سه شنبه 28 تیر 1390   صفحه اول | درباره ما | گویا


گفت‌وگو نباشد، یا خشونت جای آن می‌آید یا فریبکاری، مصطفی ملکیان

مصطفی ملکیان
ما فقط با گفت‌وگو می‌توانیم از خشونت و فریبکاری رهایی پیدا کنیم. در جامعه هر مساله‌ای از سه راه رفع می‌شود، یکی گفت‌وگوست، یکی خشونت و دیگر فریبکاری. اگر در جامعه گفت‌وگو تعطیل شود دو رقیبی که جای آن را می‌گیرند، خشونت و فریبکاری هستند ... [ادامه مطلب]


بخوانید!
پرخواننده ترین ها

محمد خاتمی: فضا باز شود، احزاب آزادانه فعاليت کنند، حبس ها و حصرها منتفی شود تا همگان در انتخابات شرکت کنند، سايت خاتمی

اعضای انجمن فرهنگ و سياست دانشجويان دانشگاه شيراز با سيد محمد خاتمی ديدار و گفت و گو داشتند و به بيان نقطه نظرهای اعضاء و گزارشی از فعاليت های اين گروه پرداختند. سيد محمد خاتمی در اين ديدار که در آستانه ميلاد حضرت بقيه الله الاعظم (عج) صورت گرفت با اشاره به جايگاه رفيع مهدويت و انتظار در تاريخ بشری، سخنانی ايراد کرد که متن کامل آن در پی می آيد:



تبليغات خبرنامه گويا

advertisement@gooya.com 


به مناسبت پانزدهم شعبان، روز خجسته ميلاد حضرت بقيه الله الاعظم (عج) ضمن عرض تبريک اين عيد سعيد بجا است که جايگاه مهدويت و انتظار در تاريخ بشری مورد توجه قرار گيرد. متأسفانه از همه ارزشها و مفاهيم دين در طول تاريخ سوء استفاده هايی هم شده است. يکی از علل رويگردانی بخشهايی از جامعه و بخصوص بخشهای متفکر و جوان تر جامعه از دين يا ايجاد ترديد نسبت به آن همين تحريف ها و وارونه جلوه دادن اين مفاهيم است. بخصوص اگر توأم با عوام زدگی و خرافه گرايی باشد، از جمله در مورد موضوع مهم و بنيادين مهدويت.
در نظام ما که نظامی اسلامی است، آنچه رخ می دهد مردم و جهان آن را به حساب اسلام خواهند نوشت. در عرصه عمل سياسی و اجتماعی نيز سياست ها و روشهای غلط ترديدهايی را نسبت به اصل انقلاب و اسلام ايجاد خواهد کرد. برای دفاع از اسلام و انقلاب بايد به اين مفاهيم و ارزشها درست نگاه کنيم.
علاقمندم در آغاز صحبت از فضای کنونی به چشم انداز گسترده تری بروم که آغاز و انجام تاريخ بشر را در بر گرفته و جايگاه خودمان را به عنوان يک ايرانی و مسلمان و شيعه مشخص کنم و بعد ببينيم که ما در کجا هستيم و چه بايد بکنيم؟
بشر تاريخ دارد و اين قابل ترديد نيست. انسان موجودی تاريخی است، گذشته و حال و آينده دارد و اين ها همه به هم پيوسته اند و انسان در متن يک جريان تولد می يابد، رشد می کند و از اين دنيا می رود. تاريخ چيست و به کدام سو می رود؟ آيا خارج از انسان و جهان طبيعت يک مشيت و اراده ای حاکم است که تاريخ را پيش می برد يا اينکه تاريخ هدفمند نيست و مجموعه است از حوادثی که تصادفا حادث می شوند و گاهی پيوسته و گاهی گسسته اند و ارتباطی ميان مقاطع تاريخی نيست؟ و اگر مشيت و اراده ای تاريخ را به جلو می راند در درون تاريخ جای گرفته يا بيرون آن؟ در اين ميان مسأله انتظار و مهدويت چه نقشی دارد؟
در دوران جديد و مراحل اخير تفکر بشری که از سه چهار قرن پيش در دنيا و غرب پيدا شد علاوه بر جامعه شناسی و روان شناسی و علوم جديدی که ظهور کرد، امری به نام فلسفه تاريخ هم مطرح شد. البته در کشور ما و بسياری کشورها به دليل غلبه تبليغات مارکسيستی کسانی با ديدگاه سوسياليستی به اين مسأله دامن زدند و اصالت تاريخ و هيستری سيزم را به گونه ای خاص مطرح نمودند، اگرچه پيش از آن هم هگل و ديگران اين مسائل را مطرح نمودند. اگر تاريخ فلسفه ای دارد و جريانی است غير از جريان شخص من و فرد من، من در اين مجموعه تاريخ چه جايگاهی دارم و چه می توانم بکنم؟ من به عنوان يک فرد مسلمان و به عنوان يک شيعه به تاريخ چه نگاهی دارم؟
نگرانی من از اين است که بنيادهای دينی در جامعه ما به شدت لرزان شود. منهای جناح بندی های سياسی و برد و باختهای مقطعی نسبت به اصل تفکر دينی و دين در جامعه ما ترديدهايی ايجاد شده و با کمال تأسف برخی رفتارها و سياست ها باعث تشديد اين مسأله می شود. بايد به اين مسائل پرداخت و نبايد مسائل سياسی باعث غفلت از اين خطر بزرگ و گسترش آن شود.
