چهارشنبه 27 بهمن 1389   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

کردیه ها، پیشاهنگان "جنبش بابکی" ایران، بهروز آرمان

بهروز آرمان
آن گاه که دگرگونی اجتماعی آغاز می شود، بازگشت ناپذیر است. نمی توانید ناآگاه کنید، کسی را که خواندن آموخته است. نمی توانید خوار سازید، کسی را که سرافراز است. نمی توانید زیر فشار بگذارید، مردمی را که دیگر نمی ترسند. و این است فریادهای خاک خون خورده ی زنان شوربخت ما. رهبران راستین "جنبش بابکی" ایران، "کردیه ها" (زهرا بهرامی ها) هستند. واپسین فریادهای دلیرانه ی او پیش از مرگ، شنیدنی است

تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


info@b-arman.com

پیش گفتار

اين رشته نوشتارها، کنکاشی هستند "بسیار کوتاه" در چهار برشِ برجسته ی تاریخ اجتماعی-اقتصادی ایران. گزينش اين چهار دوران، کم وبیش تازگی دارد، چرا كه بيشتر نويسندگان، تاريخ ايران را به دو دوره ي پيش و پس از اسلام بخش كرده، و به ارزيابي سپرده اند. از دیدگاه نگارنده، شیوه ی لایه بندی چهارگانه می تواند به روشنيِ دگرگوني هاي زیربنایی و روبنایی در گذشته و اکنون، یاری رساند.

برآیندِ پایانیِ این کنکاش ها، از اهمیتی امروزی برخوردار است، چرا که برگرفته از این ازریابی ها، به نظر می رسد کشور ما در پایانِ چهارمین پاره ی تاریخ خود، و در آستانِ پنجمین برش جای گرفته باشد. نگریستنی اینکه، برش چهارم با "سوگ گستری ها" و تندروی های دینی، آغاز و پایان می یابد. صفوی ها آغازکننده ی آن، و ولایی ها (گویا) پایان دهنده ی آنند.

برای پایان دادن به این برش تاریخی، شرایط داخلی و خارجی کمابیش فراهم است. خیزش های توده ای در جهان، از اروپا و امریکای لاتین گرفته تا افریقا و آسیا، که همگی درون مایه ای دمکراتیک دارند، و همزمان با "طولانی ترین" بحران اقتصادی در جهان رخ می دهند، به نیروهای دمکرات ایران یاری می رسانند. این جنبش های دمکراتیک اگر چه پوسته های گوناگونی به خود می گیرند، ولی درون مایه ی اقتصادی نسبتا یگانه ای دارند: کوشش برای تقسیم دوباره ی درآمدها و دارایی ها به سود لایه های پایین اجتماعی در گستره ی داخلی، و به سود کشورهای رو به رشد در پهنه ی جهانی.

این جنبش ها دانسته یا نادانسته، و در درجه ی نخست، کنسرن های مالی و نظامی و نفتی را نشانه گرفته اند. این مراکز توانمند اقتصادی، نقش تعیین کننده در بروز بحران های اقتصادی-اجتماعی-سیاسی-فرهنگی در جهان، بازی می کنند. مبارزات دوشادوش دمکرات های جهان و کامیابی های بیشتر آنان، چشم اندازهای روشنی برای پیدایش "سامانه ی نوین جهانی" ترسیم می کنند.

در این چالش های بین المللی، کشورهای رو به رشد نه تنها برای دمکراتیزه کردن نهادهای اجتماعی-اقتصادی خود، بلکه همزمان، برای پایان دادن به مناسبت کهنه ی استعماری-نواستعماری و دستیابی به استقلال راستین نیز کوشش می کنند. این کشورها در مراحل گوناگون رهایی از بندهای تاریخی اند. پاره ای از کشورها چون چین و تا حدودی هند در مراحل پایانی آن، دسته ای از کشورها مانند ایران و ترکیه و مصر و افریقای جنوبی در مراحل میانی آن، و گروهی از کشورها چون افغانستان و عراق در برش آغازین آن قرار دارند.

