چهارشنبه 26 آبان 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

نامه محمد مصطفايی به آيت الله خامنه ای پيرامون پخش برنامه بيست و سی دقيقه تلويزيون

به نام خدا
حضرت آيت الله خامنه ای
رهبر جمهوری اسلامی ايران

با سلام
اين اولين باری ست که خطاب به شما نامه می نوسم و آخرين بار هم خواهد بود که شما را خطاب خود قرار خواهم داد. چرا که اعتقاد دارم که به هيچ عنوان شايستگی رهبری يک نظام مردمی و دموکراتيک را نداشته و خود می دانيد که با اغفال و دروغ و تزوير و ريا سکان رهبری را در دست گرفته و با توصيه و مسامحات و تسامهات، آيت الله شده و بعد از فوت امام خمينی به ناحق رهبر شديد. به هر حال تقدير چنين است که امروز شما رهبر کشوری هستيد که حدود هشت ميليون نفر از مردمانش به دليل نالايقی شما و ايجاد نظامی غير مردمی وديکتاتوری آواره کشورهای ديگر شده و توان بازگشت به ايران را ندارند اما اميدوارم اين نامه يکی از فرزندان زجر کشيده ايران زمين را بخوانيد و يا اگر سربازان گمنام امام زمان شما خواندند به دست مبارک شما نيز برسانند.
آقای خامنه ای
هفت ساله بودم که وارد جامعه شدم جامعه ای که شروعش با حکومت خمينی و افرادی مثل شما و دار و دسته قدرتمند شما بود. از هفت سالگی به دليل فقر مالی کار کردم، پدر و مادر م نيز سرسختانه مشغول کار بودند و ناچار بودم به هر دری زنم تا لباس گرمی خريده و در زمستان بر تن کنم. هيچ وقت از ياد نخواهم برد روزهاييکه در خيابان های تهران به دنبال لقمه نانی به هر دری می زدم و دست ياری به هر کس و ناکسی دراز می کردم. يادم نمی رود سيلی هايی را که از برخی افراد می خوردم و اجباری که ناچار بودم برای لقمه نانی تحمل کند. يادم نيم روم روزهايی که تا ساعات دو نيمه شب به همراه مادر و پدرم کار می کردم و زجر می کشيدم. پيله ها و تورم هايی که بر دستانم به دليل اشتغال به کار زيان آور از جمله کاشی پزی با آن کوره های داغ، ايجاد می شد را هرگز فراموش نمی کنم. يادم نمی رود کتک ها و سيلی های معلمم را که به دليل نبود وقت برای تحصيل و درس خواندن بر صورتم می امد و ناچار بودم صدايم را در گلو خفه کنم. و يادم نمی رود، در دوران کودکی، حسرت خريد دوچرخه ای را داشته و برای اينکه نمی توانستم با هم سن و سالی های خودم بازی کنم غصه می خوردم و ساعت ها گريه می کردم. يادم نمی رود مادر سيدم را که او نيز مشقتهای بسياری را تحمل کرد و ساليان سال سختی کشيد.



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مصيبت هايی که بر من و مادرم رفت باعث شد تا مسير زندگی ام را تغيير دهم و پس از خدمت سربازی تصميم گرفتم راهی دانشکده حقوق شود. به دليل آنکه شما به دنبال پر کردن جبيب خود با سرمايه های غنی نفتی و صنايع بوديد و من و امثال من محروم از حقوق اجتماعی و به دليل کار در کودکی يکی از ناموفق ترين شاگردان دوران دبستان و راهنمايی و دبيرستان بودم با تلاشهای شبانه روزی و با شدايد بسيار موفق به قبول در رشته حقوق دانشکده حقوق و علوم سياسی دانشگاه تهران شده و پس از سالها وکيل دادگستری شدم. وکيلی که قسم خورد مدافع حقوق مظلومين و مستضعفين باشد.
