دوشنبه 23 دی 1387   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

"دولت − ملت" و بحران مشروعيت، انقلاب و سياست‌زدگی (بخش هشتم)، جمشيد فاروقی

جمشيد فاروقي
در ايران، دولت پهلوی با تلاش خود در راستای تمرکز اتوريته، از پايه‌های سنتی مشروعيت می‌کند، اما قادر به بهره‌گرفتن از بنيان‌های عقلايی و مدرن مشروعيت نمی‌گردد. دولت پهلوی ويژگی‌های يک دولت مدرن را تصاحب می‌کند، اما الگوی قدرت که همانا تنظيم کننده رابطه دولت و جامعه است، کماکان سنتی می‌ماند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


تاسيس دولت پهلوی چهره سياسی ايران را به‌گونه‌ای بنيادين دگرگون ساخت و تغيير چهره سياسی ايران، تاثيری عميق بر حيات اجتماعی کشور داشت. دولت پهلوی برخلاف دولت‌های پيشين، دولت ايل غالب نبود. تاسيس دولت پهلوی گسستی در تاريخ ايران بود و به تسلسل حکومت‌های ايلاتی در ايران خاتمه داد. دولت پهلوی بقا و دوام خود را برخلاف دولت‌های پيشين ايران در تقسيم اتوريته و هم‌زيستی با ديگر منابع اقتدار در ايران نمی‌ديد. استمرار حيات دولت‌های پيشين وابسته به هم‌زيستی با قدرت‌های محلی و منطقه‌ای بود. قدرت‌های محلی و منطقه‌ای در ايران پيش از عهد پهلوی عبارت بودند از روحانيون و ايل‌بيگ‌ها و ايل‌خان‌ها.

حال آن‌که تداوم حيات سياسی دولت پهلوی وابسته بود به تمرکز اتوريته سياسی در دست دولت مرکزی. اين نکته که دولت پهلوی ريشه ايلاتی نداشت، نکته‌ای است که توسط بسياری از مورخان و پژوهشگران مورد تاکيد قرار گرفته است. اما تاثير اين موضوع که دولت پهلوی، دولتی غيرايلاتی بوده، بر رابطه دولت و جامعه در ايران مورد بررسی دقيق قرار نگرفته است.

مهم‌ترين تاثير خصلت غيرايلاتی دولت پهلوی در پايه‌های مشروعيت آن بوده است. اما پيش از آن‌که ما به موضوع بحران مشروعيت در عهد پهلوی بپردازيم، پسنديده است نگاهی داشته باشيم به مفهوم مشروعيت در ادبيات سياسی ايران‌شهر.

در زبان فارسی ما برای برگردان واژه „Legitimacy“ از مفهوم "مشروعيت" استفاده می‌کنيم. گرچه برخی از پژوهشگران کوشيده‌اند تا معادل بهتری برای مفهوم „Legitimacy“ بيابند، اما در اين کار چندان موفق نبوده‌اند. به‌عنوان نمونه، داريوش آشوری به موازات واژه مشروعيت در برگردان واژه „Legitimacy“ استفاده از مفهوم "قانونيت" را پيشنهاد می‌کند. اين معادل با توجه به ريشه لاتينی „Lex“ يعنی قانون، در مفهوم „Legitimacy“ گرچه پيشنهاد ناصحيحی نيست، اما معادل واژه مشروعيت نيست. مشروعيت پيش از هر چيز برآيند يک باور است. باور به برحق بودن يک حکومت. و معادل قانونيت نمی‌تواند بازتاب‌گر يک باور باشد.

اما استفاده کردن از مفهوم مشروعيت برای برگردان مفهوم سياسی „Legitimacy“ می‌بايست تامل‌برانگيز باشد. تامل برانگيز از آن‌رو که واژه عربی مشروعيت از حيث لغوی هم‌خانواده واژه‌هايی هم‌چون شريعت، مشروع، نامشروع و از ريشه کلمه شرع است. و اين يعنی اعتراف به نقش اسلام و روحانيون در بازی پنهان و آشکار قدرت در ايران پيش از عهد پهلوی.