در شکل گیری موزاییک تازه ی اقتصادی-سیاسی جهان، "خاوری" ها با در دست داشتن 75 در صد از انباشته های نفتی و نزدیک به 30 درصد از ذخیره های گازی جهان، و هم چنین قرار گرفتن بر دو گذرگاه استراتژیک، همانا تنگه ی هرمز و کانال سوئز، نقشی ویژه بازی می کنند. اگر خیزش "خاوری ها" ژرفا یابد، می توان امیدوار بود که پس از پانصد سال، "مارهای مخوف" براستی به خطر افتند. ("مارهای مخوف" لقب بازرگانان ونیزی بود در سده های میانه، که دست در دست اسقف های کاتولیک روم سیصد سال انحصار داد و ستد با خاور را در انحصار داشتند، و بعدها بخش بزرگی از بازارها را به تجار انگلیسی مجهز به "کشتی های توپدار" باختند).

در این کشاکش جهانی، اگر "خاور خرافی" از خواب چند صد ساله بیدار شود، و به جای "تنگ نگری" و "خشک اندیشی" و "تنش آفرینی"، خردمندانه و خودباورانه و دلیرانه عمل کتد، می توان انتظار داشت که بامدادش بیاغازد، و با تابش آفتاب بر این "گاهواره ی فرهنگی "، گیتی مان نیز فروزان تر گردد.

در میان "خاوری ها"، ایرانی ها آمادگی بیشتری برای ورود به "عصر خرد" از خود نشان می دهند. انگیزه ی آن را می بایست بویژه در زمامداری سی ساله ی "خرافه پرستانی" جست و جو کرد که هم چون "اخوان المسلمین" های مصر و سودان و ترکیه، ریشه در شبکه های ناپیدا و پیدای بازار سنتی و اقتصاد انگی-وارداتی دارند. این مراکز توانمند اقتصادی که وابسته به کنسرن نفتی-نظامی-مالی جهانی اند، علیرغم همه ی شعارهای "ضد امپریالیستی"، خصلتی به شدت ضد ملی دارند. حساب دین باوران ملی-دمکرات، از این "مارهای مخوف" داخلی جداست: اگر که "پا از گلیم خود درازتر نکنند"، و دست از "سواری" خیزش های مردمی (آن هم با یاری ناآشکار و آشکار سودجویان برون و درون مرز) بردارند.

در این دوران تاریخ ساز، آگاهی (و از آن میان، "خیزش اندیشه ای" و"نوگرایی خردگرایانه و دادخواهانه")، و نیز هشیاری و کارایی رهروان و راهبران، تضمینی خواهد بود برای پیروزی جنبش ملی-دمکرات ایران و ایجاد "دگرگونی های ریشه ای": نه تنها در کشورمان، بلکه به گمان بسیار در "خاور زمین". در این برش نکوست که کار "روشنگرانه" و "خرافه ستیزانه" را هزار هزار چندان کنیم، و آن را "بی گسست" پی گیریم.

ناآگاهی (و از آن میان، سنت گرایی و واپس گرایی) و ناهشیاری و ناکارایی اما، به گمان بسیار می تواند "سه پیامد" داشته باشد: پیامد احتمالی نخستین، سازش میان "بالایی ها" و "میانی ها" و بازخوانیِ "شکست اصلاحات" است. پیامد محتمل دوم، می تواند فرسایشی شدن جنبش و تداوم درازگاه بحران مانند دوران مشروطه و جنبش نفت، و درهم شکستن نهایی آن باشد. سومین و ناگوارترین گمانه زنی، تنش و یا جنگی است که بازندگان آن، مردم ما و منطقه و جهان اند، و برندگان آن، سودجویان و تندروان درون و برون مرز.