در قرآن آيه ای است که شما زياد آن را شنيده ايد: وَ نُريدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِی اْلأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ
خداوند می فرمايد من اراده کردم منت بگذارم بر کسانی که در تاريخ مورد ستم و رنج و حقارت واقع شده اند و آنان را امامان و ميراث بران زمين قرار دهم.
تعبير "امام قرار دادن" افرادی که مورد ستم قرار گرفته اند بسيار مهم است. در حالی که امام مورد نظر که مدار و محور و الگو و معلم جامعه است حضرت بقيه الله الاعظم (عج) است، ولی تعبير در اين آيه اين است که خود مردم امام می شوند و از مأموميت و تابعيت خارج شده و آزاد می شوند که البته اين امر منافاتی با محوريت امام معصوم ندارد.
اين آيه در ادامه بحثی در مورد فرعون آمده است. ولی به استناد آيات و دلايل ديگر حکم، عموميت دارد و متعلق به همه تاريخ است و طرح مسأله با نگاه به نظام فرعونی خيلی روشن تر می تواند جهت تاريخ را روشن کند. فرعون در جامعه برتری جويی کرد و خود را خدايگان جامعه پنداشت و رابطه حاکم و مردم در جامعه ای که فرعون بر آن سلطه يافته بود رابطه خدايگان و برده بود. فرعون خدايگان بود و تمام اختيارات و امکانات از آن او بود و هيچ مسؤوليتی نداشت و مردم نيز موظف به اطاعت محض از فرعون و تبعيت از اميال وی بودند. به همين صورت فرعون بخشهای مهمی از جامعه را دچار استضعاف کرد و جوانان و مردان را می کشت و زنان را به اسارت می کشيد. خداوند اشاره به تصوير جامعه در زمان فرعون می کند و سپس می فرمايد که ما اراده کرديم اين روال را بر هم بزنيم و به مردم تمکن در زمين بدهيم و به فرعون و هامان که زورگويان اند و مظهر جنبه سياسی و نظامی حکومت استبدادی جبارانه هستند از تخت قدرت با پايين کشيده و مردم را بر سرنوشت خود حاکم گردانيم تا آزاد شوند و عدالت بر جامعه حاکم گردد و مسير پيشرفت همه جامعه هموار شود. و طبق اين بيان مسير تاريخ به سوی عدالت و آزادی و رها شدن انسانها است از يوغ هرگونه استعباد و استعمار و استثمار؛ و اين وعده ای است که تحقق آن در همين دنيا است و ناظر به جامعه انسانی و آينده آن است.
مهدويت هم با همين ديدگاه معنای شکوهمند خود را می يابد که يملأ الارض قسطا وعدلا بعدما ملأت ظلما وجورا
نه تنها اراده خداوند بر اين قرار گرفته که جوامع کوچک اگر بايستند و اراده خود را به اراده الهی پيوند بزنند از ظلم وستم و وابستگی رهايی پيدا خواهند کرد، در کل تاريخ هم اين مسأله تحقق پيدا خواهد کرد. بنابراين اگر ما از ديدگاه اسلامی درست به اين مسأله بنگريم مسير تاريخ به سوی آزادی و عدالت و شخصيت پيدا کردن انسانها و نجات آنها از سلطه بيداد و خودکامگی و ظلم و جور و زور است.
