سه شنبه 4 مرداد 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


خواندنی ها و دیدنی ها
بخوانید!
پرخواننده ترین ها

سير خوديابی هنرمند، گفتگوی نوشين شاهرخی با شهرزاد سپانلو، شهرزادنيوز

ما به عنوان خواننده‌های ايرانی نمی‌توانيم مثل خواننده‌های آمريکايی بخوانيم. می‌توانيم! ولی در ذهن خودمان حس می‌کنيم: نه! نه! اگر اين را بخوانم پدر و مادرم چه می‌گويند؟ شوهرم چه می‌گويد؟ بچه‌هايم بعدا چه می‌گويند؟ ولی من فکر می‌کنم آدم بايد با آن بجنگد و اين جور ترس‌ها را بشکند."


شهرزادنيوز: شهرزاد سپانلو، خواننده ساکن لس‌آنجلس، در ميانه‌ی جنگ ايران و عراق در سن دوازده‌سالگی ايران را به قصد ايالات متحده آمريکا ترک می‌کند. در آنجا جامعه‌شناسی تحصيل می‌کند و به طور جدی‌تر به هنر خوانندگی روی می‌آورد.

شهرزاد دختر پرتو نوری‌ علا نويسنده و محمدعلی سپانلو شاعر است. دختری که در يک خانواده‌ی هنرمند پرورش يافته، اما به جای نوشتن به خواندن روی آورده. از او چند و چون حمايت خانواده‌اش را در مورد هنرش می‌پرسم: "خانواده‌ام اصلا نگفتند اين کار را نکن و اين خودش خيليه. بخصوص وقتی من جوان‌تر بودم، حرف مادرم خيلی برايم مهم بود. ديدم که پدر و مادرم خيلی راحت هستند و با اينکه با گروهی کار می‌کردم که از پيش‌زمينه‌ی پاپ می‌آمد با يک تيپ موسيقی که هنرمندانی مثل مادر و پدرم اصلا گوش نمی‌کردند. آنان کلاسيک، جاز و يا سنتی ايرانی گوش می‌دادند و پاپ برايشان پايين‌تر از کارهای ديگر بود، هرچند ترانه‌های گوگوش را دوست داشتند. مادرم مرا کاملا آزاد گذاشت که خودت تصميم بگير و هرکاری دوست داری بکن و از آهنگ‌هايی که می خواندم چند تا بود که مادر و پدرم دوست داشتند. در انتشار آلبوم دومم به خاطر فشار کمپانی، من سعی کردم يکی دو تا ويديو را تجاری‌ و لس‌آنجلسی‌تر بکنم. در اين ويديوها اصلا خودم نبودم. پدرم از ايران با من تماس گرفت و گفت شهرزاد اينجا در ايران خيلی دوستت دارند، خودت را گم نکن. آن موقع به من بر خورد ولی کاملا درست می‌گفت. بعدا که يک مقدار زمان گذشت متوجه شدم که اصلا نبايد فکر اين را کرد که چه کاری فروش می‌رود و چه کاری فروش نمی‌رود، بايد کاری را که خودت باهاش راحتی انجام بدهی که الان برگشته‌ام به آن چيزی که خودم دوست دارم و انجام می‌دهم."



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 




راهی سخت‌تر ولی بهتر

با داشتن مادر و پدری نويسنده و شاعر شهرزاد بر اين گمان است که راه هنرش سخت‌تر، ولی در عين حال بهتر بوده است: "در طول راه که خودم را داشتم پيدا می‌کردم، اين انتظارات را دوست نداشتم ـ حتی اگر آنان چيزی نمی‌گفتند، حداقل در ذهنم فکر می‌کردم که انتظاراتی از من دارند ـ حس می‌کردم آزاد نيستم آنجور که دلم می‌خواهد کار کنم، ولی الان فکر می‌کنم داشتن همچين پدر و مادری، بزرگ شدن در چنين خانواده‌ای و سال‌هايی که در ايران بودم، روی من تأثير بزرگی گذاشته است. بخصوص که در خانه‌ی ما رفت و آمد شعرا، هنرپيشه‌ها و فيلم‌سازان بسيار بود و فکر می‌کنم روی کارهايم تأثير گذاشته. می‌توانست حتی بيشتر هم تأثير بگذارد، ولی در لس‌آنجلس زندگی کردن مشکله. بخصوص سيزده‌سال پيش که من کار خوانندگی را شروع کردم، اصلا هيچگونه حمايتی از خواننده‌ای که بخواهد آهنگ‌هايی کمی متفاوت بخواند نمی‌شد."