رخدادهای ماه های گذشته، علیرغم سرکوب ها و کشتارهای بی رحمانه تر و خونین تر، نشان داده اند که نیروهای ملی-دمکرات، "این توان را دارند" که بر "نظام ولایی" چیره شوند، و با هشیاری در برابر "ترفندهای گوناگون"، کشورمان را از تکرار شکست های تاریخی پیشین در امان دارند. شوربختانه در چند سده ی گذشته، کوشش های ایرانیان برای پایان دادن به "خواری های تاریخی" بی برآیند مانده است. در این شکست ها، زراندوزانی از تبار نوبختیان و برامکیان، سهم بسزایی داشته اند. صفویان تراژدی عباسیان شدند، و قاجاریان، کمدی آنان. "نظام ولایت فقیه" را اما، آن هم در آستان سده ی بیست و یک میلادی، بی گمان می توان یک ریشخند بسیار تلخ تاریخی خواند. وجه مشترک همه ی این دشمنان "بابکیان"، نگریستن به این خاک بوده است همچون "ملکی استیجاری".

این پیش گفتار را با سخنانی از پژوهشگر مکزیکی سزار چاوز، و نیز با آرزوی برپایی "آذرکده هایی خندان" (و نه گریان) در درون مان، و برافراشتن درفش "دولت سایه ی مردمی" (و نه بیرق سوگوار خرافی) پیشاپیش مان، به انجام می رسانیم. گاه آن است که این "دولت سایه" و "همبسته" و "بابکی"، از سایه بدر آید. به گفته ی احمد کسروی "باید نیرو بسیجید"، و در این برش تاریخی که نه هر چند دهه، بلکه "هر چند سده" یک بار پیش می آید، با بهره گیری از "همه" ی اشکال مبارزاتی مورد "پشتیبانی توده ها"، جنبش ملی و دمکراتیک کشورمان را در پهنه های فرهنگی و اجتماعی و سیاسی و "سازمانی" به پیش راند. باختر آسیا برای رهایی از بندهای "توحش و بربریت" استعماری-نواستعماری، به پیروزی های "پرچمدار" دلیرش چشم دوخته است:

"آن گاه که دگرگونی اجتماعی آغاز می شود، بازگشت ناپذیر است. نمی توانید ناآگاه کنید، کسی را که خواندن آموخته است. نمی توانید خوار سازید، کسی را که سرافراز است. نمی توانید زیر فشار بگذارید، مردمی را که دیگر نمی ترسند."

و این است فریادهای خاک خون خورده ی زنان شوربخت ما. رهبران راستین "جنبش بابکی" ایران، "کردیه ها" (زهرا بهرامی ها) هستند:

"شما نمی دانید که بر سر ما چه آمد آن روز. صدای من قطع نخواهد شد تا این رژیم منحوس و ضد ایرانی شرش را بکند از سر ما. ما در خون شنا می کنیم. ما دیگر نمی نشینیم. ما می رویم اول صف. به ما نگویید بنشینید، ما نمی نشینیم. به ما نگویید سکوت کنید، سکوت نمی کنیم. دیدار بعدی در خیابان های تهران با مشت های گره کرده و با خشم فراوان ایرانی، با خشم رستم بزرگ و بابک خرم دین."

(برای شنیدن واپسین فریادهای او پیش از مرگ، به لینک پایان نوشتار نگاه کنید)

صفویان، تراژدی عباسیان (بخش یکم)

از کتاب "ایران در آستان پنجمین برش تاریخی"

"این عصر دوره ی خاصی از تاریخ اسلام را پدید آورده است. دین اسلام به لحاظ سیاسی و مذهبی و با فروپاشی دستگاه خلافت به دست مغولان، و زوال بالنسبه کامل همه ی مراکز قدرت شرق اسلامی، دچار بحران عظیمی شد، حتی موجودیت کامل آن به خطر افتاد ... نمی توان گفت از فرصت موجود بهره برداری کامل به عمل آمد. در اسلام حتی در این مرحله هم نوزایی واقعی و یا اصلاحاتی صورت نگرفت."

