سه شنبه 7 مهر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

راهی به بيرون از بن بست، ابوالحسن بنی صدر

ابوالحسن بنی صدر
سفر به ايتاليا، به دعوت حزب دموکرات اين کشور، هم به لحاظ جريان انديشه ای که بر قرار کرد و هم از نظر اثر جنبش مردم ايران در برخاستن جوانان در کشورهای ديگر به جستن انديشه راهنمائی برای بيرون رفتن از بن بست و بسا دست زدن به جنبش همگانی برای تغيير، ره آوردها دارد که به کار ايرانيانی می آيد که به جنبش برخاسته اند

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


بيان آزادی، بن بست انديشه راهنما را می گشايد
نخست خاطر نشان کنم که گرچه بجا است اينک که در مقام نوشتن برای هموطنان خود هستم، پاسخ ها را که به پرسشها داده ام، بسط دهم، چون بنا بر فاصله گرفتن از گفت و شنودها ندارم، پاسخها را بسطی اندک داده ام. هرگاه فرصت بيابم، به يکچند از پرسشها پاسخ تفصيلی خواهم داد.
عنوان عمومی بحث ها ، «نحله دموکراسی» بود. اهل انديشه دعوت شده بودند تا هر يک در باره مسئله ای از مسائل مربوط به دموکراسی نظر دهند:
دموکراسی و قانون، دموکراسی و سنت و تجدد، دموکراسی در جامعه ماوراء صنعتی، بحران جهانی شدن، رفاه و جهانی شدن، اقتصاد محيط زيست، ليبراليسم، جمهوری خواهی، جامعه دموکراتيک، هويت، چند فرهنگی، دموکراسی و اسلام، دموکراسی و دين، دموکراسی در آسيا، دموکراسی در افريقا، دموکراسی در امريکای جنوبی، دموکراسی در ايالات متحده امريکا، دموکراسی در ايتاليا، دموکراسی و اطلاعات، دموکراسی معاصر، دموکراسی و کرامت و همشهری گری، حزب و اشکال مشارکت سياسی، گزينش قشر رهبران در دموکراسی، ارتباطات سياسی، دموکراسی و طبقه ميانه، موضوع هائی بودند که از ۹ تا ۱۴ سپتامبر، صاحب نظران نظرهای خود رادر باره آنها تشريح کردند.
۱ - مسائلی که موضوع بحث شدند در جهان امروز وجود دارند و هنوز تمامی مسائل مبتلا به مردم جهان نيستند. وجود اين مسائل گويای دو واقعيتند:
پيشرفت علمی و فنی در نظام سرمايه داری ليبرال، مسئله های پيشن را حل نکرده است، سهل است مسائل جديد را نيز بر آنها می افزايد. انديشه های راهنما که بيان های گوناگون قدرت هستند، توانا به حل مسائل نيستند. بسا بحران اقتصادی جهانی، جستجوی راهی به بيرون از بن بست را ناگزير کرده است.
۲ – بسا دموکراسی و قدرت، بمعنای روابط قدرت ميان شخص با شخص و گروه با گروه و جامعه با جامعه و، بنا بر اين، فسادگستری قدرت، می بايد موضوع محوری می گشت. هرگاه عدالت بمثابه ميزانی موضوع بحث می شد که بکار سنجش بار قدرت در هر رابطه می آيد، نياز به بيان آزادی را بمنزله انديشه راهنمای توانا به بيرون بردن انسان امروز از بن بست، بهتر نمايان می کرد.
اين امر که بنا بر بيان های قدرت، تضاد عدالت (= برابری) و آزادی کارفرمائی – که بلحاظ نابرابری استعدادها و ميل به کار و ابتکار، نابرابری ميان انسانها را غير قابل حل می کند (دموکراسی چيست از آلن تورن)، موضوع بحث شد. بحث روشن کرد که بر اصل ثنويت، نه آزادی تعريف خود را می يابد و نه عدالت تعريف و نقش خويش را بمثابه ميزان می جويد. برای مثال، هرگاه ميزان عدالت تنها بکار کاهش بار زور در رابطه ها بيايد، انقلاب بزرگی در نظامهای اجتماعی روی می دهد. نظامهای اجتماعی باز و تحول پذير می شوند. اقتصاد از خدمت قدرت رها و به خدمت انسان در می آيد و از شدت ندرت کاسته می شود و طبيعت بکام مرگ نمی رود و...
