دوشنبه 23 آذر 1388   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

جنبش سبز و وقايع بعد از انتخابات، گفت‌و‌گوی سهند شمس‌اسحاقی با داريوش سجادی

داريوش سجادی
طرح شعار "خس‌وخاشاک" اولين دروغ جنبش بود... مگر نمی‌گفتيد "اگر تقلب بشه، ايران قيامت می‌شه؟" پس چرا ايران قيامت نشد؟ خوب بجنگيد چرا پس انگل‌وار سوار بر تجمعات حکومت می‌شويد؟... من تقريباً مطمئن‌ام قتل ندا آقاسلطان دسيسه‌ای حساب‌شده توسط کشورهائی بود که يکی از نگرانی‌های‌شان تلطيف مناسبات بين ايران و آمريکا بوده و هست... يا زنگی زنگی، يا رومی رومی. اگر قرار است [جنبش سبز] مسالمت‌آميز باشد، يعنی هيچ ری‌اکشنی نبايد نشان بدهند؛ نمی‌شود هم سطل آشغال آتش بزنند، هم اتوبوس آتش بزنند، هم بسيجی کتک بزنند و بسيجی خلع سلاح کنند! و هم

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


گفتگوی پيشرو در خلال اقامت کوتاه داريوش سجادی در ايران و با دو موضوع مسائل خارجی و داخلی است. مسائل خارجی با محوريت موضوع هسته ای و چشم انداز روابط ايران و آمريکا و موضوع داخلی پيرامون وقايع بعد از انتخابات و جنبش سبز است. تذکار اين نکته را لازم می دانم نظرات مشاراليه پيرامون جنبش سبز و انتقادات وی به جنبش سبز چه در رهبری و چه در بدنه خالی از مناقشه نبوده و جای نقد و بررسی بيشتری دارد. بدليل محدود بودن زمان مصاحبه و مشغله های طرف مقابل در برخی جاها از مباحثه گذر شد تا به موضوع اصلی پرداخته شود. به عنوان نمونه از بيان اين نکته گذر کردم که در دوران انقلاب خسرو گلسرخی که مظهر يک انقلابی با عقايد چپ بود در دادگاه نمايشی دوران شاه حسين بن علی را الگوی مبارزاتی خود قرار می داد که راهش در تاريخ هماره جاودان است و اينکه دليلی ندارد جناب سجادی « يا حسين» گويان ِ جنبش سبز را به فرض بی خدايی قائل به جدايی از جنبش بداند.جنبش در انحصار عقيده و مرام و مسلک خاصی نيست که بخواهيم بنای تفکيک و تقسيم بر آن بنهيم، اصل بنيادين جنبش همان فراگير بودن آن ولو با هر عقيده و افکاريست.

سهند شمس اسحاقی
۲۶ /آبان/ ۸۸

جنبش سبز و وقايع بعد از انتخابات

پرسش: چه شباهتهايی بين حرکت اجتماعی موسوم به جنبش سبز با حرکت مردم در دوره انقلاب می بينيد؟
پاسخ:
بزرگترين شباهت تحقير است؛ يکی از انگيزه های بسيار جدی در انقلاب ۵۷ تحقيری بود که ملت از طرف حاکميت احساس می کرد.

پرسش: خس و خاشاک خطاب کردن را می شود همان تحقير دانست؟
پاسخ:
بله، البته خس و خاشاک که يک چيز کوچک بود بخواهيم نخواهيم بدنه خيلی گسترده ای از جامعه بخاطر سياستهای آمرانه احساس حقارت می کند، من اگر خير شما را بخواهم ولی به زور شما را مجبور کنم باعث احساس حقارت می شود. طی سی سال گذشته، حکومت به زنها و دخترها فشار می اورد که بايد حجاب داشته باشند، البته من شخصا موافق حجاب هستم ولی شيوه اش برای من مهم است. سی سال است حکومت به جوانها اجبار می اورد که پارسا کيشی کنند نماز سر وقت بخوانند و لباس آستين کوتاه نپوشند و....

پرسش: همان چيزی است که در فيلم مارمولک ديديم؟
پاسخ:
بله کاملا . اين جنبش سبز قبل از اينکه دنبال تکثر گرايی باشد قبل از اينکه دنبال انديشه های سياسی باشد و قبل از اينکه دنبال هر ايسم ديگری باشد از تحقير عصبانی است حالا دارد شعار سياسی می دهد.

پرسش: منظور شما بدنه جوان جنبش است؟
پاسخ:
بله، اکثريت جنبش جوانها هستند و از آن تحقير برائت می کنند منتهی صادقانه نمی توانند يا نمی خواهند بگويند.
رهبرانشان هم که فاقد حداقل های پذيرفته شده برای رهبری يک جنبش هستند.
نه آقای موسوی و نه اقای کروبی که من قلباً قبولشان دارم نتوانسته اند در قواره های يک رهبر مقتدر و حزم انديش ظاهر شوند.