تاریخ ایران دوره ی صفویان، دانشگاه کمبریج

آن "دوره ی خاصی" را که خاور شناس آلمانی ه. ر. رویمر گوشزد می کند، تنها دگرگونی های دینی در ایران و باختر آسیا را در برنمی گیرد، بلکه دگردیسی های ژرف در دیگر نهادهای روبنایی، و بیش از آن، نهادهای زیربنایی را شامل می شود.

برجسته ترین ویژگی های پایان سده ی چهارده و آغاز سده ی پانزده میلادی، که زمینه ی این دگرگونی ها را فراهم ساختند، می توان بدین گونه برشمرد: رشد زمین های کشاورزی به زیان چراگاه ها، گسترش یا پیدایش مراکز شهری علیرغم همه ی فراز و نشیب ها و بغرنجی ها، لایه بندی هر چه بیشتر توده های شهری همزمان با رشد بخش های بازرگانی و مالی و پیشه وری، پیدایش و رشد پر نوسان روابط پیش-سرمایه داری و سرمایه داری، و نیز بازسازی دیوان سالاری "اسلامی" و انطباق آن بر شرایط نوین. عثمانیان، خلافت عباسی را زیر پرچم مذهب سنی زنده ساختند و "خلیفه الخلفا گری" را مرسوم نمودند، قزلباشان صفوی درفش خلافت شیعه را برافراشتند، و "صدرگرایی" و "ملاباشی گرایی" را با "سلطنت گرایی" درهم آمیختند.

بازخوانی روبناهای کهنه در باختر آسیا که بیشتر به نیازهای جامعه فئودالی و حتی پیش-فئودالی پاسخ می داد، در زمانی صورت می گرفت که اروپا می رفت تا به زمامداری کلیسای کاتولیک پایان دهد، علوم انسانی را دگرگون سازد، و با ورود به "عصر خرد"، رنسانس علمی-فرهنگی باختر را بیاغازد.

خلافت های نوین در ایران و آناتولی، بیش از آن که ابزاری شوند در دست زمینداران و بازرگانان و پیشه وران و دیوانیان برای ورود به برشی نوین، وسیله ای گشتند در دست سلطان ها و والی های ایلخان-خوی برای دستیابی به مشروعیت در پهنه ی پهناور زمامداری. در ساماندهی به این خلافت ها، دیوانیانی که جان و مالشان در معرض خطر همیشگی قرار داشت، نقش بسزایی بازی کردند. تنها در سال های نخست سلطنت صفوی، چند وکیل و دیوان سالار بالاجایگاه به دست قزلباشان کشته شدند. این دیوانیان بیشتر از ایرانیان زمینداری برگزیده می شدند که تبار در تبار آزمون داشته، و حتی برای چند دودمان به خدمت درآمده بودند. مستوفیان ایرانی کمتر به رهبری دستگاه نظامی راه می یافتند.

پادشاهی صفوی، هم چون حکومت عثمانی، نمادی بود از "همبستگی" یا سازش مرحله ای میان دو گروه پرتوان و تاثیرگذار در باختر آسیا، همانا کوچندگان و آرمندگان. این "همبستگی" از همان آغاز، پرتنش و دشوار می نمود. پاره ای از خاورشناسان، از آن میان مینورسکی، به "بخشی" از واقعیت نگریسته اند، آن گاه که دشواری این همبستگی را، با آمیختن "روغن و آب" سنجش نموده اند، و نه با آمیختن "شیر و شکر". شاردن نیز به همین دشواری، حتی چند دهه پس از بنیان گذاری و شکل گیری دیوان سالاری صفوی نگریسته است، وقتی پیرامون کوچندگان فلات ایران می نویسد، آنان "جدا می زیستند و با همسایگان آمیزش نمی کردند"