آقای خامنه ای
کوتاه سرگذشت خود را گفتم که گمان نکنيد به راحتی توانستم شغلی را که عاشقش بودم را به دست آورم. من سی سال در دوران حکومت شما و افراد نالايقی مثل شما زجر کشيدم و تلاش کردم و تلاش کردم و توانستم جايگاه اجتماعی بسيار مناسبی برای خود ايجاد کنم و افتخار می کردم که مدافع کسانی هستم که حقوقشان ضايع شده و من برای آنکه حقوق از دست رفته شان را احقاق کنم شبانه روز تلاش می کردم. اغلب کسانی که به دفتر کارم رجوع می کردند کسانی بودند که حقوقشان را برخی از قضات دادگستری بی وجدان و وحشی دستگاه قضايی تضييع کرده بود. قضاتی که جز اعمال خشونت و صدور احکام غير انسانی از جمله سنگسارو اعدام، زندانهای طولانی مدت عملی ديگر بلد نبودند.
آقای خامنه ای
زمانی که کودک بودم شاهد زجر و در به دری و بدبختی خود بوده و بعد که وکيل دادگستری شدم شاهد زجر و ناله کسانی شدم که به دفتر کارم مراجعه می کردند. روزی نبود که مادری گريان در دفتر کارم نيايد و استمداد نجويد و پدری برای نجات فرزند بی گناهش التماس نکند. چون زجر و سختی کشيده بودم، می دانستم مراجعه کنندگان چه دردی می کشند. آنان دردشان از ستم و ظلمی بود که شما و سربازان شما بر سرشان آورده بوديد.
آقای خامنه ای
در طول دوران وکالتم، از زندگی و خانواده خود زدم. شب و روز کار کردم. روزها فرزند کودک خود را برای نجات جان انسانهايی که در دست شيادان شما اسير بودند را نمی ديدم و همسرم نيز به احترام آرمان هايم تحمل می نمود. در اين مدت به لطف خدا توانستم جان پنجاه نفر را از مرگ نجات داده و دهها نفر از بی گناهان را از زندان آزاد کنم.
آقای خامنه ای
از هفت سال پيش هر جايی که می شنيدم حق فردی ضايع شده است وکالتش را به عهده می گرفتم و به زندان های مختلف هر گوشه کشورمی رفتم، تا بتوانم حق مظلومی را بستانم. فرياد می زدم که نبايد کودکان زير ۱۸ سال را اعدام کرد. فرياد می زدم که سنگسار انسانها عملی وحشيانه است و قطع دست و پا و شلاق و صدور دستورهای بازداشت خودسرانه و زندانی کردن غيرقانونی اشخاص به نظام به اصلاح جمهوری اسلامی ضربه می زند. برای نجات جان کودکان به هر دری می زدم از درآمد شخصی خود صرف می کردم و با کمک بسياری از خيرين ايرانی و خارجی با پرداخت ديه جان انسانهايی که مستحق اعدام نبودند را نجات می دادم و کسانی که سالها به صورت خودسرانه در زندان بودند را ياری می کردم که از حبس بی مورد نجات يابند. يادم نمی رود فاطه زن تبعه افغان را که دو سال بی گناه در زندان بود و اگر من وکالت او را به عهده نداشتم باز هم در زندان می ماند و شايد تا حال اعدام می گرديد. يادم نمی رود زندانی دو جنسيتی که هر روز مورد تجاوز ماموران زندان قرار می گرفت و ماهها در زندان انفرادی بود و توانستم از زندان آزادش کنم. يادم نمی رود زنی را که همسر بی رحمش بر صورتش اسيد پاشيده بود و متواری کشته بود. هيچ نبود دستش را بگيرد و توانستم برای او امکانات رفاهی و پزشکی فراهم کنم. يادم نمی رود هديه دختر ۱۴ ساله را که به اتهام رابطه نامشروع راهی زندان اوين می شود و بعد از مدتی به زندان رجايی شهر تبعيد و در ميان زندانيان خطرناک قرار می گيرد و در نهايت توسط قاتلانی که با وی هم سلول بوده اند به قتل می رسد. ياد نمی رود رحيم جوان اهل تبريز را که مامورين دولتی شما چشم به زنش داشتند و زمينه اعدام وی را فراهم کرده و همسرش را دستگاه قضايی به سنگسار محکوم کرد و رحيم را ناجوانمردان اعدام نمود. يادم نمی رود التماس هايی که برای نجات جان بهنود شجاعی نوجوان ۱۷ ساله کردم و جلادان شما او را ناجوانمردانه در مقابل چشمانم اعدام کردند. يادم نمی رود خاطرات تلخ شکنجه موکلينم را که مامورين آگاهی و اطلاعات انجام داده بودند.
