در همين زمينه
24 دی» تأملی ديگر در همجنسگرايی و باورهای دينی، محمد برقعی14 دی» قرآن و مسأله حقوق اقلیتهای جنسی (قسمت دوم)، آرش نراقی
بخوانید!
24 دی » تأملی ديگر در همجنسگرايی و باورهای دينی، محمد برقعی
23 دی » جزئیات پذیرش دانشجویان پولی در دانشگاهها، جام جم 23 دی » تاريخ تئاتر را نميشود با اما و اگر تدوين كرد، ايلنا 23 دی » آتش در فروشگاه پارچه، ايلنا 22 دی » مدير مرکز هنرهای نمايشی: عکس های تئاتر هدا گابلر غير قانونی گرفته شده است، فارس
پرخواننده ترین ها
» دلیل کینه جویی های رهبری نسبت به خاتمی چیست؟
» 'دارندگان گرین کارت هم مشمول ممنوعیت سفر به آمریکا میشوند' » فرهادی بزودی تصمیماش را برای حضور در مراسم اسکار اعلام میکند » گیتار و آواز گلشیفته فراهانی همراه با رقص بهروز وثوقی » چگونگی انفجار ساختمان پلاسکو را بهتر بشناسیم » گزارشهایی از "دیپورت" مسافران ایرانی در فرودگاههای آمریکا پس از دستور ترامپ » مشاور رفسنجانی: عکس هاشمی را دستکاری کردهاند » تصویری: مانکن های پلاسکو! » تصویری: سرمای 35 درجه زیر صفر در مسکو! قرآن و مسأله حقوق اقلیتهای جنسی، آرش نراقیپرسش اصلی من در این نوشتار این است: آیا میتوان دامنه الهیات رهاییبخش قرآنی را به قلمرو حقوق و کرامت انسانی اقلیتهای جنسی نیز گسترانید؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است. اما برای توضیح این معنا، نخست باید به دو پرسش زیر پاسخ دهماشاره: سایت جرس در چندین نوبت مطالبی را در نقد نظرات نگارنده در خصوص حقوق اقلیتهای جنسی منتشر کرده است. نگارنده در پاسخ و توضیح انتقاداتی که در آن سایت به نظرات او وارد شده بود، مقاله حاضر را برای دست اندرکاران سایت جرس ارسال کرد. متأسفانه مسؤولان و سیاستگذاران مستقیم سایت انتشار این مقاله را در شکل کنونی آن بنا به ملاحظاتی به مصلحت خود ندانستند، و انتشار آن را از جمله مشروط به آن کردند که تعبیر "حقوق اقلیتهای جنسی" از عنوان مقاله حذف شود. باری، نگارنده با ملاحظه محذورات دست اندرکاران سایت جرس بر آن شد که مقاله را در جای دیگری انتشار دهد. از دست اندرکاران "گویا نیوز" سپاسگزارم که انتشار آن را سایت ارزشمند خود پذیرفتند. آرش نراقی ۳ ژانویه ۲۰۱۱ قرآن و مسأله حقوق اقلیتهای جنسی (۱) گوهر الهیات رهایی بخش همبستگی با مظلوم و تلاش برای تحقق عدالت است. غایت آرمانی الهیات رهایی بخش رفع هرگونه تبعیض ناعادلانه از صحنه زندگی اجتماعی و کاهش رنج انسانهای واقعی و گوشت و پوست و خوندار است. الهیات رهایی بخش با احساس شفقت و همدردی عمیق نسبت به قربانیان خشونت و تبعیضهای ناروا آغاز می شود، و با انواع جنبشهای اجتماعی عدالت خواهانه درمی آمیزد. بدون شک یکی از مهمترین ارکان فرهنگ قرآنی نیز حساسیت ویژه نسبت به امر عدالت و دفاع از مظلوم است: " و چرا شما در راه خدا [و در راه نجات] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمی جنگید همانان که می گویند پروردگارا ما را از این شهری که مردمانش ستم پیشه اند بیرون ببر و از جانب خود برای ما سرپرستی قرار ده و از نزد خویش یاوری برای ما تعیین فرما."1 حساسیت نسبت به عدالت روح حاکم بر فرهنگ قرآنی است، و از جمله اصول اساسی ای است که مسلمانان باید در پرتو آن فهم خود را از قرآن سامان بخشند.2 پرسش اصلی من در این نوشتار این است: آیا می توان دامنه الهیات رهایی بخش قرآنی را به قلمرو حقوق و کرامت انسانی اقلیتهای جنسی نیز گسترانید؟ پاسخ من به این پرسش مثبت است. اما برای توضیح این معنا، نخست باید به دو پرسش زیر پاسخ دهم: (اوّل) چرا (به گمان من) هر تفسیری از قرآن که تبعیض بر مبنای هویت و گرایش جنسی را بربتابد از منظر اخلاقی نارواست؟ (دوّم) چرا و تحت کدام شرایط یک مسلمان خردورز لاجرم باید بکوشد تا درکی از آیات قرآنی بیابد که با نفی تبعیض بر مبنای هویت و گرایش جنسی سازگار باشد؟ پاسخ من به این دو پرسش را می توان در قالب استدلال زیر صورتبندی کرد: ۱. تمام انسانها با یکدیگر برابرند، یعنی از حقوق و کرامت انسانی برابر برخوردارند، و هرگونه تبعیض نهادن میان ایشان ناعادلانه است مگر آنکه دلیل اخلاقاً موجهی برای آن وجود داشته باشد. (اصل عدالت) ۲. اخلاق (یعنی مبانی، اصول، و دلایل اخلاقی) در مقام ثبوت و اثبات یکسره عقلانی و علی الاصول مستقل از دین و مقدم بر آن است. ۳. هیچ دلیل عقلی/اخلاقی موّجهی برای تقبیح هویت و گرایشهای همجنس گرایانه (از آن حیث که همجنس گرایانه است) وجود ندارد. ۴. بنابراین، تبعیض بر مبنای هویت و گرایشهای همجنس گرایانه (از آن حیث که همجنس گرایانه است) خلاف اصل عدالت و از منظر اخلاقی نارواست. ۵. گروهی معتقدند که پاره ای از آیات قرآنی میان انسانها بر مبنای نوع هویت و گرایشهای جنسی (خصوصاً هویت و گرایشهای همجنس خواهانه) ایشان تبعیض می نهد. ۶. اگر مدعای این گروه درست باشد، در آن صورت قرآن متضمن آیاتی خلاف عدالت و اخلاقاً ناروا خواهد بود. ۷. اما (به اعتقاد مسلمانان) کلام الهی از بی عدالتی و بی اخلاقی پیراسته است. ۸. بنابراین، مسلمانان: (الف) یا باید نشان دهند که دست کم یکی از مقدمات ۱- ۳ کاذب است، و بنابراین، آیات قرآنی که میان انسانها بر مبنای هویت و گرایش همجنس خواهانه شان تبعیض می نهد ناعادلانه و از حیث اخلاقی ناموّجه نیست؛ (ب) یا باید بپذیرند که مقدمات ۱- ۳ صادق است، اما نشان دهند تفسیری از آن آیات قرآنی که تبعیض جنسیتی را مجاز می دارد، نادرست است، و می توان (و می باید) تفسیری از آن آیات به دست داد که متضمن چنان تلقی تبعیض آمیز و ناعادلانه ای نباشد. نگارنده مقدمات ۱- ۳ را صادق می داند3، و به عنوان یک مسلمان به مقدمه ۷ باور دارد. در این صورت، لاجرم هرگونه تفسیری از آیات قرآنی را که به تبعیض بر مبنای هویت و گرایش همجنس خواهانه راه دهد، از منظر اخلاقی مردود می داند. اما کسانی که مقدمات ۱- ۳ و ۷ را صادق می دانند، باید به پرسش زیر پاسخ دهند: آیا می توان درکی از قرآن به عنوان کلام الهی داشت که با نفی تبعیض بر مبنای هویت و گرایش همجنس خواهانه سازگار باشد؟ به نظر من پاسخ این پرسش مثبت است. اما این سازگاری مطلوب را دست کم به دو شیوه متفاوت (و نه لزوماً ناسازگار) می توان به دست آورد: شیوه نخست آن است که تفسیری از آیات قرآنی به دست دهیم که یکسره از تبعیضهای جنسیتی پیراسته باشد. در این شیوه، مفسّر در جست جوی آن چیزی است که می توان آن را "سازگاری ایجابی یا حداکثری" نامید. شیوه دوّم آن است که نشان دهیم آن دسته از آیات قرآنی که از نوعی تبعیض جنسیتی حکایت می کند ناظر به دورانهای گذشته است و بر روزگار معاصر اطلاق پذیر نیست یا (به نحوی از انحاء) اطلاق خود را در این روزگار از کف داده است. در این شیوه، مفسّر در جست و جوی آن چیزی است که می توان آن را "سازگاری سلبی یا حداقلی" نامید. در این نوشتار، امکانات هر دو شیوه را در خصوص حقوق و کرامت انسانی اقلیتهای جنسی به اختصار بررسی خواهم کرد. (۲) بدون تردید تفسیر غالب از آیات قرآنی آشکارا به تبعیض بر مبنای هویت و گرایش جنسی راه می دهد. البته تفاسیر سنتی با انواع دیگری از تبعیض نیز سازگار است. برای مثال، از منظر تفاسیر سنتی اصل نهاد برده داری موّجه است، و نابرابری حقوقی زنان و مردان، یا مسلمانان و نامسلمانان پذیرفتنی است. مسلمانانی که این گونه تبعیضها را اخلاقاً ناروا و خلاف عدالت می دانند، بنا بر مبنا حجیت تفاسیر سنتی از آیات قرآنی مربوطه را نیز معتبر نمی دانند. از منظر ایشان با استناد به این گونه تفاسیر تبعیض آمیز نمی توان امکان تفسیرهای عدالت گرایانه از آیات قرآنی، از جمله تفاسیر حساس به عدالت جنسیتی، را منتفی دانست. بنابراین، پرسش مهّمی که در پیش روی مسلمانان قائل به عدالت جنسیتی است این نیست که آیا تفاسیر سنتی از قرآن با عدالت جنسیتی سازگار است یا نه. پاسخ این پرسش آشکارا و بدون تردید منفی است. اما پرسش اصلی آن است که آیا امکان تأویل آن "ظهور" مزعوم در صورت ضرورت وجود دارد یا نه. مفسران قرآن در روزگار مدرن همواره با این گونه پرسشها روبرو بوده اند. برای مثال ، صاحب المیزان در خصوص نحوه خلقت انسانها قاطعانه ادعا می کند که "[...] در ظهور این آیات در خصوص اینکه نسل بشر به آدم و همسرش منتهی می شود هیچ تردیدی نیست." اما بی درنگ محتاطانه می افزاید: "ان لم تمتنع من التأویل" : "هرچند تأویل آن ناممکن نیست."4 بر همین قیاس مسلمانان قائل به عدالت جنسیتی حتّی می توانند همراه با مفسران سنتی بپذیرند که آیات قرآنی در خصوص تبعیض جنسیتی "ظهور" دارد، اما در عین حال بپرسند که آیا تأویل آن "ظهور" امکان پذیر است یا نه. بنابراین، محل اصلی اختلاف نظر میان مسلمانان قائل به عدالت جنسیتی و مفسران سنتی قرآن در این نیست که آیا مطابق تفاسیر سنتی، آیات قرآنی در خصوص تبعیض جنسیتی "ظهور" دارد یا نه. محل اصلی بحث آن است که آیا اساساً و بواقع چنان ظهوری وجود دارد یا نه، و یا اگر بنابه فرض چنان ظهوری در کار است، آیا مجال تأویل آن "ظهور" گشوده است یا خیر. روشن ترین مبنای قرآنی در توجیه تبعیض بر مبنای هویت جنسی (همجنس گرایانه) داستان قوم لوط است. بنابراین، از منظر مسلمانان قائل به عدالت جنسیتی پرسش اصلی این است که آیا در روایت قرآنی از این داستان عناصری وجود دارد که راه را بر امکان تفسیری حساس به عدالت جنسیتی بگشاید؟ در حدّی که من درمی یابم پاسخ این پرسش مثبت به نظر می رسد. به بیان دیگر، عناصری در روایت قرآنی از این داستان وجود دارد که امکان تأویل آن "ظهور" مزعوم (یعنی تبعیض بر مبنای هویت جنسی) را در صورت ضرورت می گشاید. خوبست پاره ای از این عناصر را بررسی کنیم: نکته اوّل آنکه، غالب تفاسیر سنتی می کوشند گناه اصلی قوم لوط را که به عذاب ایشان انجامید در عمل "همجنس گرایانه" مردان قوم منحصر کنند. از این رو، در آنجا که لوط قوم خود را به علّت ارتکاب "کار زشت" یا "الفاحشه" مورد نکوهش قرار می دهد5، مفسّران آن کار زشت یا "فاحشه" را معادل "عمل لواط" تفسیر می کنند.6 اما روایت قرآنی و نیز پاره ای قرائن برون متنی نشان می دهد که قوم لوط مرتکب انواع گناهان فاحش می شدند، و هیچ دلیلی وجود ندارد که آن "فاحشه" را که عامل اصلی عذاب ایشان بوده است معادل عمل "همجنس گرایانه" در میان مردان قوم تلقی کنیم. از قضا از منظر قرآنی، در صدر گناهان قوم لوط کفرورزی و انکار نبوّت لوط و سایر پیامبران الهی قرار داشته است: "كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ""(القمر/۳۳): "قوم لوط بیم دهندگان [یعنی پیامبران الهی] را تکذیب کردند"7، و نیز "كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ الْمُرْسَلِينَ " (الشعراء/۱۶۰): "قوم لوط پیامبران را تکذیب کردند." و "وَإِن يُكَذِّبُوكَ فَقَدْ كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَثَمُودُ، وَقَوْمُ إِبْرَاهِيمَ وَقَوْمُ لُوطٍ "(الحج/ ۴۲- ۴۳): "اگر اینان تو را تکذیب کرده اند، پیش از آنها قوم نوح و عاد و ثمود نیز [پیامبرانشان را] تکذیب کرده اند، و نیز قوم ابراهیم و قوم لوط". و تکذیب پیامبران، به تعبیر قرآن، عامل اصلی عذاب قوم لوط بود: "كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ ذُو الْأَوْتَادِ، وَثَمُودُ وَقَوْمُ لُوطٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ أُولَـٰئِكَ الْأَحْزَابُ، إِن كُلٌّ إِلَّا كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ عِقَابِ" (ص/ ۱۲- ۱۴): "پیش از آنها قوم نوح و عاد و فرعون، که مردم را به چهار میخ می کشید، پیامبران را تکذیب کردند. و نیز قوم ثمود و قوم لوط و مردم ایکه از آن جماعتها بودند. از اینان کسی نبود مگر آنکه پیامبران را تکذیب کرد، و عقوبت من [بر آنان] واجب شد." و "كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ، وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ، وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ كُلٌّ كَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِيدِ" (ق/ ۱۲- ۱۴): "پیش از آنها قوم نوح و اصحاب رس و ثمود تکذیب کرده بودند، و قوم عاد و فرعون و قوم لوط، و اصحاب ایکه و قوم تبّع، همه پیامبران را دروغ شمردند و مستحق وعده عذاب من شدند." و نیز "كَذَّبَتْ قَوْمُ لُوطٍ بِالنُّذُرِ، إِنَّا أَرْسَلْنَا عَلَيْهِمْ حَاصِبًا[...]" (القمر/ ۳۳-۳۴): "قوم لوط بیم دهندگان را تکذیب کردند. ما بر آنها توفانی از شن فرستادیم." و البته قوم لوط علاوه بر گناه کبیر کفرورزی و تکذیب پیامبران مرتکب رفتارهای ناشایست دیگری نیز می شدند: "أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ وَتَقْطَعُونَ السَّبِيلَ وَتَأْتُونَ فِي نَادِيكُمُ الْمُنكَرَ فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّـهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ" (العنکبوت/ ۲۹): "آیا با مردان می آمیزید و راهها را می برید8 و در محفل خود مرتکب کارهای ناپسند می شوید؟ جواب قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می گویی عذاب خدا را بر سر ما بیاور." پاره ای مفسّران در توضیح تعبیر "اتیان المنکر فی النادی" آورده اند که قوم لوط در مجالس خود انواع کارهای زشت را مرتکب می شدند، به یکدیگر سخنان ناسزا و رکیک می گفتند، دست به قمار می زدند، به عابران و غریبه ها سنگ می پراکندند، دف و نای می نواختند، و در ملاء عام یکسره برهنه می شدند و دست به عمل لواط می زدند.9 در عهد عتیق هم دایره گناهان فاحش قوم فراخ است: "اینک گناه خواهرت سدوم این بود که تکبّر و فراوانی نان و سعادتمندی رفاهیت برای او و دخترانش بود و فقیران و مسکینان را دستگیری ننمودند، و مغرور شده در حضور من مرتکب رجاسات گردیدند لهذا چنانکه صلاح دیدم ایشان را از میان برداشتم." (کتاب حزقیال نبی، باب شانزدهم، فقرات ۴۹ و ۵۰)؛ و نیز در رساله یهودا آمده است:"و همچنین سدوم و غموره و سایر بلدان نواحی آنها مثل ایشان چونکه زناکار شدند و در پی بشر دیگر افتادند در عقوبت آتش ابدی گرفتار شده بجهة عبرت مقرّر شدند." (رساله یهودا، فقره ۷). همچنین ژوزفوس (Josephus) مورّخ حدود قرن اوّل میلادی در خصوص قوم سدوم می نویسد:" ایشان از بیگانگان نفرت داشتند و از طریق عمل لواط به ایشان تعرّض می کردند."10 ابن حزم اندلسی (۳۸۴-۴۵۶ھ. ق)، فقیه و متکلّم برجسته مکتب ظاهریه، هم در نقد تفاسیر سنتّی از آیات مربوط به قوم لوط تأکید می ورزید: "عذابی که خداوند متعال بر قوم لوط نازل کرد ناشی از آن دلایلی نیست که آنها [یعنی مفسّران پیشین] گمان می کردند [یعنی صرف عمل جنسی میان مردان]. بلکه، خداوند متعال به ایشان فرمود :"قوم لوط بیم دهندگان را تکذیب کردند. ما بر آنها بادی رمل برانگیز فرستادیم [تا همگان را نابود کند]، مگر بر خاندان لوط که آنها را سحرگاه رهانیدیم. نعمتی بود از جانب ما و آنان را که سپاس گویند چنین پاداش دهیم. او [لوط] ایشان را از انتقام سخت ما ترسانید ولی [قوم لوط] با بیم دهندگان به جدال برخاستند. از مهمانان او کاری زشت خواستند. ما نیز چشمانشان را کور گردانیدیم. پس بچشید عذاب و بیم دادنهای مرا." [قرآن، القمر/ ۳۳- ۳۷] خداوند همچنین می فرماید: "چون فرستادگان ما نزد لوط آمدند، غمگین شد و در کارشان بماند. گفتند: مترس و غمگین مباش، ما تو و خاندانت را- جز زنت را که در همان جا خواهد ماند- نجات می دهیم."[قرآن، العنکبوت/ ۳۳]. [...] خداوند متعال به نص صریح اعلام کرد که قوم لوط کفر می ورزیدند [و به نبوت نبی شان باور نداشتند] و از اینرو بارانی از سنگ بر ایشان نازل شد. آن باران سنگی که ایشان را به جزایشان رسانید بخاطر آن عمل قبیح خاص نبود، بلکه بواسطه کفرورزی ایشان بود. از این رو کسانی را که مرتکب عمل قوم لوط می شوند نمی باید سنگسار کرد مگر آنکه کافر باشند، در غیر این صورت آن کسانی که برای ایشان چنان مجازاتی قائلند خلاف حکم خداوند متعال رفتار می کنند و دلایل ایشان در این خصوص به اعتبار این آیات باطل است، و عمل ایشان خلاف حکم خداوند است. "11 علاوه بر آن، ابن حزم توجه مخاطبان خود را به این نکته نیز جلب می کند که مطابق روایت قرآنی، همسر لوط هم به همراه قوم او مشمول مجازات الهی شد. اما به اعتقاد او، کاملاً روشن است که گناه همسر لوط را نمی توان برقراری مناسبات "همجنس گرایانه" دانست.12 بنابراین، دقیقتر آن است که عامل اصلی مجازات قوم لوط را در جای دیگری جز مناسبات "همجنس گرایانه"، یعنی در کفرورزی و انکار پیامبران الهی، بجوییم. در هر حال، ابن حزم آشکارا و برخلاف مفسّرانی مانند طبری و طباطبایی تعبیر "الفاحشه" را در متن داستان قوم لوط با "عمل لواط" معادل نمی انگارد. نکته دوّم آنکه از ظواهر آیات قرآنی برمی آید که دست کم می توان یکی از مصادیق "فاحشه" یا