ابن دو گروه اجتماعی، دو شیوه ی گونه گون زمامداری را نمایندگی می کردند. آرمندگان بیشتر خواستار یک دیوان سالاری (بوروکراتیسم دولتی) متمرکز و سازمان یافته و نیمه سکولار اشرافی-ساتراپی بودند که در آن، شاه به مثابه ی نماینده ی آنان مالک بخش چشمگیری از منابع مالی و تنظیم کننده ی برجسته ترین شالوده های اقتصادی-اجتماعی باشد. در این سامانه، دستگاه دینی به مثابه ی بخشی از بوروکراتیسم دولتی، تابع زمامداری اشرافی-ساترابی بود.

این شیوه ی زمامداری اگرچه به بهره کشی از تولیدکنندگان اجتماعی و ایجاد انحصارهای بازرگانی و مالی و تولیدی می انجامید، ولی رشد نیروهای مولده را شتاب می بخشید و زمینه را برای ورود به "عصر نوین" فراهم می کرد. نمایی "کمرنگ" از این دیوان سالاری، در برش زمامداری شاه عباس آشکار شد.

کوچندگان، گونه ای از "دیوان سالاری" نیمه متمرکز و سازمان گریز و کمابیش تئوکراتیک (دین سالار) اشرافی-عشیره ای را جست و جو می کردند که در آن سلطان یا شاه یا خلیفه و جانشین پیامبر و امام، به مثابه ی "نماینده ی مشروع" آنان، تنها بر بخشی کوچکی از منابع مالی و شالوده های اقتصادی-اجتماعی نظارت داشته باشد.

با در پیش گرفتن این "دیوان-ایل سالاری"، سیستم ملوک الطوایفی کمابیش پابرجای می ماند و شمار یکان های اقتصادی خودگردان غیردینی و دینی افزوده می شد. در این سامانه، زمامدارانی که ناتوان در اداره ی امور کشور بودند، برای جلوگیری از شورش های مردمی به تندروی های آیینی روی می آوردند. میان بهره گیری از قدرت شمیشیر و استفاده از نفوذ آیین، رابطه ای تنگاتنگ و دو سویه بود. کند شدن شمشیر کوچ نشینان، اغلب تند شدن افیون "صدرها" و "ملاباشی ها" را در پی داشت.

این شیوه زمامداری، به بهره کشی بی رحمانه از تولیدکنندگان اجتماعی می انجامید، ثبات اجتماعی-اقتصادی را به خطر می انداخت، دگرگونی های علمی-فرهنگی را به بند می کشید، توان دولت مرکزی را می کاست، کشور را در برابر نیروهای خارجی آسیب پذیر می کرد، و در بخش کشاورزی، و خاصه در بخش های پیشه وری و کارگاهی-کارخانه ای و بازرگانی و مالی، از شتاب رشد می کاست. نمایی از این زمامداری، تنها بیست سال پس از بنیان گذاری دودمان صفوی، و در سال های نخستین حکومت تهماسب پدیدار شد که در آن عملا "ده سال قزلباشان حاکم بودند". در این برش، دیوان سالاریِ نیمه تثبیت شده ی صفوی، آسیب های فراوان دید.

شیوه ی گشودن سرزمین ها

در آستان سده ی پانزده میلادی و همزمان با افزایش شمار یکجانشینان، هنوز کوچندگان پرشماری در فلات ایران زندگی می کردند که از توان نظامی-اقتصادی بالایی برخوردار بودند. دو سوم تا نیمی از جمعیت ایران را در آن گاه کوچندگان تشکیل می دادند. افزون بر آن، مهاجرت کوچ نشینان تازه به ایران از مرزهای باختری، به کوچندگان فلات ایران توان باز هم بیشتری بخشید. این کوچندگان که هسته ی مرکزی قزلباشان را تشکیل می دادند، از شام و میان رودان و خاور آناتولی رهسپار ایران بودند. بخشی از این کوچندگان که در حقیقت ریشه در مهاجران پیشین آسیای میانه داشتند، در دوره ی سلجوقی و مغول با ترفند دیوان سالاران ایرانی، برای "مبارزه با کافران"به آناتولی رانده شده بودند.

