مروری بر تفاوتهای جنبش اعتراضی ايران و مصر، پدرام فرزاد
ارتش مصر در حالی که بسيار راحت و آسان میتوانست با اعلام يک حکومت نظامی و براندازی نظام حاکم بر کشور، ژنرالهای خود را بر منصب قدرت بنشاند و فقط نوع ديکتاتوری و شخص ديکتاتور را عوض کند، ترجيح داد سدی باشد بين مدافعان مبارک و مخالفان مبارک
درمورد شباهت جنبشهای اعتراضی مردم ايران و مصر بسيار سخن بر زبان رانده شد و مطلبها قلمی گرديد؛ غالباً احساساتی و رشکبرانگيز.
جملات طلايی اين مطالب و آن سخنان نيز به اين نکته برمیگردد که «چرا قيام مردم مصر (که در مقايسه با جنبش ايرانيان از عمری بسيار کمتر برخوردار بود) در ۱۸ روز به پيروزی رسيد، اما حرکت اعتراضی پارسيان متوقف ماند؟».
بد نيست به تفاوتهای جوامع، حکومتها و مردم و مسائل آنها در اين چند خط پرداخته شود؛ حداقل برای گذران اندک زمانی از اوقات بيکاریمان!
***
همه میدانيم که مصر، «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» ندارد، چون اصلا «انقلاب اسلامی»ای وجود نداشت که بخواهد «سپاه پاسداران»ی برای حفاظت از آن تشکيل شود.
«بسيج ۲۰ ميليونی» نيز که شاهبيت غزلهای آيتالله خمينی بود، در مصر اصلا محلی از اعراب نداشت که نداشت. در نتيجه لباسشخصیهای ملقب به «حاجی» و «سيد» نيز خود به خود از صحنه اين نمايش دموکراسیطلبی حذف میگردند. هرچند شبحی از لباسشخصیهای مصری سوار بر «شتر» بر مردم مصر تاختند اما فراموش کردند که همکيشانشان در ايران سوار بر «موتور» بر مردم میتازند نه «شتر». آنها باتوم و شوکر برقی و اسپری فلفل و انواع و اقسام چاقوهای زنجانی و چينی داشتند اما اين بدبختهای مصری صرفا سوار بر شتر دوکوهان گشته و بين مردم، مضحکه خاص و عام شدند و بين همان دو کوهان، از خجالت آب شدند و رفتند که رفتند.
ارتش مصر برای اولين بار در ميان تمامی اعراب آبروداری کرد و معنای کامل يک «ارتش بیطرف و حافظ حدود و ثغور ارضی کشور» را به عالم و آدم نشان داد. اين ارتش، در اين قيل و قال، بیطرفی پيشه کرد و صلاح مردم را به صباح مبارک ترجيح داد و حتی در مواردی به کمک مردم نيز شتافت که حداقل برای بسياری از ايرانيان جای تعجب و رشک داشت.
ارتش مصر در حالی که بسيار راحت و آسان میتوانست با اعلام يک حکومت نظامی و براندازی نظام حاکم بر کشور، ژنرالهای خود را بر منصب قدرت بنشاند و فقط نوع ديکتاتوری و شخص ديکتاتور را عوض کند، ترجيح داد سدی باشد بين مدافعان مبارک و مخالفان مبارک. مرحبا بر اين ارتش و فرماندهانش.
مصريان فارغ از داشتن سپاه و بسيج و سردار نقدی و طائب و شجونی و ... ۱۸ شبانهروز کامل در ميدان التحرير نشستند و خوابيدند و سرما را تحمل کردند تا بالاخره مبارک مجبور به ترک قدرت گشت و ميدان را به مردم واگذار کرد، هرچند شورايی متشکل از ارتشيان و عمرسليمان در حال حاضر جهت اداره امور مصر در راس امور هستند اما در اصل، اين مردم بودند که بر حکومت پيروز شدند و اين پيروزی، انصافا مبارکشان باد.
ارتش مصر نيرويی است که روابط بسيار نزديکی با امريکايیها داشته و استقلال خود از دولت را باوجود دارا بودن تمامی امکانات لازم، اعلام داشت.
بد نيست اين ارتش را مقايسه کنيد با نيروهای نظامی جمهوری اسلامی؛ ارتش (قوای چهارگانهاش)، سپاه پاسداران، نيروی انتظامی (که فعلا پادو و توسریخور سپاه و بسيج گشته)، بسيج و لباسشخصیهايی که هنوز هم صاحب و متولی ندارند.