۳ – اين امر که دين می بايد دموکراسی را بپذيرد تا در جامعه ای دموکراسی استقرار يافتنی شود، ره آورد تجربه است و محل مناقشه نبود. اين بار، رابطه دين و قدرت موضوع بحث بود. از آنجا که "پرفسور پارکر" نيز رابطه دين و قدرت را موضوع بحث خود کرده بود، بيان آزادی در قرآن، بمثابه انديشه راهنمائی که بن بست را می گشايد، بيشتر مورد توجه قرار گرفت. چرا که صرف نظر از اهميت دين وقتی بيان آزادی می شود، اصول راهنما و ويژگی های بيان آزادی را می توان در انديشيدن بيان آزادی و پيشنهاد آن بکار برد:
۴ – به دنبال تشريح بيان آزادی، نوبت به ارزيابی و پرسش و پاسخ رسيد. ارزيابی ها و پرسشها گويا هستند. گويای نياز به يافتن راهی به بيرون از بن بست:
● آقای اوژنيو سومينی Eugenio Somaini استاد اقتصاد سياسی در دانشگاه پارما، می گفت: انديشه ای که ارائه شد، عالی و آرمانی است. انکار رابطه قوا عالی است. در ليبراليسم و بيان های قدرت، بنا بر رابطه قوا است. از اين رو، مبارزه برای حفظ فضای آزاد انسان و آزادی او از قدرتی که دولت است، امری دائمی است. نبود مبارزه، آيا سبب نمی شود که قدرت طلبها بر جامعه ها مسلط شوند؟ هرگاه پاسخ اين باشد که انکار روابط قوا، يعنی رابطه بدون زور، مشکل رابطه سلطه گر – زير سلطه را نيز حل می کند، اين انديشه آرمانی، بکار بردنی می شود.
ارزيابی و پرسش استاد اقتصاد سياسی گويای پايان آن دوران است که گمان می رفت، تاريخ پايان يافته است و دموکراسی ليبرال جهان را فرا می گيرد و... به ارزيابی و پرسش او، پاسخ دادم. او شايق شد ارتباط علمی ادامه بيابد.
اما توضيح و پاسخم: جهاد اکبر رها کردن خويشتن از اعتياد به زور پذيرفتن و يا زورگفتن است. جهاد افضل نه هم مبارزه با دولت قدرتمدار و گروه بندی های سلطه جو که جامعه را ارزياب و منتقد نگاه داشتن و رشد بر ميزان عدالت را ميسر کردن است. و جهاد برخورداری از حق دفاع در برابر متجاوز به حقوق انسان و جامعه او و در همان حال، زيستن بر اصل موازنه عدمی با جامعه های ديگر است. اين هرسه جهاد، خشونت زدائی است. قرآن بمثابه بيان آزادی شامل قسمت دومی است که زمان فرصت ارائه آن را نمی داد. قسمت دوم قواعد خشونت زدائی بدست می دهد.
افزون بر اين، چون رابطه ها از راه خدا برقرار می شوند و رابطه با خداوند رابطه قوا نيست، انسان هيچگاه از آزادی خويشتن غافل نمی ماند. سارتر بر اين بود که انسان اين توانائی را دارد که از تعين بيرون رود و آزادی، بيرون رفتن از تعين است. هرگاه او از موازنه عدمی آگاه می بود، بسا به اين امر توجه می کرد که انسانی که از آزادی خود غافل نشود، همواره با و در هستی هوشمند است.
بدين سان، مبارزه برای آزاد زيستن، نخست، کوشش برای غافل نشدن از آزادی خويش است و سپس کوشش برای بازگشت به رابطه خالی از زور، هر بار که آدميان از آن خارج شوند. اين روش يکسره با مبارزه در محدوده روابط قوا متفاوت است. مبارزه برای آزادی در روابط قوا، نخست مبارزه است برای داشتن سهم بيشتر از قدرت – بنا بر اين که ليبراليسم آزادی را قدرت فرد تعريف می کند – و سپس، مبارزه است برای تمرکز و تکاثر و انباشت قدرت. از اين رو است که ابعاد قدرت های اقتصادی و سياسی و نظامی و اجتماعی و فرهنگی، زمان به زمان بزرگ می شوند و ميزان ويرانگری به حدی رسيده است که طبيعت با خطر مرگ روبرو است.