امروز بشر به درجه بسيار بالايی از رشد ذهنی رسيده است و در هيچ کجای دنيا، چه در شرق، چه در غرب، چه در دنيای اسلام خودکامگی و فرعونيت ارزش به حساب نمی آيد و يک ضد ارزش شناخته می شود. حتی حاکمان زورگو هم به نام مردم صحبت می کنند و به نام دفاع از مصالح مردم کارها را پيش می برند. فرعون هم با همين توجيه که موسی آمده تا دين شما را از شما بگيرد و جامعه را بر هم بزند و من خواستار مصلحت شما هستم اعمال خود را توجيه می نمود، اما امروز اين امر وجود و بروز بيشتری پيدا کرده.
ملت ايران يکصد و پنجاه سال است که خواهان آزادی و استقلال و پيشرفت است. از وابستگی و تحت سلطه حکومتهای جبار بودن و اينکه نتواند حاکم بر سرنوشت خود باشد و وابستگی به بيگانه و دخالت بيگانگان در سرنوشت و از عقب افتادگی گريزان است. چرا بايد آمريکا و اروپا پيشرفته باشد و ايرانی با آن سابقه درخشان خود نه تنها پيشرفت نکرده باشد، که حتی مصرف کننده خوبی هم برای توليدات آن ها نباشد. مردم ما از اين موضوع رنج برده اند و در طول اين يکصد و پنجاه سال حرکت به سوی آزادی و استقلال و پيشرفت و حاکميت بر سرنوشت وجود داشته است و چون فرهنگ غالب ما فرهنگ دينی، اسلامی و شيعی است و در دين ما ظرفيت اين موضوع وجود دارد که دعوت به آزادی می کند نه دعوت به استعباد، دعوت به پيشرفت می کند نه توسری خور بودن و دعوت به استقلال می کند، نه سلطه اجانب بر مردم و اين خواست تاريخی با هويت تاريخی جامعه نيز سازگار بوده است و در اين رهگذر رهبرانی موفق بودند که دين را اينگونه می ديدند و اينگونه برای مردم بازگو می کردند و مردم در صحنه می آمدند. شما رهبران بزرگ روحانی و دينی مشروطيت را ملاحظه کنيد که چه کسانی بودند؟ مرحوم آخوند خراسانی، مرحوم نائينی و ديگران اين خواست ملت را تأييد می کردند. در نهضت ملی ما و در انقلاب اسلامی هم همين مسأله وجود داشت. مگر شعار اصلی مردم آزادی، استقلال و جمهوری اسلامی نبود؟ و امروز در دنيای اسلام، در مصر، تونس، سوريه، بحرين، يمن و ساير کشورها مرد خواستار چه هستند؟ حرکتی که در حال گسترش به همه جا است. مردم خواهان رهايی از سلطه حکومت های جباری هستند که با سلطه نظامی و امنيتی و سرکوب و خفقان جامعه را اداره می کنند و مصالح جامعه را ناديده می گيرند و مردم را تحقير می کنند و اجازه حاکم شدن اراده مردم را نمی دهند و قدرت را به دست خود مردم نمی سپارند. اين يک پيشرفت تاريخی است که البته در غرب هم شروع شده، با اين تفاوت که ما الان بايد در اين مورد صحبت کنيم، در قرون وسطی جباريت کليسا و فئوداليته و جباريت سياسی و فکری به نام دين انجام می شد در غرب اين آزاد شدن متأسفانه با نوعی تقابل با دين همراه شد که گفتند يا بايد کل دين کنار گذاشته شود يا دين در عرصه سرنوشت اجتماعی دخالت نکند و اين مشکلی بود که در غرب به دليل تاريخ خاصی که داشت بروز کرد و امروز هم مسأله ساز است. تهی شدن روح زندگی غربی از عرفان و معنويت و عدم توجه به عالم بالا و احساس غربت در دنيای سراپا مادی مشکل امروز دنيای غرب است. ما به عنوان مسلمان خواستار آزادی و استقلال و پيشرفت سازگار با معيارهای دينی هستيم که نه جنبه های ملکوتی و عرفانی زندگی انسان لطمه ببيند و نه جنبه اجتماعی و سياسی و اقتصادی جامعه.