پرسش: در وبلاگ خود پيش از سيزده ابان گفته بوديد که « من با اتکای بر ادله و تحليل معتقدم جنبش موسوم به جنبش سبز تحقيقاً به انتها رسيده تاريخ انقضای آن را هم در راهپيمائی روز قدس می دانم آن چيزی که در حال حاضر بنام جنبش سبز در ايران موجوده اسمی از جنبش است و ماهيتی متفاوت با آنی دارد که بود» ديده شد در سيزده ابان مردم به خيابانها امدند و ۱۶ اذر هم اعلاميه برای تجمع منتشر شده اما زنده بودن جنبش را که نمی شود منکر شد؟
پاسخ:
منظور من جنبش سبزی بود که دغدغه صيانت از قانون اساسی، دغدغه بازگشت انقلاب به مسير درست را داشت . در راهپيمايی روز قدس بود که برای اولين بار آن شعارهای نامتعارف داده شد که نه کروبی نه موسوی نه خاتمی با آنها همدلی نداشتند. اين شعارها وقتی امد جنبش سبز از نظر من تمام شد. حالا يک جنبش ديگر است. جنبش معترض عليه نظام يا هر اسم ديگری ولی ديگر آن جنبش سبز که دغدغه قانون اساسی را داشت و می گفت می خواهيم بر گرديم به قانون اساسی نيست.
در واقع جنبش سبز در فرآيند کوتاه مدت خود دچار استحاله محتوائی شد و جنبشی که دغدغه انتخابات سالم را داشت توسط اغيارهای جک شد و اکنون تماميت سی سال گذشته را با فرصتی که معتمدين نظام ناخواسته فراهم کردند توسط کسانی که از ابتدا نيز همدلی با اسلام و نظام و انقلاب نداشتند نماميت اين سی سال را زير سوال برده و می برند هر چند رهبران جنبش در بيان اين کجروی دچار شرم حضور شده اند اما واقعيت آن است ميان رهبری جنبش و بدنه معترض در کف خيابان يک ناهمدلی و ناسازگاری وجود دارد
آقايان موسوی و کروبی فراتر از اسلام و نظام و انقلاب حرفی نمی زنند اما معترضين در دنيا و فضائی ديگر شعارهای ساختار شکنانه و براندازانه می دهند.

پرسش: شايد نظر شما در مورد بدنه جنبش درست باشد اما سران و رهبران جنبش که بر همان شعارهای بازگشت به قانون اساسی پافشاری می کنند!
پاسخ:
ما در مقطع انقلاب خيلی واضح و روشن مشخص کرده بوديم که چه نمی خواهيم و زير علم کی سينه می زنيم شيطنتی که سازمان مجاهدين خلق، چريکهای فدايی خلق و حزب توده کردند آن بود که تا قبل از نماز عيد فطر قيطريه که اساساً انقلاب را قبول نداشتند و می گفتند اين يک حرکت خرده بورژوايی کمپرادور است که به زودی سرکوب می شود، اما وقتی ديدند آن انقلاب واقعاً جديست از خانه های تيمی خود بيرون امدند اما شيطنت اميز. پلاکاردهای تبليغاتی شان را جلوی تظاهرات مردم بالا بردند و تمام تظاهرات را به نام خودشان مصادره کردند، اين همان شيطنتی بود که سر تحکيم وحدت هم اتفاق افتاد تحکيم وحدتی که يکی از نهادهای انقلاب بود بعد از دوم خرداد ۷۶ گفتند کمونيستها تريبون ندارند، ملی مذهبی ها تريبون ندارند، از نردبان تحکيم وحدت بالا رفتند ماهيت تحکيم وحدت را از بين بردند و خودشان هم در نهايت به هيچ جا نرسيدند همين اتفاق هم دارد در جنبش سبز می افتد. من همه حرفم در مقاله عروس فرنگی که سال گذشته منتشر کردم اين بود که اصلا مشکلی ندارم يکسری از جوانها برای عياشی آبنمای ميدان ونک را لبريز از شراب کنند و تا صبح در آن شنا کنند همچنانکه مشکلی ندارم سکولارها با مسئوليت خودشان مطالبات شان را فرياد بزنند و ايضاً ديگر گروههای مخالف يا منتقد با نظام اما نخود نخود هر کس برود زير علم خودشان. من علم خودم را دارم و شما نيز علم خودتان را اين باعث می شود که مرزها مشخص باشد.

پرسش: ولی يک حرکت اجتماعی مخاطب خودش را با تمايز انتخاب نمی کند هر کسی می تواند همراه بشود شما نگاه کنيد سی سال پيش در آستانه تحولات در ايران، اقای خمينی در راس بود مارکسيستها همراه شدن ملی ها امدند مذهبی ها امدند خلاصه از همه جور طيفی شرکت کرد بنابراين نمی شود اينجا استثنا قايل شد که چه کسی بيايد چه کسی نيايد؟
پاسخ:
بله، اما مارکسيستها، توده ای ها، چريکهای فدايی خلق آمدند کيانوری يکی از طرفدارای سرسخت ولايت فقيه شده بود. مکتوب است و صراحتاً اين را چاپ می کردند و همه زير علم آيت الله خمينی سينه می زدند نمی گفتند زير علم مارکس و لنين حالا يا شيطنت بود يا کاريزمای خمينی بود اين تحت الشعاع قرار داده بود که تمام گروههای چپ و راست بپيوندند.

