جمعه 22 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

بيانيه نهضت مقاومت ملی ايران به مناسبت سالگرد بيست و دو بهمن و قيام ملی در تونس و مصر

جمال عبدالناصر پس از رسيدن به قدرت بارها گفته بود که نطق مصدق در قاهره (۱۳۳۰شمسی ، ۱۹۵۱ ميلادی) او را منقلب کرد.
اشاره او به نطق معروفی است که مصدق با ايراد آن در قاهره، موهبت برخوردار بودن از استقلال و حاکميت ملی و طرد استعمار و آثار نکبت بار آن را مورد تأکيد قرار داده بود.
در صداقت گفتار عبدالناصر نسبت به مصدق، آنجا که می گويد : « من با الهام از دکتر محمد مصدق کانال سوئز را ملی اعلام کردم.»، و يا : « من شاگرد مکتب ضد استعماری مصدق هستم.» جای شکّی نيست. جای شکّ آنجاست که آيا او، به درجه ی اهميت مفاد نطق مصدق پی برده و منظور وی از طرد آثار نکبت بار استعمار را تماما دريافته بود يا نه؟



تبليغات خبرنامه گويا

[email protected] 


مصدق زمينه ی مساعد نفوذ و تسلط قدرت استعمارگر، به معنی عامل خارجی اسارت يک ملت را در وجود حکومت های استبدادی، به معنی عامل داخلی اسارت آن ملت، می شناخت و بنا براين، مبارزه برای طرد استعمار او را لحظه ای از مبارزه با استبداد داخلی باز نمی داشت. او، به همين دليل، تضمين آزادی های فردی و اجتماعی و مطبوعات و برگذاری انتخابات آزاد و برقراری حکومتی متکی به آراء ملت در مملکت را، شالوده ی احيای مشروطيت واستقرار دموکراسی در ايران قرار داده بود.

ظهور گاندی درهند ومصدق در ايران و اقدامات اصلاحی اساسی اين دو ابر مرد تاريخ سياسی قرون اخير سبب بيداری و خيزش ملت های زير سلطه ی قدرت های استعماری، از جمله در کشورهای شمال آفريقا شد و به رهائی اين کشورها از قيد استعمار انجاميد. جمال عبدالناصر با ملی کردن کانال سوئز در۲۶ جولای ۱۹۵۶، و خاتمه دادن به سيادت انگلستان و فرانسه، راه استقلال مصر را گشود، اما با وجود اصلاحاتی که انجام داد از حلّ اساسی مشکلات جامعه ی استعمارزده و رفع نهائی آثارنکبت بار استعمار مورد نظر مصدق غافل ماند. علاوه براين اگر پيش از کودتای "افسران آزاد" به رهبری ناصر وجود دربار فاسد مصر محلی برای اعمال نفوذ استعمار دراين کشور بود، اما در اين کشور که از سال ۱۹۲۳ وارد دموکراسی شده بود احزاب دموکراتی چون حزب وفد، به رهبری نحاس پاشا نخست وزير معاصر دولت مصدق، و مطبوعاتی از قبيل "المصری" به رياست روزنامه نگاری چون حسين هيکل، وجود داشتند که هرچند در بسياری از مسائل، از جمله کمک به مردم آواره ی فلسطين ناکارآمد بودند، اما تا ميزان معتنابهی آزادی بيان و آزادی انتخابات را تأمين کرده بودند، بطوری که ديکتاتوری در مصر جايی نداشت.
ناصر با بلند کردن بيرق پان عربيسم و تهييج و تحريک احساسات اقشار نا آگاه، و حتی تأسف آورتر از آن، بخش وسيعی از محافل روشنفکری، نه تنها خود از راه آزاديخواهی بدر شد بلکه با شعاراستيلا طلبی ناسيونالسم عربی اسباب تحميق ملل عرب و انحراف آنها ازتوجه به مشکلات اصلی اجتماعی را فراهم ساخت و نهايتا به تثبيت قدرت حکام مستبد منطقه کمک کرد. مثلا، اطلاق نام جعلی« خليج عربی » به خليج فارس، (و درنام ايرانی اصلی آن: "دريای فارس") چهل سال بعد از مرگ مبتکر آن، جمال عبدالناصر، هنوز بعنوان يکی از ابزارهای تبليغاتی نظام های استبدادی عرب بکار گرفته می شود. ابزاری که هر بار با هدف قرار دادن منافع ملی و تماميت ارضی ايران، باری مضاعف بر شانه های خسته ی ملت ايران می گذارد.