مهدويت اسلامی که به صورت بارزتری در تشيع مورد قبول است ديدگاهی است نسبت به تاريخ که در آن عدالت، آزادی، معنويت و حرمت و کرامت انسان با هم جمع می شود و انسان ها امامان می شوند و از حالت توسری خور و تابع به صورت انسان های مستقل و آزاد در می آيند و بندگی خدا عبارت است از رها شدن از بندگی هر چيزی غير خدا، چه بندگی هوای نفس و چه بندگی حاکمان جبار. مهدويت و انتظار اين است. اگر ما انتظار می کشيم امام زمان هم انتظار می کشد. بايد زمينه فراهم بشود. امام قرار نيست شمشير بکشد و شصت هفتاد درصد مردم دنيا را بکشد که فرضا مسلمان نيستند و از ميان مسلمانان هم شيعيان و از ميان شيعيان هم گرايش خاصی را برگزيند. در سايه اسلام امام زمان همه احساس آزادی و امنيت می کنند. بشر احساس می کند که برای رها شدن از مشکلات خود نيازمند يک تأييد الهی است. تجربه نشان داده که اگر بشر آزادی را طلب کرده است، عدالت را از دست داده است. تجربه قرن نوزدهم غرب که مارکس گفت آزادی مورد نظر شما فقط آزادی اقتصادی است ولی درکنار آن عدالت از ميان رفته و فاصله های طبقاتی ايجاد شده و از اين سو کمونيست ها به نام عدالت ابتدايی ترين آزادی ها را قربانی کردند. بنابراين بشر بينشی را می خواهد که هم آزادی و هم عدالت را در کنار هم داشته باشد و ما معتقديم در متن اسلام هم همين هست و امام زمان هم همين را می خواهد.
اگر دقت کنيد سير تاريخ در جهت تحقق اراده ای است که خداوند در قرآن بيان کرده. اگر فلسفه های تاريخ می کوشند در درون خود تاريخ عوامل تحول و تکامل را پيدا بکنند، چنانکه مارکس می گويد توليد و وضعيت اقتصادی تحرک بخش است يا گرايشهای فاشيستی که معتقداند فرد قهرمان محرک تاريخ است يا حتی فرويد که می گويد هواهای نفسانی محرک تاريخ است يا گرايشهای ديگری که فرهنگ يا اقتصاد را مقدم می شمرند، ضمن توجه به همه اين نظريه ها معتقديم که اراده آفريننده جهان بر تحول تاريخ به سمت معنويت و آزادی و استقلال تعلق گرفته است اين ديدگاه چه اطمينانی به انسان می دهد نسبت به آينده. انسان وضع خوب را در آينده انتظار می کشد منتهی طبق همين بينش اسلامی اراده خداوند از طريق اراده خود انسان تحقق می يابد. انسان نمی تواند بنشيند تا دستی از غيب برون آيد و کاری بکند، انسان بايد بخواهد، بداند و اراده خود را به کار گيرد.
لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَأَنزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَالْمِيزَانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ
صريح آيه قرآن است که پيامبران و کتابهای آسمانی نازل شدند تا مردم به قسط برخيزند، نه اينکه مردم را برخيزانند. فاعل اين قيام مردم اند. يعنی اراده و آگاهی لازم را پيدا کنند، قسط را برقرار سازند و خودشان پاسدار آن باشند. بدون اراده و آگاهی انسان ممکن است در مراحلی به آزادی و عدالت رسيد، اما در حفظ آن ناموفق خواهند بود. نيرويی از بيرون اين شرايط را بر هم خواهد زد، مگر اينکه مردم خود اين آگاهی را پيدا کرده باشد و براساس آن به جنبش درآيند.
مگر پيامبران چه کرده اند. وما علی الرسول الا البلاغ. پيامبر تذکر می دهد که مردم آگاه بشويد که خودتان به پا خيزيد. خواهان آزادی هستيد؟ بايد اين آزادی را بخواهيد، بشناسيد و اراده کنيد تا آن را به دست آوريد. عدالت می خواهيد، بايد آن را بخواهيد، بشناسيد و اراده کنيد و مهم تر از آن آن را پاسداری کنيد تا رهزنان آن را از شما نگيرند. انسانها آنگاه که آگاه شدند آزادی و عدالت و پيشرفت و کرامت و حرمت آدمی هم خواهد آمد و خود مردم هم از آن هم پاسداری خواهند کرد، اما اگر خواستن بدون آگاهی و اراده بود اراده خداوند هم منتظر خواهد ماند تا اين همه با هم جمع شوند.