پس از بنیان گذاری خلافت صفوی، سهم کوچندگان از مناطق گشوده شده ی ایران، متفاوت بود. ترکمن های استاجلو که از شام و آناتولی می آمدند، آذربایجان و بخشی از عراق عجم و کرمان را تصاحب کردند و بر پایتخت چیرگی یافتند. دیگر قزلباشان، این مناطق را به عنوان غنیمت دائمی مالک شدند: قزلباشان روملو از سیواس آناتولی، صاحب شیروان، قزلباشان شاملو از شام، دارنده ی خراسان، قزلباشان تکلو از جنوب آناتولی، مالک همدان و بخشی از عراق عجم، قزلباشان ذوالقدر از البستان جیحان و فرات، صاحب فارس، قزلباشان افشار دارنده ی کهگیلویه و خوزستان، و قزلباشان ماسالو تیول دار بغداد و ایل های کوچک آق قویونلو. تیره های شاملو و استاجلو و روملو که از پشتیبانان جدی تر صفویان بودند، همگی از سوریه و آناتولی به ایران کوچیده بودند. این شیوه ی پخش سرزمین های گشوده شده، با شیوه ی امویان همسانی هایی داشت.

در میان قزلباش صفوی، افزون بر کوچندگان مهاجر، ایرانیانی نیز وجود داشتند که به سمت های بالایی دست یافتند، ولی شمار آنان کم بود. پیش از توان گیری قزلباشان، کوچندگان آق قویونلو بر بخش هایی از ایران فرمان می راندند. الوند شاهزاده ی آق قویونلو، مالک آذربایجان و اران و مغان و دیاربکر، و مراد شاهزاده ی دیگر، تیول دار عراق عجم و کرمان و فارس بود.

کوچیدن قزلباش های آناتولی و شام و میان رودان به ایران، بیشتر بدان جهت بود که اشرافیت نظامی-ترکی عثمانی در باختر ایران شکل گرفته بود و جایگاه مناسبی برای آنان در دسترس نبود. انگیزه دیگر آن، باز می گشت به دشوار شدن راه زمینی بازرگانی اروپا به آسیا پس از چیرگی عثمانیان بر آناتولی و بخشی از جنوب خاوری اروپا. با این پیروزی، امپراطوری سیصد ساله ی ونیزی ها و انحصار بازرگانی آنان با خاور، به خطر افتاد. برآیند این دگرگونی، نزدیکی بازرگانان مدیترانه ی باختری به همسایگان خاوری عثمانی بود. ائتلاف میان اروپاییان و ترکمن های خاور آناتولی بر علیه عثمانی، پیش از شاه اسماعیل و در دوره ی اوزن حسن شکل گرفته بود. سنای ونیز در آن دوره، اتحاد با قزلباشان را به تصویب رساند. با ازدواج دختر اوزون حسن با جنید پدر بزرگ شاه اسماعیل، "طریقت اردبیل" نظامی شد، و قزلباشان توانستند گام به گام دولت نسبتا توانمندی در مرزهای خاوری عثمانی ایجاد کنند. رقابت های سخت بازرگانی بر سر بازارهای باختر آسیا، از همان آغاز با تندروی های دینی، و سنی و شیعه و "کافر" کشی همراه بود. در این میان، لشکرکشی های میان دو همسایه ی صفوی و عثمانی نزدیک به صد سال به درازا انجامید، اما "جنگ بازرگانی" میان دو خلافت دیوان-ایل سالار که عملا به سود بازرگانان تازه نفس اروپایی بود، دویست ساله شد.