پرسش: مقصود من هم همين است که اين اتحاد از همه چيز مهمتر است بخاطر همين می گويم چرا بايد تمايز قايل بشويم که چه کسی بايد به جنبش بپيوندد و چه کسی نپيوندد؟
پاسخ:
من نمی گويم که چه کسی بايد بيايد چه کسی نبايد بيايد، اشاره من به اين تضاد است. بگذاريد کمی عقب برگرديم. من اعتقاد دارم جنبش اول از همه چوب دروغ را می خورد من يک سلسله مطالبی را مطرح می کنم و بعد هم سوال می کنم. ۲۲ خرداد يک انتخاباتی برگزار شد که صرفنظر از تقلب بودن يا نبودن در ۲۳ خرداد با توجه به نتيجه اعلام شده در تهران يکسری در گيری و جنگ و گريز در مناطق مختلف شهر تهران ايجاد شد. در ۲۴ خرداد آقای احمدی نژاد در ميدان ولی عصر سخنرانی کرد....

پرسش: همان سخنرانی خس و خاشاک؟
پاسخ:
خس و خاشاک نگفتند؛ همين جا می خواهم بگويم اين اولين دروغ جنبش بود. عين جمله آقای احمدی نژاد اين بود: « پيروز انتخابات ۴۰ ميليون شهروندی بودند که در انتخابات شرکت کردند حال يکسری خس و خاشاک اين گوشه ها سرو صدا می کنند را نبايد خيلی توجه کرد» جنبش سبز بی معرفتانه فردا در آمد گفت «آن خس و خاشاک تويی پست تر از خاک تويی» اين اولين دروغ جنبش.
من طرفدار اقای احمدی نژاد نيستم ولی دروغ را منتسب نمی کنم وقتی ايشان می گويد که ۴۰ ميليون پيروز هستند، يعنی مجموع آرا موسوی و کروبی و رضايی را هم حساب کرده. وقتی ايشان اعتبار می دهد به شهروندی که رای داده که شما پيروز هستيد آنجا ديگر شيطنت است که اين خس و خاشاک را به طرفدارای موسوی نسبت بدهيم اين اولين دروغ که جنجالهای زيادی بدنبال داشت.
۲۵ و ۲۷ خرداد يک تظاهرات ميليونی برگزار شد که احدی هم نمی تواند در ميليونی بودن ان شک کند واقعا ميليونی بود مسالمت اميز بود و بعضاَ حکومت هم حالا از ترس يا مدنيت با آن برخورد نکرد. ۲۹ خرداد رهبری که با توجه به قانون اساسی بالاترين مقام قانونی کشور است در نماز جمعه گفت که تظاهرات انجام شده ولی شهر مختل شده و با لشکرکشی خيابانی نمی شود مسئله را حل کرد از مسيرهای قانونی دنبال شود و من هم توصيه می کنم پيگيری شود. ۳۰ خرداد ناگهان آن ميليون نفر آب شد! و عددی بين پنج هزار نفر تا سيصد هزار نفر، هر کدام که خودتان مايليد در کف خيابان ها ماندند.... من آنموقع ايران نبودم و دقيق نمی دانم خودتان بسته به انصاف و حقيقت عدد آن را اعلام کنيد. سوال اول من اين است که چه شد آن اکثريت ميليونی که ناگهان بعد از خطبه های نماز جمعه آقای خامنه ای آب شده و ناپديد شدند؟

پرسش: اگر از من می پرسيد بايد بگويم که من آن روز در خيابان بودم و مسيرهای بين امام حسين تا انقلاب و به سمت بالا بلوار کشاورز و امير اباد را پيمودم آن جمعيت اب نشده بود! بلکه بخاطر تعدد نيروهای لباس شخصی و غير شخصی، گارد، بسيج و غيره بصورت کلونی های پراکنده در امده بود، در بلوار کشاورز و پارک لاله و خيابان امير اباد و غيره. بر اساس عکس ها هم نمی شود جمعيت را بطور واقعی تخمين زد چون جمعيت کاملا در سطح شهر پراکنده بود.
پاسخ:
اما تمام منابع رسمی بين المللی تائيد کردند که ميليونی نبوده است. اما شما چه بپذيريد چه نپذيريد ميرحسين موسوی درست است که در يک دو قطبی خير و شر يک شبه آن هم بدون کمترين شناختی از وی در کانون اقبال قشر جوان قرار گرفت. اقبالی که قبل از شناخت از موسوی محصول نفرت کور و تاريخی طبقه شبه مدرن ايران از احمدی نژاد و طبقه اجتماعی وی بود و هست. اما برای نسل من ميرحسين نماد دوران طلايی جنگ و انقلاب بود و بخشی از آراء ايشان مربوط به بچه حزب اللهی نظام بود که سالها زيرعلم چپ سينه زدند بنابراين بخشی از آن آرا ۱۴ ميليونی به اينها تعلق داشت من در کمال بی انصافی می گويم عدد اين عده يک درصد از ۱۴ ميليون آراء اعلام شده موسوی بود. بنابراين از فردای نماز جمعه آيت الله خامنه ای آب شدن آن حضور ميليونی را می توان به دو دليل مرتبط کرد.
من همانطور که عرض کردم بی انصافانه می گويم يک درصد از آراء موسوی بدليل دلبستگی به نظام بعد از تحليل نهايی بخاطر صحبت های اقای خامنه ای به عنوان بالاترين مرجع قانونی کشور بين موسوی و ولايت فقيه، ولايت فقيه را پذيرفتند و از صرافت اعتراض خيابانی افتادند و ادامه ندادند. اما بلافاصله بايد نتيجه گرفت که عده ای زيادی نيز از برخورد حکومت ترسيدند و از حضور در خيابانها انصراف دادند. حالا سوال اينجاست اگر ترس عامل آب شدن آن حضور ميليونی بود چرا اين ۹۹ درصد شعار يا حسين مير حسين می دهند؟ کسی که شعار يا حسين می دهد يعنی با صراحت اعلام می کند الگوی مبارزاتيش حسين بن علی و قيام عاشورا و مبارزه تا مرز شهادت است.
اگر ترسيدند چرا شعار « ما همه مرد جنگيم بجنگ تا بجنگيم » سر می دهيد؟
خوب بجنگيد چرا پس انگل وار سوار بر تجمعات حکومت می شويد؟ اگر مرد جنگيد بدون تقيد به دادن يا ندادن مجوز حکومت برای راهپيمائی به خيابان بريزيد و حکومت را ساقط کنيد! اگر اهل جنگيد پس چرا مدام مظلومانه از سيستم گله می کنند که به ايشان مجوز راه پيمائی قانونی را نمی دهند؟ کسی که اهل جنگ است که خود را معطل مجوز حکومت نمی کند!!
مگر در شب بيست و يک بهمن ۵۷ که شاپور بختيار اعلام حکومت نظامی کرد آيت الله خمينی و مردم معطل مجوز حکومت برای راه پيمائی شدند و ديديد که در ۲۲ بهمن تماميت رژيم را به چالش کشيدند و حکومت را سرنگون کردند
از طرف ديگر مدام شعار می دهند «احمدی نژاد دروغگو ۶۵ درصدت کو»
من همين سوال را از جنبش سبز می کنم «۲۴ ميليون شما کو؟»
مگر نمی گفتيد « اگر تقلب بشه ايران قيامت می شه؟» پس چرا ايران قيامت نشد و اوج اعتراضات صرفاً محدود به تهران و آن هم در بدنه مرکزی و شمالی شهر تهران ماند؟

