم! قال را بکن!
- نه می بخشيم نه فراموش می کنيم
- مهندس و حجةالاسلام در دو پرده
- فرهنگ فشردۀ سخن
- هجوم سبز به منتقدان مهندس موسوی



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 




خامنه ای عزيزم! قال را بکن!
"آيت‌الله خامنه‌ای: اطاعت از دستورات حکومتی ولی‌امر مسلمين نشانگر التزام کامل به ولايت است." «ايلنا»

خامنه ای عزيزم! ای خدای بزرگ حکومت اسلامی! (*)
دم شما گرم. بابا چرا اين قدر تعارف؟ چرا اين قدر تاخير؟ شما که خدا بودی، چرا اين قدر موضوع را لِفت می دادی؟ ما که می دانستيم؛ شما چرا پنهان می کردی؟ چرا اين قدر شکسته نفسی می کردی؟ تو خداوندگار ما، امام ما، رهبر ما، می دانستی و نمی گفتی؟! حکم حکومتی ات را قربان. از تو به يک اشاره، از ما به سر دويدن (گور پدر زمين خوردن و زخم و زيلی شدن ما. تو امر کن، ما مثل قهرمانان دو می دويم تا آن چه تو می گويی اجرا کنيم و التزام عملی نشانت دهيم).

رهبر جان!
ما چند سال پيش پيشنهاد داديم شما قانون اساسی را عوض کنی. چرا نکردی و اين قدر فروتنی نمودی؟ بابا قال را بکن خلاص مان کن. شما بشو اميرالمومنينِ حکومت اسلامی و بگو بمير تا بميريم. بگو زنده شو تا زنده شويم. بگو بپر تا بپريم. مگر نمی بينی تحت رهبری داهيانه شما، موشک با کرم و موش پرانديم. مگر نمی بينی انرژی اتمی در آشپزخانه کشف کرديم. مگر نمی بينی اورانيومِ شونصد درصد غنی کرديم. چرا اين قدر تعارف می کنی و زحمت ما می داری. وقتی همه چيز با احکام حکومتی شما قابل اجراست چرا اين کار را نمی کنی.

خامنه ای عزيزم!
شادمان ام که آن چه را که بايد می گفتی بالاخره گفتی. کاری را که بايد می کردی بالاخره کردی. فدای قدرتِ بی حد و حصرت شوم که اشاره می کنی، کهريزک تعطيل می شود و به دستورت به کسی تجاوز نمی شود. شما که می توانی دستور دهی تجاوز بشود يا نشود، خودکشی بشود يا نشود، اعدام بشود يا نشود، چرا اين قدر خودداری می کنی؟

رهبر نورانی!
دست ات را می بوسم. خاکِ نعلين ات را مثل سرمه به چشم می کشم. بيا و به ما رحم کن و بساط دمکراسی و لوازم آن را جمع کن و خودت دستور بده و خودت اجرا کن. خودت قضاوت کن. خودت قانون بگذران. بابا مُرديم از بس اين تو سر آن زد و آن تو سر اين و آخرش هم کار به مجمع تشخيص مصلحت نظام کشيد و بعدش خودت حرف آخر را زدی. تو که حرف ات فصل الخطاب است اين همه بحث و جدل چرا؟ همان اول تصميم ات را بگير و ما را خلاص کن.

آرزو می کنم آن قدر عمر کنی که نتايج قدرت بی حساب و کتاب و احکام حکومتی ات را ببينی. اميدوارم تا آن زمان ما هم زنده باشيم.
فدايت
(*) بعضی ها به آقای خامنه ای می گويند "امام". عرض من اين است که امام چرا؟ مگر خدا چه عيبی دارد؟ ايشان که انگشت اش را تکان می دهد می گويد شو! می شود، و می گويد نشو! نمی شود، ايشان که اين قدر معظم است که وقتی می گويد کُن! می کنند، و وقتی می گويد نکُن! نمی کنند، چه چيز از خدايی کم دارد؟

