خلاصه مقاله
۱- در مورد اسرائيل چنانچه كشورهاى عربى از رفتار منفعلانه خود به سوى عكس العمل هاى حتى بيانى هم تغيير جهت مى دادند هرگز رژيم اشغالگر قدس به خود اجازه تعدى و تجاوز با اين وسعت جغرافيايى نمى داد.
۲- بدون ترديد همانگونه كه دكترين هيتلر مبنى بر سوء بهره بردارى از علم ژئوپولتيك و ايجاد قدرت سياسى در سايه توسعه ارضى و گسترش مكان جغرافيايى در پايان سال ۱۹۴۶ م با شكست فاحشى روبه رو شد، امروز هم ترفندهاى متنوع غرب در سوءاستفاده از موقعيت هاى مثبت ژئوپولتيكى جهان دير يا زود با ناكامى مواجه خواهد شد .
معصومه طاهرى: جنگ دوم خليج فارس (۱۹۹۱-۱۹۹۰)، اشغال نظامى افغانستان و عراق در سال ۲۰۰۱ و ۲۰۰۳م، حملات مداوم رژيم اشغالگر قدس به مناطق مسكونى فلسطينيان و اردوگاه آوارگان و اخيراً حمله اين رژيم به جنوب لبنان و شهر بيروت نشانگر واپس گرايى ژئوپولتيكى و جنگ سرد دومى است كه نقاطى از جهان را بالاخص در آسيا، آفريقا و آمريكاى جنوبى دربر گرفته است لذا اين پرسش مطرح مى شود: «آيا يك بار ديگر جهان در آستانه بهره بردارى نادرست از واژه ژئوپولتيك قرار گرفته است؟»
• انزواى ژئوپولتيك
پس از جنگ جهانى دوم و شكست آشكار تمدن، واژه ژئوپولتيك منزوى و مطرود شد و حتى در زمره واژگان سياسى منفور نيز درآمد. آنچه موجب اين انزوا شد چگونگى افكار عمومى جهان نسبت به اين واژه و خاطرات تلخ ناشى از ويرانى هاى جنگ بود. در ابتداى دهه ۱۹۰۰م اولين بار جغرافيدانى سوئدى به نام «رودلف كيلن» اصطلاح ژئوپولتيك را به كار برد، سپس زيست شناسى آلمانى به نام «فردريك راتزل» آن را بسط و گسترش داد. وى اعتقاد داشت: «كشورها مانند يك موجود زنده تابع قوانين خاص خود هستند و دولت حاصل تكامل ارگانيك است و اجزاى وابسته شبيه درختى است كه اندام فضايى آن در خاك قرار دارد، براى آنكه اين اندام رشد و تكامل يابد، توسعه ارضى ضرورى و لازم است و هرچه وسعت كشورى بيشتر باشد، قدرت سياسى و تمدن آن كشور توسعه بيشترى مى يابد.»لازم به ذكر است آلمان در اواخر قرن نوزدهم صنعتى و به تدريج به يكى از قدرت هاى مطرح جهان تبديل شد. لذا تاريخ علم ژئوپولتيك و جغرافياى سياسى در اين كشور به قبل از جنگ جهانى اول بازمى گردد و پيشرفت و رشد تئوريسين ها در اين مقوله چشمگير بود، به طورى كه پس از جنگ اول جهانى و شكست آلمان به جاى پرسش دلايل شكست از ژنرال ها و نظاميان، از ژئوپولتيسين ها اين سئوال به عمل آمد كه چرا آلمان در جنگ با شكست مواجه شد؟