تاريخچه ی سير تحولات اجتماعی و اوضاع سياسی در مصر و تونس و کشورهای همانند، مملو است از وجوه مشترک ميان نظام های حاکم و سامانه ها ی اداری اين ممالک. درمصر، ازسال ۱۹۵۳ و اعلان نظام جمهوری تا کنون، يعنی در طی ۵۸ سال چهار افسر ارتش خود را به مقام رياست جمهوری رساندند. در حال حاضر، آخرين و بد ترين آنها با موج اعتراضی عظيمی از
اقشار و نسل ها بالاخص نسل جوان مصر روبروست و با سماجت خاص همه ی ديکتاتورها، در جستجوی راه حل «« آبرومندانه ای »» برای برون جستن از ورطه ای است که به پای خود در آن افتاده است. در تونس از سال ۱۹۵۶ (اعلان استقلال از تحت الحمايگی فرانسه) تا به حال، حبيب بورقيبه، که خدمات او به تونس، در دوران مبارزه با استعمار فرانسه و انجام اصلاحاتی در سال های اوليه ی رياست جمهوری را نبايد فراموش نمود، برخلاف نص صريح قانون اساسی تونس، ۳۱ سال حکومت کرد. دوران زين العابدين بن علی که در سال ۱۹۸۷ با کودتا قدرت را در دست گرفت، تا سال۲۰۱۱ به درازا کشيد و با قيام مردم عاصی، از اريکه قدرت بزير کشيده شد.
بر وجوه مشترک اوضاع اجتماعی و سياسی اين کشورها که در بالا به آنها اشاره شد، بايد، شيوه ی تک حزبی نظام، محدوديت شديد حوزه ی عمل مطبوعات، ممنوعيت اجتماعات، ايجاد شبکه های گسترده ی پليس امنيتی بعنوان تکيه گاه مطمئن حاکميت و برای حفظ سلطه بر ملت ناراضی، افزايش سرسام آور فقر و بيکاری و گرايش نسل جوان مأيوس به افکار افراطی، آلودگی وسيع سيستم دولتی و اداری به فساد و ارتشاء، حبس و آزار مخالفين سياسی و نمونه های بی شمار ديگر را نيز افزود.

اخبار مربوط به قيام جامع ملت های تونس و مصر به منظور خلع ديکتاتورها و حذف ديکتاتوری، انتشار تفاسير متفاوت و مختلف وسايل ارتباط جمعی، محافل آگاه سياسی و مقامات دولتی (بويژه ايالات متحده آمريکا و اتحاديه ی اروپا)، برای ملت ايران که با صد افسوس، يکبار به دام افتاد و آفتِ تسلط حاکميت دينی بر مملکت را تجربه کرد و بهای سنگين آن را با مشقت بسيار می پردازد، انقلاب ويرانگر ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ و وجود آثار نکبت بار استعمار در ايران را تداعی می کند.

رژيم کودتا، در مدت ۲۵ سال بعد از سقوط حکومت ملی مصدق، نهايت سعی خود را بکار برد تا که نه از مصدق نامی برده شود و نه از جبهه ملی، که او بنيانگذارش بود؛ تا مبادا اين سازمان بتواند از امکان حتی کوچکترين صحنه ی فعاليت سياسی علنی، يعنی يکی از موهبت های دموکراسی، استفاده کند.
بعد از مصدق، ملت ايران که با يک ربع قرن ممنوعيت برای فعاليت احزاب ملی و مخالف دستگاه ديکتاتوری، وجود رسانه های ارتباط جمعی عمدتا مزدور، چاپلوس و وابسته به دربار، شکاف عميق ميان يک قشر مرفه تازه به دوران رسيده و ثروتمند از در آمد های هنگفت نفتی و توده ی عظيم محروم از اشتغال لازم و محتاج نان روز و خلاصه هزار عامل ديگر نگون بختی روبرو شده بود، بالاخره قيام کرد و به خيابان آمد.
برگذاری شب های شعر و سخنرانی ها، تظاهرات مسالمت آميز کارگران (بويژه کارگران شرکت نفت در آبادان)، ورود فوری جبهه ی ملی به ميدان مبارزه ی سياسی (نامه ی سرگشاده ی سه تن از سران جبهه ی ملی به برای اعلام خطر و خواست قاطع اجرای قانون اساسی؛ اجتماع در کاروانسراسنگی) و ساير سازمان ها و احزاب، چه آنهايی که دارای سابقه ی ملی بودند، چه حزب توده با کارنامه ا ی پراز وابستگی به خارجی و خيانت به ملت و آرمان های ملی، مبين اراده ی ملت برای انجام تغييرات بنيادی در جامعه بود.
شاه، به نامه ی سرگشاده ی سران جبهه ی ملی که نشانه اتحاد در صفوف جبهه ی ملی بود و با نهايت رعايت اصول و آداب مرسوم مشروطيت خطاب به "پيشگاه اعليحضرت" و هشدار صريح به وی نگاشته شده بود، متأسفانه توجهی نکرد و برعکس، جواب او گسيل نيروهای پليس و ارتش برای مقابله و کشتار مردم بی گناه و ضرب و شتم شخصيت های سياسی بود.
در اين ميان، عوامل افراطی، بالاخص نيروی افراط گرای مذهبی با سوء استفاده از جوّ خشونتی که رژيم ايجاد کرده بود وارد معرکه شد وبا تهييج مردم بی پناه و داغدار، آنچنان فضائی از آشوب ايجاد کرد که همه چيز و تقريبا همه کس را تحت الشعاع آيت الله قرار داد. چنين شد که از اتحاد و اتفاق بر سر رعايت اصول مشروطه چيزی نماند. آن دسته از وسايل ارتباط جمعی هم که تا ديروز فرمان بگير آريا مهر بود، بيعت کرد و به خدمت امام نشست. در آن فضای آشفته و ندانم کاری ها و فرصت طلبی ها ، جز معدودی، هيچ کس نبود که هشدارهای بختياررا که ياد آور مکتب مصدق و وظيفه ی طرد آثار نکبت بار استعمار بود، به گوش جان بشنود. و شد آنچه نبايد می شد.