عمل زشتی را که در میان قوم لوط رایج بود آن دانست که مردان قوم از روی شهوت به جای زنان با مردان می آمیختند (برای مثال، قرآن، الاعراف/۸۱، و نیز النمل/ ۵۵). غالب مفسّران سنت گرا این آیات را به معنای تقبیح رفتارهای "همجنس گرایانه" از آن حیث که "همجنس گرایانه" است تلقی کرده اند. اما به نظر می رسد در این خصوص مجال تأویل گشوده باشد. زیرا، مطابق بیان قرآن، عمل زشت قوم لوط عملی کاملاً بی سابقه بوده است: "وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ إِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ مَا سَبَقَكُم بِهَا مِنْ أَحَدٍ مِّنَ الْعَالَمِينَ" (العنکبوت/۲۹): "و لوط را پیامبری دادیم. به قوم خود گفت: شما کاری زشت را پیشه کرده اید که هیچ یک از مردم جهان پیش از شما چنین نمی کرده است." مفسّران در تفسیر این آیه دو معنای محتمل را پیشنهاد کرده اند: معنای نخست آن است که آن عمل به آن صورت خاص که در میان قوم رایج بوده است در میان هیچ قوم دیگری شایع نبوده است؛ و معنای دوّم آن است که قوم لوط آغازگر اصل عمل (یعنی برقراری مناسبات جنسی با همجنس) بوده اند، و هیچ قومی پیش از ایشان مرتکب چنان عملی نمی شده است.13 مطابق معنای اوّل، موضوع اشاره خداوند در این آیه نفس مناسبات جنسی میان دو مرد نیست، بلکه آن شیوه یا نوع خاصی از مناسبات است که در میان قوم رایج بوده است. اما مطابق معنای دوّم، مناسبات جنسی با همجنس (صرف نظر از هر شکل و محتوایی که بپذیرد) ناشایست و در خور نکوهش و مجازات الهی تلقی می شود. پاره ای از مفسّران، از جمله صاحب المیزان، معنای دوّم را بر معنای نخست ترجیح می دهند. اما به نظر می رسد که معنای اوّل از جهات مهّمی بر معنای دوّم رجحان داشته باشد. زیرا تقریباً مسلّم است که مناسبات جنسی با همجنس در میان مردان سابقه ای بسیار طولانی تر از تاریخ قوم لوط دارد. برای مثال، کارشناسان عهد عتیق معتقدند که در میان کنعانیان، بابلیان، و سایر اقوام بت پرست منطقه رسم بر آن بود که گروهی از پسران در معابد قوم خود را به زائران عرضه می کردند، و مناسبات جنسی با این "روسپیان مذّکر" بخشی از مناسک عبادی ایشان بشمار می آمد. احیاناً حساسیت منفی عهد عتیق را به مناسبات "همجنس گرایانه" در میان مردان باید تاحدّی به معنای تبرّی جستن از راه و رسم بت پرستان و کافرکیشان در آن روزگار، و تثبیت یک هویت دینی متمایز در مقابل ادیان رقیب بشمار آورد.14 بنابراین، دشوار بتوان پذیرفت که مناسبات جنسی "همجنس گرایانه" با قوم لوط آغاز شده باشد. از اینرو، از میان آن دو معنای محتمل، معنای اوّل پذیرفتنی تر به نظر می آید، یعنی آیه مورد بحث را باید ناظر به صورت خاصی از مناسبات "همجنس گرایانه" دانست که در میان قوم لوط رایج بوده است - صورتی که دست کم به آن شیوه خاص در میان اقوام دیگر سابقه نداشته است. این شیوه بیان، یعنی بیان گزاره ای به ظاهر کلّی که در واقع ناظر به مصادیق خارجی خاص است در قرآن بی سابقه نیست. برای مثال، در داستان یوسف نیز قرآن در وصف "زنان" می گوید: "إِنَّ كَيْدَكُنَّ عَظِيمٌ" (یوسف/۲۸): "براستی که نیرنگ شما زنان بزرگ است." غالب مفسّران سنّتی معتقدند که این آیه از حقیقتی در سرشت تمام زنان پرده برمی دارد، یعنی موضوع آن ناظر به تمام زنان در تمام زمانها و مکانهاست.15 اما حقیقت این است که تفسیر این آیه به مثابه گزاره ای حقیقیه (یعنی گزاره ای که در تمام زمانها و مکانها صادق است) آن را آشکارا به گزاره ای کاذب بدل می کند. بنابراین، در اینجا دقیقتر آن است که آن آیه را ناظر به همان زنانی بدانیم که در ماجرای یوسف در صدد فریفتن وی برآمده بودند، یعنی آن را گزاره ای "خارجیه" و نه "حقیقیه" بخوانیم.16 بنابراین، سور کلّی یک آیه لزوماً آن را به قضیه ای حقیقه (یعنی گزاره ای حاکی از حقیقتی که در تمام زمانها و مکانها صادق است) بدل نمی کند. در پاره ای موارد، گزاره ای که واجد سور کلّی است در واقع گزاره ای خارجی، یعنی ناظر به مصادیق خاص و مقید به زمان و مکان معین، است. بر این مبنا، باب این احتمال گشوده می شود که مردان قوم لوط به شیوه ای که کاملاً ویژه ایشان بوده است با مردان شهوت می راندند، و آنچه خشم خداوند را برانگیخت نه نفس مناسبات، بلکه شیوه یا نوع ویژه آن مناسبات بوده است. اما در این صورت پرسش مهّم آن است که آن شیوه یا نوع خاص از مناسبات جنسی "همجنس گرایانه" کدام بوده است؟ نکته سوّم - روایت قرآنی از داستان قوم لوط خطوط کلّی رویدادهای مربوط به ایشان را بیان می کند، اما کمتر به بیان جزئیات وقایع و احوال ایشان می پردازد. از اینرو بر مبنای روایت قرآنی دشوار بتوان نوع خاص مناسبات جنسی شایع در میان قوم لوط را به دقت تعیین کرد. تنها جایی که قرآن نوع رفتار شایع در میان قوم را با جزئیات نسبی در متن یک واقعه خاص بیان می کند، داستان دیدار فرشتگان با لوط پیامبر است. احیاناً بر مبنای برخی نشانه های درون متنی و برون متنی مربوط به این واقعه بتوان درباره پاره ای از جنبه های آن نوع خاص از مناسبات شایع در میان قوم لوط گمانه زنی هایی کرد. خوبست پاره ای از آن نشانه ها را بررسی کنیم: نخست آنکه، از منظر قرآنی شاید مهمترین ویژگی رفتار قوم لوط در متن آن واقعه را باید ادامه گناه اصلی ایشان یعنی تکذیب پیامبران الهی دانست. یکی از مهمترین ارزشهای زندگی اقوام در آن روزگار بخشندگی و سخاوت خصوصاً در قبال میهمانان بود. به محض آنکه فرد کسی را به میهمانی خود می پذیرفت، میهمان در کنف حمایت او درمی آمد، و میهمان نوازی در حقّ او نشانه بارز