● يکی از زنان اهل نظر حاضر در جمع، از اين ديد در «بيان آزادی» نگريست: «بيان آزادی» روش بحث آزاد را پيش رو می نهد. روشی که در آن، دانش وسيله غلبه بر رقيب نيست بلکه، وسيله رشد طرفهای بحث است. از اين نظر هم که رابطه جديدی ميان انسان و باور او برقرار می کند که خشونت را - از راه دست آويز کردن باور - بی محل می کند، عالی است و به شما آقای بنی صدر، تبريک می گويم.
● يکی ديگر از حاضران، به جدائی دين بمثابه بيان آزادی، از قدرت به هرشکل که درآيد، از جمله وقتی شکل دولت را به خود می گيرد، توجه کرد. اين جدائی واقعی و با آزادی انسان سازگار و با جدائی دين از دولت، بمثابه دو بنياد قدرتمدار، از اساس متفاوت است. بسا بيشترين نياز، نياز به دين بمثابه بيان آزادی و گرنه جستجوی بيان آزادی است.
● يک خانم پزشک، قرآن بمثابه بيان آزادی را عالی می يافت و می پرسيد: چگونه است که رژيم ايران و طالبان و ديگر دين باوران خشونت گرا، نيز به قرآن رجوع می دهند؟
پاسخ شنيد که از مشکلهای دنيای اسلام يکی اينست که در جريان بيگانه شدن دين در بيان قدرت، فقه يعنی همان شريعتی که دست آويز قدرت و خشونت گرايان گشته است، از قرآن و حقوق انسان بريده است. از حقوق انسان و حقوق جامعه های انسانی بريده است. شريعت بريده از قرآن و از حقوقی که قرآن يک به يک برشمرده است، تکليف محور گشته است. اين «شريعت» است که انواع بيان های قدرت گشته و در نظر اقليتی، خشونت گرائی را جايگزين خشونت زدائی کرده است. و اکثريت بسيار بزرگی را به اطاعت از قدرت معتاد کرده است. از آنجا که دين ها گرفتار اين از خود بيگانگی شده اند، بازگرداندن آنها به بيان آزادی، می تواند بزرگ ترين انقلاب در سطح جهان و در همه عصر ها بگردد.
● پرسشها در باره ايران نه تنها حاکی از حساسيت نسبت به جنبش مردم ايران بودند، بلکه در آنها، درس گرفتن از جنبش همگانی مردم ايران را نيز شامل می شدند و اين امر تازگی داشت:
- انقلاب ايران که جنبشی همگانی بود که در آن گل بر گلوله پيروز شد، چرا دولتی استبدادی را به دنبال آورد که در خشونت و ويرانگری بر دولت سلطنتی پيشی گرفته است؟
- نقش دين در دولت کنونی ايران و رويدادهای بعد از انقلاب چه بوده است؟
- دوگانگی در رأس رژيم و اندازه واقعی قدرت و استقلال عمل احمدی نژاد
کف زدنهای شورانگيز و مداوم بيانگر رضايت شرکت کنندگان در اجتماع از تشريح ويژگی های بيان آزادی و پاسخها به پرسشها شدند.
روش استقامتی که مردم ايران در پيش گرفته اند و درسی که جامعه های ديگر می توانند از آن بگيرند، در پادوا، شهر استقامت، موضوع پرسش شد:

جنبش همگانی
بحث در روز دوشنبه ۱۴ سپتامبر۲۰۰۹، در شهر پادوا انجام گرفت که به دو صفت مشهور است: نماد استقامت است (استقامت در برابر فاشيسم) و شهر دانشگاهی است. قديمی ترين دانشگاههای اروپا در اين شهر است. اجتماع را حزب دموکرات ترتيب داده بود. در ميان شرکت کنندگان، دانشگاهيان پرشمار بودند.