پرسش: من با شما موافق نيستم که الزاماً همه نود و نه درصد با تکيه بر آرمانهای قيام عاشورا شعار «يا حسين مير حسين» می دهند.
پاسخ:
خوب پس اين هم يک دروغ ديگر جنبش.

پرسش: وقتی سيستم اينقدر بسته است، جمع برای رسيدن به هدفش شعار در خور شرايط انتخاب می کند، حکومت اجازه بدهد گروههای سکولار و گروههای ليبرال يا اصلا هر گروهی با شعار خودش بيايد وسط آنوقت اين مسئله قابل بحث است که البته اين هم ناشی از بسته بودن سيستم است اما فعلا تقاضای اين نود و نه درصد همان انتخابات و رايی است که از آنها مفقود شده ولو با همان شعار «يا حسين مير حسين». يک حرکت اجتماعی کلان به يک چنين شعارها و نمادهايی که همه را زير يک پرچم جمع کند نياز دارد من فکر نمی کنم زمان انقلاب ۵۷ يک همچين تفکيکی مشهود بود؛ درست است؟
پاسخ:
بله زمان انقلاب غلو بود دروغ بود همه اينها بود اين تناقضات هم بود، من همين بحث را جای ديگری هم داشتم حدوداً هشت سال پيش در لس انجلس با يکی از سلطنت طلبها بحث می کردم که خوشبختانه قصد ارشاد مرا نيز داشت !! ايشان می گفتند« يادتان هست اوايل انقلاب مردم می گفتند عکس امام در ماه بود می دانی داستان چه بود؟»
«می گفت سفير انگلستان در آن مقطع خودشان به من گفت: ۴ نفر از کارمندان سفارت انگلستان را احضار کردم و گفتم برويد در ۴ نقطه شهر بر پشت بام بايستيد و آسمان را نگاه کنيد هر کس گفت چيکار می کنيد؟ بگوييد عکس امام تو ماه است. همين کار را کردند مردم احمق بودند و عکس امام رفت تو ماه.»
به ايشان گفتم من از شما يک سوال دارم. اقای عمادالدين باقی با سعيد حجاريان يک مصاحبه کرد و پرسيد محافظه کارا می گويند در دوم خرداد ۷۶ شما جنگ روانی کرديد انتخابات را برديد، سعيد حجاريان جواب داد راست گفتند. اما من جوابم به محافظه کارا اين بود که خوب شما هم جنگ روانی می کرديد گفتند: که ماهم می خواستيم بکنيم اما کسی باور نمی کرد. يعنی شيدايی و تنفر در خلا نمی جوشد زمينه و بستر اجتماعی لازم است. می خواستم بگويم که اگر به همين سادگی که ۴ نفر در شهر بگويند که عکس امام در ماه بوده يک ملت عکس امام را در ماه ديدند، فرداش اعلی حضرت هم می توانست ۴۰۰ نفر بفرستد در سطح شهر تا مدعی شوند عکس اعلی حضرت در خورشيد است . قضيه حل می شد.
پس اگر ما در انقلاب دروغ گفتيم و گرفت ، زمينه اجتماعيش مهيا بود دروغهای شما نگرفت؟ اقای عطا الله مهاجرانی در بی بی سی می فرمايند که من گله دارم از علمای شيعه که همواره حافظ مردم بودند در برابر ظلم اما اکنون جز ايت الله صانعی و ايت الله منتظری علما ديگری نداريم که حمايت کند از جنبش سبز. بنده از اين فرصت شما استفاده می کنم از ايشان می پرسم ايا علما شيعه اينقدر گيج هستند؟