به اين پرسش مهم «كارل هاوس هوفر» دكتراى جغرافياى سياسى و رئيس موسسه ژئوپولتيك مونيخ (۱۹۴۶-۱۸۶۹) پاسخ داد. هوفر به عقايد راتزل ايمان داشت و در خلال جنگ اول جهانى در زندان چندبار با هيتلر ملاقات كرده بود و پس از آزادى همراه هيتلر گشته و به آموزش افسران نازى پرداخت. هوفر و هيتلر در دكترينى مشترك «داشتن يك سرزمين پهناور و نياز آلمان به وسعت سرزمين، جهت تبديل به قدرت تام جهانى» را ارائه كردند. بنابراين هر روز دامنه جنگ دوم جهانى گسترش مى يافت. هيتلر ابتدا جايگاه خود را در غرب و جنوب اروپا مستحكم كرد، سپس جهت توسعه ارضى رو به شرق نهاد و پس از درنورديدن كشورهاى اروپاى شرقى خود را به استالينگراد و نزديك مسكو رساند در اين مقطع علم ژئوپولتيك ظاهراً در اوج بود؛ علمى كه معتقد بود «درك واقعيت هاى محيط جغرافيايى به منظور دستيابى به قدرت مى تواند يك كشور را در بالاترين سطح وارد بازى جهانى كند و منافع و حيات ملى را حفظ كند.» حمله هيتلر به شوروى سابق اهداف اقتصادى هم دربر داشت؛ نفت قفقاز و گندم اوكراين. بنابراين هيتلر سعى داشت طى جنگى همه جانبه و نامحدود، جغرافيا و قدرت سياسى را به يكديگر گره بزند، و در اين رابطه از وجود ژئوپولتيسين هاى خُبره از جمله هاوس هوفر نهايت بهره بردارى را كرد. لكن در اواخر جنگ، جغرافيا روى خوشى به هيتلر نشان نداد و طبيعت يخ زده و سرماى شديد روسيه توان مقاومت را از نيروهاى متحدين سلب كرد و همراه با مشكلات خاص جنگ، متحدين در قالب پدافندى فرو رفته و به تدريج عقب نشينى كردند. از اين مقطع شكست متحدين آغاز شد و روياهاى هيتلر و آرزوهاى وى رو به افول نهاد. هيتلر در توجيه شكست، هاوس هوفر را مقصر اعلام كرد و در اولين اقدام فرزند و همكار هوفر را به قتل رساند. هوفر كه ادعا مى كرد از سال ۱۹۴۱ با نازى ها قطع رابطه كرده در سال ۱۹۴۶ از خوف انتقامجويى مجدد هيتلر در شهر باوارياى آلمان به اتفاق همسر يهودى تبارش خودكشى كرد. در اينجا اين سئوال مطرح است كه آيا علم ژئوپولتيك و تئورى هاى فردريك راتزل و هاوس هوفر آلمان را به ورطه شكست و نابودى سوق داد يا بلندپروازى هاى شخص هيتلر در اين رابطه موثر بود؟آنچه مسلم است علم ژئوپولتيك در فلسفه وجودى خود به عنوان يك علم قابل ايراد نيست. درست همانند يك چاقو كه مى تواند انسانى را به قتل برساند يا غذايى را آماده كند. هاوس هوفر در سال ۱۹۳۲ مخالف حمله ژاپن به چين بود و ورود هيتلر به سرزمين شوروى سوسياليستى را طى جنگ جهانى دوم اشتباه محض اعلام كرد. وى اعتقاد داشت، آلمان و شوروى بايد روابط حسنه اى داشته باشند و به عنوان دو قدرت برى و بحرى با انگلستان مبارزه كنند.آنچه هاوس هوفر در توصيه هاى خود، در اوايل جنگ به هيتلر و حزب نازى ارائه كرد حاصل تجربيات وى در رابطه با ماموريت هاى نظامى به اقيانوس آرام و شرق آسيا به شمار مى رفت. با اين وجود نمى توان هوفر را در كشته شدن بيش از ۵۷ ميليون انسان مبرا و بى گناه دانست. چنانچه هيتلر براساس نظريه هوفر عمل مى كرد و با شوروى دست دوستى مى داد دامنه جنگ آنچنان وسيع مى شد كه قابل تصور نبود و ويرانى ها بيش از اينها مى بود. به هر تقدير آنچه در سال هاى پس از جنگ در اذهان عمومى مردم جهان نقش بست رويكردى بسيار منفى و بدبينانه نسبت به واژه ژئوپولتيك بود.