در آغاز، آقای مسعود اسماعيلو بخاطر احترام به خاطر زنده ياد رحمت خسروی و شهيدان جنبشهای ايرانيان، از حاضران خواست که بر خيزند و يک دقيقه سکوت کنند.
سپس، سناتور پائولو جيارتا Paolo Giaretta مسئول حزب دموکرات در استان ونيز، از سوی دبير کل حزب در جلسه شرکت کرد. او و دبير ملی حزب، فوستو راسيتی Fausto Raciti و نماينده مجلس آنتونيو برسا Antonio Bressa و نيز فيليپو ماسيمو Filippo Massimo دبير حزب در پادوا و ونسنزو کوزومانو Vincenzo Cusumano نماينده شهردار شهر، سخن گفتند. سناتور، بنی صدر را به دو صفت ستود: انديشه و استقامت. گفت: بيان آزادی ای که در شهرکورتونا تشريح کرديد، در همه جا بازتاب يافت. در پادوا، ما بخود می باليم که ميزبان عرضه کننده اين انديشه ايم. ومدالی را که بيانگر استقامت شهر پادوا در برابر فاشيسم است، به کسی که نيم قرن استقامت کرده و همچنان بر سر عهد با آزادی ايستاده است، اهدا کرد.
نماينده شهردار توضيح داد که جلسه شورای شهر تشکيل است و شهردار می بايد در آن حضور داشته باشد. او به اطلاع بنی صدر و جمع حاضر رساند که قطعنامه ای در باره ايران، در دستور امشب شورای شهر است. پادوا بمثابه شهر استقامت، خود را با استقامت مردم ايران همراه می داند و از جنبش مردم ايران برای آزادی، حمايت می کند.
در اين اجتماع، عوامل و شرائطی که می بايد جمع آيند تا که جنبش همگانی ميسر شود و تا پيروزی ادامه يابد، تشريح شدند. خوانندگان اين گزارش، نوشته ام را در اين باره، در انقلاب اسلامی شماره ۷۳۲ خوانده اند. در اجتماع شهر پادوا، توضيح دادم که از آن رو اين موضوع را برگزيده ام که جهان نياز به جنبش نسل جوان در همه جامعه ها دارد. نسل های جوان می بايد دوران رکود و رخوت و بی تفاوتی نسبت به انديشه راهنما را پشت سرگذارند و مسئوليت خويشتن را در بنای جامعه های مستقل و آزاد و جامعه جهانی و مديريتی دموکراتيک برای جهان بر عهده گيرند.
اين امر که جنبش همگانی و شرائط و عوامل لازم برای اين که پديد آيد و تا پيروزی ادامه يابد، با موافقت همگانی روبرو شد و اجماع حاضران آن را روش جديدی شمردند که هرگاه در پيش گرفته شود، پيروزی ببار می آورد، موجب شگفتی نشد. چرا که تغييری در نگرش و رفتار جامعه جوان در جامعه های غرب در حال پديدار شدن است. پرسشهايی که در ميان گذاشتند، اثر روش پيشنهادی را باز می گويند:
۱ – بنظر می رسد که ايتاليا نيز نيازمند جنبشی همگانی است. ايتاليا چگونه می تواند از جنبش مردم ايران سرمشق بگيرد؟
به اين پرسش اين پاسخ داده شد که هنوز می بايد عوامل و شرائطی را که بر شمردم و توضيح دادم، وجود پيدا کنند تا که جنبش مردم ايران همگانی شود و تا پيروزی ادامه يابد. اما شما نيز نيازمند جنبش همگانی هستيد. چرا که بحران اقتصادی جهانی و تشديد نابرابری در طول نيم قرن و تخريب محيط زيست و رابطه سلطه گر – زير سلطه که اکثريت بزرگ جامعه جهانی را در فقر فرو برده است و... و بن بست فکری که نديدن بحرانی که جهان را در خود فرو برده است (آشکارترين دلايل گرفتاری چپ و راست بدين بن بست )، جنبش همگانی در همه جامعه ها ضرور گردانده اند. گشودن اين بن بست و نيز ايجاد آن تغييرکه رابطه انسان را با بنيادهای جامعه، از جمله بنياد اقتصادی يعنی سرمايه داری تغيير دهد و رابطه های قدرت را با رابطه حق با حق جانشين کند، در عهده انديشمندان و نيز نسل جوان است چرا که جوان است که می بايد محيط اجتماعی و نيز محيط زيست را با رشد خود در استقلال و آزادی سازگار کند.