پرسش: چطور؟
پاسخ:
اين را در بی بی سی هم گفتم وقتی ميرزای شيرازی با يک فتوای يک خطی توانست ارکان حکومت ناصر الدين شاه را با فتوای حرمت توتون و تنباکو بلرزه در آورد و قرار داد رژی را در کمتر از يک هفته کن لم يکن کند؛ اما اکنون چه اتفاقی افتاده که ايت الله منتظری فتوای تفسيلی جائريت اقای خامنه ای را صادر می کند اما اب از اب تکون نمی خورد؟ چونکه آن بدنه ی معترض که در کف خيابانهای تهرانند اهل فتوا نيستد که خود را معطل فتوا کرده باشد تا تکليف خود را با حکومت روشن کند، اينها نه وجوهات داده اند نه نمازخوانده اند بنابراين روحانيت شيعه مگر ديوانه است که نفوذ کلامی که در اقشار مذهبی دارد را بپای کسی هزينه کند که هنوز به قدرت نرسيده می گويد:« استقلال ازادی جمهوری ايرانی» و از الان زير اب اسلام را زده؟
اقای حنيف مزروعی در بی بی سی امدند گفتند که کشف جنازه کردند و ۴۰ نفر کشته شده توسط حکومت را مزيد بر قبلی ها کشف کردند.
سوال من اين است که اولاً حکومتی که با کمال صراحت اعلام کرده سی نفر را کشته حالا ۴۰ تا بالاتر خيلی براش مسئله است که نخواهد اعلام کند ۷۰ نفر را کشته است؟

پرسش: به نظر شما بين ۲۰ تا ۱۰۰ تا هيچ فرقی وجود ندارد؟
پاسخ:
اين را می خواهم بگويم که چهل تا بالا پايين براش فرقی ندارد. اما از کی تا حالا حکومتی جبار و فاشيستی که ادم می کشد اينقدر مبادی اداب شده که ۴۰ نفر را می کشد و مخفيانه می برد بهشت زهرا غسل ميت می دهد، نماز هم براش می خواند، بعد هم يکی يکی خاک ميکند. خوب مثل خاوران يک قبر درست می کردند همه را می ريختند توش.

پرسش: فکر نمی کنيد اين زمان با آن زمان فرق دارد؟ شما شرايط بيست تا سی سال پيش را با الان يکی می دانيد؟ اين همه نهادهای حقوق بشری و سازمانهای غير دولتی که در اين زمينه فعال هستند هر روز گزارش می دهند را با شرايط ان موقع يکی می دانيد؟
پاسخ:
اگر شرايط متفاوت است که اونموقع کشتند الان هم کشتند. مهم کشتن است . حالا سر دفنش مشکل دارند؟