• احياى ژئوپولتيك
شكست متحدين، خودكشى هيتلر و پيروزى متفقين موجب شد تا واژه ژئوپولتيك تا چندى در محاق فراموشى فرو رود و كاربرد اين اصطلاح حداقل در مناسبات بين المللى مطرود شود. سپس نقشه جديد ژئوپولتيك جهان طراحى و دو قلمرو ژئواستراتژيك برى و بحرى و بلوك بندى جهان، دوره اى موسوم به جنگ سرد به جاى صلح گرم تحميل شد.جنگ سرد ابتدا سخت و انعطاف ناپذير بود و طرفين با شدت مراقب رفتارهاى يكديگر بودند و كاربرد واژه ديوار آهنين اگرچه سمبليك بود لكن نشان از نفوذناپذيرى مرزهاى دو قدرت داشت. دوره انعطاف پذيرى آغاز شد و مبادى ارتباطى دو بلوك تا حدودى آشكار شدند. حدود دهه ۱۹۷۰ هنرى كيسينجر سياستمدار آمريكايى پس از سال ها سكوت در يكى از سخنرانى هاى خود از واژه ژئوپولتيك ياد و راجع به آن صحبت كرد. از دهه ۱۹۸۰ به تدريج مرزبندى دو قلمرو ژئواستراتژيكى برى و بحرى كمرنگ شدند و توازن ژئوپولتيكى دو قدرت شرق و غرب با نوساناتى جدى مواجه شد و عاقبت در سال ۱۹۸۹ همزمان با فروپاشى اتحاد شوروى توازن به كلى از ميان رفت. در نتيجه قلمروهاى ژئواستراتژيكى تجزيه شدند و مناطق ژئوپولتيكى در يكديگر ادغام شدند و نقشه جديدى از جهان مجدداً طراحى شد. اين بار توجه قدرت هاى بزرگ به قلمروهاى دريايى معطوف شد. مانند حوزه درياى كارائيب، كشورهاى ساحلى اروپا، نواحى ساحلى آسيا و آمريكاى جنوبى، شرق و جنوب آسيا و بالاخره منطقه خاورميانه و جنوب غرب آسيا و همه اين مناطق بنا بر تئورى «سائل بى كوهن» در كمربندى با عنوان شكننده (Shotter belt) جاى گرفتند.سياستمداران غربى بار ديگر به ژئوپولتيسين ها روى آوردند و ضمن نثار لعن و نفرين به هيتلر و فاشيسم با عقب گردى زيركانه از واژه ژئوپولتيك به نفع خود بهره بردارى و استفاده كردند، مانند نظريه پايان تاريخ و اقتدار همه جانبه ليبرال دموكراسى، و يا نظريه جنگ تمدن ها. در واقع اهداف همان بود با تفاوت هايى در به كارگيرى اغواگرانه الفاظى مانند حقوق بشر، آزادى دموكراسى، با رنگ و لعابى كه مسلماً هيتلر با شخصيت خشن و نظامى و ظاهر انعطاف ناپذيرش، كمترين استعدادى در اين رابطه نداشت و جالب اينكه حريفانش تكليف خود را در مقابل وى به خوبى مى دانستند؛ مقاومت تا سرحد مرگ و يا خودكشى.در رابطه با بهره گيرى از ژئوپولتيك ابتدا تئوريسين هاى غربى اعلام كردند، ابزارهاى نظامى ديگر زنگ خورده و بى مصرف هستند. آنها در دوره ژئوپولتيك سنتى كاربرد داشتند كه با پايان جنگ سرد تاريخ مصرف آن نيز به اتمام رسيده و جهان به عرصه اى به نام ژئواكونوميك وارد مى شود، لذا مسائل اقتصادى در اولويت هستند، لكن تبصره و پرانتزى هم باز كردند مبنى بر اينكه مسائل اقتصادى دليل موجه و قابل قبولى است كه در صورت لزوم در پى آن ابزارهاى نظامى به كار گرفته نشود از آن جمله در منطقه خاورميانه كه از چنان امتيازات ژئوپولتيكى برخوردار است كه در جهان كم نظير