اما درسی که جنبش مردم ايران می آموزد، اينست که تا وقتی عوامل و شرائطی که تشريح کردم، جمع نيايند، جنبش همگانی نمی شود و تا پيروزی ادامه نمی يابد. بر انگيختن جامعه به جنبش همگانی، کار وجدان همگانی است و غنای اين وجدان و رها بودنش از ابهامها، بدو امکان می دهند جنبش همگانی را تصدی کند.
۲ – شما از وجدان همگانی صحبت کرديد. در ايران يک ديکتاتوری خون ريز وجود دارد. خطر آن وجود دارد که کار به جنگ داخلی نيز کشيده شود. در ايتاليای ما، محتوا و شکل تجاوز همانند محتوا و شکل آن در ايران نيست. وجدان همگانی ما کدام محتوا را می بايد بجويد تا بتوانيم به جنبش همگانی دست زنيم ؟
اين پرسش پاسخ شنيد: هرگاه وجدان هر ايتاليائی و وجدان همگانی ايتاليائی ها، شعور بر حقوق انسان و بر حقوق ملی و نه «منافع ملی» و بر حقوق نسلهای آينده و بر حقوق طبيعت و بر حقوق ملتهای ديگر و ضرورت رها شدن از روابط مسلط – زير سلطه با جامعه های ديگر و جهانی بودن هر جنبش ملی و نيز همگانی شدن رشد بر ميزان عدالت بگردد، فرهنگ آزادی را جسته ايد و وجدان اخلاقی راهبر شما در جنبش همگانی می شود. تفاوت ايران با ايتاليا در اينست که ايران در موقعيت زير سلطه است و هرگاه خويشتن را از اين موقعيت رها کند، جامعه های سلطه گر را نيز از موقعيت سلطه گر رها می کند. با اين وجود، وجدان شما بر ضرورت رهايی جهان از روابط مسلط – زير سلطه و برخاستن شما برای اين تغيير، کار را هم برای شما و هم برای ما بسيار آسان می کند.
پرسشهايی که در باره ايران شدند هم از لحاظ ايتاليا گويائی داشتند و هم از جهت ايران:
۳ - جنبش بيرون از رژيم و برای آزاد شدن از ديکتاتوری آن، جريان دارد، در درون رژيم چه می گذرد؟ تقابلی در درون حاکميت وجود دارد و اگر آری ربط جنبش با آن چيست؟
به اين پرسش پاسخ داده شد که شعار «استقلال، آزادی، جمهوری» - که در ايران صفت «ايرانی» برآن افزوده شده است – می گويد که جنبش در بيرون از رژيم و درون ايران، به سخن ديگر، مستقل از رژيم و قدرت های خارجی، جريان دارد. در همان حال، از علامتهای مرگ هر رژيم و هر سازمان سياسی، يکی تقسيم به دو و حذف يکی از دو است. جريان حذف اينک به مرکز قدرت رسيده است و تقابل ميان هاشمی رفسنجانی بمثابه نماد روحانيان قدرت طلبی که دستشان از قدرت کوتاه شده است و می شود باگروه بنديهائی با شکل مافيائی و خامنه ای است که بر مافياهای نظامی – مالی تکيه دارد. برغم دستگيری ها و محاکمه های نمايشی - فرمايشی، جنبش مردم مانع از آن شده است که مافياهای نظامی – مالی به حذف سران مخالفان درون رژيم موفق گردد. بديهی است دفاع از حقوق زندانيان و محاکمه شوندگان و آنها که مافياهای نظامی – مالی می خواهد حذفشان کند، نه تنها کار ايرانيان در درون و بيرون ايران است بلکه کار همه سازمانهای مدافع حقوق انسان در جهان و افکار عمومی جهانی است. چرا که هم دفاع از حقوق انسان از تقدم برخوردار است و هم اين دفاع سبب می شود مافياهای نظامی – مالی ناتوان تر شوند و جنبش همگانی بتواند تا پيروزی ادامه يابد.