نه می بخشيم نه فراموش می کنيم
"...تا ميانۀ مرداد ۱۳۶۷ جمهوری اسلامی هزاران زندانی را بی محاکمه، محروم از وکيل و حق استيناف با بی رحمی تمام اعدام کرد..." «تحقيقی درباره کشتار زندانيان سياسی ايران در سال ۱۳۶۷، جفری رابرتسون»

اين روزها بازار ماندلا شدن و گاندی شدن داغ است و همه به حساب ديگران مشغول بذل و بخشش اند. يکی می بخشد و فراموش می کند؛ ديگری می بخشد و فراموش نمی کند؛ اين وسط کسانی هم هستند که نه می خواهند ببخشند، نه فراموش کنند، ولی صدای اين گروه در های و هویِ بحث های بخشش‌گرانه گم شده است. می گوييم و می گذريم، و اين روزها هم که مسئولان سياسی دهه ی شصت دوباره محبوب قلوب شده اند و بر شانه ی کسانی که در آن سال ها طفل شيرخوار بوده اند بالا رفته اند، بر آن وقايعِ جنايتکارانه چشم می بنديم و دعوت به سکوت و بررسی در "وقت مناسب" می کنيم اما چهره ی آن مادر و پدر و زن و شوهر و دختر و پسر را نمی بينيم که داغ عزيز يا عزيزان شان را هنوز بر دل دارند و خواهان محاکمه ی آمران و عاملان قتل عام ۶۷ هستند.

در اين ميان کسانی که خواهان مجازات قاتلان هستند به همان اندازه حق دارند که بخشندگان و عفوکنندگان. ما از زبان گروه اول سخن می گوييم. می گوييم، مجازات معنی اش وحشی‌گری و بی‌اخلاقی نيست. مجازات معنی اش به دار کشيدن و اعدام نيست. آمر و عامل جنايت قرار نيست شکنجه شود، هر چند خودش شکنجه کرده است. مجازات او، دور بودن از اجتماع برای هميشه است. اين نه خشونت است، نه خون را با خون شستن. مجازاتی ست که در دمکراتيک ترين کشورها هم اِعمال می شود.

اما بخششِ بی موقع و بی دليل، جز جری کردن جنايتکاران بالقوه و بالفعل حاصل ديگری نخواهد داشت. به اين می‌ماند که بگوييم هر کس تا حالا آدم کشته يا از اين به بعد بکشد، در نهايت بخشيده خواهد شد. معلوم است که چه بر سر جامعه خواهد آمد.

اما قانون مبتنی بر حقوق بشر همان طور که مجازات دارد، تخفيف در مجازات هم دارد. تخفيف، شامل کسانی می شود که پيش از گرفتار شدن، به ميل خود زبان بگشايند و با معرفی آمران و عاملان جنايت های پيشين گامی در جهت کاهش جنايت های آتی بردارند. آقايان سبزی که در گذشته مسئول بوده اند، نبايد انتظار داشته باشند که داغ‌ديدگان قتل عام ۶۷ سکوت آن ها را بپذيرند. اگر مطلقا اطلاع نداشته اند بايد صريح اظهار بی اطلاعی کنند. اگر اندکی اطلاع داشته اند، بايد اطلاع رسانی کنند. اگر در جنايت به طور مستقيم يا غيرمستقيم دست داشته اند بايد از خانواده های کشته شدگان رسماً عذرخواهی کنند. جنايت، سبز و سرخ و سياه نمی شناسد. جنايتکار هر رنگی بوده يا هر رنگی شده، جنايتکار است و نمی تواند از زير بار مسئوليت شانه خالی کند. اين که کشته شدگان مجاهد بودند، و مجاهدين خود ترور می کردند يا با صدام هم دست بودند يا خيانت و جنايت می کردند توجيه مناسبی برای کشتارِ بی محاکمه نيست. اگر هم به اعتقاد آقايان اين کار، کار خوبی بوده، صريحا اعلام کنند که "ما خود، يا همکاران مان اين کار را کرديم و در زمان خودش کار درستی هم بود"؛ لااقل تکليف ما با آقايان روشن خواهد شد.