مى نمايد. پل ارتباطى غرب و شرق كره زمين، تجارت دريايى، وجود منابع انرژى جنگ دوم خليج فارس در ۱۹۹۹-۱۹۹۰م، حمله نظامى به افغانستان به عنوان مرز شرقى منطقه، حمله نظامى به عراق به دليل همين امتيازهاى ژئوپولتيكى انجام گرفت و هركدام به بهانه اى به غير از طرح نيات اصلى و اهداف واقعى. از جمله: تخريب برج هاى تجارت جهانى، طرح موضوع جغرافيايى تروريسم و پيدا كردن رد پاهاى تروريست ها كه معلوم نيست واقعى باشند، كشف سلاح هاى كشتار جمعى، فقدان دموكراسى، خدشه وارد كردن به قوانين حقوق بشر از جانب برخى از كشورهايى كه اتفاقاً مكان آنها در خاورميانه قرار دارد و بالاخره اسارت دو سرباز اسرائيلى به وسيله فلسطينى ها بنابراين غربى ها نمى توانستند در انتظارى طولانى به تماشاى جنگ تمدن ها بنشينند؟ به اين دليل كه اصولاً تمدن در هر سرزمين نشان از رشد فكرى ساكنين آن دارد و چگونه انسان هاى متمدن شخصاً مى توانند با يكديگر بجنگند؟ بنابراين بهترين روش از نظر غربى ها راه اندازى جنگ هاى محدود با مرزهايى مشخص بود به طورى كه قوميت هاى مختلف با توطئه در يك منطقه به جان هم بيفتند و در صورت گسترش، به مرزهاى آسيب پذير سرزمين هاى همسايه نيز نفوذ كنند و در پشت تمامى اين طرفندها منابع اقتصادى سرزمين هاى ديگر با قيمت هاى نازل به يغما و غارت برده شود. البته دامنه درگيرى ها تا حدى وسيع شود كه به بهشت روى زمين غربى ها نتواند لطمه وارد سازد. در اين سوى كره زمين كودكان بى گناه در ابتداى كودكى و نوجوانى رشته حياتشان قطع شود و در آن سوى كره زمين، امنيت و آرامش و رفاه حاكم باشد، و اين خط آتش همچنان در محدوده ژئوپولتيكى و مورد نظر و علاقه غرب همچنان باقى بماند. اگر كودكان بيروتى و مردم لبنان و يا سكنه مرز سوريه و لبنان تا حدودى و به طور نسبى يك زندگى متوسط و معمولى را مى گذرانند جنگنده هاى اسرائيلى بايد در طرفه العينى اين آرامش را تبديل به جهنمى از آتش و خون كنند.مدتى قبل تجاوز نظاميان آمريكايى به يك زن عراقى و خانواده اش افشا شد و كمترين عكس العملى از جانب حاميان حقوق بشر به غير از وعده اى در رابطه با محاكمه عاملان اين جنايت در آينده اى نامعلوم ابراز نشد و يا در شهر كابل در ميانه روز تانك هاى آمريكايى و نيروهاى ناتو به راحتى وارد خيابان هاى شهر شدند و مردم عادى را به خاك و خون كشيدند و مردم جهان تنها تصاوير اين رويداد غم انگيز را از طريق گيرنده هاى خود مشاهده كردند و باز هم عكس العملى مبنى بر ندامت از سوى غرب مشاهده نشد. البته تنها خبرهاى بسيار مهم به بيرون از اين سرزمين ها راه مى يابد و واقعاً امروز نمى توان امواج جنايت و تجاوز را در كشورهاى فوق و در سرزمين هاى اشغالى متوجه شد همانگونه كه در خلال جنگ ويتنام در اواخر دهه ۱۹۶۰ و هجوم شوروى سابق به افغانستان در اواخر دهه ۱۹۷۰ م بسيارى از خبرها را همان زمان مطلع شديم و سال ها پس