دوشنبه 27 آبان 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

از "نافرمانی مدنی" تا "بدفرمانی مدنی" (بخش چهارم) - نظرات تولستوی و گاندی، پژوهشی از عمار ملکی

عمار ملکی
با توجه به نوشته‏های لئو تولستوی درباره‏ی سرپيچی در برابر دولت و قدرت، می‏توان او را يکی از پايه گذاران تفکر نافرمانی مسالمت‏آميز دانست که تاثير بسيار زيادی بر متفکران و مبارزان نافرمانی مدنی پس از خود و به‏خصوص مهاتما گاندی داشته است

تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


[email protected]

در بخش پيشين به نظرات هنری‏ديويد ثورو ابداع‏کننده واژه نافرمانی مدنی پرداختيم و در اين بخش به نظريات لئو تولستوی نويسنده روسی و مهاتما گاندی مبارز فقيد هند درباره نافرمانی مدنی خواهيم پرداخت.

لئو تولستوی (۱۹۱۰-۱۸۲۸)
لئو تولستوی نويسنده‏ی شهير روسی - کسی که گاندی او را بزرگترين حواری عدم‏خشونت می‏نامد - يکی از کسانيست که به تدوين نظريه‏ی عدم‏خشونت در نوشته‏های ادبی و اجتماعی خود می‏پردازد و بر پيروی از وجدان و مقاومت در برابر بدی با استفاده از تعاليم مسيح تاکيد می‏ورزد.
تولستوی، در نامه‏ای که در آغاز قرن بيستم در يک مجله آمريکايی انتشار يافت، ذکر می‏کند که از نوشته‏های ثورو کمک بسيار گرفته و از او تاثير پذيرفته است. (۱)
مسيحيت تولستوی در اين تفکر خلاصه می‏شود که کمال شخصی جز در خوشبختی همگان وجود نخواهد داشت. به همين دليل است که او زندگی برای ديگران را به زندگی برای خويشتن ترجيح می‏دهد، زيرا زندگی واقعی جز در عشق به همنوع وجود ندارد... به نظر تولستوی، نيکی بهترين وسيله برای مبارزه با بدی است.
تولستوی گفته‏های مسيح در انجيل متی را سرمشق قرار می‏دهد که می‏گويد: "شما شنيده‏ايد که گفته شده است «چشم در برابر چشم، دندان در برابر دندان» و من به شما می‏گويم هرگز در برابر بدنهاد با خشونت مقاومت نکن، به بيانی ديگر هرگز عملی خلاف عشق انجام نده. اگر به تو ناسزا گفتند توهين را تحمل کن و به رغم هر چيزی هرگز به خشونت متوسل نشو." (۲)
تفکر پايداری در برابر بدی و عشق به همنوع، محور اساسی تمام فلسفه‏ی تولستوی را تشکيل می‏دهد. با تاکيد بر اين تفکر است که تولستوی به انتقاد از دولت و مسيحيت کليسا می‏پردازد. او نگاهی عميقا معنوی به مذهب دارد و از اين‏رو با دين جزمی و قدرت حکومتی همراه با آن درگير می‏شود: "دولت خشونت است و مسيحيت تواضع و فروتنی است. از همين‏رو دولت نمی‏تواند مسيحی باشد و انسانی که می‏خواهد مسيحی باشد نمی‏تواند در خدمت دولت قرار گيرد... مذهب، حقيقت و نيکی است، کليسا دروغ و بدی... کليسا جز نهادی دروغگو و ستمگر نبوده است که به انحراف و تغيير ماهيت نظريه‏ی واقعی مسيح پرداخته است." (۳)
تولستوی در مقاله‏ی «دو جنگ»، تنها راه فتح جهان را با استفاده از تعاليم مسيح در «فرمانبری هر انسانی از عقل و وجدان خويش» می‏داند و اين عمل را بسيار ساده، بی‏شبهه و وظيفه هر کس می‏داند. او در آنجا می‏نويسد:
"يک انسانِ عاقل - انسانی که نه تنها وجدان خويش را نمی‏فروشد بلکه آنرا پنهان نيز نمی‏سازد – می‏گويد: شما می‏خواهيد مرا مجبور به شرکت در آدم‏کشی کنيد، شما از من درخواست پول برای تهيه سلاح می‏کنيد، و از من می‏خواهيد که در اجتماع سازمان‏يافته قاتلان شرکت کنم، اما من شهادت می‏دهم - و شما نيز به همان شهادت می‏دهيد - که قانون در زمان‏های دور نه تنها آدمکشی را، بلکه هر نوع خصومتی را ممنوع ساخته بود و بدين خاطر من نمی‏توانم از شما فرمانبری کنم." (۴)
تولستوی در جای ديگر درباره‏ی بکارگيری اصول عدم‏خشونت و عدم‏مشارکت در نامه‏ای به يک هندی می‏نويسد:
"آدمی را طريقی نيست جز زيستن به آيين مهر که خاستگاهش دل است؛ و اصل «عدم‏خشونت» و «عدم‏مشارکت» در هر گونه خشونت را به ارمغان می‏آورد. آنگاه، نه تنها يک صد تن نمی‏توانند ميليون‏ها آدمی را به بند کشند، بلکه ميليون‏ها نفر از به بند کشيدن يک تن عاجزند. به‏رغم دستگاه حکومت - دادگاه‏ها و ادارات ماليات و به‏ويژه ارتش - به بد نکوشيد و در بد شرکت نکنيد! – و هيچ چيز و هيچکس در دنيا نخواهد توانست شما را به بند کشد!" (۵)
با وجود تاکيد تولستوی بر اصل عدم بکارگيری خشونت، اما او همواره معتقد به پايداری در برابر بدی و مقاومت در برابر آن می‏باشد. تولستوی در سال ۱۹۰۰، در نامه‏ای که به دوستی می‏نويسد شکايت می‏کند که اصل عدم‏خشونت او را سوء تعبير کرده اند:
"اصل «در برابر شر، به شر مکوش» را با اصل «با شر مکوش» خلط کرده اند، به اين معنا که «در برابر شر تسليم باش» را بجای اين اصل نهاده‏اند که «نبرد با شر تنها هدف مسيحيت است و فرمان عدم‏خشونت در برابر شر، چون موثرترين راه نبرد با آن تلقی شده است.»" (۶)
برای تولستوی چون ديگر متفکرين مسيحی عدم‏خشونت، اطاعت از قانون ايزدی، مستلزم سرپيچی از قانون غيرعادلانه است. به نظر او برای چيرگی بر خشونت به طور کلی، بايد اطاعت از هر گونه قدرت مبتنی بر خشونت را قطع نمود.
نافرمانی از قدرت، متضمن نه تنها انتقاد تند از نهادهايی مانند پليس و ارتش، که ابزار خشونت دولت هستند می‏باشد، بلکه همچنين امتناع مطلق از پرداخت ماليات و انجام خدمت سربازی است. در عمل، تولستوی در مورد دو نهاد اخير از خود می‏پرسد: "چرا تحت عنوان ماليات، محصول کارم را برای آنها رها کنم، در حالی‏که می‏دانم اين پول برای خريد کارمندان، ساختن زندان‏ها و کليساها و نگاهداری ارتش و ديگر ابزار مضری صرف می‏شود که برای ستم‏کردن به من اختصاص داده شده‏اند." (۷)
به نظر تولستوی انجام خدمت سربازی، طريقه‏ای است برای مبدل شدن انسان به ابزار خشونت قدرت و از همين طريق از دست دادن بخشی از وجدان شخصی. از اين‏رو، تولستوی وجدان مسيحيان را فرا می‏خواند که از دولت و هر گونه خشونتی که از تشکيلات آن ناشی می‏شود، سرپيچی کنند. در همين راستاست که او از "دوخوبوس ها" ،جمعيت امتناع‏ورزان از اعزام به خدمت سربازی، پشتيبانی می‏کند. انتقاد او از جنگ روس و ژاپن در ژانويه ۱۹۰۴ نيز به همين دليل بود. (۸)
از سوی ديگر، تولستوی معتقد به تحمل رنج و پرداخت هزينه برای مبارزه با بدی و بی‏عدالتی بود، ليکن حاکميت وقت نمی‏توانست او را به‏خاطر موقعيت رفيعی که در جهان داشت، دستگير کند. اين نکته، برای او دردی جانکاه بود که نمی‏تواند آزار و شکنجه شود. او تشنه‏ی شهادت بود اما حکومت زيرک تر از آن بود که اين خواست او را ارضا کند. او خود در اين‏باره می‏گويد:
"آن کس که رنجی بر خود هموار نمی‏کند، به آن کس که رنج می‏برد، نمی‏تواند هيچ نکته‏ای بياموزد... گردِ من دوستانم را شکنجه و آزار می‏دهند و مرا آسوده می‏گذارند، با علم به اين که اگر مفسدی وجود دارد همان من هستم. مسلما من سزاواری شکنجه و آزار ندارم و از اين امر شرمنده ام... با اين وضع بايد جان دهم بی آنکه قادر باشم تا با زجرهای جسمی، شاهدی شوم بر اعتلای حقيقت." (۹)
حال بهتر می‏توان فهميد که چرا تولستوی را به‏عنوان يکی از کسانی‏که انديشه و نظريات او، برای فهم روشهای مبارزات مدنی اهميت دارد، بايد مورد توجه قرار داد. اگرچه که انديشه تولستوی و تاکيد او بر پيروی از وجدان و قوانين طبيعی الهی، روش اعتراضی او را شايد جزو «مخالفت وجدانی» (Conscientious Objection) (که در بخش‏های بعد به آن خواهيم پرداخت) قرار دهد، اما با توجه به نوشته‏های او درباره‏ی سرپيچی در برابر دولت و قدرت، می‏توان او را يکی از پايه گذاران تفکر نافرمانی مسالمت‏آميز دانست که تاثير بسيار زيادی بر متفکران و مبارزان نافرمانی مدنی پس از خود و به‏خصوص مهاتما گاندی داشته است.