شرافت، اصالت، و منزلت ویژه و والای میزبان بشمار می آمد. بنابراین، می توان گمان کرد که یکی از مهمترین شیوه های دشمنی ورزیدن با یک فرد و خوارداشت او تعرّض به میهمانان او بوده است. تعرّض به میهمان بیش از هر چیز تعرّض به شرافت و منزلت میزبان تلقی می شد. از این روست که قوم لوط در مقام تکذیب و تحقیر لوط به عنوان یک پیامبر الهی او را از پذیرفتن میهمان (که نشانه کرامت، شرافت، و منزلت اجتماعی بود) بازداشته بودند ("قَالُوا أَوَلَمْ نَنْهَكَ عَنِ الْعَالَمِينَ "(هود/ ۷۰))، و هنگامی که از حضور میهمانان غریبه او آگاه شدند کوشیدند تا از طریق تعرّض به آن میهمانان میزبان، یعنی لوط، را سرشکسته و خوار کنند. از عبارات لوط خطاب به مهاجمان هم آشکارا برمی آید که گویی قصد اصلی مهاجمان تحقیر لوط بوده است: " قَالَ إِنَّ هَـٰؤُلَاءِ ضَيْفِي فَلَا تَفْضَحُونِ، وَاتَّقُوا اللَّـهَ وَلَا تُخْزُونِ" (الحجر/ ۶۸- ۶۹): "[لوط] گفت: اینان مهمانان من اند، مرا رسوا مکنید. از خداوند بترسید و مرا شرمسار مسازید."، و در جای دیگر، "فَاتَّقُوا اللَّـهَ وَلَا تُخْزُونِ فِي ضَيْفِي أَلَيْسَ مِنكُمْ رَجُلٌ رَّشِيدٌ" (هود/ ۷۸): "از خدا بترسید و مرا در برابر میهمانانم خجل مکنید. آیا مرد خردمندی در میان شما نیست؟" همین معنا در عهد عتیق نیز آمده است: "آنگاه لوط نزد ایشان بدرگاه آمد و در را از عقب خود ببست، و گفت ای برادران من زنهار بدی مکنید [...] لکن کاری بدین دو مرد نداشته باشید زیرا که برای همین زیر سایه سقف من آمده اند." (سفر پیدایش، باب نوزدهم،آیات ۷-۹) بنابراین، به نظر می رسد که غرض اصلی قوم لوط از آن تهاجم تمتع جنسی نبود، تحقیر لوط از طریق درهم شکستن حرمت او در مقام یک میزبان و از این طریق تکذیب شأن و منزلت او به مثابه یک پیامبرالهی بود. عمل جنسی با همجنس در این بستر را باید بیشتر نوعی ابزار سیاسی برای تحمیل سلطه و درهم شکستن رقیب تلقی کرد- چیزی مانند تجاوز جنسی سیاسی که امروزه گاه برای درهم شکستن زندانیان سیاسی اعمال می شود. در بستر این تفسیر احیاناً بتوان درک سنجیده تری از پیشنهاد غریب لوط به مردان مهاجم عرضه کرد:"قَالَ يَا قَوْمِ هَـٰؤُلَاءِ بَنَاتِي هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ" (هود/۷۸) : "[لوط] گفت: ای قوم من، اینها دختران من هستند. برای شما پاکیزه تر هستند."، " قَالَ هَـٰؤُلَاءِ بَنَاتِي إِن كُنتُمْ فَاعِلِينَ" (الحجر/ ۷۱): "گفت: اگر قصدی دارید، اینک دختران من هستند." در اینجا به نظر می رسد که لوط دختران خود را به مردان مهاجم عرضه می کند. پیشنهاد لوط خالی از اشکالاتی نیست: نخست آنکه، آیا لوط پیشنهاد می کرد که دختران خود را طعمه مردان مهاجم کند؟ آیا سپردن آن دختران بیگناه به دست آن گروه مهاجم و قربانی کردن ایشان اقدامی "پاکیزه تر" و نزدیکتر به "تقوا" بود؟ بدون شک پاسخ منفی است. غالب مفسّران سنتی معتقدند که در واقع لوط به مردان مهاجم پیشنهاد کرد که در عوض مناسبات جنسی با میهمانانش با دختران او "ازدواج کنند".17 البته در متن روایت قرآنی هیچ اشاره ای به ازدواج نیست. اما حتّی به فرض پذیرش آن تفسیر مشکل همچنان باقی است: بدون تردید شمار دختران لوط بسی کمتر از شمار مردان قوم او بود.18 آیا لوط حقّ داشت که بدون رضایت دخترانش آنها را همزمان به ازدواج بیش از یک مرد، آن هم گروهی مهاجم، درآورد؟ از سوی دیگر، آیا نمی توان همراه با غالب مفسّران سنتی پذیرفت که لوط با طرح آن پیشنهاد در واقع به دلالت التزامی رابطه با همجنس را از آن حیث که همجنس گرایانه است ناروا دانست، و رابطه با جنس مخالف را "پاکیزه تر" و به "تقوا" نزدیکتر معرفی کرد؟ این تفسیر، به فرض صحت، البته با تفسیر پیشنهادی ما سازگار به نظر نمی رسد. یک راه محتمل برای فهم "پیشنهاد لوط" این است: (نخست آنکه) قوم لوط می دانستند که تعرّض به حریم میهمان ناروا و برخلاف فضیلت میهمان نوازی و منافی با کرامت و منزلت میزبان است. این اقدام آشکارا با نظام ارزشی قوم ناسازگار بود. لوط در کلام خود گواهی می دهد که این آگاهی نزد قوم حاضر بود: "وَلُوطًا إِذْ قَالَ لِقَوْمِهِ أَتَأْتُونَ الْفَاحِشَةَ وَأَنتُمْ تُبْصِرُونَ" (النمل/ ۵۴): "و لوط را به یاد آر. آنگاه که به قوم خود گفت:کارهای زشت مرتکب می شوید، در حالی که خود به زشتی آن آگاهید؟" و برغم علم به زشتی این عمل بود که قوم حریم میهمانان غریبه19 لوط را نشانه رفتند تا از این طریق حرمت و منزلت لوط را ویران کنند و مایه سرشکستگی و شرمساری او شوند. (دوّم آنکه) قوم لوط نیک می دانستند که برقراری مناسبات جنسی با دختران لوط نیز کاری ناشایست است. ایشان در مقابل "پیشنهاد لوط" به این آگاهی اذعان کردند: "قَالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مَا لَنَا فِي بَنَاتِكَ مِنْ حَقٍّ" (هود/ ۷۹): "آنها گفتند: تو می دانی که ما را نسبت به دختران تو حقّی نیست". بنابراین، در نظام ارزشی ایشان مناسبات جنسی با دخترانی که بر ایشان حقّی نداشتند هم ناروا تلقی می شد.20 (سوّم آنکه) "پیشنهاد لوط" را در خصوص دخترانش نباید به لحنی دعوت گرانه، یعنی به مثابه یک پیشنهاد واقعی و ایجابی، تلقی کرد. او برای حفظ حریم میهمانان خود می کوشید تا به وجدان اخلاقی قوم متوسل شود. سخن او را باید با لحنی انکارگرانه خواند. او درواقع خطاب به قوم خود می گفت: "آیا شما حاضرید با دختران من "آشنا" شوید؟ معلوم است که پاسخ شما منفی است و این کار را در نظام ارزشی خود ناروا می دانید. بر همین قیاس، تعرّض شما به میهمانان من، و نقض حریم ایشان نیز نارواست. بنابراین، به اعتبار همان نظام ارزشی که شما را از مناسبات با دختران من بازمی دارد باید از تعرّض به میهمانان من هم بپرهیزید." البته قوم به او پاسخ دادند که :"وَإِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نُرِيدُ" (هود/ ۷۹): "و تو می دانی که قصد ما چیست." قصد اصلی ایشان تکذیب شأن پیامبرانه او بود. از اینرو پس از هجوم به خانه او و هتک حرمت میهمانان او از سر انکار و ریشخند از او خواستند که اگر در دعوی خود صادق است عذاب الهی را بر ایشان نازل کند:"فَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا ائْتِنَا بِعَذَابِ اللَّـهِ إِن كُنتَ مِنَ الصَّادِقِينَ" (العنکبوت/ ۲۹):"جواب قومش جز این نبود که گفتند: اگر راست می گویی عذاب خدا را بر سر ما بیاور." گویی قصد ایشان از آزار و هتک حرمت میهمانان غریبه او آن بود که لوط را چندان مستأصل کنند که سرانجام آن شهر و دیار را ترک بگوید:"وَمَا كَانَ جَوَابَ قَوْمِهِ إِلَّا أَن قَالُوا أَخْرِجُوهُم مِّن قَرْيَتِكُمْ إِنَّهُمْ أُنَاسٌ يَتَطَهَّرُونَ" (الاعراف/۸۲): "و جواب قوم او جز این نبود که گفتند: آنها را از قریه شان برانید زیرا ایشان کسانی هستند که به پاکی تظاهر می کنند." و نیز "قَالُوا لَئِن لَّمْ تَنتَهِ يَا لُوطُ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْمُخْرَجِينَ" (الشعراء /۱۶۷): "گفتند: ای لوط اگر [از دعوت خود] دست برنداری، قطعاً از اخراج شدگان خواهی بود." دوّمین ویژگی مهّم روایت قرآنی از داستان دیدار فرشتگان این است که قوم لوط با هجوم به خانه لوط قصد داشتند که به زور به حریم جسمانی میهمانان غریبه او تعرض کنند. مطابق بیان قرآن، ایشان شتابان به خانه لوط درآمدند و از او میهمانان وی را مطالبه کردند، و لوط خود را در برابر ایشان ناتوان و بی پناه یافت.21 تعبیر "هرع" یا "اهرع" در عبارت قرآنی "وَجَاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ إِلَيْه" (هود/ ۷۸) متضمن تهدید و به کارگیری شدّت و زور است.22 بنابراین، می توان گمان زد که رفتار ناشایست قوم متضمن نوعی خشونت و تعرض به حریم جسمانی قربانیان، برغم میل ایشان، بوده است. مطابق این تحلیل، عمل قوم لوط را باید مصداق آشکار تجاوز به عنف تلقی کرد.23 بنابراین، رفتارجنسی ناپسند و شایع در میان قوم لوط بیش از آنکه نفس عمل جنسی میان مردان باشد، استفاده خشونت آمیز از عمل جنسی به عنوان ابزاری (سیاسی) برای درهم شکستن رقیب و به زانو درآوردن او بود. آیا اگر به عوض مردان، زنان قوم لوط به خانه او هجوم می آوردند تا به زور به حریم جسمانی آن فرشتگان تعرّض کنند رفتار ایشان پسندیده تلقی می شد و میهمانان لوط به آن مناسبات تن می دادند؟ به احتمال زیاد پاسخ این پرسش منفی است. اما در روایت قرآنی از مناسبات جنسی شایع در میان قوم لوط نکته دیگری هم خوانده شده است که در متن قرآن آشکار نیست. مطابق پاره ای از روایات، فرشتگان در قالب دو نوجوان (پسرانی که موی بر صورتشان نروییده بود) به خانه لوط درآمدند. برای مثال، در روایتی طولانی در اصول کافی داستانی در تشریح ماجرای قوم لوط آمده است که مطابق آن، ابلیس برای آنکه عادت جنسی قوم را بگرداند به صورت "پسری نوجوان" ("غلمان") در آمد، و قوم لوط او را "پسرکی چندان زیباروی یافتند که پیشتر هیچ پسری را بدان زیبایی ندیده بودند".24 مطابق این روایت، ماجرای عادت جنسی خاص قوم لوط با برقراری مناسبات جنسی با آن پسرک نوجوان آغاز شد. مطابق آن روایت، فرشتگان الهی نیز"در قالب پسرانی نوجوان" ("فی زی غلمان") یا "به صورت پسرانی که موی بر صورتشان نرسته بود" ("فی صور غلمان مرد") ظاهر شدند.25 صاحب المیزان هم خود در توصیف ظاهر فرشتگان زبانی مشابه به کار می گیرد و آنها را به صورت "جوانانی زیباروی که هنوز موی بر صورتشان نرسته بود" ("شبان حسان مرد") توصیف می کند.26 در روایاتی هم که در تقبیح "عمل لواط" و تعیین مجازات آن آمده است، در بسیاری موارد آن عمل را در قالب مناسبات جنسی میان یک مرد بالغ (الرجل) و یک پسر نوجوان (الغلام) تصویر می کنند.27 باری، توصیفاتی از این دست پیشنهاد می کند که (مطابق تلقی عام) عادت جنسی خاص قوم لوط (آنچه بعدها در قلمرو فقه اسلامی "عمل لواط" نامیده شد) بیشتر معطوف به کودکان و نوجوانان کم سال بوده است. حقیقت آن است که در جهان باستان، مهمترین نوع شناخته شده مناسبات "همجنس گرایانه" مناسبات جنسی میان مردان بالغ با کودکان و نوجوانان نابالغ بوده است. صورتهایی از این سنت در میان کنعانیان، بابلیان، و سایر اقوام بت پرست و کافر کیش منطقه، فرهنگ یونان باستان، و نیز پاره ای از فرهنگهای دیگر شرق دور و نزدیک در روزگار باستان شناخته شده بود، و حتّی ردّپای آن قرنها بعد از جمله در سنّت صوفیانه در قالب آیین شاهدبازی و صحبت احداث در جهان اسلام تداوم یافت.28 حاصل آنکه، "عمل زشت" قوم لوط را، تا آنجا که به روابط جنسی میان مردان مربوط است، می توان واجد ویژگیهای زیر دانست: (یکم) به احتمال زیاد، موضوع رویکرد انتقادی روایت قرآنی نه اصل مناسبات جنسی میان مردان به وجه عام، بلکه نوع مناسبات جنسی رایج در میان قوم، به وجه خاص، بوده است. (دوّم) نوع خاص مناسبات جنسی مورد نظر، نوعی ابزار سیاسی بوده است که قوم لوط از آن خصوصاً برای تحقیر لوط و انکار شأن او به منزله پیامبری الهی بهره می جستند. (سوّم) نوع خاص مناسبات جنسی مورد نظر، رفتاری خشونت آمیز بوده است که عاملان آن خود را به زور و به رغم میل قربانیان بر ایشان تحمیل می کردند. یعنی آن مناسبات مصداق آشکار