مهدويت و انتظار از ديد ما اينچنين است. جهانی سرشار از عدل و صفا و کرامت با محوريت انسان برجسته ای که بقيه الله است البته اين هدف نهايی است
شعار اصلی ما در انقلاب چه بود؟ استقلال آزادی، جمهوری اسلامی، به همان معنی که در دنيا هم عرضه شده است. حاکمان از مردم اند و نماينده های مردم اند و تحت نظارت مردم اند. اگر حاکمان از مردم اند انتقاد از حاکمان هم وظيفه مردم است و وظيفه حاکمان است که در مقابل انتقاد مردم تسليم باشند. و اگر جمهوری اسلامی يعنی اراده مردم حاکم است مردم می توانند با اراده آزاد خود حاکمان را روی کار بياورند و اگر روزی آنها را نخواستند بدون درگيری و با مسالمت حاکم را برکنار می کنند و حاکم ديگری را به جای او می نشانند و بر او نظارت می کنند. اسلامی بودن هم وجه ديگر اين جمهوری است. معنويت و اخلاق در جمهوری های ديگر دنيا لطمه ديده. ما خواستار اين هستيم که هم آزادی و استقلال را داشته باشيم و هم معنويت و اخلاق و عدالت را. مردم ايران همين را خواستند، انقلاب کردند و اين محقق شد، ديگر کشورها هم اگر اين را می خواهند بايد خودشان قيام کنند، ما هم حمايت می کنيم نه دخالت. اينکه اسلام رسالت جهانی دارد نه اين است که ما هم به نام اسلام در تمام عالم دخالت کنيم و مشی خود را بر آنها تحميل کنيم. بزرگ ترين کمک ما به انقلاب ها و تحرک های عالم اين است که ما جمهوری اسلامی را الگو بسازيم که آزادی و استقلال و پيشرفت و مسؤوليت حاکمان در مقابل مردم و آزادی نقد و اعتراض در آن باشد وهمه شهروندان و نه فقط شيعيان و مسلمانان در چارچوب اين نظام حق و حرمت و برخورداری داشته باشند. اگر چنين الگويی پياده شد خود به خود ديگران هم به آن جلب می شوند و ما هم به اسلام خدمت کرده ايم.
از بداخلاقی هايی که به نام انقلاب و نظام و اسلام می شود متأسفيم. تهمت و دروغ و پرونده سازی و هتاکی و فحاشی ها را ببينيد و تأسف بار تر اينکه به دنبال بيانات رهبری که می تواند راهگشا باشد اين امر تشديد می شود. ايشان تأکيد می کنند که نمی شود بی جهت کسی را متهم کرد و آبروی افراد را برد تا زمانی که در دادگاه صالح اتهامی ثابت شود. تازه جرم ثابت شده را نيز نمی شود اشاعه داد و آبروی افراد را برد. اما به نام نظام و به نام انقلاب اين کارها متأسفانه صورت می گيرد. اگر گفته می شود که مردم بايد حاکم باشند يعنی همه مردم با همه سلايق و در چارچوب نظام و متعهد به همين قانون که حتی ممکن است به آن انتقاد هم داشته باشند آزاد باشند وحضورشان در جامعه و در عرصه سرنوشت بی مانع باشد و نه اينکه قدرت های غير سياسی امنيتی و نظامی تعيين کننده باشند. هدف انقلاب ما هم در ادامه اراده حضرت حق استقرار استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی بود. آزادی مترادف ولنگاری و بداخلاقی نيست، آزادی همان است که حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام را کافر و ملحد و بی دين می خواندند و ايشان اجازه نمی دادند کسی به آنها تعرض کند. آزادی همان است که اميرالمؤمنين می گفت هيچ امتی مقدس نيست مگر اينکه مظلوم بتواند حق خود را از ظالم بدون لکنت زبان بگيرد.