٭٭٭

در جمع بندی نظرات تولستوی، می‏توان ويژگی‏های زير را درباره نافرمانی مدنی در انديشه وی برشمرد:
- مقاومت و پايداری در برابر بدی؛
- عدم توسل به خشونت به طور مطلق؛
- پايبندی به عقل و وجدان و اطاعت از قانون ايزدی و سرپيچی از قانون ناعادلانه؛
- پنهان نکردن وجدان؛
- تحمل رنج و پرداخت هزينه برای مبارزه با بدی و بی‏عدالتی؛

مهاتما گاندی (۱۹۴۸-۱۸۶۹)
بی‎ترديد يکی از تاثيرگذارترين افرادی که نافرمانی مدنی را در نظر و عمل بکار برد و آنرا به‏عنوان الگويی موفق در مبارزه با بی‏عدالتی تثبيت نمود، رهبر بزرگ هند، مهاتما گاندی بوده است. او که با الهام از آموزه‏های معنوی هندوئيسم و فلسفه‏ی عدم‏خشونت، روش مبارزه خويش را بر مبنای مقاومت مسالمت‏آميز و عدم‏همکاری فعالانه قرار داد، از نظرات ثورو و تولستوی برای مبارزه در راه استقلال هند از استعمار انگليس بسيار بهره گرفت. دراينجا به ذکر گزيده ای از نظرات او در باب مقاومت مسالمت آميز و روش نافرمانی و عدم‏همکاری وی در راه مبارزه با بی‏عدالتی می پردازيم.
گاندی بيش از هر چيز در روش مبارزه خويش، تاکيد بسيار بر عدم بکارگيری خشونت دارد و همواره آنرا خط قرمز مبارزه خويش می‏داند. اگر چه می‏داند که در راه مبارزه، مبارزان مورد خشونت واقع می‏شوند، ليکن او آنها را از بکارگيری خشونت منع می‏کند و به تحمل سختی فرامی‏خواند، زيرا که آنرا کاراتر و موثرتر در غلبه بر دشمنان خشونت‏طلب می‏داند. او می‏گويد:
"مقاومت مسالمت‏آميز، روش بدست آوردن حقوق از راه تحمل رنج شخصی است و درست صورت مخالف مقابله و مقاومت با اسلحه است. وقتی که من از انجام کاری که وجدانم نمی‏پذيرد، خودداری می‏کنم نيروی روحی خود را به کار می‏برم. مثلا حکومتِ کنونی، قانونی وضع کرده است که شامل من هم می‏شود. اما من آنرا دوست نمی‏دارم. اگر با زور خشونت، حکومت را مجبور به لغو اين قانون سازم، چيزی را بکار می‏برم که می‏توان آنرا نيروی جسمی و مادی خواند. اما اگر به اين قانون اطاعت نکنم و کيفری را هم که برای اين سرپيچی تعيين شده بپذيرم، نيروی روحی خود را بکار برده‏ام که شامل قربانی ساختن خويش است. هر کس قبول دارد که قربانی ساختن خود در مقامی بی‏نهايت عالی‏تر از قربانی ساختن ديگران قرار دارد. به‏علاوه اگر نيروی تحمل رنج برای منظورهای نادرست و غيرعادلانه بکار رود، تنها شخصی که آن را بکار می‏برد رنج خواهد کشيد و به خاطر اشتباهات خود، ديگران را به رنج نمی‏افکند. به‏طوريکه می‏دانيم کارهای زيادی شده است که بعدها معلوم شده نادرست بوده‏اند." (۱۰)
البته بايد توجه داشت که گاندی هوادار موثر عدم‏خشونت را کسی می‏داند که در برابر بی‏عدالتی‏های اجتماعی در هر جا و به هر صورت که باشد، بی‏اعتنا نماند و قيام بکند. او بی‏عملی در برابر بدی را بيش از خشونت تقبيح می‏کند و می‏نويسد:
"من خشونت را هزاران بار بر نامردساختن تمامی يک ملت و يک نژاد مرجح می‏شمارم... .نظريه‏ی عدم‏خشونتِ من، هرگز نمی‏پذيرد که از مقابله با خطرات بگريزم و عزيزان خود را بلا دفاع رها کنم. ميان اِعمال خشونت و گريز بزدلانه، مسلما من خشونت را به بزدلی ترجيح می‏دهم." (۱۱)
گاندی مبارزه را در عملِ مستقيم و اقدامِ فعالانه می‏داند و در اين‏باره می‏گويد:
"هرگز هيچ چيز بر روی زمين بدون اقدام مستقيم تحقق نپذيرفته است. من کلمات «مقاومت منفی» را به علت نارسايی‏اش و از آن جهت که آن را سلاحی برای ضعيفان برشمرده اند، رد می‏کنم و قبول ندارم." (۱۲)
گاندی نافرمانی عمدی و مسالمت‏آميز را حق طبيعی و ضمنی هر فرد می‏داند و می‏گويد: «کسی که از اين حق خود صرفنظر کند، انسان شمرده نمی‏شود.» از نظر او نافرمانی عمومی مسالمت‏آميز هرگز به هرج و مرج منتهی نمی‏شود، در صورتيکه نافرمانی خشونت‏آميز و همراه با جنايت، ممکن است چنين نتايجی به بار آورد. او خطاب به کسانی‏که قصد انکار اين حق را دارند، می‏گويد:
"ای کاش می‏توانستم همه را متقاعد کنم که نافرمانی مدنی، حق مسلم همه شهروندان است... سرکوب نافرمانی مدنی، تلاش برای زندانی‏کردن وجدان است. نافرمانی مدنی جز نيرومند‏شدن و پاک‏شدن ثمره‏ای ندارد. کسی که به مقاومت مدنی متوسل می‏شود، هرگز دست به اسلحه نمی‏برد، پس برای دولتی که اصولا مشتاق شنيدن افکار عمومی است، تهديدی محسوب نمی‏شود. ولی چنين فردی برای دولتهای خودکامه خطرناک است، چرا که مقدمات سقوط آنها را با جلب افکار عمومی به موضوعی که او را وادار به مقاومت کرده است، فراهم می‏آورد. بنابراين زمانی که دولت، به قدرتی بی‏قانون - يا به عبارتی ديگر فاسد - بدل شده است، مقاومت مدنی، جنبه وظيفه‏ای مقدس به خود می‏گيرد. شهروندی که با چنين دولتی به تبادل منافع بپردازد نيز در فساد يا بی‏قانونی آن شريک است.
ازاين‎رو، شايد در مواقعی خاص و در مورد قانون يا مقرراتی خاص بتوان در عاقلانه‏بودن توسل به اين نوع نافرمانی شک کرد و يا گاه درباره به تعويق‏انداختن آن به تامل پرداخت، ولی شک‏کردن درباره اصل وجود چنين حقی به هيچ‏وجه شايسته نيست. حق نافرمانی مدنی، حقی مسلم است که بدون صرف‏نظرکردن از عزت نفس خويش، نمی‏توان از آن صرف‏نظر کرد." (۱۳)
همچنين گاندی وجود اين حق را مستلزم قبول هزينه و عواقب رنجبار ناشی از نافرمانی می‏داند و می‏گويد:
"اگر چه حق نافرمانی مدنی از يک سو اجازه نافرمانی از قوانين ناعادلانه و غيراخلاقی دولت را، که فرد در پی نفی آنهاست، به او می‏ دهد، ولی درعين‏حال استفاده از چنين حقی، مستلزم تن دادن بردبارانه و داوطلبانه به مجازات‏های ناشی از نافرمانی و نيز سختی‏هايی است که با آن قرين است." (۱۴)