مشروعيت حکومت قاجار مبنايی سنتی داشته است. دولت قاجار، هم‌چون دولت‌های پيشين، دولتی است مرکزی. اما اين دولت مرکزی از نعمت تمرکز اقتدار و انحصار اتوريته سياسی برخوردار نيست. حکومت قاجار مشروعيت نسبی خود را از يک‌سو وام‌دار پيوند خونی قبيله‌ای به‌نام ايل قاجار است و از دگرسو، مديون هم‌زيستی و بده‌ و بستان با روحانيون آن هنگام. مفهوم مشروعيت را هرگاه از اين منظر بنگريم، يعنی سازگار بودن حکومت با شريعت اسلام.

در تجربه فرانسوی "ملت−دولت" زمينه‌های گذار از پايه‌های سنتی مشروعيت به زمينه‌های مدرن مشروعيت وجود داشته است. ملت در روند تولد خود، دولت مدرن خود را تاسيس کرده و از اين طريق با کندن از پايه‌های سنتی مشروعيت، با مشارکت در امر گزينش و عزل صاحبان قدرت سياسی، پايه‌های عقلايی و مدرن مشروعيت را بر نظمی دموکراتيک استوار ساخته است. در تجربه آلمانی، سوئيسی "دولت−ملت"، نيز ما شاهد روند مشابهی هستيم.

در ايران، دولت پهلوی با تلاش خود در راستای تمرکز اتوريته، از پايه‌های سنتی مشروعيت می‌کند، اما قادر به بهره‌گرفتن از بنيان‌های عقلايی و مدرن مشروعيت نمی‌گردد. دولت پهلوی ويژگی‌های يک دولت مدرن را تصاحب می‌کند، اما الگوی قدرت که همانا تنظيم کننده رابطه دولت و جامعه است، کماکان سنتی می‌ماند.

مدرنيزاسيون اتوکراتيک، مدرنيزاسيون سنت‌زده‌ای است که شهامت يا توانايی جهيدن از فراز سايه سنت را نداشته است. گرفتار در چنگال اين سنت، جامه‌ای مدرن به ضرب قهر و اراده‌گرايی لگام گسيخته بر تن جامعه‌ای کرده است، خو گرفته به روزگار همين سنت.

وداع از سر شرم با گذشته، که تجلی خود را در شعار "خدا، شاه، ميهن" يافت و شاه را برای جلب نظر روحانيون به زيارت فرستاد و منجر به حلول ارواح مقدس در روياهای آخرين شاه ايران‌شهر شد، زمينه‌های افتخار به آينده را مهيا نکرد، بل منجر به زندگی شرمگينانه آن آينده در سايه همان گذشته‌ای شد، که قرار به وداع با آن بود. اين چنين سرنوشت "دولت−ملت" نوع ايرانی تشابهی با تجربه آلمانی‌−سوئيسی نداشته است. و دولت پهلوی نه از مزيت پيوند خونی زندگی قبيله‌ای سلف خويش برخوردار بوده است و نه از حمايت و پشتيبانی جدی و نجات‌دهنده روحانيون.

مهندسان "ايران نوين" پيش از آن‌که موفق شوند از ساکنان ايران‌شهر ملتی واحد بيافرينند، که اين تنها در سايه تحول "رعيت" به "شهروند" ممکن بوده است، با تعقيب سياست "ايرانيزاسيون"، با نفی تفاوت‌های منطقه‌ای، هويت‌های قومی‌، تنوع فرهنگی، و از راه کوچ اجباری برخی و تخته قاپو کردن برخی ديگر، با تغيير نام شهرها، رودها، کوه‌ها، با منع تحصيل به زبان مادری و... ساکنان را کمابيش بدل به "توده" کردند.

روند "دولت−ملت" در ايران در مسير پر پيچ و خم خود مناسبات "دولت−ايلات" و "دولت−روحانيون" عصر قاجار را کمابيش بدل به مناسبات "دولت−توده" کرد. مناسباتی سياست‌زده.

دکتر جمشيد فاروقی


به نقل از [برای يک ايران]





















Copyright: gooya.com 2016