پرسش: مهم اعتراف کردن به کشتن و تعداد اين کشته ها است !
پاسخ:
يک نکته ديگر هم هست که از آرش حجازی شاهد قتل ندا اقا سلطان می پرسم. يا ايشان و يا هر کس ديگری که می خواهد جواب بدهد. ايشان ۴۸ ساعت بعد از حادثه با ويزای آماده در جيب!!! سر از بی بی سی در آوردند و گفتند ما قاتل ندا را گرفتيم کارتش را در اورديم و بسيجی بود و... بنده سوالم اين است اقای آرش و کليه کسانی که خبر را شنيديد. شما می گوييد جنبش سبز يک جنبش نايس ِ ملاطفت طلب است بعد هم توانستيد يک بسيجی آدم کش را که يک نفر را در مقابل چشم همه کشته خلع سلاح کنيد و کارت شناسائی اش را هم در اورده ايد ايشان هم تمام مدت مثل ماست وايساده و شما را نگاه کرده!؟؛ از کی تا حالا جنبش سبز اينقدر دلاور شده که يک قاتل مسلح را خلع سلاح کند بعد هم ولش کند؟ آيا روی پيشانی بنده و امثال بنده نوشته شده ابله!!!
من تقريباً مطمئنم قتل ندا آقا سلطان دسيسه ای حساب شده توسط کشورهائی بود که يکی از نگرانی هايشان تلطيف مناسبات بين ايران و آمريکا بوده و هست گذشته از آنکه تجربه تاريخی مويد شيطنت انگلستان در چنين مواردی است.
مگر در فردای بازشدن پای کمپانی استاندارد اويل آمريکا در بازار انحصاری نفت ايران که تا قبل از اين در قبضه انگلستان بود ناگهان مواجه با آشوب سقاخانه آشيخ هادی نشديم که نتيجه آن بعد از قتل مشکوک سفير وقت آمريکا در سقا خانه آشيخ هادی منجر به انصراف کمپانی استاندارد اويل از سرمايه گذاری در ايران شد. پس تاريخ را برای چه می خوانيم؟
آيا تصادفی بود که کنسول وقت انگلستان ناگهان علاقه مند می شود سفير آمريکا را که نماينده نشريه نشنال جئوگرافی نيز بود تشويق به حضور در سقا خانه و گرفتن عکس برای نشريه مزبور کند و سفير بيچاره نيز بی خبر از همه جا وقتی دوربينش را در محل مستقر کرد خود را مواجه با چند نفر مشکوک می بيند که از حاشيه تجمع مردم فرياد ِ «بکشيد اين اجنبی نجس را» می شنود و نهايتاً توسط مردم مذهبی به خشم آمده کشته می شود.
همين مسئله در کشته شدن ندا آقاسلطان جای تامل دارد که درست فردای آنکه آيت الله خامنه ای در نماز جمعه خبر از آن داد که اوباما طی پيامی محرمانه خواستار بهبود مناسبات بين ايران و آمريکا شده ناگهان ندا آقا سلطان در تهران به آن شکل و با حضور فيلمبرداری حرفه ای کشته می شود و تصادفاً!!! ۴ شبکه بی بی سی و سی ان ان و العربيه و فاکس نيوز بنمايندگی از دول انگلستان و عربستان و اسرائيل که جملگی از مخالفان جدی بهبود مناسبات بين ايران و آمريکا هستند افکار بين الملل را بمدت يک هفته در معرض بمباران تصويری کشته شدن ندا آقا سلطان قرار می دهند تا نهايتاً توانستند اوباما را بعد از يک هفته بمباران خبری مجبور به ايراد سخنرانی انتقادی از موضع نقض حقوق بشر عليه ايران کند که متقابلاً آيت الله خامنه ای نيز مجبور به دادن پاسخ تند و مناسب به وی شود و داستان هميشگی تيرگی و فريز ماندن مناسبات دو کشور بر همان پاشنه هميشگی بچرخد. بگذريم که در همان مقطع نيز بنده به سهم خود طی مقاله تغار شکسته تهران در حد بضاعت خود اين قتل مشکوک را مورد ارزيابی قرار دادم.
دروغ ديگر ادعای راهپيمائی ميليونی روز قدس در تهران بود. آقايان يا معنای ميليون را نمی دانند يا تصور می کنند ديگران از فهم ميليون عاجزند.
راه پيمائی ميليونی يعنی راه پيمائی ۲۵ خرداد که احدی در ميليونی بودن آن شک نکرد. حال آقايان با مصادره کردن جمعيتی که به نيت روز قدس آمده اند بنام خود مدعی شدند ميليون ها نفر از سبزها در روز قدس در تهران راه پيمائی کردند و شعار «نه غزه نه لبنان جانم فدای ايران» سر دادند.
من مايلم بدانم اين چگونه تظاهرات ميليونی بود که چهار تا بسيجی توانستند رهبران جنبش سبز را با اعتراض های خود از صحنه خارج کنند.
اگر تظاهرات ميليونی بود که آن ميليون ها نفر بايد مانند روز ۲۵ خرداد آقايان موسوی و خاتمی را همچون نگينی در حلقه محاصره ميليونی خود می گرفتند تا احدی نتواند معترض ايشان شود چه رسد به آنکه ايشان را از صحنه نيز فراری دهند.
جنبش سبز می تواند با آرزوهايش لذت ببرد اما قطعاً نمی تواند با آرزوها و توهمات و تخيلاتش واقعيت را گريم کند.
افتضاح يا دروغ بعدی شعارهای محيرالعقولی بود که عمدتاً توسط يک سينماچی خارج از کشور که يک شبه دچار توهم «خود برژنسکی بينی» شده بود و يک ناسازگارا با واقعيت ها در صدای آمريکا بود که متاسفانه در داخل نيز آن شعارها بدون کمترين تاملی فضا گرفت بدون آنکه توجه شود تاريخ اين کشور در حال ثبت شدن است و تلخ يا شيرين ترهات آقايان مدعی روشنفکری و سکولار در حال ثبت در حافظه تاريخی است. از جمله شعار « مجتبی بميری رهبری رو نبينی» يا «کودتای روسی»، اين توهين به شعور مخاطب است.
جنبش سبز مجتبی را از کدام کيسه پيدا کرد؟ آيا با بيان هر ترهاتی آن هم بدون کمترين سند و مدرکی آقايان مجازند برای تحريک عواطف عمومی و القای مناسبات سلطنتی در جمهوری اسلامی هر خزعبلی را بدون نياز به مدرک در جامعه پخش کنند؟
کودتای روسی نيز از جمله همين ترهات بود و آقايان بدون کمترين اعتنا به شعور جامعه و اينکه چنين ادعاهائی بنام ايشان در تاريخ ثبت می شود بخشی از تاريخ ايران را به کمدی توام با تراژدی آلوده کردند.