از آن به فاجعه هاى انسانى و نسل كشى در اين مناطق توانستيم پى ببريم. نكته قابل توجه در تحليل ژئوپولتيكى اين مناطق كه مى تواند تامل برانگيز باشد «تحميل اين تفكر است كه كشورهاى در حال توسعه با امتيازهاى مثبت ژئوپولتيكى خود بايد نسبت به اين امتيازها بى توجه باشند و اجازه بهره بردارى از موقعيت هاى فوق را نداشته باشند.» به عنوان مثال ايران در رابطه با بهره بردارى از امتيازات ثابت و متغير ژئوپولتيكى درياى خزر موظف است به آن رژيم حقوقى راى دهد كه مطابق ميل شركت هاى سرمايه گذارى آمريكايى و اروپايى و اسرائيلى است و اين شركت ها و كارتل هاى نفتى از طريق اعمال فشار بر كشورهاى همجوار خزر به طور غيرمستقيم مى خواهند ايران در سهميه بندى به حداقل رضايت دهد و يا در رابطه با مسائل هسته اى، توسعه تكنولوژى، ايجاد فناورى هاى جديد و مورد نياز تحميل هاى مستقيم و غير مستقيم و اينكه در بهره گيرى از موقعيت ژئوپولتيكى بايد قدرتى از آن سوى دنيا بيايد و تعيين تكليف كند اين مسائل از جمله مشكلاتى است كه بسيارى از كشورها را امروز گرفتار كرده است.
• نتيجه گيرى
بدون ترديد همانگونه كه دكترين هيتلر مبنى بر سوء بهره بردارى از علم ژئوپولتيك و ايجاد قدرت سياسى در سايه توسعه ارضى و گسترش مكان جغرافيايى در پايان سال ۱۹۴۶ م با شكست فاحشى روبه رو شد، امروز هم طرفندهاى متنوع غرب در سوءاستفاده از موقعيت هاى مثبت ژئوپولتيكى جهان دير يا زود با ناكامى مواجه خواهد شد با اين تفاوت كه جنگ هاى نامحدود و منطقه اى به دليل فرسايشى بودن و آلوده سازى تدريجى كره زمين، همچنين بازتاب هاى روانشناختى و ايجاد عكس العمل هاى مداوم و رشد بطئى مخالفين، مى تواند تاثيرات بسيار عميق تر و پايدارترى عليه قدرت مداران جهان در پى داشته باشد. آنچه مسلم و بديهى است غرب در درازمدت نمى تواند در بهشتى زيست كند كه از هر سو با جهنمى از آتش و كشتار احاطه شده باشد. به هر حال دير يا زود زبانه هاى آتش خودساخته غربى ها به حصارهايشان نفوذ خواهد كرد و يا جرقه هايى در داخل كشورهايشان پديد مى آيد كه در صورت مواجه شدن با موقعيت مناسب به شعله هاى مهارنشدنى تبديل خواهند شد و در اين سوى كره زمين كشورهاى مناطق حساس و شكننده چنانچه با وعده هاى غرب خود را راضى كنند و يا آنها را محق در اين تعدى ها بدانند، منابع سرشار اقتصادى و منافع ملى خود را با خطرات جدى روبه رو خواهند ساخت.در موقعيت فعلى كه جهان ناخواسته به سوى چندقطبى شدن پيش مى رود كشورهاى در حال توسعه بايد با اتحادهاى منطقه اى و فرامنطقه اى و فعاليت مستمر در سطوح بين المللى از لحاظ سياسى، اقتصادى و فرهنگى اولاً هرگز به لاك انزوا فرو نروند. دوماً از توانايى هاى بالقوه ژئوپولتيكى خود بر مبناى قوانين و مصوبات و در چارچوب حقوق بين الملل نهايت بهره بردارى را كرده و اجازه ندهند به دليل نياز بعضاً تكنولوژيكى و يا تحميل و فشار