آقای خامنه ای
وکالت صدها پرونده را به عهده گرفته ام که حقوقشان توسط مراجع امنيتی و قضايی شما و با اجازه شما و دوستان نزديکتان از جمله جنتی و لاريجانها و احمدی نژاد، تضييع شده بود و دست ياری به سوی من دراز کرده بودند. به دليل مخالفتی که با مجازات سنگسار داشتم هر جا می شنيدم که احدی به سنگسار محکوم شده است وکالت او را می پذيرفتم و برای من فرقی نمی کرد که اين پرونده توسط چه کسی معرفی شده است. مهم اين بود که شخصی به سنگسار محکوم شده و هر لحظه جلادان دادگستری تشنه وار قصد کشتن زندانيان بی پناه را داشتند و احدی نبود که ياريشان کند. اما شما کجاييد آقای خامنه ای عزيز، که ببينيد چه جنايتهای در دادگستری و زندانهای جمهوری اسلامی به خصوص زندان گوانتانموی ۲۰۹ امنيتی اوين در حال رخ دادن است. هر چند می دانم و به خوبی می دانم که عامل اصلی تمام اين جنايتها شماييد. شمايی که چشم خود را بسته ايد و برای حفظ قدرت هر دستوری که لازم باشد صادر می نماييد.
آقای خامنه ای
نمی گويم چه تهديدهايی از سوی دستگاه قضايی و امنيتی شدم و چندين بار مورد بازجويی و بازخواست قرار گرفتم چون برايم مهم نيست و خود پذيرفته بودم که شرايط سختی را در پيش خواهم داشت. برحسب وظيفه در سال گذشته، وکالت زنی به نام سکينه محمدی را که به جرم ناکرده زنای محصنه درزندان تبريز بود به عهده گرفتم خبر زندانی بودن اين زن بی پناه را يکی از موکلينم که در زندان تبريز بود به من داد. تمام مقدمات سنگسار فراهم شده بود و تلاش هايم برای نجاتش به نتيجه نرسيد به هر دردی می زدم بسته بود. ناچار شدم خبر سنگسار قريب الوقوع اين زن را در وب سايتم منتشر کرده و به بسياری از خبرنگاران داخلی و خارجی اطلاع دهم تا صدای بی گناهی موکلم را به گوش مسئولين ناشنوای جمهوری اسلامی برسانند. پس از اينکه اين خبر منتشر شد بسياری از سياستمداران حمايت خود را اعلام کردند ولی هرگز و هيچگاه نخواسته و نمی توانستم به خود جرات دهم که از پرونده ای سواستفاده کنم. اما اين پرونده، جنبه و حساسيت بين المللی به خود گرفت و جهانی شد.
پس از اين ماجرا بود که احضار شدم و مورد بازجويی ۴ ساعته شعبه دوم بازپرسی قرار گرفتم. روز احضار گمانم اين بود که ديگر به خانه بازنخواهم گشت اما به لطف الهی بازپرس شعبه دوم بازپرسی زندان اوين مرا آزاد کرد. چند ساعت بدون آنکه بدانم چه اتفاقاتی رخ داده است، بعد به دفتر کارم رفتم و متوجه شدم که مامورين امنيتی برای بازداشت من به دفترم هجوم آورده و با نبودم رفته بودند اما دهها نفر از ماموين امنيتی بيرون از دفتر در کمين من بودند ولی آنها چشمشان کور بود و ورود مرا به دفترم نديدند. چند ساعت بعد متوجه شدم ماموران امنيتی همسرم را گروکان گرفته اند و می گويند تا زمانی که خود را معرفی نکنم او را آزاد نخواهند کرد. اين شد که تصميم گرفتم به خواسته های غيرقانونی مرجع امنيتی و قضايی تمکين نکنم و خود را معرفی نکنم چند روزی گذشت و چاره را تنها در اين ديدم که از مرز ايران خارج شوم و به اين صورت همسرم از بازداشت امنيتی سربازان شما آزاد شود. پس از خروج از مرز به ترکيه رفتم و در آنجا خود را به پليس معرفی کردم. خبر بازداشتم در يکی از روزنامه ها ترکيه منتشر شد و اين بود که تيمی از مامورين وزارت اطلاعات و امورخارجه برای مذاکره جهت برگرداندنم، به ترکيه آمدند و اما حمايت همين دولتی های اروپايی و آمريکا و غيره باعث شد دست مامورين نيروی امنيت به من نرسد.