يکی از بهترين خاطرات من سال ٨٣ بود که در دانشگاه تهران به عنوان رئيس جمهور و رئيس شورای عالی امنيت ملی و دومين مقام کشور صحبت می کردم و دانشجويان اعتراض های تندی کردند. و من مطمئن بودم جوانی که بلند شده و اعتراض می کند ذره ای نگران نيست که بيرون از اين در با او برخورد خواهد شد. گرچه ما می خواستيم همه کشور و ارگانها و نهادهای صاحب قدرت اينگونه باشند. امروز واقعا جمهوری اسلامی مستقل است، گرچه اين به اين معنا نيست که سياستهای اعمال شده بهترين سياستها است، ولی ما بعد از انقلاب استقلال سياسی داشته ايم و بيگانگان مستقيما نمی توانند در کار کشور دخالت کنند. اما قرار بوده عدالت و پيشرفت باشد و از سرمايه های کشور استفاده شود که نشده و حتی براساس آمار رسمی ما عقب رفت کرده ايم. ما خودمان را صاحب حق می دانيم در دفاع از جمهوری اسلامی و خون شهيدان. اگر صحبت از انتخابات آزاد می کنيم برای اين است که ذات جمهوری اسلامی اين بوده. ما که خواستار انتخابات مطلوب و سالم هستيم از جمهوری اسلامی و نظامی که مردم به آن رأی دادند دفاع می کنيم و کسانی که مدعی اند فلان نهاد که قدرت و سلاح و زور و امکانات بدون پاسخگويی دارد يا باندهای خاص بايد تعيين کننده باشد به نظام ضربه می زنند.
راه نجات کشور ما که دشمن خارجی و مشکلات داخلی تهديدش می کند بازگشت به ارزشهای انقلاب و روح قانون اساسی است. بايد فضا را فضای آزادی و استقلال و اطمينان کنيم. انتخابات شاه بيت مردم سالاری است. مردم سالاری بدون انتخابات آزاد معنايی ندارد. آزادی بدون انتخابات سالم معنايی ندارد. اينکه فضا باز بشود، مردم با همه گرايشها و سليقه ها در انتخابات حضور داشته باشند و اطمينان داده شود که آنچه مردم می خواهند تحقق پيدا خواهد کرد خواست همه ما است. جرياناتی هستند که جز فحاشی و تهمت زنی و بگير و ببند و ترور شخصيت کاری ندارند و متأسفانه مصونيت هم دارند و اينها هستند که به نظام و اسلام و انقلاب ضربه می زنند. درست است که اين بی ادبان به گفته لقمان حکيم آموزگار ادب ما خواهند شد، اما واقعا جای تأسف دارد که اين همه احياناً به نام نهادهايی صورت می گيرد که از خون مردم بنا شده اند و بنا بوده پشتوانه ادب و اخلاق و پيشرفت و مصالح ملی باشند.
انتخابات حق ما است و اگر اعتراض داريم کسی حق ندارد انتخابات آزاد را از مردم بگيرد و در انحصار يک جريان خاص درآورد. فضا بايد باز شود، در دانشگاهها و مجامع ميزگرد پرسش و پاسخ گذاشته شود، احزاب و گروهها آزادانه فعاليت کنند، نماينده و نامزد داشته باشند، صراحت های قانون اساسی را رعايت کنيد، حصرها و حبس ها منتفی شود تا همگان در انتخابات شرکت کنند.
خوشبختانه بسياری از بزرگان و احزاب و گروهها هم بر همين امور تأکيد می کنند. اگر برگزارکنندگان بی طرف باشند، نيروهای نظامی و امنيتی دخالت نکنند، همه جريانها بتوانند نامزدداشته باشند، نمايندگان مردم و احزاب و گروهها بتوانند از مرحله رأی گيری تا اعلام نتايج ناظر باشند آنگاه است که انتخابات پرشور و تعيين کننده برگزار خواهد شد. انقلاب و نظام مال ما است نه در انحصار ما.
آنچه مهم است اين که خواست تاريخی ملت شريف که براساس آن انقلاب شد و پيروزی به دست آمد به صورت فرهنگ درآيد. فرهنگ برای حاکمان و برای مردم و اين امر در صورتی محقق خواهد شد که طبق ضوابط قانونی فضا باز و آزاد باشد تا همه اعم از حکومت و مردم و نهادها و تشکل ها از آن بهره ببرند.


ارسال به بالاترین | ارسال به فیس بوک | نسخه قابل چاپ | بازگشت به بالای صفحه | بازگشت به صفحه اول 



















Copyright: gooya.com 2016