تجاوز به عنف بوده است. (چهارم) نوع خاص مناسبات جنسی مورد نظر، احتمالاً در غالب موارد معطوف به کودکان و نوجوانان کم سال بوده است، و باید آن را مصداق تعرّض به کودکان و نوجوانان نابالغ و سوء استفاده جنسی از ایشان بشمار آورد. نکته چهارم - اما تا اینجا فرض من بر آن بوده است که مناسبات جنسی رایج در میان قوم لوط (که بعدها آن را در فقه اسلامی "عمل لواط" نامیدند) با مفهوم "همجنس گرایی" به معنای امروزین آن کمابیش یکی است. اما این فرض بغایت مورد تردید است. "لواط" چیزی بیش از صرف یک عمل جنسی نیست. یعنی در این رابطه فرد چیزی جز تمتع جنسی را در طرف مقابل نمی جوید، و موضوع خواهش او از حدّ جسم دیگری فراتر نمی رود. از اینرو رابطه جنسی لواط غالباً از دلبستگیهای عاطفی انسانی عمیق تهی است. فرد "لوطی" در حریف خود شریکی برای شادیها و اندوههای خود نمی جوید، و بالاتر از آن، خود را در متن زندگی واقعی خویش شریک، همدم، و همراه آن حریف جنسی نمی بیند. رابطه لوطی با شریک جنسی اش یکسره بر مدار کششهای جنسی است، و در آن هیچ نشانه ای از کششهای عشق آمیز دیرپا و توأم با احترام متقابل نیست. "لوطی" هرگز مناسبات جنسی با همجنس را بخشی از هویت فردی و اجتماعی خویش نمی داند. او با هم جنس خود درمی آمیزد اما هویت خویش را بر مبنای آن تمایل و رفتار ناشی از آن تعریف نمی کند. فرد لوطی مناسبات جنسی خود را با همجنس در غالب موارد نوعی سرگرمی یا لذّت جویی غالباً گذرا و گاه پنهان برای گریز از فشارهای زندگی متعارف می انگارد، و پس از برقراری گاه به گاه چنان مناسباتی دوباره به زندگی متعارف خود بازمی گردد – زندگی ای که غالباً (در حال یا آینده آن) شامل مناسبات جنسی با زنان و تشکیل خانواده به معنای متعارف آن است. او تفاوت بارزی میان هویت و زندگی فردی و اجتماعی خود با سایر مردان جامعه نمی بیند، و در هویت خود که با هنجارهای غالب بر ذهنیت جامعه سازگار است، چیزی نمی یابد که مایه ناخرسندی و آزار او باشد. فرد لوطی خود را "مرد"، به همان معنای غالب در ساختار اجتماعی مردسالار، می داند، هرچند که ممکن است ذوق جنسی یا زیبا شناسانه اش تحت شرایط خاصی از ذائقه غالب در میان همقطارانش فاصله بگیرد. بنابراین، "لوطی" در عین حال که در کنار زندگی "متعارف" خود مناسبات جنسی همجنس گرایانه نیز دارد، اما هرگز درگیر "مسأله هویت" نیست. او خود را در "خانه" می بیند، هرچند که خانه اش پستویی هم برای "خوشباشی های ویژه" دارد. در روایت قرآنی، تمام نشانه ها از روابط همجنس گرایانه "لوطی وار" در میان قوم لوط حکایت می کند. برای مثال، در تصویر قرآنی عمل مردان قوم لوط چیزی بیش از "شهوت راندن با نران" نیست: "أَئِنَّكُمْ لَتَأْتُونَ الرِّجَالَ شَهْوَةً مِّن دُونِ النِّسَاءِ" (النمل/ ۵۵ و نیز الاعراف/ ۸۱): "چرا به جای زنان با مردان شهوت می رانید؟". هیچ نشانه ای در روایت قرآنی وجود ندارد که نشان دهد عمل قوم لوط از حدّ شهوت راندن با نران فراتر می رود و بر فراز آن نوعی رابطه عاطفی انسانی و عمیق برقرار می شود. از قضا روایت قرآنی، همانطور که دیدیم، بیشتر حاکی از آن است که مناسبات جنسی مردان قوم غالباً خشونت آمیز و بدون ملاحظه کرامت انسانی قربانیان ایشان بوده است. یعنی غایت اصلی آن اعمال سلطه و یا دفع شهوت بوده است، نه برقراری نوعی تفاهم عاطفی عشق آمیز و توأم با احترام متقابل. از سوی دیگر، مطابق روایت قرآنی هنگامی که مردان قوم به خانه لوط هجوم آوردند، لوط دختران خود را به ایشان "پیشنهاد" کرد. اگر تفسیر سنتی را از این واقعه بپذیریم، در آن صورت به نظر می رسد که لوط بنا بر دلایل و شواهدی معتقد بود که مردان مهاجم به زنان هم متمایل اند. گمان لوط در حقّ ایشان بی اساس به نظر نمی رسد، زیرا مطابق روایت قرآنی، مردان قوم لوط صاحب همسر بودند: "أَتَأْتُونَ الذُّكْرَانَ مِنَ الْعَالَمِين، وَتَذَرُونَ مَا خَلَقَ لَكُمْ رَبُّكُم مِّنْ أَزْوَاجِكُم [...]" (الشعراء/ ۱۶۵- ۱۶۶):"چرا از میان مردم جهان با نران می آمیزید؟، و همسران تان را که پروردگارتان برایتان آفریده ترک می گویید[...]." بنابراین، دشوار بتوان تمایل مردان قوم را که مطابق بیان قرآن صاحب همسر بودند، نوعی تمایل اصلی و جایگزین ناپذیر نسبت به همجنس خود تلقی کرد. اما "همجنس گرایی" به معنای امروزین آن از حدّ یک عمل جنسی صرف میان دو فرد همجنس بسی فراتر می رود و با "هویت" فردی و اجتماعی ایشان پیوند می یابد. چارلز تیلور معتقد است که در جهان مدرن مقوله "هویت" و تلاش برای برسمیت شناختن تنوع هویتها اهمیت ویژه ای یافته است. به اعتقاد او، یکی از ویژگیهای جهان مدرن تأکید بر این باور است که هر انسانی "صدای درونی" خاص خود را دارد و می باید صاحب زیستی اصیل و متناسب با آن صدا (یعنی خویشتن راستین خود) شود. بنابراین، هر انسانی به شیوه ای اصیل که ویژه اوست انسان است، و باید این ویژگی ممتاز را برسمیت بشناسد، و بر مبنای آن زندگی ای را بزید که خاص اوست و نه تقلیدی از دیگران.29 از همین روست که در جهان مدرن، ویژگیهای تمایزبخش انسانها نقش مهمتری در هویت بخشی به ایشان ایفا می کند. انسانها بجدّ می خواهند که هویت شان از آن حیث که ویژه ایشان و متمایز از دیگران است برسمیت شناخته شود و مورد احترام قرار گیرد. بنابراین، مبنای تعریف هویت در جهان مدرن بیش از آنکه خصایص عام و مشترک باشد، ویژگیهای خاص و تمایز بخشی است که از قضا در غالب موارد مورد انکار یا تحقیر و سرکوب بوده است، برای مثال، زنان بر هویت "زنانه"، سیاه پوستان بر هویت "سیاه پوستانه"، و همجنس گرایان