بر خاک خاورانِ امروز ساقه های باريک و زيبايی روييده که در حال رشد و گسترش است. مخفی کاریِ حکومت و سکوت هم‌دستان جنايتکار نتوانست پرده بر اين جنايت هولناک بيفکند. بقايای پرده ی پوسيده ای که روی قبرهای خاوران کشيده شده کم کم کنار می رود و چهره ی زيبای زندانيانِ به قتل رسيده روز به روز پر رنگ تر می شود. قلم ما در افشای ظلمی که بر آن ها رفته لحظه ای آرام نخواهد گرفت و تحت هيچ شرايطی اجازه ی ضايع شدن حقوق آن ها را نخواهد داد.

مهندس و حجةالاسلام در دو پرده
پرده ی اول:
آقای مهندس ايکس در جلسه ای در حال سخنرانی ست. مستمعان اغلب جوان و پُر شور هستند. بحث بر سر بنايی‌ست کج که مهندس يکی از پايه گذاران آن بوده ولی بعد از اين که او را از اجرای پروژه کنار گذاشته اند معمارانی که تحصيلات درست و حسابی نداشته اند و خود را مهندس جا زده اند ساختمان را کاملا کج بالا برده اند. ناگفته نماند که فونداسيون مهندس هم از ابتدا ايراد داشته و بخشی از کجی ساختمان مربوط به اشتباه و ندانم کاری اوست ولی اکنون مهندسان جوان که آستين ها را بالا زده اند تا کار را به دست گيرند و بخشی از بنای فعلی را خراب کنند و مشغول تعمير اساسی شوند زياد به اشتباه مهندس کاری ندارند و فکرشان اين است که اول از همه جلوی ساختمان سازی به شيوه ی فعلی را بگيرند و بعد دست به تخريب قسمت های خيلی خراب و خطرناک بزنند و بعد آغاز به تعمير کنند، تا کِی فرصتی دست دهد ساختمانْ کاملا خراب و به جای آن بنايی نو بر پايه اصول مهندسی ساخته شود.

مهندس از ريزه کاری ها می گويد. از آن چه معمارانِ بی سواد و طمّاعِ بعد از او کرده اند. از آن چه اگر او دوباره مسئول پروژه شود خواهد کرد. سخنرانی او با لحن آرام، يک ساعت، دو ساعت، سه ساعت طول می کشد. به نکاتی اشاره می کند که تقريبا همه، حتی عوامِ غير مهندس هم می دانند. او البته چيزی از کارهايی که خودش کرده نمی‌گويد. همه خميازه می کشند و حوصله شان سر می رود. مهندس تقريبا هيچ برنامه ای برای تغيير و تعمير ارائه نمی دهد. نمی گويد مهندسان جوان چه بايد بکنند. همه در حال چُرت زدن هستند و کم کم انگيزه برای شروع به کار را از دست می دهند...

پرده ی دوم:
آقای حجةالاسلام ايگرگ که او هم از برنامه ريزان و سازندگان بنا بوده (حالا حجةالاسلام بودن چه ربطی به ساختن بنا و مهندسی داشته، بماند)، کج بالا رفتن بنا را می بيند و به شدت ناراحت می شود. او در زمان مسئوليت اش همواره سعی در نوسازی بنا داشته ولی حرف اش پيش نرفته است. او اکنون به خاطر اعتراضات تندی که کرده جزو مغضوبين و رانده شدگان از پروژه است ولی کاملا متوجه است که اگر بنايی که او جزو پايه گذاران اش بوده اين گونه با شتاب و با اين زاويه ی کج بالا برود حتما فرو خواهد ريخت. او در اجلاسِ مهندسان جوان، با شور و هيجان سخن می راند. نه از جزئيات کسل کننده، که از حقايق آشکار و تلخ سخن می گويد؛ از عمله ای که امروز به عنوان پروفسور در مرکز شورای نگهبان نشسته و راست و چپ طرح صادر می کند. از آن يکی پروفسورِ خودخوانده ی يزدی که در قم نشسته و می گويد هر کس با طرح های او مخالف است بايد نابود شود. حجة الاسلامِ ما با زبان صريح سخن می گويد. جوانان را تشويق می کند که آستين ها را بالا بزنند و شروع به کار بکنند؛ شروع به تعمير بکنند. به اين عمله و آن بنّا که خودشان را پروفسور جا می زنند وقعی ننهند و کار را به دست بگيرند. او با سخنان‌اش ايجاد شور می کند. ايجاد اشتياق می کند. مستمعان با شنيدن سخنان او به هيجان می آيند. آن ها می دانند که حجةالاسلام با گفتن اين سخنان با جان اش بازی می کند چرا که مافيايی که پروژه ی ساختمان سازی را در دست گرفته و هر روز و هر هفته ميلياردها پول به جيب می زند آماده است برای ساکت کردن او دست به هر کاری بزند...