آقای خامنه ای
دست سربازان امام زمان شما به من نرسيد و حال از اينکه نتوانستند حتی با گروگان گيری همسرم مرا بازداشت کنند می سوزند. دست سربازان امام زمان شما به نرسيد تا از من نيز همچون سجاد قادر زاده پسر سکينه محمدی، هوتن کيان وکيل ديگر سکينه و خود سکينه تحت شکنجه اقرار گرفته و سوءاستفاده تبليغاتی کنند. دست سربازان امام زمان شما به من نرسيد تا بتوانم صدای مظلوميت زنان و کودکان زندانيان و جنايتهايی که شما عليه بشريت کرده ايد را به گوش جهانيان برسانم.
آقای خامنه ای
اگر هم دست سربازان امام زمان شما به من می رسيد باز هم واهمه و باکی نداشتم چرا که خون من رنگين تر از هزاران نفر از زندانيانی که در دهه ۶۰ و ۷۰ به صورت خودسرانه اعدام شدند نيست. خون من رنگين تر از دهها نفراز جوانان و نوجوانان و زنان و مردانی که در خيايانهای تهران مورد حمله سربازان امام زمان شما قرار گرفته و به قتل رسيدند نيست. خون من رنگين تر از زندانيان سياسی که حق ملاقات با فرزندان و خانواده خود را ندارند نيست. خون من رنگين تر از سهراب ها و نداها و کشته شدگان بازداشتگاه کهريزک نيست.
آقای خامنه ای
پس از اينکه ماموران امام زمان شما دستشان به من نرسيد شروع کردند به تخريب شخيصت من، يک روز من را کلاهبردار خواندند. يک روز وکيل فراری خواندند. يک روز مزدور غرب خواندند و در کنار اين تهمت زنی ها، بارها از طرق مختلف ازجمله سفارت ايران در نروژ خواستند که بر گردم تا به اهداف شومشان برسند. حال نيز در برنامه هشت و سی دقيقه ديروز مرا مزدور غرب و منتسب به حزب کمونيست کارگری نمودند.
آقای خامنه ای
من بارها گفته ام که با هيچ گروهی همکاری نمی نمايم و وکيلی مستقل هستم اگر هم با گروهی فعاليت کنم نيز تخلف ننموده ام. همه کسانی که در خارج از کشور زندگی می کنند اعم از کمونيست و مجاهدين و توده ای و غيره همه قربانی جنايتهايی شده اند که شما و امثال شما مرتکب شده ايد و حال به دنبال احقاق حق هستند و خوشبختانه امروز اکثريت آنها مدافع حقوق بشرند و شما ناقض حقوق بشر.
آقای خامنه ای
مظمئن هستم با شکنجه و زور و اجبار و زندانی کردن افراد و سرکوب معترضان به سياست های غلط شما و پخش برنامه های دروغين و اغفال کننده در صدا و سميا، راه به جايی نخواهيد برد و توصيه می کنم بيش از اين به نام اسلام جنايت نکنيد. به نام اسلام زنان را برده نکنيد و تبعض های ناروا بر آنها ننمايد. به نام اسلام اعدام و سنگسار نکنيد و به نام اسلام و حفظ اسلام گروگان گيری نکنيد. توصيه می کنم به جای اخذ اقرار با شکجه به فکر زدودن مجازات های غير انسانی از قوانين باشيد هر چند شما و سربازان شما که برخی ها با نام و برخی ها گمنام هستند، لياقت حکومت و حکم رانی را به هيچ عنوان نداشته و نداريد.

وسلام عليکم و رحمت الله و برکاته
محمد مصطفايی


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016