ياد آوری انقلاب ۲۲ بهمن و تسلط سی ودو سال حاکميت جمهوری اسلامی بر مملکت، با وجود بار سنگين تأثر و تأسف برای ملت ايران، درسی است آموزنده. اين درس که ملت های تونس و مصر و ساير کشورهائی که در آنها حکام، عليرغم اقدامات اصلاحی ظاهری، دير يا زود با خيزش مردمی روبرو خواهند شد، هرگز از خطرات شکل گرفتن يک حکومت دين پناه ، هر چند که احتمال اين خطرات در حال حاضر بسيار ضعيف بنظر برسد، غافل نمانند. آزموده را آزمودن خطاست!

رژيم حاکم بر ايران، متوحش از قيام ملت های تونس و مصر و درک شباهت ها در ماهيت
آزادی خواهانه ی اين حرکات که در برگيرنده ی کليه ی اقشار و گرايش ها، بخصوص نسل جوان آنهاست، تقلا می کند تا مسائل جاری در اين دو کشور را وارونه جلوه دهد. ايرادات آقای سيد علی خامنه ای در خطبه ی نماز جمعه در تاريخ پانزدهم بهمن که : « حوادث امروز شمال آفريقا برای ملت ايران معنی خاصی دارد. اين همان چيزی است که هميشه به عنوان حدوث بيداری اسلامی به مناسبت پيروزی انقلاب اسلامی گفته می شود.» و يا : «حرکت مردم مسلمان مصر از نماز جمعه و مساجد شروع شد و شعارها، شعارهای الله واکبر است و مردم شعار های دينی می دهند و قوی ترين جريان مبارز در آنجا جريان اسلامی است.»، نمونه ی از اين کوشش ها است.
جواب آقای خامنه ای را هيچ کس بهتر و گويا تر از اخوان المسلمين ارائه نداده است.: « پاسخ اخوان المسلمين به آقای خامنه ای، رهبر(جمهوری) اسلامی ايران اين است : اخوان المسلمين اين انقلاب را انقلاب مردم مصر می داند نه انقلاب اسلامی و انقلاب مصر متعلق به همه مسلمانان، مسيحيان، از همه گروه ها و فرقه ها است.»

نهضت مقاومت ملی ايران با اعلام پشتيبانی کامل از قيام ملت های مظلوم تونس و مصرکه به منظور حصول آزادی ها و تأمين امنيت واقعی و رفاه صورت پذيرفته است و با ارزيابی محتاطانه و خوش بينانه از ماهيت کنونی اين خيزش ها، اميدوار است که خصلت های مشترک ميان اين دو با قيام ضد ديکتاتوری و آزادی خواهی ملت ايران که از دو سال پيش به اين طرف، قدم به مرحله ای والاتر نهاده است، به همدردی و همبستگی ملل، از سقوط ديکتاتوری های منطقه تا مرحله ی استقرار دموکراسی در اين کشورها بيانجامد.

ايران هرگز نخواهد مرد
نهضت مقاومت ملی ايران
٢٠ بهمن ماه ۱۳۸۹


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016