ترانه‌های انگليسی

شهرزاد چهار آلبوم منتشر کرده است. سه آلبوم به زبان فارسی و يکی به زبان‌های فرانسه، فارسی و انگليسی. شهرزاد به فارسی ترانه‌های ديگران را می‌خواند، اما به انگليسی ترانه‌هايی را که خودش نوشته: "به انگليسی کمتر می‌خوانم، ولی در کارهايم آهنگ‌هايی هست که به زبان انگليسی خوانده‌ام، که همه‌ی شعرهايش مال خودم هست. ولی آهنگ‌های ايرانی را با ترانه‌سرايان مختلف کار می‌کنم، از جمله پدرم محمدعلی سپانلو و مادرم پرتو نوری علا و با خانم زويا زاکاريان و ديگران. سی‌دی آخرم را به اسم "يک روز" با يغما گلرويی، ترانه‌سرای ساکن تهران، همکاری کرده‌ام. يک آهنگ هم دارم با ترانه‌ای از فروغ فرخزاد به اسم "دريايی". يک آهنگ جديد هم دارم ضبط می‌کنم به نام "بامداد خيال" که اشعار احمد شاملو هست. دوست دارم که در ترانه‌ها پيامی برسانم و زيبا و هنری باشد."

شهرزاد اگر دستی در نوشتن ترانه‌های فارسی ندارد، اما گاه خودش ملودی ترانه‌ها را می‌نويسد: "آهنگ‌ها را با آهنگ‌سازان مختلف کار می‌کنم از جمله فرزين فرهادی که موزيسين جاز هست، ولی خودم هم چندين آهنگ و ملودی نوشته ام. در آلبوم آخرم آهنگ سفر را نوشتم. يک آهنگ جديد هم بر روی شعر پدرم به اسم "رضايت" ساختم که هفته‌ی پيش در سانفرانسيسکو اجرا کردم."

هنر، حرفه‌ای بی‌آب و نان

از شهرزاد می‌پرسم که چرا از رشته‌ی جامعه‌شناسی به هنر خوانندگی روی آورده است: "من در کنار جامعه‌شناسی هميشه کلاس‌های کُر، تئاتر و فيلم برمی‌داشتم، ولی هيچوقت جرأتش را نداشتم که سراغ يک رشته‌ی هنری بروم. همه می‌گفتند که پول و آينده‌ای در آن نيست، ولی عشقم آنجا بود. البته در رشته‌ی جامعه‌شناسی هم نمی‌شود چندان کار کرد، ولی فکر کردم که بتوانم درس بدهم. من در جامعه‌شناسی کار نکردم، برای اينکه تا فارغ‌التحصيل شدم، با شوهرم آشنا شدم و ازدواج کرديم. ولی پيش از آن کار هنری‌ام را با دختران گروه سيلووت شروع کردم و در کنارش شغلی هم داشتم که ربطی به جامعه‌شناسی نداشت."

سرانجام شهرزاد به هنرش روی می‌آورد، اما از طريق آن نمی‌تواند امرار معاش کند: "مگر کسی که دائم برنامه بگذارد و سفر برود، ولی من هيچوقت آن راه را نرفتم. حتی موزيک پاپ من متفاوت است و به آن صورت فروش ندارد. در عروسی و مهمانی‌ها هم نمی‌خوانم. زندگی‌ام خوشبختانه اينطور هست که من بتوانم در کنار مادر بودن کار هنری‌ام را نيز انجام دهم."

هنر زندگی‌بخش

علاقه‌ی شهرزاد به خوانندگی و تشويق اطرافيان او به خواندن، اين انگيزه را در او تقويت می‌کند که به صورت حرفه‌ای به خوانندگی روی بياورد. اما او به سويه‌های ديگر اين انگيزه نيز اشاره می‌کند: "در عين حال فکر می‌کنم تيپ و شخصيت‌های خاصی دنبال اين کارها می‌روند، چرا که احساس رضايت از زندگی معمولی خودشان نمی‌کنند. ولی وقتی کاری هنری انجام می‌دهند که می‌دانند صدايشان به گوش مردم خواهد رسيد و يا وقتی توی تلويزيون می‌آيند و می‌دانند که مردم اينها را خواهند ديد، از شهرتی که به بدست می‌آورند يک حس رضايت می‌گيرند که زندگی يعنی اين. حال می‌تواند اين حس درست يا غلط باشد، ولی از اينجاها شروع می‌شود. من هم به عنوان يک دختر جوان همين را دوست داشتم، ولی به مرور زمان متوجه شدم که چندان کششی به اين قضيه ندارم که حالا مشهور شوم و همه در باره‌ام صحبت کنند. الان متوجه شده‌ام که وقتی نمی‌خوانم، احساس افسردگی می‌کنم. بنابراين هرطور که شده بايد به خوانندگی ادامه دهم. در استوديو از ضبط کردن لذت می برم و روی سن که می‌روم، متوجه نمی‌شوم زمان چگونه می‌گذرد و حس می‌کنم زنده‌ام."