غرب لزوماً به اقداماتى دست بزنند كه منافع ملى آنها را در آينده با مخاطره روبه رو سازد. برنامه ريزى هاى بلندمدت و هماهنگ با ساختار نظام داخلى و نظام بين المللى موجود مى تواند موقعيت كشورهاى آسيب پذير را مستحكم كند به گونه اى كه با تغيير و تحولات احتمالى افراد وقفه اى در اهداف فوق به وجود نيايد. امروز كشورهاى در حال توسعه نيازمند انسجام و اتحاد افزون ترى هستند در غير اين صورت با انجام تكروى اين احتمال وجود دارد كه با اندك بهانه هاى مرسوم و رايج كه امروز به كرات مى شنويم دامنه تعدى ها افزايش يابد. مطمئناً آمريكا و متحدانش تمايل ندارند در صورت حضور در يك سرزمين با ديگر كشورها نيز همزمان درگير شوند و مايلند جنگ ها در محدوده هاى مرزى مشخصى صورت پذيرد. در مورد اسرائيل چنانچه كشورهاى عربى از رفتار منفعلانه خود به سوى عكس العمل هاى حتى بيانى هم تغيير جهت مى دادند هرگز رژيم اشغالگر قدس به خود اجازه تعدى و تجاوز با اين وسعت جغرافيايى نمى داد و موجب تاسف است كه بى تفاوتى و مصلحت انديشى بعضى از كشورهاى منطقه اين رژيم را آنچنان وقيح و بى محابا كرده كه جنگنده هاى خود را تا شمال لبنان هم هدايت و مردم را با رعب و وحشت ويرانى تهديد مى كند. حمله نظامى با توجه به تكنولوژى هاى پيشرفته و افزايش سلاح هاى مرگبار و كشتار جمعى و عبور از مرزهاى طبيعى و فيزيكى به خصوص براى كشورهايى كه بودجه هاى كلانى صرف خريد تجهيزات نظامى و يا تكثير آنها كرده اند امرى دور از ذهن و محال به شمار نمى آيد. مهم اين است كه اقتدار سياسى واقعى و فارغ از توهم گرايى به حدى باشد كه زورمداران جهان جرات ورود به سرزمين و تخريب هاى مادى و معنوى آن را نداشته باشند. مى توان روند رويدادهاى جهان را به حمله گرگ ها به يكديگر تشبيه كرد. مى گويند زمانى كه گرگ ها گرسنه مى شوند به دور هم مى نشينند و به محض بسته شدن چشم يكى از همجنسان همگى به سرش مى ريزند و خود را سير مى كنند. در دنياى امروز مسائل به گونه اى است كه قوانين و مقررات انسانى در لابه لاى كتاب ها و پوشه هاى سازمان ملل متحد و ديگر مراكز قانونى جهان تنها خاك قفسه ها را مى خورند. زمانى كه تحميل و فشارى وجود داشته باشد همه مراكز بشردوستانه دنيا سكوت اختيار مى كنند و تنها به درج خبرها بسنده مى كنند. (مقايسه كنيد سكوت مجامع بين المللى را در قبال هشت سال جنگ تحميلى عراق عليه ايران و اقدام سريع سازمان ملل متحد در رابطه با اشغال كويت توسط عراق با فاصله زمانى بسيار اندك) بنابراين كشورهاى در حال توسعه بايد ضمن واقع گرايى و ديدگاه هاى مبتنى بر واقع بينى در رابطه با سياستگزارى ها به دنبال تامين امنيت در كنار حفظ منافع ملى باشند. در چنين شرايطى انديشه، تدبير، دورانديشى و تعقل را در جهت گيرى هاى سياسى همواره مدنظر داشته باشند تا بتوانند در هر شرايطى عكس العمل هاى مناسب با نوع عمل را ارائه كنند.