"نیروی سوم"، پاسدار خلافت

توان بالای اقتصادی-اجتماعی کوچندگان که در درازای چند سده به دست آمده بود، برآیند عوامل گوناگونی بود مانند: آسیب های پیاپی به سیستم آبیاری و تولید کشاورزی، کاهش کلی جمعیت در ایران، گریز کشاورزان از روستاها به شهرها و خارج از کشور و حتی به کوهستان ها، گسترش چراگاه ها به زیان زمین های کشاورزی، کاهش زمین های دولتی، افزایش اقطاع ها و سیورغال ها، رشد موقوفه های دینی و غیردینی، وجود ناامنی در شهرها و روستاها، چپاول پیاپی تولید کنندگان اقتصادی، کاهش شمار زمینداران ایرانی، و افزایش تعداد زمینداران ناآزموده ی مهاجر.

در دوران صفوی از آن جا که نمایندگان کوچندگان در دستگاه سلطنتی و نظامی و محلی وزنه ی سنگینی به حساب می آمدند، می توانستند نمایندگان آرمندگان را زیر فشار زیادی قرار دهند. در آغاز دوران صفوی، از مجموع هشتاد و نه والی مناطق گوناگون ایران، هفتاد و چهار والی از قزلباشان مهاجر بودند. کوچندگان یا کوچنده-آرمندگان (کوچندگانی که از کوچ نشینی بریده و یکجانشین شده بودند) برای کاهش نفوذ رقیبان دیوان سالار، نه تنها از قزلباشان، بلکه از غلام ها، و گاها مهاجران نیز هر چه بیشتر بهره می گرفتند.

صفویان برای تثبیت خلافت خویش، بیشتر در همان گداری گام نهادند که عباسیان پیش از آنان برگزیده بودند. اگر خلیفه های عباسی، عرب ها و ایرانی ها را کنار گذاشته و به غلام های ترک روی آوردند، سلطان های صفوی، بنیان گذاران اصلی خلافت، همانا قزلباش ها و ایرانی ها را از پاره ای از گلوگاه های نظامی و اقتصادی و سیاسی برکنار کرده، و بردگان گرجی و کرکیس، و یا مهاجران ارمنی و شامی و بحرینی را، به عنوان "نیروی سوم" جانشین شان ساختند. این پروسه از دوره ی شاه تهماسب با آوردن سی هزار غلام گرجی به ایران آغاز شد، و با زمامداری شاه عباس و رشد خالصجات که به زیان تیول داران قزلباش بود، شتاب بیشتری یافت.

پس از سرکوب یا آرام سازی قزلباشان، که در جریان آن به گفته ی شاردن "طبقه ای موقتا نابود شد"، شمار زیادی از ولایت ها به دست غلامان گرجی افتاد، یک پنجم مناصب عالی و تشکیلاتی به آنان داده شد، داروغگی اصفهان همواره به آنان واگذار گردید، و گارد محافظ شاهان صفوی نیز از میان گرجیان برگزیده شد. (گارد محافظ قاجارها نیز که شاهانش با افتخار "شمشیر صفوی" به کمر می بستند و بر خلاف نادرشاه، "ملاباشی" ها را برای دستیابی به مشروعیت خود توان دادند، نه از سربازاران ایرانی، بلکه از چهار هزار سرباز گرجی تشکیل می شد)