۴ – چرا غرب روی اصلاح طلبان سرمايه گذاری می کند؟ شما در باره اصلاح طلبان چه فکر می کنيد؟:
به اين پرسش پاسخ داده شد:
● به ترتيبی که خاطر نشان کردم محل جنبش بيرون از رژيم و درون ايران است. بنا بر اين، آن بخش از «اصلاح طلبان» که تا اين محل راه آمده اند، حق شرکت در بديل اين رژيم را دارند.
● آنهايی که در محدوده رژيم مانده اند و از مردم نيز می خواهند در اين محدوده، جنبش خويش را ادامه دهند، هم خود و هم جنبش مردم را گرفتار رکود و توقف می کنند. و چون گفته شد – در گفتگو با ايرانيان که مجلس دومی بود - اگر مردم به پای صندوق ها نمی رفتند، اين جنبش نيز پديد نمی آمد و رنگ سبز علامت همبستگی است، توضيح دادم که
۱ – پيش از انتخابات قلابی گفتند: مردم در انتخابات شرکت کنيد!. هرگاه همگان در انتخابات شرکت کنند، تقلب نا ممکن می شود. به هشدارهائی که پيش از انتخابات داده شدند نيز توجه نکردند. شرکت بزرگ، فرصت تقلب بزرگ را پديد آورد و اين تقلب انجام گرفت. ارزيابی آن غلط از کار درآمد. (۱)
۲ – پيش از انتخابات می گفتند: چون جنبش همگانی کار را به انقلاب می کشاند که خشونت است و... بهترين نوع جنبش شرکت در دادن رأی است. بعد از انتخابات، جنبش به ابتکار مردم جريان يافت. به پای خود نوشتن جنبش، دروغ و خلاف اخلاق و در همان حال تکذيب يک دروغ بزرگ است که ۱۲ سال است که اصلاح طلبان تکرار می کنند: « انقلاب خشونت است و مردم از آن پرهيز کنيد.» آيا به پای خود نوشتن جنبش، تکذيب اين دروغ بزرگ نيست؟
۳ – هم اکنون در افغانستان، شمارش آراء در حال انجام است. ميزان مشارکت ۳۷ درصد است. در استان هيلمند، ميزان مشارکت، ۵ درصد است. اينست که غربيان ناگزيرند بگويند که در نقاطی که مردم از مشارکت در انتخابات سرباز زده اند، دولت مشروعيت ندارد. مشارکت کم در سطح کشور و مشارکت ناچيز در قسمتهائی از کشور وقتی تقلب ها را هم در نظر بگيريم، سالب مشروعيت رئيس جمهوری می شوند. با توجه به امری که در همسايگی ايران انجام گرفته است، اين پرسش محل پيدا می کند:
هرگاه تحريم، جنبشی همگانی می گشت، با شفاف ترين رفتار سلب مشروعيت از رژيم نشده بود؟ و هرگاه در پی تحريم همگانی، مردم به خيابانها در می آمدند، رژيم نامشروع توانائی رفتار جنايتکارانه ای را داشت که اکنون با مردم ايران در پيش گرفته است؟(۲)
۴ - اين توجيه که نامزدها و اصلاح طلبان همکار آنها تحول کرده اند، نارسا است. چرا که تحول، عمل مداومی است که تحول کننده می بايد از عهده برآيد. جا عوض کردن برای رئيس ماندن را تحول نمی گويند. انتقاد از خود و در آخر صف قرار گرفتن و با صميميت برای استقرار ولايت جمهور مردم کوشيدن، اينست تحولی که هر مدعی می بايد بکند. هرگاه معيار برای سنجش، ولايت جمهور مردم و استقلال و آزادی باشد، تابعيت کننده از ولايت مطلقه فقيه را بهنگام تحول، می بايد با اين معيار سنجيد. و برای آنکه استبداد عود نکند، بديلی ضرور است که در برابر بازگشت اعتياد به اطاعت از قدرت، استوار بايستد.