سپاه پاسداران ايران، بسيج (به فرماندهی ددمنشی همچون سردار نقدی) و لباس شخصیهايی که انواع و اقسام نيروهای اطلاعاتی، امنيتی، نظامی و حتی انتظامی و نيز اخراجیهای تمامی نيروهای ذکر شده در بين آنها وجود دارند) در داخل ايران، نيروهايی هستند که همواره به عنوان اهرم فشار و بازوی سرکوب نظام عليه مردم عمل کردهاند.
بلاهت است مقايسه اين نيروها با لباس شخصی های طرفدار مبارک که در ميدان التحرير با شتر و قاطر پس از حمله به به مردم، به دليل تعداد کمشان به سرعت قلع و قمع شدند.
نيروهای سپاه و بسيج (همچنين لباسشخصیها که هنوز هم نتوانستهايم پدر و مادر آنها را بيابيم)، نيروهايی به مراتب سازمانيافتهتر و مجهزتر هستند که در برخورد با مخالفان، اندک ترديدی به خود راه نمیدهند. نهايت قدرتنمايی اين نيروها ۲۲ بهمن ماه سال گذشته در ايران بود که از سه روز قبل با بستن پلاکارد بر روی درختان خيابانهای منتهی به ميدان آزادی، عملا جو رعب و وحشت را حاکم کرده و باعث جلوگيری از حضور مردم معترض در خيابانها شدند. ايرادی هم به مردم نمیتوان گرفت، زيرا حضور آنها در آن جو بسيار سنگين صرفا مشت بر سندان کوفتن بود و سر بر ديوار کوبيدن.
«منافقان»، «معتادان»، «اراذل و اوباش خيابانی» و ... القابی است که حکومتيان بر اين معترضان نهادهاند و آنها را خارج از دين و مهدورالدم دانستهاند. آن هم به حکم کسی که اگر يک ساعت به او وقت سخنرانی بدهيد، از ترس از دست دادن مقامش، بيش از ۴۵ دقيقهاش فقط کلمه «دشمن» لقلقه زبان و کلامش است و بس. همين شخص با حضور در نماز جمعه و پيشکش تن عليل و جسم بيمار خود به پيشگاه امام زمان، اشک را بر ديدگان ذوبشدگان در ولايت ابتدا جمع و سپس روانه کرد و با تهييج آنان، کاری کرد که در پايان نماز جمعه معروف هفته بعد (که به امامت هاشمی رفسنجانی برگزار شد) همان لباسشخصیهای گداخته و پرداخته شده در کورهها و تنورهای ذوبشدگی در ولايت، با هرچه در آستين پنهان کرده بودند، به دست آورده بودند و از همکارانشان گرفته بودند، به کسانی که جهت حمايت از جنبش اعتراضیشان و مطالبه رای دزديده شده خود آمده بودند، به صورتی وحشيانه حمله کردند و تا توانستند حيدر، حيدر گفتند، زدند، بردند و برنگرداندند.
اما در آن سو، مبارک را داشتيم که در زمان جنگ با اسرائيل، حداقل قهرمان ملی بود و فرمانده نيروی هوايی کشورش و جربزه خود را بدين ترتيب ثابت کرده بود. بدبخت مبارک!
وسوسه پول و مزدوری نظام اسلامی
بد نيست بدانيم بسيجيان و لباسشخصیها، حاصل زحمات و پول توجيبی (!!) خود را از چه دستگاههايی میگيرند و به ريش ملت میخندند: موسسه «آينده روشن» يک و نيم ميليارد تومان، «بنياد مولانا» ۳۵۰ ميليون تومان، موسسه «امام خمينی» (آيت الله مصباح) ۱۰ ميليارد تومان، «دانشگاه عدالت» ۵ ميليارد تومان، موسسه «ولامنتظر» يک ميليارد تومان، موسسه «قمر بنی هاشم» ۵۰۰ ميليون تومان، موسسه «ابوالفضل العباس» ۵۰۰ ميليون تومان، موسسه «مصباح الهدی» يک ميليارد تومان، موسسه «سفينه النجاه» يک ميليارد تومان، بنياد «مهدی موعود» يک ميليارد و هفتصد ميليون تومان، «کمک به حسينيهها» ۳۰ ميليارد تومان و ...
به نظر شما، اين پولهای اندک (!!) در کنار پولهای سرسامآوری که سرداران ميلياردر و سادهزيست اين دولت و آن بيت خرج میکنند، نبايد لباسشخصیها و بسيجیها و کسانی که به خاطر ضرب و جرح و شتم مردم، حق ماموريت میگيرند را تهييج کند و به اين دونصفتان، انگيزه تزريق نمايد؟
پدرام فرزاد