از نظر گاندی "مبارزه‏ی نافرمانی از قوانين عمومی، بايد صميمانه، احترام‏آميز و توام با خويشتن‏داری باشد و هرگز نبايد گستاخانه و خشونت‏آميز باشد. بايد بر اصول سنجيده و دانسته متکی باشد و نبايد دستخوش هوسها و شهوات باشد و مافوق همه، به هيچ وجه نبايد بدخواهانه و نفرت انگيزنده باشد." (۱۵)
"نافرمانی کامل عمومی و مسالمت‏آميز، شورشی است که در آن خشونت وجود ندارد. کسی که به‏وسيله اين قبيل نافرمانی به مقاومت می‏پردازد، در کمال سادگی وجود قدرت دولت را ناديده می‏انگارد. او يک قانون‏شکن خواهد بود که هيچ يک از قوانين غير اخلاقی دولت را محترم نخواهد شمرد و همه را بی‏اعتبار خواهد شناخت و مثلا ممکن است از پرداختن ماليات سرپيچی کند. ممکن است قدرت دولت در امور زندگی روزانه‏اش را ناديده بگيرد و نپذيرد. ممکن است به قوانين ممنوعيت بی اعتنايی کند و به سربازخانه‏ها وارد شود تا با سربازان به گفتگو بپردازد... در تمام اين موارد، هرگز زور را بکار نخواهد برد و چنانچه زور بر ضد او بکار رود، به مقابله و مقاومت نخواهد پرداخت. در واقع او با رفتار خود حبس‏شدن و بکاربردن زور بر ضد خود را تشويق خواهد کرد. او در موقعی به چنين اقدامی دست خواهد برد که احساس کند آزادی شخصی ظاهری که از آن بهره‏مند است، برايش باری تحمل‏ناپذير می‏باشد. پيش خود استدلال خواهد کرد که دولت فقط تا وقتی آزادی شخصی او را به‏عنوان يک فرد کشور رعايت می‏کند که از مقررات و دستورهای دولت اطاعت کند. يعنی بهايی که فرد برای آزادی شخصی خود می‏پردازد، اطاعت از مقررات دولت است. در اين صورت اطاعت و پيروی از قوانين دولتی که سراسر يا قسمت عمده آن ظالمانه باشد، عملی غيراخلاقی برای آزادی فردی خواهد بود. فردی که بدين قرار به ماهيت زشت دولت پی می‏برد، طبعا از زندگی در چنين وضع رنجباری راضی نخواهد بود و عکس‏العمل نشان خواهد داد، درحالی‏که در نظر ديگران که اعتقادات او را ندارند، مزاحمی برای جامعه به‏شمار می‏رود. اما او می‏کوشد بدون نقض مقررات اخلاقی، دولت را مجبور سازد که او را به حبس بيفکند. بدين قرار مقاومت از طريق نافرمانی غير مسلحانه، نيرومندترين تجلی دلتنگی و آزردگی روحی و فصيح‏ترين وسيله بيان برای اعتراض نسبت به ادامه وجود دولتی ناصالح می‏باشد. در واقع تاريخ نشان می‏دهد که تمام اصلاحات به همين وضع صورت پذيرفته است. مصلحان بزرگ حتی با وجود اعتراض‏های پيروانشان، مظاهر اعمال ناپسند را بی‏اعتبار می‏ساختند و از قبول آنها سرپيچی می‏کردند." (۱۶)
گاندی نافرمانی عمومی و مسالمت‏آميز را کانون و منبع قدرت می‏داند و می‏گويد:
"فرض کنيم که تمام مردم نخواهند قوانينی را که در يک مجمع قانونگذاری تصويب می‏شود، قبول کنند و آماده باشند که رنج عواقب ناشی از اجرا نکردن اين قوانين را هم بپذيرند. در اين صورت تمام دستگاه قانونگذاری و دستگاه اجرايی وابسته به آن از کار خواهد افتاد." (۱۷)
گاندی علاوه بر روش نافرمانی از قوانين ناعادلانه، از روش «عدم‏همکاری» بهره می‏گيرد و آنرا وسيله مبارزه عدم‏خشونت می‏داند. او در اين‏باره سخنی جاودانه دارد که: "زمانی فرا می‏رسد که عدم‏همکاری به اندازه همکاری وظيفه هر کس می‏شود." (۱۸)
او همکاری ارادیِ با انگليسی‏ها را خيلی بيش از تفنگ‏های انگليسی مسئول اسارت و تابعيت مردمان هند می‏داند. (۱۹) گاندی درباره عدم‏همکاری می‏نويسد:
"معنی عدم‏همکاری براساس قانون تحمل رنج آن‏است که ما بايد هواداری خود را از حکومتی که بر خلاف ميل ما حکومت می‏کند، بازگيريم و طبعا بايد آماده باشيم که داوطلبانه خسارات و ناراحتی‏هايی را که عواقب اين کار خواهد بود، بپذيريم.
ما نبايد در انتظار آن بمانيم که بدکاران به مقامی ارتقا يابند که به بدی کار خود پی ببرند و بدی‏ها و نادرستی‏های کار خود را اصلاح کنند. ما نبايد از ترس اين که مبادا خودمان يا ديگران گرفتار رنج شويم، در بدکاری خطاکاران سهيم شويم، بلکه بايد از راه قطع کمک‏های مستقيم يا غير‏مستقيم خود به خطاکاران، به مبارزه با بدی بپردازيم. اگر پدری در خانه خويش ظالمانه رفتار می‏کند، وظيفه فرزندانش آن است که خانه پدری را رها کنند. اگر مدير يک مدرسه، مدرسه خود را با روشهای خلاف اخلاق اداره می‏کند، شاگردان بايد آن مدرسه را ترک گويند. اگر شهرداری فاسد و نادرست است، اعضای انجمن شهر بايد با استعفای خويش، درستی خود و عدم شرکت خود را در نادرستی‏های او اثبات کنند. به همين قرار اگر حکومتی مرتکب بی‏عدالتی عظيمی می‏شود، مردم آن بايد همکاری خود را به طور کامل يا نسبی از آن مضايقه کنند تا حکومت ظالم را از بدکاری‏اش بازدارند. در هر يک اين موارد فرضی نيز، عنصر تحمل رنج روحی و جسمی وجود دارد. بدون يک چنين تحمل رنج، غير ممکن است که آزادی بدست آيد." (۱۹)
نهايتا آنکه گاندی تمامی کسانی را که با بی‏توجهی خود، حکومت را در انجام کارهای نادرست ياری می‏رسانند، مسئول می‏داند. از نظر او "بيشتر مردم از ماشين پيچيده و غامض حکومت سر در نمی‏آورند. آنها توجه ندارند که وقتی فرد از آن جهت که از وضع حکومت اطلاع ندارد خاموش و آرام می‏ماند، خودبخود به ثبات آن کمک می‏دهد. به اين جهت هر فرد در مسئوليت هر اقدامی که دولتش انجام می‏دهد به سهم خود شريک است. بسيار طبيعی خواهد بود تا موقعی که اعمال حکومت قابل تحمل می‏باشد، مورد حمايت افراد باشد؛ اما موقعی که روش حکومت موجب زيان فرد و ملت باشد، وظيفه هر فرد آن‏است که از هواداری حکومت خودداری کند." (۲۱)