پرسش: آيا خشونت گريزی و خواسته های مدنی جنبش را می توان نتيجه گفتمان باز سياسی اجتماعی هشت ساله دوران محمد خاتمی دانست که در حال حاضر به ثمر نشسته است؟
پاسخ:
قطعاً می شود اما بحث اين است که آيا واقعاً خشونت گريز هستند؟ جوانی که اتوبوس آتش می زند بعد هم از اين صحنه عکس يادگاری می گيرد آيا اين خشونت گريزيست؟

پرسش: خوب اين رفلکس ناشی از اعمال خشونت نيروهای سرکوبگر است که وقتی با باتوم حمله می کنند به مردم آنها هم به ناچار عکس العمل نشان می دهند.
پاسخ:
ببينيد شما می گوييد اين جنبش خشونت گريز و مسالمت آميز است؛ مسالمت اميز يعنی حرکت گانديستی که وقتی نيروهای انگليسی تو سرش می زند هيچ عکس العملی از خود نشان نمی دهد، يا زنگی زنگی يا رومی رومی.اگر قرار است مسالمت اميز باشد يعنی هيچ ری اکشنی نبايد نشان بدهند؛ نمی شود هم سطل اشغال اتش بزنند هم اتوبوس اتش بزنند هم بسيجی کتک بزنند و بسيجی خلع سلاح کنند!!! يا هر چی....

پرسش: شما که فرموديد اين خيلی عجيب است که بشود يک بسيجی مسلح را خلع سلاح کرد؟
پاسخ:
فيلمش را خودشان منتشر کردند که قاتل آقا سلطان را گرفتيم خلع سلاح کرديم لختش کرديم و... اين تناقضات اينجاست که اگر برخورد کاملا خشنی هم از طرف نيروهای سرکوبگر بروز کند نبايد ری اکشنی بروز کند .
دوم اين چه جنبش مسالمت اميزيست که در ۲۵ خرداد که با ان تظاهرات مسالمت اميز در ميدان ازادی تمام شد، حتما ديديد که چند نفر در حاشيه در آن پايگاه بسيج کشته شدند. آيا بسيج امد در جامعه و مردم را در خيابان به گلوله بست يا برخی از تظاهرات کنندگان بودند که به پايگاه بسيج حمله کردند؟
فيلمی که در روی اينترنت از اين واقعه قرار داديد بوضوح نشان ميده که بسيجيها بالای پايگاه سنگر گرفته دارند تير می زنند پس جنبش به يک مقر نظامی حمله کرده و حمله به مقر نظامی در تمام دنيا حکم تير دارد، در قيام سياه پوستها در لس انجس ۶۸ نفر بخاطر حمله به مقر پليس توسط پليس درآن واحد کشته شدند هيچ احدی هم نتوانست معترض آن باشد يکی از عوامل خشونت آميز همين حمله به پايگاه بسيج بود.

پرسش: در واقع شما خشونت گريزی جنبش را خيلی قابل اتکا و اعتبار نمی دانيد؟
پاسخ:
نه چندان غليظ . البته چرا يک بخشهايی مثل راهپيمايی ۲۵ خرداد مسالمت اميز بود ولی تهش خراب شد با ان حمله ای که به پايگاه مقداد شد فيلمش هم روی اينترنت است بچه های بسيجی بالای پايگاه سنگر گرفتند، پس معلومه سبزها حمله کردن به پايگاه بعد هم می گويند ما خشونت گريزيم.

پرسش: آيا اين را ميشه ناشی از تکامل جامعه دانست و اينکه سطح آگاهی عمومی مردم بالا رفته و آگاهتر به مسائل نگاه می کنند؟
پاسخ:
بگذاريد تعارف را بذاريم کنار من اين بحث را با اقای ابطحی يکسال پيش داشتم. آقای ابطحی يکبار در سايتش نوشت که جوان امروز با جوان گذشته فرق دارد فرهيخته است با سواد و با مطالعه و با شعور و....
در جواب ايشان نوشتم که با سوادی شاخص دارد وقتی امارها می گويند که ضريب مطالعه در ايران هشت دقيقه در سال است پس کجاست اين وفور انتلکتواليسم و فرهيختگی؟
وقتی انتشار کتاب آن هم توسط معتبرترين ناشرين در ايران تيراژی ۱۲۰۰ رقمی آن هم در کشوری با ۷۰ ميليون نفر می باشد آن هم تيراژ چاپ و نه فروش جائی برای باليدن به جماعت اهل فهم و تطور و مطالعه می ماند؟
نبايد همديگر را گول زد اينترنتی که گوگل اعلام کرده بالاترين کاربرای اينترنتی از ايران برای سکس و پورنو در آن جستجو می کنند، من ضريب مطالعه را باور کنم يا داستان گوگل را؟
بنده شش سال پيش در مقاله «از عسگر گاريچی تا سعيد عسگر» گفتم که دغدغه نظارت استصوابی برای من و امثال من است. جوانی که در بدنه خيابان داد می زند نظارت استصوابی مشکلش نيست بلکه ترجيح می دهد با دوست دخترش در يک کافی شاپ کاپوچينو بخورد و بر سر کتابهای ميلان کوندرا گپ بزند.
بخاطر دارم آقای عمادالدين باقی در فردای انتشار آن مقاله به من ايميل زد و گفت که کاشکی کتاب ميلان کوندرا می خواندند . جملگی در ... قرار دارند. چرا خودمان را گول بزنيم بنده از امريکا امده ام. جوان امريکايی به وفور هر نوع شادی در خدمتش هست و چون اقتضائاتش ايجاب می کند و محيط هم براش مهياست در سياست خرفت ترين است چون سياست مال جوان نيست سياست برای من و امثال من است که به ميانسالی می رسند اين حرفا را می زنيم. جوان به قول ويکتور هوگو از دل مبارزات انقلابی اش کوزت رويائی خود را دنبال می کند حتما ديديد که در فيلم بينوايان چقدر هم قشنگ ترسيم شده که همان ماريوسی که در خيابان مبارزه عليه اشرافيت می کرد در انتها در يک کاخ اشرافی به همراه کوزتش نشسته بود.