۵ - جای جنبش بيرون از رژيم و درون ايران است. هدف جنبش پايان بخشيدن به ولايت فقيه و استقرار ولايت جمهور مردم است. سخنگويان رژيم مافياهای نظامی – مالی نيز «اصلاح طلبان» را متهم می کنند که قصد آنها هم رسيدن به اين مقصود بوده است. بهررو، دست کم، بايد مردم را به حال خود بگذارند تا جنبش خويش را به پيش ببرند. ايران همه امکانات رشد را دارد و اين رژيم دست بکار تخريب نيروهای محرکه است. بنا بر اين، ضد حيات ملی و بقای ايران است.

«ايرانی اش کنيم»
ناظم ايتاليائی اجتماع، سخن از «ايرانی اش کنيم» بميان آورد. در امريکا، «ايرانی اش کنيم» در برابر مشکل تا از پيش پا برداشتن آن استقامت کنيم، معنی می دهد. بدين سان، در پی «آيت الله»، «ايرانی اش کنيم» وارد زبان مردمان غرب می شود: آيت الله صفت کس يا کسانی شده است که زور و خشونت بکار می برند و جز زبان زور را اندر نمی يابند. در عوض، «ايرانی اش کنيم» فعلی است بمعنای استقامت در برابر زورگو و مشکل تا پيروزی بر زورگو و از ميان برداشتن مشکل.
بدين قرار، «ايرانی اش کنيم» بيانگر اميدی است که استقامت مردم ايران، در برابر استبداديان، در جهان برانگيخته است و روشی است که آموخته است. اين استقامت، طی يک قرن سه جنبش بزرگ را ببار آورد و، اينک، در نخستين دهه قرن بيست و يکم مسيحی، شکل جنبش برای استقرار ولايت جمهور مردم را بخود گرفته است. استقامت مردم ايران، جهانيان را که در برابر بحران اقتصادی، آلودگی محيط زيست، خطر بی آبی که در دهه های آينده، بس بزرگ خواهد شد و... قرار گرفته اند، به جنبش همگانی می خواند. جنبش خود انگيخته مردم ايران در ۳۰ سال پيش، يعنی انقلاب ايران، جنبشهائی را در پی آورد که سبب استقلال و آزادی ملتهائی چند شدند. جنبش در امپراطوری روسيه ابر قدرت روسی را از پا در آورد و جهان را وارد عصری کردکه در آن، سلطه ابرقدرتها پايان می پذيرد و «جهان چند قطبی» در منظر جهانيان قرار می گيرد. پس ادامه جنبش ايران تا پيروزی، بسا جهان را وارد عصر سوم، عصر استقلال و آزادی ملتها، استقلال و آزادی انسان حقوق مند می کند.
ورود به اين عصر، هرگاه آغاز ترک اعتياد به اطاعت از قدرت شود، بسا نسل جوان معنای ديگری به زندگی بدهد و در خور زندگی در صلح و رشد بر ميزان عدالت و به سازی محيط زيست بگردد. اعتياد به اطاعت از قدرت از مسائلی بود که توجه شرکت کنندگان در اجتماع را به خود جلب کرد. توجه به اين امر که ترک اعتياد به اطاعت از قدرت، نياز به بيان آزادی بمثابه انديشه راهنما و هدف و روش کردن استقلال و آزادی و عمل به حقوق انسان و تمرين مداوم در کاستن از نقش قدرت در زندگی دارد، گويای فشار طاقت شکنی است که قدرت در اشکال گوناگون خود بر انسان امروز وارد می کند.

نشانه هائی از توجه نسل جوان به مسئوليت و نقش خويش
ايرانيان مبارزی که در سن ۲۰ سالگی در انقلاب شرکت کرده و بمدت ۳۰ سال در مبارزه با استبداد هستند، توانسته اند در نسل جوان کشورهای محل اقامت خود، اثر گذارند. جهان بينی را جانشين خود بينی، حزب بينی، و... کردن، در بخشی مديون کوششهای ايرانيان در همه کشورهای جهان است. برانگيخن جهانيان به حمايت از جنبش مردم ايران که از جنبش ملی کردن صنعت نفت بدين سو، بدون انقطاع گشته است، همراه با خطری که محيط زيست را تهديد می کند و ويرانگريها و ستمگريهای بر مردم فلسطين و... و مشکل بر مشکل افزوده شدن در غرب، اينک شرکت در جنبش ها برای استقلال و آزادی را امری بديهی گردانده است.