٭٭٭

در جمع بندی نظرات گاندی می‏توان ويژگی‏های زير را برای نافرمانی مدنی و عدم‏همکاری در انديشه و روش مبارزاتی وی برشمرد:
- مقاومت مسالمت‏آميز از راه تحمل رنج شخصی؛
- مبارزه به شکل عمل مستقيم و اقدام فعالانه؛
- تاکيد بسيار بر عدم بکارگيری خشونت؛
- بی‏عملی در برابر بدی، بدتر از خشونت؛
- پاک بودن ابزار مبارزه همانند اهداف؛
- نافرمانی مدنی، حق مسلم شهروندان؛
- نافرمانی از قوانين غيراخلاقی به شکل صميمانه، احترام آميز و توام با خويشتن‏داری؛
- پذيرش مجازات سرپيچی از قانون؛
- نافرمانی عمومی و جمعی، کانون و منبع قدرت؛
- وظيفه هر فرد، عدم‏همکاری با حکومت نادرست؛

در بخش بعد به نظرات مارتين لوترکينگ درباره نافرمانی مدنی خواهيم پرداخت.

زيرنويس:

۱- مقاله A MESSAGE TO THE AMERICAN PEOPLE از کتاب
Tolstoy’s Writings on Civil Disobedience and Non-Violence
۲- کتاب «گاندی و ريشه‏های فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحه ۱۴۸
۳- کتاب «گاندی و ريشه‏های فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحات ۱۴۹ و ۱۵۱
۴- مقاله two war صفحات ۲۷ و ۲۸ از کتاب
Tolstoy’s Writings on Civil Disobedience and Non-Violence
۵- کتاب «زندگی تولستوی»، رومن رولان، ترجمه علی اصغر خبره‏زاده، بخشهايی از نامه به يک هندی، صفحه ۲۳۰
۶- پيشين، صفحه ۱۶۰
۷- کتاب «گاندی و ريشه‏های فلسفی عدم خشونت»، رامين جهانبگلو، مترجم: هادی اسماعيل زاده، صفحه ۱۴۹
۸- پيشين، صفحه ۱۵۰
۹- کتاب«زندگی تولستوی»، رومن رولان، ترجمه علی اصغر خبره‏زاده، بخشهايی از نامه به «تنه رومو»، صفحه ۱۶۲
۱۰- کتاب «همه مردم برابرند»، ترجمه محمود تفضلی، صفحات ۲۴۵ و ۲۴۶
۱۱- پيشين، صفحات ۲۷۷ و ۲۷۸
۱۲- پيشين، صفحه ۲۷۵
۱۳- کتاب «مهاتما گاندی و مارتين لوترکينگ: قدرت مبارزه عاری از خشونت»، ترجمه شهرام نقش تبريزی، صفحه ۲۱۶
۱۴- پيشين، صفحه ۲۲۹
۱۵- کتاب «همه مردم برابرند»، ترجمه محمود تفضلی ، صفحه ۲۶۹
۱۶- پيشين، صفحات ۴۰۲ تا ۴۰۴
۱۷- پيشين، صفحه ۳۸۵
۱۸- پيشين، صفحه ۳۷۸
۱۹- پيشين، صفحه ۳۹۶
۲۰- پيشين، صفحات ۴۰۰ و ۴۰۱
۲۱- پيشين، صفحه ۳۹۷





















Copyright: gooya.com 2016