بر هویت "همجنس گرایانه" خود تأکید می ورزند. تأکید بر هویت متمایز واکنش در برابر فرهنگ سرکوبی است که تنوع را خطرناک می داند و می کوشد همگان را به قالبی کمابیش واحد و سازگار با ساختار قدرت درآورد، و از این راه ساختارهای قدرت را تا حدّ امکان از هرگونه گزندی ایمنی بخشد.30 فرد همجنس گرا در این بستر است که هویت جنسی خود را در تعریف هویت انسانی خویش منظور می کند، و از دیگران می خواهد که آن هویت را حرمت بنهند، و برای او این حقّ را برسمیت بشناسند که زندگی فردی و اجتماعی خود را صادقانه و به تناسب خویشتن راستین خود سامان بخشد، و در شکوفایی خویش به عنوان یک انسان شریف و کرامتمند بکوشد. در این بستر، همجنس گرایی صرف یک عمل جنسی نیست، بلکه نوعی "بودن" و به تبع نوعی "زیستن" متناسب با آن بودن است- زیستنی که از عواطف عمیق انسانی سرشار است. به این معنا، "همجنس گرایی" را باید فرزند روزگار مدرن دانست- پدیده ای که در جهان پیشامدرن بی سابقه بوده است.31 البته بدون تردید در جهان پیشامدرن مناسبات جنسی میان دو فرد همجنس پدیده ای شناخته شده و گاه رایج بود، اما به نظر می رسد که دوگانه مفهومی "همجنس گرا- ناهمجنس گرا" تقریباً یکسره از ذهنیت ایشان غایب بوده است. در جهان باستان، رفتارهای جنسی بر مبنای نسبت فرد با عمل دخول جنسی داوری می شد، نه بر مبنای جنسیت شریک جنسی. به بیان دیگر، مبنای ارزشگذاری مناسبات جنسی زن بودن یا مرد بودن شریک جنسی نبود، بلکه مهّم آن بود که فرد در عمل دخول جنسی نقش فاعل را ایفا می کند یا نقش مفعول را. "مرد بودن" بر مبنای مناسبات جنسی با "زنان" تعریف نمی شد؛ یک مرد می توانست هم با زنان بیامیزد و هم با مردان. اما در نظام ارزشی ایشان، یک مرد از آن حیث که مرد بود نمی بایست مورد دخول جنسی واقع شود. بنابراین، اصل مناسبات جنسی با مردان دیگر (خصوصاً نوجوانان کم سال) "طبیعی" یا دست کم پذیرفتنی تلقی می شد، اما مورد دخول جنسی واقع شدن مایه ننگ و رسوایی بشمار می آمد. بنابراین، در ذهنیت جهان پیشامدرن، دوگانه مفهومی "فاعل- مفعول" نقش تعیین کننده تری را در تلقی ایشان از امر جنسی ایفا می کرد تا دوگانه مفهومی "همجنس گرا- ناهمجنس گرا".32 بنابر آنچه گذشت، می توان ادعا کرد که "لواط" و "همجنسگرایی" دو مفهوم متمایزند. صرف برقراری رابطه جنسی با همجنس فرد را "همجنس گرا" نمی کند، چه بسا فردی با همجنس خود رابطه جنسی برقرار کند، اما "همجنس گرا" نباشد، یعنی هویت خود را "همجنس گرا" نداند. از سوی دیگر، ممکن است فردی خود را "همجنس گرا" بداند، بی آنکه لزوماً با همجنس خود رابطه جنسی برقرار کند. به بیان منطقی، نسبت مفهوم"همجنس گرایی" با مفهوم"رابطه جنسی با همجنس" عموم و خصوص من وجه است. بنابراین، از این مدعا که روایت قرآنی مناسبات جنسی رایج در میان قوم لوط (یعنی عمل لواط) را نکوهیده است، مطلقاً نمی توان نتیجه گرفت که "همجنسگرایی" نیز در قرآن مورد نکوهش قرار گرفته است. نکته پنجم - بر همه این موارد باید افزود که در قرآن هیچ اشاره ای به "همجنس گرایی" زنان نشده است. البته پاره ای از مفسران احتمال داده اند که آیه زیر ناظر به مناسبات همجنس گرایانه میان زنان باشد: "وَاللَّاتِي يَأْتِينَ الْفَاحِشَةَ مِن نِّسَائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِّنكُمْ فَإِن شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّىٰ يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّـهُ لَهُنَّ سَبِيلًا" (النساء/ ۱۵): "زنانی از شما که عمل ناشایسته کنند چهار شاهد مسلمان بر آنها بخواهید، چنانکه شهادت دادند آنها را در خانه نگه دارید تا عمرشان به پایان رسد یا خداوند برای آنها راهی پدیدار کند."33 مطابق پاره ای روایات نیز ماجرای اصحاب رس و سرنوشت آنها (قرآن، فرقان/۳۸ و ق/ ۱۲) با عمل "مساحقه" (که آن را همجنسگرایی میان زنان تلقی کرده اند) مربوط بوده است.34 اما اکثریت قریب به اتفاق مفسّران آیه نخست را ناظر به عمل زنا و نه مساحقه دانسته اند، و نیز در سراسر قرآن هیچ قرینه ای وجود ندارد که ماجرای اصحاب رس را با عمل مساحقه یا "همجنس گرایی" زنان پیوند دهد. اما اگر همجنس گرایی از آن حیث که همجنس گرایی است پدیده ای ناروا بود، آنگاه همجنس گرایی میان زنان نیز می باید به همان اندازه همجنس گرایی میان مردان قبیح بشمار می آمد. اما در روایت قرآنی، مناسبات "همجنس گرایانه" میان زنان و مردان به هیچ وجه همسنگ تلقی نشده است: روایت قرآنی رفتار جنسی رایج در میان مردان قوم لوط را قاطعانه در خور نکوهش می داند، اما مطلقاً به مناسبات جنسی میان زنان اشاره ای نمی کند. بر این مبنا، می توان گمان زد که موضوع نکوهش روایت قرآنی نفس مناسبات جنسی میان دو همجنس نیست، زیرا در آن صورت مناسبات جنسی میان زنان هم باید مورد اشاره و نکوهش قرار می گرفت. در اینجا، همانطور که پیشتر دیدیم، فرض سنجیده تر آن است که بپذیریم در روایت قرآنی نه اصل مناسبات جنسی میان دو همجنس بلکه نوع خاصی از آن مناسبات که در میان مردان قوم لوط رایج بوده، ناروا تلقی شده است- مناسباتی که قوم بویژه برای تکذیب پیامبران و خصوصاً تحقیر لوط پیامبر در پیش گرفته بودند. حاصل آنکه، بر مبنای نکات پنج گانه یاد شده می توان این فرض را پذیرفتنی دانست که آیات قرآنی در تقبیح همجنس گرایی "ظهور" ندارد، و حتّی اگر کسانی به چنان "ظهوری" قائل باشند، آن "ظهور" تأویل پذیر است، یعنی می توان آن آیات را به گونه ای فهمید که با مقتضیات عدالت جنسیتی سازگاری بیشتری داشته باشد. Copyright: gooya.com 2016
|