در تدارک اين سفر، ايرانيانی فعال بودند و فعاليتشان ثمر بخش بود. چون اجازه نام بردن از آقای مسعود اسماعيلو را دارم، بجا است از کوششهای ارزشمند اين استاد برجسته دانشگاه، تقدير کنم. او همه مدت همراه بود و کارها يی که می بايد انجام می گرفتند را به سامان می کرد.
امر تازه اين که اداره کنندگان کنفرانس ها از ۹ تا ۱۴ سپتامبر در کورتونا، همه جوان بودند. جوانان فرهيخته و جهان بينی بودند. در سفرهای پيشين، جوانان دانشجو را فعال می يافتم. اما اين بار، جوانانی را يافتم که در سنين ۲۵ تا ۳۵ ساله، در کار انديشيدن در باره فرهنگ آزادی و برقرار کردن جريان انديشه و وسعت بخشيدن به جريان اطلاعات، بودند:
● ناظم جلسه در پادوا، آقای فيليپو ماسيمو دبير حزب دموکرات در پادوا بود. او شماره اول مجله ای به زبان ايتاليائی را در اختيار گذاشت و توضيح داد که ما متوجه اين امر شده ايم که جامعه ما نيازمند يک تحول عميق فرهنگی است و ما نياز به انديشه راهنمائی داريم که به يمن آن، انسان آزاد باشد که نقش اول را می جويد.
● آقای فوستو راسيتی جوان فرهيخته ديگری که از دبيران حزب در سطح ملی است، نيزدر آغاز، کوتاه سخن گفت . او در باره اهميت بهم پيوستن جنبش ها، سخنان سنجيده گفت.
● آقای ونسنزو کوزومانوکه به نمايندگی از شهردار سخن گفت، نيز، جوان بود.
با آنها تجربه ای را از دوران دانشجوئی در ميان گذاشتم: هرگاه در سطح جوانان، جريان انديشه از راه بحث آزاد برقرار شود، موجب تحکيم هم بستگی می شود و آنها می توانند، با شرکت در رهبری سازمان سياسی خود، همگرائی ميان رهبران آن را ناگزير کنند. در ايران دوران انقلاب نيز، همبستگی در سطح جوانان، همبستگی در سطح رهبران را در پی آورد. با وجود اين، اطمينان از آزادی عقل و سلامت رأی کسانی که در رهبری شرکت می کنند، از تمام اهميت برخوردار است. از اين رو، سابقه اشخاص و خطر سير فعاليت سياسی آنها نيز اهميت به تمام دارد. هر جنبش، با هر آنچه را حق می داند، می بايد شرکت کنندگان در رهبری را بسنجد و بدين سنجش، بقا و رشد سازمان و پيروزی آن را تضمين کند.
۱ – آقای کروبی در گفتگو با پزشکان صادقانه گفت: نه تقلب بزرگ و نه واکنش مردم به اين تقلب را پيش بينی نکرده بوده اند.
۲ - با وجود جنبش همگانی مردم ايران در اعتراض بر تقلب بزرگ و عبور از آن و رسيدن به «ولايت فقيه نه، ولايت جمهور مردم آری»، يک مؤسسه امريکايی، البته پيش از روز قدس، سنجش افکاری تلفنی انجام داده که بنا بر آن، ۸۰ درصد گفته اند: احمدی نژاد ۶۳ درصد آراء را بدست آورده و رياست جمهوری او مشروع است!! گرچه جنبش مردم در روز جمعه ۲۸ شهريور ۱۳۸۸، مسلم کرد که اين سنجش ساختگی و فاقد اعتبار است، اما وقتی رژيمی به دروغ مدعی می شود ۸۵ درصد دارندگان حق رأی آراء خود به صندوق انداخته اند و اصلاح طلبان اين دروغ را نه تنها تکذيب نمی کنند بلکه بخود می بالند که توانسته اند اين «معجزه» را ممکن کنند، صد البته، می توان با ترتيب دادن سنجش افکار قلابی، افکار عمومی امريکا و اروپا را هم فريفت.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016