مهندسان جوان به هر دوی اين سخنرانان نياز دارند. آن ها تنها کسانی هستند که در شرايط فعلی قدرت آن را دارند که جلوی مافيا بايستند و تغييری هر چند جزئی در نقشه ی ساختمان ايجاد کنند. اين که کار به کجا برسد بستگی به شيوه‌ی عمل مهندسان جوان دارد. بايد از مهندس اولی خواست تا در کنار منطق، به شور و شوق مهندسان جوان نيز توجه کند. بايد از او خواست تا مانند حجةالاسلامِ شجاع، زبان به حقيقت گويی بگشايد و صريح و بی پرده با مردم سخن گويد...

فرهنگ فشردۀ سخن
لابد گمان کرديد اين مطلب، فرهنگِ طنزآميزی ست که خودم نوشته ام و مثلا در مقابل کروبی، شجاع؛ در مقابل خامنه ای، دشمن‌تراش؛ در مقابل نوانديش دينی، بلاتکليف؛ در مقابل موسوی، لاک پشت؛ در مقابل جنبش سبز، آتش زير خاکستر؛ در مقابل سکولار، مُرغ (با اين توضيح که هم در عزا و هم در عروسی سرش را می بُرّند و همه هم آن را با اشتها می خورند!) در مقابل اسانلو، قهرمان قرار داده ام. اشتباه کرده ايد!

در حال مطالعه ی کتابی برای معرفی بودم که متوجه کتاب قطوری شدم که زير دست ام بود و با انگشت روی آن رِنگ گرفته بودم: فرهنگ فشردۀ سخن در دو جلد به سرپرستی استاد گران‌قدر دکتر حسن انوری. گفتم اين همه کتاب معرفی کرده ام، چرا اين يار عزيز را که مدام از آن استفاده می کنم معرفی نکنم؟ حقيقت اين که يادم نمی آيد اين کتاب را معرفی کرده باشم. شايد هم کرده باشم که اگر چنين باشد، معرفی اين رفيق شفيق، دوبل می شود که شايسته اش نيز هست.

قديم ها برای اين که بگويی اهل کتابی حتما لازم بود که در کتاب خانه ات يک دوره ی شش جلدی فرهنگ معين داشته باشی. اگر هم می خواستی خيلی خودنمايی کنی، بايد پنجاه جلد جزوات صحافی شده ی لغت نامه ی دهخدا را در کتاب خانه ات رديف می کردی. اهل قلم بودن بدون اين دو کتاب معنی نداشت. جالب اين جا بود که کم‌تر اهل قلمی به اين دو کتاب مراجعه می کرد!

امروز می توان با افتخار به اين دو سری کتاب، يکی دوره ی هشت جلدی فرهنگ بزرگ سخن را اضافه کرد و برای کار فوری و فوتی، فرهنگ روز يا فرهنگ فشرده سخن را هم کنار دست داشت.

برای اشخاصی مثل من که فرهنگ های لغت و دائرةالمعارف ها را با دليل و بی دليل ورق می زنند، چيزی که غير از محتوا مهم است، دوام جلد و عطف آن است. چاپ فرهنگ فعلیِ من چاپ اول و مربوط به هفت سال پيش است و اين کتاب به رغم مراجعات مکرر در طول اين سال ها و بيرون کشيدن های بی ملاحظه از قفسه يا ورق زدن های تند و فشار آوردن های با کف دست بر ميانه ی صفحات هم چنان سالم مانده است. اين در حالی ست که عطف مجلداتی از فرهنگ کودکان و نوجوانان من کلاً کنده شده و با بقيه ی فرهنگ ها و دائرةالمعارف ها هم به خاطر ضعف ظاهری جلدهايشان با احتياط برخورد می کنم.