به کارگیری مهاجران و غلامان، تنها بخش های سپاهی و اداری را دربرنمی گرفت، بلکه نهادهای اقتصادی و دینی را نیز شامل می شد. داد و ستد ابریشم، پردرآمدترین بخش بازرگانی برون مرزی، به مهاجران ارمنی، و در کنار آنان، به بازرگانان پرتغالی و هلندی و بویژه انگلیسی واگذار گردید. بهره گیری از "نیروی سوم"، دستگاه دینی را نیز دربرگرفت. آوردن شیعیان از بخش های شیعه نشین شام از دوران شاه اسماعیل آغاز شد، و در دوره ی تهماسب و پس از او، با نوساناتی ادامه یافت. پیامد استفاده از "نیروی سوم" بدین گونه بود: گرجی ها که در دستگاه نظامی-اداری جاسازی شده و بیشتر با رقیبان توانمند قزلباش کشاکش داشتند، در جامعه ی ایران حل شدند، ارمنی ها که در بخش بازرگانی با تاجران توانمندی چون شاهان و اروپاییان در نبرد بودند، ناتوان ماندند، ولی شیعیان وارداتی شام و بحرین، همانند همتاهای موقوفه دار ایرانی خود، نه تنها از توان اقتصادی-سیاسی، بلکه از نفوذ فرهنگی-اجتماعی بالایی برخوردار شدند.

بیهوده نبود که نادر، شب پیش از پذیرش تاج شاهی، ناچار شد "ملاباشی" بزرگ را که هنوز از صفویان پشتیبانی می کرد، "به دار فانی" رهسپار کند. "ملاباشی" های هم تبار او اما، تنها یک سال پس از تصویب "رقبات نادری" که برای مصادره ی موقوفه ها تهیه شده بود، با ترفند او را از سر راه برداشتند، و پس از مرگش مدت کوتاهی بر تخت او نشستند.

"شیوه"ی زمامداری از راه "نیروی سوم"، در هندوستان نیز کمابیش از سوی مغولان گورکانی پیاده می شد، تنها با رنگی غیرمذهبی. در دربار هند، ایرانیان یا "امیران خراسانی" بودند که از سوی مغولان مورد استفاده قرار می گرفتند. همین امیران بودند که هنگام یورش نادر به هند، خطری بالقوه برای دربار مغولان به حساب می آمدند. بخشی از همین شگردها را انگلستان در دوره ی استعمار کلاسیک، نه تنها در هندوستان، بلکه در کشورهای نفت خیز خاورمیانه، و از آن میان در جنوب ایران به کار گرفت.

این بخش از پژوهش را با رویکردهای نادری که امروز نیز از اهمیت برخوردارند، به پایان می رسانیم:

"نادرشاه نمایندگان روحانیت شیعه را پیش خود احضار کرده و از آنها می پرسد که درآمدهای سرشار موقوفات چگونه به مصرف می رسد. آنها اظهار می دارند که این درآمدها به مصرف مواجب روحانیون، نگهداری مدارس و مساجد متعدد می رسد. مساجدی که هر لحظه در آنها صدای دعا برای پیروزی دولت در جنگ و ترقی آن بلند است. نادر پاسخ می دهد که به احتمال قوی دعای آنها مستجاب نمی شود، زیرا پنجاه سال است که مملکت رو به زوال می رود." نادر همزمان با مصادره ی بخش بزرگی از موقوفات اعلام کرد: "اگر مردم به خدمتگزاران دین احتیاج دارند، باید آنها را به حساب خود نگاهداری کنند." (و امروز افزون بر موقوفه ها، درآمدهای هنگفت نفتی و گازی مردم اند که "به مصرف مواجب روحانیون"، و همتاهای بازاری-سپاهی آنان می رسند)

برای جلوگیری از تکرار ترفندهایی که به شکست اصلاحات نادری انجامید، می بایست از "تقیه" گویی و "که بر که" گرایی پرهیز کرد، و کار "روشنگرانه" و "خرافه ستیزانه" را هزار هزار چندان نمود.

دکتر بهروز آرمان
www.b-arman.com

ياداشت ها:
واپسین فریادهای کردیه (زهرا بهرامی) پیش از مرگ را بشنوید
http://www.farakhan-iran.com/html/bahrami.html

کتاب خيزش هشتاد و هشت به صورت پی در اف
http://www.b-arman.com/html/book_khizesh.html



ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016