پرسش: اينجوری که می فرماييد می شود اکثر شخصيت های سياسی که از دوران جوانی وارد حوزه سياست شده اند را با همين ملاک و معيار خودتان سنجيد؟
پاسخ:
نه اصلاً !

پرسش: خوب پس چه فرقی بايد قايل شد؟
پاسخ:
من در مقاله «از مجيد سوزوکی تا اکبر گنجی» نوشتم که طيفی از جامعه که در انقلاب ۵۷ فعال بودند مثل اکبر گنجی در نتيجه کمپلسکهای سکسی شون بوده، اما تماميت انقلاب اين نبود و رهبری انقلاب به عهده يک ليدر مذهبی بود با دغدغه هايی که حالا درست يا غلط مطرح کرده بود، ولی نمی شود منکر شد بخشی از بدنه انقلاب بخاطر همان سرخوردگيها و کمپلکسها که اقتضا سنی شان بود در صحنه انقلاب حضور داشتند کما اينکه الان هم می گويم سياستهای امرانه ای حکومت طی سی سال گذشته که می خواهد پارسا کيشی را به جوانها حقنه کند باعث شده که جوان پرخاشگری کند و سياسی بشود.

پرسش: پس بايد اينجوری نتيجه گيری کرد که هر جريان اجتماعی سياسی هر دو بدنه را در خود دارد چه ان جوانهايی که سرخورده هستند و چه جوانهايی که با آرمانخواهی و ايده الها و دغدغه های فکری وارد صحنه می شوند؟
پاسخ:
بله کاملا درسته.

پرسش: مظفرالدين شاه فرمان مشروطه را زير فشار مشروطه خواهان امضا کرد فکر می کنيد اين جنبش اگر حرکتش ادامه پيدا کند ولو با هر شعاری، رهبری نظام در برابر خواستهای سران جنبش عقب نشينی خواهد کرد؟
پاسخ:
نه اين عقب نشينی انجام نخواهد شد مظفرالدين شاه مرعوب اتحاد و همدلی علما و روشنفکران و تجار شد اين اتحاد الان در جنبش نيست.

پرسش: فکر نمی کنيد الان اتحاد هست ولی هر کس شعارهای خودش را می دهد؟
پاسخ:
نه الان اتحاد يکدست نيست در مشروطه تقريبا همه علمای نجف و قم در مشروطه بودند و روشنفکرا هم بودند تجار و اصناف هم بودند شما الان کدام هماهنگی در جنبش سبز می بينيد؟
اکثريت علما از قم و شيراز و نجف ساکت هستند ايت الله سيستانی هم حرفی نزده. جز ايت الله صانعی و ايت الله منتظری. پس اين قابل مقايسه با مشروطه نيست.

پرسش: آيا می شود پذيرفت که اين جنبش دو نتيجه همراه خود داشت، اول اينکه ترس مردم از حکومت ريخت، برخلاف ان چيزی که در ۱۸ تير ۸۷ رخ داد دوم اينکه اعتماد مردم به حکومت در مورد انتخابات سلب شد؟
پاسخ:
با اندکی تسامح اری.

پرسش: اين تسامح چيست؟
پاسخ:
يکی از مشکلاتی که من با جنبش دارم اين است که بدون کمترين تواضع هر جا حرف می زند می گويد مردم!

پرسش: البته حکومت هم لفظ مردم را به سود خودش بکار می برد!
پاسخ:
حکومت هم اشتباه ميکند! چرا نمی خواهيد بپذيريد اگر از اقای احمدی نژاد متنفر باشيم بالاخره ايشان هم پايگاه توده ای در بين مردم دارد.

پرسش: البته چقدرش مهم است!!
پاسخ:
چرا جنبش وقتی مطالبات خودشون را مطرح می کنند می گويند ما مردم ايران اين را می خواهيم يا انرا نمی خواهيم، يکمی هم تواضع لازم است که بگويند ما سبزها اين را می خواهيم يا نمی خواهيم اگر اين مسئله حل بشود من با بخش دومش مشکلی ندارم. مخاطبش محدود بشود.

پرسش: فکر می کنيد در انتخابات بعدی با اين وضعيت که سران مخالف همچنان ناراضی هستند اقبالی به انتخابات نخواهد بود؟
پاسخ:
با اين افتضاحی که اقايان اصلاح طلب زدند متاسفانه اصلاح طلبها در هيچ انتخاباتی امکان بازی نخواهند داشت.

پرسش: مقصودم حضور مردم است.
پاسخ:
صدرصد افت کرده و جلب کردن اعتماد مردم هزينه زيادی دارد من اقايان و خانم هايی را می شناسم که با خلوص نيت به اقای احمدی نژاد رای دادند اما بعد از کشته شدن اقا سلطان و وقايع بعدی زده شده اند و آن اتفاقات اثرات منفی خودش را گذاشت.

[بخش دوم گفت‌و‌گو را که به مسئله‌ی هسته‌ای و چشم انداز روابط ايران و آمريکا، مربوط است، با کليک اين‌جا بخوانيد]

به نقل از [وبلاگ آفاق]


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016