اما در فرهنگ فشرده سخن نکات جالب ديگری نيز وجود دارد. مثلا ما "اعليحضرت" يا "پيگير" را از قديم چنين می نويسيم. اما در اين فرهنگ، املای امروزی آن هم در کنار املای قديمی نوشته شده: اعلی‌حضرت؛ پی‌گير.

در اين فرهنگ به رغم فشرده بودن، به بعضی اسامی خاص و کلمات کم استفاده هم بر می خوريم؛ مثلا کلمه ی: "تنگوسی tongus-i (اِ.) زبانی از خانوادۀ زبان‌های آلتايی، که در بخش‌های غربیِ سيبری و قسمت‌های شمالیِ منچوری رايج است." "دالايی لاما (اِ.) dālāy(')ilāmā [فر.: dalai-lama، از مغ.، تبتی] رئيس روحانيان آيين لامائيسم."
قيد تلفظ با حروف فونتيک تقريباً چگونگی ادای تمام کلمات را نشان می دهد و جايی نديده ام که آوانگاری لاتين خواننده را به اشتباه بيندازد.

فرهنگ فشرده سخن فرهنگی ست مدرن و امروزی که هيچ نويسنده و کتاب‌خوانی از آن بی نياز نيست. اين فرهنگ در ۲۷۰۴ صفحه منتشر شده است و قيمت امروز آن را متاسفانه نمی دانم.

هجوم سبز به منتقدان مهندس موسوی
[کاريکاتور آريا را با کليک اين‌جا ببينيد]

انواع و اقسام هجوم داريم: هجوم کيهانی، هجوم رجا نيوزی، هجوم صدا و سيمايی، هجوم کمونيستی کارگری، هجوم آريامهری، و بالاخره هجوم سبز. اين هجوم نوع جديدی از هجوم است که تازه شکل گرفته و چون می توان در ابتدای کار جلويش را با بيل گرفت، ما سعی می کنيم مرتب خطر آن را يادآور شويم بل که مهندسان و طراحان سبز، فکری به حال اش بکنند، چرا که ممکن است بعدها جلوی آن را با پيل هم نتوان گرفت.

می گويند شما نسبت به سبزها آلرژی داريد. حاشا وَ کَلّا که چنين نيست و سبزها را خيلی هم دوست داريم. آلرژی ما نسبت به رويدادهای دهه ی شصت است و بيلی که اول نزديم و سوراخ هی گشاد و گشاد تر شد که اين روزها سيلِ جاری شده از همان سوراخ کوچک و به ظاهر بی آزار، اساس مُلک و مملکت را دارد بر باد می دهد.

حکايت عملِ بعضی از دوستان سبز ما شده است حکايت پراندن مگس با تخته سنگ که ممکن است مگس بميرد، ولی آن بيچاره ای هم که مگس روی صورت اش نشسته همراه با مگس له و لَوَرده خواهد شد. نکنيد آقايان، نکنيد. بت نسازيد. آدم غيرقابل انتقاد نسازيد. رهبران و سران را آن قدر بالا نبريد که بعد نتوانيد پايين شان بياوريد. آن قدر بالا نبريد که بعد خودشان نخواهند پايين بيايند. اگر هم شما انتقادی به آن ها نداريد، مانع انتقاد ديگران نشويد؛ خاله خرسه نشويد.

آفرين به خانم رهنورد که توصيه به انتقاد می کند. آفرين به آقای موسوی که جلوی مَجيزگويان را می گيرد. ما هم بايد همراه با اين دو، توصيه به انتقاد کنيم و جلوی مَجيزگويان را بگيريم. اين تنها راهی ست که ما را به يک حکومت دمکراتيک می رساند.

[وبلاگ ف. م. سخن]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016