زن و ظاهر او

شهرزاد فکر می‌کند که برای جا افتادن يک زن به عنوان خواننده، راه درازتری از مرد در پيش پايش است: "اولين چيزی که مردم بهش توجه می‌کنند قيافه است و طرز لباس پوشيدن و جوانی و پيری. به تمام خوانندگان زن که اينکه مثلا پيره، اينکه زشته، اين چرا دماغش اينطوره، چرا چشمش اينطوره. ولی من تا حالا نديده‌ام که درباره‌ی مردان اينطوری صحبت کنند، حتی ممکن است مرد خواننده‌ای خيلی هم زشت باشد و يا دماغش خيلی بزرگ باشد. آخر اين چيزی نيست که درموردش صحبت شود، اين صدای خواننده است که مهمه. از طرف ديگر هم با کسانی که در کار موسيقی همکاری می‌کنی، خيلی طول می کشد تا به تو احترام بگذارند. يعنی خيلی راحت تو را به عنوان يک زن جدی نمی‌گيرند. وقتی زمان می‌گذرد و متوجه می‌شوند که تو جدی هستی و شوخی هم با کسی نداری بعد جدی‌ات می‌گيرند و بيشتر احترام می‌گذارند."

سانسور عاشقانه‌ها

با اينکه شهرزاد در لس‌آنجلس زندگی می‌کند، اما سانسور در هنر او نقش داشته است: "قبل از اينکه ازدواج کنم فکر می‌کردم تا يک حدی می‌شود ترانه‌های عاشقانه را خواند و از خيلی چيزها نمی‌شود صحبت کرد، چونکه فکر می‌کردم جامعه‌ی ما چنين چيزی را قبول نمی‌کند. بعد هم هر آهنگی که ميخوانی مردم فکر می‌کنند در مورد خودت می‌خوانی. شايد گاهی اينطور باشه ولی من خيلی وقت‌ها از زبان ديگران خيلی آهنگ‌ها را می‌خوانم. ولی زمان که می‌گذرد آدم با خودش راحت‌تر می‌شود و من الان ديگر آنقدر اهميت نمی‌دهم. و دارم می‌روم طرف آهنگها و کارهايی که شايد زمان قديم سانسورش می‌کردم و کار نمی‌کردم، ولی الان دلم می‌خواهد انجام دهم. برای نمونه کار آخر من آهنگ "ما" با آقای فرامرز اصلانی است. اين آهنگ می‌گويد ما همديگر را دوست داشته‌ايم ولی با هم نيستيم. عهدی‌ست که بسته شده و ديگر جای گله نيست. اين می‌تواند توضيح‌های متفاوت داشته باشد. مثلا اينکه اين دو چه رابطه‌ای قبلا با هم داشته‌اند، حالا کجا هستند و چرا نمی‌توانند با هم باشند. اينجور کارها می‌تواند باعث حرف مردم شود. ولی من الان اهميت نمی‌دهم، چون اين يک کار هنری هست و اگر کسی متوجه نمی‌شود، چه می‌شود کرد؟!"

با اينکه ترانه‌های دوصدايی عاشقانه در ميان ايرانيان دهه‌هاست که جا افتاده و طرفداران بسياری نيز دارد ـ به ويژه دوصدايی‌های ويگن با دلکش و پوران ـ اما شهرزاد باز هم از مشکلاتی می‌گويد که دهه‌هاست همچنان پابرجاست:

"ما فکر می‌کنيم زمان که می‌گذرد ما مدرن‌تر می‌شويم و يا افکارمان بازتر می‌شود، ولی اينطور نيست. ميان هم‌سن و سالهای خودم می‌بينم بعضی‌ها مثل آدم‌های شصت‌سال پيش فکر می‌کنند. ممکن است اين آهنگها قبلا خوانده شده باشد، ولی هنوز طرز فکر عقب‌مانده‌ای در خيلی‌ها مانده. هنوز سخت است. برای خانم دلکش و ديگر خانم‌ها در آنموقع که حتما خيلی سخت تر بوده. ولی هنوز هم تا حدی اين‌جوری هست.

ما به عنوان خواننده‌های ايرانی نمی‌توانيم مثل خواننده‌های آمريکايی بخوانيم. می‌توانيم! ولی در ذهن خودمان حس می‌کنيم: نه! نه! اگر اين را بخوانم پدر و مادرم چه می‌گويند؟ شوهرم چه می‌گويد؟ بچه‌هايم بعدا چه می‌گويند؟ ولی من فکر می‌کنم آدم بايد با آن بجنگد و اين جور ترس‌ها را بشکند."

سختی مهاجرت

مهاجرت برای شهرزاد بخشی از زندگی، هنر و آهنگ‌هايش را تشکيل می‌دهد: "کارهايی دارم مثل اعتراض که خيلی مردم با آن هم‌ذات‌پنداری داشته اند، چه اينجا و چه ايران. در حقيقت راجع به زندگی خودم است. کسی که آمده اينجا و جون می‌کَند. سال‌های اولی که ما اينجا بوديم خيلی زندگی سخت بود. ولی کسانی که در ايران هستند فکر می‌کنند چقدر زندگی اينجا راحت است، خارج از کشور. اينطور نيست. ما هم بدبختی‌های خودمان را داريم. خيلی تأثيرش زياد بوده. ولی سال‌ها گذشته و من حس می‌کنم تم آهنگ‌هايی که می‌خوانم دارد جهانی‌تر می‌شود."

مادر بودن در کنار هنر

شهرزاد با داشتن دو فرزند خردسال هر گاه که وقت داشته باشد، به هنرش می‌رسد: "دختر سه‌ساله‌ام خانه است و دختر هفت‌ساله‌ام امسال کلاس دوم را شروع می‌کند. قبل از اينکه بچه‌دار شوم برای خودم ليست می‌نوشتم. الان اصلا اين حرف‌ها نيست. اگر دو ساعت وقت داشته باشم، پروژه‌ای را که وسط آن هستم ادامه ‌می‌دهم."

شهرزاد می‌گويد که اگر خواننده نمی‌شد، دلش می‌خواست هنرپيشه شود و برای سال‌های آينده برنامه‌های هنری زيادی را مد نظر دارد: "دلم می‌خواهد تعداد زيادی کنسرت جاهای مختلف گذاشته باشم و حداقل سه آلبوم ديگر بيرون داده باشم."

شهرزاد چندان اهل خانه‌داری نيست، اما هرروز ساعت‌هايی را به آن می‌پردازد: "خوشبختانه خيلی کمک دارم. می‌توانم بگويم فوقش مثلا سه ساعت در روز، يه غذايی درست کنم، خانه را جارو بزنم. برای بچه‌ها خيلی وقت می‌گذارم."

واقعيت و فانتزی هنر

شهرزاد پيشترها که وقت بيشتری داشت مديتيشن و يوگا انجام می‌داد، اما حال بيشتر به ورزش روی آورده و بيش از آن به فيس‌بوک: "فيس‌بوک خيلی به من کمک کرده که با آدم‌های مختلف در ارتباط قرار بگيرم و باهاشون کار کنم. علاقه دارم با دوستانم بگردم ولی چندان وقت ندارم. گاهی وقت‌ها کنسرت می‌روم و عاشق فيلم‌های فرانسوی هستم."

شهرزاد انواع مختلف موسيقی را گوش می‌دهد، اما به شخصيت و ترانه‌های جان لنن علاقه‌ی خاصی دارد: "کاراکتر، زندگی و شعرهای جان لنن را دوست دارم و کارهای سياسی و اجتماعی او برايم جالب است. بيوگرافی‌اش را می‌شناسم و با او احساس نزديکی می‌کنم. در خواننده‌های ايرانی خيلی کارهای گوگوش را دوست دارم، به خصوص کارهای قبل از انقلاب او که به نظرم تک بود."

شهرزاد در ميان شاعران و نويسنده‌های ايرانی بيش از هرکس به فروغ فرخزاد علاقمند است و در کودکی نيز داستان‌های مهشيد اميرشاهی را می‌خوانده است. اما حال او بيشتر کتاب‌هايی به زبان انگليسی می‌خواند: "بيشتر کتاب‌های ميلان کوندرا را دوست دارم که ترجمه‌اش را به انگليسی خوانده‌ام. نمی‌دانم کجايش واقعی است، کجاش فانتری. برايم جالب و زيبا هستند."


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016